به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 05 بهمن 96 [ 14:55]
    تاریخ عضویت
    1394-12-28
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    2,138
    سطح
    27
    Points: 2,138, Level: 27
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    64

    تشکرشده 27 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array

    طعم تلخ جدایی

    با سلام خدمت همه دوستان ، نمیدونستم این مساله رو کجا مطرح کنم اکر کمی بی ربط بود ببخشید ، نمیدونم دوستان تاپیک بندرو در مورد جداییم از معشوقم دیدید یا نه به هر حال من به تازگی درگیر درد سنگین جدایی از معشوق هستم که به اجبار ظاهرا باید تحمل کنم اما واقعا سخت هست، دوست داشتم یه تاپیک باشه که افرادی مثل ما بیان و تجربیاتشون رو بنویسن و همه جدا شدگان باهم به نوعی هم دردی کنیم و تجرزیاتمون رو در اختیار هم بذاریم، ممنون میشم از همه دوستانی که به نوعی هم درد هستند و بیان چند مورد رو با هم به اشتراک بذاریم، یک اینکه چند وقت هست که طعم تلخ جدایی رو کشیدین؟ دو اینکه چطور تو ان مدت تحمل کردین و چی به شما کمک کرده که بتونین به زندگی عادی برگردین؟ بد ترین فکر هایی که عذابتون میده چیه و چطور از شرش خلاص میشید؟
    ممنون میشم که کمک کنید تا هممون کمی حالمون بهتر بشه، بهترین چیز برای کسانی که عاطفی هستند صحبت با هم درد هست، دوستان تجربیاتتون رو در اختیار من و دوستانی که مثل من هستند قرار بدین که حتما میدونید شدیدا دنبال امید هستیم و صحبت

    ممنونم از همه دوستان



    نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم . دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟ .
    آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می‌کند در شگفتم من نمی‌پاشد ز هم دنیا چرا

  2. کاربر روبرو از پست مفید mgbs1990 تشکرکرده است .

    فدایی یار (پنجشنبه 12 فروردین 95)

  3. #2
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    271

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خوب نمىدونم از کجا بگم ولى متل ىه چاله سياه مى موند چاله اى که شايد ىکمىش بخاطر خلا عاطفى بود خيلى سخت که ادم حتى عشقشم از دست بده ولى کلا ىاد ميگيره که عاشق همه ى عالم باشه نه يک فرد همه خلايق خدا زيبا هستند و هر کدوم به شکل خاصى دوست داشتنىبعضى وقتها با خودم ميگم کاش پزشک بود چون خط به خط حرفاشو مىخوندم و تجزيه و تحلىل مىکردم شايد اين وسط کشفى رح ميداد

  4. 2 کاربر از پست مفید خادم رضا تشکرکرده اند .

    mgbs1990 (پنجشنبه 12 فروردین 95), فدایی یار (پنجشنبه 12 فروردین 95)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام رفیق ...
    دیدم توی تاپیکت بیش تر از سرزنش و... ناراحت شدی از دوستان دلگیر نباش درست میشه پسر خوب ...
    به نظر من توی دنیا یکی عشق به خداست که لا یزال و همیشگی هستش ... یکی هم عشق بعضی مادرا که البته بعد فوتشون تموم میشه ...
    وقتی عشق زمینی رو تجربه می کنی و میری توی اسمونا خیلی خوبه ... دیگه خیلی چیزا به چشت نمیاد ... حس می کنی میتونی کل جهانو فتح کنی و... اما امان از طعم تلخ جدایی ... یکدفعه از اون بالا بالا ها انگار میارن می کوبوننت به زمین ... کل جسم و روحت داغون میشه ...

    اما دوست من باید پاشی ... همین که این تاپیکو زدی یعنی به دنبال راهی هستی پس می تونی پیداش کنی ... ببین هر چی بخوای با حس و حالش مخالفت کنی بدتر انگار ذهنت می خواد خاطراتو تداعی کنه ... شده خواستی یک شماره رو حفظ نکنی بد تر انگار هی ذهنت می خواد حفظش کنه ...

    دوست من عشق یک وسیله بود .... درسته خیلی جذابه و... ولی فراموش نکن زندگی ارزش های زیاد دیگه ای هم داره که باید بهشون فکر کنی ... ببین قبلنا چی خوشحالت می کرد چیزایی که تنها بودی برو دنبالش ...

    مثلا شاید یک بیت شعر ..... حافظ میگه
    رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند


    یکی شاید مذهبی باشه با دعا و قران ....
    یکی اهل تفریح با سفر و....

    ولی ببین تا وقتی اون توی ذهنت باشه هر جای دنیا و هر کاری بکنی بازم توی ذهنته ... وقتی می تونی فراموشش کنی که قبول کنی واقعیت رو ... اقا زبونم لال ببخشید این اتفاق نیفته ... فکر کن ایشون فوت کردند (ان شاالله همیشه تندرست و سالم باشند) ... اقا مرگ هم جزیی از واقعیت های تلخ زندگی هستش ... اقا ادم در نهایت بعد چند سال که باید جدا می شد ... فکر کن این اتفاق افتاده ... بهتره نگاهتو عوض کنی و ذهنتو گول زنی ... به این که چی شد .. چرا شد ... چرا دختری که قرار بود حرف اخرو اون بزنه یکدفعه باباشون شدند همه کاره و...

    بهتره به این چیزا فکر نکنی .... بسپری به خدا ... نه که اون خانم لایق شما نبود یا بر عکس ... قسمت هم نبودید دیگه حتما ...

    دوست من انتظار هم نداشته باش یکی دو روزه حالت خوب خوب بشه ... ولی قول میدم اگه راهی که میری رو درست بری ... به امید خدا تا شش ماه یکسال دیگه خیلی اوضاعت بهتر میشه ... و کم کم بهتر و بهتر ....

    مراقب خودت و قلبت باش.

  6. 2 کاربر از پست مفید فدایی یار تشکرکرده اند .

    mgbs1990 (پنجشنبه 12 فروردین 95), بخشنده مهربان!!! (چهارشنبه 01 دی 95)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 05 بهمن 96 [ 14:55]
    تاریخ عضویت
    1394-12-28
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    2,138
    سطح
    27
    Points: 2,138, Level: 27
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    64

    تشکرشده 27 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط فدایی یار نمایش پست ها
    سلام رفیق ...
    دیدم توی تاپیکت بیش تر از سرزنش و... ناراحت شدی از دوستان دلگیر نباش درست میشه پسر خوب ...
    به نظر من توی دنیا یکی عشق به خداست که لا یزال و همیشگی هستش ... یکی هم عشق بعضی مادرا که البته بعد فوتشون تموم میشه ...
    وقتی عشق زمینی رو تجربه می کنی و میری توی اسمونا خیلی خوبه ... دیگه خیلی چیزا به چشت نمیاد ... حس می کنی میتونی کل جهانو فتح کنی و... اما امان از طعم تلخ جدایی ... یکدفعه از اون بالا بالا ها انگار میارن می کوبوننت به زمین ... کل جسم و روحت داغون میشه ...

    اما دوست من باید پاشی ... همین که این تاپیکو زدی یعنی به دنبال راهی هستی پس می تونی پیداش کنی ... ببین هر چی بخوای با حس و حالش مخالفت کنی بدتر انگار ذهنت می خواد خاطراتو تداعی کنه ... شده خواستی یک شماره رو حفظ نکنی بد تر انگار هی ذهنت می خواد حفظش کنه ...

    دوست من عشق یک وسیله بود .... درسته خیلی جذابه و... ولی فراموش نکن زندگی ارزش های زیاد دیگه ای هم داره که باید بهشون فکر کنی ... ببین قبلنا چی خوشحالت می کرد چیزایی که تنها بودی برو دنبالش ...

    مثلا شاید یک بیت شعر ..... حافظ میگه
    رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند


    یکی شاید مذهبی باشه با دعا و قران ....
    یکی اهل تفریح با سفر و....

    ولی ببین تا وقتی اون توی ذهنت باشه هر جای دنیا و هر کاری بکنی بازم توی ذهنته ... وقتی می تونی فراموشش کنی که قبول کنی واقعیت رو ... اقا زبونم لال ببخشید این اتفاق نیفته ... فکر کن ایشون فوت کردند (ان شاالله همیشه تندرست و سالم باشند) ... اقا مرگ هم جزیی از واقعیت های تلخ زندگی هستش ... اقا ادم در نهایت بعد چند سال که باید جدا می شد ... فکر کن این اتفاق افتاده ... بهتره نگاهتو عوض کنی و ذهنتو گول زنی ... به این که چی شد .. چرا شد ... چرا دختری که قرار بود حرف اخرو اون بزنه یکدفعه باباشون شدند همه کاره و...

    بهتره به این چیزا فکر نکنی .... بسپری به خدا ... نه که اون خانم لایق شما نبود یا بر عکس ... قسمت هم نبودید دیگه حتما ...

    دوست من انتظار هم نداشته باش یکی دو روزه حالت خوب خوب بشه ... ولی قول میدم اگه راهی که میری رو درست بری ... به امید خدا تا شش ماه یکسال دیگه خیلی اوضاعت بهتر میشه ... و کم کم بهتر و بهتر ....

    مراقب خودت و قلبت باش.





    واقعا ممنونم از درکت و راهنماییت، خیلی کمکم کرد این نوع فکر کردن و حتما ازش استفاده میکنم، مرسی از لطفی که داشتی و دو تاپیک بندرو با حوصله مطالعه کردی، امید وارم این تاپیک همه بیان و از تجربیتشون بگن مثل شما و دوست عزیزمون امید، فشار سنگینی رو دارم تحمل میکنم و افرادی مثل شما دل گرمی و آرامش خوبی میدهد، تشکر

  8. 2 کاربر از پست مفید mgbs1990 تشکرکرده اند .

    فدایی یار (سه شنبه 17 فروردین 95), بخشنده مهربان!!! (چهارشنبه 01 دی 95)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 تیر 95 [ 06:38]
    تاریخ عضویت
    1393-7-25
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    5,105
    سطح
    45
    Points: 5,105, Level: 45
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    1,451

    تشکرشده 105 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام منم این تجربه رو داشتم. الان نمیدونم چه جوری آروم شدم و فراموش کردم.
    شاید به خاطر این بود که درد بزرگتری (از دست دادن مادرم) جای اون غم و ناراحتی جدایی و گرفت.
    شایدم اگه کس دیگه ای بود از دست دادن مادرش تموم شدن اون رابطه رو براش سخت تر میکرد و دوباره گرفتار میشد.
    به هر حال در مورد من اینطوری بود که الان با گذشت چهار پنج ماه فکر و روحم آزاد شده و دیگه بهش فکر نمیکنم.

    یکی از چیزایی که خیلی به من کمک کرد این بود که فکرم و در مورد اون آدم متوقف کردم. هر بار اومد تو ذهنم فورا ذهنم و
    معطوف به چیز دیگه ای کردم. یکی دیگه ش این بود که رفتم مسافرت و فکرم به چیزای دیگه مشغول کردم.
    البته گاهی وقتا هم میشد که میومد تو فکرم و دعا میکردم خدا یه جوری دوباره سر راهم بذاره تش و حتی تو ذهنم
    تصویر سازی میکردم که اگه بیاد سمتم چه برخورد و چه رفتاری باهاش خواهم داشت. اما الان ....

    الان دیگه اصلا به این چیزا فکر نمیکنم. من با خانومش که حرف زدم الان فقط دلم میخواد که با هم خوشبخت باشن و خیلی
    واسه خانومش دعا کردم که بتونه اشتباه شوهرش و ببخشه و رابطه شون دوباره با هم مثل قبل بشه. الان دیگه هیچ حسی
    به اون آقا ندارم و از ته قلبم فقط برای آرامش اون خانوم و زندگیش دعا میکنم. چون به نظرم خیلی خانوم خوب و مهربونی اومد
    امیدوارم زندگیشون شیرین تر از قبل بشه حتی.
    ویرایش توسط maryam240 : شنبه 04 اردیبهشت 95 در ساعت 23:54

  10. کاربر روبرو از پست مفید maryam240 تشکرکرده است .

    بخشنده مهربان!!! (چهارشنبه 01 دی 95)

  11. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 تیر 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-3-26
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    4,305
    سطح
    41
    Points: 4,305, Level: 41
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    32

    تشکرشده 170 در 63 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام من هم میخوام احساس خودم رو بیان کنم شاید کمی برام حل بشه.من سعی کردم کسی رو از خودم دور کنم به خاطر خودش و به خاطر خودم. من با دو نفر اینکار رو کردم و الان گاهی ته دلم پشیمون میشم حتی دلتنگ میشم 29 سالمه و اذر ماه وارد سی میشم .دختر اجتماعی هستم و شغل نسبتا مهمی دارم و اشنایی های خیلی زیاد در سطح جامعه. اما چیزهایی هست که میدونم کسی که با من باشه رو اذیت میکنه اما دردی تو دلم دارم که هر لحظه ازش میسوزم نمیتونم بیانش کنم. شاید تنهایی سهم منه

  12. کاربر روبرو از پست مفید نیم پز تشکرکرده است .

    بخشنده مهربان!!! (چهارشنبه 01 دی 95)

  13. #7
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط نیم پز نمایش پست ها
    سلام من هم میخوام احساس خودم رو بیان کنم شاید کمی برام حل بشه.من سعی کردم کسی رو از خودم دور کنم به خاطر خودش و به خاطر خودم. من با دو نفر اینکار رو کردم و الان گاهی ته دلم پشیمون میشم حتی دلتنگ میشم 29 سالمه و اذر ماه وارد سی میشم .دختر اجتماعی هستم و شغل نسبتا مهمی دارم و اشنایی های خیلی زیاد در سطح جامعه. اما چیزهایی هست که میدونم کسی که با من باشه رو اذیت میکنه اما دردی تو دلم دارم که هر لحظه ازش میسوزم نمیتونم بیانش کنم. شاید تنهایی سهم منه
    سلام

    ما نباید به جای دیگران تصمیم بگیریم
    شاید اون دو نفری که شما رد کردید و دوست داشتید و به جاشون تصمیم گرفتید ( به خاطر خودشون ردشون کردم)
    می تونستن با مشکلی که شما می گی کنار بیان.

    تا این حد احساساتی و فداکارانه، اون هم با موضوع ازدواج، برخورد کردن درست نیست.
    خودخواهی درست یک صفت خوبه
    تصمیم نگرفتن برای دیگران هم ...

    بهتر بود موضوع را مطرح می کردید و می ذاشتید خودشون تصمیم بگیرند که می خوان چیکار کنن.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  14. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 تیر 00 [ 21:34]
    تاریخ عضویت
    1393-8-30
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    10,896
    سطح
    69
    Points: 10,896, Level: 69
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 354
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,179

    تشکرشده 383 در 100 پست

    Rep Power
    42
    Array
    سلام
    راستش من هم به تازگی چنین مشکلیو پشت سرگذاشتم
    شهریور گذشته تو یکی از برنامه های کوهنوردی با خانمی اشنا شدم. بعد از چند ماه ، یه رابطه اینترنتی توی تلگرام از طرف ایشون شروع شد. ایشون با من از مرگ پدرشون حرف زدن و من هم برای اولین بار بعد از 6 ماه با یه نفر از مرگ مادرم که تازه از دست داده بودم صحبت کردم . کم کم رابطه شکل گرفت و بیشتر رازهامونو گفتیم تا اینکه من وابسته شدم و پیشنهاد اشنایی به قصد ازدواج دادم. ایشون راحت قبول کرد و من بیشتر و بیشتر احساساتی و وابسته شدم. بعد از سه هفته به این دلیل که من در مورد حجاب حرف زدم خیلی راحت رابطه رو تموم کرد، و رابطه دوستانه ای با یکی دیگه از دوستان من شروع کرد. اول من فقط ظاهر دوستانه شونو میدیدم و فکر میکردم خودم بدبین و حساسم ولی بعد از دو ماه متوجه شدم در مورد رازهای من با اون پسر حرف زده. و دوست شفیقم مدام به من کنایه میزد. نتونستم تحمل کنم و اعتراض کردم. اون شب تو ماشین من بود ،داشتم میرسوندمش خونه که بهش گفتم و اعتراض کردم . اونم یه دفعه شروع کرد به پرخاش و فحاشی و مشتو لگد زدن، در ماشین در حال حرکتو باز کردو گفت خودشو میندازه پایین......
    خلاصه بعد از این قضایا من خیلی بهم ریختم. بعد از یه مدت با مشاور حرف زدم و در مورد گفته هاش و رفتارهایی که دیده بودم فکر کردم. متوجه شدم ایشون با من بازی کردن ... یه بازی روانی به اسم بازی تجاوز. این بازی به این صورته که فردیو جذب میکنن و بعد از یه مدت به دلیل اینکه اون مرد به ایشون تجاوز کرده طردش میکنن.( میتونید در این مورد به کتاب بازی ها اثر اریک برن مراجعه کنید)
    به هر حال الان حدود 45 روز از دعوای ما تو ماشین میگذره و من کم کم دارم فراموش میکنم. بعضی وقتها دلتنگ میشم و میخوام بهش زنگ بزنم یا برم جایی از دور ببینمش. حس خوبی نیست حس بازی خوردن و طرد شدن.
    این اولین رابطه احساسی من بود وصدمه زیادی دیدم از این قضیه
    البته ازش دلگیر نیستم . فکر میکنم ایشون مثله بیماری هستن که دچار تب بوده و در حال هذیان به اطرافیان توهین میکنه، قطعا نباید اون رو مقصر دونست و تنبیه کرد چون بیماره. ولی به هر حال غرور و احساسم جریحه دار شده و ابروم پیش دوستانم رفته. در کل هزینه زیادی برای این رابطه دادم ، در حالیکه واقعا با صداقت و نیت پاک اقدام کردم
    تجربه تلخی بود و مدت زیادی گذشت تا تونستم کمی کنار بیام
    به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل ------که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم

  15. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mgbs1990 نمایش پست ها
    ممنون میشم که کمک کنید تا هممون کمی حالمون بهتر بشه، بهترین چیز برای کسانی که عاطفی هستند صحبت با هم درد هست، دوستان تجربیاتتون رو در اختیار من و دوستانی که مثل من هستند قرار بدین که حتما میدونید شدیدا دنبال امید هستیم و صحبت
    اتفاقا بد ترین چیز برای افراد عاطفی و احساس مدار ، همین صحبت کردن زیاد راجع به مساله هست .

    یکی از اشکالات شما در روند فراموش کردنتون همین تاپیک زدنتون و بازخوانی های افراد از تجربه های مشابه و مرثیه سرایی ها و همدلی ها و یک جور غرق شدن توی این فاز.

    کلا باید دوری کنید از هر چیزی که شما رو یاد تجربتون می ندازه. البته لازم به ذکره بهتره اول آسیب شناسیش کند که مبادا در آینده این اشتباه رو دوباره تکرار کنید سپس بستر زدایی کنید.

  16. کاربر روبرو از پست مفید بی نهایت تشکرکرده است .

    مدیرهمدردی (دوشنبه 06 اردیبهشت 95)

  17. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 مرداد 96 [ 12:17]
    تاریخ عضویت
    1395-1-15
    نوشته ها
    112
    امتیاز
    2,270
    سطح
    28
    Points: 2,270, Level: 28
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 46.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    81

    تشکرشده 99 در 49 پست

    Rep Power
    25
    Array
    بنظر من اول باید قبول کرد که اون ادم تموم شده و شما باید زندگی کنی.
    وقتی فهمیدی تموم شده به خودت بازه زمانی بدی که تو این مدت حق داری وایه چیزی که از دست دادی و دوسش داشتی ناراحت باشی و غصه بخوری و هر کاری که ارومت میکنه ولی فقط تو همون مدت. مثلا 1-3-7 روز.
    و بعد اون 7 روز قبول کنی که تموم شد و زندگی تو باید ادامه پیدا کنه. نه زنده بودنت. زندگیت و تو فقط یک بار زندگی میکنی. پس با بیشتر غصه خوردن به خودت ظلم میکنی. باید خوشحال باشی.
    پس بعد اون 7 روز تمام چیزایی که تورو یادش میندازه حذفش کنی. مثل کادوهش. عکساش. شمارش. اهنگایی کهه گوش میدادین. عطری که میزدین. همه چیز ونمیدونم چطوری بگم دیگه هر چیزی که فکرشو کنی.
    حذف کامل. نمیگم برو پاکشون کن. مثلا من پاک نکردم. ولی با یه برنامه همه عکسارو تغیر فرمت دادم و روش رمز گذاشتم یه رمزی که هرگز یادم نمیموند. نوشتمش رو کاغذ رمزش رو و گذاشتم یه جایی که خیلی سخت باشه برام برم دنبالش. که هم دلم راضی باشه حذف نکردم. و هم اینکه نرم ببینم. و بعد یه مدت که زندگیم عادی شد پاکش کردم.
    قدم بعدی شاد بودنه. گوشیتون ماشین پر شه از اهنگای شاد شاد شاد. اونمبا بیس زیاد.
    و بعدیش هدف داشتن. شما قراره زندگی کنی. و بدون هدف که نمیشه یه هدف. مثلا درسی, کاری, کوتاه و بلند مدت.
    و بعد پر کردن برنامت به حدی که وقت نکنی فکر کنی. حالا با ورزش درس. کار. تفریح. اومدی خونه اهنگ شاد, فیلم کمدی,حرکت در راستای هدفت..

    من همه این کارور کردم.یه هفته بعد از تموم شدن ارتباطم شروع کردم براس کنکور خوندن و رتبم هم 2 رقمی شدو تو یکی از بهترین دانشگاه ها درس خوندم.
    ویرایش توسط tanha67 : دوشنبه 06 اردیبهشت 95 در ساعت 13:57


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 اردیبهشت 96, 00:33
  2. درخواست راهنمایی در خصوصی شدت بالای حساسیت بین فردیی (راه حل پرسشنامه کمالگرایی هیل)
    توسط آقای ام در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 خرداد 95, 19:05
  3. برای گرفتم تصمیم نهایی برای جدایی دور شدن کوتاه مدت مفید است یا مضر؟
    توسط فرخ رو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 خرداد 93, 22:39
  4. تنهایی - 24 سالمه، نمی خواهم با کسی دوست بشم، تنهایی اذیتم می کنه
    توسط sara19 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 آذر 91, 01:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:58 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.