به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 20
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 28 اسفند 94 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1394-5-13
    نوشته ها
    333
    امتیاز
    8,314
    سطح
    61
    Points: 8,314, Level: 61
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 29.0%
    دستاوردها:
    Social5000 Experience PointsTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    1,080

    تشکرشده 814 در 264 پست

    Rep Power
    82
    Array
    شبنم جان!!

    سلام ...


    من یه سوال داشتم ازت ... میخوای کسی شبیه خانواده و اطرافیان فعلیت باشی ؟! (ویژگیهای که دارن خودت بهتر میدونی)

  2. کاربر روبرو از پست مفید یاس پاییزی تشکرکرده است .

    shabnam22 (یکشنبه 12 مهر 94)

  3. #12
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    شبنم جان

    نمی تونی یه خانم 60 ساله را عوض کنی
    چرا اینقدر باهاش می جنگی؟
    چرا با همه دعوا داری؟


    دعوا، اونم با کسانی که مجبوری توی یه خونه باهاشون زندگی کنی تو را به هیچ جای مثبتی نمی رسونه
    اعصابت را خورد می کنه و هر روز بدتر و بداخلاقتر و ضعیفتر می شی.

    چرا مرتب تکرار می کنی می خواد منو به یه بی سواد شوهر بده؟
    تا حالا یه بی سواد اومده خونه شما خواستگاری و به جلسات آشنایی و ... برسه؟
    هر وقت اومد، شما بگو نمی خوام.
    نیامده، با کی دعوا می کنی؟ سر چی؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  4. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    shabnam22 (یکشنبه 12 مهر 94)

  5. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 مهر 94 [ 16:52]
    تاریخ عضویت
    1393-9-02
    نوشته ها
    54
    امتیاز
    1,526
    سطح
    22
    Points: 1,526, Level: 22
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 36.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    69

    تشکرشده 37 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من تا الان خیلی حرفامو نمیزدم و انتظار داشتم شما بدونید. میونید دعوای من سر چیه؟ سر اینه که تا از در خونمون میرم بیرون این مردک زل میزنه با وقاحت به من و منو میپاد. اینکه به خودش اجازه داده منو بپاد. و این تقصیر مادرمه. من میدونم مادرم وقتی یه ادم مجرد(سطح پایین) میبینه چی میگه و چیکار میکنه وگرنه این ادم یه بار خود منو ببینه حساب کار دستش میومد. از اینکه اسمش میاد توی خونمون. از اینکه تا یه اتافقی میفته میدوه میاد. مثلا همین چند روز پیش خواهرم با یکی حرفش شد من نفهمیدم این با چه سرعتی خودشو رسونده بود توی مهلکه و بعد خواهرم هی اسمشو میورد میگف فلانی فلانی . از اینکه خاله هام مخصوصا یکیشون با تموم عیب هایی دارن و اخلاقایی که شبیه به مادرمه ولی اینقدر ارزش دخترشونو میبرن بالا.دختری که ترمی چندین میلیون فقط شهریه داشنگاه ازادش بوده. از اینکه مادرم تا یه ادم به درد نخور میبینه میاد سراغ من و میخواد منو معرفی کنه.
    واقعا نمیدونم از کجت بگم.پنج شنبه مهمونی داشتیم همه فامیل بودن. یکی از دایی هام که چهلو چندسالشه.گفت میخواد بخوابه رفت توی اطاق من . تنها کسی هم که وقت سرکشی داشت اون بوده.رفته بود سر میز وسایل شخصی من. حتی دوتا سیمکارت که اونجا داشتمو اینقدر رمزشو اشتباه زده بود که سوزونده بود. اولش فکر کردم داداشمه. ولی داداشم همیشه وقت این کار رو داشته. و فقط داییم میتونسته وقت اینکار رو داشته باشه چون بقیه وقتا حواسم بود. وقتی میرم توی خونه بگم اینو مادرم میپره بهم که باز اومدی اویزون شی دزد دروغگو.

    با مادرم میجنگم چون برادرم کلافم کرده ولی ازش پشتیبانی میکنه و برعکس داستان رو طوری میگه من رو مقصر کنه. درحالیکه خیلیشون فهمیدن ماجرا چیه. ولی باز مادرم خواهرشونه و تجربه 60 سال زندگی داره و اطرافیان هم اکثرا با گوش راض یمیشن.
    این همه برادرم که منو اذیت میکنه واسش هیچه. اونوقت یه جمله که من برم به برادرم بگم داد و قال راه میندازه که این اومده نزاره بچم درس بخونه

    دعوا، اونم با کسانی که مجبوری توی یه خونه باهاشون زندگی کنی تو را به هیچ جای مثبتی نمی رسونه
    اعصابت را خورد می کنه و هر روز بدتر و بداخلاقتر و ضعیفتر می شی.افرین راست میگید شما

    ولی تا اون هفته هرچی خواستم فروتنی کنم و خواهر مثلا رنج کشیدمو عیباشو به روش نیارم هر روز پرروتر شدن و خواستن ازم سواری بگیرن.

    یاس پاییزی معلومه که نمیخوام مثل خانوادم باشم. تا الان که طرز فکرم مثلشون نبوده و همیشه خوشبین به ادمها نکاه کردم هرجند بعدا چیزای تلخی ازشون فهمیدم

    واقعا موندم مگه من با خواهر زادم چه فرقی دارم.فقط اینکه اون تو اینده درامدش زیاد تره؟ خالش یعنی یکی از خواهرام بدون کادو نمیره دیدنش اینقدر لباس و شال و خرجش میکنه که فقط باید جمع بزنید. اون وقت اگه دید من دوتا روسری دارم میگه تو که مدت کامله

    چند روزه البته قبلا هم عادت داشتم تمام ساعت هایی که بیدارم دارم فکر میکنم ولی فکرم به جایی نمیرسه
    دیگه امروز که مادرم از اون خواهرم که از همشون بدتره کمک میخواست که باید چیکار بکنه. تازه امروز گفت خودم میرم ازت شکایت میکنم!! اخه من این چندوقته همش گفتم میرم از داداشم شکایت میکنم

  6. #14
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 28 اسفند 94 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1394-5-13
    نوشته ها
    333
    امتیاز
    8,314
    سطح
    61
    Points: 8,314, Level: 61
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 29.0%
    دستاوردها:
    Social5000 Experience PointsTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    1,080

    تشکرشده 814 در 264 پست

    Rep Power
    82
    Array
    من سرزشنت نمیکنم اصلا ... بعضی اتفاقا دست خود ما نیست کارایی که دیگران میکنن حرفایی که دیگران میزنن ... حالا فکر نکن من اینو میگم از اول اینو فهمیدم خیلی اتفاقا سر من اومده یکی از یکی ناخوشایندتر...که به این حرف رسیدم... نتیجشم این بوده که دیگه رو رفتارو گفتار دیگران سعی به کنترل کردن نداشته باشم من قبلا اینکارو میکردم برعکس جواب میداد به قول معروف میومدم ثواب کنم کباب میشدم ...
    دوس داشتم خوب باشن خوب رفتار کنن منو درک کنن نیازهامو بشناسن و...

    از وقتی رها کردم بیشتر خوبیاشونو جذب کردم !!

    برا خودم تعجب برانگیزه...

    برای مثال همون برادری که سرسفره از حسادت و تنگ نظری نمیذاشت سر سفره غذا درست و حسابی از گلوم بره پایین و چنان گردوخاکی میکرد و اذیت هایی ...درکمال ناباوری ازش پشتیبانی میشد و هربار هم بعدش مقصر میشدم من !! (یه دوره ای محبوب پدر بودم اون دوره مصادف شد با دوران بلوغ و قدرت طلبی یک پسر تو خونه!!) اون دوران بود و دیگه تموم شد !! الان تقریبا فهمیدم چرا ازش پشتیبانی میکردن اون موقع ها نمیدونستم.. الان بخودم میگم اون زمونا چه بیخودی حرص خوردم

    حالا همون آدم ،از بیرون که میام خسته باشم میبینه دارم میرم اتاق پشت سر من کفشامو برمیداره میزاره تو جاکفشی یا صبحا که دیر بلند میشم همه صبحونه خوردن سفره و نون و همه چی رو میاره اتاق من که منم صبحونه بخورم این همون آدمه که بلند نمیشد واسه خودش یه لیوان آب بیاره !

    و غیره

    چرا اون آدم تبدیل شد به این آدم امروز ؟ وقتی میگم صبر لازمه برا همینه بهتره عجول نباشی جواب میگیری...

    من براساس چیزایی که این زیر نوشتم عمل کردم :

    - هر گونه تقابل و "مخالفت علنی رک" منجر میشه به واکنش بدتر ...انسان غریزش در طول زمان که از بین نرفته فقط نهفته اس!! وقتی خودش و جایگاهش رو در خطر ببینه دفاع میکنه حالا یکی بیاد در مقابلش قرار بگیره تبدیل میشه به جنگ موازنه قدرت و موجودی که نره در پی این کار برمیاد که قلمرو یا جایگاهشو گسترش بده ...هرروز قلمروهای جدیدتری فتح میکنه و قدرت خودش رو افزون تر !
    مال کسی که در تقابل باهاش بوده روهم تسخیر میکنه چون تهدید محسوب میشه براش ( ماده ها به این نحو عمل نمیکنن) اینارو میگم بامزه ولی خب واقعیته !


    -این چیزیه که من تجربه کردم بعد از کشمکش های فراوان در نهایت قلق اصلی کار دستم اومده ...


    اصل کارهامو که ریشه یابی میکردم میدیدم همش من میخوام اونا اینطوری باشن باهام درواقع اونطور که من خوب و استاندارد میدونم حرف بزنن و رفتار کنن... معنیش اینه که اختیار اونارو هدف قرار دادم درنتیجه روحیه تدافعی اونارو برانگیختم ...گاهی روش دفاعی که انتخاب میکنن تهاجمیه به اصطلاح خودمون دست پیش میگیرن که پس نیفتن ! یه همچین چیزی
    اما وقتی دست از کنترل کردن دیگران برداشتم فوق العاده انتظاراتم اومد پایین ،دلخوریام کم شد ، گلایه هام کمتر، سطح ارتباطم با دو سه شخص مرتبط از لحاظ کمی کمتر ولی کیفی بهتر شد و نصیب من خوبیاشون میشه .. چون آدمها درصدد ارائه بهترینان وقتی ببینن مقبول طرف هستن...
    به خصوص مردا...
    این اصل مهم و بسیار کارساز و نجات بخشه ...


    - یه چیز دیگه هم که اولین باره میخوام بگم اینه که گروه خونی هم مهمه در تعیین سطح و کیفیت روابط ...




    یه خوبی که داشته اون اتفاقات اینه که استاندارهای زندگی من اومده بالا ...

    پس اگه دوس داری دیگه این شرایطی که توش قرار داری تموم شن :

    مورد اول و ضروری :از حساسیتت نسبت به کارهای برادرت و حرفهای مادرتو وخواهرات ...
    زوم نکن رو اونا ...یادته گفتم کش رو هرچی بیشتر بکشی(دراینجا قصد کنترل داری و اینکه مطابق خواستت عمل کنن) با شدت بیشتری به خودت میخوره و درد بیشتری مجبوری تحمل کنی؟!

    مورد دوم : مستقلا رو شخصیت خودت کار کنی و خودت رو بالا بکشی ...
    و برای اینکه زمان رو هم از دست ندی با توجه به اون تاپیک قبلیت رو علاقه هات وقت بذار...و کمتر خونه باش ..

    اون جمله که گفتم هرکس برآیند 5 شخصیت اطراف خودش هست از اون جمله هاست که هزارتا حرف از توش میشه درآورد

    ساده ترینش اینه که قدم اول نذار برادر و مادر و خواهر رفتارای تاثیر گذارشون از تو شخصیتی بسازه شبیه خودشون... یکی از راه هاش اینه که به حرفاشون روزها و شبها فکر نکنی...
    از تکنیکهای توقف افکار استفاده کن اون تاپیک آقای باغبان خیلی مفیده ... خوندی ولی نمیدونم عمل میکنی یا نه ؟!






    یادته تاپیک دیگت درباره چیا حرف زدیم ؟ مثلا این که یه الگوی خوب برا خودت که قبولش داری انتخاب کنی ... میخوام بپرسم فکر میکنی برای چی اونکارو باید انجام بدی ؟

    تا وقتی چرایی کاری رو برا خودت روشن نکنی عملا انجام نمیدی!
    منم همینطورم ..پس میام میگم چرا؟ در مقابل بهش (بخودم) جواب میدم ...و به اصطلاح خودمو قانع میکنمو و انگیزه پیدا میکنم برای انجامش ... خیلی ساده


    چقدر حرف شد تازه خیلیاش موند تک تک بخونشون گلم هرقسمت جدا..کلشو یجا بخوی و رد شی فایده نداره

    لازمه که اولویتت رو با توجه به علایقت تعیین کنی که هم به خواسته هات برسی هم از زمان عقب نمونی ..
    الان تو کل تاپیکات 11 تا موضوع مطرح شده میتونی دسته بندی شون کنی برا مثال دوتا موضوع اصلی که با درنظر گرفتن آینده ات ضروری تر و اولویت دارترند قبل از همه رو اونا وقت بذاری...
    فرعی هات اغلب تحت الشعاع اون دوتا اصلی هستن پس تمرکزت رو دوتا اصلی باشه ... اینم یکی دیگه از راههایی که میشه از سردرگمی دراومد...تردیدهارو کنار بذاری و تمام وجود احساس آمادگی کنی برای دگرگونی اوضاعت بقیش حله...




    موفق باشی گلم
    ویرایش توسط یاس پاییزی : یکشنبه 12 مهر 94 در ساعت 20:10

  7. کاربر روبرو از پست مفید یاس پاییزی تشکرکرده است .

    shabnam22 (یکشنبه 12 مهر 94)

  8. #15
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    تا حالا پیش روانشناس یا روانپزشک رفتی؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  9. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 مهر 94 [ 16:52]
    تاریخ عضویت
    1393-9-02
    نوشته ها
    54
    امتیاز
    1,526
    سطح
    22
    Points: 1,526, Level: 22
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 36.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    69

    تشکرشده 37 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    تا حالا پیش روانشناس یا روانپزشک رفتی؟
    که دقیقا چی بگم؟

  10. #17
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    مشکلت را بگی.

    مشکل مادرت، خودت، خانواده ات.

    حرفهایی که می گی را می فهمم. مشکلات مادرت یا برادرت را در برخورد با شما قبول دارم.
    اما برخورد خودت هم ایراد داره. خیلی مته به خشخاش می ذاری، خیلی به یه چیز الکی گیر می دی.
    مشاور می تونه کمکت کنه این اشکالها را رفع کنی تا راحت تر زندگی کنی.

    شما برو، همینها را بگو
    همین چیزایی که اینجا گفتی
    کمکت می کنه.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  11. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    m.reza91 (چهارشنبه 15 مهر 94), shabnam22 (چهارشنبه 15 مهر 94)

  12. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 مهر 94 [ 16:52]
    تاریخ عضویت
    1393-9-02
    نوشته ها
    54
    امتیاز
    1,526
    سطح
    22
    Points: 1,526, Level: 22
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 36.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    69

    تشکرشده 37 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    قبلا از مشاور کمک گرفتم با این همه چیز که از مادرم میگفتم فقط بهم میگفت که همدلی و این جور کارها رو بکن
    من میگفتماصلا نمیشه با این مادرم حرف زد و بدبینی شدید داره.ثلا از دکتر اومدم بهش گفتم یه مریض تو مطب بود جفت چشماش از عمل نابینا شده بود. هر روز یه داستان براش خیالبافی میکرد . هرچند روز یه پیزی ازش میپرسید و هرچی میگفتم من خبر ندارم باز یه چیزی میگف. تا دیروز بعد از 45 روز بابام گفت فلان چیز خراب شد حیف شد من گفتم حیف چشمای من بود که اینطور شد. مامان پرید گفت حالا اون جوونه که دوتا چشمش کور شده بود خوب بود تو هم مثل ولن میشدی؟ منظورشو فهمیدم که ذهنش کجاست وگرنه مامانم اینقدر مریض کور دیده بود که دلیلی نبود این توی ذهنش باشه
    خلاصه مشاور که به دردم نخورد
    من همین امسال یه بار رفتم پیش روانپزشک متخصص اعصاب و روان
    فقط یه دونه قرص داد .همون قرصی که بهش گفتم خواهرم مصرف میکنه. یکمی از خشم کم شد اما من همینجوریش 24 ساعته زمینگیر بودم اینو که میخوردم با این که شبی یه دونه بیشتر نبود فرداش هم مدام خوابم میومد و خواب الودکیم بیشتر شده بود


    یاس پاییزی خدا خیرت بده. فلا تاجایکه من فهمیدم گفتین از تمرکز رو یخانوادم و حرفاشون دوری کنم و وارد بحث با برادرم نشم.
    البته دلیل اصلی اینطوری شدن برادرم طرز فکر غلط مادرم و روضه خونی های مداومش و حرفای بد و عجیب غریبیه که پشت سرم پیش بابام و برادرم میگه . این فرق موضوع من با شماست

  13. #19
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط shabnam22 نمایش پست ها

    از دکتر اومدم بهش گفتم یه مریض تو مطب بود جفت چشماش از عمل نابینا شده بود. هر روز یه داستان براش خیالبافی میکرد . هرچند روز یه پیزی ازش میپرسید و هرچی میگفتم من خبر ندارم باز یه چیزی میگف. تا دیروز بعد از 45 روز بابام گفت فلان چیز خراب شد حیف شد من گفتم حیف چشمای من بود که اینطور شد. مامان پرید گفت حالا اون جوونه که دوتا چشمش کور شده بود خوب بود تو هم مثل ولن میشدی؟ منظورشو فهمیدم که ذهنش کجاست وگرنه مامانم اینقدر مریض کور دیده بود که دلیلی نبود این توی ذهنش باشه
    چطوری اینقدر مسائل را بدجور بهم ربط می دی؟
    چرا دنبال این هستی که هر چیزی را به بدترین شکل ممکن برداشت کنی؟

    نکن با خودت این کار را ........
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  14. #20
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 28 اسفند 94 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1394-5-13
    نوشته ها
    333
    امتیاز
    8,314
    سطح
    61
    Points: 8,314, Level: 61
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 29.0%
    دستاوردها:
    Social5000 Experience PointsTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    1,080

    تشکرشده 814 در 264 پست

    Rep Power
    82
    Array
    آره گلم ... دلیل هرچی میخواد باشه فعلا که رفتاراش به اون صورت دراومده ...
    یه چیزی که بهت کمک میکنه کمتر حساس باشی رو رفتارای آزار دهنده ،فکر کردن به این مسئله اس که "من مسئول اصلاح و تربیت اون شخص نیستم .من زمان انرژی کافی برای درست کردن رفتار و گفتارش ندارم چون در اینصورت اون زمان و انرژی که میتونست برای خودمن مفید باشه صرف چیزی میشه که در نهایت به هدر میره..."

    بعد اینکار رو خودمون متمرکز میشیم که خودمون رو ارتقاء و پیشرفت بدیم به اصطلاح ظرف وجودی خودمون رو بزرگتر میکنیم که جا برای دریافت نعمت ها و خوبی ها و هرچی که بهش فکر میکنیم(علایق ،خواسته ها و آرزوهامون) داشته باشیم ...

    - پایه اصلی کار گسترش افکار مثبت هست نسبت به پیرانمون و دوست داشتن خودمون ...

    احساسات منفی مثل کند کننده و مانع عمل میکنه ...از خودت بپرس :

    وقتی به چیزهای بد فکر میکنم حالم بد میشه یا خوب ؟
    به چیزهای خوب فکر میکنم حالم بد میشه یا خوب ؟

    و اینم بپرس :
    من حال بد میخوام یا حال خوب ؟
    وقتی حال خوب دارم کارها خوب پیش میره یا حال بد ؟
    زندگی با حال بد لذت بخشه یا حال خوب ؟

    جواب اینها بهت کمک میکنه...




    - حتی میتونیم رو دوتا موضوع اخلاقی و رفتاری خودمون کار کنیم اونایی که فکر میکنیم نباشن بهتره
    برای مثال خود من رو دروغ و و نحوه بروز عصبانیت خیلی کار میکنم یعنی در هرشرایطی به این فکر میکنم که دروغ نگم و مدام دنبال کلمات و جملاتی میگشتم که بشه گفت و درعین حال دروغ نباشه ،الان راحت تر شده برام....(این برا این نبود که زیاد دروغ میگفتم نه!!! برای اینه که اصلا نگم)
    یا همین عصبانیت و بروزش که در هرشخصی به صورتهای مختلف هست...که من سعی کردم از حالت اعتراضی و پرخاشگونه به حالت نقد گونه غیر مستقیم در ایام صلح و سازش دربیاد ، با کمترین جملات !
    چون پرحرفی و لحن حرف زدن تند و اعتراضی مانع از شنیده شدن حرف اصلیمون میشه ...

    n تا جمله میشه گفت برای ادا کردن یه موضوع و مطلب... اونی رو انتخاب کنیم که دارای اثر باشه ...
    کمی تمرین میخواد + شناخت شخصیت طرف مقابل..
    مهستی عزیز هم اشاره کردن و چنتا جمله بیان کردن...لازمم نیست مثل همون ادبیات باشه ...هرکسی با ادبیات گفتاری مناسب زبان فرهنگی و اقلیمی خودش...

    - یک نکته هم درباره هنر گوش دادن : اکثر ماها به حرفا گوش میکنم که فورا یه جواب بدیم ...درصورتیکه همیشه نیاز نیست...

    اینو بتونیم کنترل کنیم که عالی میشه !

    - مشاورم که میری رفتارای طرفهای مقابلت رو توضیح میدی کمی هم درباره واکنش های خودت و فکرهاو احساساتی که اون لحظه داری براشون بگو تا راهنمایی و مشاوره بهتری بهت بدن ..
    هردو طرف معادله رو بیان کردن به جواب و راه حل دقیق تر بسیار کمک میکنه .مشاور درموردت قضاوت نمیکنه مطمئن باش گلم ... بهشون اعتماد کن.....
    اگه اون لحظه راه حلشون رو نمیتونی بپذیری انجام بدی حتما بگو ...حلش کن بعد بیا بیرون و توصیه هاشونو بکار بگیر...(بالاخره پول میدی که مشاوره بگیری - اینطور نباشه که حرفاتو میزنی ،خالی بشی بعد بیای بیرون و تمام!! )


    راستی تا یادم نرفته بگم حتما دنبال یه کار مناسبی باش که فعلا ساعات کمتری تو خونه صرف کنی و کارهایی که میکنی و قراره انجام بدی نتیجه بده،،اینو در راستای همونا انجام بده ...موضوعات دیگه رو قاطی این مسائل نکن که دچار آشفتگی و سردرگمی میشی ...نمیشه یه عالمه موضوع رو باهم حل کرد ... یکی یکی ...اصلا دوتا دوتا ولی دیگه سه تا سه تا نمیشه !!


    - با این چنتا کار حالت تقابل که بوجود اومده کمتر و کمتر میشه و هرچقدر کمتر بشه بیشتر درکت میکنن و از زندگیت راضی تر میشی و خوشحال تر ...مطمئن باش گلم . به خودت باور داشته باش و به کارهایی که میکنی





    پ.ن:اینا خلاصه و چکیده حرفامه در مورد مسائلی که داری.امیدوارم برات مفید و مثمر ثمر باشه ...

    موفق باشی گلم
    ویرایش توسط یاس پاییزی : چهارشنبه 15 مهر 94 در ساعت 19:57


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. با مخفی کاری های شوهرم و رمز روی گوشیش چه برخوردی کنم؟!
    توسط Somebody20 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 22
    آخرين نوشته: شنبه 05 اردیبهشت 94, 10:24
  2. ایستگاه کنجکاوی ( در مورد نفر قبلیت کنجکاوی کن)
    توسط کنجکاو در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 شهریور 89, 10:23
  3. عرفان داروی دردهای بی‌درمان
    توسط پندار در انجمن ادبیات و عرفان
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 05 آذر 88, 00:02
  4. تاثیر بیماری‌های روانی بر الگوی خرید
    توسط Niloo55 در انجمن وسواس
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 12 تیر 88, 09:17

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:05 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.