به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 23
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1395-2-09
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    2,947
    سطح
    33
    Points: 2,947, Level: 33
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 278 در 136 پست

    Rep Power
    42
    Array
    شیدا خانم نتیجه گیری شما کاملا درسته. من هم کمال گرا و هم کنترل گرم. البته این ویژگی ها رو سعی می کنم تا سر حد ممکن کنترل کنم و بیشتر به صورت خودخوری و نگرانی های افراطی بروز می کنند (البته به نظر خودم). یک علت کنترل گری من هم اینه که می دونم برادرم در بعضی از موارد با عقاید خانواده همسو نیست و من سعی می کنم حائل بشم تا به اون فشار نیاد و تو خونه هم دعوا نشه.

    ولی واقعا این طور نیست که دلم بخواد کسی طبق خواسته ی من عمل کنه، بلکه من دوست دارم ایشون کاملا با چشم باز جلو بره تا بعدا پشیمون نشه و زندگی اش خوب باشه. تا الان هم واقعا کسی نبوده که معرفی کرده و ما نرفتیم و کاری نبوده که خواسته و من براش انجام ندادم.

    به هر حال هشدار شما من رو مصمم کرد تا فعلا مقدار عقب بکشم و خیلی دخالت نکنم. خودم می دونم که مواقع استرس و فشار کنترل گری من اوج می گیره.

    باز هم از شما به خاطر نکته سنجی تون ممنونم.
    ***


    Persiancat عزیزم، من با شما هم عقیده ام ولی با توجه به نظر شیدا فکر می کنم تا الان هم بیش از اندازه در تصمیم گیری ها برادرم دخالت کردم. به هر حال من گفتنی ها رو به ایشون گفتم و پدر و مادرش هم نیستم که بیشتر از این تو فرایند ازدواجش مشارکت کنم.

  2. 2 کاربر از پست مفید Amina تشکرکرده اند .

    هلیاجون (چهارشنبه 15 اردیبهشت 95), شیدا. (سه شنبه 14 اردیبهشت 95)

  3. #12
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    یه مثال از یه دوست کنترلگر برات می زنم

    با هم تی وی می دیدم. پای من روی زمین هست و دارم از خنکی کف زمین لذت می برم
    می گه گف پات یخ نمی کنه؟ می گم نه ... باز حواسم را می دم به فیلم
    دوباره می گه می خوای جورابت را بیارم ... نه
    کفشات کجاست؟ ... ول کن دارم فیلم می بینم

    آخرش یه بالش می ذره زیر پای من و من معذب از این بالش ... دلم می خواد پام رو زمین باشه
    و نمی فهمم یعنی چی
    ولی از بس از اول تا آخر فیلم همه حواسش به پای من بود و غر زد گفتم بذار خیالش راحت بشه

    منظورم اینه که آدم کنترلگر
    1- موضوع را از دید خودش می بینه. به نظر اون پا روی زمین یخ می کنه و خوب نیست

    2- اصرار داره از دیگران مراقبت بیش از حد بکنه و نذاره اشتباه کنن

    3- تمام مدتی که نفر دوم خوشحال و راحته ( پای من رو زمین) اون داره عذاب می کشه و فکر می کنه چیکار کنه
    عذاب و فکر الکی برای خودش !

    4- به دیگران فرصت تجربه و استقلال و آرامش نمی ده
    ( شاید من سرما می خوردم ولی هیچوقت اون مقصر نبود ... بهتر هم تو گوشم می رفت که مراقب خودم باشم)

    5- آدمها را از خودشون دور می کنن. خسته می کنن.

    به برادرت کمک کن
    اما هیچوقت اصرار نداشته باش که داره اشتباه می کنه. حتی توی ذهن خودت
    شاید چیزی که به نظر شما اشتباه هست، برای ایشون باید انجام بشه و تجربه بشه و بخشی از زندگیش هست
    همه چیز نباید به اون 1- پرفکتی 2- که توی ذهن شما هست، باشه. یه چارچوب تعریف کردی و به زور می خوای برادرت را ببری توی اون چارچوب ذهن خودت

    بذار زندگیش را بکنه
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  4. 4 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    Amina (سه شنبه 14 اردیبهشت 95), maryam240 (یکشنبه 23 خرداد 95), فرشته مهربان (جمعه 24 اردیبهشت 95), هلیاجون (چهارشنبه 15 اردیبهشت 95)

  5. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1395-2-09
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    2,947
    سطح
    33
    Points: 2,947, Level: 33
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 278 در 136 پست

    Rep Power
    42
    Array
    شیدا جان خیلی خیلی ازت ممنونم.

    بسیار خوب من رو توصیف کردی. در واقع سبک تربیتی ما همین کنترل گری شدید بوده و من چون خودم رنج زیادی به خاطر رفتارهای پدر و مادرم کشیدم الان دوست ندارم خودم هم همون رفتارها رو داشته باشم ولی فکر می کنم غلبه بر تربیت دوران کودکی کار سختیه. البته خوشبختانه من خیلی زیاد این حالت رو تو خودم کنترل کردم و لااقل تا جایی که حواسم هست اصلا بروز نمی دم. مسئله ای که این حالت رو در من خیلی تحریک می کنه، نگرانیم از دعوا و اختلاف احتمالیه که باید یاد بگیرم بر خودم تو این شرایط تسلط بیشتری روی خودم داشته باشم.

    من به برادرم دوستانه گفتم که هر کمکی که بخواد ازش دریغ نمی کنم، هر جایی اراده کنه برای خواستگاری و تحقیق و غیره می رم و هر وقت دوست داره می تونه بیاد و با من در مورد هر موضوعی صحبت کنه. پول خوبی رو هم کنار گذاشتم که برای عروسی و ازدواج کادو و غیره. دیگه فعلا کار خاص دیگه ای به ذهنم نمی رسه. امیدوارم که اوضاع به خوبی پیش بره و زندگی اش هر جور دلپسندشه باشه.

    باز هم از راهنمایی هاتون ممنونم.

  6. کاربر روبرو از پست مفید Amina تشکرکرده است .

    هلیاجون (چهارشنبه 15 اردیبهشت 95)

  7. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 15 تیر 98 [ 21:00]
    تاریخ عضویت
    1394-4-11
    نوشته ها
    156
    امتیاز
    7,418
    سطح
    57
    Points: 7,418, Level: 57
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 132
    Overall activity: 66.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    808

    تشکرشده 404 در 138 پست

    Rep Power
    44
    Array
    سلام به همه دوستان خوب همدردی

    amina عزیز چقدر تاپیکتونو دوست دارم خیلی با حرفهاتون احساس نزدیکی کردم اینکه حتی پول هم کنار گذاشتید ...این روزها دنبال دختر خوبید... نگرانید ...اینکه میگید نمیخواید طبق خواسته شما عمل بشه ولی میخواید پشیمون نشه زندگیش خوب باشه... میخواهید انتخاب درست کنه...بدون توقع از هیچ کمکی دریغ نمیکنید...خیلی زیاد دوسش دارید....گاهی حرص میخورید... گاهی خسته میشید میگید اصلا من ک پدر مادرش نیستم....
    میگم این همه حس مسئولیت دنیا مارو خفه کرده ی چی مون میشه ها؟

    منم دقیقا همینطوریم البته دو طرفه است اونها هم با من همینطورین. ولی به منم گفتن" ای کنترل گر !!!سرت به زندگی خودت باشه".
    میدونید ما طبق چهار چوبی ک فکر میکنیم درست ه میخواییم هم خودمون هم عزیزانمون عمل کنن...این نیست ک از خودمون غافلیم یا به خودمون توجه کمتری داریم اتفاقا من خیلی هم خودمو دوست دارم ولی خب خانواده رو هم دوست داریم از ناراحتیش ناراحت میشیم از خوشحالیش خوشحال میشیم ...من خودمو جدا از اونها نمیبینم

    به هر حال نمیدونم فک کنم یکم راست میگن باید علت رفتارمونو پیدا کنیم بعدم یکم تعدیل کنیم من یکم کوتاه اومدم شما هم میتونید دنبالش برید

    چقدرم از پست های شیدای عزیزم لذت بردم. چقدرم خندیدم ایشالا هر چی ارزوتونه بهش برسید
    شیدا جون احیانا اون دوستتون همزاد من نیست؟؟ولی من با خانوادم اینطوریم با دوست و فامیل نه .

    الحق و الانصاف حرفاتون همیشه کاربردی و هوشمندانه است من ک خیلی استفاده کردم باز هم رو این کنترل گریم کار میکنم

    به نظر من دوست عزیز به کمکتون یا همون کنترلتون ادامه بدید خانواده به شما احتیاج داره، اما...اما این ریموت کنترلتونو فقط طرف برادر نگیریدیکم بچرخونید طرف پدر ومادر
    میدونید میخوام بگم اینکه ویژگی مذهبی بودن و علی الخصوص چادر رو تو انتخابتون لحاظ میکنید ،کارتونو سخت میکنه. به پدر و مادرتون بگید ک تجدید نظر کنن با توجه به سن برادرتون باید دنبال ی دختر دهه هفتادی باشید...از اون جایی ک همیشه همه چی ی جا جمع نمیشه اون وقت ممکنه از فاکتورهای اصلی دیگه جا بمونید



    صمیمیتتونو با برادر تون بیشتر کنید مثل ی دوست ک گاهی فقط میشنوه و حتی نظر هم نمیده چه برسه به امرو نهی و سرزنش .اینطوری بیشتر بهتون اعتماد میکنه بعد کم کم تو موقعیتی بذاریدش ک خودش به این نتیجه برسه ک لازمه اطلاعاتشو ببره بالا .
    بعد ی گفتگوی دوستانه داشته باشید اگر خودتون متاهلید ک از تجربه تون بگید اینکه مثلا اگر فلان کار رو قبل ازدواج میکردم یا فلان چیز رو میدونستم اون وقت تو فلان موقعیت این تصمیم رو میگرفتم یا این طوری رفتار میکردم... اگه الان برگردم به گذشته عجولانه تصمیم نمیگیرم ...

    اگرم مجردید ک چه بهتر بگید من این مقاله رو خوندم یا این کتاب چقدر خوب بود این چیزها رو ازش فهمیدم ... با هم ی لیستی از ویژگی هایی ک در همسرتون به دنبالش هستید بنویسید (حتی اگه اون این کار رو نکرد شما انجام بدید و بهش نشون بدید) بعد بپرسید چطوری میتونم بفهمم ک پسر ی ک خواستگاری اومده این ویژکیها رو داره یا نه ؟ دلم میخواد از دید ی پسر کمکم کنی.
    بپرسید به نظرت چی میشه ک زوجها بعد ازدواج تازه میفهمن اشتباه انتخاب کردن؟؟ یا چطوری میتونن جلوی طلاق عاطفی یا رسمی رو بگیرن؟؟

    بالاخره ی جوری بیاریدش تو باغ. میگید به بلوغ فکری نرسیده، معیارهاش پخته نیست، کمکش کنید تا دید بازتری پیدا کنه بفهمه چندین فاکتور رو باید در نظر بگیره...

    اینکه میگید میگه مشاوره وقت تلف کردنه(برادرهای منم همینطوری بودن معمولا پسرها کمتر طرف این چیزها میرن متاسفانه. نمیدونم چرا؟) باید از سرش در بیارید چون بعدا این تب وتاب ک از سرش افتاد وارد زندگی شد، تازه میفهمه چقدر مسائل هست ک ازش اطلاعات کافی نداره و ...حتی اگه دختر خوبی هم انتخاب کرده باشه و...اینها رو بهش بگید

    برای اشتی با مشاوره و روانشناس سخنرانی های دکتر فرهنگ در مورد ازدواج عالیه. چون خیلی هم دکتر فرهنگ صمیمانه و خودمانی حرف میزنه و طنز گونه، به تجربه دیدم پسرها هم دوسش دارن و برای این جور پسرها ک خام اند تلنگر خوبیه ک زندگی با بی توجهی جلو نمیره...


    برادرتون ک میگه ازدواج سنتی نمیخواد بگید بله حق با توئه الان دیگه مثل قدیم نیست ازدواج سنتی جواب نمیده باید چندین بار دخترو پسر با هم حرف بزنن از هم سوال کنن _اون وقت میبینه عه اصلا این پنج دقیقه بیشتر حرف نداره بزنه)حتی ی سری مشاوره های قبل ازدواج هم هست ک باید قبل از عقد برن تا ببینن ایا با هم تفاهم دارن یا نه.
    فک کنم باز هم همش شد کنترل. این کنترل کری از سر ما نمی افته شیدا جون تلاش نکن
    امیدوارم هر چی خیره براتون رقم بخوره

  8. کاربر روبرو از پست مفید هلیاجون تشکرکرده است .

    Amina (چهارشنبه 15 اردیبهشت 95)

  9. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1395-2-09
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    2,947
    سطح
    33
    Points: 2,947, Level: 33
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 278 در 136 پست

    Rep Power
    42
    Array
    جانا سخن از زبان ما می گویی

    از راهنمایی های خوبت استفاده کردم و خیلی خیلی ممنونم.

    با کلیت حرفتون کاملا موافقم ولی با اون بخش چادر و مذهبی بودن نه. یعنی اگر صرفا به نظر من بود واقعا برام ذره ای چه این وری و چه اون وری توفیری نداشت ولی به خاطر موقعیت ویژه ی خانواده ام به خصوص پدرم که خیلی شناخته شده است اصلا نمی شه. یعنی فاجعه می شه که بگن عروس فلانی چادری نیست. نمی دونم با جو خانواده هایی مثل خانواده ی ما آشنا هستی یا نه ولی در همین حد بگم که دوست مامانم که کاملا محجبه بود ولی چادری نبود اومده بود در خونه ی ما. عصر که بابام برگشت خونه گفت همکارام می گن خونه ی شما خانم بی حجاب!! رفت و آمد می کنه. خلاصه اینکه الزاماتی خارج از قدرت من و حتی پدر و مادرم در این زمینه هست که انتخاب های ما رو محدود می کنه.

    در مورد ازدواج غیر سنتی هم حتی پدرم که شدیدا متعصبه برادرم رو تشویق کرده که خودش دختر مورد علاقه اش رو پیدا کنه و به ما معرفی کنه ولی متاسفانه برادرم هر کسی رو که تا حالا به ما معرفی کرده ذره ای تناسب حتی با خودش نداشته. مثلا یک موردش این بود که دختر خانم دروغ های شاخدار در مورد خودش و خانوادش به برادرم گفته بود و تو تحقیقات این مشخص شد و با ناراحتی شدید همه قضیه تموم شد. این مسئله هم به همون نداشتن بلوغ فکری اش و نداشتن آمادگی برای ازدواج برمی گرده.

  10. کاربر روبرو از پست مفید Amina تشکرکرده است .

    هلیاجون (جمعه 17 اردیبهشت 95)

  11. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 آذر 02 [ 13:37]
    تاریخ عضویت
    1393-2-30
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    8,980
    سطح
    63
    Points: 8,980, Level: 63
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 336 در 126 پست

    Rep Power
    42
    Array
    دوست عزیز امینا جان تمام تاپیکت را خواندم. اول از همه عزیزم توجه داشته باش که تنها چیزی که به تو کمک می کند پذیرش واقعیت ها است هر چند تلخ باشد. دوم اینکه من خودم دختری چادری هستم و خانواده ای مذهبی دارم. پس حرف هایم از سر مخالفت با عقاید شما نیست.
    باید بگویم و به صراحت هم بگویم که قویا حس می کنم مشکل برادر تو ازدواج کردن نیست. برادر تو تحت یک فشار بسیار شدید روحی قرار دارد. من با جو موجود در خانواده شما کاملا آشنا هستم. دوست عزیز برادر شما از فشاری که مدت ها است بر او وارد شده است بی تاب شده است و می خواهد هر طور که شده است از این فشار رها شود. این شواهد کاملا گویای شرایط اوست :

    1- خیالپردازی های پر رنگ و لعاب ، زنان زیباروی حوری وش با عاشقانه های فانتزی
    2- رابطه اش با دختری که مدام به او خیانت می کرد اما برادرت به شدت به او علاقه داشت.
    3- اصرارش برای ازدواج هر چه سریعتر و بی تابی و بی قراری برای ازدواج.

    دوست عزیز آدم ها وقتی تحت فشار قرار دارند و از زندگی شان رضایت ندارند ناخودآگاه شروع به خیالپردازی می کنند. این یک مکانیسم است که تا حدی فشار روانی را کم می کند. دختر و پسر هم ندارد. با رمزگشایی عناصر موجود در این خیالپردازی ها فرد می تواند به مشکلات و کمبودهایی که ناخودآگاه دارد اما به آن واقف نیست و همچنین خواسته های واقعی اش پی ببرد. درست مثل تعبیر خواب. پس خیالپزدازی در وهله اول یک مکانیسم دفاعی است و در مرحله بعد می تواند به عنوان ابزاری سودمند استفاده شود تا آنچه در ناخودآگاه جریان دارد افشا شود.
    در مورد رابطه با آن دختر این را بدان که جوانانی که با خانواده هایشان مشکل دارند و به نوعی کمبود دارند حالا یا عاطفی یا هر نوع دیگر ، به طرف این روابط کشیده می شوند. این روابط باعث یک نوع حالت شیدایی می شود و هورمون هایی در بدن ترشح می شود که فرد مشکلات خود را فراموش می کند . همه چیز در نظر فرد شیدا طور دیگری به نظر می رسد. بسیار زیبا و دلچسب و آرامش بخش حتی واقعیت وارونه جلوه می کند و فرد واقعیت گریز می شود. این را بدانید که برادرتان هم علائمی از بدکرداری آن دختر را دیده بود اما به دلیل حالت خاصی که این روابط ایجاد می کند ترجیح می داد تا جایی که توان دارد انکار کند.

    برادر شما علاوه بر فشاری که در خانواده حس می کند دچار شکست عشقی نیز شده است. این نوع شکست ها رنج بی پایانی به فرد وارد می کند. همچنین این شکست باعث شده است که جلوی خانواده سرافکنده شود و به نوعی تئوری عشقش در مقابل تئوری سنتی خانواده شکست خورده است. فشار روانی اش به توان دو یا سه شده است. دوست عزیز مردها در ازدواج محتاط تر و منطقی تر هستند. مثل زن ها احساسی و بی قرار عمل نمی کنند. پس اگر چنین حالت هایی در مردی بروز کند نیاز به رسیدگی جدی دارد چون نشان دهنده استرس شدید است.

    اما در مورد خانواده تان کاملا واضح است که جو خانواده شما بیش از حد بسته و خشک است. این جو خانواده شما هیچ ربطی به مذهب ندارد بلکه صرفا مربوط به باورها و سنت ها و جهان بینی خاص خانواده شما دارد. دوست عزیز من کاملا درک می کنم که زمانی این تیپ خانواده بسیار مورد قبول و اعتماد بود. هر جوانی که عضو این تیپ خانواده های سنتی بود با افتخار سرش را در محل بالا می گرفت و آقازاده بود. اما الان دوره زمانه تفاوت کرده است. جوان های الان به خصوص مردها به هیچ وجه تحمل نمی کنند که همکاران پدر شما برای خانه و زندگی و ازدواج آنها تصمیم بگیرند. دوست عزیز الان مردم کمتر در امور خصوصی یکدیگر دخالت می کنند و نسل جوان هر چقدر هم خواهان اعتبار باشد چنین دخالت هایی را از جانب دوست و آشناها قبول نمی کند. من خودم با خواندن این جمله شما به شدت احساس عصبانیت کردم چه برسد به برادر جوان شما.
    عزیزم کاملا مشخص است که برادر شما تفکرش با پدر و مادر شما متفاوت است. او نه سنتی است و نه چندان مذهبی است. خودت قضاوت کن یک دختر چادری سنتی به راستی هم کفو برادر شما است یا نه ؟ یا اینکه شما صرفا به دلیل اینکه دوست و آشنا حرفی نزنند یا به قول خودتان اعتبار پدرتان حفظ شود دختر چادری را به او تحمیل کرده اید؟
    به راستی آیا چنین زوجی که اینقدر ناهمگن هستند می توانند کنار یکدیگر زندیگی کنند ؟ آیا اگر زندگی مشترک برادرت با مشکلات عدیده و حتی شکست همراه شود اعتبار شما به خطر نمی افتد؟
    پدر شما همانطور که برای خانواده اقتدار دارد باید در مقابل دیگران هم مقتدر باشد و اجازه ندهد فرد دیگری حریم زندگی خانوادگی و فرزندان و خانه اش را زیر نظر بگیرد و یا دخالتی بکند. افراد زیادی هستند که موقعیت پدر شما را دارند اما این اجازه را به کسی نمی دهند.
    دوست عزیز خانواده شما خانواده ای مذهبی است. این نقطه قوت بزرگی است. شما می توانید از راهکارهای دینی که بسیار هم خوب است استفاده کنید. به شرطی که باور کنید مذهب مقدم بر هر سنت و باوری است. من خودم صحبت های روحانی معروفی را که در زمینه ازدواج و خانواده کار می کند گوش دادم. ایشان دقیقا همین نظر را داشتند که هر کس باید با هم کفو خودش ازدواج کند. هم کفو از نظر عقاید و مذهبی بودن. بهتر است خانواده شما در این زمینه بیشتر دستورات مذهبی را بررسی کنند حتما به راه حل های خوبی می رسند. حتی در مورد برخورد با اینگونه فرزندان هم راهکارهای خوبی از نظر مذهبی وجود دارد که برای خانواده شما مفید خواهد بود.
    البته من در مورد تفکر خود شما هم شمه هایی را می بینم که باید موشکافی اش کنی :
    حس می کنم خود شما هم خواستگاری و ازدواج به صورت خاصی نگاه می کنی. چرا باید با یک یا حتی چند جلسه خواستگاری از دخترخانمی فکر کنی ازدواج باید صورت بگیرد و از جواب رد دادن دچار اضطراب شوی ؟
    برفرض که دختر آشنا یا اصلا فامیل باشد . مگر خواستگاری به معنی ازدواج است ؟

    من فقط سعی کردم تصویر روشنتری از شرایطی که در آن قرار داری به شما نشان دهم. اما راهکارهایی که به شما پیشنهاد می کنم این است :

    1- عضو سایت بشو و از مشاوره های تخصصی مدیر همدردی استفاده کن. حتما این کار را بکن.
    2- در برخورد با خانواده ات سعی کن از در مذهب وارد شوی. البته برای این کار لازم است باورهای خودتان را با استفاده از منابع معتبر بسنجید و اگر لازم است اصلاح کنید. البته صحبت های شما باید با نرمی و ملایمت باشد و جنبه همدردی و همراهی داشته باشد. آمرانه نباشد. صحبت هایت جنبه جانبداری از برادرت یا خانواده ات را نداشته باشد. بی طرف باش.
    3- شما الان سعی کن درباره ازدواج با برادرت صحبت نکنی. چون الان پدر و مادرت روی این کار متمرکز هستند. نقش شما الان این است که برادرت را آرام کنی. به او رسیدگی و محبت کن اما حرفی از ازدواج نزن. اگر خودش حرف را پیش کشید فقط با محبت گوش کن و به او دلداری بده. بگو هر کمکی که لازم باشد می کنی تا برادرت آرامش یابد. سعی تو این باشد که با برادرت حرف هایی بزنی که ذهنش را از ازدواج منحرف کند.
    4- هر چالشی فرصتی است برای اینکه خودت را ارتقاء بدهی. الان که موضوع ازدواج برادرت مطرح شده است حتما سوالات زیادی در ذهن خودت شکل گرفته است.آنها را یادداشت کن و به دنبال جواب این سوالات باش. برادرت به هر حال زندگی خودش را خواهد داشت. اما تو می توانی از این فرصت برای رشد و شکوفایی آینده ات استفاده کنی.

    اما شما حتما از مشاوره تخصصی همدردی استفاده کن امینا جان.

  12. 2 کاربر از پست مفید پرنیان یاسی تشکرکرده اند .

    Amina (پنجشنبه 16 اردیبهشت 95), هلیاجون (جمعه 17 اردیبهشت 95)

  13. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1395-2-09
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    2,947
    سطح
    33
    Points: 2,947, Level: 33
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 278 در 136 پست

    Rep Power
    42
    Array
    پرنیان عزیزم از راهنمایی هات متشکرم ولی فکر می کنم باید واضح تر توضیح می دادم.

    من خودم با خانواده ام کیلومترها از نظر اعتقادی فاصله دارم ولی فاصله ی برادرم تا جایی که من می دونم در حد میلیمتری است و تفاوت خیلی زیادی با اون ها نداره. مثلا چادری بودن یا نبودن همسر فعلا براش در حد یک آپشنه و آهنگ گوش می ده. بسیار هم غیرتی و متعصبه. مثلا خیلی بدش میاد من برم دم در! یا اینکه بدون حجاب برم بالکن. یک بار که عکس یکی از سفرهای من رو با چند تا از دوستام دیده بود که با شال و مانتو بودم نزدیک بود خون به پا کنه.

    مشکل اساسی برادرم از نظر من اینه که ذهنیت درستی در مورد ازدواج نداره. هر روز عقایدش عوض می شه. یک روز می خواد با یک آدمی که از خودش چند سال بزرگتره ازدواج کنه. چند روز بعد می خواد با کسی که هنوز دانش آموزه ازدواج کنه و... حتی در مورد چادر هم پدر و مادرم واقعا از خودشون انعطاف نشون دادند و مطمئنم که اگر دختری که معرفی کرده بود از لحاظ های دیگر مناسب بود رضایت می دادند ولی این طور نبود. الان هم اگر چادر رو به عنوان ملاک در نظر گرفتند علتش اینه که دارند سنتی اقدام می کنند. این عدم بلوغ فکری برادرم برای پدر و مادرم هم کاملا روشنه.

    ازدواج در سن کم هم یکی از آرزوهای برادرم از خیلی وقت پیش بوده. یعنی دوست داره که در کنار همسرش جوانی بکنه .

    علت ناراحتی من در مورد اون خانم این بود که برادرم ایشون رو خودش به ما معرفی کرد و این خانم همکلاسی برادرم بود و من نگران بودم که بعدا برای ایشون در کلاس بد تموم بشه این قضیه.

    باز هم ازت ممنونم دوست عزیز

  14. کاربر روبرو از پست مفید Amina تشکرکرده است .

    هلیاجون (جمعه 17 اردیبهشت 95)

  15. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 29 اردیبهشت 97 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1395-1-18
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    1,840
    سطح
    25
    Points: 1,840, Level: 25
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 60
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 37 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    با نظرات پرنیان یاسی به شدت موافقم
    برادر شما تو یه برزخ فکری افتاده از یه طرف ارزش های خوانوادگی رو درست می دونه و از طرف دیگه هنجار هایی رو که در جامعه ی همسنش وجود داره روش تاثیر داره
    از اونجایی که هیچکدوم رو با فکر انتخاب نکرده نظراتش ثبات نداره و با خودش هم دقیقا تکلیفش مشخص نیست
    به نظر من شما به عنوان خواهر بزرگتر باید بهش کمک کنید تا بتونه از این وضعیت دربیاد و مسیر زندگیش رو انتخاب کنه
    البته این فقط مشکل برادر شما نیست خیلی از افراد جامعه تو این برزخ گیر کردن و درصد بالایی از اونها هم اصلا متوجه این قضیه نیستند.

    جدای بحث برادرتون واقعا مناسبات خانواده ی شما رو همکاران پدرتون تعیین می کنن؟؟
    راستش نوشته هاتون در این مورد برای من خیلی عجیب بود!
    من خودم به اطرافیان و خانواده اجازه نمی دم راجع به تصمیمات زندگیم اظهار نظر کنن چه برسه به اینکه بخوان رو تصمیمات من تاثیر بذارن!
    این به معنی مشورت نکردن و خودسری نیست اما اگر ببینم کسی داره پاشو از حدش فراتر میذاره با برخورد شدید من مواجه میشه!
    فکر کنم بتونم حدس بزنم شغل پدر شما در چه زمینه ای هستش ولی این مورد شما یه مقدار عجیب هستش!!

  16. کاربر روبرو از پست مفید PersianCat تشکرکرده است .

    Amina (یکشنبه 19 اردیبهشت 95)

  17. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1395-2-09
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    2,947
    سطح
    33
    Points: 2,947, Level: 33
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 278 در 136 پست

    Rep Power
    42
    Array
    خیلی ممنون از جوابت عزیزم.

    ببین مشکل اساسی اینه که بر خلاف سابق دیگه اصلا دوست نداره که من در مورد ازدواج یا مسائل دیگه اش اظهار نظر کنم. منم که نمی تونم به زور بشونمش و باهاش حرف بزنم. خودش هر چند وقت یک بار میاد باهام حرف می زنه منم سعی می کنم تا جایی که می شه کمکش کنم. با پدر و مادرم هم حرف زدم و اون ها هم به نوبه خودشون باهاش حرف زدند ولی به قول معروف تا کسی خودش نخواد نمی شه بهش کمک کرد.
    باز هم تاکید می کنم که علی الظاهر تفاوت های اون با خانواده ام اتفاقا زیاد نیست. کسی برادرم رو مجبور نمی کنه که دنبال گروه ها و فعالیت های خاص باشه. من هیچ وقت این کار ها رو نکردم و کسی هم ایرادی به من نگرفت ولی اون به جد دنبال این کارهاست طوری که من که قبلا باهاش راحت حرف می زدم الان دیگه نمی تونم چون عقایدش خیلی تندتر از سابق شده.

    در مورد خانواده ام هم بدبختی اینه که پدرم آدم کاملا شناخته شده ایه. در این حد که با اینکه من هیچ جا در مورد پدرم حرف نمی زنم یک بار بعد از یک بحث تو دانشگاه، یکی از همکلاسی هام اومد و بهم گفت از چنان پدری چنین دختری بعیده!! خوب مسلما این اتفاق ها باعث می شه که ما خیلی بسته تر از حد نرمال برخورد کنیم تا بعدا دردسر نشه. تو پست قبلی هم گفتم که اگر دختری که برادرم معرفی کرده بود از نظرهای دیگه مناسب بود پدر و مادرم راضی می شدند ولی ایشون واقعا گزینه ی مناسبی برای برادرم نبود و صرفا بحث چادر مطرح نبود.

  18. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 تیر 95 [ 06:38]
    تاریخ عضویت
    1393-7-25
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    5,105
    سطح
    45
    Points: 5,105, Level: 45
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    1,451

    تشکرشده 105 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نمی دونم با جو خانواده هایی مثل خانواده ی ما آشنا هستی یا نه ولی در همین حد بگم که دوست مامانم که کاملا محجبه بود ولی چادری نبود اومده بود در خونه ی ما. عصر که بابام برگشت خونه گفت همکارام می گن خونه ی شما خانم بی حجاب!! رفت و آمد می کنه.

    ببخشید یعنی هر کی چادر نداره بی حجابه؟؟؟ عجب!! بعضی از آدما هم زیادی به خودشون اجازه ی دخالت تو زندگی دیگران و میدن. به همکارای پدر شما چه مربوط واقعا تاسف برانگیزه.


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. لطفا راهنماییم کنید
    توسط bita2 در انجمن اختلاف با خانواده در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: پنجشنبه 31 مرداد 92, 12:17
  2. راهنماییم کنید لطفاً
    توسط roze siah در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: پنجشنبه 10 مرداد 92, 10:02
  3. می خوام ارشد حتما حتما قبول شم البته با این شرایط.... لطفا راهنماییم کنید
    توسط sami92 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: یکشنبه 02 تیر 92, 12:07
  4. راهنماییم کنید همسرم را برگردونم
    توسط نازنین آریایی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 73
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 خرداد 92, 00:46
  5. آیا درانتخابم اشتباه کردم یانه؟(لطفا راهنماییم کنین)
    توسط هیلان در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: سه شنبه 09 فروردین 90, 14:04

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:09 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.