دو شب پیش با بچه ها و همسرم بعد از مدت ها گفتیم بریم بیرون .... موقع بیرون رفتن یه پژو که چندتا پسر توش بود رد شد ساعت حدود 9 و نیم شب بود ... و کوچه هم خلوت یه لحظه نگاهی کردم و بایه دقتی ولی دیگه فراموشش کردم ....
دیشب متوجه شدم چشمی در حال که ضد سرقته کنده ! بچه ها دست نمی زنند ازشون پرسیدم اصلا خودشون هم تعجب کرده بودن
به همسرم که گفتم اصلا حوصله ی شنیدن حرفهام رو نداشت فقط گفت از چی می ترسی من سه سوته 60 نفر رو می ریزم اینجا .... این اطراف و نزدیکی هامون یه تعدادی از پسرهای فامیل شون ازدواج کردن و خیلی هم هوای همدیگر رو دارند
ولی با این حال من می ترسم از خودم نه از بچه هام یه وقتایی مجبورم برم روضه ی مادرشوهر خواهر شوهر جاری و دوستایی که خیلی خیلی خیلی اصرار می کنند و ورزش که می کنم .... یه وقتایی مجبورم کارهای بچه ها رو انجام بدم
نمی تونم بچه ها رو باهم باخودم ببرم و هردم سوار ماشین شون کنم چون تکللیف دارند یا حوصله ندارند یا می خوان استراحت کنند توی خونه باشند یا خودم عجله دارم ....
نمی دونم چکار کنم هر چند آپارتمانی ها هم مشکلات خاص خودشون رو دارند و دزدی بین اونها هم کم نیست ولی خونه ویلایی وحشتناک تره الان که دارم اینو می نویسم تنهام همیشه از سکوت و تنهایی لذت می بردم
ولی الان با کوچکترین صدا زهره ترک می شم .... و همین طوری وحشت زده به در خیره می شم
کمکم کنید ......
همش تصور می کنم اگه یکی اومد بالای سر شوهرم و خودم وقتی خواب بودیم چی ؟ شوهرم مرد هیکل دار و قویی هست ولی اگه 4 نفر بریزه سرش چی ؟
می گه وسیله ی دفاعی دارم .... نترس .... ولی من می ترسم دیشب تا صبح از ترس تا پلک هام می رفت روی هم به زور بیدار می شدم و هی از پنجره بیرون رو نگاه می کردم ....
با هر صدایی قلبم می ریخت ....
می ترسم مریض بشم ..... از ترس .....
نگران بچه ها می شم و تصور های بدی می کنم و می گم نکنه یکی بیاد توی خونه دخترم رو اذیت کنه ..... نکنه یه روز برگردم خونه ببینم بچه هامو سر بریدن ....
و همه ی اینا با یه اتفاق کوچیک به ظاهر کوچیک شروع شده ... هر کی بوده می خواسته از این چشمی در داخل خونه رو چک بکنه ... خیلی وحشتناکه وقتی تصور می کنم پشت در حال یه غریبه ای اومده ....
- - - Updated - - -
اینم بگم اصلا طلا ملا خیلی کم دارم بهم آویزونه ... زیاد اهل این چیزا نیستم .... گردنبند دخترمه که خیلی نازکه .... ولی با این حال به قول معروف همین دیدن یه دزد .... خیلی وحشتناکه ..... و فکرش داره شکنجه ام می ده
علاقه مندی ها (Bookmarks)