به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 16
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 مرداد 01 [ 18:54]
    تاریخ عضویت
    1394-2-25
    نوشته ها
    153
    امتیاز
    9,870
    سطح
    66
    Points: 9,870, Level: 66
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 180
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    719

    تشکرشده 351 در 126 پست

    حالت من
    Bitafavot
    Rep Power
    41
    Array

    احساس نیاز به همسر ندارم.چرا؟

    سلام دوستان.
    من در مرز دهه سوم زندگیم قرار دارم و مجرد!عنوان تاپیکم گویاتر از اونی هست که مقدمه چینی کنم.
    اما تو چراییش موندم؟
    وقتی نوشته های دوستان دیگر رو مبنی بر نیاز به ازدواج و ناراحتیهاشون رو میخونم اصلا نمیتونم احساسشون رو درک کنم.حالا از درکش تو ضمیرناخودآگاهم عاجزم یا مثل همیشه تعبیرم از ازدواج اصلا رمانتیک مآبانه و بطور اغراق آمیز نبوده.
    از دبیرستان تا به حالا همیشه از فیلمهای عاشقانه فراری بودم.به نظرم رفتارهای عاشقانه بچه بازی و مضحکانه و گاهی هم دروغین -ابراز عشق از روی اجبار و عادت نه نیاز-بوده و هست.غلبه عقلم بر احساسم بسیار بسیار زیاده و خیلی مواقع برای اطرافیانم جالب بوده.
    به خاطر همین وقتی یک نفر به من ابراز احساسات میکنه به طور قدرتمندانه ای اجازه نمیدم که پای احساس وسط بیاد و از همون جا اشتباهات و تصمیمات غلط شروع بشه!حتی اگه سالها طول بکشه!!
    هیچ احساس"فقدان" ندارم.اما گاهی احساس میکنم احساس فقدان "فقدان"دارم!پارادوکسی عجیب که وقتی بیشتر بهش فکر می کنم کمتر نتیجه می گیرم.
    من تا به امروز هیچ وقت برای ازدواجم دعاهم نکردم و اصلا انتظاری در زندگی من وجود نداره.تمام برنامه ریزیهام بدون در نظر گرفتنه ازدواجه.
    شاید به دلیل ظاهرم تو محیطهای مختلف خواسگار داشتم و دارم اما حضورشون برای من مثل گذر یک نسیمه!تا این حد تاثیرگذار!!!!یا بهتره بگم بی تاثیر.بعضیاشون اتفاقا افراد برجسته ای هم بودن اما احساس نیاز وقتی نباشه هیچ چیزی موثر نیست.
    وقتی به حرفهای اطرافیانم فکر می کنم که داره دیر میشه طوفانی در ذهنم ایجاد میشه که در اعماق وجودم هنوز آرامش ناشی از بی نیازی وجود داره..در تناقضات خودم و دنیای بیرون از خودم بیقرارم.

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 02 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1394-2-06
    نوشته ها
    339
    امتیاز
    15,253
    سطح
    79
    Points: 15,253, Level: 79
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    700

    تشکرشده 557 در 227 پست

    Rep Power
    69
    Array
    خانم افسونگر نوشتتون خیلی جالب بود متنتون پر از کلمه های ادبی بود انگار رمان میخوندم برعکس چیزی که از خودتون گفتید بود اتفاقا حس میکنم خیلی احساسی هستی فقط عقلوبیشتر دخیل میدی

  3. 3 کاربر از پست مفید zzzz تشکرکرده اند .

    افسونگر (جمعه 06 آذر 94), باغبان (جمعه 06 آذر 94), سها** (شنبه 07 آذر 94)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 دی 97 [ 00:50]
    تاریخ عضویت
    1393-6-05
    نوشته ها
    496
    امتیاز
    17,675
    سطح
    84
    Points: 17,675, Level: 84
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 175
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,385

    تشکرشده 1,898 در 451 پست

    Rep Power
    130
    Array
    سلام. جوابتون واضحه.

    فقدان وقتی رخ میده که چیزی از دست رفته باشه. نه اینکه شخص اونو نداشته باشه.
    مثلا من احساس فقدان شاخ یا دم نمیکنم. چون از ابتدا هم نداشتم. اما یک زن حامله وقتی زایمان کرد تا مدت ها احساس فقدان میکنه هرچند از رنجش رها شده باشه.

    شما هم شاید تا به حال هرگز اجازه ندادید احساسی جاری بشه، چون همیشه ترسی از دروغ و شکست داشتید. به جای هدایت احساس ممانعت از احساس به عمل آوردید. و افرادی مثل شما برعکس، بسیار احساساتی هستند ، انقدر که ترس از دست دادن رو بیشتراز لذتش ببینند. مانند شخص ثروتمندی که تمام اموالش رو سپرده بانک سویس ولی با مشقت و ترسش زندگی میکنه و هرکی نزدیکش بشه فکر میکنه شاید از قضیه سویس خبرداره و باید مقابلش محکم کاری کرد.

    احتیاط شرط عقله، اما منفی نگری یک ضعفه. هرچیزی متعادلش خوب و قشنگه.
    تنها نفس خداست که اگر بر گل دمیده شود انسان می آفریند.

  5. 5 کاربر از پست مفید عشق آفرین تشکرکرده اند .

    افسونگر (جمعه 06 آذر 94), باغبان (جمعه 06 آذر 94), حسين40 (دوشنبه 28 دی 94), سها** (شنبه 07 آذر 94), ستاره زیبا (شنبه 07 آذر 94)

  6. #4
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    امروز [ 11:01]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,158
    امتیاز
    89,783
    سطح
    100
    Points: 89,783, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.2%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,766

    تشکرشده 6,795 در 2,395 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خانم افسونگر

    افسونگر در لغت یعنی جادوگر !

    خانم افسونگر ، مادرم امروز بهم گفت : ما که نیستیم امروز، غذای ظهر با تو

    الان من رفتم برنج بار گذاشتم - اگر میشه یکم از نیروتون استفاده کنید ؛ غذا خوب از آب در بیاد !!

    ممنون .


    به نظرت راهی هست برای حکایتت یه جادو کنی ؟

    یا شاید باید الگوهای ارزشی خودت را درست مرتب کنی ؟


    یا شاید هم ؟


    راضی نشو ، دور از همه ، قلبت بمیره !!!


    ممنون .


    ویرایش توسط باغبان : جمعه 06 آذر 94 در ساعت 15:19

  7. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    افسونگر (جمعه 06 آذر 94)

  8. #5
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    امروز [ 11:01]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,158
    امتیاز
    89,783
    سطح
    100
    Points: 89,783, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.2%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,766

    تشکرشده 6,795 در 2,395 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    مرتب کردن الگوهای ارزشی :

    سلامت – مهربانی - عشق – امنیت - راحتی و آسایش – موفقعیت - قدرت – ماجراجویی – شور و شوق - تغییر در خود و ..........


    در خلوت خودت مرتب کن - ما انسانها بر این اساس زندگی می کنیم .


    مثلا یکی الگوهاش این جوریه :

    تنهایی – مریضی و ..............


    بعد به خودش میگه من چرا این قدر تنها هستم !
    چرا همیشه احساس مریضی می کنم !

    برای اینکه همیشه به خودش تلقین میکنه من احساس خوبی ندارم - من حالم بده - من خوشبخت نیستم !

    به جاش اگر الگوی مثبت و خوب قرار بده - زندگی مجبورش میکنه به اون سمت سوق پیدا کنه - زندگی مجبورش میکنه راه حلی پیدا کنه !

    زندگی اون احساس را بهش میده !


    مثلا من می رم تو کویر - به خودم میگم چرا تو جنگل نیستم

    فرمان ماشین دست ماست - مسیر هم مشخصه !

    ولی ما می ترسیم و به جاده ها اطمینان نداریم !

    و می گوییم شاید جنگلی در کار نباشه !


    یا حق .


    ویرایش توسط باغبان : جمعه 06 آذر 94 در ساعت 21:26

  9. 4 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    افسونگر (جمعه 06 آذر 94), حسين40 (دوشنبه 28 دی 94), سها** (شنبه 07 آذر 94), سرشار (سه شنبه 10 آذر 94)

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اردیبهشت 96 [ 07:07]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    4,637
    سطح
    43
    Points: 4,637, Level: 43
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsOverdrive1 year registered
    تشکرها
    270

    تشکرشده 319 در 160 پست

    Rep Power
    52
    Array
    سلام عزیز

    من با اقای باغبان موافقم چقدر خوب براتون توصیف کرده
    از دل نوشته ها به سادگی نگزر همه خوب را هنمایی کردن با تمام احساس

    ادمی با امید زندست با عشق با محبت به خود ودیگری
    پس زندگیت را با عشق شروع کن وبساز داره لحظه ها میرن پس از دستشون نده
    صدای قاه قاه خنده بچه میدونی چقدر شیرین و گواراست شادی چهره همسر شادی که از خوشبختی شما در چهره پدر ومادرتون دیده میشه میدونستی چقدرررر لذت بخشه و از همه مهمتر در گیییییر شدن با مشکلات زندگی و جنگییییدن لذت بخش تره که باعث میشه ندانسته ها رو بدونی
    و احساس خوشبختی کنی

    خوشبخت باشی

  11. کاربر روبرو از پست مفید سها** تشکرکرده است .

    افسونگر (دوشنبه 09 آذر 94)

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 مرداد 01 [ 18:54]
    تاریخ عضویت
    1394-2-25
    نوشته ها
    153
    امتیاز
    9,870
    سطح
    66
    Points: 9,870, Level: 66
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 180
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    719

    تشکرشده 351 در 126 پست

    حالت من
    Bitafavot
    Rep Power
    41
    Array
    سلام دوستان.
    خیلی ممنونم از پاسختون خصوصا آقای باغبان .به حرفهای شماتو این مدت فکر کردم .در . اتفاق خیلی بدی قرار گرفتم. بعدا سر فرصت پاسخگو خواهم بود.
    برا یک بیمارخیلی دعا کنید.

  13. #8
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    امروز [ 11:01]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,158
    امتیاز
    89,783
    سطح
    100
    Points: 89,783, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.2%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,766

    تشکرشده 6,795 در 2,395 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط افسونگر نمایش پست ها
    سلام دوستان.
    در اتفاق خیلی بدی قرار گرفتم. بعدا سر فرصت پاسخگو خواهم بود.
    برا یک بیمارخیلی دعا کنید.
    ............


    سلام خانم افسونگر

    هر اتفاقی در زندگی می یافته ، این ما هستیم که اون اتفاق را معنا می کنیم

    اتفاق بد ، شاید یه اتفاق خوب باشه !

    .................

    برای بیمار منظوره ، از خداوند، لباس عافیت طلب می کنیم
    ان شالله شفای همه مریضا .

    آمین با رب العالمین


    ....................



  14. 2 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    افسونگر (سه شنبه 10 آذر 94), سرشار (سه شنبه 10 آذر 94)

  15. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 مرداد 01 [ 18:54]
    تاریخ عضویت
    1394-2-25
    نوشته ها
    153
    امتیاز
    9,870
    سطح
    66
    Points: 9,870, Level: 66
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 180
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    719

    تشکرشده 351 در 126 پست

    حالت من
    Bitafavot
    Rep Power
    41
    Array
    سلام آقای باغبان..
    خیلی ممنونم که باز هم لطف کردید و نوشته های خوبی گذاشتید.
    خیلی وقته از شروع تاپیک گذشته اما سوالم مونده...شما غذاتون چی شد؟خوب شد؟من از تمام کاینات کمک گرفتما
    حقیقتش من برای نام کاربریم دلیل داشتم و دارم....حس خوبی از این نام بهم دست میده...و گاهی می تونم در لابلای معنی که داره خودمو پیدا کنم...
    در مورد الگوهای ارزشی...تو این مدت بهش فکر کردم و میکنم...احساس می کنم طوفانی داره درونم شکل میگیره..باید جلوی خیلی از افکارمو بگیرم و یکسری از ویژگیهام که فراموشش کردم رو باید پروبال بدم.یه سره این طوفان تو همین احساس یا بهتره بگم ذهنیت محضی که دارم.یه وقتایی هم بدون سانسور میگم که احساس خاصی در محیطهایی بدست آوردم. و به خودم گفتم احساس نیاز به ازدواج یعنی این!!!یعنی اینقدر باهاش غریبه بودم..خودم هم شگفت زده شدم از دست خودم....
    فکر کنم زیادی عقلانیت خودم رو بر احساسم غلبه دادم و زیادی به خودم متکی بودم..
    همیشه از وابستگی گریزان بودم...همیشه یکه و تنها خواستم کارامو انجام بدم و جلوی مشکلات بایستم....
    البته از این موضوع پشیمان نیستم که چرا تا به حال ازدواج نکردم..برام مهم نیست...هیچوقت نخواستم مثل برخیها رو ابرها زندگی متاهلی رو ببینم و نهایت چیزی که الان می خوان فقط تاهل محضه! باشم...خوشحالم...
    از شکست خوردن هم هراسی ندارم و حتی از الان براش برنامه دارم...شاید برخی بگن از ترسه ولی از ترس نیست..متاسفانه با مطالبی که تو این سایت و سایتها و مجلات و آمار طلاق و متاسفانه خیانت یه مقدار دلزدگی در من ایجاد میشه اما ترس نه...من از شکست هراسی ندارم...هر چند این موضوع عمومیت داره.
    اما.....می دونم که کارم اشتباهه...اما جوشش احساس دست خودم نیست...برای این موضوع نمیدونم چه کنم....چطوری احساس نیازم رو از اعماق وجودم بیارم بیرون؟


    خانم عشق آفرین..فقدان به معنای کمبود و نبود هم هست..موفق باشید.
    ویرایش توسط افسونگر : پنجشنبه 12 آذر 94 در ساعت 00:25

  16. کاربر روبرو از پست مفید افسونگر تشکرکرده است .

    باغبان (پنجشنبه 12 آذر 94)

  17. #10
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    امروز [ 11:01]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,158
    امتیاز
    89,783
    سطح
    100
    Points: 89,783, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.2%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,766

    تشکرشده 6,795 در 2,395 پست

    Rep Power
    0
    Array


    سلام


    ممنون خانم افسونگر - شما لطف دارین .

    غذا خوب از آب در اومد - مگه میشه یکی دعا کنه - و اون دعا کمک حال آدم نباشه

    واقعا اسم خوبی برای خودتون انتخاب کردید .

    ما قبلا به یه بنده خدایی گفتیم شله زرد چطوری درست میشه - اون بنده خدا گفت برو منیزیم با گوگرد با سدیم ترکیب کن و ......

    یکی بگه بابا جون من می خوام شله زرد درست کنم - شعله زرد درست نمی خوام بکنم که !

    درسته داروشناسی خونده - ولی دیگه تو غذا درست کردن هم آدم اتمی نمیشه که !

    شاید تقصیر خودم بود - چون به جای شله زرد نوشتم شعله زرد !


    ممنون .


    .......................

    در مورد حکایت شما :

    باید علت را ریشه یابی کنید ، برای اینکار ، پاک کن را بردارید و آماده سفر بشید !

    سفری به گذشته – باید برید با افسونگر 4 ساله ، باید برید با افسونگر 7 ساله – باید برید با افسونگر 15 ساله و .....

    صحبت کنید – باهاش در و دل کنید و از ازش بخواید که حرف بزنه – حرف بزنه و خودش را آزاد کنه !

    باید برید ، باید برید به اون گذشته ها - باید الگوهای ارزشی منفی خودتون را پاک کنید و الگوی جدیدی بنویسید

    الگوهای مثبت – ساده و کودکانه !

    ما تو دوران کودکی در بیان احساساتمان شاید محدودیت هم داشته ایم – مثلا :

    برای یه کودک 5 – 6 ساله شاید احساس خشم جایز باشه - مثلا طرف با بچه اش میره فروشگاه – اون بچه یه دوچرخه می بینه و میگه من می خوام

    بعد بابای میگه بی خیال ! - این کودک هم بنده خدا معنی بی خیال را که درک نمی کنه !

    بنابراین احساسش را با عصبانیت بیان می کنه . وقتی اون کودک احساس خشم را بیان می کنه – برای پدر احساس خشم قابل درکه - ولی شاید برای اون کودک احساس غم جایز نباشه !

    بنابراین او در بزرگسالی هنگامی که خشمگین می شود می تواند خشم خود را بیان کند ولی اگر غمگین شود بیان احساس غم یا ترس برایش امکانپذیر نیست !


    در این جا یه مکانیسم به وجود می یاد به نام : " مکانیسم پوشش احساسسی "


    پوشش احساسی یعنی اینکه وقتی غمناک هست ، عصبانی میشود!

    یا مثلا پسری در یه خانواده ای رشد کرده که خوشحالی برای او قابل بیان نیست ولی غم قابل ِ بیانه !

    یعنی او می تواند در بزرگسالی غمناک باشد ولی حق ندارد خیلی شاد باشد !!


    شاید یکی از دلایل این باشه که ما می ترسیم !

    می ترسیم احساساتمان را بیان کنیم – می ترسیم اون را پرورش بدیم !

    شاید ترس از ناکامی – شاید بترسیم برای اینکه از حوزه ی آرامشمان خارج شویم !!! - ترس از قضاوت و حوادث !

    بنابراین ما با مجموعه ای از ترس ها روبرو هستیم که اگر احساسات خود را بیان کنیم با آنها مواجه می شویم درحالی که بسیاری از این ترس ها وجود خارجی هم ندارند

    ولی ما به صورت درونی، چون از آنها می ترسیم بیان احساس نمی کنیم. برای مثال کسی که ترس از کامل نبودن دارد احساسش را بیان نمی کند، زیرا فکر می کند که این احساس نقطه ضعفی برای اوست .


    باید خودمون را دوست داشته باشیم – وقتی به خودمان علاقه نداشته باشیم – بروز عواطف و احساسات شاید سخت باشد !


    خانم افسونگر ، شما خودتون را دوست دارید ؟

    مثلا از 0 تا 20 به خودتون چه نمره ای می دهید ؟

    هر نمره ای می دهید ، به این نمره فکر کنید

    امیدوارم قدر خودتو بدونی در نمره دادن !

    ممنون .

    ............


    وقتی خودمون را دوست داشته باشیم - اون موقع آزاد تر پرواز می کنیم و در آسمان بیشتری رها هستیم !


    یکی از تکنیک هایی که می تونه کمک کنه ما احساسات و عواطف خودمون را بروز بدیم ، اینکه چه چیزی را انتخاب کنیم !

    دوست داریم منبعی از احساسات باشیم و این احساس را به دیگران انتقال دهیم – یا اینکه فقط دریافت کننده باشیم !

    به نظرم اگر ما منبع باشیم بهتره

    بزار خورشید باشیم و به دیگران نور بدهیم !

    می تونه اولین تمرین ، خودمون باشیم – قبل از خواب و بعد از خواب برید جلوی آینه این احساسات را نثار خودتون کنید !

    و بگید : بَه بَه چه افسونگری !

    چقدر جذاب – چقدر شاد - چقدر مهربان و ......

    سپس در مرحله بعدی این عشق را نثار مادر و پدر مهربانتان بکنید – در مرحله دیگر این عشق را به خواهر و برادر هدیه دهید و .......

    بزارید بوی عشق و مهربانی همه جا بپیچه ! ( عجب جمله سنگینی )

    ...................


    اگر مایل بودید با یه روانشناس هم درد و دل کنید !!

    .......................

    راستی سر اون قضیه دکتر رفتید ! (ت ص ا د ف)

    قرار بود شنبه برید


    ....................


    ویرایش توسط باغبان : پنجشنبه 12 آذر 94 در ساعت 16:00

  18. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    محیا ناز (پنجشنبه 12 آذر 94)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:01 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.