به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 05 دی 94 [ 01:41]
    تاریخ عضویت
    1394-5-10
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    715
    سطح
    14
    Points: 715, Level: 14
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 9 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    توی خونه ی ویلایی احساس امنیت نمی کنم

    دو شب پیش با بچه ها و همسرم بعد از مدت ها گفتیم بریم بیرون .... موقع بیرون رفتن یه پژو که چندتا پسر توش بود رد شد ساعت حدود 9 و نیم شب بود ... و کوچه هم خلوت یه لحظه نگاهی کردم و بایه دقتی ولی دیگه فراموشش کردم ....

    دیشب متوجه شدم چشمی در حال که ضد سرقته کنده ! بچه ها دست نمی زنند ازشون پرسیدم اصلا خودشون هم تعجب کرده بودن

    به همسرم که گفتم اصلا حوصله ی شنیدن حرفهام رو نداشت فقط گفت از چی می ترسی من سه سوته 60 نفر رو می ریزم اینجا .... این اطراف و نزدیکی هامون یه تعدادی از پسرهای فامیل شون ازدواج کردن و خیلی هم هوای همدیگر رو دارند

    ولی با این حال من می ترسم از خودم نه از بچه هام یه وقتایی مجبورم برم روضه ی مادرشوهر خواهر شوهر جاری و دوستایی که خیلی خیلی خیلی اصرار می کنند و ورزش که می کنم .... یه وقتایی مجبورم کارهای بچه ها رو انجام بدم

    نمی تونم بچه ها رو باهم باخودم ببرم و هردم سوار ماشین شون کنم چون تکللیف دارند یا حوصله ندارند یا می خوان استراحت کنند توی خونه باشند یا خودم عجله دارم ....

    نمی دونم چکار کنم هر چند آپارتمانی ها هم مشکلات خاص خودشون رو دارند و دزدی بین اونها هم کم نیست ولی خونه ویلایی وحشتناک تره الان که دارم اینو می نویسم تنهام همیشه از سکوت و تنهایی لذت می بردم

    ولی الان با کوچکترین صدا زهره ترک می شم .... و همین طوری وحشت زده به در خیره می شم

    کمکم کنید ......

    همش تصور می کنم اگه یکی اومد بالای سر شوهرم و خودم وقتی خواب بودیم چی ؟ شوهرم مرد هیکل دار و قویی هست ولی اگه 4 نفر بریزه سرش چی ؟

    می گه وسیله ی دفاعی دارم .... نترس .... ولی من می ترسم دیشب تا صبح از ترس تا پلک هام می رفت روی هم به زور بیدار می شدم و هی از پنجره بیرون رو نگاه می کردم ....
    با هر صدایی قلبم می ریخت ....

    می ترسم مریض بشم ..... از ترس .....

    نگران بچه ها می شم و تصور های بدی می کنم و می گم نکنه یکی بیاد توی خونه دخترم رو اذیت کنه ..... نکنه یه روز برگردم خونه ببینم بچه هامو سر بریدن ....

    و همه ی اینا با یه اتفاق کوچیک به ظاهر کوچیک شروع شده ... هر کی بوده می خواسته از این چشمی در داخل خونه رو چک بکنه ... خیلی وحشتناکه وقتی تصور می کنم پشت در حال یه غریبه ای اومده ....


    - - - Updated - - -

    اینم بگم اصلا طلا ملا خیلی کم دارم بهم آویزونه ... زیاد اهل این چیزا نیستم .... گردنبند دخترمه که خیلی نازکه .... ولی با این حال به قول معروف همین دیدن یه دزد .... خیلی وحشتناکه ..... و فکرش داره شکنجه ام می ده

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    288
    امتیاز
    5,658
    سطح
    48
    Points: 5,658, Level: 48
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    502

    تشکرشده 446 در 203 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام دوست خوب... اگر دلایل شما برای ترسوتون همین موارد باشه به نظرم شما باید پیش یه روانکار برید... اونجا در مورد گذشتتون و احساساتتون حضوری صحبت میکنه و ریشه این ترستون بررسی میشه...

    حالا اگه امکانش هست در مورد گذشتتون برامون بیشتر توضیح بدین..
    در گذشته شما هم چنین احساسات ترسی وجود داشت؟

    ایا درگذشته شما چیزی هست که همیشه خاطرتون رو اذیت میکنه و با یاداوری اون به هم میریزید؟

    خودت فکر میکنی ریشه این ترست چه چیزهایی میتونه باشه؟؟

    من خودم شده که دو هفته تمام حتی شوهرم ( به خاطر کار قبلیش) شب ها خونه نبوده هر چند من تو مجتمعی هستم که همسایه ها رو میشناسم و اعتماد کامل وجود داره ولی به هر حال تا صبح تنها خوابیدم و اصلاااا ترسی نداشته و ندارم... پس باید کمی در مورد علت به وجود اومدن این ترس فکر کنید.

    و سوال دیگه این که فکر میکنی اگه به خونه مجتمعی یا جای امن تر نقل مکان کنید تمام ترسهاتون از بین میره؟

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 05 دی 94 [ 01:41]
    تاریخ عضویت
    1394-5-10
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    715
    سطح
    14
    Points: 715, Level: 14
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 9 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    فردای اون شب خونه ی همسایه دیوار به دیوارمون رو دزد زد ..........ماشین ها توی پارکینگ آپارتمان بوده اومدن اسکلت ماشین رو فقط جا گذاشتن و هر چی داشت و نداشت بردن ..........پس زیاد بی راه نگفته بودم ............چند روز قبل اش هم توی اتاق بیرون توی حیاط که اونم درب ضد سرقت داره و خیلی محکم خوابیده بودم یکی ضربه به در زد اول فکر کردم شوهرمه صداش کردم ...دیدم جواب نمی ده تعجب کردم گفتم شاید داره بازی در میاره بلند تر صداش کردم و اومدم چراغ ها رو باز کردم و از اونجا با گوشی م به شوهرم که داخل خوابیده بود زنگ زدم گفت نه من نبودم و اومد توی حیاط سریع پریدم داخل خونه ....و مردم از ترس ..... شوهرم باور نمی کرد کسی اومده باشه پشت در ضربه زده باشه در هم خیلی محکم بود این جور نبود که مثلا با حرکت باد و تکان خوردنی صدا بده مطلق!


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نامزدم از من پرسیده که من چندمین مرد توی زندگیت هستم لطفا خیلی زود راهنماییم کنید
    توسط raha1415 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 27
    آخرين نوشته: دوشنبه 13 مرداد 93, 02:49
  2. نمی تونم توی هیچ انجمنی پست بزارم حتی توی تاپیکی که خودم زدم .چه کنم؟
    توسط heaven65 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: یکشنبه 03 آذر 92, 08:51
  3. توی یه محیط به شدت منفی چه کارایی از دست آدم برمیاد؟
    توسط دختر مهربون در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: دوشنبه 25 دی 91, 12:40
  4. چطوری توی زندگی خوش بین باشم و اعتماد بنفس بالایی داشته باشم؟
    توسط zibaa382 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 اردیبهشت 91, 19:25

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:19 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.