به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 24
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 04 دی 95 [ 08:38]
    تاریخ عضویت
    1395-4-27
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    912
    سطح
    16
    Points: 912, Level: 16
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    500 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    49

    تشکرشده 21 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط miss-golegandom نمایش پست ها
    دوست عزیزم میتونم بپرسم چند وقته که جدا شدین؟
    سلام
    ممنون از حرفای آرامش بخشتون.
    حدود یک ماه.ولی از زماینکه متارکه کردیم و هی برگشتم خیلی می گذره.یعنی فکر می کنم تقریبا دو سالی هست که زندگی ما اصلا مشترک نبوده.و همون موقع هام همیشه رفتاراش رو با همکارم مقایسه می کردم چون یه سری خصوصیاتشون دقیقا عین هم بود. همکارم هم مغرور و خیلی جدی و قد بود.ولی در عین حال خیلی متین و مودب و مومن. به زنش خیلی احترام می ذاشت یعنی کلا به خانم ها. رفتار یک جنتمل رو داره.ظاهرشم خیلی خوبه.من نمی گم اینو یعنی زیبا سازی نمی کنم.همه میگن هرکس سرکار هست درمورد ظاهر و تیپ اون همکارم تعریف می کنه.



    آخرین روزایی که خونه خودم بودم خیلی تلاش می کردم زندگیم خوب بشه.کلا دوست نداشتم از دست بره:(ولی تو زندگی مشترکم واقعا تحقیر می شدم.همسرم خیلی مستبد بود البته من مشکلی نداشتم یعنی اینجوری نبودم که بگم چون بداخلاق یا زور می گه جدا میشم چون از اول که باهاش ازدواج کردم می دونستم چنین خصوصیاتی داره.ولی احترام برام مهم بود. دوست داشتم احترام من رو نگه داره که متاسفانه هیچ وقت نگه نمی داشت.
    اصلا اون چیزی که از نظر من احترام بود از نظر اون نبود.مثلا جلوی خانوادش منو کوچیک می کرد. چند وقت پیش پدر و مادرش اومده بودن خونه ما.سر زده ساعت 9 شب بود من داشتم سالاد درست می کردم برای شام. مامانش گفت طفلک این( اسمم رو نمی تونم بگم) از سرکار میاد شامم درست می کنه.ول کن بیا بشین.
    همسرم گفت وظیفه اشه.جلوی پدر و مادرش!!!
    منم هیچی نگفتم اونام هیچی نگفتن. بعد من چراغ پذیرایی رو روشن کردم اومد خاموش کرد
    گفتم بزار روشن باشه.چون که خونه روشن می شد خیلی قشنگ تر میشد. با عصبانیت دوباره خاموش کرد گفت پدر من درمیاد پول برق میدم!!! چون تو دلت می خواد پز بدی جلوی مامان من پدر من باید دربیاد با پول برق!!!!
    من چشمام داشت از حدقه بیرون میزد مگه پول برق چقدر میشه آخه؟ مگه ما فقیریم؟ من که خودم سرکار می رفتم تا حالا برای خریدن یه دونه آدامس هم ازش پول نگرفتم همیشه همه چیز خودم رو خودم می خریدم.
    مامانش گفت تو چت شده چرا ناراحتی؟ گفت گرسنمه.ساعت 9 شبه هنوز سالادش آماده نیست.
    منم گفتم من 7 رسیدم خونه سالادم آماده است سریع براشون بشقاب آوردم گفتم شما هم بخورید که جو عوض بشه.اومدم خودم پیششون نشستم.گفت برو سس بیار. رفتم آوردم تا اومدم بشینم گفت سرکه بالزامیکم بیار. مامانش گفت خودت برو بیار. بزار این بیچاره هم بشینه.منم با خنده گفتم بله خودت برو بیار.خودمو لوس کردم نه اینکه پرو رویی کنم. گفت زیادی بهم گیر بدین میزارم میرم یه جا دست هیچ کدومتون بهم نرسه!!!
    آخه این چه حرفیه جلوی مادر و پدرش؟ این حرف یعنی من زنمو دوست ندارم به زور دارم باهاش زندگی می کنم .
    مامانشم گفت غلط می کنی خیلی پرو شدی زنت بد عادتت کرده.ببرگشن به من گفت هر وقت اینجوری حرف زد بزن تو سرش. به پسرش گفت تو چه مرگته زن به این خوبی داری؟خوشی زده زیر دلت؟زندگی به این خوبی داری.پدرشم تایید کرد گفت این ماهه ماهه عزیز منه .زن خانوم خوشگل چی می خوای واقعا؟
    گفتش تو زندگی مدخالت نکنید این خودش هیچی نمیگه شما کاسه داغ تراز آش نشید شما اومدید دعوا راه بندازین
    منم گفتم ولش کنید بزارید به حال خودش باشه.
    بعدش که رفتن اومد صورت منو بوسید گفت قربون خانم خوشگلم بشم چرا اذیتت می کنم؟
    چرا آدم نمیشم؟
    منم گریه کردم بهش گفتم جلوی اونا منو کوچیک کردی اونا این حرفای تو رو نمی شنون ولی حرفای بدی که زدی رو شنیدن.
    تو دلشون می گن این دختره آویزونه پسر ماست.گفت هرچی می گن بگن مهم اینکه خودت می دونی یه روزم بدون تو نمی تونم زندگی کنم.منم حوصله نداشتم باهاش حرف بزنم هیچی بهش نگفتم.ولی گریم می اومد.می گفت قیافشو.دلم کباب میشه اینجوری میشی.دیگه نبینمت اینجوری ها. می خواستم بشقاب ها رو جمع کنم اومد دستامو گرفت گفت آخی چقدر دستات کوچیکه. دستمو بوس کرد. گفت من جمع می کنم اینارو. گفت گرسنم میشم عقلم کار نمی کنه تو که می دونی غذای منو زود بده.
    الان با خودم می گم حتما منو دوست داشت نه؟ یا اصلا این چنین مردی ارزش زندگی کردن داشت؟
    الان تنهایی هم بده با اونم بد بود
    باید از دستم می داد زیادی تو زندگیش بودم زیادی جلوی چشمش بودم.

  2. 2 کاربر از پست مفید carameli تشکرکرده اند .

    the boy (چهارشنبه 06 مرداد 95), ZENDEGIBEHTAR (سه شنبه 05 مرداد 95)

  3. #12
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 شهریور 00 [ 16:19]
    تاریخ عضویت
    1394-6-10
    نوشته ها
    262
    امتیاز
    9,650
    سطح
    65
    Points: 9,650, Level: 65
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 400
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    431

    تشکرشده 376 در 164 پست

    Rep Power
    53
    Array
    واقعا متاسف شدم بخاطر اتفاقاتی که افتاده
    خوب یا بد تموم شده عزیزم شما تصمیمت رو گرفتی وعملیش کردی و حالا وارد یک زندگی جدید شدی
    بنظر من اگر به زندگی قبلیت برگردی اوضاع 80درصد همونطور خواهد بود و ممکنه فقط اوایلش در حد یک ماه خیلی خوب باشه
    در مورد دوست شدن و صیغه شدن هم کار درستی نیست چون از چاله تو چاه افتادنه
    میدونم سخته که الان تنهایین ولی باید بین بدو بدتر بدرو انتخاب کنین
    در غیر اینصورت خیلی ازتون سو استفاده میشه و اصلا نمیتونین روی این رابطه ها حساب کنین.متاسفانه نگاه مردان جامعه ما به صیغه خانم مطلقه به چشم سو استفاده هست که نیاز جنسیمو برطرف میکنم و هروقتم نخواستم ولش میکنم بعدش اون خانم چه بلایی سرش میاد؟عزت نفسی براش نمیمونه خودشو بی ارزش میپنداره و ... همیشه یه سایه ترس و تهدید روی سر زندگیشه و این ممکنه اینده رو خراب کنه(در صورت ازدواج مجدد )
    یک ماه خیلی کمه درسته که از مدت ها قبل طلاق عاطفی داشتین ولی همینکه هنوز توی زندگیتون بودن فرق داره با قطع رابطه مطلق و نبودنشون برای همیشه
    خیلی خودتون رو دست بالا گرفتین که بتونین به این زودی خودتونو بدست بیارین.توقعتون از خودتون زیاده چون واقعا سخته.به بعضی مسائل باید زمان داد فقط
    صبور باش عزیزم بهتون قول میدم 2ماه دیگه این مجرد بودنه یه حس ارامش و ازادی بهتون میده حس پرواز و سبکی
    به خدا توکل کنین همه چیز قابل حله فقط یکم اراده داشته باشین
    اون همکارتونم فراموش کنین چرا که برای شما کسر شان محسوب میشه که خودتون رو در اختیار فرد زندار بذارین در شان شما نیست
    کبوتر با کبوتر باز با باز
    هستن اقایون مطلقه ای که از خیلی نظرها برای زندگی مجدد شما ایده ال خواهند بود شما باید نیمه خودتونو پیدا کنین.نه شما متعلق به اون اقایین نه ایشون مطعلق به شما

  4. کاربر روبرو از پست مفید ZENDEGIBEHTAR تشکرکرده است .

    carameli (چهارشنبه 06 مرداد 95)

  5. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 04 دی 95 [ 08:38]
    تاریخ عضویت
    1395-4-27
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    912
    سطح
    16
    Points: 912, Level: 16
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    500 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    49

    تشکرشده 21 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط miss-golegandom نمایش پست ها
    واقعا متاسف شدم بخاطر اتفاقاتی که افتاده
    خوب یا بد تموم شده عزیزم شما تصمیمت رو گرفتی وعملیش کردی و حالا وارد یک زندگی جدید شدی
    بنظر من اگر به زندگی قبلیت برگردی اوضاع 80درصد همونطور خواهد بود و ممکنه فقط اوایلش در حد یک ماه خیلی خوب باشه
    در مورد دوست شدن و صیغه شدن هم کار درستی نیست چون از چاله تو چاه افتادنه
    میدونم سخته که الان تنهایین ولی باید بین بدو بدتر بدرو انتخاب کنین
    در غیر اینصورت خیلی ازتون سو استفاده میشه و اصلا نمیتونین روی این رابطه ها حساب کنین.متاسفانه نگاه مردان جامعه ما به صیغه خانم مطلقه به چشم سو استفاده هست که نیاز جنسیمو برطرف میکنم و هروقتم نخواستم ولش میکنم بعدش اون خانم چه بلایی سرش میاد؟عزت نفسی براش نمیمونه خودشو بی ارزش میپنداره و ... همیشه یه سایه ترس و تهدید روی سر زندگیشه و این ممکنه اینده رو خراب کنه(در صورت ازدواج مجدد )
    یک ماه خیلی کمه درسته که از مدت ها قبل طلاق عاطفی داشتین ولی همینکه هنوز توی زندگیتون بودن فرق داره با قطع رابطه مطلق و نبودنشون برای همیشه
    خیلی خودتون رو دست بالا گرفتین که بتونین به این زودی خودتونو بدست بیارین.توقعتون از خودتون زیاده چون واقعا سخته.به بعضی مسائل باید زمان داد فقط
    صبور باش عزیزم بهتون قول میدم 2ماه دیگه این مجرد بودنه یه حس ارامش و ازادی بهتون میده حس پرواز و سبکی
    به خدا توکل کنین همه چیز قابل حله فقط یکم اراده داشته باشین
    اون همکارتونم فراموش کنین چرا که برای شما کسر شان محسوب میشه که خودتون رو در اختیار فرد زندار بذارین در شان شما نیست
    کبوتر با کبوتر باز با باز
    هستن اقایون مطلقه ای که از خیلی نظرها برای زندگی مجدد شما ایده ال خواهند بود شما باید نیمه خودتونو پیدا کنین.نه شما متعلق به اون اقایین نه ایشون مطعلق به شما
    امیدوارم اینطور که می گید باشه و به حس آرامش برسم.می دونید طلاق واقعا اتفاق تلخیه.خیلی سخته همیشه نقش یک آدم متاهل رو بازی کردن.ادای متاهل رو در اوردن.تو محیط کار من تو این یک ماه بارها شده از همسرم حرف زدم.مثلا گفتم اومد دنبالم یا منو رسونده.دروغ باید بگم که کسی شک نکنه.همین چیزا به آدم استرس بیشتری میده.
    همسر من یک سری ایراد ها از من می گرفت که بعضی وقتا فکر می کنم شاید من با همین همکارم یا هر مردی ازدواج کرده بودم به مشکل می خوردم و مشکل اصلی از من بوده.
    این لیست ایرادهایی هست که ازم می گرفت
    ۱.وابستگی خیلی زیاد به خانواده ام
    ۲.وابستگی زیاد به خودش
    مثلا من دوست داشتم خرید با اون برم.اون می گفت به من وابسته نباش ماشین رو بردار با دوستات برو.ولی من دوستی ندارم که باهاش راحت باشم.باهمکارام صمیمی هستم ولی رابطه نزدیک دوستانه ندارم.کلا دوستای من خواهرم و مادرم هستن.
    ۳.عدم داشتن حتی یک نفر دوست صمیمی
    می گفت هر آدمی تو زندگیش به دوست احتیاج داره تو مشکل داری که هیچ دوستی نداری.
    ۴.می گفت آدم یبسی هستم یعنی یخم تو جمع دیر باز میشه.شر نیستم.شیطون نیستم.می گفت از دخترای شر و باحال خوشش میاد نه مثل من.می گفت برای خودت برنامه داشته باش برو استخر برو باشگاه برو کلاس های هنری.همش تو خونه می مونی مثل زنای قدیمی.
    ۵.تو ارتباط جنسی می گفت از زنای لوند خوشش میاد.یک بار تو جلسه مشاوره ..اون خانم ازش پرسید لوند یعنی چی.گفت یعنی لباس هاش رو با حالت خاصی در بیاره.....برقصه جلوی من.آواز بخونه.رقص های س..ک..سی!
    ۶. پایه مشروب خوردن باشه.بدش نیاد خودشم نمی خوره عیب نداره ولی بزاره من بخورم تو خونه خودم
    ۷.می گفت همه می تونن سرت کلاه بزارن من نباشن از عهده هیچ کس برنمیای تو.همه می تونن حقت رو بخورن.مثلا اگه می گفتم سرکار فلان وظیفه رو دادن به من.می گفت اسکل تر از تو پیدا نکردن لابد.هیچ وقت تشویقم نمی کرد اعتماد به نفسم رو می گرفت.
    ۹.دوست داشت تو پام زنجیر پا بندازم.آهنگ های شاد سلکت کنم.تو ماشین بزارم.می گفت تو چرا اینجور کارا رو نمی کنی مثل دخترای دیگه نیستی.
    ۱۰.چند وقتی بود می گفت برو ورزش کن بالاتنه ات سفت بشه و ایستاده تر.در حالیکه من مشکلی نداشتم عادی بودم.حتی دکترم رفتم دوتا دکتر مختلف.هر دوشون گفتن تو این سایز این حالت طبیعیه.تو سایز های پایین ترهم طبیعیه.می گفتن تو دیوونه شدی از خودت ایراد میگیری!😢😢😢😢😢😢😢.مگه خودت رو با بازیگرای فیلم های پورن مقایسه می کنی؟؟دکترا که از خداشونه از آدم پول بگیرن قبول نداشتن من ایرادی دارم اون وقت اون خیلی راحت ایراد می گرفت.

  6. کاربر روبرو از پست مفید carameli تشکرکرده است .

    the boy (چهارشنبه 06 مرداد 95)

  7. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 شهریور 96 [ 14:15]
    تاریخ عضویت
    1394-7-06
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    3,017
    سطح
    33
    Points: 3,017, Level: 33
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 127 در 70 پست

    Rep Power
    28
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ammin نمایش پست ها
    سلام


    ولی نگهداری وبزرگ کردن یک حیوان (البته نه گربه واین چیزا)یا پرنده حس سرزندگی ونشاط به تو میدهد.

    .
    آقای اممین ، گربه و این چیزها مگه جزو حیوانات نیستن؟!! اتفاقا خیلی خیلی بیشتر از پرنده باعث آرامش میشن ، چرا تبعیض قائل میشید؟؟

    *****

    با درود
    این لیست ایرادایی که ازتون میگرفت رو از قبل ازدواج میدونست؟ یا انتظار داشت که بعدا رفع ایراد کنین؟
    درواقع اینایی که گفتید ایراد نیستن، یه سری سلایق شخصی هستند که در مردان مختلف متفاوته
    شما تلاشی کرده بودید که اون کارارو انجام بدین یا کلا مخالف بودین؟


    شما هرچیزی که باعث میشه زندگی قبلیتونو یادتون بندازه، از جلوی چشماتون جمع کنین
    به خاطراتتون فکر نکنید، عکس و فیلماتونو نگاه نکنید
    با انجام تفریحات و کارهای مختلف و ورزش و عوض کردن سبک زندگی ، حتی تغییر رژیم غذایی ، این اضطرابی که دارید کم کم کمتر میشه
    فقط حتما باید سرتونو به چیزهای جدید گرم کنید
    تا مدتی هم که به آرامش کامل نرسیدید، فکر ایجاد رابطه با شخص جدید رو از سرتون دور بریزید
    شما الان بشدت احتیاج نیاز میکنید، و این خطرناکه تو این شرایط نباید رابطه عاطفی داشته باشید

    ورزش های نسبتا سنگین که برای بدنتون مضر نباشه، میل جنسیتونو کمتر میکنه، شکلات ، سیر، عذاهای تندو ...هم با اینکه برای رفع استرس خوبه، اما شاید درشمااین میل رو بیشتر کنه، وقتایی بخورید که خودبخود از نظرهورمونی، این میلتون کمه

    از غصه خوردن و حسرت خوردن پرهیز کنید، اصلا خودتونو با کسای دیگه مقایسه نکنید
    لازم هم نیست به همه در مورد مجرد شدنتون دروغ بگید، به کسی ربطی نداره

    اگه دوست دارید، یا شرایشو دارید، یه حیوان خونگی به آرامشتون خیلی کمک میکنه، به خصوص که گفتید دوست زیادی ندارید
    و همچنین کارهای هنری باعث تمدد اعصاب میشه

    همه چیز دست خودتونه، اگه خودتونو قوی کنید، از این شرایط خیلی زود بیرون میایید

  8. کاربر روبرو از پست مفید delkhaste تشکرکرده است .

    carameli (پنجشنبه 07 مرداد 95)

  9. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 شهریور 00 [ 16:19]
    تاریخ عضویت
    1394-6-10
    نوشته ها
    262
    امتیاز
    9,650
    سطح
    65
    Points: 9,650, Level: 65
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 400
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    431

    تشکرشده 376 در 164 پست

    Rep Power
    53
    Array
    دوست من گذشته تموم شده و حالا فقط به فکر ساختن اینده باشین با تجربه ای که کسب کردین
    ایرادهایی که همسرتون از شما میگرفتن بیشتر حالت سلیقه شخصی داره و ایراد از ایشون بوده که اینهارو موقع خواستگاری عنوان نکرده بودن.شما هم میتونید در زمینه رفع این مشکلات اقدام کنین
    خودتو قوی کن دوست من از همه نظر یه خانم با اعتماد به نفس و با اراده
    به خاطرات گذشته فکر نکن همرو بریز دور
    سعی کن ایرادات رو اصلاح کنی
    خوش بگذرون و کارهایی که تاحالا انجام ندادی رو انجام بده
    برای مادرت وقت بذار
    متاسفانه مردان امروزی توقعاتشون از خانمها بالا رفته و بک علتش هم دیدن همین مدل فیلم هاست توقع دارن همسرشون از همه نظر غیر طبیعی و ساختگی درست مثل بازیگران این فیلم ها باشن در حالیکه خودشون اینچنین نیستن
    اینا توقعات بیجاست اصلا فکرتون رو درگیرش نکنید
    اون اقا دیگه تو زندگی شما نیستن و شما مجبور نیستین ایشونو راضی نگه دارین
    جوری زندگی کنین که خودتون لذت ببرید
    خیلی کارها مونده که انجام ندادینا من مطمعنم مثلا میتونید با مادرتون یه شام خوشمزه بپزید یا براشون هدیه بخرید یا باهم برید پیاده روی

  10. کاربر روبرو از پست مفید ZENDEGIBEHTAR تشکرکرده است .

    carameli (پنجشنبه 07 مرداد 95)

  11. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 04 دی 95 [ 08:38]
    تاریخ عضویت
    1395-4-27
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    912
    سطح
    16
    Points: 912, Level: 16
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    500 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    49

    تشکرشده 21 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    دلخسته عزیز این ایرادهارو اصلا اوایل ازدواج نمی گرفت.اوایل ازدواج مون هر وقت از سر کار می اومد خونه می گفت من چرا زودتر زنگ نگرفتم سالایی که بی تو گذشت هدر دادم.می گفت من موندم چرا پسرا زن نمی گیرن!!! از اخلاقم خوشش می اومد می گفت نمره اخلاقم بیسته.بعضی وقتا می گفت کم حرفی می گفت خونه مامان من میریم سکوت می کنی.ولی ایراد اونجوری نمی گرفت.از ظاهرم اصلا ایراد نمی گرفت.برعکس می گفت فکر نمی کرده انقدر خوب باشم.می گفت مثل پری می مونی.بعضی وقتا ایرادهای جزئی می گرفت مثل همین که تو متن قبلی گفتم.ولی جور بدی نمی گفت مثلا می گفت همین الان عالی هستی اگه بری ورزش فوق العاده میشی.ولی سالای آخر همش ازم ایراد می گرفت.توهین می کرد.مثلا یک بار اخیرا رفته بودیم مسافرت تو هواپیما شدیم من خیلی ترسیدم.نمی دونم چرا احساس ترس می کردم.بعد که پیاده شدیم خداروشکر کردم.گفتم خداروشکرکه پاهامون رو زمینه.سرش رو با حالت تاسف تکون داد گفت مثل مادربزرگ ها می مونی.یا می گفت مثل ژله می مونی.من سعی می کردم طوری باشم که دوست داره ولی نه اینکه هویت و شخصیتم رو از دست بدم.خب منم دل زده شده بودم دیگه نمی تونستم هرجور که اون می خواد باشم.

    - - - Updated - - -

    خیلی ممنون از پیشنهادهای خوبت گل گندم عزیز.روحیه ام بهتره.چند روزه کتاب می خونم.با مامانم قرار شد فردا شیرینی درست کنیم.من کلاس شیرینی پزی رفتم.وقتای بیکاریم کتاب می خونم.کتاب مذهبی.خیلی خوبه.از مطالب خوبش عکس می گیرم.حوصله ام سر میره اون عکسا رو نگاه می کنم تا تو ذهنم مرور کنم.دلم می خواد رفتار و اخلاقم رو تغییرات اساسی بدم.خودم به خودم در حال حاضر نمره ۰ میدم.ایرادام رو نوشتم کم کم رفعش می کنم.برنامه ریختم برای برطرف کردن ایرادهام.

  12. کاربر روبرو از پست مفید carameli تشکرکرده است .

    ZENDEGIBEHTAR (پنجشنبه 07 مرداد 95)

  13. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1395-2-09
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    2,947
    سطح
    33
    Points: 2,947, Level: 33
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 278 در 136 پست

    Rep Power
    41
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط carameli نمایش پست ها
    سلام
    دلخسته عزیز این ایرادهارو اصلا اوایل ازدواج نمی گرفت.اوایل ازدواج مون هر وقت از سر کار می اومد خونه می گفت من چرا زودتر زنگ نگرفتم سالایی که بی تو گذشت هدر دادم.می گفت من موندم چرا پسرا زن نمی گیرن!!! از اخلاقم خوشش می اومد می گفت نمره اخلاقم بیسته.بعضی وقتا می گفت کم حرفی می گفت خونه مامان من میریم سکوت می کنی.ولی ایراد اونجوری نمی گرفت.از ظاهرم اصلا ایراد نمی گرفت.برعکس می گفت فکر نمی کرده انقدر خوب باشم.می گفت مثل پری می مونی�������������� ����������������. عضی وقتا ایرادهای جزئی می گرفت مثل همین که تو متن قبلی گفتم.ولی جور بدی نمی گفت مثلا می گفت همین الان عالی هستی اگه بری ورزش فوق العاده میشی.ولی سالای آخر همش ازم ایراد می گرفت.توهین می کرد.مثلا یک بار اخیرا رفته بودیم مسافرت تو هواپیما شدیم من خیلی ترسیدم.نمی دونم چرا احساس ترس می کردم.بعد که پیاده شدیم خداروشکر کردم.گفتم خداروشکرکه پاهامون رو زمینه.سرش رو با حالت تاسف تکون داد گفت مثل مادربزرگ ها می مونی������.یا می گفت مثل ژله می مونی.من سعی می کردم طوری باشم که دوست داره ولی نه اینکه هویت و شخصیتم رو از دست بدم.خب منم دل زده شده بودم دیگه نمی تونستم هرجور که اون می خواد باشم.

    - - - Updated - - -

    خیلی ممنون از پیشنهادهای خوبت گل گندم عزیز.روحیه ام بهتره.چند روزه کتاب می خونم.با مامانم قرار شد فردا شیرینی درست کنیم.من کلاس شیرینی پزی رفتم������.وقتای بیکاریم کتاب می خونم.کتاب مذهبی.خیلی خوبه.از مطالب خوبش عکس می گیرم.حوصله ام سر میره اون عکسا رو نگاه می کنم تا تو ذهنم مرور کنم.دلم می خواد رفتار و اخلاقم رو تغییرات اساسی بدم.خودم به خودم در حال حاضر نمره ۰ میدم.ایرادام رو نوشتم کم کم رفعش می کنم.برنامه ریختم برای برطرف کردن ایرادهام.
    می دونی چرا بهت ایراد می گرفته و توهین می کرده؟ چون داشته بهت خیانت می کرده. تو رو با اون زن و زن های دیگه مقایسه می کرده و هم دنبال توجیه کردن کار غیراخلاقی خودش بوده (پیش خودش می گفته اشکال از زنمه و من حق دارم خیانت کنم) و هم اینکه دنبال بهانه می گشته برای جدایی. اما واقعیت اینه که تو مشکلی نداشتی و مشکل از خودش بوده.

  14. 2 کاربر از پست مفید Amina تشکرکرده اند .

    carameli (یکشنبه 10 مرداد 95), آنیتا123 (پنجشنبه 07 مرداد 95)

  15. #18
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 03 تیر 96 [ 07:33]
    تاریخ عضویت
    1394-4-06
    نوشته ها
    340
    امتیاز
    8,219
    سطح
    61
    Points: 8,219, Level: 61
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 231
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    343

    تشکرشده 431 در 213 پست

    Rep Power
    64
    Array
    سلام دوستان خوبین؟
    به عنوان یک عضو سایت از مدیریت تشکر میکنم بابت حذف پست ناسالمی که دیروز تو این پیج دیدم

    دیروز پیجی تو سایت تبلیغ شده بود که مشتی دروغ بود،،،،،برا تبلیغ موضوعی که در اسلام حرام هست و از لحاظ علمی تکرارش دردراز

    مدت باعث عقیم شدن مرد میشه و همینطور باعث مشکل عدم ارضا برای زن در آمیزش با همسرش میشود واز طرفی در کوتاه مدت

    ایراد دیگه ای که داره به علت عدم ارضای عاطفی باعث تند خویی و تنگی خلق در فرد میشه و همینطور باعث افزایش حس حقارت در

    فرد خود ارضا میشه ، همه اینا رو با طول وتفسیر به صورت معکوس به گونه ای توضیح داده بودند که انگار شفای درد نیاز جنسی

    هست،والا این دروغ ها رو باور نکنید،،،،ودروغگو نتنها دشمن خداست، بلکه دشمن خلق خداهم هست، خواهش میکنم اگر ممکنه

    مقاله ای در جواب این تبلیغات مضر بگذارید، تو این سایت افراد با سن مختلف و مشکلات مختلف مراجعه میکنند ، چرا باید با بی دقتی

    یک فرد غیر متخصص مشکلی به مشکلاتشون اضافه بشه

    کدوم آدم فهمیده ای میتونه تصور کنه زنی که شوهر داشته با همچین راه تهوع آوری به لذت وآرامش میرسه،مگه یه پسر بچه یا دختر

    بچه بی تجربه است که این بیراهه رو بره؟ خواهشا قدری کتاب های موثق بخونید ، ویکیپدیا یک دایرة المعارف آنلاینه که هر فردی اجازه

    تغییرات مطالب رو داره وبه همین علت سندیت نداره ، پس به منبع اینترنتی مطالب دقت فرمایید، از صاحب تاپیک معذرت میخوام چون

    مطلب در پیج شما بود مجبور شدم اینجا پیام بذارم، با آرزوی دنیای خوب و آخرت خوب برای شما

  16. کاربر روبرو از پست مفید آخیش تشکرکرده است .

    carameli (شنبه 09 مرداد 95)

  17. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 شهریور 96 [ 14:15]
    تاریخ عضویت
    1394-7-06
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    3,017
    سطح
    33
    Points: 3,017, Level: 33
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 127 در 70 پست

    Rep Power
    28
    Array
    شما دیگه این خاطراتو مرور نکن
    کارخوبی میکنی که با مادرت سرگرم میشی
    سعی کن تا اونجا که میتونی تا وقتی که حالت کاملا خوب نشده، از مردا دور باش
    به خودت برس، یه تاپیک دیگه گفتم برای شما هم کاپی میکنم:

    یه مدت رو باخودتون ازدواج کنید و با خودتون خوش بگذرونید، با خودتون برید ماه عسل، برای خودتون کادو بخرید خلاصه حسابی به خودتون برسید

    فکرتونو از مسائل و مشکلات دورکنید و یه رفرش بدین به روحتون

  18. کاربر روبرو از پست مفید delkhaste تشکرکرده است .

    carameli (شنبه 09 مرداد 95)

  19. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 04 دی 95 [ 08:38]
    تاریخ عضویت
    1395-4-27
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    912
    سطح
    16
    Points: 912, Level: 16
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    500 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    49

    تشکرشده 21 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان عزیز از راهنمایی های خوبتون ممنونم.من اصلا دیگه دلم نمی خواد هیچ مردی وارد زندگیم بشه.در این مورد از خودم مطمئن هستم.در مورد همکارم هم هیچ قصدی ندارم.اصلا نمی دونم چه جوری به خودم اجازه میدادم انقدر وقیح باشم.
    من از روزی که جدا شدم تا امروز تقریبا یکی دو روز در میون زنگ می زنه.می خواد منو ببینه.می گه نمی خوام برگردی ولی باید به حرفام گوش کنی.نمی دونم چی کار کنم.


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. رابطه نامشروع (موضوع فراگیر، راه حلی هست؟)
    توسط رامتین 777 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 اردیبهشت 97, 00:08
  2. پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: چهارشنبه 18 تیر 93, 04:32
  3. شروع یک زندگی با شک و تردید؟
    توسط fariborz در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 16 دی 91, 15:59

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:27 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.