به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 67
  1. #31
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 تیر 95 [ 12:19]
    تاریخ عضویت
    1394-3-06
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    1,266
    سطح
    19
    Points: 1,266, Level: 19
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 24.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 38 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات.
    دوست عزیز تقریبا من در شرایط مشابه شما قرار گرفتم. من وقتی دیپلمم را گرفتم اصلا حوصله درس خواندن را نداشتم و به خاطر مشکلات خانوادگی افسردگی گرفته بودم. من در تمام دوره های تحصیلم بجز سالهای آخز شاگرد ممتاز بودم. پس کلی از من انتظار داشتن که کنکور بدهم و رشته خوبی قبول شوم و به نوعی بتوانم به خانواده ام کمک کنم ولی نشد. با فشارهای زیادی مواجه شدم همه میگفتن چی شده

    که این با همه نمرات خوب دیگه درس نمیخونه؟! حتما عاشق شده یا مریضی گرفته و .... من هم به خاطر فشارهای پیش آمده تصمیم گرفتم که به حوزه بروم با این هدف که هم سرگرم باشم و لیسانس بگیرم و کارم هم تا حدی تضمین شده باشد. ثبت نام کردم و ارهای مربوطه انجام شد و قبول هم شدم ولی شبها خوابم نمی برد. من آدم مذهبی هستم ولی معمولی ام اندازه حوزوی ها مذهبی نیستم. هی میگفتم

    حالا چکار کنم؟ آهنگ گوش ندم؟ حجاب زیادی داشته باشم؟ باید با یک طلبه ازدواج کنم و هزاران فکر و خیال دیگه ولی چاره ای نبود و من راهی حوزه شدم. روز دوم انصراف دادم. چرا؟ چون با علاقه نرفته بودم نتونستم بمونم. اصلا فضاشو دوست نداشتم دلم میخواست دانشگاه برم تا حوزه.

    سعی میکنم مختصر بگم. از اونجا انصراف دادم و رهی دانشگاه پیام نور شدم و رشته روان شناسی تحصیل میکنم و خییییییلی خوشحالم از اینکه اونجا نموندم. خدا رو صد هزار مرتبه شکر که راهمو پیدا کردم چون واقعا اذیت بودم. کلا اعتماد بنفسم کم شده بود با رفتن به حوزه و فکر و خیالاتش خیلی بدتر شدم به طور که پنهان میکردم از همه ک میخوام برم حوزه.

    سرتونو درد نیارم حوزه خیلی خوبه ولی برای کسی که با علاقه درونی به اونجا بره. من کاملا شما رو درک میکنم و میدونم چی میگید. شرایط خونوادگی شما هم مثل من مناسب نیست و این خودش روی اعتماد بنفس شما تأثیر میذاره پس دنبال چیزی برید که علاقتون هست و باهاش اعتماد بنفس بگیرید.

    به نظر من شما در کنار درستون چه حوزه باشه یا درس دیگه یک حرفه یاد بگیرید و اونو به عنوان شغلتون بپذیرید. درستونو به خاطر علاقتون بخونید و بالارفتن تحصیلات و شغلتونو به خاطر کسب درآمد و تشکیل خانواده بپذیرید.

    حرف برای گفتن زیاد دارم بعدا میام مجدد بقیه نظراتمو میگم.
    موفق باشید

  2. 3 کاربر از پست مفید آوای دل تشکرکرده اند .

    Shadi2 (یکشنبه 06 تیر 95), Yellow.king (شنبه 05 تیر 95), باغبان (سه شنبه 08 تیر 95)

  3. #32
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 22 آبان 95 [ 09:35]
    تاریخ عضویت
    1394-6-01
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    1,371
    سطح
    20
    Points: 1,371, Level: 20
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    39

    تشکرشده 25 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط زندگی خوب نمایش پست ها
    برای اتفاقات تلخ زندگیتون متاسفم.
    من قصد نصیحت ندارم اگه لحنم نصیحت گونه باشه ببخشید.
    نه چرا نصیحت.به هر حال جدال عقل و عشق هیچوقت پایان نداره.مثلا عقل میگه رها نکن.لیسانس حوزه رو بگیر..خدمتت هم تموم میکنی.دبیرستانم در کنارش بخون.یه مهارتم یاد بگیر باهاش کسب درآمد کن.این برنامه حداقل سه سال طول می کشه به نتیجه برسه.مهارت فنی و حرفه ای هم اقلا یک سال طول میکشه.مثلا برق.برق ساختمان 2 - برق ساختمان 1 - plc.دیپلم برق بهت میدن.میتونی باهاش سیار و پیمانکاری کار کنی.نه توی شهرستان ها.تهران کار داره. عشق میگه ولش کن بابا.سربازیتو تموم کن.از صفر شروع کن.بسه دیگه ملاحظه کاری بسه سرکوب و خود سانسوری.هرجور میلته زندگی کن.انتخاب اولی برام سخته.


    نقل قول نوشته اصلی توسط Shadi2 نمایش پست ها
    دوست عزیز با وجود تمام مشکلاتی که داشتی باز هم خوبه تونستی تحصیلاتت رو ادامه بده!
    زیاد خودت رو سرزنش مکنو دنبال مقصر هم در رفتار دوران کودکی و نوجوانی از بقیه نگرد...
    شما مجبور بودی با توجه به اون شرایط سریعا ازخانه و اون محله جدا بشی و بری حوزه!
    متاسفانه خانوادت هم آگاهی پایینی داشتن و با تنبیه شدید فیزیکی باعث بوجود امدن مشکلات زیادی شدن...به خیال خودشان دارن بچه رو خوب تربیت میکنند نمیدونستن دارن با هر تنبیه روح و روان شمارو داغون میکنند.
    در ضمن یه مدت کمتر به خانوده ت سر بزن تا خودت و راهت رو پیدا کنی و مستقل باشی...وقتی تو مسیری که خودت دوست داری افتادی و برای هدفت تلاش و کوشش شروع کردی مطمئن باش حس خوبت به خانودت تقویت میشه و راحت تر میبخشی شون
    بهترین کار اینه مستقل باشی اکه خوابگاهی که هیچ واگرنه یه خونه خیلی کوچک اجاره کن و چند تا وسیله در حد رفع نیاز بخر و زندگیت رو شروع کن..حتی اکه پول کافی نداری میتونی یه مدت دو شیفت کارهای ساده ای که از دستت برمیاد میتونی انجام بدی تا درامد داشته باشی مثل ترجمه، تایپ و ...
    به خدا توکل کن ...روی پاهات بایست و فعلا چشم از هرگونه کمک خانوده بردار تا از شر ناآگاهانه شان در امان باشی!

    خدا یارت
    سخته واقعا.یکی از دوستام میگه بعد از خدمت بیا تهران.باهم کار کنیم.خواستی درس بخون نخواستی نخون.نمیدونم.بزرگترین ترس من توی این سالها این بوده که این هفت - هشت ساله به باد نره.که آخرشم داره به باد میره.فقط الان یه مدرک کاردانی دارم که بدرده کنکور میخوره که اونم به دلم نمی شینه از کاردانی برم کارشناسی.البته تو علوم انسانی حق انتخاب داری.دوس دارم از صفر برم.شایدم نوعی وسواسیه.خب یه ذره اش منطقیه.آخه پایه و پیش نیاز رو من پاس نکردم.همینجوری با تحصیلات حوزه برم بشینم کلاس تئاتر یا مجسمه سازی.بر بر استادُ نگاه کنم چی بشه ؟باید مبانیشو یاد بگیری.اونم مطالعه میخواد که باز مثل حضور در کلاس نمیشه.هنر کلا چیزه پاس کردنی نیس باید یاد بگیری پله پله بری جلو.والا فقط مدرک داری و بعدا فرهنگسرا میری درس بدی.شاگردات پی به بی سوادیت میبرن.

    نقل قول نوشته اصلی توسط باغبان نمایش پست ها
    سلام

    از اینکه لایق دونستید و درد و دل کردید از شما ممنونم - امیداوریم،، لایق این هم صحبتی با شما باشیم
    .................................................. ......................


    من از آن روز که در بند تو ام ،،،،،،، آزادم
    سلام دوست نازنین.من خرسندم که با شما هم سخنم.من تکنیک های ریلکسیشن تست کردم تا حدودی هم جواب داد بعد ها ولش کردم.اما این تمرین سکوت رو نه.کلا در زندگی شخصیم همیشه گزینه پس از اسلامم،آیین بودا بوده.مدتی هم درباره اش تحقیق و تفحص کردم.باز هم به نتیجه نرسیدم.بعضی از آیین هاش به نظرم کسل کننده بود.من خیلی تئوری پردازی می کنم.خیلی از من تعریف و مدح و ثنا شده و به نطرم اینها منو زمین میزنه و خودمو گم میکنم.مثلا من روانشناسی یه علم نسبتا کم کاربرد میدونم.خیلی از اصول رو اجرا کردم.با اساتید روانکاو هم صحبت کردم.انگار همه چیز به خوده من بسته اس و بود و نبودشون فرقی نداره.اینه که همیشه در رفتن به نزد مشاور مرددم.شاید برخی اوقات بودشون بهتر از نبودشونه.اینم یکی از تئوری هامه.متاسفانه من فیلتر و بهداشت روانی ندارم.هر کتابی رو میخونم.همه چیزو تست میکنم.نمی تونم جلوی لذاید مغزیم رو بگیرم.همینم باعث میشه قضاوت هام زیاد بشه ولی پیش از اثبات.

    تشکر از همراهی تون



    نقل قول نوشته اصلی توسط mohamad.reza164 نمایش پست ها
    سلام بر پادشاه زرد.

    البته من سابق بر این رنگ زرد رو یک رنگ شاد میدیدم ولی با نوشته های شما، رنگ زرد رو دارم به رنگ تیره نگاه میکنم.

    دوست عزیز من چه طوری؟

    طاعات قبول!

    ------------------

    سلام دوست عزیز.این پادشاه زرد.قصه داره که چرا انتخابش کردم.بعدها شاید گفتمش


    نقل قول نوشته اصلی توسط آوای دل نمایش پست ها
    با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات.
    دوست عزیز تقریبا من در شرایط مشابه شما قرار گرفتم. من وقتی دیپلمم را گرفتم اصلا حوصله درس خواندن را نداشتم و به خاطر مشکلات خانوادگی افسردگی گرفته بودم. من در تمام دوره های تحصیلم بجز سالهای آخز شاگرد ممتاز بودم. پس کلی از من انتظار داشتن که کنکور بدهم و رشته خوبی قبول شوم و به نوعی بتوانم به خانواده ام کمک کنم ولی نشد. با فشارهای زیادی مواجه شدم همه میگفتن چی شده

    حرف برای گفتن زیاد دارم بعدا میام مجدد بقیه نظراتمو میگم.
    موفق باشید
    سلام.عرض ادب.واقعا بهترین تصمیم زندگیتون رو گرفتین.با این تفاوت که من سنم کم بود و اصلا شرایط وحشتناکی داشتم.پدرم زندان بود.محیط شهرمون اونجوری.شست و شوی مغزی مادرم.یادمه حوزه علمیه که رفتم.همون شهر تصمیم گرفتم برم تئاتر کار کنم که با توبیخ و سرزنش مادر و کادر حوزه مواجه شدم که طلبه نمیره سراغ این چیزا.فحشاء و منکره.امام زمان ازت ناراضی میشه.خلاصه شل شدم و ولش کردم.از طرفیم تو حوزه هر خطایی ازت سر میزن.تهدید به اخراج میشدی.حالا تصور کنید.یکی که با سیکل میره.سربازی نداره..اخراج شه.یا باید بره دبیرستان یا سربازی.توی این برزخ.به هر چیزی که میگفتن:تن میدادی.تازه یه بچه 16 ساله چی از زندگی میدونه.اصلا نمیتونه از خودش دفاع کنه.اونم دربرابر آدمایی که مار افعی خوردن.من همین الان هرکی میخواد بره حوزه.نمیزارم.مگه در شرایطی چه خانم چه آقا.

    بالا هم توضیح دادم.سخته واقعا.توی شهرستان که کار نیست.مغازه باز کردم.پرنده پر نمیزنه.مادرم اولش میگه:چرا بیکاری؟ برو کار کن.مغازه خودمون که متروک بود رو باز کردم.حالا میگه:کار نیست.بچسب به حوزه.دائما اذیتم میکنه.هر کاری میگه انجام میدم.بعد میگه ولش کن برو اون یکی.منم نمیخوام ناراحتش کنم.اون دوست داره دائما اذیتم کنه انگار.هی غر هی ایراد.تازه دادشمو میخواست بفرسته حوزه نزاشتم.من میگم.هر زنی اگه شوهر خوبی نداشته باشه یا به خوبی روانی و جنسی و از خیلی بابت ها ارضا نشه و به خواسته هاش نرسه.مریض میشه و در وهله اول.در تربیت بچه هاش آسیب میزنه.بعد به جامعه

  4. 2 کاربر از پست مفید Yellow.king تشکرکرده اند .

    نیکیا (شنبه 05 تیر 95), باغبان (یکشنبه 06 تیر 95)

  5. #33
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,821 در 2,406 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام بر ، پرندگان مهاجر


    خب اگر مایل باشید یه خلاصه برداری کنیم و وارد مبحث کار بشیم :

    تو مقاله های قبلی بیشتر سعی کردم درد و دلی داشتم باشم در مسیر خود ِ زندگی ، و سختی هاش - و اینکه باید خودمان را قبول کنیم

    گذشته یمان ( چه خوب و چه بد ) را به عنوان تجربه ای از زندگی قبول داشته باشیم

    انتخاب مسیر و انسان های ثاثیر گذار ( نوع منفی ) بر انتخاب خودمون را ببخشیم .

    و اینکه شاید اطرافیانمان ما را درست هدایت نکردند و نمی کنند - ولی انسان یه روزی به مرحله ای میرسه که باید خودش تحقیق کنه و راه را پیدا کنه .

    از طرفی سعی کنیم عامل درونی را تقویت کنیم و به عامل بیرونی اهمیت ندهیم ( مثلا قضاوت مردم )

    و به جای اینکه تمام روز مرثیه بخوانیم و آهنگ لالایی بزنیم – سعی کنیم راه حلی پیدا کنیم . ( ویژگی یه انسان متعالی )



    سعی کردم درباره مدیریت و کنترل ذهن با شما صحبت کنم .

    و اینکه مغز اگر بفهمه خاطره ای اهمیت نداره اون را کم رنگ میکنه و اون اتفاق و حادثه دیگه براش اهمیت پیدا نمی کنه .


    مغز چطوری می فهمه اهیمتی نداره ؟
    خاطره را نباید هر روز مرور کنیم و بهش معنا ببخشیم و یا براش آهنگ بزنیم
    با فکر نکردن به اون و استفاده از جایگزین های مناسب ،، مغز سعی میکنه خاطره بد را با چیزهای بهتر عوض کنه
    ولی اگر هر روز به خاطره ها و بدی های دیگران تمرکز کنیم ،،،، معجره ای رخ نمی دهد


    و اینکه بخشیدن و رها کردن بدی های دیگران - یه نیازه – و با اینکار در واقع داریم به سلامتی جسمی و روحی خودمان کمک می کنیم
    ( کار با ثواب و غیر ثواب و مومن و غیر مومن ندارم – یه تکنیک برا پیشرفت زندگیه ،،، بخشیدن و رها کردن )
    اگر نتونیم ببخشیم و رها نکنیم و در گذشته زندگی کنیم – و زمان حال را از دست بدیم و نگران آینده باشیم – معجزه ای رخ نخواهد داد .


    از طرفی مسیر انسان همیشه مسیری ست بر اساس تلاش و تجربه ! – و انسان هایی که سختی بیشتر می کشند پخته تر میشند !
    و اینکه انگشتر جادویی در کار نیست که ما با آن همه چیز را عوض کنیم - بلکه باید تلاش و توکل و صبر ! در برنامه مان باشد .


    از این رو شما نشان دادید فرد پخته ای هستید ! - و دارید تلاش می کنید مسیر و شرایطتان را بهتر کنید.
    که از شما تشکر می کنم .

    .............................................


    مسیر زندگی شما طوری بود که اولا به خاطر جو سنگین در محیط اطرافیانتان - و ثانیا علاقه و شوق نسبی در دوره نوجوانی به ادیان و عرفان و مذهب -
    باعث شد بعد از گرفتن مدرک سیکل وارد حوزه بشید .

    بعد از پیمودن اندکی از مسیر متوجه شدید که حوزه مسیر شما نبوده – از این رو به خاطر حرف اطرافیان و از اینکه انصراف در اون دوره ، وضعیت را شاید بدتر می کرد – تصمیم گرفتید به اجبار این مسیر را ادامه بدید
    و فوق دیلم را بگیرید . از طرفی تجربه های گران بهایی هم کسب کردید – که باعث شد مطالعه زیادی بر ادیان و اندیشه ها ی مختلف داشنه باشید .( خیلی خوبه )



    میگن وضعیت انسان در هر نقطه ای باشه می توسنت از اون وضعیت بدتر باشه
    مثلا یکی پاش میشکنه و گچ میگیره و به خودش میگه این چه زمونه ای هست ! - ولی اون فرد باید بداند امکان داشت مثلا به جای اینکه پاش بشکنه خدایی نکرده ضربه مغزی بشه – یا پاش قطع میشد .
    - این شاید هم یه تکنیکی باشه برای اینکه در هر لحظه خدا را شکر کنیم .
    به نظرم دوست من ، باید همیشه به خودمون بگیم می تونست از این هم بدتر باشه ،،، پس خدایا شکر !! ( نمی دونم چقدر با حرف آشنا هستید ! )

    ...........................................


    واقعیتش دوست من ، ما فقط می تونیم با توجه با درد و دل شما ، در حد توانمان و شرایط موجود پیشنهاداتی بدیم - از این رو من سعی می کنم بر تمام شاخک های شما قدم بگذارم : ( شاخک == تجربه )
    من خودم بخوام تصمیم مهمی تو زندگی بگیرم – یا می رم قدم می زنم یا برق ها را خاموش می کنم و در سکوت کامل فکر می کنم .



    1 ) میشه نظرت را در مورد شغل معلمی بگی ؟ یا مثلا ادامه تحصیل در آن ؟ ( کاردانی به کارشناسی – قوق لیسانس و ..... )
    به نظرت میشه با مدرک فوق دیپلم حوزه ، مسیر معلمی را طی کرد و از طرفی مثلا حوزه راادامه داد ؟
    یا مثلا فقط مسیر معلمی را طی کنیم ؟ ( دانشگاه های مربوط )
    یا مثلا بریم برای شروع از یه روستا و در انجا معلم بشیم ؟



    2) به نظرت اگر مدرک خوشنویی را تمام کنی و حرفه ای بشی ، می تونی عضو انجمن خشنویسان بشی و معلم بشی و یا کلاس های خصوصی بگیری ؟ و از طرفی مثلا حوزه را هم ادامه بدی ؟
    یا مثلا فقط معلم خوشنویسی بشی ( حوزه را انصراف بدی ) و سعی کنی در اون مسیر حرکت کنی ؟



    3 ) چرا فکر میکنی برای رسیدن به تئاتر باید از دبیرستان شروع کنی ؟
    تا حالا کار تئاتر انجام دادی ؟
    چه چیزی مانع توست؟
    به نظرت می تونی ؟
    چرا می تونی؟
    چرا نمی تونی ؟
    به غیر تئاتر و خوشنویسی به چه گرایشی از هنر علاقه داری ؟
    مجسمه سازی به قول خودتون چه برتری هایی به تئاتر داره ؟

    خیلی از بازیگران بودن مدرک غیر هنری دارن و یا اصلا تحصیلات ندارننند!
    مثلا آقای امیر جفری مدیریت خونده - ولی در تئاتر خیلی پیشرفت داشته و به استادی رسیده ( یا خیلی از بازیگران دیگر )

    می تونی کاردانی به کارشناسی کنکور بدی ( یا بدون کنکور – نمی دونم ) یکی از شاخه های هنر را بری !! – سپس برای فوق لیسانس بری برا دانشگاه تهران ! – (هنرهای زیبای دانشگاه تهران ) -
    تو این فاصله هم سعی کنی معلم خوشنویسی بشی و یا مثلا یه کار پاره وقت هم انجام بدی !
    یا بری از صفر در مراکز تئاتر شاگردی کنی !!!!



    باید یه کاغد برداری از خودت سئوال کنی ( مثل بالا ) و جواب بدی و هر جا گیر کردی بری از متخصص اون حوزه سئوال بپرسی

    از طرفی من احساس می کنم از مسیر رسیدن به هدفت یه خورده می ترسی ؟
    یا مثلا فکر می کنی شاید نشه ؟

    یه توانایی هات ایمان داشته باش! - منتظر تفسیر رای مردم نباش - فقط نظرها را بشنو ( خانواده - آشنا و ... ) ولی نذار این نظرها بر رویاهایت تاثیر بذاره !



    ............................................


    پ. ن :

    در مورد ادیان نباید صحبت کنیم - ولی یه چیزی من به شما بگم

    من تمام ادیان را بررسی کردم ( در حد توانم ) - اسلام از همه آسان تر و کامل تره ! ( به شرطی که درست فهمیده باشیم و درست انجام بدیم )


    مثلا یهودیا و مسیحا باید روزه بگیرند- نماز بخونند - حجاب خودشون را حفظ کنند و ....
    ولی می بینیم شاید بعضی موارد را انجام ندند ( مثلا حجاب ) - و دین خودشان را تغییر دادند .




  6. 2 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    نیکیا (یکشنبه 06 تیر 95), Yellow.king (یکشنبه 06 تیر 95)

  7. #34
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 دی 98 [ 01:15]
    تاریخ عضویت
    1395-4-04
    نوشته ها
    194
    امتیاز
    6,016
    سطح
    50
    Points: 6,016, Level: 50
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 64.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    369

    تشکرشده 353 در 152 پست

    Rep Power
    44
    Array
    سلام.

    میدونید چه کسی احساسی عمل میکنه و دل از عقل میبره؟ کسی که ایمان به آخر و عاقبت اعمالش نداره!!!

    کسی که ترسیده از تلخی های منطق و عقل و داره پناه میبره به جایی دیگه. حالا اون جای دیگه میتونه احساسات باشه یا دنیای مجازی یا مواد مخدر!!!!

    بدیهیه که شما نخواید این طور باشید وقتی با تک تک اعضای بدنتون دنبال فرارید از زندگی.

    شما دارید از خودتون فرار میکنید و در تلاشید که فراموشش کنید. این جوری میشه که آدم از منفعت خودش و پیشرفت زندگیش روی گردانه و حاضر نیست به خاطر خودش دل به سختی

    بزنه.

    فکر میکنم تنها کسی که لیاقت بخشش و بزرگواری از سمت شما رو داره خودتونید نه دیگران و اون کسایی که باید به فراموشی سپرده بشن و سرنوشتشون بی اهمیت باشه دیگرانن نه

    شما. سالها قراره زندگی کنید پس درست فکر کنید و منطقی عمل کنید نه اینکه بزنید به سیم آخر جوری که نه کاری انجام بدید و مدام فکر کنید که چه کنم نه اینکه زندگی تون رو از هم

    بپاشید.

    در پناه حق.

  8. 2 کاربر از پست مفید زندگی خوب تشکرکرده اند .

    Yellow.king (یکشنبه 06 تیر 95), باغبان (سه شنبه 08 تیر 95)

  9. #35
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 22 آبان 95 [ 09:35]
    تاریخ عضویت
    1394-6-01
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    1,371
    سطح
    20
    Points: 1,371, Level: 20
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    39

    تشکرشده 25 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط باغبان نمایش پست ها
    سلام بر ، پرندگان مهاجر


    خب اگر مایل باشید یه خلاصه برداری کنیم و وارد مبحث کار بشیم :

    تو مقاله های قبلی بیشتر سعی کردم درد و دلی داشتم باشم در مسیر خود ِ زندگی ، و سختی هاش - و اینکه باید خودمان را قبول کنیم

    گذشته یمان ( چه خوب و چه بد ) را به عنوان تجربه ای از زندگی قبول داشته باشیم

    انتخاب مسیر و انسان های ثاثیر گذار ( نوع منفی ) بر انتخاب خودمون را ببخشیم .

    و اینکه شاید اطرافیانمان ما را درست هدایت نکردند و نمی کنند - ولی انسان یه روزی به مرحله ای میرسه که باید خودش تحقیق کنه و راه را پیدا کنه .

    از طرفی سعی کنیم عامل درونی را تقویت کنیم و به عامل بیرونی اهمیت ندهیم ( مثلا قضاوت مردم )

    و به جای اینکه تمام روز مرثیه بخوانیم و آهنگ لالایی بزنیم – سعی کنیم راه حلی پیدا کنیم . ( ویژگی یه انسان متعالی )



    سعی کردم درباره مدیریت و کنترل ذهن با شما صحبت کنم .

    و اینکه مغز اگر بفهمه خاطره ای اهمیت نداره اون را کم رنگ میکنه و اون اتفاق و حادثه دیگه براش اهمیت پیدا نمی کنه .



    مسیر زندگی شما طوری بود که اولا به خاطر جو سنگین در محیط اطرافیانتان - و ثانیا علاقه و شوق نسبی در دوره نوجوانی به ادیان و عرفان و مذهب -
    باعث شد بعد از گرفتن مدرک سیکل وارد حوزه بشید .

    بعد از پیمودن اندکی از مسیر متوجه شدید که حوزه مسیر شما نبوده – از این رو به خاطر حرف اطرافیان و از اینکه انصراف در اون دوره ، وضعیت را شاید بدتر می کرد – تصمیم گرفتید به اجبار این مسیر را ادامه بدید
    و فوق دیلم را بگیرید . از طرفی تجربه های گران بهایی هم کسب کردید – که باعث شد مطالعه زیادی بر ادیان و اندیشه ها ی مختلف داشنه باشید .( خیلی خوبه )



    میگن وضعیت انسان در هر نقطه ای باشه می توسنت از اون وضعیت بدتر باشه
    مثلا یکی پاش میشکنه و گچ میگیره و به خودش میگه این چه زمونه ای هست ! - ولی اون فرد باید بداند امکان داشت مثلا به جای اینکه پاش بشکنه خدایی نکرده ضربه مغزی بشه – یا پاش قطع میشد .
    - این شاید هم یه تکنیکی باشه برای اینکه در هر لحظه خدا را شکر کنیم .
    به نظرم دوست من ، باید همیشه به خودمون بگیم می تونست از این هم بدتر باشه ،،، پس خدایا شکر !! ( نمی دونم چقدر با حرف آشنا هستید ! )
    سلام دوست عزیز.من از پختگی و تجربه یافتگی عذاب می کشم.مثل هم سن و سالم بر خورد نمی کنم.شاید اگر نا پخته بودم می گفتم.چرا من اینقدر کودن هستم.درسته تجربه خوبه.من دائما بین چیزی که میخوام و چیزی که هستم و از طرفی ایده ایده آل بودن سخت گرفتارم و به چهار میخ کشیده شدم.من یا تو چاه واقع بینی بدبینانه می افتم یا در چاله ایده آلیستی رویا پروازانه.حد وسط و رعایت تعادل ندارم.از این عذاب می کشم که شور جوانی ندارم.هر چقدر سعی می کنم سرمست و سرخوش به نظر برسم.گویا گل و سرشتم شده.انگار به هیچ وجه نمی تونم.




    واقعیتش دوست من ، ما فقط می تونیم با توجه با درد و دل شما ، در حد توانمان و شرایط موجود پیشنهاداتی بدیم - از این رو من سعی می کنم بر تمام شاخک های شما قدم بگذارم : ( شاخک == تجربه )
    من خودم بخوام تصمیم مهمی تو زندگی بگیرم – یا می رم قدم می زنم یا برق ها را خاموش می کنم و در سکوت کامل فکر می کنم .



    1 ) میشه نظرت را در مورد شغل معلمی بگی ؟ یا مثلا ادامه تحصیل در آن ؟ ( کاردانی به کارشناسی – قوق لیسانس و ..... )
    به نظرت میشه با مدرک فوق دیپلم حوزه ، مسیر معلمی را طی کرد و از طرفی مثلا حوزه راادامه داد ؟
    یا مثلا فقط مسیر معلمی را طی کنیم ؟ ( دانشگاه های مربوط )
    یا مثلا بریم برای شروع از یه روستا و در انجا معلم بشیم ؟
    اگه لیسانس حوزه رو بگیری میتونی معلم بشی.معلمی رو دوس دارم.نه به این شکل که خودم به هنوز به خیلی چیزا شک دارم برم به بچه های مردم درس شریعت بدم.اصلا مشکله من اینه که نمی تونم بخورم.سفره بازه.همه میگن: بفرما.من ناز می کنم.این همه آدم که ضد دین هستند و دیدم به راحتی از قِبَل دین میخورن و می چاپن.گاهی بهشون رشک میبرم که چرا من نمی تونم مثل اونا باشم و عذاب وجدان دارم.هرچند ممکنه گناهانی بدتر از اونا رو انجام بدم ولی همیشه برام سواله منی که گناه می کنم به راحتی و سدی در برابرم نیست.چرا اینجا پام میلرزه.نه اینکه بگین اون فردیه این اجتماعی نه.من گناه اجتماعی هم کردم.نمیدونم چه مرگمه.اینه که معلم میتونم بشم.

    با لیسانس حوزه میشه معلم یا مشاور فرهنگی ادارات یا دفتر دار اسناد و ازدواج و طلاق یا وکالت یا قضاوت شد.از بین اینا من دفتر ازدواج و طلاق رو می تونم تجمل کنم.باقیش رو اگر انتخاب کنم یا به خاطر پولشه یا به خاطر پرستیژ.و الا از این کارا بیزارم.هر چند وضعیت وخیم جامعه ام رو می بینم.به غلط کردن می افتم.این همه مهندس و هنرمند بیکار.کار نیست.من از دو چیز خیلی ترس دارم یکی اینه حوزه رو ترک کنم و با طی سن و سال و فشار مالی و رخت بستن خیلی از علایق از مغز و واقع بینی مفرط.دچار نوعی رکود روانی و افسردگی حاد آمیخته با بحران میانسالی بشم که این سری به گمونم دیگه قابل درمان نباشه.دومشم ترس از حرف اطرافیان و مردمه.

    2) به نظرت اگر مدرک خوشنویی را تمام کنی و حرفه ای بشی ، می تونی عضو انجمن خشنویسان بشی و معلم بشی و یا کلاس های خصوصی بگیری ؟ و از طرفی مثلا حوزه را هم ادامه بدی ؟
    یا مثلا فقط معلم خوشنویسی بشی ( حوزه را انصراف بدی ) و سعی کنی در اون مسیر حرکت کنی ؟
    آره میشه.عضو شدنم بستگی داره.اکثرا مافیایه.درآمدش هم محدوده.کلاس خصوصی بهتره.الان شهرستان آگهی دادم.هنوز به پول نرسیده.چند نفر پیام دادن برای یادگیری.هنوز به نتیچه نرسیده.متاسفانه همه چیز تهرانه.تهران کلاس خصوصیش،هم پولش پر و پیمانه اس.هم میتونی بری خونه مردم.اینجا فکر میکنن میخوای بری خونشون دزدی یا تجاور کنی.شاگرد دختر هم که بی هیچ خانواده ها قبول نمی کنن.استادشون یه پسر مجرد باشه.
    3 ) چرا فکر میکنی برای رسیدن به تئاتر باید از دبیرستان شروع کنی ؟
    تا حالا کار تئاتر انجام دادی ؟
    چه چیزی مانع توست؟
    به نظرت می تونی ؟
    چرا می تونی؟
    چرا نمی تونی ؟
    به غیر تئاتر و خوشنویسی به چه گرایشی از هنر علاقه داری ؟
    مجسمه سازی به قول خودتون چه برتری هایی به تئاتر داره ؟

    خیلی از بازیگران بودن مدرک غیر هنری دارن و یا اصلا تحصیلات ندارننند!
    مثلا آقای امیر جفری مدیریت خونده - ولی در تئاتر خیلی پیشرفت داشته و به استادی رسیده ( یا خیلی از بازیگران دیگر )
    نمیگم از دبیرستان.دبیرستان انسانی میخونم.کنکورم هنره.حالا تا چند سال بعد.من میگم،بالاخره باید مبانی هنر رو بگدرونی یا نه؟ همینجوری بری بشینی کلاس.هنوز من از هنر تصور درستی ندارم.با هنری ها زیاد نشست و برخاست داشتم.بزرگترین مانعم خانواده مه.اصولا با هنر به هر شکلی مخالفه.مثلا میخواد منو معرفی کنه چی بگه توی مسجد یه دهات کوره؟ بگه طلبه اس بهتره یا بگه نمایش بازی میکنه.که مردم برداشت کنن دلقکه.غیر از خوشنویسی.به نقاشی و مجسمه و موسیقی علاقه دارم.اگه نقاشی بخونی.مجسمه ات هم پایه اش قوی میشه چون همه چیز توی اتود درسته.اول باید طراح خوبی باشی تا برسی به مجسمه ساز خوب.موسیقی هم به آواز سنتی علاقه دارم.هم به خاطر خوده آواز سنتی هم به خاطر این که من توی این بل و بشوی پاپ و مافی بازی هاش هرگز امکان موفقیت ندارم.خالا شاید توی آلترناتیو خوب باشم.چون ظرفیتش محدوده.هنوز به نتیجه نرسیدم. هنوز انتخاب نکردم.به نظر خودم استعدادم توی مجسمه و موسیقی زیاده.به همه این هنر ها هم ناخونک زدم.اینقد شیرینه هنر.اصلا نمی تونم بخورم.مثل آدم عطشناک هستم که همه رو دوس داره بخوره.ایرادیم نداره.ولی از یه جایی به بعد باید تکلیفت رو مشخص کنی و یکیشو انتخاب کنی.این انتخاب زمان میبره که بالاخره با کدوم کنار بیای.اولویت بندی کنم.مجسمه سازی - تئاتر - موسیقی

    ناگفته نمونه که مجسمه سازی درآمد خوبی داره.اگه بتونی خوب کار کنی و قرداد ببندی.دیمی هم هست.یه فصل ممکنه اصلا نباشه.یه فصل ممکنه 20 میلیون در بیاری.


    می تونی کاردانی به کارشناسی کنکور بدی ( یا بدون کنکور – نمی دونم ) یکی از شاخه های هنر را بری !! – سپس برای فوق لیسانس بری برا دانشگاه تهران ! – (هنرهای زیبای دانشگاه تهران ) -
    تو این فاصله هم سعی کنی معلم خوشنویسی بشی و یا مثلا یه کار پاره وقت هم انجام بدی !
    یا بری از صفر در مراکز تئاتر شاگردی کنی !!!!
    همینو دوس دارم.خدمتم بگیرم.مشکل قانونی نداشته باشم.فقط اون خانواده و اینا دیوانه ام میکنه.هشت سال رفتی غربت هنوز هیچی.طلبه ام مگه ریششو میزنه؟ نون امام زمان خوردی حالا واسه ما تریپ روشنقکری برداشتی؟ مجسمه سازی هم شد کار؟ کار بهتر از این نبود؟ خودتو بدبخت کردی.الان واسه خودت قاضی بودی

    باید یه کاغد برداری از خودت سئوال کنی ( مثل بالا ) و جواب بدی و هر جا گیر کردی بری از متخصص اون حوزه سئوال بپرسی

    از طرفی من احساس می کنم از مسیر رسیدن به هدفت یه خورده می ترسی ؟
    یا مثلا فکر می کنی شاید نشه ؟

    یه توانایی هات ایمان داشته باش! - منتظر تفسیر رای مردم نباش - فقط نظرها را بشنو ( خانواده - آشنا و ... ) ولی نذار این نظرها بر رویاهایت تاثیر بذاره !



    ............................................


    پ. ن :

    در مورد ادیان نباید صحبت کنیم - ولی یه چیزی من به شما بگم

    من تمام ادیان را بررسی کردم ( در حد توانم ) - اسلام از همه آسان تر و کامل تره ! ( به شرطی که درست فهمیده باشیم و درست انجام بدیم )


    مثلا یهودیا و مسیحا باید روزه بگیرند- نماز بخونند - حجاب خودشون را حفظ کنند و ....
    ولی می بینیم شاید بعضی موارد را انجام ندند ( مثلا حجاب ) - و دین خودشان را تغییر دادند .
    آره می ترسم.خیلی.من چند سال پیش از همه چیز زده بودم.الان متعادل شدم.درد من مذهب نیست.درده من آدمای مذهبیه که آزارم میده.اقلا با دین کاری ندارم.اگه هم دنبال روی کنم.اسلام عرفانی رو انتخاب می کنم.

  10. 2 کاربر از پست مفید Yellow.king تشکرکرده اند .

    نیکیا (سه شنبه 08 تیر 95), باغبان (یکشنبه 06 تیر 95)

  11. #36
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,821 در 2,406 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام


    خود انسانها هستند تصمیم می گیرند در لحظه لحظه هایشان چطوری زندگی کنند

    می تونند شاد باشند و با توکل بر خداوند مشکلاتشان را حل کنند .


    نباید برای شاد بودن به عوامل بیرونی وابسته باشیم - اگر شادی و شوق جوانی خودمان را به محیط وابسته بدانیم ،،، همیشه در استرس زندگی می کنیم !

    مساله بعدی ، کما ل گرایی ماهاست ! – که آیا کمال گرایی خویه ! - یا به جای کمال گرایی ،،، سعی کنیم پیشرفت گرا باشیم !



    افراد کمال گرا :



    • در انجام هيچ كاري احساس رضايت نمي كنند.
    • ارزيابي سختگيرانه اي از اعمال خود دارند.
    • انتظارات بالا دارند و اغلب شكست را پيش بيني مي كنند.
    • با ترس از شكست برانگيخته مي شوند.
    • داشتن انگيزه براي دستيابي به موفقيت
    • مهارت سازمان دهي و برنامه ريزي ضعيفي دارند.
    • بلند پروازي را نوعي ارزش مي دانند.
    • و ........



    افراد پیشرفت گرا :


    • با پايان پذيرفتن تكاليف ، بطور مطلوب احساس رضايت مي كنند.
    • در ازاي عملكرد مطلوب به خود يا ديگران پاداش مي دهند.
    • انتظارات خود در صورت عدم دستيابي به موفقيت تعديل مي كنند.
    • با اميد به موفقيت برانگيخته مي شوند.
    • مهارت سازمان دهي مناسبي دارند.
    • بلند پروازي كمتري دارند و بيشتر جوانب امر را مي سنجند.
    • و .............




    درمان کمال گرایی :

    1 ) ارزشمند بودن خود را در گرو پيشرفت هايتان ندانيم.

    2. سبك تفكر كمال گرايانه خود را شناسايي و كنترل كنيم و بكوشيم با خودمان اين گونه سخن نگويیم :


    "نبايد اشتباه كنم".
    "بايد بتوانم همه كارها را درست انجام دهم".
    "نمي توانم آن را انجام دهم".
    "هر اندازه هم تلاش كنم سودي ندارد".



    3. به جاي آن بكوشيم سخنان زير را با خودمان بگیم:

    "بيشترين توان خود را بكار خواهم گرفت".
    "از اشتباهات خود درس مي گيرم".
    "بايد كار را به بخش هاي كوچك تقسيم كنم".



    4. در اهميت دادن به خطاهاي كوچك خود اغراق نكنيم.

    5. به جنبه هاي مثبت توجه كنيم.

    6. اهداف واقع بينانه اي انتخاب كنيم.

    7. زماني را صرف تفريح خود كنيم.


    و ............


    اگر کسی برای یه سفر یه روزه ، توشه ی یه ساله آماده کند ، کار جالبی نیست

    جایگاه الان ما نتیجه تصمیم ها و باورهای خودمان به زندگی ست - پس ساده بگیریم . تعادل را رعایت کنیم – تا شادتر باشیم


    در مورد کما گرایی می تونید مقاله های زیادی پیدا کنید .

    .................................................. ..............................................


    درباره شغل معلمی که بهتون پیشنهاد دادم – احساس کردم می تونی کمک کنی تا باعث رشد دیگران بشی .

    البته منظورم این نبود که درس شریعت بدی ( حوزه ) - منظورن این بود که بری پیش کودکان ، معلم اونا بشی ( مثلا دبستان – مهد کودک ها و ...)

    در مورد مشاور فرهنگی ادارت شدن بنده نظر خاصی ندارم – اینم می تونه یه گزینه کاری باشه

    در مورد دفتر ثبت ازدواج و طلاق هم دیگه خودتون استاد هستید - این هم میتونه خوب باشه ( بیشتر سعی کن ازدواج ثبت کنی تا طلاق – )

    در مورد قضاوت بنده نظر خاصی ندارم و نه دانشی – فکر کنم خانم نیکیا وکیل باشند می تونی از ایشون بیشتر سئوال بپرسی .

    ...............................

    در مورد خوشنویسی می تونی یه محصول آموزشی خوب درست کنی – و به صورت دیجیتالی عرضه کنی

    یا بری در آموزشگا ه ها معلم بشی .

    از طرفی نوع تبلیغ و بازاریابی شما خیلی مهمه - نباید زود نا امید بشی .

    سرزمین خداوند وسیع هست ! - می تونی بری جایی که بهتر کار کنی .


    ..................................................



    در مورد رشته مجسمه سازی ، اگر احساس می کنی می تونی موفق باشی ،، خب هدف خوبی می تونی باشه

    مبانی هنر را میتونی با چند کتاب خودت بخونی – لازم نیست از پایه شروع کنی .

    می تونی نقاشی خودت را قوی کنی - مثلا برو سایت زیر :

    Home

    تو موقعی که خدمتتنون تموم بشه - سعی کن نقاشی و هنرهای تجسمی خودت را قوی کنی ( با مطالعه چند کتاب ) - سپس در این مدت بررسی کن چطوری میتونی بری رشته مجسمه سازی تحصیل کنی

    از اساتید و از باتجربه های این رشته سئوال کن - مطمن باش مسیر را پیدا می کنی .

    کاری که فکر می کنی موفق میشی را با توکل به خداوند انجام بده .

    .............................................


    راستی اسم کاربری شما ربطی به کتاب شاه زرد پوش نداره ! ( رابرت ویلیام چمبرز )

    دوست داشتی بگو تا من و محمد رضا را از بلاتکلیفی در بیاری.


    ........................................

    آهای شاه زرد پوش :



    دل من در به در ِ

    درمون دردش ،،،، سفره


    دل شما چی ؟




    یا حق.



  12. 3 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    mohamad.reza164 (دوشنبه 07 تیر 95), نیکیا (سه شنبه 08 تیر 95), Yellow.king (دوشنبه 07 تیر 95)

  13. #37
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 22 آبان 95 [ 09:35]
    تاریخ عضویت
    1394-6-01
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    1,371
    سطح
    20
    Points: 1,371, Level: 20
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    39

    تشکرشده 25 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط زندگی خوب نمایش پست ها
    سلام.

    میدونید چه کسی احساسی عمل میکنه و دل از عقل میبره؟ کسی که ایمان به آخر و عاقبت اعمالش نداره!!!

    کسی که ترسیده از تلخی های منطق و عقل و داره پناه میبره به جایی دیگه. حالا اون جای دیگه میتونه احساسات باشه یا دنیای مجازی یا مواد مخدر!!!!

    .
    من سال 93 کاردانیم رو گرفتیم و هی این دست و اون دست کردم.بالاخره توی حوزه هم بمونم.الان دیگه مانند گذشته نیست که بگن عمامه سرته بفرما سرکار.ازت تخصص علوم انسانی میخوان.مرتبط ترین رشته با محتوای درسی حوزه،رشته حقوقه و زیر شاخه هاش.با مدرک کاردانی حوزه کنکور ناپیوسته و همین طور موسسات آموزش عالی حوزوی می تونی شرکت کنی،با این تفاوت که خروجی کنکور میشه دو سال تحصیل.اون موسسات مثلا حوزوی مدرکه خوده حوزه رو هم قبول ندارن.لازمه چهار سال درس بخونی.

    بین رشته های علوم انسانی می بایس یکیشو انتخاب می کردم بالاخره.من فلسفه و روانشناسی و جامعه شناسی رو دوست داشتم.پس گفتم.تحصیل حوزوی خالص الان بدرد نمیخوره.مثلا الان قوه قضاییه شرط گذاشته طلابی که میخوان وارد قضا شن،علاوه بر مدرک لیسانس حوزه می بایست کارشناسی حقوقی یا فقه و حقوقی چیزی داشته باشند.عمق فاجعه اینه که روز به روز مدرک حوزه داره بی اعتبارتر میشه.توی این وضعیت وسواسی همیشگی من دوباره عود کرد و هی این دست و اون دست کردم خدایا چی بخونم.اومدم فلسفه بخونم.دیدم کارش کمه.اومدم روانشناسی بخونم.اساتید حوزه شروع کردن به شست و شوی مغزی که بابا تو استعداد زیاده مجتهد میشی.ولش کن.فقط بچسب به فقه و اصول.برو قم.منم توی این حال و هوا بودم که برم یه موسسه تخصصی فقهی در راستای همون تخصص گرایی که بالا که گفتم.توی آزمونم شرکت کردم که باز پشیمون شدم.


    باغبان عزیز.شما هم ملاحظه بفرمایید.


    داستان از جایی شروع شد که من چند رفیق ناباب بگم یا باب یا هرچی پیدا کردم.توی این حال و هوای موسسه تخصصی قم و اجتهاد و اینا بودم.در مراوده و دوستی با این دوستان به فلسفه ییانگ ، بخش سیاه من دوباره فعال شد،با یکیشون صمیمی شدم.مکانیک علم و صنعت بود.کم کم دوستیمون به قدری قوی شد باهم کافه و اینور و اونور و دانشگاه می رفتیم.کم کم اون حس سرخوردگی سالها پیشم از حوزه رشد کرد.همون که سال دوم پیشمون شدم.در پی این دوستی ها و اصولا زندگی در تهران، خوندن انواع و اقسام کتاب ها، دچار یه تحول عمیق شدم.اصلا دیگه من قبلی کاملا از بین رفت.رفته رفته از این راه منزجر شدم.شاید همین الان جامعه سیاست زده به اندازه من از این راه گریزان نیست که من هستم.دلایلش هم گفتم.کم کم از خودم منزجر شدم.کم کم تبدیل شد به یک معضل روانی.حس سرخوردگی که کاش اینحور میشد.کاش اونجور.تصمیم گرفتم اصلا از کشور برم.اما بدون پاسبورت که نمیشه.رفتم سربازی به روال امریه.طبق معمول توی سربازی اینقدر بهت سوهان می کشن.می فهمی دنیا می تونه سخت ترم بشه.اصلا توی سربازی هرچی که قبلش بودی،دیگه نمیشی.عوض میشی.منم همینجور.دیگه قید رفتن رو زدم.با این وضعیت بل بشوی جهان.بری پناهنده بشی.بزارنت یه شهرک و هر روز خودت رو ببینی بدتر از وضعیت ایرانه.پشمون شدم از رفتن.الان دوست دارم بمونم یا ناچارم بمونم.دوستای زیادی داشتم که رفتن یا شرایطشون اکازیون بوده یا رفتن کارگری می کنن.خوب من نمی تونم.با این شرایط برم.خانواده پولداریم که ندارم.از بابامم عصبانیم برای همینه.اگه اون همه مال رو دود نمیکرد.من اروپا درس میخوندم بی هیچ استرس مالی.بگذریم.حالا توی این وضعیت.من نسبت به قبل کمی نرمال تر شدم.بازهم ناخواسته و سوهان روزگار.من الان کشش مطالعه دروس حوزوی رو ندارم.شایدم تقصیر خودم بوده که زیاده روی کردم و اساتید از استعدادم تعریف می کردن و زده شدم و شایدم مربوطه به همون تحول.الان مطالعه این همه تناقض و تضاد که صفحه 1 یه چیز میگه صفحه 100 ردش میکنه.برام خنده داره.

    اصولا من اگه از حوزه میخوام فرار کنم.از یدک کشیدن این هویت خسته ام.برای من معذوریت داره.من دوس دارم ریشمو بتراشم.هرجور دوست دارم لباس بپوشم.هر حرفی رو تو دلم مونده رو بزنم.زنم رو آزاد بزارم.بچه هام رو آزاد بزارم.هر جا دلم خواست برم.سینما،کافه،آنتالیا وقتی لباس شخصی هم باشی باز در این هویت به طرز پنهانی وارد مناسبات اجتماعی میشی که مردم و محیط کار ازت انتظار داره.همین دوستم که مکانیک میخوند.پدرش استاد حقوق بود.حوزوی بوده لباس نمی پوشید.مدرس و کارای پژوهشی توی دانشگاه انجام میداد.خانومش که مادر دوستم میشه لیسانس علوم و حدیث داشته.چیدمان زندگیش بر اساس سنت و مذهب بود.بچه هاش اوضاع روانیشون از من بدتر بود. بس که محدود تربیت شدن.شاید شما بگی بابا کاری نداره.شما آزاد بزار.به هر حال من توی این هویت هستم.از این هویت هم خروجی بگیرم باز مسئولیت بر دوشم هست.بله قبول دارم من دارم از مسئولیت فردی و اجتماعی این هویت فرار می کنم.دلیلمم منطقیه.من نمی تونم اقلا بعد از این همه تلاطم و تغیر و تحول روحی و روانی.اگه من الان برم دانشگاه با همون مدرک کاردانی یا از صفر بخونم.توی این چند ساله که از آدمای زیادی مشورت گرفتم.اوضاع روحیم بهتر میشه و رضایت افزایش پیدا میکنه.اما اگه با این فرسایش و مشقت و فشار سعی در اتمام حوزه بگیرم.عاقبت هم به فرض اشتغال روزی هزار بار خودم رو فحش بدم.سخته.از طرفیم وضعیت اشتغال جامعه مایوسم میکنه.یه فرضیه ام هست.الان دوستانی دارم.پارتی دارن.سربازی دارن.لیسانس حوزوی هم دارن.هنوز بیکارن.به هر دری هم بگی زدن.اطلاعات .قوه قضاییه.سپاه و ...تازه متاهل هم هستن.چرا که اخیرا سیاست گذاری کردن که متاهلین رو به کار بگیرن در راستای افزایش نسل و اینا.حالا اگه بعد از چند سال.من همینجای فعلیم باشم.بیکار و آزرده خاطر چی؟.اون یه ذره امیداری بنا به پول و اینا هم از بین بره چی؟ تازه بماند که من اصلا این راه رو دوست نداشتم از اول.بعد از اون تحول که اصلا نمی تونم تحمل کنم.مشاغلش رو نمی تونم تحمل کنم.نه اینکه تحمل نکنم.شغل رو میگن بهتره با شخصیت اون انسان بررسی کنیم.که روحیه کار گروهی ندارم.فردی و درونگرام و خیلی از فاکتور های دیگه.


    ناگفته نماند که من در طول خدمت مدتی در فرهنگسرا خدمت می کردم.معاشرت با اینجور آدما منو برد توی همون حال و هوای نوجوانی.میخوام بگم.من به شدت تاثیر پذیرم.برای اینکه موجود تایید طلبی هستم.هر جایی که بزیستم.به همون رنگ و لعاب در میام.اقلا سازگار میشم.بگذریم که خوبه یا بد.اما این رگ و ریشه هنری در من بود.شایدم در نوجوانی حس شهرت طلبی و خود نمایی باعث میشده که من گرایش به تئاتر پیدا کنم.چیزی که برای من مسلمه.من در دنیای هنر آرامش میگیرم.شاید ساعاتی باشه که نقاشی جلوم بزارن.حالت تهوع بگیرم.ساعاتی هم هست عشق می ورزم.نمیگم نقاشی.من به فرض هم که حوزه رو ادامه بدم مجتهد بشم.انسان تک ساحتی و بعدی میشم.من از تک بعدی بودن بدم میاد.تنوع و پیچیدگی خوشم میاد.از هنر به خودی خوده هنر خوشم میاد.حالا هر هنری باشه.نیازمنده کشفه استعداد و سازگاری و ماندگاری با اون هنره که انتخابش کنم.اصولا این مسئله رایجه که هنرمندان به هنر های دیگه ناخونک میزنن هرچند اگه رشته تخصصیشون یه هنر دیگه باشه.پیش اومده رشته تخصصیشون مدیریته و وارد دنیای هنر شدن و به همه هنر هم ناخونک میزنن.این یه فاکتور موفقیته که باید یکی رو توی هنر انتخاب کنی.اینم باز میگم زمان میبره.مثلا استاد فرشچیان.استاد امیر خانی.سمندریان.شجریان.مثلا شجریان با اینکه ممتازه خوشنویسی داره.سنتور هم میسازه.ولی میگه آواز حیطه تخصصی منه.گلکاری و باغداری و پرورش پرنده هم داره.باز میگه:فقط آواز.من میگم.یه حس ارضا نشده ای در من میخواد پر و پال بگیره و حس جهش میکنه که هنر رو تکامل بخش میبینه.شاید هم اشتباه میکنه ولی این حس منه شاید تا چند سال آینده.اگر هم به فرض اشتباه باشه الان و تا چند سال این حس در من هست که گرایش به هنر و دنیای هنری دارم.اگه به این حس بها ندم.سرکوبش کنم.توان و نای ادامه حوزه رو ندارم.مگر اینکه به خودم فشار بیارم به خاطر خروجی های شغلیش.من الان بخوام لیسانس حوزوی رو بگیرم.بایستی چهار ترم بگذرونم.دوتا امتحان شفاهی هم دارم.امتحان شفاهی توی حوزه برای بررسی سطح سواد شخصه که اذیت کاری و پارتی هم توش هست.تازه مدرک فوق لیسانس حوزه مشروط به پوشش دائمه لباسه.لیسانسش اینجور نیست.دانشگاه اینجور شرط و شروط ها رو نداره.تو ارشد از شما پایان نامه میخواد.دکترا هم که تز میخواد.دکترای حوزه.شش سال حضور در درس خارجه است که نیاز به گزارش داره.تازه اینم که وضعیت مدرکشه


    طبق قواعد وزارت علوم،حوزه از موسسات تابعه یا دانشکده غیر انتفاعیه.مدرکش نسبت به مدارک دانشگاه دولتی کم ارزش تره.قبلا به صرف پوشش لباس و عمامه.حالا اصلا سواد داری یا نه.با مناسبات جامعه و ضعف فرهنگ و دانش عمومی،میشدی نماینده مجلس.الان ازت تخصص میخوان.اینه که حوزه علمیه قم شروع به تاسیس یا مجوز دهی انواع و اقسام موسسات غیر انتفاعی و نظارتی کرده که علوم دینی رو شاخه بندی کردن و تحقیق و پژوهش میکنن و بعد مدرک به اون شاخه میدن یا در راستای علوم انسانی.حرفام طولانی نشه.تخصص اینجور موسسات هم جز اشتغال در خود اونجا،بدرد لای جرز میخوره.اعتبارش صفره.از هر بعدی بگین من فکر کردم.موفقیت در حوزه در گرو تبلیغه.لباس بپوشی و نماز بخونی و منبر بری پول دربیاری.اینجوری نونت توی روغنه که با کاردانی یا زیر کاردانی یا لیسانس راحت میتونی بری دنبالش.حقوق تپلی هم گیرت میاد.منم که گفتم به روحیه ام نمیخوره.




    نقل قول نوشته اصلی توسط باغبان نمایش پست ها
    سلام


    خود انسانها هستند تصمیم می گیرند در لحظه لحظه هایشان چطوری زندگی کنند

    می تونند شاد باشند و با توکل بر خداوند مشکلاتشان را حل کنند .
    نقل قول نوشته اصلی توسط باغبان نمایش پست ها


    آهای شاه زرد پوش :



    دل من در به در ِ

    درمون دردش ،،،، سفره


    دل شما چی ؟




    یا حق.



    سلام.وقت بخیر دوست عزیز.دیشب دفتر چه کاردانی به کارشناسی ناپیوسته رو نگاه کردم.بین رشته های هنری.هنر های تجسمی - گرایش نقاشی فقط وجود داره که بدرد بخوره.ارتبط تصویری نمیدونم چیو...قبلا مجسمه سازی هم بود.الان گمونم برداشتن.دانشگاه دولتیشم دانشگاه هنر شوشتره.اهواز.باقیشم غیر انتفاعیه واحد نخجوان.من میتونم همین رشته رو بعد از خدمت بخونم.در کنارشم مجسمه کار کنم.ارشده هنر هم اکثرا یا فلسفه هنره یا پژوهش یا اقتصاد هنر.با مشورت قبلی و اینا.یکی از دوستامم میگفت که خودش گرافیک خونده بودآزاد شمال تهران.فلسفه هنر بخونم.خوبه.یه مسئله بزرگ یا کوچکم اینه که وسایل هنری خیلی گرونه می بایست در کنار تحصیل کار کنم.حالا توکل بر خدا جور شه.جورم نشه از همکلاسی ها قرض میگیرم


    دل منم در گرو سفره.ببینم پس از ماه رمضون و چند روز تعطیلی کجا میشه رفت.ماجرای شاه زرد پوش برمیگرده به شخصیت اصلی منفی سریال ture dective 1 که هنرمندانه و با بازسازی مذهبی و اسطوره ای آدم می کشت.تو فازای آدمای متال گوش بده و ساتانیسم و اینا بود.بس که موقعه عضویت اسم زدم قبول نکرد.مجبور شدم اینو بزنم که دیدم،تاییدش کرد.دروغم نگم خودمم تحت تاثیر این شخصیت هستم..خوشم میومد ازش.

  14. 2 کاربر از پست مفید Yellow.king تشکرکرده اند .

    نیکیا (سه شنبه 08 تیر 95), باغبان (سه شنبه 08 تیر 95)

  15. #38
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 آبان 00 [ 02:20]
    تاریخ عضویت
    1393-4-25
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    17,344
    سطح
    83
    Points: 17,344, Level: 83
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,156

    تشکرشده 742 در 286 پست

    Rep Power
    77
    Array
    بزارید یک بحثی اینجا روشن بشه... بحث این تاپیک ناخواسته جوری داره هدایت میشه که انگار همه ی آدمهای مذهبی بچه های عقده ای و مشکل داری تربیت میکنن
    من توی یک خونواده ی به شدت مذهبی بزرگ شدم مادر و خصوصا پدرم آدم خیلیییی مذهبی هست و در کنارش انسان بسیار خوب و پاکیه. سمتهای شغلی خوبی داشته اما همیشه به عنوان یک انسان پاکدست توی شغلش شناخته شده. من همیشه به پدرم افتخار کردم و عاشقانه دوستش دارم و یکی از بزرگترین آرزوهام اینه که جرات پیدا کنم و دستش رو ببوسم... اینا رو نگفتم که از خونواده ام تعریف کرده باشم و توی چند تا پست قبل هم گفتم که گاها دچار لغزش اعتقادی میشم...
    اینو گفتم که بدونید لزوما آدمهای مذهبی بچه های عقده ای رو بار نمیارن... لزوما آدمهای مذهبی بچه هاشون مثل اون دوست شما دچار مشکلات روانی نمیشن... هیچ چیز توی این دنیا مطلق نیست... پدر من جدای از مذهبی بودنش برای من یک پدر خیلی خوب بوده و همینه که باعث میشه من عاشقانه دوستش داشته باشم... شما میتونید صرف نظر از مذهبی و غیر مذهبی بودنتون پدر خوبی برای بچه هاتون باشید و مطمعن باشید که اونا عاشقانه دوستتون خواهند داشت حتی اگر طلبه باشید...
    نمیدونم چقدر تونستم منظورم رو بیان کنم...
    اینجور هم فکر نکنید هر کس که آزاد زندگی کرده دیگه هیچ مشکل روحی و روانی نداره... قیودی که من به واسطه ی مذهبی بودن خانواده ام توی زندگی داشتم همیشه من رو از یک سری خطرات و صدمات روحی و جسمی حفظ کرده و من از این بابت خیلی خوشحالم... این قیود باعث شدن که من در نوجوانی و جوانیم نسبت به هم سن و سالهام آسیب های کمتری ببینم... پس اینجوری هم نیست که فکر کنید هر کس که مذهبیه بچه های مشکل دار تری رو تربیت میکنه... به نظرم این چیزا همش نسبیه...

    - - - Updated - - -

    البته که من هم یک سری مشکلات روحی دارم... البته که من هم گاها از طرف پدر و مادرم درک نشدم... البته که پدر و مادرم بی عیب نبودن اما در مقایسه با پدر و مادر های دوستام حتی اونایی که بچه هاشون رو آزاد میذاشتن جزو پدر و مادرهای خوب محسوب میشدن...

  16. 2 کاربر از پست مفید نیکیا تشکرکرده اند .

    Yellow.king (چهارشنبه 09 تیر 95), باغبان (سه شنبه 08 تیر 95)

  17. #39
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1395-2-09
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    2,947
    سطح
    33
    Points: 2,947, Level: 33
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 278 در 136 پست

    Rep Power
    41
    Array
    نیکیا جان بحث مذهبی بودن و غیرمذهبی بودن نیست. بحث اجبار و تنگ نظریه. مثلا به نظر من اگر خانواده ای دخترش رو مجبور کنه که حجاب کنه دختر آسیب می بینه. اگر پسرش رو مجبور کنه ریش بذاره پسر دچار مشکل می شه. از اون ور اگر خانواده ای بچه اش رو مجبور کنه که بی حجاب یا بی ریش باشه هم بچه صدمه می بینه. اما متاسفانه این یه حقیقته که این اجبار و فشار تو خانواده های مذهبی بیشتر از خانواده های غیرمذهبیه.

    البته همه ی بچه ها به قیود نیاز دارند ولی وقتی این قیود با شاکله ی اخلاقی خود فرد در تضاد باشه ایجاد عقده می کنه. حالا چه مذهبی چه غیرمذهبی.

  18. 3 کاربر از پست مفید Amina تشکرکرده اند .

    نیکیا (سه شنبه 08 تیر 95), Yellow.king (چهارشنبه 09 تیر 95), باغبان (سه شنبه 08 تیر 95)

  19. #40
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 تیر 95 [ 12:19]
    تاریخ عضویت
    1394-3-06
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    1,266
    سطح
    19
    Points: 1,266, Level: 19
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 24.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 38 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خب دوست عزیز کاملا از حرفهای شما مشخصه ک اصلا ب حوزه علاقه ای ندارید, پس چرا رهاش نمی کنید؟!!
    اگر ب خاطر اصرار مادرتون هست،بالاخره پدرومادرها باید ی جایی بفهمن ک نباید ب جای بچه هاشون تصمیم بگیرن, شما هم الان در موقعیتی هستی ک باید تصمیم خودتو بگیری, با مادرتون هم صحبت کنید با احترام متقاعدش کنید ک باید دنبال چیزی برید ک بهش علاقه دارید, گفتم من شرایط شمارو درک.میکنم, حتی اگر انصراف بدید ممکنه حرفا و سرزنشهای زیادی رو بشنوید ولی تحمل کنید.

    میگذره کلا تو ی مقطعی سرزنش میشید ولی بعد همه یادشون میره و تموم میشه, همون طور ک میگن یک پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایان است.

    و گذشته از این ها سعی نکنید انقدر ب مشکلات گذشته و حالتون فکر کنید و مدام اینو توی ذهنتون بیارید ک من خیلی مشکل داشتم و اگر بابام این طور نبود و ....

    همه ی آدما در ب دنیا اومدنشون اینکه تو چ خانواده ای باشن و یا چهرشون هیچ دخالتی ندارند اما موندنشون یا نموندنشون در جایگاهی ک دارن دست خودشونه. شما در ب دنیا اومدنت مقصر نبودی ولی اگر در همین حال بمونی مقصری.

    من آرزو میکنم ک پسر بودم, اونوقت انقدر کار میکردم تا از جایگاهی ک الان دارم خارج بشم، شما الان جوونی , در کنار درستون یک حرفه یاد بگیرید، نه ک خودتون مغازه بزنید مدتی توی جای دیگ کار کنید تا ب اصطلاح خم و چم کار دستتون بیاد.
    بعدا خودتون میتونید مستقل بشید, ازدواج کنید و یک زندگی خوب داشته باشید و البته به مادرتون هم کمک کنید.
    من نمیخوام ناامیدتون کنم ولی وضع کار توی جامعه ما افتضاحه, کار دولتی خییییییییلی کم شده و اون تعداد اندکی ک هم ک سر کار میرن بیشترش با پارتی هست، شما هم درستونو بخونید اگر کار بود ک چ بهتر و اگرم نبود شغل ازاد.
    مشکلاتو دور خودتون نچینید سعی کنید حلش کنید, اگر شما سرکار برید و مستقل بشید ب کادرتون هم میتونید کمک کنید از هر لحاظ, اون بنده خدا هم خیلی زحمت کشیده و رنج کشیده...

    در هر حال شما دو راه دارید: یکی اینکه بشینید و بگید من.مشکل دارم, خانوادم مقصرن, جامعه مقصرن و ....
    و یکی اینکه یا علی بگید و بلند شید و با همت و.پشتکار تلاشتتونو شرو کنید و در کنار درسی ک بهش علاقه مندید ی شغل و.حرفه ای پیشه کنید...
    با آرزوی موفقیت

  20. کاربر روبرو از پست مفید آوای دل تشکرکرده است .

    Yellow.king (جمعه 11 تیر 95)


 
صفحه 4 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. شوهرم سر چیزای بی ارزش قهرمیکنه و از خونه میره،بگین چطور برخورد کنم
    توسط E_Aysan در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: شنبه 29 اسفند 94, 09:55
  2. همسرم منو تنها میزاره میره منزل پدرش
    توسط marta در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: پنجشنبه 20 فروردین 94, 18:50
  3. شوهرم داره منو تنها میزاره .چطوری باهاش کنار بیام ؟
    توسط heaven65 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: شنبه 31 خرداد 93, 10:39
  4. از شوهرم بیزار شدم
    توسط rosha2 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: پنجشنبه 16 دی 89, 03:15
  5. آیا سشوار باعث ریزش مو میشه؟
    توسط M.T.Z در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: پنجشنبه 02 آبان 87, 07:41

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:53 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.