به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 41 از 57 نخستنخست ... 1121313233343536373839404142434445464748495051 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 401 تا 410 , از مجموع 561
  1. #401
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 فروردین 96 [ 14:28]
    تاریخ عضویت
    1391-10-02
    نوشته ها
    174
    امتیاز
    6,459
    سطح
    52
    Points: 6,459, Level: 52
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 79.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    305

    تشکرشده 406 در 145 پست

    Rep Power
    49
    Array
    چرا اين تاپيك انقدر مظلوم واقع شده؟!
    اينجا جز اون معدود تاپيكايي هست كه توي اين سايت به آدم انرژي مثبت ميده. راستش خود من وقتي كلي تاپيك مي بينم با مشكلات خاص دلم نمياد بيام اينجا و لحظه هاي خوشم رو به رخ بكشم ولي اميدوارم تاپيك هاي مشكلات كم كم از بين برن و تاپيك هاي مثل اين نقششون زياد بشه.
    متاسفانه اون چيزي كه توي مشكلات بقيه ميخونم به طور معمول رگه هاي خودخواهي رو ميشه تو رابطه ديد. يا يه جمله مثل اين: "ما هم مثل همه زوج ها با هم جر و بحث هايي داشتيم"
    من كه فكر نمي كنم جر و بحث داشتن يه مسئله كاملا عادي تو زندگي باشه. من و همسرم از زمان آشنايي تا الان كه دو سالي ميشه كلا سه بار با هم بحث شديد در حد يكي دو ساعت داشتيم. راستشو بگم خودم يه مسئله اي رو كش دادم تا تبديل به دعوا بشه احساس ميكردم رابطه مون زيادي داره يكنواخت پيش ميره دلم تنوع مي خواست از نوع دعواش
    واقعا ما هممون مي دونيم يه بحث عادي از كجاي كار مي تونه به دعوا تبديل بشه و اون لحظه هم توانايي ش رو داريم كه يا بحث رو بخوانيم و قربون صدقه هم بريم يا خودخواهي خودمون رو پررنگتر كنيم.
    در كل دعوا خوب نيست ولي واسه يه زندگي مثل ما ميشه نمك آخه منت كشي ها و قربون صدقه هاي بعدش هم خيلي حال ميده
    خاطره م خيلي كلي بود و سعي كردم نكته آموزنده داشته باشه. براتون آرزو كنم دعوا نمك زندگي تون باشه نه بخشي از زندگي تون.

  2. 12 کاربر از پست مفید setare_000 تشکرکرده اند .

    dariush233 (یکشنبه 25 بهمن 94), khaleghezey (چهارشنبه 21 بهمن 94), nilo95 (یکشنبه 25 بهمن 94), reihane_b (سه شنبه 11 خرداد 95), کلانتر جو (پنجشنبه 26 بهمن 96), گیسو کمند (چهارشنبه 21 بهمن 94), یاس پاییزی (چهارشنبه 28 بهمن 94), مدیرهمدردی (چهارشنبه 21 بهمن 94), به دنبال خوشبختی (پنجشنبه 27 اسفند 94), بارن (یکشنبه 02 اسفند 94), ستیلا (چهارشنبه 21 بهمن 94), شیدا. (چهارشنبه 19 اسفند 94)

  3. #402
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 23 خرداد 99 [ 20:21]
    تاریخ عضویت
    1392-7-21
    نوشته ها
    374
    امتیاز
    9,911
    سطح
    66
    Points: 9,911, Level: 66
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 139
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,128

    تشکرشده 851 در 242 پست

    Rep Power
    50
    Array
    یادمه اون موقع ها که مجرد بودم هروقت این تاپیک رو میخونم و دوستان از خاطراتشون مینوشتن ناخوادگاه لبخند رو لبام مینشست....حالا که میخوام در مورد خاطرات خودم بنویسم خیلی ذوق دارم...

    دقیقا سال قبل همین موقع ها درگیر تدارکات عروسیمون بودیم.همسرم یه اهنگ رو ماشین گذاشته بود..البته از نوع خارج از مرز حالا دیگه من غرب گرا نیستما ولی خوب اهنگ شاد باعث ایجاد حرکات ناموزن میشه.بهم گفت این اهنگ خیلی ریتمش واسه ...آها آها آها

    خوب حالا بگذریم که صداش خیلی بلند بودا خلاصه خودم و همسرم حسابی حرکات موزون

    منم از همه چی بیخبر.

    شب عروسی در اون فضای شلوغ عروسی ...طایفه عروس میگفت عروس خوشکله ...طرف داماد میگفت داماد خوشکله ... یکی میگفت عروس کدوم ارایشگاه رفته بود(البته صدردصد عروس خوشکلتر از داماد میشه
    اخه داماد بیچاره ارایش نداره ولی عروس رو اصلا نمیشه تشخیص داد همون هست یا نه حتی خود داماد هم به زور تشخیص میده )...خلاصه بگذریم (البته اصول اخلاقی و جدایی اقایون و خانما کاملا رعایت شده بودا بقیه ی مسایل )

    ناگهان داماد میکروفون به دست شروع به خوانندگی کرد اونم با همون اهنگی که من اصلا فکرش رو نمکیردم بخواد توسط داماد اجرا بشه...خلاصه عروس بیچاره از خوشحالی نمدونست چکار کنه...بعضی از مهمونها هم که داشتن از حسادت...صدای داماد هم خیلی زیبا بودا

    اون شب عروسی برام خاطره ایی شده که همیشه ازش یاد میکنم...بیشتر وقتا توی ماشین همون موزیک رو میزاریم و کلی شاد میشیم


    خاطرات زیبایی که همسرم برای من رقم زده خیلی زیاده اما منم برای سوپرایزش امسال میخوام واسه سالگرد ازدواجونم حسابی جبران کنم...به زودی خبرش رو بهتون میدم
    فرو افتادن در مقابلِ خدا ؛ تنها راه برخاستن است …

  4. 10 کاربر از پست مفید ستیلا تشکرکرده اند .

    dariush233 (یکشنبه 25 بهمن 94), khaleghezey (چهارشنبه 21 بهمن 94), mohamad.reza164 (چهارشنبه 21 بهمن 94), reihane_b (سه شنبه 11 خرداد 95), setare_000 (چهارشنبه 21 بهمن 94), کلانتر جو (پنجشنبه 26 بهمن 96), یاس پاییزی (چهارشنبه 28 بهمن 94), هلیاجون (پنجشنبه 22 بهمن 94), به دنبال خوشبختی (پنجشنبه 27 اسفند 94), بارن (یکشنبه 02 اسفند 94)

  5. #403
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    امروز صبح بعد 5 روز کاری سخت ساعت 3 از شهرستان حرکت کردیم تا بیایم خونمون، نماز صبح رو تو جاده می خونیم خیلی هوا سرده بعد از نماز سریع اومدم تو ماشین همسرم زودتر اومده بود تا بخاری رو روشن کنه تا نشستم تو ماشین گفت ماشین رو گرم کردم ، گرمت شد؟ بله ممنون اتفاقا خیلی سردم شده بود.

    دستاش توی کار زبر و خشن شده بود منم کرمم و در آوردم گفتم دستاتو بده تا چرب کنم وقتی چربش کردم دستاشو بوسیدم و گفتم افتخار می کنم به این دست ها.
    ویرایش توسط بی نهایت : شنبه 24 بهمن 94 در ساعت 14:44

  6. 15 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    ammin (شنبه 24 بهمن 94), dariush233 (یکشنبه 25 بهمن 94), Ehsaan (شنبه 24 بهمن 94), khaleghezey (شنبه 24 بهمن 94), mohamad.reza164 (شنبه 24 بهمن 94), nilo95 (یکشنبه 25 بهمن 94), reihane_b (سه شنبه 11 خرداد 95), کلانتر جو (پنجشنبه 26 بهمن 96), یاس پاییزی (چهارشنبه 28 بهمن 94), مدیرهمدردی (شنبه 24 بهمن 94), مسافر زمان (شنبه 24 بهمن 94), به دنبال خوشبختی (پنجشنبه 27 اسفند 94), بارن (یکشنبه 02 اسفند 94), ستیلا (جمعه 14 اسفند 94), شمیم الزهرا (شنبه 24 بهمن 94)

  7. #404
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 مهر 00 [ 20:39]
    تاریخ عضویت
    1394-4-16
    نوشته ها
    60
    امتیاز
    6,681
    سطح
    53
    Points: 6,681, Level: 53
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 156 در 42 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به دوستای گلم
    مطمئنم هر روز اتفاقات قشنگی تو زندگیتون میفته که تبدیل کردنشون به کلمه و جمله کار سختیه و فقط وقتی میاید اینجا و میخواید بنویسید بهش فکر میکنید و لبخند میزنید و نمینویسین . این اتفاق بارها برای خودم پیش اومده ولی امروز میخوام یه عشقولانه جالب براتون تعریف کنم راستش تعریف از خود نباشه من خیلی زحمت کشیدم تا بتونم زندگیمو توی مسیر درست خودش هدایت کنم البته بی مهریه اگه بگم همسرم تلاشی نکرد چرا اونم شاید خیلی تلاش کرد تا بتونیم زندگیمونو اروم و زیبا کنیم ولی چون من یک زنم و لطافت من بیشتره گاهی پژمرده گیهامو میدید و توی خودش میریخت و تلاش به جبران میکرد تا اینکه یه روز ظهر اقای همسر اس داد (( خانمم به خاطر همه بی مهریهام ازت معذرت میخوام )) وای نمیدونید چه حسی داشتم سر از پا نمیشناختم داشتم دنبال متن عاشقانه میگشتم براش بفرستم واقعا خستگیم دراومد و خیالم از همچی راحت شد الان خداروشکر همچی عالیه هر دو خوشحالیم تازه به فکر عوض کردن خونه و ماشین هستیم تا کلا همچیو تغییر بدیم و از همه اون حال و هوای گذشته بیایم بیرون

    - - - Updated - - -

  8. 11 کاربر از پست مفید nilo95 تشکرکرده اند .

    dariush233 (یکشنبه 25 بهمن 94), khaleghezey (یکشنبه 25 بهمن 94), mohamad.reza164 (یکشنبه 25 بهمن 94), reihane_b (سه شنبه 11 خرداد 95), کلانتر جو (پنجشنبه 26 بهمن 96), کمال (پنجشنبه 27 اسفند 94), گندم.م (یکشنبه 02 اسفند 94), یاس پاییزی (چهارشنبه 28 بهمن 94), به دنبال خوشبختی (پنجشنبه 27 اسفند 94), بارن (یکشنبه 02 اسفند 94), شمیم الزهرا (یکشنبه 25 بهمن 94)

  9. #405
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 اسفند 94 [ 15:12]
    تاریخ عضویت
    1394-10-23
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    274
    سطح
    5
    Points: 274, Level: 5
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 11 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چه تایپیک جالبی من همرو خوندم
    منم یه خاطره بگم
    من دوره های عکاسی زیادی گذورندم ولی هیچوقت به این فکر نیوفتاده بودم که عکسهامو بزارم برای عموم به نمایش
    راستش جرات نداشتم که بیان کنم این موضوع رو چون فکر میکردم شوهرم قبول نمیکنه
    یروز منو برد بیرون
    رفتیم داخل یه نمایشگاه گروهی عکاسی
    همینطور که داشتم عکسهارو نگاه میکردم دیدم واااااااااااااااااااااااا اااااااای 23 تا از عکسهای من پاسپارتو شده
    روی دیوار نمایشگاهه به اسم خودم
    موندم
    هنگ کردم
    یهو گریم گرفت و اون جلو همه منو بقل کردو گفت بهم افتخار میکنه
    تاره دوستامم دعوت کرده بود
    اخ اخ که گریم بند نمیومد اونروز

  10. 10 کاربر از پست مفید سونیاه تشکرکرده اند .

    khaleghezey (یکشنبه 25 بهمن 94), mohamad.reza164 (دوشنبه 26 بهمن 94), reihane_b (سه شنبه 11 خرداد 95), کلانتر جو (پنجشنبه 26 بهمن 96), کمال (پنجشنبه 27 اسفند 94), گندم.م (یکشنبه 02 اسفند 94), پاپیون (یکشنبه 25 بهمن 94), یاس پاییزی (چهارشنبه 28 بهمن 94), ستیلا (جمعه 14 اسفند 94), شمیم الزهرا (یکشنبه 25 بهمن 94)

  11. #406
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 آبان 98 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1394-11-10
    نوشته ها
    91
    امتیاز
    4,395
    سطح
    42
    Points: 4,395, Level: 42
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 155
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    100

    تشکرشده 134 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    منم اومدم یه خاطره تعریف کنم
    من عاشق زغال اخته تازه هستم یکروز زمانی که تازه صیغه کرده بودم با همسرم من رو رستورانی بردو بعد از شام
    دیدم گارسون با یه کاسه ی شیشه ای بزرگ زغال اخته داره میاد سمت میز ما
    اصلا به قدری هیجان زده و خوشحااااااااااال شدم که اگر سرویس طلا برام می خرید انقدر خوشحال نمی شدم
    یادمه میزهای بقلی هم داشتن به ظرف نگاه می کردن و پچ پچ میکردن

    منم به شوهرم گفتم ببر بهشون تعارف کن
    طفلک برد تمام رستوران تعارف کردو همه هم برداشتن
    شب بیاد موندنی بود واقعا
    تو دلم قنج میرفت از اینهمه مهربونی

  12. 10 کاربر از پست مفید پاپیون تشکرکرده اند .

    Ehsaan (یکشنبه 25 بهمن 94), khaleghezey (یکشنبه 25 بهمن 94), mohamad.reza164 (دوشنبه 26 بهمن 94), reihane_b (سه شنبه 11 خرداد 95), Somebody20 (دوشنبه 03 اسفند 94), کلانتر جو (پنجشنبه 26 بهمن 96), گندم.م (یکشنبه 02 اسفند 94), یاس پاییزی (چهارشنبه 28 بهمن 94), ستیلا (جمعه 14 اسفند 94), شمیم الزهرا (یکشنبه 25 بهمن 94)

  13. #407
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 اردیبهشت 95 [ 13:38]
    تاریخ عضویت
    1394-11-28
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    255
    سطح
    5
    Points: 255, Level: 5
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 22.0%
    دستاوردها:
    31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 8 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام. بعضی از نوشته ها رو خوندم. خوشحالم براتون که خاطره های خوبی دارید و خواهید داشت😊😍 . انشالله همیشه زندگی بهتون روی خوش نشون بده و هم رو دوست داشته باشید.
    برای من هم دعا کنید 😁😊☺😍

  14. 6 کاربر از پست مفید dokhtare_hamdard تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 15 اسفند 94), mohamad.reza164 (یکشنبه 02 اسفند 94), Somebody20 (دوشنبه 03 اسفند 94), کلانتر جو (پنجشنبه 26 بهمن 96), ستیلا (جمعه 14 اسفند 94), شیدا. (دوشنبه 03 اسفند 94)

  15. #408
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 23 خرداد 99 [ 20:21]
    تاریخ عضویت
    1392-7-21
    نوشته ها
    374
    امتیاز
    9,911
    سطح
    66
    Points: 9,911, Level: 66
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 139
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,128

    تشکرشده 851 در 242 پست

    Rep Power
    50
    Array
    چقدر شب زیبایی بود.

    اون شب کل خونه رو با شمع تزیین کردم و اهنگی که شب عروسی واسم خونده بود رو گذاشتم

    بهش زنگ زدم گفتم دستم رو بریدم خیلی خون ازش میاد.بیچاره با ترس خودشو رسوند خونه.توی تاریکی در رو که باز کرد اهنگ پخش شد و کلی خوش گذروندیم

    از خدا میخوام که همه ی هموطنانم بخصوص دوستان همدردی زندگی خوبی داشته باشند
    فرو افتادن در مقابلِ خدا ؛ تنها راه برخاستن است …

  16. 5 کاربر از پست مفید ستیلا تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 15 اسفند 94), mohamad.reza164 (شنبه 15 اسفند 94), reihane_b (سه شنبه 11 خرداد 95), کلانتر جو (پنجشنبه 26 بهمن 96), بارن (شنبه 15 اسفند 94)

  17. #409
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 مهر 00 [ 20:39]
    تاریخ عضویت
    1394-4-16
    نوشته ها
    60
    امتیاز
    6,681
    سطح
    53
    Points: 6,681, Level: 53
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 156 در 42 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    چند روزی میشد که فروشگاه مرغ داده بود و منم فرصت نکرده بودم پاک کنم و گذاشتم برای جمعه صبح جمعه که بیدار شدیم برنامه کاریمو نوشتم که چه کارهایی باید انجام بدم البته اینو از اقای شوشو یاد گرفتم ولی هنوز مثل اون نمیتونم تمام نوشته هامو انجام بدم بالاخره مرغها رو پاک کردم دو ساعتی تو اشپزخانه بودم اقای شوشو که امتحانشو داده بود و با خیال راحت داشت برای خودش سیدیهایی که بهم ریخته بودو امتحان میکرد و چک میکرد کارش که تموم شد بدون اینکه به خستگی من فکری بکنه یهو گفت بریم بیرون چون میدونستم خیلی دلتنگه و تازه درسش تموم شده و احتیاج به تفریح داره ،خستگیمو بروم نیاوردمو و گفتم باشه ولی تا من یکم استراحت کنم و حاضر شم شما وسایل بیرون رفتنو اماده کنی اونم قبول کردو رفتیم بیرونو و خیلی هم خوش گذشت شام هم رفتیم خونه مامانم و بعدش اومدیم خونه خداروشکرجمعه خوبی بود .

  18. 6 کاربر از پست مفید nilo95 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 15 اسفند 94), mohamad.reza164 (شنبه 15 اسفند 94), کلانتر جو (پنجشنبه 26 بهمن 96), به دنبال خوشبختی (پنجشنبه 27 اسفند 94), بارن (شنبه 15 اسفند 94), ستیلا (شنبه 15 اسفند 94)

  19. #410
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 04:38]
    تاریخ عضویت
    1391-6-06
    محل سکونت
    تهــــران
    نوشته ها
    435
    امتیاز
    12,491
    سطح
    73
    Points: 12,491, Level: 73
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 359
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,006

    تشکرشده 2,381 در 431 پست

    Rep Power
    61
    Array
    خب خیلی خوشحالم که انقدر خاطره های خوب و قشنگ از تک تکتون خوندم
    بی نهایت خوشحال شدم از خوشبختی بهار شادی عزیزم ایشالا زندگی هاتون پر از روز ها و حوادث عشقولانه باشه
    منم بازی
    اول خدا رو هزار مرتبه شکر میکنم به خاطر حضور مهربونم
    یه وقتایی به این فکر میکنم که چه قدر روند تغییر روحیه ام و اعتماد به نفسمو مدیونشم
    مهربونم تحت هر شرایطی حمایتم میکنه و خودش مرتب میگه یکی از بزرگترین لطف های خدا بهم حضور تو بوده که هربار با گفتنش قند تو دلم آّب میشه
    حدود یک ماهه گرفتار یه مشکل کاری بزرگ شده و وقت و زندگیش خیلی تحت الشعاع این مساله است
    تو سروع مشکلش دو سه روز به شدت درگیر بود و خیلی کم میتونستیم کنار هم باشیم
    یه روز بهش گفتم خیلی دلم میخواد مثله روزهای آروم قبل بریم پیاده روی و بعد دو تایی رو به روی هم تو رستوران تا نصفه شب بشینیم و من حرف بزنم و تو هر چند دقیقه یه بار بگی چه قدر چشمات قشنگن ترانه . چه قدر ذوق میکنم که برام بلبل زبونی میکنی ترانه و منم قند تو دلم آب بشه و قربونت برم
    دو شب بعدش موقع برگشتن از محل کارم بهم زنگ زد گفت کجایی ؟ گفتم دارم میرم سمت فلان خیابون ( همون خیابون مورد علاقه ی من ) که سوار تاکسی شم برای خونه .گفت من تو اون خیابون منتظرتم بدو بیا بریم پیاده روی و گردش مثله قبل
    وقتی اینو شنیدم از خوشحالی اشکام را افتاد .چون خیلی گرفتاره و محل کارش حداقل با اون خیابون سه چهار ساعت فاصله داره و شرایط کاریش واقعا بد بود
    اینکه تو اون شرایط و وسط اون همه گرفتاری همه چیو کنار گذاشته بود که با هم باشیم انقدر مزه داد
    بعد یه ساعت پیاده روی رفتیم رستوران همیشگی و تا نیمه های شب کنار هم بودیم .بعدش منو رسوند و خودش برگشت سرکارش
    فرداش متوجه شدم که پا درد داره .....
    تمام مدت پیاده رویمون کفشی پاش بود که به شدت آژارش میداده ولی حتی به رومم نیورد و حتی بعدش هم که بهش گفتم گفت اصلا متوجه درد پام نبودم به قدری که کنار تو حالم خوبه چه قدر به خاطر این همه محبت و عشقش اشک ریختم و خداروشکر کردم
    یکی از بهترین خاطره هامونه که هر بار یادش میفتم به اندازه ی حال و هوای خوب اون شب و حس های خوب بینمون حالم خوب میشه
    خدایا ممنون که من مهربونمو دارم

  20. 7 کاربر از پست مفید taraneh89 تشکرکرده اند .

    reihane_b (سه شنبه 11 خرداد 95), skyzare (پنجشنبه 27 اسفند 94), فرشته مهربان (یکشنبه 01 فروردین 95), کلانتر جو (پنجشنبه 26 بهمن 96), گندم.م (پنجشنبه 27 اسفند 94), به دنبال خوشبختی (پنجشنبه 27 اسفند 94), صبا_2009 (چهارشنبه 18 فروردین 95)


 
صفحه 41 از 57 نخستنخست ... 1121313233343536373839404142434445464748495051 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:25 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.