با عرض سلام و تشکر فراوان از عشق افرین عزیز بابت راهنمایی مفیدتون .
همانطور که شما می فرمایید من اوایل ازدواج به دلیل بی تجربگی بسیار منفعلانه باهمسرم برخورد می کردم اما به تدریج یادگرفتم چه زمانی در مقابل بدرفتاری ایشان سکوت کنم یا اینکه اعتراض کنم. به طور مثال اوایل ازدواجمون چون قبح خیانتهاشون نشکنه با اینکه خودم متحمل درد و رنج فراوان می شدم اصلا به روش نمیاوردم اما دیدم هرچه به روش نمیارم وقیح تر می شه بنابراین اعتراض کردم و ازش دلیل خیانتهاشو خواستم که ایشان به عادت کردن به این امر و روان شدن لکنت زبانشان در هنگام صحبت با دختران اشاره کردند. اینطور که خودش می گفت ازمن راضی بود فقط یه جورایی به این روابط معتاد شده بود. من بسیار به دنبال علت این خیانتهاش بودم به چندین مشاوره مراجعه کردم و از همسرم می خواستم تا با هم به مشاوره ازدواج مراجعه کنیم اما ایشان قبول نمی کرد. تا جایی که می تونستم در مقابل ایشان اراسته و خوش لباس ظاهر می شدم و حتی از ایشان خواستم در روابط زناشوییمون تغییری ایجاد کنیم و رابطه کامل باهم داشته باشیم اما ایشان مخالفت می کرد.
من به همراه ایشان دوباره مشاوره رفتم و مشاوره گفت که همسرم علاوه بر اینکه دچاروسواس فکری است نشانه های اختلال شخصیت مرزی را نیز داراست.به همین دلیل است که برای ایشون مهم نبوده با چه کسی ارتباط برقرار کند. ایشان حتی با خانومی ارتباط برقرار کرده بود که فرزند داشت یا اینکه این اواخر با خانومی دوست شده بود که دوسال از همسرم بزرگتر بود یعنی 38 سال سن داشت. بهتره اینطوری بگم دچار یه نوع بی بند وباری ارتباطی شده بود.
مشاور همینطور گفت که حتما باید ایشان در کنار روان درمانی, دارو درمانی هم داشته باشند که همسرم مخالفه دارو درمانیست و اینکه گفت اگر تمایلی داشته باشین می تونیم جلسات زوج درمانی را برای بهبود روابطتون داشته باشیم که من به ایشان گفتم حقیقتامن دیگر اعتمادی به همسرم ندارم و از طرفی 11 سال تحمل کردم و به ایشان چندین بارفرصت دادم اما اصلاح نشدند و می ترسم از اینکه دوباره برگردم و دوباره همین اتفاقات ناخوشایند رخ دهد.
امروز خودم به همراه همسرم به دادگاه رفتیم تا مراحل طلاق توافقی را طی کنیم . در دادگاه به خاله ام که وکیل من هستند و ایشان دادخواست طلاق توافقی را تنظیم نمودند فحش های بسیار رکیکی دادند و با وجود اینکه به من گفته بود به کمک روان درمانی کمتر عصبانی می شه و لکنت زبانش بسیار بهترشده است اما امروز خیلی عصبانی بود و به شدت زبانش می گرفت و برعکس روزهای قبل که به خوبی با من برخورد می کرد تا من دوباره برگردم امروز با من بسیاربد رفتاری کرد.نمی دونم ولی احساس می کنم با توجه به فحاشی مجدد ایشان و لکنت فراوان و عصبانیت شدید ایشان درمانش تا به الان انقدر اثر بخش نبوده است.
دوستان عزیز من این 5 ماه دوری از همسرم خیلی با خودم فکر کردم اصلا نمیتوانستم خیانت های ایشان را نادیده بگیرم چون خیانتهاش تنها یکبار یا دوبار نبوداز طرفی امنیت جانی با ایشان نداشتم چون چندین بار قصد خفه کردن من را داشت وهمینطور که مشاوره می گفت "همسر شما وقتی عصبانی میشه ذهنش قفل میشه وکنترلی بر صحبت ها و اعمال خود ندارد." یادم میاد ایشون وقتی رو من دست بلندمی کرد می خندید و یه جورایی لذت می برد از اینکه من را کتک و لگد میزد.
مساله ای که خواستم با شما دوستان در جریان بگذارم اینه که امروز خیلی دلم گرفته بود از اینکه سرانجام 11 سال عقد به دادگاه ختم شد و اینکه ازاینده ی نامعلومم می ترسم و امیدوارم که تصمیم درستی گرفته باشم.َ
علاقه مندی ها (Bookmarks)