به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 5 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 86
  1. #41
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 04 تیر 95 [ 19:12]
    تاریخ عضویت
    1395-1-01
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    447
    سطح
    8
    Points: 447, Level: 8
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 20 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام از انتقاد پذیری و قدرت تغییر شما خیلی خوشم آمد علی جان امیدوارم زندگی شما زودتر رو به راه شود.
    به نظر من در این شرایط با توکل به خدا هیچکس به اندازه پدرخانمتون نمی تواند به شما کمک کند به نظرم اگر به جای همسرتون صادقانه با پدر خانمتون صحبت کنید خیلی بهتر است.

  2. #42
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 تیر 97 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1392-5-02
    نوشته ها
    206
    امتیاز
    7,253
    سطح
    56
    Points: 7,253, Level: 56
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 309 در 147 پست

    Rep Power
    46
    Array
    امروز یه دسته گل خوشگل گرفتم یه کارت دوستت دارم با کلیپس زدم روش با اژانس فرستادم در خونه پدرخانمم
    رو کارته نوشتم
    تقدیم به .... خانم(اسم همسرم)
    حسابی دیگه لاو ترکوندم
    چون میدونستم دوست داره جلوی خونوادش بهش احترام بزارم و همه متوجه بشن که من دوستش دارم اما این مدت حسابی خرابش کردم
    گفتم اینطوری سورپرایزش کنم
    چون ژنتلمن بازی دوست داره
    شاید تونستم دوباره به قلبش برگردم
    الان یکمم مردد بشه توی طلاق منو بسه تا کم کم همه چیز رو برگردونم به روال سابق با این تفاوت که دیگه میخام بالغانه رفتار کنم....
    من این تغییر رفتار و انگیزم رو مدیون راهنمایی دوستان مخصوصا جناب مدیر هستم
    خدا کنه تصمیمش عوض بشه و برگرده
    برام دعا کنید...
    ویرایش توسط amf66 : دوشنبه 02 فروردین 95 در ساعت 21:29

  3. 4 کاربر از پست مفید amf66 تشکرکرده اند .

    skyzare (دوشنبه 02 فروردین 95), آرامش خیال (دوشنبه 02 فروردین 95), ستاره زیبا (چهارشنبه 04 فروردین 95), شادی ظهوریان (دوشنبه 02 فروردین 95)

  4. #43
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 تیر 97 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1392-5-02
    نوشته ها
    206
    امتیاز
    7,253
    سطح
    56
    Points: 7,253, Level: 56
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 309 در 147 پست

    Rep Power
    46
    Array
    سلام
    شکایتم توی دادگاه خانواده رو پس گرفتم تا حسن نیتم رو نشون بدم
    قصد دارم برای روز زن یه دسته گل و کادو بگیرم و یه نامه بنویسم و باز با اژانس بفرستم در خونه پدر خانمم
    دلم میخاست باهاش رو در رو صحبت کنم که راضی نشد و میدونم اصرارم بی فایدست وقتی نخاد بیاد نمیااااااد
    قصد دارم بازم بهش بگم که من راضی به جدایی نیستم و ازین قبیل حرفا در اخرم بهش بگم اگر تصمیمش قطعیه و نیازی به زمان نداره من حاضرم طلاقش بدم
    چون میدونم اون حرفش یکلام و قاطع است
    من طبق حرفای مدیر عمل کردم و رفتم جلو
    اما واقعا انگار صددرصد متهم شدم و کلا تقصیر افتاد گردنم
    تا جایی که پدرزنم بهم گفت به کنایه ماهی تا وقتی توی ابه قدر نمیدونه وقتی میافته بیرون بالا پایین میپره
    خلاصه خیلی بارم کرد و سرزنشم کرد اما ازونجایی که اصلا رفتار گفتارش برام مهم نبود هیچ واکنشی نشون ندادم(برخلاف گذشته که موضع گیری میکردم)
    اون درک نکرد که من هدفم چیزی فراتر از گلایه و شکایتای بی ثمره
    من چون هدفم تعیین شده بود و فقط میخاستم این قایله ختم بخیر بشه سکوت کردم
    میترسم این رفتارم منفعلانه باشه و باعث بشه بیش از قبل نظر و خاستم بی اهمیت بشه براشون(با توجه به اینکه قبلا این رو دیدم ازشون)
    این احتمال وجود داره این چشم پوشی از خاسته هام و اینکه همسرم در این باورش که بی عیبه و همه ایرادها از سمت منه مطمین تر میشه بعدا مشکل ساز نمیشه؟ و ایا باعث کم ارزشیم و بی توجهی بیشتر همسرم نسبت به من نمیشه؟؟!
    (خیلی توی درست و اشتباه بودن رفتارم موندم چون خیلی به همسرم اصرار کردم در حد التمااااااس اما اون اصلا براش مهم نبود چی به سر من میاد و انگار لذت میبرد از ناراحتیم بهش گفتم اگه من به تو بد کردم توام با اینکار و جدایی ازم انتقام گرفتی و نابودم کردی..خلاصه اینکه خیلی خودمو ضعیف و وابسته نشون دادم میترسم اینجوری بیشتر تردش کرده باشم)
    نمیدونم تا کجا باید پیش برم!!!
    از مداومت و پافشاری نمیترسم و مهم نتیجه است برام
    اما حس میکنم اب در هاونگ کوبیدنه و راه برگشتی نیست
    ویرایش توسط amf66 : شنبه 07 فروردین 95 در ساعت 11:46

  5. کاربر روبرو از پست مفید amf66 تشکرکرده است .

    آرامش خیال (شنبه 07 فروردین 95)

  6. #44
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 04 تیر 95 [ 19:12]
    تاریخ عضویت
    1395-1-01
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    447
    سطح
    8
    Points: 447, Level: 8
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 20 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز
    چه خبر؟
    توانستید زندگی تان را رو به را کنید؟

  7. #45
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 تیر 97 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1392-5-02
    نوشته ها
    206
    امتیاز
    7,253
    سطح
    56
    Points: 7,253, Level: 56
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 309 در 147 پست

    Rep Power
    46
    Array
    سلام
    امروز با همسرم دو ساعت تلفنی حرف زدم
    فک هردومون افتاد از بس حرف زدیم
    ازش خاستم حضوری حرف بزنیم نخاست
    خیلی مسلط و راحت باهاش حرفامو زدم
    انگار که اتفاقی نیافتاده
    مثل قبل هی شوخی میکردم باهاش و تیکه میپروندم
    کوچکترین ضعفی نشون ندادم فقط بهش ثابت کردم که واقعا میخامش
    به هیچ وجه پاشو پایین نگذاشت
    بهش گفتم دختر انقد محکم و قاطع نوبره
    با هزار ترفند و زبون بازی خاستم نرمش کنم
    گفت تو فقط قشنگ حرف میزنی اما من شناختمت
    خیلی بهش امتیاز دادم تا باور کنه میخامش
    گفتم مهرتم میدم منتظر میمونم برگردی
    اما واقعا با تمام وجود ازم دلبریده
    گفت اگر مردی فقط ۵۰سکه مهریمو بده طلاقم بده
    گفت تو فقط ادعای مردونگی داری اسم پول میاد عقب میکشی
    بهش گفتم با کمال میل سکه هارو جور میکنم میدم بهت اما فقط طلاق نخواه گفتم هرچقد بخای منتظر میشم
    گفت نه من میخام ببینم انقد خودخواه هستی که فقط حرف خودتو بزنی هنوز
    گفت قسطی بهم بده مهرمو
    گفتم طلاقت بدم مهرتم بدم در حالیکه من خواهان طلاق نیستم به این امید که بعدا برگردی؟!!!!
    گفت شاید این یه امتحانه باید ریسک کنی
    موندم چی توی سرشه
    از حرفاش معلوم بود با جدایی کنار اومده
    گفت قصد ازدواج دیگه نداره
    میگفت ابروی خونوادمو بردی توی محله
    بهم تهمت زدی توی دادگاه
    میگفت تو میری ازدواج میکنی دوباره یادت میره گفتم صدتا ازون دخترا فدای سر تو من اونارو نمیخام
    موندم چه کنم
    میگم شاید یه امتحانه
    میخاد ببینه خودخواهانه میخام نگهش دارم یا به خاستش احترام میزارم شایدم میخاد تحریکم کنه و دست خالی نره از زندگیم(نظریه دوم احتمالش بیشتره)
    گفتم بریم مشاوره گفت رفتم و تصمیمم واسه طلاقه با تفکره از عواقبشم اگاهم
    دایم نفرین میکرد بهم ایشالا همه اینا سر دخترت بیاد در اینده منم گفتم به دخترمون نفرین نکن
    خیلی شاد و سرحال نشون دادم اما بهش گفتم دوریت خیلی ازارم داده و دلتنگتم
    قرار شد فکرامون رو بکنیم باز زنگ بزنم بهش
    میدونم اگر بخایم توافق کنیم مثلا با بیست سکه قسطی حق طلاق بدم بهش اون سریع طلاق میگیره و دیگه میره که میره بهش گفتم قسم میخورم تو سریع جدا میشی
    ناگفته نماند اگر طلاق بگیره دیگه نمیخام برگرده
    از طرفی وضع مالیم انقد خوب نیست که بخام مثلا بیست میلیون بدم بهش و طلاقش بدم
    از طرفی نمیخام فکر کنه ادعای دوست داشتنم قمپزه و بخاطر پول عقب میکشم
    بهش گفتم بمون و طلاق نخواه نصف خونمو میزنم بنامت
    گفت نه باید بهم بدی مهرمو طلاقمم بدی تا بفهمم برات مهمم و ادعا نیست اگر خاستم برگردم
    میترسم ازش رو دست بخورم چون در حین اینکه وضعشون بد نیست خیلی گیر مادیاتن
    گفت من نمیخام ازدواج کنم و باید یه پولی داشته باشم برای ایندم
    نامرد میخاد نابودم کنه
    چکار کنم؟!!
    برم توی دام با پای خودم و طلاقشو بگیره منم قسط بدم؟؟
    اگر اینا فقط یه امتحان باشه و بخاد بسنجه که هنوز خودخاهم یا نه چی؟؟!!
    اخه گفت من باید یه دلیل محکم داشته باشم برای برگشت تا هم به شعور خودم توهین نشه هم بتونم پیش خونوادم بهش استناد کنم برای برگشت!!
    ازش پرسیدم گل رسید گفت اره گفتم دیدی نوشتم تقدیم به ... خانم
    گفتم راستی سال نو و روز زن مبارک ایشالا صد سال کنار کسی که واقعا دوستت داره زندگی کنی
    میخام عصر یه گل و کادو بفرستم براش
    خدایا چقد امتحان میگیری ازم؟!
    بابا انقد توی تنور زندگی پخته شدم که دارم جزقاله میشم
    خانمها و مشاورین و کارشناسهای عزیز هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم...
    ویرایش توسط amf66 : سه شنبه 10 فروردین 95 در ساعت 15:30

  8. 3 کاربر از پست مفید amf66 تشکرکرده اند .

    skyzare (سه شنبه 10 فروردین 95), آرامش خیال (چهارشنبه 11 فروردین 95), ستاره زیبا (سه شنبه 10 فروردین 95)

  9. #46
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام جناب سال نو مبارک من کارشناسی نمیگم اما حدس میزنم ایشون داره ذوق میکنه اینقدر عشغولانه از شما داره میبینهو فکر میکنم داره امتحانت میکنه
    مطمین باش جدا نمیشه اگه میخاست جدا بشه نمیشست دو ساعت حرف بزنه
    برات شرط بذا ره و بخاد شما رو بخونوادش اثبات کنه
    من نمیدونم شما جیکار کردی که یه دختر اینطور درخاست جدایی دارهیا تهمت شما چی بوده؟
    ویرایش توسط ستاره زیبا : سه شنبه 10 فروردین 95 در ساعت 18:48

  10. #47
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array
    سلام و تبریک سال نو
    تاپیکتون طولانی بود لذا من بسنده کردم به اولین پست و آخرین پست شما

    به نظرم ، هنوز جا هست تا شما در عمل حرف ها تون رو ثابت کنید و این بدان معنی نیست که همین الان بری مهریه خانومت رو بدهی و سپس ایشون را طلاق بدهی یا حق طلاق بهش بدی و بعد منتظر و چشم به راه بنشینی تا خانومت بعد از طلاق به شما رجوع کنه

    این تاپیکتون رو در چهاردهم اسفند باز کردید یعنی هنوز یک ماه هم نشده (اولین تاپیکتون هم که مال نهم اسفند هست ) توی این فاصله سه تاپیک بازکردید !!!
    خوب الان خودتون قضاوت کنید آیا فرصت کافی به خودتون و همسرتون بابت تغییر و پذیرش تغییر داده اید؟

    به همسرت محبت کن ، حرف های با محبت بزن ، بهش امیدواری بده ، ولی نخواه همین الان ظرف دو روز مشکلتون حل بشه
    ذهن خوانی هم نکن ، که الان مهریه اش رو می خواد بگیره و بعد بره و من بمونم با قسط و بدهی و یا مثلا از همسرتون رو دست بخورین
    سعی کن مثبت قضیه رو ببینی
    شما و همسرتون به یکدیگر علاقه دارید و زندگی خوبی را می توانید بسازید ، لذا همونطور که خودتون گفتید نابالغانه رفتار کرده اید ، حالا سعی کن به مرور زمان رفتار صحیح را جایگزین رفتار نادرست بکنی ( مدیر گفته بود یه حداقل یه فرصت شش ماهه از همسرتون بخواهید )ن
    نذار خیلی آسون زندگی ای که می توانی با همسرت زیبا بسازی از دستت بره


    گزیده ای از راهنمایی مدیر به یکی از کابران


    يكم:
    زن و شوهر بيشتر از اينكه تحت تاثير حرفهاي هم باشند تحت تاثير رفتار هم هستند.شما نياز است مهارتهاي ارتباطي خود را تقويت كنيد

    دوم:
    عشق مانند بذري است كه در دستان ماست، اين نحوه برخورد ماست كه آن را حفظ مي كند و آنرا رشد مي دهد. يا به عكس آن را روز به روز نحيف تر مي كند و مي كشد، شما حتي اگر با فرد ديگري ازدواج كنيد،‌ با مسائل و مشكلات مشابهي روبرو مي شويد به علاوه به همراه داشتن عذاب وجدان در زندگي قبلي، چون نحوه برخورد با بذر عشق در زندگي فعلي خود را كامل ياد نگرفته ايد.

    توصیه می کنم پستی که مدیر برای شما درج کرده است را با دقت بخوانید
    اصلا ازش چاپ بگیر و مثل یک جزوه درسی بهش نگاه کن ..بخونش و روی نکات مهمش دقیق شو ... به خدا نسخه خوبی برای اصلاح زندگی رو به فروپاشی شما براتون نوشته
    سعی کن عمق مطلب رو بگیری
    و همین طور سعی کنید با ابراز محبت ، نظر همسرتون را برای ساخت زندگی تون جلب کنید

  11. کاربر روبرو از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده است .

    فدایی یار (چهارشنبه 18 فروردین 95)

  12. #48
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 تیر 97 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1392-5-02
    نوشته ها
    206
    امتیاز
    7,253
    سطح
    56
    Points: 7,253, Level: 56
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 309 در 147 پست

    Rep Power
    46
    Array
    سلام خدمت خانم ستاره زیبا و بالهای صداقت عزیز
    من به شخصه حاضرم همه سعی و تلاشمو بکنم تا نظر همسرمو جلب بکنم
    حتی بهش گفتم حاضرم یکسال منتظر بمونم تا حسن نیتم بهش ثابت بشه
    خیلی باهاش حرف زدم
    بهش گفتم من ازت نه دلخورم نه کینه دارم،کاملا بخشیدمت
    گفتم هر شرطی که باعث بشه اعتمادت برگرده حاضرم بپذیرم اما بدون طلاق
    گفتم رابطمون رو در هر حدی که بخای میپذیرم حتی اولش مسیج بعد تلفنی و....
    گفتم همه چیز رو درست میکنم
    ازش تعریف کردم صفات خوبش که باعث دلبستگیم شده
    بهش گفتم اگر بخاطر چیزای سطحی بود بعد ده ماه سرد میشدم اما هنوز مشتاق دیدارتم
    خلاصه در حد حرف سنگ تموم گذاشتم
    مونده عمل که متاسفانه حاضر به پذیرشش نیست
    میگه من دلم شکسته و نمیخام ببینمت
    فقط حرفش میگه من بخاطر حرفات توی دادگاه و ادعای وقوع رابطه از سمتت برای اسقاط حق حبسم باید مهرمو بدی و اصلا نمیبخشم
    میگه ۵۰تا بده طلاقمم بده
    من مشکلی با مهریه ندارم در حد توانم میدم قسطی
    اما طلاق رو چه کنم
    راهکار بهم بدید لطفا بگید چی بگم بهش؟؟
    اگر بگم طلاقت نمیدم میگه خودخواهی
    الکی میگی دوستم داری
    فقط ادعا میکنی
    موندم چکار کنم که هم اعتمادش جلب بشه و باورم کنه هم بیخیال طلاق بشه حداقل تا چند ماه،بلکه بتونم منصرفش کنم
    ویرایش توسط amf66 : سه شنبه 10 فروردین 95 در ساعت 20:43

  13. #49
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 دی 96 [ 18:47]
    تاریخ عضویت
    1390-2-27
    نوشته ها
    66
    امتیاز
    5,847
    سطح
    49
    Points: 5,847, Level: 49
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    39

    تشکرشده 23 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیز تاپیکت را کامل خوندم سرگذشت شما ومن یکیه
    با این تفاوت که همسر من برونگرا بود و من درونگرا واینکه ما هنوز هیچکدوممون کار را به دادگاه وقانون نکشوندیم
    اما تو بقیه موارد خیلی شبیه همیم
    منم مثل شما قبل ازدواج تجربه دوست دختر نداشتم برا همین خیلی برام سخته اما دیگه دارم سعی میکنم به خودم بقبولونم که فایده ای نداره من حتی شغلمم بخاطر وابستگی های عاطفی و افسردگی بعد این اتفاق از دست دادم و حتی خونه نشینم شدم
    یه توصیه دوستانه برات دارم که دیگه دست نگه دار اینقدر منت دختری که تورو نمیخواد نکش اینقدر دیگه اصرار نکن و عزت خودتو حفظ کن بزار تو تنهاییش با خودش کنار بیاد و تصمیم بگیره
    منم اینقدر منتشو کشیدم حتی به عمو وخاله ش التماس کردم که وساطت کنند اما حرفش یه کلام طلاق بوده تا حالا
    حتی چند روز قبل عید باهم رفتیم دادگاه که با یه وکیل مشاور حرف بزنیم و تو راه برگشت تو خیابون دوباره جر و بحثمون شد که نهایتا با مشت زد تو صورت من که جاش موند وعینکمم شکست واز اونروز تا حالا دیگه بهش پیامکم ندادم کاری که فبلش خیلی میکردم
    حتی وسوسه شدم برم بخاطر اینکارش ازش شکایت کنم اما بازم جلوی خودمو گرفتم
    امروزم خیلی میخواستم بابت روز زن بهش تبریک بگم اما بازم بخاطر کاری که تو خیابون با من کرد جلوی خودمو گرفتم وبهش پیامک ندادم
    در کل به نظر من دست از التماس بردار تو هم مثه من تمام تلاشتو کردی حتی مثه من التماس کردی دیگه بس کن وبسپار به خدا
    من حتی جلوی اون تا حالا چندبار غرورم شکسته و اشک از چشمام جاری شده ولی اون دل سنگ تر ازین حرفاست
    ویرایش توسط یه بنده خدا : سه شنبه 10 فروردین 95 در ساعت 22:51

  14. #50
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 تیر 97 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1392-5-02
    نوشته ها
    206
    امتیاز
    7,253
    سطح
    56
    Points: 7,253, Level: 56
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 309 در 147 پست

    Rep Power
    46
    Array
    الان یکی از پستهای جناب مدیر رو که مربوط به شخصیت مهرطلب بود رو مطالعه کردم
    با یکم تامل و تعمق متوجه شدم واقعا خیلی از خصوصیات ذکره شده ازین نوع شخصیت در من وجود داره و به جرات میتونم بگم منم دارای شخصیت مهرطلب هستم
    مثلا از قبل ازدواج برای جلب توجه و رضایت دیگران هرنوع کاری میکردم حتی بیش از توانم و فقط میخاستم توی تصور اطرافی به عنوان یه ادم خوب و مهربون شناخته بشم
    اینو گفتم اینجا چون بنظرم اینهمه اصرار من به همسرم ناشی از همینه خصلته
    برام سخته که بخام توی ذهن همسرم یه شوهر بد و خودخواه باشم و دارم هی امتیاز میدم و هرچی اون بیشتر پافشاری میکنه به طلاق بیشتر امتناع میکنم
    شاید همین شخصیتم باعث شده توقعاتش بالا بره و دچار غرور کاذب و خودبرتربینی بشه و فکر کنه همیشه باید اون دریافت کننده و من دهنده باشم
    مثل الان که میگه تو اول قهرمون مسیج زدی گفتی اگه منو نمیخای بریم توافقی جداشیم درحالیکه خودش چندماه بعد عقد شروع کرد به زدن حرف جدایی
    منظورش اینه که من حق ندارم ناراحت بشم یا اشتباه کنم و توقع گذشت داشته باشم
    من نه برای همسرم بلکه برای همه حتی دوستان مجازیم هم از هیچ کاری فروگذاری نکردم....
    این خصلتم ناشی از اعتماد بنفس پایین و عدم رضایتمندیم بوده و اینکه همش نسبت به تایید دیگران احساس نیاز میکنم و فکر میکنم باید از همه خواسته هام بگذرم و خودمو نادیده بگیرم تا دیگران منو بپذیرن و بهم علاقه داشته باشن
    ویرایش توسط amf66 : چهارشنبه 11 فروردین 95 در ساعت 14:43


 
صفحه 5 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:18 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.