به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 05 دی 94 [ 01:41]
    تاریخ عضویت
    1394-5-10
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    715
    سطح
    14
    Points: 715, Level: 14
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 9 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    من در برخورد با دختر 15 ساله ام دچار مشکل شده ام و نیاز به کمک شما دوستان دارم

    سلام دوستان عزیز

    دخترم موبایل می خواد مشاور گفته براش نگیرید این مشاور آقا در کمال ناباوری وقتی بهش گفتم می خوام بیارمش پیش خودتون برای مشاوره بعداز سال ها که می گفت موبایل نگیرید نگیرید یه دفه گفت بگیرید تلگرام نصب کنید خوبه با من اینجوری تماس داشته باشه!!! حدود 50 سالشه و دختر منم 15 سال بیشتر نداره ...یه دفه شوکه شدم گفتم چی ؟ ما چه جور بعد از چند سال حرف خودمون رو نقض کنیم؟ مگه شما نبودید که می گفتید نگیرید .... بعد هولش شد که نه بگیرید ولی مدل پایینی بگیرید که فقط تلگرام نصب بشه
    دخترم داره کارش به خودکشی می کشه
    واقعا نمی دونم چکار کنم
    غمگینه
    خیلی تحت فشار محیط مدرسه و جامعه ی اطرافش هست و توی خونه هم ما بهش اون آزادی هایی که همکلاسی های بی قید وبندش دارند رو بهش نمی دیم ........همکلاسی هاش با موهای صورتی ساعت یازده شب تنها توی پاساژ فلان تنها هستند با هم دیگه و می گردند با غلیظ ترین آرایش ها

    من بهش اجازه دادم ابرو برداره پشت لب و آرایش برای مهمانی ها یا حتی آرایش کم رنگ برای بیرون و بهترین لباس ها رو براش تهیه می کنیم به سلیقه ی خودش ....

    ولی غمگینه ...دوستش سگ بغل می کنه عکس می گیره ما می گیم سگ نجسه ....دوستش جوک سکسی براش ارسال می کنه به گوشی بنده چون به دوستاش نگفته من موبایل ندارم و شماره ی منو داده به حساب شماره ی خودش مثلا به دروغ ....
    ولی من نمی تونم تحمل کنم جوک تا به این حد سکسی و زشت کسی برای دخترم ارسال کنه و با طرف برخورد می کنم ....

    دخترم داره از دست می ره می خواستیم مدرسه ی مناسب تری بذاریمش خودش قبول نکرد گفت مدرسه ی فلان اله وبله است و خیلی روی چادر تأکید می کنند

    دلم می سوزه براش

    می ترسم

    می ترسم یکی منحرفش کنه

    من و شوهرم خیلی توی این سال ها درگیری داشتیم و یه بار قهر یه بار صلح بودیم ولی همین مشاوره می گه تقصیر این چیزای شما هم نیست و این محیطه که داره فشار میاره بهش

    خیلی ریخت و پاش و شلخته است توی اتاقش بازار شامه ...از بهم ریختگی از بس رفتم اونجا رو مرتب کردم دیگه واقعا ذله شدم .... بی نظمه و عصبی و پرخاشگر

    از این ور مشاوره اصرار داشت که ببرمش روانپزشک از این ور شوهرم می خواد خونم رو بریزه وقتی اسم روانپزشک رو می آرم از اون طرف دخترم می خواد بهم حمله کنه وقتی می گم روانپزشک

    گفتم یواشکی و زیر نظر دکتر روانپزشک بهش دارو بدم باز می ترسم مشکلی پیش بیاد می گم اطلاع داشته باشه خودش بهتره

    دخترم رو دوست دارم خیلی از شب ها به خاطرش بی خوابی می کشم و گریه می کنم و همیشه از خدا کمک خواستم که نجاتش بده

    خیلی نگهداریش سخته و خیلی از جامعه ی نابهنجار بیرون برای اون می ترسم

    بارها پرخاش کرده که من هجده سالگی خونه امو جدا می کنم ازشماها ....

    عصبی و پرخاشگره دختر کوچکم اگه یه کلمه باهاش حرف بزنه فوری بهش می پره ...چنانی فریاد می زنه که دختر کوچیکه فرار می کنه و جیغ و گریه راه می اندازه ....

    من که امام زاده نبودم خیلی اشتباهات توی تربیت اینها داشتم تروخدا سرزنشم نکنید خودم به اندازه ی کافی خودم رو سرزنش می کنم ولی واقعا توانم همین قدر بود
    آرزوم خوشبختی و خوبی و راحتی و آرامش دخترم بوده ولی چه کنم .....وقتی هزار و یک مشکل از چپ و راست به من و شوهرم هجوم می اورد ....

    به نظرتون براش گوشی بگیرم؟ نگیرم؟

    به نظرتون ببرمش روانپزشک ؟ یه ماه دو ماه تحت نظر باشه

    خیلی حرف از خودکشی می زنه
    یه بار هم به صورت نمایشی تمام دستهاشو تیغ زده بود که کلی بردیمش دکتر پوست و کرم زدیم تا به حال اول برگشت

    می ترسم از آینده ی دخترم

    همیشه فکر می کنم به اینکه چقددددددددر سختی کشیدم تا تونستم کنار شوهرم و اذیت های خانواده ی شوهرم تحمل بیارم

    آیا همچین دختری که بار اوردم چقدر می تونه دوام بیاره

    پس فردا توی زندگی ای که قطعا هزار بالا و پایین داره این دختر ضعیف چه خواهد کرد؟

    خدایا خودت کمک اش کن ای پناه بی کسان ....ای آگاه ...ای بینا ....

    دخترم نماز نمی خونه ای کاش لااقل یه دستگیره ای مثه نماز توی زندگی ش داشت می دونستم دست به دست خدا بده کمک اش می کنه ولی اصلا توجهیی به مسائل دینی نداره کلن بی اعتناست

    مثلا من و شوهرم نماز خون و اهل روضه و اهل دعا و غیره و غیره بودیم ....توی مشکلاتمون از نذر و نیازها و دعاها کمک می گرفتیم ولی دخترم هیچ اعتقادی به این مسائل نداره و خیلی احساس اعتماد به نفس کاذبی داره در مسائل ....

    کمک ام کنید خواهش می کنم هر نظر و پیشنهادی دارید بهم بدید شاید راه گشای ما در این مشکلات بشه ....با تشکر

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 بهمن 00 [ 00:33]
    تاریخ عضویت
    1394-1-19
    نوشته ها
    235
    امتیاز
    14,247
    سطح
    77
    Points: 14,247, Level: 77
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 203
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,750

    تشکرشده 764 در 211 پست

    Rep Power
    71
    Array
    سلام

    وقتی اسم خودتون نیلوفر غمگین باشه از دخترتون دیگه چه انتظاری میره...

    صد در صد دختر شما به روانپزشک احتیاج داره...شک نکنید...از دست بچه های اینجا کاری ساخته نیست...

    اگه کس دیگری به جای دختر شما بود من پیشنهاد میدادم راه رو نشونش بدید نه اینکه جلوی پاش خط کشی کنید و وادارش کنید از این مسیر برود(در رابطه با تلگرام)...اما در مورد دختر شما به نظرم قضییه پیچیده تر از این حرفاست.

    در ضمن بهتون توصیه میکنم براش بیشتر وقت بگذارید...باهاش بیشتر صحبت کنید...
    لحن صحبت کردنتونم دلسوزانه و مادرانه باشه نه به یک حالت اجبار گونه و خود خواهانه...
    مداوم بهش بگید که چقدر دوسش دارین و تا چه اندازه به فکرشین...

    مطمعن باشید اگه زود و به موقع اقدام کنید آسیب روحی دختر شما قابل ترمیمه...

    در ضمن خدا و پیغمبر تنها چند تا اسم و واژه نیستند که شما یا شوهرتون یا هر کس دیگه میشناسید...به گذشته برگردید ...به نظر من حرکات و رفتار شما یا شوهرتون یا حتی هر دو گویاتر خواهد بود...شاید مهمترین دلیل این بی رغبتی و سرما در درون دختر شما همین باشد...

    به هر حال من آرزو میکنم دختر شما خیلی زود سلامت روح و روان خودشو به دست بیاره...
    ویرایش توسط سرشار : شنبه 07 آذر 94 در ساعت 02:28

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 بهمن 95 [ 04:00]
    تاریخ عضویت
    1394-1-06
    نوشته ها
    142
    امتیاز
    2,999
    سطح
    33
    Points: 2,999, Level: 33
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    101

    تشکرشده 183 در 100 پست

    Rep Power
    33
    Array
    با دخترت دوست باش ، رفیق باش ، باهاش برو بیرون ، برو باشگاه ، باهاش حرف بزن ، بخند، شوخی کن.
    مثل مامان من نباش ، همیشه هرچی بهش میگفتم سریع اخم میکرد ، قهر میکرد ، هیچوقت حتی مثل یه مادر معمولی هم نبود برام ، نخواستم رفیق باشه ، حتی معمولی هم نبود.
    همیشه حسرت میکشیدم وقتی رابطه مادرها و دخترای دیگه رو میدیدم. الانم نسبت به خانوادم خیلی سرد هستم ، خیلی کمبود محبت و عقده های درونی دارم. تشنه محبت بودم همیشه،خدا مواظبم بود که به خیلی کارها دست نزدم ، الان که فکرشو میکنم واقعا تعجب میکنم که چطور اون بحرانها رو طی کردم.
    همیشه میخواست به زور حجاب کنم ، با اخم و بداخلاقی و زور میگفت نماز بخون ، ولی هیچوقت توضیح نداد که چرا باید حجاب بگیرم ، چرا باید نماز بخونم.
    یه توضیح کوچیک هیچی ازش کم نمیکرد ، تازه یک سال هست که فهمیدم چرا باید حجاب داشته باشم ولی با این حال بازم متنفرم چون از اول به زور ازم خواستن.
    دخترت دوس داره پاساژ بگرده؟ خب خودت پاشو برو باهاش پاساژ گردی.
    دوس داره گوشی داشته باشه؟ در حد توانت بهترین گوشی رو براش بگیر ، ولی انقد برنامه و نرم افزارهای مفید بریز تو گوشیش که وقت نکنه به سایر خزعبلات برسه.
    دوس داره موهاشو رنگ کنه ، ازش تعریف کن ، از موهای طبیعیش تعریف کن ، از معصومیت چهره طبیعیش تعریف کن ، بهش تلقین کن که بهترینه.
    اَه داغ دلم تازه شد با این پست.

  4. 3 کاربر از پست مفید maral569 تشکرکرده اند .

    saeeded (شنبه 07 آذر 94), نیکیا (شنبه 07 آذر 94), عشق آفرین (یکشنبه 08 آذر 94)

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 05 دی 94 [ 01:41]
    تاریخ عضویت
    1394-5-10
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    715
    سطح
    14
    Points: 715, Level: 14
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 9 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یه عاملی که باعث شد بین من و دخترم جدایی بیفته مادرشوهرم بود وقتی دخترم کوچیک بود نمی ذاشت شیرش بدم نمی ذاشت بخوابونمش نمی ذاشت بغل اش کنم اگه بچه برای من ذوق می کرد که بیاد بغلم این ناراحت می شد و به همه می گفت منو بیشتر می خواد تا مادرش ما هم وضع مالی خوبی نداشتیم باهاشون زندگی می کردیم اینا رو یه خط می خونید و من هفت سال زجر کشیدم باهاشون تمام کودکی این بچه رو از من جدا می کردند من ام اولا مقاومت می کردم وقتی آخرش می دیدم باعث درگیری و بحث و ناراحتی می شه و اونجا موندن رو برام غیر قابل تحمل می کنه مجبور بودم کوتاه بیام .... اونا بین من و دخترم خیلی فاصله انداختند الان واقعا احساس نمی کنه من مادرش هستم ....عین جوجه ارک های لورنز که دنبال این دانشمند شروع به حرکت کردن نمودند و اونو مادر خودشون می دونستند .... دخترم یه جا دیگه گیره .... الان همین مادر بزرگ خودخواه که زندگی ما رو نابود کرد دیگه کاری با مشکلات اکنون دخترم نداره خودم هم می دونم باید ببرمش روانپزشک شاید دو ماه دارو بخوره از این همه اضطراب و افسردگی نجات پیدا کنه
    علت اینکه من اسم خودم رو این گذاشتم به اون وقتی بر می گرده که من برادرم رو از دست داده بودم و هم زمان اینجا عضو شدم وگرنه الان روحیه ام اینجوری که فکر می کنید نیست ....
    چرا واقعا مشکلات زیادی دارم با همسرم که اصلا درکم نمی کنه .........با تنهایی های بعد از بستگانم .... ولی باز ایستادگی کردم .... باز روحیه ی خودم رو ساختم ..... دارو هم خوردم ... پیه ی همه چی رو به تنم مالیدم .... برام دعا کنید ....برای دخترم دعا کنید..... تحمل یه تب کردن بچه هام رو نداشتم .... این روزا خیلی بهم سخت می گذره .... نمی دونم به این دختر مغرور چه جوری نزدیک بشم ...تا نزدیک ش می شم تلکه ام می کنه زود ازم باج می گیره .... امروز اومدم حافظه ی عکس های تلگرام گوشی م رو خالی کنم چیزی توش نبود یه مقداری عکس معمولی ! وقتی با عکس ها رو خالی کردم نزدیک به حداقل 50 عکس سکسی دیدم ! که معلوم بود کسی اونا رو دیده و حذف کرده غیر از همین دخترم هم هیچ کس به گوشی م دست نمی زنه .... ازش پرسیدم با دروغی که در نگاهش کاملا آشکار بود انکارش کرد منم دیگه ادامه اش ندادم وانمود کردم که حرفاش باورم شده و از طرفی دیگه بهش فهموندم وارد این کانال ها بشه ... بالاخره کسی متوجه می شه .... دارم فکر می کنم به معصومیت از دست رفته ی این دختر .... بدترین چیزهایی که نباید یه دختر ببینه رو دیده .... و کاملا چشم و گوشش باز شده .... از لحن های زشت اش موقع حرف زدن با خودم خسته شدم ...همش مثه لات ها حرف می زنه .... انگار یه پسر لاته ....!

  6. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 بهمن 00 [ 00:33]
    تاریخ عضویت
    1394-1-19
    نوشته ها
    235
    امتیاز
    14,247
    سطح
    77
    Points: 14,247, Level: 77
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 203
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,750

    تشکرشده 764 در 211 پست

    Rep Power
    71
    Array
    سلام ...

    به خاطر برادرتون متاسف شدم...ببخشید اگه نا خواسته ناراحتتون کردم...امیدوارم حالتون هر روز بهتر بشه و نیازی به مصرف دارو نباشه

    راستی یه قسمت از گفته های بالای من اشتباه تایپ شده ...میخواستم بگم خدا و پیغمبر تنها چند اسم و واژه نیستند که شما یا شوهرتون یا هر کس دیگه به بچه بشناسایید ...بلکه بهتره در عمل بهش نشون بدید..به هر حال منم ذهنم یک مقدار درگیره ...اگه خدایی نکرده سو تفاهمی پیش اومده ببخشید...

    حتما زودتر اقدام کنید و دختر عزیزتون رو پیش روان پزشک ببرید...ان شالله به زودی زود حالشون خوب میشه

    حقا که بهشت هم برای زیر پای مادرانی نظیر شما کمه...اجرتون با خدا...

    بر من ببخشایید اگه کمکی بیشتر از همدردی از دستم بر نمیاد...

    قطعا بعد هر سختی آسانی هست...ان شالله اون روز موعود برای شما همین امروز باشه...

    یا علی مدد
    ویرایش توسط سرشار : یکشنبه 08 آذر 94 در ساعت 01:53

  7. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 28 بهمن 94 [ 01:16]
    تاریخ عضویت
    1392-7-27
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    2,623
    سطح
    31
    Points: 2,623, Level: 31
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 127
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    41

    تشکرشده 271 در 111 پست

    Rep Power
    29
    Array
    بهتون پیشنهاد میکنم اولا این مشاورتون رو عوض کنید چون این یکی ظاهرا خودش نیاز به مشاور داره! مشاور هم خانم باشه. در مورد گوشی، الان گوشی مثل 10، 12 سال پیش نیست که بچه ها نداشته باشند یا خیلی گرون باشه کسی نتونه بخره. به هر حال یه وسیله ای هست که هر کسی میتونه داشته باشه ولی مساله فرهنگ استفاده از اونه که اون رو هم با نخریدن نمیشه به کسی یاد داد! دخترتون هم بخاطر دوستاش و اینکه اونا دارن و خودش نداره احساس کوچکی میکنه. بنظر من میتونه گوشی داشته باشه ولی باید براش به شکلی استفاده ازش با فرهنگ سازی باشه و شماره اش رو فقط به دوستای مناسب بده. محیط مدرسه اش و دوستاش هم ظاهرا خیلی نامناسب هستن، این مساله رو باید زودتر برطرف کنید تا با آدما و دوستان مناسبی در اجتماع برخورد داشته باشه اون هم در این سن که شخصیتش در حال شکل گیری هستش (با خودش دوستانه صحبت کنید یا با یک مشاور خانم با مهارت (مشاور خودتون نه!) اول خودتون صحبت کنید ببینید راه حل خاصی داره).
    ویرایش توسط Aminn : یکشنبه 08 آذر 94 در ساعت 11:07

  8. 2 کاربر از پست مفید Aminn تشکرکرده اند .

    maral569 (یکشنبه 08 آذر 94), نیکیا (یکشنبه 08 آذر 94)

  9. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 دی 97 [ 00:50]
    تاریخ عضویت
    1393-6-05
    نوشته ها
    496
    امتیاز
    17,675
    سطح
    84
    Points: 17,675, Level: 84
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 175
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,385

    تشکرشده 1,898 در 451 پست

    Rep Power
    130
    Array
    سلام دوست عزیز.
    گاهی مادرا یه تناقض هایی رو در ذهن فرزندان به جا میذارن که فرزند قادر به درکش نیست.
    مثلا: میگن: تو دیگه بزرگ شدی، من هم سن تو بودم ازدواج کرده بودم، بچه اولم تو راه بود، بعد میگن، این حرفا به تو نیومده، زوده برات، بشین درستو بخون.

    خیلی سخته، انتظار یک فرد بزرگسال رو ازت دارن، اما آدم حسابت نمیکنن به حرفات گوش بدن، چون نظراتت احمقانه است.
    اما اون تو بد سنی هست. چون نه بچگانه باش رفتار میشه نه بزرگسالانه و محترمانه. دو راه بیشتر نداره، یا تربیت بپدیره و بزرگ بشه، یا تاوان بده و بزرگ شه.

    نمیخوام ته دلتون رو خالی کنم. اما راستش همسن دختر شما که بودم، پدر و مادرم از هیچ کاری واسه محدود کردنم دریغ نکردن. خب راستش رو بخواین منم از هیچ پنهان کاری و دروغ فرو گذار نکردم.
    شما واسش گوشی نخر، آره، بذار دوست پسرش بخره!
    شما اجازه نده بره پاساژ، خدا داده این روزا کلاس فوق العاده و تقویتی و اینجور چیزا.
    شما دوست خوبش نباش، ریخته افرادی که نقش دوست رو بازی کنن براش.

    من یکی که از بالکن خونه فرار کردم، از دیوار مدرسه پریدم، پاساژ رفتم، تولد رفتم، مدام هم کشمکش با خانواده و عصبانیت.... نتیجه اینکه محدودیت چیزی از پی نبرد. بعد خودم آروم شدم و یکم دیر رابطه ام با مامان خوب شد، اونوقت همه رو هم گذاشتم کف دستش. گفتم مامان خیالت راحت، کوتاهی ندادم، هرجا دلم خواست رفتم، هرکاری دلم خواست کردم. اونوم گفت آفرین!

    واقعا فرزند تو این سن احتیاج به درک داره. درک چی؟
    1. دلش میخواد با بزرگ شدنش کلاس بذاره جلو دوستاش.
    2. دلش میخواد اندازه همه دوستاش پول و امکانات داشته باشه. (متاسفانه اون دروغ دوستاشو که میگن بابام واسم ماشین گذاشته پارکینگ باور میکنه)
    3. دلش میخواد به دوستاش نشون بده مامان باباش چقدر پایه هستند باهاش.
    4. دلش میخواد بگه آره منم باحالم. بچه نیستم. از این ماجرا های زناشویی خبر دارم. از این جک هاشو هم شنیدم.

    اگه با مشین مدل پایین بری انجمن خوشش نمیاد، اگه شلخته بری و تیپ نزنی جلو بقیه مامانا ناراحت میشه، اگه با دوستاش گرم برخورد نکنی، وقتی میبینیش نبوسیش احساس حقارت میکنه.
    چون اون دلش میخواد تجربه کنه. چون چیزایی رو تازه فهمیده که قبلا بهشون بی اهمیت بوده. یه بچه نمیگه میخوام باکلاس باشم، مستقل باشم، اما یه نوجوون یه حس های جدید تجربه میکنه صحیح و غلطش رو نمیدونه. از نظر ما عقده است. اما برای اونا خیلی معنا داره. چون طول میکشه کلاس گذاشتن، جای خودش رو به آبرو و شخصیت بده یا مستقل شدن به مسئولیت.

    باید باهاشون همکاری کرد. (متعادل) شما به یه بچه 4 ساله میگید : غذاتو تا آخر بخور تا قوی بشی، عین بابا، نمیگید عزیزم بخور این آهن داره واسه ساخت پلاکت های خونی، ویتامین واسه پوست و موستت، 440 کالری واسه دوچرخه سواری.... شما بچه میشید تا در حد درک خودش باهاش برخورد کنید. نوجوانی هم یه سن خاص هست. باید با او همسن شد و نیازهاشو مد نظر قرار داد.الان دیگه اسباب بازی هاش فرق کرده. عروسکش شده موبایل. خاله بازیش شده پز دادن.

    واسش لوازم آرایشی بخرید، حتی بهش کادو بدین. ولی یه محدودیت واسش اعمال کنید. مثلا وقتی مهمون میاد خونه. دیگه خودتون یه خانومید. دخترا همین که جلو آینه وایسن آرایش کنن و شکلک در بیارن واسشون یه دنیاست. چون دختر لطیف و زیباست و وقتی خودشو آراسته میکنه به طور غریزی لذت میبره و احساس غرور میکنه.

    یک نوجوان فوق العاده شهامت داره. و درست هم هست. چون سن ماجراجویی هست. ولی والدین با محدود سازی به جای هدایت این ماجراجویی، سرکوبش میکنن و بچه سرخورده میشه و این سرخوردگی رو در قالب پرخاش نشون میده.

    شما چه میدونی او چه مشکلاتی داره که درمانش روانپزشک و اینها نیست. فقط شما هستید. از دلش خبر دارید؟
    دخترا تو این سن روزی سه بار عاشق میشن و افسردگی میگیرن. اگه عاشق باشه برخورد شما چیه؟ یه محدودیت دیگه؟
    به خدا حرف زدن راحت تر از دعواست. به نظرم اون الان بیشتر از وقتی بچه بود بیشتر به بوسه آغوش احتیاج داره. اون حالا فوق العاده احساسی تر از بچگیشه. اما مادرا اون بچگی کلی بچه رو بغل میکنن و میبوسن، بعد تو نوجوونیشون محبته که قطع میشه هیچ، مدام دعوا و سرکوفت و سرزنش... بعد اون از خودش میپرسه چی شد اون دوران شیرین کودکیم؟ چون زشت شدم و دماغم باد کرده و جوش زدم دوستم ندارن؟

    میدونید من از 12، 13 سالگی موبایل داشتم، اما اگر مادرم به جای اینکه بگه وای به حالت اگه سوء استفاده کنی میگفت بهت اعتماد دارم، مطمئنم ازش درست استفاده میکنی، هرگز سوء استفاده نمیکردم. اگه میگفت یک ساعت وقت داری بری پاساژ، هرگز دروغ نمیگفتم. اگه میگفت پرنسس من مراقب احساست باش، تو خیلی ارزشمندی، هرگز احساسم رو کف دستم نمیگرفتم.

    الان همه جوره هوامو دارن و با هم خوب هستیم. کوچکترین مشکلی توی زندگیم باهاشون ندارم. دیوونه وار عاشق پدر مادرم هستم. ولی کاش با همکاریشون کمتر تاوان میدادم.

    پیشنهاد میکنم متعادل برخورد کنید. نه آزاد آزاد، نه رهای رها. محدود نکنید. نظارت کنید. اون قبل از اینکه بچه ی شما باشه و شما مالکش، یک انسانه و صاحب عقل و اختیار. آموزش برازنده ترشه تا سرکوب و محدودیت. بعضی چیزارو بهتره جای اینکه جامعه بهش یاد بده، شما بهش یاد بدین. چرا فیلم های ناجور ببینه و از دوستاش داستان بشنوه؟ شما بهش اطلاعات صحیح و هدایت شده بدین. چرا دینش رو شما یا جامعه انتخاب کنید؟ اجازه بدین عقل و شعورش رو به محک بکشه. راه رو نشون بدین خودش انتخاب میکنه. چرا عجله کنید؟ خودش یاد میگیره اشتباهاتشو جبران میکنه. اجازه بدین خودش باشه.
    اون واقعا دیگه بچه نیست. فقط خام و بی تجربه است که خودش طی زمان تجربه کسب میکنه. یکی میگفت اجازه بدین بچه هاتون تا دم پرتگاه برن، اما اجازه ندین پرت بشن.

    من یه عقیده ی خیلی محکم دارم و همیشه بیان میکنم: همه ی بدبختی ها از دروغ و پنهان کاری شروع میشه.
    یعنی سقوط و هبوط از اینجا آغاز میشه.
    مبادا بترسه و پنهونی کاراشو پیش ببره . بقیه چیزا قابل حله. خطا کنه، گناه کنه، ولی بگه و بدونید. این از هرچیزی مهمتره و این راستگویی فراهم نمیشه مگر بهش اعتماد بدین و باهاش دوستانه و به دور از سرزنش و تنبیه رفتار کنید. کنارش باشید. نه مقابلش.
    تنها نفس خداست که اگر بر گل دمیده شود انسان می آفریند.

  10. 4 کاربر از پست مفید عشق آفرین تشکرکرده اند .

    maral569 (یکشنبه 08 آذر 94), TikTak (یکشنبه 08 آذر 94), نیکیا (دوشنبه 09 آذر 94), صبا_2009 (یکشنبه 08 آذر 94)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: شنبه 07 بهمن 96, 00:37
  2. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: سه شنبه 04 فروردین 94, 19:00
  3. چرا همه دوستام باهام قهر میکنند؟
    توسط کیت کت در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: شنبه 16 اسفند 93, 19:33
  4. دوستان کمک یه مشاور میخوام برا دوستام معتاد به استمناء (جلق) شدن
    توسط infodltube در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: سه شنبه 10 اردیبهشت 92, 00:07
  5. من و دوستام
    توسط بالهای صداقت در انجمن داستان و حکایت آموزنده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 06 آبان 89, 12:39

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:48 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.