به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 32
  1. #21
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 07 اسفند 95 [ 02:21]
    تاریخ عضویت
    1395-1-15
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    1,558
    سطح
    22
    Points: 1,558, Level: 22
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registeredTagger Second Class
    تشکرها
    58

    تشکرشده 151 در 74 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست ما کاسپین ، بسیار ظریف و دقیق اشاره کردن . از پست ایشون لذت بردم و تشکر می کنم

    دوست عزیز صاحب تاپیک

    شما میگی که میخای شوهرت در حسرت شما بمونه . این هدف قشنگی نیست که دنبال میکنی . شما داری میگی حاضر به ازدواج موقت هستی ولی حاضر به بازگشت به شوهرت نیستی مثلا برای اینکه ایشون رو بسوزونی

    اگر به حرف هایی که میزنی درست فکر کنی ، می بینی که چقدر بی اساس هستن و با گذشت زمان شما تبدیل به یک بازنده بزرگ خواهی شد . وظیفه زن ، احترام محض به شوهر هست . شما میگی شوهرت پر رو شده !!!!

    به نظر میرسه در شکست خوردن زندگی نقش کمی نداشتی !

    بببین تا کجا به انحراف متمایل شدی که میفرمایی ازدواج دائم نمیکنی ، ولی صیغه شدن برای مردی که زن داره رو قبول خواهی کرد . از درک شما ناتوان هستم و اعتراف می کنم که یکی از عجایب خلقت رو دیدم !

    شما میخای شوهرت رو تنبیه کنی ، باشه حتما اینکار رو بکن ولی به هزینه ای که داری میپردازی فکر کردی؟ به نظرم در زندگی مشترک هم اهل این تیپ انتقام کشی ها بودی و در به بن بست رسیدن نقش داشتی

    توصیه میکنم کمی تامل کنید و مجددا مسیری رو که در گذشته رفتید و مسیری رو که قراره طی کنید ، بررسی بفرمایید .
    ویرایش توسط بهزاد9 : شنبه 02 مرداد 95 در ساعت 00:05

  2. #22
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 05 مهر 95 [ 23:11]
    تاریخ عضویت
    1395-5-01
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    282
    سطح
    5
    Points: 282, Level: 5
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 20 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بهتره يه مدت به خودت زمان بدي تا دوباره خودتو پيدا كني. بعد با ذهن اروم بتوني زندگي الان و گذشته رو با هم مقايسه كني. اگه ديدي آرامش بيشتري داري به نسبت گذشته، پس عاقلانه نيست كه برگردي.
    همين كه ميگي اصلا حاضر نيستي به ازدواج دايم فكر كني به اين معني هست كه در حال حاضر بهتره رو ريكاوري خودت كار كني و وارد هيچ رابطه اي (حتي با همسر سابقت نشي). ميتوني به همسرت بگي كه احتياج داري به خودت فرصت بدي تا بيشتر فكر كني.
    كلا از فكر صيغه، اونم با يه مرد متاهل بيا بيرون. به فرض كه شما آرامش بگيري إز اين ارتباط ولي داري زندگي يه نفر ديگه رو خراب ميكني. خودت خوب ميدوني كه هيچ زني حاضر نيست همسرشو با كسي تقسيم كنه و عميق ترين دردي كه ممكنه زني تجربه كنه، درد خيانته (همچين براي مرد). هيچ مرهمي هم براش نيست و تا ابد فراموش نميشه. پس با تفكرات پوسيده و توصيه هاي زير خاكي بعضي افراد وسوسه اين ارتباط نشو.

  3. 3 کاربر از پست مفید سپيده دم تشکرکرده اند .

    carameli (شنبه 02 مرداد 95), mahasty (شنبه 02 مرداد 95), آنیتا123 (شنبه 02 مرداد 95)

  4. #23
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 04 دی 95 [ 08:38]
    تاریخ عضویت
    1395-4-27
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    912
    سطح
    16
    Points: 912, Level: 16
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    500 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    49

    تشکرشده 21 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط kaspian نمایش پست ها
    واقعا نمیفهمم دوست و آشنا چه صلاحیتی دارند راجع به روابط شما نظر بدن؟این لفظ پر رو شدن طرف مقابل خیلی مسخره و توهین آمیزه.شاید اصلا با همین حرف ها ناخودآگاه برخورد شما عوض شده و شوهرتون هم واکنش نشون داده.حرف خانواده و فامیل را ول کن و برو مشاوره.اونجا مشاور بهت میگه مشکل خودت کجاست.
    دوست عزیزم مثل اینکه شما اصلا متن اولیه من رو مطالعه نکردی این راهی که شما می گی الان برم من دو ساله نیم پیش رفتم
    نه یک مشاور بلکه بالای 10 تا مشاور رفتم و هزینه زیادی تو این راه دادم
    دوست آشنا در مورد زندگی من نظر ندادن بلکه همین مشاوران در مورد نحوه برخورد من اظهار نظر کردن
    لفظ پر رو شدن اصلا مسخره نیست و واقعیتی که تو زندگی من اتفاق افتاد

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط بهزاد9 نمایش پست ها
    دوست ما کاسپین ، بسیار ظریف و دقیق اشاره کردن . از پست ایشون لذت بردم و تشکر می کنم

    دوست عزیز صاحب تاپیک

    شما میگی که میخای شوهرت در حسرت شما بمونه . این هدف قشنگی نیست که دنبال میکنی . شما داری میگی حاضر به ازدواج موقت هستی ولی حاضر به بازگشت به شوهرت نیستی مثلا برای اینکه ایشون رو بسوزونی

    اگر به حرف هایی که میزنی درست فکر کنی ، می بینی که چقدر بی اساس هستن و با گذشت زمان شما تبدیل به یک بازنده بزرگ خواهی شد . وظیفه زن ، احترام محض به شوهر هست . شما میگی شوهرت پر رو شده !!!!

    به نظر میرسه در شکست خوردن زندگی نقش کمی نداشتی !

    بببین تا کجا به انحراف متمایل شدی که میفرمایی ازدواج دائم نمیکنی ، ولی صیغه شدن برای مردی که زن داره رو قبول خواهی کرد . از درک شما ناتوان هستم و اعتراف می کنم که یکی از عجایب خلقت رو دیدم !

    شما میخای شوهرت رو تنبیه کنی ، باشه حتما اینکار رو بکن ولی به هزینه ای که داری میپردازی فکر کردی؟ به نظرم در زندگی مشترک هم اهل این تیپ انتقام کشی ها بودی و در به بن بست رسیدن نقش داشتی

    توصیه میکنم کمی تامل کنید و مجددا مسیری رو که در گذشته رفتید و مسیری رو که قراره طی کنید ، بررسی بفرمایید .
    نمی دونم از کجای حرفای من برداشت کردید من می خوام شوهرمو تنبیه کنم یا ایشون رو بسوزنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    من فقط می خوام از زندگی خودم لذت ببرم و اصلا هدف سوزوندن اون نیست
    گفتم دلم نمی خواد برگردم یه دلیل اینکه اون تو حسرت من بمونه چون واقعا حق من نبود که اینجوری بشه
    شما هیچی در مورد زندگی من نمی دونید خیلی راحت به خودتون اجازه قضاوت می دید
    همسر من خودش بارها اقرار کرده که به من بد کرده
    بارها گفته من نمی دونم چه جوری باید تاوان بدم
    هرچی بدی بوده از سمت من بوده!!!
    لطفا سعی نکنید بگید من مقصرم

    من دلم نمی خواد ازدواج دائم کنم چون حوصله یه زندگی جدید رو ندارم حوصله کمکش و بحث و ....این چیزا رو ندارم
    اصلا برای من دوران خوبی نبوده که بخوام دوباره تجربه اش کنم

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط سپيده دم نمایش پست ها
    بهتره يه مدت به خودت زمان بدي تا دوباره خودتو پيدا كني. بعد با ذهن اروم بتوني زندگي الان و گذشته رو با هم مقايسه كني. اگه ديدي آرامش بيشتري داري به نسبت گذشته، پس عاقلانه نيست كه برگردي.
    همين كه ميگي اصلا حاضر نيستي به ازدواج دايم فكر كني به اين معني هست كه در حال حاضر بهتره رو ريكاوري خودت كار كني و وارد هيچ رابطه اي (حتي با همسر سابقت نشي). ميتوني به همسرت بگي كه احتياج داري به خودت فرصت بدي تا بيشتر فكر كني.
    كلا از فكر صيغه، اونم با يه مرد متاهل بيا بيرون. به فرض كه شما آرامش بگيري إز اين ارتباط ولي داري زندگي يه نفر ديگه رو خراب ميكني. خودت خوب ميدوني كه هيچ زني حاضر نيست همسرشو با كسي تقسيم كنه و عميق ترين دردي كه ممكنه زني تجربه كنه، درد خيانته (همچين براي مرد). هيچ مرهمي هم براش نيست و تا ابد فراموش نميشه. پس با تفكرات پوسيده و توصيه هاي زير خاكي بعضي افراد وسوسه اين ارتباط نشو.
    سپیده دم عزیز اینطوری که به نظر میاد من باید تا اخر عمرم محکوم باشم به ناراحتی و بدبختی.
    چون دلم نمی خواد ازدواج دائمی کنم اصلا دلم نمی خواد
    الان آرامشم خیلی بیشتره
    خودم درد خیانت رو کشیدم و می دونم چقدر وحشتناکه
    در مورد این موضوعی که اینجا مطرح کردم اصلا هدف این نیست که زندگی اونا به هم بخوره
    یا من برم جای همسرش باشم
    نمی دونم باید چی کار کنم ولی می دونم هیچ کس نمی تونه شرایط من رو درک کنه
    من اگر اینجا پرسیدم به همسرم رجوع کنم دلیلش این نیست که دلم پیش اونه
    من کلا از اون دل بریدم و مسبب همه بدبختی ها من اونه
    من برای اینکه از این نوع افکار نجات پیدا کنم بعضی وقت ها فکر برگشتن به سرم می زنه
    وگرنه قلبا تمایلی ندارم برگردم
    اصلا دلم نمی خواد اون رو بسوزنم
    دلم می خواد اونم تو زندگیش خوشحال باشه

  5. #24
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام دوست عزیز

    شما الان توی شرایط خوبی برای تصمیم گیری در مورد ادامه زندگیتون نیستید . از آنجا که اشاره کردین پدر و مادرتون آدمهای شریفی هستند و شما هم حتما به خاطر بزرگ

    شدن تو همچین خانواده ای فرد شریفی هستید پس افکار امروزتون دور از شان و شخصیت شماست .

    لطفا به قول یکی از دوستان تحت تاثر افکار پوسیده و دور از انسانیت قرار نگیرید و دردی که از خیانت کشیدید رو به یاد بیارید . دردی که خیلی از ماها کشیدیم و شکنجه

    شدیم .

    فراموش نکنید که تحت سخت ترین شرایط حداقل به حرمت پدر و مادرتون و خودتون انسانیت رو فراموش نکنید.

    در مورد ازدواج دائم مجدد هم هر چند الان در شرایط خوبی برای تصمیم گیری نیستید ولی قرار نیست که تجربه های شما در زندگی قبلی دوباره تکرار بشه.

    من پیشنهاد میکنم برای اینکه کمک بیشتری بگیرید از فکر و صحبت در مورد همکارتون بیرون بیاین و در مورد خودتون و زندگی قبلیتون صحبت کنید. میدونم این کار راحتی

    نیست . ولی این بهتون کمک میکنه ایرادهای خودتون رو متوجه بشین و به یاری خدا در آینده زندگی موفقی رو چه با ازدواج و چه مجردی تجربه کنید.

  6. 2 کاربر از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده اند .

    carameli (شنبه 02 مرداد 95), mahasty (شنبه 02 مرداد 95)

  7. #25
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 07 اسفند 95 [ 02:21]
    تاریخ عضویت
    1395-1-15
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    1,558
    سطح
    22
    Points: 1,558, Level: 22
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registeredTagger Second Class
    تشکرها
    58

    تشکرشده 151 در 74 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیز

    زیاد سخت نگیر ! قرار نیست که با هم بجنگیم . فرمودید میخاید شوهرتون در حسرت شما باشه ، خوب یعنی به نوعی ایشون رو بسوزونید دیگه ! نمیدونم چرا انقدر علامت ؟ بکار بردید و انقدر این موضوع شما رو رنجوند . با توجه به اینکه یک طلاق رو تجربه کردید فکر می کردم باید آدم با تجربه تر و آرام تری باشید (باز به شما بر نخوره لطفا)

    شما میخاید از زندگی لذت ببرید ، خوب سوال من اینه که لذت کوتاه مدت میخاید یا بلند مدت ؟!! لذت روح و روان رو میخاید یا لذت زودگذر جسمانی ؟!!

    پاسخ روشنه ! هر انسانی دنبال لذت روح و روان در بلند مدت هست . خوب مسیری که انتخاب کردید به هدفی که گفتم منتهی نمیشه . فرمودید :
    شما هیچی در مورد زندگی من نمی دونید خیلی راحت به خودتون اجازه قضاوت می دید

    در مورد اینکه صیغه شدن برای یک مرد متاهل ، غلط هست ، نیازی نیست که ما 100 درصد زندگی شما رو بدونیم ! معلومه که شما از من دچار رنجش شدید و نوعی واکنش نشون دادید . حالا برگردید و یکبار دیگه ولی با نگاه خوشبینانه ، پست ها و عرایض قبلی من رو بخونید . خواهید دید که نیت شومی در اونا نیست و قضاوت های مغرضانه هم نداره !

    در مورد اقرارهای همسرتون و مثلا اینکه گفته :
    هرچی بدی بوده از سمت من بوده ، متاسفانه باید بگم این حرف هاش رو زیادی جدی گرفتید !! خوب بنده خدا میخاسته دل شما رو بدست بیاره تا بتونه یک فرصت مجدد به زندگی تون بده . اگر به زندگی برگردید هم ظرف 1 ماه خواهید دید که 100 تا انتقاد هم به خود شما خواهد کرد . . .

    دوست عزیز ، شما هم سهمی در ویرانی زندگی قبلی داشتید و به سهم خودتون تقصیر دارید . از شما که تجربه یک طلاق رو دارید بعید هست که اینجوری موضع گیری کنید . به نظر میرسه خیلی دستخوش احساسات و هیجانات هستید . واکنش هاتون در اینجا و تصمیم گیری ها تون برای ادامه زندگی تون ، نوعی سر در گمی رو نشون میده . همونطور که گفتم ، نتیجه این مسیر متاسفانه بازنده شدن خود شماست . . .

    یک جمله فرموید :
    من دلم نمی خواد ازدواج دائم کنم چون حوصله یه زندگی جدید رو ندارم حوصله کمکش و بحث و ....این چیزا رو ندارم

    با توجه به جمله فوق به نظر من شما فردی هستید که اهل جدل کردن و بگومگو هستید . با جمله فوق و وقتی میگید شوهرتون «پر رو» شده ، من به این نتیجه میرسم که شما زنی بودید که مطیع شوهر نبودید و با شوهرتون مدام مخالفت کردید و مدام توی روی ایشون ایستادید . خوب دوست عزیز ، تقریبا با هر مردی که اینکار رو بکنید یا به طلاق میرسید یا زندگی تون بسیار تلخ میشه . فکر کردید اون همکارتون چطوری هست ؟؟ بعد از ارضای جنسی و طمعی که به شما به عنوان یک زن مطلقه داره ، خواهید دید که اون همکارتون هم خیلی مرد رویاهای شما نخواهد بود و اگر چند بار توی روش وایستید ، صیغه نامه رو پاره میکنه و میندازه جلوی شما . . .

    باز امیدوارم از من نرنجید و بجای برداشت مثبت ، موضع گیری نکنید ! شاید یک حرف تلخ در امروز بهتر از یک تلخی ماندگار در زندگی فردا باشه !


    ویرایش توسط بهزاد9 : شنبه 02 مرداد 95 در ساعت 11:11

  8. کاربر روبرو از پست مفید بهزاد9 تشکرکرده است .

    carameli (شنبه 02 مرداد 95)

  9. #26
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 04 دی 95 [ 08:38]
    تاریخ عضویت
    1395-4-27
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    912
    سطح
    16
    Points: 912, Level: 16
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    500 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    49

    تشکرشده 21 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آنیتا123 نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز

    شما الان توی شرایط خوبی برای تصمیم گیری در مورد ادامه زندگیتون نیستید . از آنجا که اشاره کردین پدر و مادرتون آدمهای شریفی هستند و شما هم حتما به خاطر بزرگ

    شدن تو همچین خانواده ای فرد شریفی هستید پس افکار امروزتون دور از شان و شخصیت شماست .

    لطفا به قول یکی از دوستان تحت تاثر افکار پوسیده و دور از انسانیت قرار نگیرید و دردی که از خیانت کشیدید رو به یاد بیارید . دردی که خیلی از ماها کشیدیم و شکنجه

    شدیم .

    فراموش نکنید که تحت سخت ترین شرایط حداقل به حرمت پدر و مادرتون و خودتون انسانیت رو فراموش نکنید.

    در مورد ازدواج دائم مجدد هم هر چند الان در شرایط خوبی برای تصمیم گیری نیستید ولی قرار نیست که تجربه های شما در زندگی قبلی دوباره تکرار بشه.

    من پیشنهاد میکنم برای اینکه کمک بیشتری بگیرید از فکر و صحبت در مورد همکارتون بیرون بیاین و در مورد خودتون و زندگی قبلیتون صحبت کنید. میدونم این کار راحتی

    نیست . ولی این بهتون کمک میکنه ایرادهای خودتون رو متوجه بشین و به یاری خدا در آینده زندگی موفقی رو چه با ازدواج و چه مجردی تجربه کنید.
    آنیتای عزیز من چطور می تونم از فکر ایشون بیام بیرون؟الان تنها دلخوشی و انگیزم برای ادامه زندگی اینه :(

    - - - Updated - - -

    همراهی عزیز
    این مطالبی که عرض کردید جای فکر و تامل داره ولی من الان اصلا علاقه ندارم به اون زندگی فکر کنم :(
    من الان فقط می خوام خوشحال باشم و آرامش داشته باشم و فکر کردن به اون دوران به من حالت استرس و افسردگی میده
    و فکر کردن در مورد همکارم باعث آرامش و خوشحالیه من میشه.

    همراهی عزیز همون اول که ایشون دچار عذاب وجدان شده بود علتش این بود که به من خیانت کرده بود
    من وقتی باردار شدم همسرم برام ماشین خرید
    گفت می خوام خیالم راحت باشه با ماشین بری سرکار
    بعد که اون مشکل پیش اومد ماشین رو فروخت:(
    انگار فقط بچه براش مهم بود.
    شما خودتون رو تو شرایط من بزارید فکر کنید خودتون یک غم بزرگ دارید خودتون غصه دارید هیچ کس نیست که مرهم شما باشه
    من حالم خیلی بد بود تو بیمارستان چندین بار به من خون زدن ولی همسرم این مدت فقط ناراحت بچه بود و این صحبت رو می کرد که من باید زن بگیرم.
    ویرایش توسط carameli : شنبه 02 مرداد 95 در ساعت 11:21

  10. #27
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 04 دی 95 [ 08:38]
    تاریخ عضویت
    1395-4-27
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    912
    سطح
    16
    Points: 912, Level: 16
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    500 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    49

    تشکرشده 21 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط بهزاد9 نمایش پست ها
    دوست عزیز


    شما میخاید از زندگی لذت ببرید ، خوب سوال من اینه که لذت کوتاه مدت میخاید یا بلند مدت ؟!! لذت روح و روان رو میخاید یا لذت زودگذر جسمانی ؟!!

    پاسخ روشنه ! هر انسانی دنبال لذت روح و روان در بلند مدت هست . خوب مسیری که انتخاب کردید به هدفی که گفتم منتهی نمیشه . فرمودید :
    شما هیچی در مورد زندگی من نمی دونید خیلی راحت به خودتون اجازه قضاوت می دید

    در مورد اینکه صیغه شدن برای یک مرد متاهل ، غلط هست ، نیازی نیست که ما 100 درصد زندگی شما رو بدونیم !

    در مورد اقرارهای همسرتون و مثلا اینکه گفته :
    هرچی بدی بوده از سمت من بوده ، متاسفانه باید بگم این حرف هاش رو زیادی جدی گرفتید !! خوب بنده خدا میخاسته دل شما رو بدست بیاره تا بتونه یک فرصت مجدد به زندگی تون بده . اگر به زندگی برگردید هم ظرف 1 ماه خواهید دید که 100 تا انتقاد هم به خود شما خواهد کرد . . .

    دوست عزیز ، شما هم سهمی در ویرانی زندگی قبلی داشتید و به سهم خودتون تقصیر دارید . از شما که تجربه یک طلاق رو دارید بعید هست که اینجوری موضع گیری کنید . به نظر میرسه خیلی دستخوش احساسات و هیجانات هستید . واکنش هاتون در اینجا و تصمیم گیری ها تون برای ادامه زندگی تون ، نوعی سر در گمی رو نشون میده . همونطور که گفتم ، نتیجه این مسیر متاسفانه بازنده شدن خود شماست . . .

    یک جمله فرموید :
    من دلم نمی خواد ازدواج دائم کنم چون حوصله یه زندگی جدید رو ندارم حوصله کمکش و بحث و ....این چیزا رو ندارم

    با توجه به جمله فوق به نظر من شما فردی هستید که اهل جدل کردن و بگومگو هستید . با جمله فوق و وقتی میگید شوهرتون «پر رو» شده ، من به این نتیجه میرسم که شما زنی بودید که مطیع شوهر نبودید و با شوهرتون مدام مخالفت کردید و مدام توی روی ایشون ایستادید . خوب دوست عزیز ، تقریبا با هر مردی که اینکار رو بکنید یا به طلاق میرسید یا زندگی تون بسیار تلخ میشه . فکر کردید اون همکارتون چطوری هست ؟؟ بعد از ارضای جنسی و طمعی که به شما به عنوان یک زن مطلقه داره ، خواهید دید که اون همکارتون هم خیلی مرد رویاهای شما نخواهد بود و اگر چند بار توی روش وایستید ، صیغه نامه رو پاره میکنه و میندازه جلوی شما . . .

    باز امیدوارم از من نرنجید و بجای برداشت مثبت ، موضع گیری نکنید ! شاید یک حرف تلخ در امروز بهتر از یک تلخی ماندگار در زندگی فردا باشه !


    آقای محترم من از حرف شما دچار رنجش نشدم من فقط تعجب کردم
    به خدا برداشتتون اشتباهه من زیادی مطیع شوهرم بودم من از خودمو عقایدم به خاطر شوهرم گذشتم
    وقتی ازش جدا شدم برای من اس ام اس زدش
    گفت مظلومیتت دیوونم می کنه:(
    من کلا آدمی هستم که از بحث و جدل فراریم بارها شده به خاطر اینکه از جدل جلوگیری کنم سکوت کردم و از حقم دفاع نکردم
    من تو دوران عقدم سر یه بحث کوچیک از همسرم کتک کردم
    دو سه ماه اول ازدواج به پدر من ایشون توهین کرد! منم هیچ وقت عادت نداشتم جوابشو بدم ولی چون رو خانوادم حساسم خیلی یواش و آروم همون توهین رو به پدر ایشون کردم.
    داشت منو خفه می کرد که حق نداری به پدر من توهین کنی
    دهنم پر خون شد.
    بعدش کلی مشاوره رفتم کلی تغییر رفتار دادم تا دست بزنش رو کنترل کنه.
    من اصلا نمی خوام تو روی همکارم وایسم چون چنین شخصیتی ندارم نمی خوام آرامش اون رو بهم بزنم و مزاحم زندگی اون شم.:(

    منم می دونم صیغه شدن با یک مرد متاهل درست نیست ولی من آدم خطرناکی برای زندگی اون نیستم
    لذت با اون بودن اگر یک روزم باشه دوست دارم تجربه کنم.
    من خیلی با خودم درگیرم.عقلم ازکار افتاده کاملا.
    نمی دونم چطوری می تونم بر احساساتم غلبه کنم.


    نقل قول نوشته اصلی توسط miss-golegandom نمایش پست ها
    1-صیفه شدنتون اشتباه محضه
    2-حتی فکر کردن به ضیغه شدن اون همکار متاهلتون گناه هست و هرچه زودتر ارتباطتتون رو با اون همکار قطع کنین چون شما در حال حاضر کنترلی روی رفتارتون ندارید و خودتون رو محق این میدونید که صیغه اون اقا بشین.شما چطور میتونید حتی به این موضوع فکر کنین؟
    اون اقا متاهل هستن یه زن دارن که با هزار امید و ارزو وارد زندگی این اقا شدن.فرمودین اون اقا بشدت مقید همسرشون و دیندار هستن.خیلی معذرت میخوام اما واقعا باعث خجالته که همچین فکر رو درمورد خودتون و اون اقا کردین.قراره شما به ایشون پیشنهاد صیغه رو بدین؟چون محاله یه اقای مقید به همسر و با خدا به شما این پیشنهاد رو بده.بعد نگران وجدانتون نیستین؟بنظرم شما اصلا متوجه نیستین که چه فکر شیطانی و واقعا دور از انسانیتی سراغتون اومده.خودتون رو بذارید جای همسرشون واقعا دیگران چه فکری راجع به شما خواهند کرد
    اتفاقا من کاملا می دونم چه فکر شیطانی دارم و می دونم که واقعا تنها راه از اینکه نجات پیدا کنم مرگه
    چون نمی تونم خودم رو قانع کنم تا اخر عمر به این روال بدبختی و بیچاره گی که الان دارم ادامه بدم .
    شما لازم نیست به من یادآوری کنید که چقدر حرفای من خجالت آوره. خودم بهتر از شما می دونم چقدر پست و کثافتم. ولی نمی تونم این سرنوشتی که دارم رو تحمل کنم. نمی تونم از فکر اون بیرون بیام.
    همه شاید فکر می کنن من یه آدم عوضی هستم که چون شوهرم بهم خیانت کرده می خوام زندگی یکی دیگه رو از هم بپاشونم ولی من به قران این قصد رو ندارم من دلم نمی خواد جای کسی رو بگیرم می خواستم به اندازه سهم خودم از زندگی، یه مدت هرچند کوتاه احساس خوشبختی کنم.
    ویرایش توسط carameli : شنبه 02 مرداد 95 در ساعت 12:00

  11. #28
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 07 اسفند 95 [ 02:21]
    تاریخ عضویت
    1395-1-15
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    1,558
    سطح
    22
    Points: 1,558, Level: 22
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registeredTagger Second Class
    تشکرها
    58

    تشکرشده 151 در 74 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با توجه به حرفی که زدید ، به عنوان فردی که تجربه بازگشت به زندگی بعد از متارکه رو دارم ، عرض میکنم که دیگه به شوهر قبلی تون برنگردید ، این نظر قاطع بنده هست

    ایشون به پدر شما توهین کرده و شما
    خیلی یواش و آروم همون توهین رو به پدر ایشون کردم


    اگر بلند و با هیجان توهین میکردید کمتر ایشون رو آزار می دادید !! توهین یواش و آروم بیشتر طرف مقابل رو خورد میکنه . اگر هر اتفاقی افتاد به نظر من به اون رابطه برنگردید چون به مراتب بدتر خواهد شد . البته یکی دو ماه اول شاید شیرین باشه ولی به تدریج درگیری ها شروع خواهد شد و اینبار شدیدتر

    وقتی پرده ی حرمت ها و حریم ها کنار زده شد ، دیگه کار تمام هست فقط دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره . فرمودید :
    من تو دوران عقدم سر یه بحث کوچیک از همسرم کتک کردم
    خوب حتما در مقابل شوهرتون ایستادید و نوعی اصرار و لج بازی داشتید که در دوران عقد شما رو زده . یعنی از ابتدا این روحیه ی مطیع نبودن رو داشتید و کم کم کار به جای باریک و باریک تر رسیده . . .

    صحبت از بازگشت به نظر من فقط باعث آزار بیشتر شما و شوهر سابق هست و درست نیست . . .

    اما شما در پاسخ به عرایض بنده یک جمله فرمودی :
    لذت با اون بودن اگر یک روزم باشه دوست دارم تجربه کنم


    جمله فوق نقطه ی پایان دیالوگ بنده با شماست
    ویرایش توسط بهزاد9 : شنبه 02 مرداد 95 در ساعت 12:34

  12. #29
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط carameli نمایش پست ها
    من به قران این قصد رو ندارم من دلم نمی خواد جای کسی رو بگیرم می خواستم به اندازه سهم خودم از زندگی، یه مدت هرچند کوتاه احساس خوشبختی کنم.
    از یک معتاد بپرسید میگه من قصد نداشتم معتاد بشم فقط خواستم یکبار حشیش را امتحان کنم.


    از یک کودک سانحه دیده در یکشب چهارشنبه سوری بپرسید می گوید قصد نداشتم عمدا باعث انفجار شوم و به خودم و دیگران آسیب برسانم فقط می خواستم تجربه کنم یک لذت زود گذر ترقه بازی در شب چهارشنبه سوری را.

    کاملا مشخصه شما قصد ندارید جای کسی را بگیرید وقصد ندارید زندگیی را نابود کنید چون خودتون طعم تلخ خیانت را چشیده اید.

    اما واقعیت اثر رفتار ها و عملکرد شما متفاوت از قصد و نیت شماست ومتاسفانه بین قصد و عملکرد شما هیچ تناسبی وجود ندارد.

    کمی نسبت به رفتارها و عملکردتون مسوولیت پذیر باشید.

  13. 3 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    mahasty (شنبه 02 مرداد 95), نیکیا (شنبه 02 مرداد 95), رئوفه (پنجشنبه 21 مرداد 95)

  14. #30
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 شهریور 00 [ 16:19]
    تاریخ عضویت
    1394-6-10
    نوشته ها
    262
    امتیاز
    9,650
    سطح
    65
    Points: 9,650, Level: 65
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 400
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    431

    تشکرشده 376 در 164 پست

    Rep Power
    53
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط carameli نمایش پست ها
    آقای محترم من از حرف شما دچار رنجش نشدم من فقط تعجب کردم
    به خدا برداشتتون اشتباهه من زیادی مطیع شوهرم بودم من از خودمو عقایدم به خاطر شوهرم گذشتم
    وقتی ازش جدا شدم برای من اس ام اس زدش
    گفت مظلومیتت دیوونم می کنه:(
    من کلا آدمی هستم که از بحث و جدل فراریم بارها شده به خاطر اینکه از جدل جلوگیری کنم سکوت کردم و از حقم دفاع نکردم
    من تو دوران عقدم سر یه بحث کوچیک از همسرم کتک کردم
    دو سه ماه اول ازدواج به پدر من ایشون توهین کرد! منم هیچ وقت عادت نداشتم جوابشو بدم ولی چون رو خانوادم حساسم خیلی یواش و آروم همون توهین رو به پدر ایشون کردم.
    داشت منو خفه می کرد که حق نداری به پدر من توهین کنی
    دهنم پر خون شد.
    بعدش کلی مشاوره رفتم کلی تغییر رفتار دادم تا دست بزنش رو کنترل کنه.
    من اصلا نمی خوام تو روی همکارم وایسم چون چنین شخصیتی ندارم نمی خوام آرامش اون رو بهم بزنم و مزاحم زندگی اون شم.:(

    منم می دونم صیغه شدن با یک مرد متاهل درست نیست ولی من آدم خطرناکی برای زندگی اون نیستم
    لذت با اون بودن اگر یک روزم باشه دوست دارم تجربه کنم.
    من خیلی با خودم درگیرم.عقلم ازکار افتاده کاملا.
    نمی دونم چطوری می تونم بر احساساتم غلبه کنم.



    اتفاقا من کاملا می دونم چه فکر شیطانی دارم و می دونم که واقعا تنها راه از اینکه نجات پیدا کنم مرگه
    چون نمی تونم خودم رو قانع کنم تا اخر عمر به این روال بدبختی و بیچاره گی که الان دارم ادامه بدم .
    شما لازم نیست به من یادآوری کنید که چقدر حرفای من خجالت آوره. خودم بهتر از شما می دونم چقدر پست و کثافتم. ولی نمی تونم این سرنوشتی که دارم رو تحمل کنم. نمی تونم از فکر اون بیرون بیام.
    همه شاید فکر می کنن من یه آدم عوضی هستم که چون شوهرم بهم خیانت کرده می خوام زندگی یکی دیگه رو از هم بپاشونم ولی من به قران این قصد رو ندارم من دلم نمی خواد جای کسی رو بگیرم می خواستم به اندازه سهم خودم از زندگی، یه مدت هرچند کوتاه احساس خوشبختی کنم.
    فکر کردم قصد شما از ایجاد تاپیک در این تالار مشاوره و راهنمایی منطیقیه نمیدونستم انتظار همراهی دارین وگرنه براتون چیزی نمینوشتم کاش زودتر میگفتین که لازم نیست امثال من چیزیرو به شما یاداوری کنیم
    دوم اینکه سهم خوشبختی شما تو زندگی کس دیگه ای نیست.سهم خوشبختی شما در مقابل بدبختی فرد دیگه این نهایت خودخواهی شماست
    سوم اینکه به خودتون یسری صفتارو نسبت دادین.هیچکس کامل نیست و شماهم سعی کنین مشکلاتتون ور حل کنین
    در اخر اینکه وقتی شما تحمل نظرات اشخاص رو ندارین و اینجوری تند برخورد میکنید فکر نمیکنم دیگه کسی تمایل داشته باشه برای تاپیک شما وقت بذاره چون هیچکس تحمل توهین از سمت شمارو نداره
    توهین در ازای نیت و قصد خیر
    موفق باشین من هم مثل آقای بهزاد دیگه حرفی برای شما ندارم


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 2 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:40 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.