به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 47
  1. #31
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 01 آذر 95 [ 22:28]
    تاریخ عضویت
    1394-10-22
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    367
    سطح
    7
    Points: 367, Level: 7
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستای گلم
    ممنون که وقت گذاشتین
    واسه زنگ زدن خانوادم مخالفن البته حق هم دارن تا کی ما باید کوچیک بشیم دفه پیش هم قهر کرد، بهش گفتم بیا اینجا گفت باید بابات زنگ بزنه بیچاره بابام زنگ زد ولی ایندفه نمیشه
    آخه از بابای منم سن و سالی گذشته که بخواد جلو اون خودشو کوچیک کنه
    منم دیگه زنگ نمیزنم باور کنین تا دیشب نظرم ی چیز دیگه بود بعد اون زنگ که اصلا دلیلی نداشت جز دق دادن من ی چیز دیگه شدم
    اصن فک میکنم ازش متنفرم
    حس میکنم نمیتونم بعدا تو چشاش نگاه کنم به جدایی هم فک میکنم داغون تر میشم چون اصلا تو این جامعه نمیشه زندگی کرد
    میشم ی زن 23ساله مطلقه...
    گل گندم عزیز شما اگه حمایت خانواده شوهرتو نداری عوضش شوهرتو داری که مث کوه پشتته واقعا خداروشکر
    من اگه شوهرم با من بود خیییلی از مشکلاتو نداشتیم
    اگه اینقد وابسته نبود الان این همه مشکل نبود
    آخه کیو دیدین تو دومین سالگرد عقدش اینقد گریه کنه
    اینقد عذاب بکشه
    فقط واسم دعا کنین
    من جز اینجا جای دیگه ای رو ندارم...

  2. کاربر روبرو از پست مفید ترمه بانو تشکرکرده است .

    بارن (شنبه 10 بهمن 94)

  3. #32
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اسفند 95 [ 12:50]
    تاریخ عضویت
    1389-2-29
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    5,626
    سطح
    48
    Points: 5,626, Level: 48
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 124
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 33 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ترمه جان
    متاسفم که چنین شرایطی پیش آمده.
    راهکارهایی که من میشناسم و به نظرم پیش از تصمیم به جدایی از طی کردنشان ضرر نخواهی کرد:

    1) در یک فرصت خوب مثل عید یا هر تعطیلی بهانه جورکن دیگه، از پدرت بخواه که بزرگواری کنند و همراه شما یک مسافرت به شهر محل زندگی همسرت بیاید و رسما با خانواده همسرت در مورد تعهدات خواستگاری، بسیار نرم و متین و دوستانه صحبت کنند و ببینند مشکل دقیقا کجاست که نظرشان تغییر کرده.

    2) احساست شما جریحه دار شده. قبل از اینکه به راه حل ها فکر کنی نیاز داری که آرام بگیری و ذهن آشفته ات رو آرام کنی. با همسرت تماس بگیر و بگو که دلت می خواد فرصت داشته باشی کمی حرف بزنید. اونهم حضوری نه پشت تلفن، اگر گفت نمیام، تو پاشو برو پیشش یکی دو روز. سورپرایزش کن اصلا. نامزد نیستید که منت کشی حساب بشه. داری برای زندگیت تلاش می کنی.
    وقتی دیدیش بهش بگو که "خیلی آزرده شدی، حس می کنی رو دست خوردی، حس می کنی کسی خواسته گولت بزنه. احساس می کنی باهات صادق نبوده اند. بگو این مشکل هر طور که حل بشه، این احساس دور زده شدن، بیشتر و فراتر از هر چیز داره اذیتت می کنه و نمی تونی باهاش کنار بیای". ازش بخواه خودش راه حلی نشونت بده که بتونی دوباره بهش اعتماد کنی. بهش فرصت بده دلایلش رو برات توضیح بده. از عمق جان دلایلش رو بشنو و حلاجی کن. نگو کار تو به من مربوط نیست و هر غلطی دلت می خواد بکن! حالا این موضوعی است که پیش آمده را باید دوتایی چاره کنید... در مقابل تو هم هر چقدر دلت خواست از احساست حرف بزن. دقیقا همینها که به ما گفتی. منتهی با لحنی مناسب. اصلا هم از خانواده اش نگو.

    3) نیاز هست که با یک مشاور حرف بزنی. و او هم بیاد. شاید همسرت اونقدر نکته مثبت داره که ارزش ریسک و سرمایه گذاری عاطفی به این بزرگی رو داشته باشه. شاید واقعا پا گذاشتن روی خواسته قلبیت، بتونه یک زندگی شادتری رو برات فراهم کنه، مثلا با شرایطی مثل اینکه دو روز آخر هفته با همراهی همسرت، همیشه پیش خانواده ات باشی و ... در مورد بهترین شکل تصمیم گیری بخون. قبلا آقای مدیر گفته بودند جایی که چارچوبهای تصمیم گیری بعد از ازدواج به کل تغییر می کنه. این موضوع درستیه. بهش فکر کن ( فارغ از اینکه همسرت این کار رو کرده یا نه)

    4) مراقب خودت و دلت باش.

  4. کاربر روبرو از پست مفید dandelion تشکرکرده است .

    Hadi99g (سه شنبه 27 بهمن 94)

  5. #33
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 مرداد 95 [ 09:07]
    تاریخ عضویت
    1394-10-15
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    598
    سطح
    11
    Points: 598, Level: 11
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 18 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ترمه بانوی عزیز

    تاپبکت رو خوندم عزیزم. انگار داشتی زندگی من رو توضیح می دادی! من هم دقیقا همین مشکلات رو داشتم توی دوران عقدم. البته 1 ساله که رفتیم زیر یه سقف. همسر من هم قرار بود بیاد تهران، اما بعد از یه مدت که گذشت زد زیر همه چیز و گفت من هرجایی کارم باشه میرم زندگی میکنم،درصورتی که بعدها فهمیدم حتی جایی که نیم ساعت با شهرخودشون فاصله داشته باشه نمیره وفقط میخواد تا آخر عمر کنار خانوادش زندگی کنه، و از اولش هم اصلا قصد نداشت بیاد تهران و فقط برای بدست آوردن من این قولها و خیلی قولهای دیگه رو داد. هم خودش و هم خانواده ش به حرفاشون عمل نکردند. وابستگی خیلی شدیدی به خانواده ش داره، طوری که توی دوران نامزدیمون اگه دوروز میومد پیش من می موند، خانواده ش کلی گریه می کردند به خاطر دوریش،
    آخرشم من به خاطر اینکه طلاق نگیرم و زندگیم رو حفظ کنم قبول کردم ورفتم توی اون شهرکوچیک که هیچوقت قرار نبود برم، زندگی کردم.

    ببین دوست خوبم،من نه بهت میگم این شرایط رو بپذیر و نه میگم جدا شو، این خودتی که باید همه جوانب رو بسنجی و ببینی میتونی با این شرایط کنار بیای یا نه؟ شاید همسر شما ویژگی های مثبت زیاد دیگه ای هم داشته باشه که شما نخوای به هیچ وجه ازش جدا بشی، اما عاقلانه فکر کن، اگر فکر می کنی به هیچ وجه نمیتونی اونجا زندگی کنی یه تصمیم جدی واسه زندگیت بگیر. من امیدوارم که مشکلاتتون با صحبت کردن و محبتی که بینتون هست برطرف بشه، اما اگر نشد و واقعا فکر کردی که نمیتونید باهم خوشبخت باشید، از جدایی هم نترس، هنوز که ازدواج نکردید و زیر یه سقف نرفتید.

    راستش من از اولش میدونستم زندگی کردن توی شهرهمسرم،هم به دلیل وابستگی زیادش به خانواده ش و هم مشکلات دیگه ای که داشتم برام خیلی سخت میشه، اما فقط به خاطر اینکه ازش جدا نشم به خودم امید می دادم که میرم و اونجا زندگی میکنم و همسرم به مرور بهتر میشه، اما بدترم شد. و الان بعد از اینهمه مدت دارم به جدایی فکر میکنم.

    میخوام بگم که قبل از اینکه برید زیر یه سقف درمورد مشکلاتتون تصمیم اساسی بگیرید.

    و بنظرم حتما هردوتون باهم برید پیش مشاور. حتی اگه ایشون هم نیومد خودت تنهایی برو.

    امیدوارم هرچی که به صلاحته برات پیش بیاد عزیزم.
    موفق باشی

  6. کاربر روبرو از پست مفید یاسمن. تشکرکرده است .

    Hadi99g (سه شنبه 27 بهمن 94)

  7. #34
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 01 آذر 95 [ 22:28]
    تاریخ عضویت
    1394-10-22
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    367
    سطح
    7
    Points: 367, Level: 7
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به همه دوستان
    واقعا کلافه ام بیشتر از یک ماهه که باشوهرم قهرم
    چن بار باهم حرف زدیم و کلییی راه پیش روش گذاشتم اما قبول نکرد و ی سری حرفا زد که واقعا ازش دلسرد شدم
    دوجلسه مشاوره هم رفتم اشتباهات من رو گفت و من هم قبول کردم و ایشون گفتن که شوهرتو آدم وابسته ای هست و باید دونفری بیاین پیشم ولی شوهرم شهر خودشه بهش گفتم بیا بریم پیش مشاور میگه من خودم ی پا مشاورم
    میگه پیش هر مشاوری برم میگه زنتو طلاق بده!!!!!
    تو این یک ماه پدرشوهرم اصلا ی زنگ نزد حتی احوال پرسیم کنه
    حتی دومین سالگرد عقدم هیچکدومشون زنگ نزدن که تبریک بگن داشتم دیوونه میشدم
    الان کمتر غصه میخورم حس میکنم دیگه سرد شدم نسبت بهش
    پدرم تا الان میگفت باید آشتی کنین ولی الان میگه زندگیت پنجاه پنجاهه
    مردی که زنشو تو عقد تو بهترین دوران زندگیش اینحوری ولش کنه چطور میشه بهش اعتماد کرد
    حس میکنم از شوهرم و خانوادش بدم اومده
    خییییلی خودخواهن
    دعا کنین زودتر تکلیفم روشن شه یا رومیه روم یا زنگیه زنگ
    حداقل ازبلاتکلیفی بهتره
    واقعا خستم دارم دیوونه میشم

  8. 2 کاربر از پست مفید ترمه بانو تشکرکرده اند .

    Hadi99g (سه شنبه 27 بهمن 94), بارن (پنجشنبه 22 بهمن 94)

  9. #35
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 01 آذر 95 [ 22:28]
    تاریخ عضویت
    1394-10-22
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    367
    سطح
    7
    Points: 367, Level: 7
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چقد سخته آدم هیییچکسو نداشته باشه و فقط داغون شدن خودشو ببینه
    خیلی سخته جلو دوست و آشنا دروغ بگی که خوشبختی
    خیلی سخته که فقط بری تو صفحه تلگرامشو فقط آنلاین بودنشو نگاه کنی تا دلت آروم بشه
    تو 23 سالگی شدم ی زن 40 ساله

  10. کاربر روبرو از پست مفید ترمه بانو تشکرکرده است .

    بارن (یکشنبه 25 بهمن 94)

  11. #36
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 بهمن 94 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-5-02
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    1,165
    سطح
    18
    Points: 1,165, Level: 18
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 9 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    "فکراتو بکن ببین میتونی زندگی کنی یانه."


    این جمله ، اگه عینا همینو تو پیامکش نوشته باشه، جمله ی مایوس کننده ایه.انگار بدش نمیاد جوابت منفی باشه و جدا بشین.

    ترمه خانم، تو این دو سال رفتاری نداشتی که شوهرت رو به سمت سرد شدن و احیانا فکر جدایی سوق بده؟
    ویرایش توسط مردو : یکشنبه 25 بهمن 94 در ساعت 02:25

  12. کاربر روبرو از پست مفید مردو تشکرکرده است .

    Hadi99g (سه شنبه 27 بهمن 94)

  13. #37
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 شهریور 00 [ 16:19]
    تاریخ عضویت
    1394-6-10
    نوشته ها
    262
    امتیاز
    9,650
    سطح
    65
    Points: 9,650, Level: 65
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 400
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    431

    تشکرشده 376 در 164 پست

    Rep Power
    53
    Array
    دوست خوبم بزرگترین دارایت خانواده ت و پدرت هستن که همچنان کنارتن قدر پدرتو خیییلی بدون
    ببخشید که من هیچوقت نمیتونم تو تاپیک ها احساسی صحبت کنم چون واقعا دلم برای دوستانم در این تالار بدرد میاد و ترجیح میدم واقعیت رو بگم تا اینکه امید واهی بدم.
    عزیزم میدونم ضربه بدی خوردی ولی من بودم نمیتونستم رو این اقا حساب کنم برای یه عمر زندگی.ایشون واقعا رفتارشون بچه گانه ست و کاملا وابسته خانواده شونن.دوستم خوووووب فکراتو بکن جدا شدن الان اصلا بد نیست و خیلی به نفعته تا اینکه برین زیر یه سقف
    بشین سبک و سنگین کن اگه خوبی هاش بیشتر بود زندگی کن ولی اگه نبود جدا شو و اصلا و ابدا احساسی رفتار نکن

  14. 2 کاربر از پست مفید ZENDEGIBEHTAR تشکرکرده اند .

    Hadi99g (سه شنبه 27 بهمن 94), بارن (یکشنبه 25 بهمن 94)

  15. #38
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 اردیبهشت 96 [ 12:40]
    تاریخ عضویت
    1393-11-18
    نوشته ها
    60
    امتیاز
    2,800
    سطح
    32
    Points: 2,800, Level: 32
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 100
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 52 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ترمه عزیزم من هم شرایطم مشابه شما بود همسر سابقم چند ماه چند ماه قهر میکرد یا میخواست من رو ببره شهر خودشون منم اشتباه کردم تو دوران عقد جدا نشدم ولی بعد از اینکه رفتم زیر یک سقف 1 سال بعدش جدا شدم مطمین باش زندگی که اینطوری بخواد شروع بشه اول و آخرش طلاقه اگرم طلاق نباش هر روزت و باید با بدبختی بگذرونی به فکر خودت باش تو جوونی 23 سال سنی نیست که تو بخوای غصه بخوری بخدا دلم میسوزه شرایطت رو میبینم همه ی اینایی که میگی با تمام وجودم کشیدم و درکت میکنم این طور مردا به درد زندگی نمیخورن تا جوونی به فکر خودت باش طلاق اصلا هم چیز بدی نیست توکل کن به خدای بزرگ اگر واقعا نمی تونی تحمل کنی طلاق بگیر و به فکر خودت و زندگی آینده ات و جوونی ات باش عزیزم.امیدوارم هر جا که هستی موفق باشی .

  16. کاربر روبرو از پست مفید مینا 66 تشکرکرده است .

    Hadi99g (سه شنبه 27 بهمن 94)

  17. #39
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 01 آذر 95 [ 22:28]
    تاریخ عضویت
    1394-10-22
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    367
    سطح
    7
    Points: 367, Level: 7
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به همه دوستان واقعا ممنون واسه همدردی و نظرات خوبتون
    من واقعا دوس دارم زودتر تکلیفم مشخص بشه ببینم بالاخره چی میشه و با خودم چند چندم
    ولی پدرم میگه تا اونا زنگ نزنن من پا پیش نمیزارم
    میگه دوباره خودمو کوچیک نمیکنم
    تا عید صبر کن اگه خبری نشد اون موقع خودم پا پیش میزارم
    ولی از ی طرف وقتی به طلاق فک میکنم داغون میشم
    هم دوسش دارم هم واقعا از کاراش خسته شدم
    واقعا کاراش بچه گانس
    دلم گرفته که شوهرم اصلن باخودش نمیگه بابا من ی زن دارم حداقل ازش خبر بگیرم ببینم زندس یا مرده
    کاری نداره چیزی نمیخواد
    نزدیک عیده هیچی لازم نداره
    نمیدونم به مردم چی بگم همش خبرشو میگیرن و میگن چرا نمیاد
    میخوام بدونم اگه یک درصد لطف کنن و به ما زنگ بزنن من چطور رفتار کنم
    چی بگم؟

  18. #40
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    بر خلاف دو سه تا پست آخر که معتقدند این آقا همسر مناسبی نیست
    من احساس می کنم موضوع اونقدر حاد نیست

    افتاده روی لج و لجبازی دو طرف

    طلاق گرفتن اینقدرها هم ساده نیست
    دنبال راه حل باش.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  19. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    Hadi99g (سه شنبه 27 بهمن 94), ستاره زیبا (چهارشنبه 28 بهمن 94)


 
صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تعلل در ازدواج به خاطر اتکای خانواده به من
    توسط mohamad.reza164 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: سه شنبه 25 فروردین 94, 19:28
  2. احساس تعلق نداشتن به شهر محل زندگی
    توسط zolal در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: دوشنبه 07 مهر 93, 21:15
  3. خیانت قبل از خاستگاری در زمان دوستی متعهدانه
    توسط افسرده و تنها در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 27
    آخرين نوشته: پنجشنبه 17 مرداد 92, 14:14
  4. تعهد دادم ولی از عهدش برنمیام
    توسط چرخ و فلک در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: سه شنبه 02 اسفند 90, 20:22
  5. جذب به جای تعقیب
    توسط بالهای صداقت در انجمن خلاقیت
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 18 مهر 89, 11:52

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:36 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.