به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 21 اسفند 94 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-12
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,513
    سطح
    30
    Points: 2,513, Level: 30
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 124 در 73 پست

    Rep Power
    30
    Array

    دلم واسه دخترم میسوزه...خیلی عذاب وجدان دارم نسبت بهش

    با سلام...یه دختر 9 ساله دارم...که گاهی اوقات نسبت بهش عذاب وجدان میگیرم...ما 11 ساله که ازدواج کردیم..و همه این ده سال رو توی غربت بودیم..و تازه یکساله اومدیم شهر خودمون..دخترم خیلی تنهاست..توی غربت تک و تنها به دنیا اومد...پدر و مادرم فوت کردن..پدر و مادر شوهرم هم پیر و ناتوان هستن...شوهرم به ما خیلی اهمیت میده..اما مشکل من اینه که دخترم خیلی تنهاست..شوهرم با بچه دوم مخالفه..گرچه اگه بچه دیگه ای هم بیاد..اختلاف سنی بالایی با دخترم داره و نمیتونه تنهاییش رو رفع کنه...من خودم بچه بودم که عروس شدم..خام و بی تجربه...و کسی نبود بهم یاد بده...کل این نه سالی که به دنیا اومده رو بهش توجه نکردم...واسه اینکه از سر خودمون بازش کنیم.....هر چی که میخواست واسش تهیه میکردیم....اتاقش بیشتر شبیه یه مغازه اسباب بازی فروشیه....که واسه خودشم بیشتر جنبه تزیینی دارن و ازشون استفاده نمیکنه...از ماشین شارژی که خودش بشینه پای رول گرفته......تا اسکیت..اسکوتر..تب لت...کامپیوتر...و.....و.....و....که همشون بلا استفاده هستن...و بیشتر جنبه دکور واسه اتاقش دارن چون خونمون هم آپارتمانیه....
    و عذاب وجدان من بخاطر چیه...از بدو تولد اصلا بهش نرسیدم....وزنش همیشه پایین بوده...چهره بی روح و افسرده...حوصله بچه رو اصلا ندارم...دعا میکنم که زودتر صبح شه بره مدرسه.....حدود 2000 تا سیدی فقط داره..که هر کدوم رو چند بار نگاه کرده...غذا نمیخوره.....بیش از حد وسواس داره...یعنی یه جای روکش مبل کج باشه..حتما باید بره صافش کنه...دستشویی میره حتما باید با دستمال خودشو بارها خشک کنه....از فرط تنهایی به من رو میاره..اما منم با اینکه نه حوصله دارم..نه توان دارم (فکر کنم کم خونی دارم)..یه کوچولو باهاش بازی میکنم و زود خسته میشم.....اصلا نمیدونم چکار کنم....چطور بهش برسم که شاداب تر بشه..وزنش هم که ذهنم رو بیشتر مشغول کرده...9 سالشه..25 کیلو داره...خلاصه که شدیدا فکرم رو مشغول کرده...واسش کلی داروی تقویتی میخرم..اما بعد از دو سه وعده....دیگه ولش میکنم و یادم میره...دوست و هم بازی اصلا نداره....پارک میبرمش.....میشینه روی نیمکت و بازی نمیکنه و زود میگه بریم خونه....راستی یه موضوع دیگه....بارها و بارها به شوهرم گفتم جلوی بچه بحث و دعوا راه ننداز...شوهرم زود جوش میاره و مراعات نمیکنه...در حضور بچه باهام دعوا میکنه...چند وقتیه..توجه کردم تا صدای من و باباش رو میشنوه..زود از اتاقش میا بیرون...حتی اگه ما حرف معمولی بزنیم..میا چک میکنه ببینه دعواست یا نه..موقع خواب..دایم چک میکنه ببینه من و باباش داریم چکار میکنیم..همش میگه بابا تو خوشحالی..مامان تو خوشحالی....؟؟؟
    ولی وقتایی هم شده که اگه باباش منو بگیره و بغل کنه..به شدت حسادت میکنه......حتی موقع خواب...باید بین ما بخوابه...خواب که رفت اون موقع بزارمش توی تخت.....به شدت مراعات میکنه...توی جمع که باشه نمیتونه از خودش دفاع کنه و دایم شکایت همبازیاش رو به من و باباش میکنه..زیادی منفعله....خواهش میکنم راهنماییم کنید چکار کنم

  2. کاربر روبرو از پست مفید خورشید30 تشکرکرده است .

    danger (چهارشنبه 13 آبان 94)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 19 مهر 98 [ 21:23]
    تاریخ عضویت
    1392-4-12
    نوشته ها
    105
    امتیاز
    6,968
    سطح
    55
    Points: 6,968, Level: 55
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 182
    Overall activity: 39.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    700

    تشکرشده 145 در 78 پست

    Rep Power
    27
    Array
    سلام خانومی دختر شما به غیر از مدرسه چه فعالیتهای دیگه ای داره ؟به نظر میرسه همش تو اتاق خودشه اگر اینطوره کلاسهای مختلف ثبت نامش کنید حتی اگر خوشش نیاد مجبورش کنید بیشتر که اجتماعی بشه خیلی از مشکلاتش از بین میره خیلی از حمایت هاو دلسوزیهای مادرانه مضر هستند بزارید تو اجتماع باشه تا بتونه از پس خودش بربیاد گسترش ارتباط حلال خیلی از مشکلاته.

  4. کاربر روبرو از پست مفید danger تشکرکرده است .

    شیدا. (جمعه 15 آبان 94)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام
    به نظر میرسه خیلی دارین به دخترتون آسیب میزنین.مخصوصا با دعواها با همسرتون.

    لطفا این قضیه رو جدی بگیرین. دختر توی این سن نباید دغدغه و استرس دعواهای شما رو داشته باشه.

    من تا حدی تاپیک هاتون رو یادمه. یه مدت به جای تمرکز بر مشکلات زندگیتون،تمرکزتون رو روی دخترتون بزارین.اون خیلی به شما احتیاج داره.

  6. 2 کاربر از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (پنجشنبه 10 تیر 95), شیدا. (جمعه 15 آبان 94)

  7. #4
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,420
    امتیاز
    287,130
    سطح
    100
    Points: 287,130, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,580

    تشکرشده 37,080 در 7,002 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام و احترام
    اینکه شما به دخترن اینقدر دقیق فکر کنید و مسائلش را متوجه شدید خیلی خوب هست.
    همچنین اینکه شما عذاب وجدات گرفته اید و تصمیم به تغییر وضعیت دارید خوب هست.
    اما باید بدانید عذاب وجدان به شرطی می تواند به ما کمک کند که منجر به برانگیختگی ما شده و به ما انگیزه تغییر بدهد.
    لذا عذاب وجدان لازم هست. اما کافی نیست.
    برای تغییر بعد از پیدا کردن انگیزه نیاز هست که شروع به عمل کنیم.



    به نظر می رسد با توضیحاتی که دادید یا به کلی با روشهای تربیت کودک آشنا و آگاه نبوده اید، یا اینکه آگاه بوده اید و تا کنون اقدام عملی در جهت آگاهی خود نکرده اید.
    بیشتر به نظر می رسد شما دو نفر روی خودتون و رابطه اتان و زندگیتان و مسائل خودتون چالش داشتید و متمرکز بوده اید.
    البته این خیلی خوب هست. اتفاقا اولین گام برای تربیت بچه اینست که والدین با هم همساز و همراه باشند و بستر دلربایی برای کودک ایجاد کنند. اما به نظر می رسد شما درحل مسائل زناشویی خود موفقیت چندانی نداشته اید که نگرانی فرزندتان را حس می کنید.
    به نظرم شما دو نفر موجهای بالا و پایین در زندگی دارید. گاهی خیلی گرم و گاهی خیلی سرد می شوید و این بچه شما را مضطرب و نگران گرده است.


    به هر حال سه راهکار را پیشنهاد می دهم.
    1 - حل اختلافات خودتون و همسرتون و همدلی بیشتر و همسازی بیشتر ( بدون تغییر خود نمی توانیم فرزندمان را تغییر دهیم )
    2 - مراجعه حضوری به مشاور هم برای کسب و تمرین مهارتهای فرزندپروری و اصلاح الگوی منفی گذشته
    3 - مطالعه در خصوص دو مورد بالا و فکر به آنها و از همه مهمتر انجام گام به گام آموخته ها

    لینک مقالات آموزشی سایت وتالار گفتگوی همدردی(کودکان)



    البته آنچه که در این تالار می تواند به شما علاوه بر مطالعه مقالات بالا کمک کند اینست که در پست های آتی به طور هفتگی گزارشی از کارهای جدیدی که آموختی و با فرزندت انجام می دهید را برای ما گزارش کنید. یا اگر به سئوالی برخوردید مطرح کنید.


    .


    .

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  8. 3 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (پنجشنبه 10 تیر 95), ستاره زیبا (پنجشنبه 14 آبان 94), شیدا. (جمعه 15 آبان 94)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    خورشید خانوم من بچه ندارم تا بتونم راهنمایی زیادی بهتون بکنم اما عاشق دخترم
    میخوام فقط باهات حرف بزنم حرفایی که دلم میخواد به همه ی مادرهایی که دختر دارن بگم نه فقط شما

    دخترتون کم کم داره تغیرات جسمی و روحیش اتفاق میفته به سن بلوغ داره نزدیک میشه حساستر میشه به اغوش پرمهرو محبت شما بیش از هر زمانی نیاز داره
    خورشید خانوم شما با دست خودتون وخواسته خودتون دخترتونو به این دنیا اوردین پس مثل کوه کنارش باشید دخترها خیلی ترد و شکننده هستن مواظبش باشید در کنارش باشید خودتونو موظف بدونید حتی اگر خودتون حالتون خوب نبود حتی اگر خودتون بی حوصله بودید اما در هر حال عاشق دخترتون باشید و در کنارش

    شما مادر خیلی خوبی هستین مطمینم چون اگر نبودین اینقدر دقیق بهش نگاه نمیکردین اینقدر زیبا متوجه رفتارها و تغییراتش نمیشدید

    عشق به فرزند فکر میکنم زیباترین احساس دنیا باشه عشقی که میتونه مطلق و بی بدیل باشه عشقی که توقعی در برابرش نیست و چه قدر این مسیله عشق رو زیباتر میکنه
    من تجربه ی مادرشدن و مادری کردن ندارم اما براش لحظه شماری میکنم

    با خودم عهد کردم یا نذارم دختر داشته باشم ( در جامعه پر از خطر و ......... که داریم) یا اگر خدا بهم دختر داد همه جوره پشتش باشم نذارم هیچ کس کوچکترین اسیبی بهش بزنه دخترها خیلی به توجه و دوستی بیشتری احتیاج دارن دخترها مثل گل میمونن خیلی زود پژمرده میشن خیلی زود اسیب میبینن

    اگر میخواید پایه های یه ارتباط خوب و ماندگارو عاشقانه با دخترتون بریزید الان بهترین زمان شروعه
    چون کم کم داره درک میکنه تحلیل میکنه و مهمتر از همه داره خانوم میشه

    صمیمیترین دوست دخترتون باشین باهم گردش برید باهم فیلم ببینید باهم کافی شاپ و رستوران برید باهم باشگاه برید خرید برید باهم اشپزی کنید ساعتها بغلش بگیرید ببوسیدش هرچقدرم بزرگ شد بازم بذارینش رو پاهاتونو نازش کنید ازش تعریف کنید برا دیدنش و در کنارش بودن لحظه شماری کنید نذارید تنها باشه پارک که میرید یه جا نشینید ساکت اونم حوصلش سر بره باهم بازی کنید باهم بدوین سربه سرش بذارین باهاش بخندین حرفاشو بشنوید باور کنید خودتونم حال روحیتون کاملا عوض میشه و جوون میشید

    خوشبحال کسانی که دختر دارن
    خوشا به سعادت مادری که گل تو دامنش پرورش پیدا میکنه
    مادر یه دختر بودن خیلی کیف داره
    دخترها زمینو زمان بهشون ظلم میکنه تو جامعه تو مدرسه موقع ازدواج موفع کار سرکار خلاصه همه جا و همه جا

    حداقل سعی کنید خونه ی پدرش مامن گرمی براش باشه اغوش شما امن ترین جای دنیا براش باشه
    تا میتونید کتاب بخونید یاد بگیرید و همیشه تو ذهنتون این باشه که من پشتو پناه دخترم هستم من عاشق دخترمم من نمیذارم اب تو دلش تکون بخوره

    این حرفایی که زدم راجع به مشکلتون نبود دلم میخواد به هر کس که دختر داره بگم
    هرکسیم این متنو میخونه برام دعا کنه که منم مادر یه دختر بشم
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید

  10. 5 کاربر از پست مفید sahar67 تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (پنجشنبه 10 تیر 95), S.H.I.D.E.H (یکشنبه 17 آبان 94), گندم.م (جمعه 15 آبان 94), مهرسا مامان (چهارشنبه 04 آذر 94), شیدا. (جمعه 15 آبان 94)

  11. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 21 اسفند 94 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-12
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,513
    سطح
    30
    Points: 2,513, Level: 30
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 124 در 73 پست

    Rep Power
    30
    Array
    با سلام خدمت تمام دوستان..علی الخصوص جناب اقای مدیر.....ولله اقای مدیر شما دقیقا به نکته اصلی اشاره کردین...من و پدرش دقیقا یه مدت گرم هستیم..یه مدت سر چیزای الکی سرد سرد میشیم...یه مدته که جفتمون داریم رعایت میکنیم و اگه بخواهیم حرفامون رو به هم برسونیم..توی خونه از اس ام اس استفاده میکنیم تا دخترم متوجه نشه.....من خودم خاام و بی تجربه بودم که عروس شدم....حتی توی دادن یه قطره آهن به دخترم سهل انگاری میکردم....توی زندگیم خیلی سختی کشیدم...توی این چند سال..شرایط کاری شوهرم طوری بود که مجبور بودیم توی غربت و دور از شهرمون باشیم....تازه همونجا هم شوهرم مجبور میشد من و دخترم رو تنها بزاره و به ماموریت های طولانی بره....سبک زندگیمون طوری بود که الان که یکسال اومدیم شهر خودمون... تنهایی و توی خونه بودن رو بیشتر ترجیح میدیم...اقای مدیر از بابت سه راهی که پیشنهاد کردید..ممنونم..خواهش میکنم تنهام نزارین...در مورد اول...جفتمون داریم تلاش میکنیم که بالا توضیح دادم و مثال زدم که سعی میکنیم رعایت حضور دخترم رو بکنیم.....توی مورد دوم و سوم..اگه میشه بهم کتاب معرفی کنید..هر چند تا باشه میگیرم میخونم..به کتاب خوندن علاقه دارم..چه خوبه که به مسائل تربیت دخترم مربوط باشه...
    Danger عزیز دخترم مدت دو ساله هر هفته دو روز میره کلاس نقاشی ....به نقاشی علاقه داره...و توی هفته یکی دوبار هم با پدرش میره بیرون
    انیتای عزیز ممنونم...حرفاتون درسته...امیدوارم این 9 سالی که بر دخترم گذشته...اثار مخرب جبران ناپذیری بر روی روحیه ش نگذاشته باشه.
    سحر 67...ممنون از حرفای بسیار بسیار قشنگت....امیدوارم خدای مهربون هر چه سریعتر تو رو به خواسته دلت برسونه و طعم زیبای مادر شدن رو هر چه زودتر بچشی و لذت ببری...عزیزم حقیقت ما توی شهر خودمون هم یه جورایی غریب هستیم..من که پدر و مادر و خواهر و برادری ندارم...شوهرم هم برادر نداره....4 تا خواهر داره....که سه تاشون یه شهر دیگه هستن....خواهر شوهر بزرگم اینجاست..که بچه هاش خیلی بزرگن......دوستان مدرسه ش رو هم شناخت دقیقی از خانوادهاشون ندارم..واسه همین اجازه نمیدم بره اونجا....
    اقای مدیر حقیقت من روی دخترم حساس هستم....گاهی اوقات حس میکنم انقده نازنازی بارش اوردم..که دخترمو توی سن 4..5 سالگیش نگه داشتم....غذا دهنش میکنم...حتی من واسش مسواکش رو میزنم...من حمومش میکنم..و خیلی کارهای دیگه ای که خودش باید انجام بده......یه جور خودمو دچار دوگانگی کردم..مشکلی روی مسائل جسمیش و کارای روزانه ش ندارم....من از عهده روح و روان دخترم متاسفانه بر نمیام....عذاب وجدانم بیشتر مربوط به اینکه تنهاست و من حوصله و اعصاب اینکه کلی باهاش وقت بگذرونم رو ندارم...و یه چیز دیگه...خیلی امر و نهی میکنم بهش....یه لحظه به فکر فرو میرم که مثلا کل روز رو بچه هر کاری خواسته بکنه...هی گفتم نکن...نکن....نکن....طوری که بچه تکون میخوره اول میگه ببخشید....از ترس اینکه من دعواش نکنم..یا نهی نکنم.....مهمونی که میریم..هر چیزی که میارن جلوش..اول منو نگاه میکنه که دعواش نکنم...و اجازه بدم بر داره....توی فامیل اسمش در رفته که خیلی دختر با ادب و با تربیتیه..هر کسی میرسه میگه چطور دخترت رو اینجوری مودب بار اوردی.....اما هیچ کس که از درون و حال من خبر نداره.....در قبال اون ادب و متانت ...من اعتماد به نفس بچم رو گرفتم....در قبالش دخترم رو منفعل و ساده بار اوردم.....
    مورد بعدی هم ولخرجی بیش از حد شوهرم واسه دخترمه....باورتون نمیشه...دخترم تب لتش خراب شد با 200 کارش راه میفتاد....اما یکی دیگه براش خرید( 2 میلیون )...در صورتی این ماه جای دیگه این مبلغ رو بدهکاری داشتیم.....هر کار میکنم حرف به گوش شوهرم نمیره..میگم ما که همیشه نیستیم....بعدا از عهده شوهر و زندگیش بر نمیاد.....اما کو گوش بدهکار....طوری شده دخترم واقعا فکر میکنه پول علف خریه....لب تر کنه باید واسش محیا بشه...
    ببخشید طولانی شد
    ویرایش توسط خورشید30 : جمعه 15 آبان 94 در ساعت 01:05

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 21 اسفند 94 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-12
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,513
    سطح
    30
    Points: 2,513, Level: 30
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 124 در 73 پست

    Rep Power
    30
    Array
    جناب اقای مدیر....دوستای خوبم....ازتون خواهش میکنم تنهام نزارین...متتظر هستم همچنان...که بیایین و بگین که چیکار کنم...ممنون

  13. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اردیبهشت 96 [ 07:07]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    4,637
    سطح
    43
    Points: 4,637, Level: 43
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsOverdrive1 year registered
    تشکرها
    270

    تشکرشده 319 در 160 پست

    Rep Power
    52
    Array
    سلام صبح بخیر عزیز جان ببخشید من یه خورده عصبانیم بزرگترین ظلمیییییی که در حق دخترت کردی این که اونو از داشتن برادر وخواهر محروم کردی ببین

    چقدررررر خودت وخانواده شوهرت تنهااااااااا هستین دلیلش چیه نبودن بچه در زندگی بله وقتی دو سه تا بچه توی خونه باشن

    چقدرررررر مهر محبت تو خونه زیاد میشه برکت تو زندگی بیشتر میشه مشکلات بد اخلاقی مردا کم میشه و مرد احساس

    غرور میکنه که خانواده بزرگی داره براشون زحمت میکشه اصلا فردا روزی که کهنسال شدین کسی نیست بیاد سری بزنه به شما
    خدای بزرگ رزق روزی بچه هارو جلوتر از تولدشون میده پس شک نکن هنوزم دیر نیست مطمئننا دخترت هم خوشحال میشه

    که داره از تنهایی در میاد سعی کن با شوهرت صحبت کنی و راضیش کنی مخصوصا بخاطره دخترت

    ما برا بچههامون اسباب بازی میخریم که بازی کنن خلاق بشن نه اینکه دکور اتاق خاب را درست کنیم یا این که بخایم جلو

    اقوام کم نیاریم وقتی زیاد بچه امر نهی بشه اونم میتر سه اسباب بازیشو دست بزنه یا اینکه خرابش کنه بچهها دوست

    اسباب بازی را خراب کنن تا بفهمن چه خبره درونش واین سبب خلا قیتشون میشه توی خونه ما یه دونه اسباب بازی سالم

    نیست و سعی کن کاراشو به خودش محول کنی ازش تعریف کن تشویقش کن بزار محکم باشه فردا تو زندگی کم نیاره اصلا

    حساسیت نشون نده که کاراشو درست انجام نده یا چیزی شکسته بشه همشو فدای سلامتی روح روان دخترت بکن موفق

    باشین التماس دعا

  14. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 21 اسفند 94 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-12
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,513
    سطح
    30
    Points: 2,513, Level: 30
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 124 در 73 پست

    Rep Power
    30
    Array
    ممنون هلنا جان...عزیزم اره منم باهات موافقم...اما شوهرم گوشش بدهکار نیست...به حدی که یکبار به شوخی گفتم باردارم....با تمام وجودش شروع کرد به داد و فریاد کشیدن....که اره باید بری بندازیش..... گفت من گفتم....ما با هم کلی حرف زدیم که بچه نمیخواهیم....اینجا نمیشه گفت....باورتون نمیشه من راههای خیلی زیادی رو امتحان کردم که باردار بشم..اما خیلی خیلی مراقبت میکنه...میگه نمیزارم گولم بزنی.......و در مورد مطلب بعدیتون.....نه بخدا نه من..نه پدرش اینجوری نیستیم....اینکه میگم وسایل بازیش بیشتر جنبه دکور پیدا کرده......واسه این نیست که ما نزاریم بازی کنه ..یا اینکه بترسم وسایلش خراب شه..اتفاقا من روی این موضوع کلی ناراحتم.......خود دخترم دست و دلش نمیره بره سمتشون..حق هم داره..تنهایی که نمیشه....بهش مزه نمیده.....!!
    من باید چکار کنم.....الان وظیفه من چیه؟؟؟.

  15. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اردیبهشت 96 [ 07:07]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    4,637
    سطح
    43
    Points: 4,637, Level: 43
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsOverdrive1 year registered
    تشکرها
    270

    تشکرشده 319 در 160 پست

    Rep Power
    52
    Array
    سلام صبح بخیر

    تمام تلاشتو کن تا با شوهرت مچ بشی

    1_ربطه احساسی گرم داشته باشی با احترام متقابل که با شناخت خودت از شوهرت و درک عمیق روحیه مرد که با مطالعه

    کردن مقاله ها در خصوص مهارتهای ارتباطی و ارتباط با همسراین سایت و گوش دادن به صوت کلید مرد دکتر حبشی مشکلت

    حل میشه که بعضیا میگن قرص استامینوفن اره درسته وقتی سرتون خیلی درد میگیره با یه قرص خوردن اروم میشیم وتا

    فرداش حالمون خوبه به نظرتون این ارزش نداره که ادم برا یه شب که شده راحت بخابه تازه بعدش اگه کمی دقت کنی که چرا

    تونستی اون شب را اروم باشی دوباره سعی میکنی از اون قرص استفاده کنی یعنی با تمام وجودت همه صحبتای دکتر

    حبشی را با دقت تمام دوباره گوش میکنی تا عملیش کنی خیلی موثره

    2_شما اومدین توی محل خودتون این خیلی خوبه از این موقعیت استفاده کن با رفقای قدیمی ارتباط برقرار کن کلاس ورزش برو

    تا روحیت شا دشاد بشه وقتی خودت خوشحال باشی به مراتب دختر و شوهرت شادن و باعث میشه بیشتر توی خونه بمونه

    3_ سعی کن یه جوری رابطه شوهرت را به دخترت نزدیک کنی مثلا می خاد بره یه چیز بخره قبلش دخترت را امده کن بهش

    بگو که به باباش بگه اونم با خودش ببره و همش بگو ببین چقدر شمارو دوست داره همش منتظره بیای خونه حس دوست

    داشتنش را نسبت به دخترت برانگیز این باعث میشه احساس غرور کنه و این باعث میشه باهاش بیشتر بازی کنه به

    دخترت یاد بده جلو باباش که بگه من نباید

    خواهری داداشی داشته باشم یا خوشبحاله فلانی که داداش و... داره همش باهاش بازی میکنه یادمه دختره خواهر شوهرم 6

    سالش بود به مامانش گفته بود فردا بچه های من نباید دایی و خاله داشته باشن

    4_در مقابل شوهرت خودت خیلی شاد نشون بده انگار که از همه چیز راضی هستی همش بگو من به توافتخار میکنم که

    سایه سرمی برامون زحمت میکشی بهش بگو دوووووستش داری شاید اولش سوری باشه بعد کم کم عمیق میشه و

    میفهمی واقعا چقدر همو دوست دارین و قدرررردان شوهرت باش همیشه زیاد ازش تشکر کن حتی برا چیز کوچک

    5_ این پازل های بازی را تهیه کن از نوع بزرگش بعد سه تایی بشینین باهم بچینین

    6_ برا اینکه کنترل نفس داشته باشی و اروم بشی سه روزی یک بار سوره انعام توی خونه بخان

    التماس دعا موفق باشین

  16. کاربر روبرو از پست مفید سها** تشکرکرده است .

    مهرسا مامان (چهارشنبه 04 آذر 94)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. باورش ندارم ! سردرگمم ( از طریق نت آشنا شدیم ، دلم براش میسوزه ، از کجا بفهمم حرفهاش راسته ؟ )
    توسط دختر ايرونى در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 32
    آخرين نوشته: یکشنبه 20 بهمن 92, 23:13
  2. دارم برای خواهرم میسوزم
    توسط گل آرا در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: پنجشنبه 17 بهمن 92, 13:04
  3. پدرم مریضه.... دلم برای مامانم میسوزه...
    توسط ترانه ی عشق در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: چهارشنبه 24 مهر 92, 23:24
  4. از یه طرف بهش مضنون هستم _ از یه طرف دلم براش میسوزه
    توسط shadow در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: پنجشنبه 07 دی 91, 16:17
  5. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: جمعه 15 اردیبهشت 91, 00:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:03 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.