به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 شهریور 95 [ 20:33]
    تاریخ عضویت
    1395-5-27
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    162
    سطح
    3
    Points: 162, Level: 3
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    29

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    اصلا انرژی ندارم

    با سلام خدمت دوستان و سروران گرامی

    من 33 سالمه و فوق لیسانس یک رشته مهندسی دارم. مدتی هم دانشجوی دکترا بودم که به دلیل فشار کاری، بی حوصلگی و البته عدم تاثیر از نظر مالی بر زندگی، رهاش کردم. متاهل هستم. 11 ساله که ازدواج کردم و یک فرزند 4 ساله دارم. همسرم همکلاسی دوره لیسانسم بود، حدود 3 سالی دوست بودیم و بعد عقدم کردیم و بعد ازدواج. مشکلات من مجموعه ای از موارد هست که شاید بخشی از آن می بایست در بخش مسائل زندگی مشترک مطرح بشه ولی من همه رو یه جا نوشتم.

    مدتیه یک حالت خستگی تو بدن و چهره ام هست و هر روز بیشتر میشه. خودم کاملا متوجه می شم و بقیه هم همینطور. اگه بخوام خیلی ریشه ای نگاه کنم اولین بار این حالت رو در سال 81 تجربه کردم. قبل از اون هیچوقت همچین حالت هایی رو تجربه نکرده بودم. این اولین بار که می گم، در اثر بی توجهی های همسرم به من (که اون موقع دوست بودیم) بوجود اومد. اون روزا خیلی عاشقانه دوسش داشتم و هرکاری برای رسیدن به اون انجام می دادم. اینقدر عمیق دوسش داشتم که هیچ کس و هیچ چیز رو نمیدیدم. قبل از اون هیچ تجربه عشقی و ارتباط با جنس مخالف هم نداشتم. شاید برای همین کوچکترین رفتار نامناسب اون برام سخت بود. مدتی در دوره دوستی از هم جدا شدیم و از همونجا من اولین احساس های خستگی و افسردگی رو در خودم حس کردم. بعد که مجددا با هم ارتباط برقرار کردیم این احساس خستگی کمرنگ شد. عقد کردیم و ازدواج. تو این دوره خوب بودم. و خیلی انرژی خوبی داشتم و فقط گهگاه این حالت ها به سراغم میومد. سال چهارم ازدواجمون بود که متاسفانه همسرم درگیر یک رابطه عاطفی با یکی از همکارای من شد! من خیلی اتفاقی شک کردم و شروع به کنکاش کردم و با جستجوی لپ تاپ و نصب چند تا نرم افزار تونستم به رابطه اونا پی ببرم. این اتفاق خیلی برام سخت بود و خیلی اذیتم کرد. حتی چند جا در چتشون حرف از بچه دار شدن هم بود! کاش اینارو نمیفهمیدم. از اون تاریخ به بعد دیگه انرژی زیادی برام نموند. البته همسرم هم به سختی از اون رابطه دل کند. بعد از کلی کش و قوس، ابراز پشیمانی کرد و با هم کنار اومدیم. و هر دو اون شرکت رو ترک کردیم. البته این وقایع خیلی طولانیه و حوصله نوشتنش نیست. این موضوع رو تونستم پشت سر بذارم و فراموش کنم. واقعا بخشیدمش. اما اون انرژی منفی که از اون موقع در من نشست دیگه هیچوقت از بین نرفت و هر روز بیشتر شد. بعدش هم بچه دار شدیم. البته نگرانی پنهان در من بود طوریکه همش میترسیدم بچم مال خودم نباشه که خدارو شکر شبیه خودم شد :d . الان همسرم تو محیطی کار میکنه که خیلی دوستانه اس و همش با دوستاش و همکاراش (زن و مرد) برنامه میذارن میرن شام ، کوه و سینما و ... . یعنی تقریبا من در اولویت آخر هستم. و اون توجهی که من دوست دارم به من بشه رو نمیبینم. اوایل خیلی سعی می کردم با محبت و توجه به اون، بطور متقابل این وضعیت رو ترمیم کنم ولی تاثیر خاصی نداشت. تقریبا فقط برای رابطه جنسی پیش من میاد و بقیه مواقع سرش تو گوشیشه. البته رابطه جنسیمون هم خیلی کم شده و به ماهی سه یا چهار بار رسیده. قبلا هفته ای چهار بار بود.
    در محیط کاری خودم به شدت تحت فشار هستم و اصلا از محیط راضی نیستم طوری که هر روز با بی میلی زیاد میام سرکار. از طرفی نمی تونم کارم رو عوض کنم چون حقوقم خوبه و قسط های زیادی داریم که شاید جای دیگه همچین حقوقی به راحتی گیرم نیاد. چند بار هم تا مرز عوض کردن کار پیش رفتم که هر بار اطرافیانم مانع شدن طوری که در شش ماهه گذشته 2 بار استعفا دادم. من در کار خیلی آدم دقیقی هستم و انتظار دارم بقیه هم هیمنجور باشن. و وقتی می بینم بقیه اهمیتی نمیدن مدام حرص میخورم و با بقیه درگیر میشم. دوست دارم کارم کامل باشه و عملکرد تیمم همیشه خوب باشه. البته یک سری مشکلات دیگه هم در کار پیش اومد که مانع پیشرفت من در محیط فعلی شده و این موضوع هم نارضایتی من رو از کارم خیلی بیشتر کرده، طوریکه دو بار ارتقا من کنسل شده و حق منو دادن به یکی دیگه.
    سال گذشته هم اومدم مثلا یک حرکت اقتصادی بزنم و کسب و کاری برای خودم راه بندازم که متاسفانه شکست خورد و کلی پول از دست دادم. خیلی هم وقت گذاشتم اما خوب نشد و سرمایه ام کلا سوخت. پشت سرگذاشتن این موضوع هم خیلی سخت بود برام.
    اخیرا سعی کردم با ورزش کردن حالم رو خوب کنم اما فرقی نکرده و انرژیم هر روز کمتر میشه. الان که دارم اینارو مینویسم احساس میکنم لپام آویزون شده! سیگار هم خیلی زیاد می کشم. و از همون اتفاق خیانت همسرم سیگاری شدم تقریبا. قبلا شاید ماهی یک نخ می کشیدم.
    الان تقریبا هیچ چیز برام مهم نیست جز پسر 4 ساله ام که خدارو شکر کم کم داره بابایی میشه و بیشتر از قبل میاد سمت من. بقیه چیزا خیلی روزمره و عادین واسم. مسافرت، تفریح، مهمونی، مشروب، سیگار و هیچ چیز دیگه من رو سرحال نمیاره. حوصله جداشدن و این حرفا و طلاق و طلاق کشی هم ندارم چرا که بعدی بدتر از قبلی خواهد بود. هرچی هست باید همینجا درست بشه و هیمن زندگی رو اصلاح کنم.
    ببخشید خیلی حرف زدم ولی خواستم زیاد بنویسم که شرایط رو شرح داده باشم.
    امیدوارم در شرایط من قرار نگیرید.
    ممنونم

  2. کاربر روبرو از پست مفید ali_lenovo تشکرکرده است .

    آبی آسمونی (سه شنبه 02 شهریور 95)

  3. #2
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    چرا مشاوره حضوری نمی رید؟

    شما اینقدر به همسرتون اعتماد ندارید که حتی به بچه خودتون شک داشتید، با این حد بی اعتمادی که نمی شه از زندگی مشترک لذت برد.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:11 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.