سلام خانم دلجودلتنگ
شما دو تا مسئله دارید. مسئله اول خشونت همسرتون نسبت به دخترتونه، مسئله دوم نوع واکنشی که دخترتون داره.
من هم تجربیات مشابه دختر شما زیاد داشتم، سعی می کنم نکاتی که به نظرم می رسن رو براتون بنویسم، امیدوارم باعث بشه بهتر درکش کنید و بتونید بهش کمک کنید.
1:: مراقب باشید، تفسیر شما از رفتار شوهرتون می تونه برای دخترتون خیلی آسیب زا تر از خود اون رفتار باشه.
«این عقیده که نحوه تفسیر تجربه، کیفیت زندگی ما را تعیین می کند نه خود تجربه؛ یک نظریه روان درمانی مهم است که سابقه اش به دوران باستان بازمی گردد؛ یک عقیده بنیادین در مکتب رواقیون که از طریق زنون، سنکا، مارکوس اورلیوس، اسپینوزا، شوپنهاور و نیچه دست به دست گشته، تا به یک مفهوم اساسی هم در درمان پویا و هم در درمان شناختی-رفتاری تبدیل گردد.»دیوید یالوم
حداقل تا قبل از 13 سالگی من کمتر روزی در زندگیم بوده که تنبیه نشده باشم، حالا چه بدنی چه روانی. شاید براتون جالب باشه به ندرت خود اون اتفاقات توی ذهن من باقی موندن، اکثر چیزهایی که یادم میاد از چهره ها و گاهی رفتارهای بقیه هست.
اثرگذاری ظلمی که یه پدر به دخترش می کنه، در مقابل اثر این تفسیر که (پدرم به من ظلم می کنه) ناچیزه. کلا تفسیرها اثرگذار تر از خود وقایع هستند، خصوصا در روابط خانوادگی.
بنابراین چهره شما در اون لحظه (و برداشتی که ازش می شه) می تونه آسیب زا تر از رفتار همسرتون باشه. حالا اون برداشت می تونه مظلوم بودن باشه، می تونه تنها بودن باشه، می تونه خطاکار بودن باشه، می تونه نالایق بودن باشه، یا هربرداشتی که اون لحظه دخترتون می کنه.
توصیه من اینه: سعی کنید در اون دقایق اونجا نباشید. به محض اینکه دیدید یه تنشی پیش اومد، یه ظرفی چیزی رو بردارید و خیلی عادی ببرید به آشپزخونه، انگار هیچ بحث مهمی پیش نیومده. اینو بخاطر این می گم که احتمالش کمه بتونید در اون لحظه اثر مثبتی بذارید، پس برید که حداقل اثر منفی ای روی هیچکدوم از طرفین نگذارید.
بعدش هم تا جای ممکن عادی برخورد کنید. رفتار عادی شما به دخترتون این پیام رو می رسونه که اتفاق مهمی براش نیفتاده.
اما:
سعی کنید پیشگیری کنید. مثلا وقتی همسرتون ناراحته، و شما دخترتون رو می بینید که داره با دفترش به سمت شما میاد، قبل از اینکه برسه با یه لحن عادی بهش بگید عزیزم شما برو تو اتاقت من پنج دقیقه دیگه میام ببینم چیکار داشتی.
نمی شه گفت شما به چه روش هایی می تونید پیشگیری کنید، اما اگه بهش فکر کنید، قطعا می تونید حضور فعال تر و مفیدتری داشته باشید.
در هرحال هرموقع چنین اتفاقاتی پیش اومد، اون لحظه سعی کنید محل رو ترک کنید، و بعد از تموم شدن بحثشون اگه موقعیتش بود دخترتون یا همسرتون رو برای کاری صدا کنید. اگرم دیدید که بحثشون داغه، دخالت نکنید تا تموم بشه.
یکی از دوستان نوشته بود برای دخترت توضیح بده که پدرش دوستش داره و این حرفا. از نظر من هیچوقت چنین کاری رو نکنید، احتمالا اون اصلا به محبت پدرش شک نمی کنه، شما این شک رو به جونش نندازید. حداقل من که چنین برداشتی از رفتار پدرم نداشتم، و برداشتم این بود که من خیلی بد هستم و به پدرم بد کردم، اصلا فکر نمی کردم پدرم بده یا به من بد می کنه یا دوستم نداره.
شکی نیست که این رفتارها هم روی عزت نفس و هم روی اعتماد به نفس دخترتون اثر منفی داره. اما عزت نفس و اعتماد به نفس برآوردی از خیلی وقایع هستند. شما می تونید به روش های مختلفی به بالا رفتن عزت نفس و اعتماد به نفس دخترتون کمک کنید و این رفتارهای پدرش رو جبران کنید. حتما خودتون روش هاش رو می دونید. هیچ موقعیتی رو برای تشویق و محبت کردن به دخترتون از دست ندید. بچه ها همه بهش نیاز دارن، اما نیاز دختر شما خیلی بیشتره.
به هرحال بعد از این تنبیه ها، پیش دخترتون برید و محبتتون رو بهش نشون بدید. سعی کنید اشاره مستقیمی به ماجرای پیش اومده نکنید، فقط اگه خودش در موردش حرف زد بهش گوش بدید و نوازشش کنید. بچه ها زود فراموش می کنن، کمک کنید زودتر سرحال بشه، حواسش رو به یه چیز دیگه پرت کنید.
2:: از بغض و نوع گریه کردن دخترتون بعد از این خشونت ها نوشته بودید. این نوع واکنش چیزی جدای از اتفاقیه که افتاده، و نشون دهنده حس عمومی دخترتون نسبت به زندگیه.
حس بچه ها نسبت به زندگی برگرفته از حس عمومی پدر و مادرشونه.
من شناخت خاصی از شما ندارم، چون اینجا خیلی کم حرف بودید. اما اینطور حس می کردم که توی زندگی احساس بی پناهی می کنید، و ته دلتون غمگین هستید. اگه برداشت من زیاد از واقعیت دور نبوده باشه، اون حس می تونه به دخترتون منتقل شده باشه. و جو عمومی زندگی رو غم آلود ببینه، بنابراین در مواجهه با چنین وقایعی این حسش خیلی پررنگ و غالب بشه.
اینها حدس بودند. اصل حرفم اینه که واکنش دخترتون رو بصورت مجزا بررسی کنید. ببینید چرا وقتی دعواش می کنن اینجوری می شه؟ چرا اینقدر براش سخت و سنگینه؟ بچه های دیگه هم البته از دعوا شدن ناراحت می شن، اونها هم به محبت پدرشون نیاز دارن، شرایط اونها هم با دخترشما یکسانه، اما ببینید چرا واکنش این بچه اینقدر شدیده؟ چرا نمی تونه درست گریه کنه؟
3:: پشت هر زن یا مرد ناشادی، یه همسر ناکارامد هست. و این ناشادی مثل یه گلوله برفه که زن و شوهر به سمت همدیگه قلش می دن. مدام بزرگتر و بزرگتر می شه.
شاید شما هم جزء اون دسته افرادی باشید که لازمه بیشتر به خودشون و رابطه زناشوییشون فکر کنن. شاید یه چیزهایی هستن که توی دل شما و همسرتون جمع شدن.
4:: اگر همسرتون کاری در جهت از بین رفتن اقتدارش انجام می ده، یا هر لطمه دیگری به شخصیت خودش می زنه، شما سعی نکنید ماست مالی کنید، فقط هیچوقت بدگویی همسرتون رو پیش دخترتون نکنید، در مورد رفتارهای بدش چه با خودتون چه با دخترتون، پیش دخترتون صحبت نکنید. مثل خیلی از مادرها نباشید که با بی رحمی بار احساسات ناگوارشون رو روی شونه های ناتوان بچه هاشون می زارن.
با دخترتون درد دل نکنید، اما یادتون باشه که هر فردی خودش مسئول رفتارهاش، و اثرات ناشی از اونها هست.
و توجه کنید که خیلی از این عصبانیت ها ممکنه بخاطر نیاز همسرتون به محبت شما باشه. آدم های عصبی معمولا بلد نیستن مسائلشون رو درست توضیح بدن، و بگن که دردشون چیه، سعی کنید خودتون بفهمید.
5:: همسرتون رو در مورد رفتار با دخترتون موعظه نکنید. سعی نکنید بهش یاد بدید چیکار کنه. اون خودش می دونه داره چیکار می کنه، احتمالا می دونه کار درست چیه، اما (نمی تونه) انجامش بده. این گفتگوها می تونن تاثیر معکوس بذارن. غیر مستقیم سعی کنید مسئله رو حل یا کمرنگ کنید.
6:: بیش از اندازه نگران دخترتون و آیندش نباشید. هر اتفاقی که در کودکی ما بیفته، باز هم در بزرگسالی می تونیم اثراتش رو برطرف کنیم. بنابراین بخاطر این وقایع زندگی رو به کام خودتون تلخ نکنید، دخترتون از عهده ش برمیاد.
کلا نذارید هیچ چیزی زندگی رو براتون تلخ کنه. یه مادر شاد همه ناکامی های زندگی رو جبران می کنه. پس اول بخاطر خودتون، و بعد بخاطر همسر و دخترتون، مراقب خودتون و حالتون باشید.
امیدوارم تونسته باشم کمک کنم. و امیدوارم چیزهای زیادی رو از قلم ننداخته باشم، چون قبل از نوشتن خیلی چیزها توی ذهنم بود که براتون بنویسم.
موفق باشید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)