به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 36
  1. #11
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    من چه جوریم که می خوای مثل من باشی؟
    منم یه عالمه مشکل و ایراد دارم.
    نمی خواد مثل من باشی.

    مثل خودت باش.
    اگه بشینی تو خونه و ماتم بگیری و فکر و خیال کنی تا ابد این وضعیت ادامه داره.
    راستش مشکل تو اصلا اون پسر نیست. مشکلت خودتی. دنبال یه بهانه ای که افسردگیها و بی انگیزه گیهات را بندازی گردنش.
    پاشو برو ببینش و بیا. مطمئنم که ذره ای تغییر نمی کنی.

    یه برنامه برای خودت بذار.
    برای زندگی کردن. برای شاد و سالم زندگی کردن.

    سخت و فشرده هم نباشه.
    نمی خواد کل 24 ساعتت را پر از برنامه کنی.

    از کم شروع کن.
    زمانت را 4 قسمت کن.
    شش ساعت اولش که خوابی.
    شش ساعت دوم فقط یه برنامه خوب توش بذار.
    شش ساعت دوم یک برنامه
    شش ساعت سوم یک برنامه

    بقیه اش آزاد باش.
    سه تا کار خوب و با برنامه تو روزت باشه، کم کم خوب می شی. انگیزه پیدا می کنی.
    جذب زندگی می شی.

    اگه امکان کار کردن برات هست یه کار سبک پیدا کن و برو سرکار.
    کاری که کل روزت را نگیره. پول تو جیبیت را دربیاری و با پدرت بخاطرش بحث نکنی.

    یه کلاس ورزش حتما برو. با بقیه ورزش کردن و ورزش کردن تاثیر خیلی خوبی روی روحیه ات داره.

    کلاس هنری یا آموزشی هر چی دوست داری برو.

    ---------------------
    جمله آخر که نوشتی چیه؟
    آقا ... کیه؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  2. 4 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    delvand (چهارشنبه 11 شهریور 94), khaleghezey (جمعه 13 شهریور 94), zzzz (پنجشنبه 12 شهریور 94), ارغنون (جمعه 23 مهر 95)

  3. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 خرداد 96 [ 18:44]
    تاریخ عضویت
    1394-4-12
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    1,999
    سطح
    26
    Points: 1,999, Level: 26
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 63.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    47

    تشکرشده 9 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    من چه جوریم که می خوای مثل من باشی؟
    منم یه عالمه مشکل و ایراد دارم.
    نمی خواد مثل من باشی.

    مثل خودت باش.
    اگه بشینی تو خونه و ماتم بگیری و فکر و خیال کنی تا ابد این وضعیت ادامه داره.
    راستش مشکل تو اصلا اون پسر نیست. مشکلت خودتی. دنبال یه بهانه ای که افسردگیها و بی انگیزه گیهات را بندازی گردنش.
    پاشو برو ببینش و بیا. مطمئنم که ذره ای تغییر نمی کنی.

    یه برنامه برای خودت بذار.
    برای زندگی کردن. برای شاد و سالم زندگی کردن.

    سخت و فشرده هم نباشه.
    نمی خواد کل 24 ساعتت را پر از برنامه کنی.

    از کم شروع کن.
    زمانت را 4 قسمت کن.
    شش ساعت اولش که خوابی.
    شش ساعت دوم فقط یه برنامه خوب توش بذار.
    شش ساعت دوم یک برنامه
    شش ساعت سوم یک برنامه

    بقیه اش آزاد باش.
    سه تا کار خوب و با برنامه تو روزت باشه، کم کم خوب می شی. انگیزه پیدا می کنی.
    جذب زندگی می شی.

    اگه امکان کار کردن برات هست یه کار سبک پیدا کن و برو سرکار.
    کاری که کل روزت را نگیره. پول تو جیبیت را دربیاری و با پدرت بخاطرش بحث نکنی.

    یه کلاس ورزش حتما برو. با بقیه ورزش کردن و ورزش کردن تاثیر خیلی خوبی روی روحیه ات داره.

    کلاس هنری یا آموزشی هر چی دوست داری برو.

    ---------------------
    جمله آخر که نوشتی چیه؟
    آقا ... کیه؟
    من تا الان دسترسی به اینترنت نداشتم.منظورم اینه که من هم میخوام مثل شما منطقی باشم درست فکر کنم و تصمیم بگیرم و وقت و عمرمو صرف چیزای بیخود نکنم.اسم خودمو نزارم احساساتی و کارای اشتباه بکنم. با اراده باشم و مسئولیت پذیر . مهم تر از اونها شاد و مستقل

    مثال پول توجیبی مثال بود یعنی میدونم تفاوتم با همسن و سال های موفق خودم چقدر فاحش هست.
    تمام سعیمو میکنم حتما یه کلاس ورزش برم هفته ای دوس ه روز خیلی خوبه
    شیدا خانم شما از من کوچیکتری؟ میدونید زمان هایی هست که کامل این اقا رو فراموش میکنم ولی همین دید افسردگی متوسطی که دارم و بهانه جویی شدیدی که در من هست . یکدفعه یقمو میگیره
    اصلا روزم مثل پلک بهم زدنی میره و از بعد از ظهر به بعد که کلا ماتم زده هستم
    این اقا دلیل ناراحتی من نیست .دلم میخواس انگیزه ای برام باشه

    راستی انگار حرفامو نخوندین.کجا برم؟ ظهر با خط مامانم بهش زنگ زدم گوشیو برنداشت
    راستش دوماه پیش دانشگاهش بودم دختر عمه من اونجا میخونه یک سری هم به دانشکده اون زدم.البته من ندیدمش چون ادم زرنگ و دقیقی نیستم. شایداون منو دیده باشه
    خلاصه من از عضق شانس نداشتم :این اقا دوستم نداشت.البته میدونم که لیاقتمو نداشت;)

    ....
    من اون رو به اسم کوچیک صدا نیزدم میگفتم مثلا اقا حمید . فامیل من دلیروند هست چون ادم احساساتی هستم اسمموگذاشته بود دلیوند. گفتم شاید اون هم درحال خوندن حرفام باشه
    از فردا سعی میکنم .قتمو چهار قسمت کنم.ولی نصف زمان افسرده م و بی حوصله و انگار انگیزم اب میشه. نیمه دوم روز

  4. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 02 بهمن 95 [ 21:03]
    تاریخ عضویت
    1393-6-23
    نوشته ها
    71
    امتیاز
    2,733
    سطح
    31
    Points: 2,733, Level: 31
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    47

    تشکرشده 104 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ببین دلوند خوندم حرفات رو.اشکالی نداره فقط به خاطر کارهات خودتو سرزنش نکن
    شانسی بود که امتحانش کردی که بعدا از خودت طلبکار نباشی
    ولی بهترین جمله رو شیدا گفت:اقایون وقتی کسی رو بخوان ازش نمیگذرن.این ادم تورو رها کرده و تو توی این سالها امکان چندین بار ازدواج رو داشتی و براش مهم نبوده
    دیگه بگذر ازش و فراموشش کن.هروقت دل تنگ شدی به چیز دیگه فکر کن جز اون.
    همچین پسرایی ارزششو ندارن

    برای زندگیت هم کم کم شروع کن تا از افسردگی دربیای

  5. 3 کاربر از پست مفید omidvaar تشکرکرده اند .

    delvand (پنجشنبه 12 شهریور 94), آی تک (پنجشنبه 12 شهریور 94), شیدا. (پنجشنبه 12 شهریور 94)

  6. #14
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    تماسی که گرفتی اشتباه بوده.
    خودت را اینقدر تحقیر نکن.
    وقتی تو زنگ می زنی و اون جواب نمی ده، یه چیزی در درون تو می شکنه. تحقیر می شی، کوچیکتر و ضعیف تر می شی. برای همین دفعه بعد راحت تر دنبالش می دویی. باز جوابی نمی گیری و باز تضعیف می شی. این جواب نگرفتن ها، شخصیت و عزت نفست را داغون می کنه. ادامه نده. همین امروز، اون فصلی از زندگیت که آقای مذکور توش بوده برای همیشه ببند بذار کنار.

    فامیلیت را هم اینجا نمی گفتی بهتر بود.
    اینقدر هم دچار خیالات وجود اون آقا هستی که توی تاپیکت خطاب بهش می نویسی.

    حتما هر روز چند تا کار مفید انجام بده.
    برنامه سخت برای خودت نذار. چون اگه سخت باشه و انجام ندی، می ذاریش کنار.

    می تونی شبی نیم ساعت کتاب خوندن بذاری
    یا مثلا کتاب صوتی گوش دادن
    فیلم با محتوا دیدن. با یه هدف خاصی فیلم یا سریالی را دیدن

    مثلا برنامه جمعه ات متفاوت باشه
    هر هفته یک بار یه غذا یا دسر ... جدید درست کنی
    یا کوه بری
    برقصی
    جمعه ها نهار را تو درست کنی و همه اعضای خونه مهمون تو باشن.
    کارهای کوچیک و ساده ای که راحت می شه باهاشون خوشحال بود و خوشحال کرد.

    اگه توی شهرتون امکانش هست چند وقت یکبار برو دیدن سالخورده ها، بچه های بی سرپرست، ...

    خودت باید پیدا کنی چی می تونه روی روحیه ات، انگیزه ات، نگاهت به زندگی و ... تاثیر بذاره.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  7. 6 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    andrya (پنجشنبه 12 شهریور 94), delvand (پنجشنبه 12 شهریور 94), khaleghezey (جمعه 13 شهریور 94), zzzz (پنجشنبه 12 شهریور 94), آی تک (پنجشنبه 12 شهریور 94), ارغنون (جمعه 23 مهر 95)

  8. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 خرداد 96 [ 18:44]
    تاریخ عضویت
    1394-4-12
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    1,999
    سطح
    26
    Points: 1,999, Level: 26
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 63.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    47

    تشکرشده 9 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    تماسی که گرفتی اشتباه بوده. خودت را اینقدر تحقیر نکن. وقتی تو زنگ می زنی و اون جواب نمی ده، یه چیزی در درون تو می شکنه. تحقیر می شی، کوچیکتر و ضعیف تر می شی. برای همین دفعه بعد راحت تر دنبالش می دویی. باز جوابی نمی گیری و باز تضعیف می شی. این جواب نگرفتن ها، شخصیت و عزت نفست را داغون می کنه. ادامه نده. همین امروز، اون فصلی از زندگیت که آقای مذکور توش بوده برای همیشه ببند بذار کنار. فامیلیت را هم اینجا نمی گفتی بهتر بود. اینقدر هم دچار خیالات وجود اون آقا هستی که توی تاپیکت خطاب بهش می نویسی. حتما هر روز چند تا کار مفید انجام بده. برنامه سخت برای خودت نذار. چون اگه سخت باشه و انجام ندی، می ذاریش کنار. می تونی شبی نیم ساعت کتاب خوندن بذاری یا مثلا کتاب صوتی گوش دادن فیلم با محتوا دیدن. با یه هدف خاصی فیلم یا سریالی را دیدن مثلا برنامه جمعه ات متفاوت باشه هر هفته یک بار یه غذا یا دسر ... جدید درست کنی یا کوه بری برقصی جمعه ها نهار را تو درست کنی و همه اعضای خونه مهمون تو باشن. کارهای کوچیک و ساده ای که راحت می شه باهاشون خوشحال بود و خوشحال کرد. اگه توی شهرتون امکانش هست چند وقت یکبار برو دیدن سالخورده ها، بچه های بی سرپرست، ... خودت باید پیدا کنی چی می تونه روی روحیه ات، انگیزه ات، نگاهت به زندگی و ... تاثیر بذاره.
    درسته یه چیزی تو وجودم شکست. وبالاخره اون غروری رو که تو بی توجهی بهش تو این دوسال واسه خودم پیدا کرده بودم کم شد. اما دیگه مثل سه چهارسال پیش ولع نمیگرتم که تا اخرش برم .خب حالا که زدم دوبار دیگه بزنم. حوادث و غم ها فقط ناراحتم میکنن برخلاف خیلی از کسایی که دیدم وش نیدم که اینجور چیزا باعث میشه یه حرکتی پیدا کنن مثلا برن تا کجا درس بخونم که به طرف بگن ببین ماکمتر از تو نیستیم یا خیلی انگیزه های دیگه من انگیزه نمیگیرم اتفاقا بی حال تر میشم و فقط ناراحت میشم من دیگه بعد از لیسانسم حتی امتحان فوق رو هم ندادم .انگار میخوام یه چیزی از اسمون بیفته خوشحالم کنه یه حادثه من واقعا مشکل انگیزشی دارم.چون بالاخره یه هدف هایی دارم که مدام وسطش دلسرد میشم .نمیشه بگی که هدف خوب نیست.شاید چون ذهنم شلوغه اوولویت بند ینتونم بکنم ولی گاهی مثلا هدفم خوندم یه کتابه که خیلی زیاد نیست یا یاد گرفتن یه مهارت حالا میفهمم که برخلاف خیلیا که با پسرا رابطه داشتن یا به قولی دوست داشتن تق=فاوتشون با من چی بود. من وابسته میشم و وابستگی مانع جلورفتم میشه


    مثل فامیل ما دور وبرمون زیاده.تمام فامیلمون بچه دانشجو دارن و سنشون هم بین بیست و پنح تا سی هست این که میگید فصل با اون بودن رو کنار بزار.واقعا سخته .مثل اینه احساسش که به هیچ میرسم نمیدونم چرا دوسال پیش به این احساسات فکر نکردم.یک عده بخصوص اقایون فکر نکنن ما یه دوستی ساده داشتیم من برای خودم خیالات برم داشته. نه اون یکی دوسال اولش اون خیلی جدی بود. تا جاییکه اونزمان که من قوی تر بودم و گاهی میفهمید که مثلا نمیخوامش چندباری به حالت گریه رفت .اما نفهمیدم توی ذهنش از کی من رو جدا کرد و فقط یه دوست حسابم کرد اخه دوسال پیش که یکبار باهاش حرف زدم و گله ای کردم گفت کجایی من از فلانی که یه پسر بود هم دوساله خبر ندارم .اونجا نمیدونم عمدا میخواست بهم بفهمونه یا من فهمیدم که من و دوست پسرش در یک حد شدیم براش شاید زمانیکه اون احساس داشت و من هیچ احساسی به اون نداشتم! و شاید خیلی از شاید های دیگه ......

    دوس دارم این قسمت حرفمو تو نمونه های عینی منع رابطه بنویسید:ضرر خوردن از رابطه های دوستی فقط ضرر مثلا جسمی نیس.من ضرر روحی خوردم که واقعا بدتره.من اگه از یه دختر با اعتماد بنس قوی زرنگ رسیدم به یک ادم رنجور ضعیف دلیلش خورد شدن تو همین رابطه دوستی بود.ادمی نبودم که هرروز دست یکی باشم کلا دوتا رابطه داشتم ولی واقعا خورد شدم. واقعا اگه وابسته میشید تن ندید به دوستی. پسرا راخت فراموش میکنن و قوی تر هستن و زودتر تصمیم میگیرن و منتظر طرفشون هم نمیشینند.پسرا از دخترایی که مستقل نیستن وگلیم خودشونو از اب نمیتونن بکشن خوششون نمیاد یا به قولی از کسی که اویزونه باور کنید من خیلی دختر خوبی بودم و جایگاهم الانم نیس که تو خونه خودمون هم اضافی باشم. من رو این وابستگی اینطور کرد.تمام انگیزم شد یه ادم.ادمی که نمیخواست منو اینجور اویزون ببینه و برای همین و چندتا دلیل دیگه رفت سمت اینده درخشان خودش. یکروز هم مارو دید و به قولی ازمون حلالیت خواست تا چه معنوی چه مادی یوقت نیام یقشو بگیرم و هرروزش از ذیروزش بهتره و منتظره ببهترینه.من ماتم زده و بی انگیزه با یه زندگی غمگین فقط هرروز سم بالاتر میره و از خواسته هام وارزوهام دورتر میشم پس بدونید تنهایی از نود درصد این رابطه ها بهتره.کاش هیچوقت دوستم من رو تو این راه کمک نمیکرد
    ویرایش توسط delvand : پنجشنبه 12 شهریور 94 در ساعت 18:46

  9. #16
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 02 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1394-2-06
    نوشته ها
    339
    امتیاز
    15,253
    سطح
    79
    Points: 15,253, Level: 79
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    700

    تشکرشده 557 در 227 پست

    Rep Power
    69
    Array
    سلام من خوب درکت میکنم گفتی اون اقا دکترا میخونه؟ حالا تو عاشق یکی شدی ازت سرتره
    الان همه میگن مگه هرکی دکترا بخونه سره خخخخ
    البته اگه دکترا بخونه میگم
    منکه عاشق یکی شدم ازخودمم کمتربود تازه بااینکه کلی عمل و ارایش میکرد بازم عکسشوهرکی میدید میگف ساناز تو ازون خوشکلتری همچین ادمی بمن گف ازقیافت خوشم نمیاد توم مثل من وسواس گرفتی منم دوساله توفکرشم منم بدوون انگیزه منم سنم داره میره بالا
    رفتم سرکار اونجا یه اقادکتره هس بدجور ازش خوشم اومده :)
    خودمم باورم نمیشد میگفتم فقط سامان قشنگه خوشتیپه حالا وضع من ازتوخرابتره من عاشق ظاهر اون شده بودم
    ازشرایط تو بدترم هس
    تازه من غیر این شکست عشقی چنتا مشکل دیگم دارم بری تایپیکامو بخونی ب خودت امیدوار میشی
    از چن طرف دارم نابود میشم فشار روحی شدید روم هس
    اگه بری طرف اون پسر یا زنگ بزنی هرچی بیشتر ازت فاصله میگیره من امتحان کردم این راهو ولی موقعیکه بیخیالش بشی خودش میاد سراغت من دوسال فقط التماس میکردم اعتمادبنفسموخراب کرد غرورموشکست شدم یه ساناز مرده الانم گاهی عوارضشودارم
    من برات میتونم دعاکنم
    بگم بهت خودتوسرگرم کن سرخودتو شلوغ کن ینی برو ادامه تحصیل بده سرکار برو کلاس موسیقی من خیلی دوس دارم
    یا توخونه اشپزی کن بهت ارامش میده مثلامن یکم شکموم با خواهرم برنامه ریزی میکنیم میگم فردا اینارو بخریم بپزیم:) بایدببینی ازچی خوشت میاد

  10. 2 کاربر از پست مفید zzzz تشکرکرده اند .

    delvand (پنجشنبه 12 شهریور 94), آی تک (پنجشنبه 12 شهریور 94)

  11. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 خرداد 96 [ 18:44]
    تاریخ عضویت
    1394-4-12
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    1,999
    سطح
    26
    Points: 1,999, Level: 26
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 63.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    47

    تشکرشده 9 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط zzzz نمایش پست ها
    سلام من خوب درکت میکنم گفتی اون اقا دکترا میخونه؟ حالا تو عاشق یکی شدی ازت سرتره
    الان همه میگن مگه هرکی دکترا بخونه سره خخخخ
    البته اگه دکترا بخونه میگم
    منکه عاشق یکی شدم ازخودمم کمتربود تازه بااینکه کلی عمل و ارایش میکرد بازم عکسشوهرکی میدید میگف ساناز تو ازون خوشکلتری همچین ادمی بمن گف ازقیافت خوشم نمیاد توم مثل من وسواس گرفتی منم دوساله توفکرشم منم بدوون انگیزه منم سنم داره میره بالا
    رفتم سرکار اونجا یه اقادکتره هس بدجور ازش خوشم اومده :)
    خودمم باورم نمیشد میگفتم فقط سامان قشنگه خوشتیپه حالا وضع من ازتوخرابتره من عاشق ظاهر اون شده بودم
    ازشرایط تو بدترم هس
    تازه من غیر این شکست عشقی چنتا مشکل دیگم دارم بری تایپیکامو بخونی ب خودت امیدوار میشی
    از چن طرف دارم نابود میشم فشار روحی شدید روم هس
    اگه بری طرف اون پسر یا زنگ بزنی هرچی بیشتر ازت فاصله میگیره من امتحان کردم این راهو ولی موقعیکه بیخیالش بشی خودش میاد سراغت من دوسال فقط التماس میکردم اعتمادبنفسموخراب کرد غرورموشکست شدم یه ساناز مرده الانم گاهی عوارضشودارم
    من برات میتونم دعاکنم
    بگم بهت خودتوسرگرم کن سرخودتو شلوغ کن ینی برو ادامه تحصیل بده سرکار برو کلاس موسیقی من خیلی دوس دارم
    یا توخونه اشپزی کن بهت ارامش میده مثلامن یکم شکموم با خواهرم برنامه ریزی میکنیم میگم فردا اینارو بخریم بپزیم:) بایدببینی ازچی خوشت میاد


    د



    Zzz عزیز من هم کمی از تاپیک های خیلی بلندت رو خوندم و درک میکنم که درکم میکنی.ولی شما کلا دربرابر من مایه دار حساب میشی!! من هم کم مشکل ندارم این یکی تفریحم حساب میشه.ولی قضیه مون حالبه من و شما دو طرفمون دونقطه متقابل هستن ولی نتیجه مون یکیه.دلمون رو شکستن

    حالاکه شرایطت نزدیکه بزار باهات دردودل کنم. اون دقیقا از زمانی من رو نخواست که شرایطش بهتر شد یه داشنگاه بهتر و محیط بازتر و ازادتر وصدالبته موقعیت بهترش. همینه که میگن دخترتون رو به کسی ندین که چشم و دلش گشنه باشه. تو شرایطی من رو رها کرد که بیشترین نیاز رو بهش داشتم و دربدتری موقعیت زندگیم بودم واون میدونست مشکلو و حتی مشکلمو کوفت توی سرم.

    شاید یک طرف غصه من این باشه که ما مشکل نداشتیم و رابطمون تموم شد. یعنی من تو شوک موندم که چرا؟ یکسال بعد از جداییمون برای من عین دیروز بود ولی برای اون همه چیز تموم شده بود و من شده بودم دوستش. دوستش که براش خیلی عزیز بود و یه طرف بزرگ دیگه ناراحتی من اینه که اون زمان به شخصیت من توهین کرد. شاید دلیل ایکه مخوام برگرده همینه بگه که اشتباه کرده به شخصیت من توهین کرده و گفت اگرچه یه خوبیای داری ولی متانت و صوری و قنائت و ازینا نداری و غیرمستقیم بگه از اون دخترایی هستی که برای دوست یخوبی. از این بیشتر به یه ادم میشهتوهین کرد؟. یعنی منه بچه که هرکاری با اون کرده بودم از سر سادگیم بود نه حقه و سیاست رو بدون این صفت ها دونست. درحالیکه من برای کسی که ادم باشه همه اینها رو دارم و هیچ وقت فکر نمیکردم یکی بهم بگه متانت نداری و از این حرفا فقط به خاطر اعتماد بچگانت بهش.البته بگم منظورم نیس من کار زشتی دربرابر اون مرتکب شدم.
    جالب اینکه اگه این ادم رو ببینی شاید باورت نشه من رو پس زده باشه یا اهل این کاراو حرفا باشه.
    البته با هرکس هست و هرکسی زنش بشه بزار یه جمله اعتماد به نفس دارانه بگم: مثل من گیرش نمیاد و قطعا ادمها چیزای با ارزشی که توانایی داشتنش رو نندارن رو پس میزنن.مثل من که تاب درس خوندن و مطالعه که با ارزش ترین کار هست رو پس میزنم
    ولی باز بهت بگم ماجرای ما جالبه دو طرفمون دو تا ادم در نقطه مقبال هستن و من و شما هم همینطور شما با این وجود پیش رفتی و درستو خوندی و اینجا هم خیلیا دوست دارن تمام مشاورها برات نوشتن و من ماتم زده موندم دوسه ساله.توی پرانتز هم بگم همش به دلیل مشکلات عاطفیم نبوده—نتیجه مون یکی شده
    هم خیلی دلم میخواد یکبار از نزدیک نزدیک چشم تو چشم ببینمش و بگم با نگاهم که خیلی پستی چون رابطه وقتی توی دوشهر متفاوت وبدیم قطع شد. از دل برود..... اصلا شاید اونجا قضیه دوس باش رو یاد بگیر. هم به هیچ عنوان نمیخوام یادم بمونه . ببینمش ولی میخوام بدونه که خیلی پسته
    اخرین بار از روی غرورم هیچ چیزی موقع کات کردن نگفتم ولی خیلی حرفا موند. نمیدونم بعد از دوسال چرا یادش افتادم


    مرسی از پیشنهادات کم کمک سعی میکنم انجامشون بدم

  12. کاربر روبرو از پست مفید delvand تشکرکرده است .

    zzzz (پنجشنبه 12 شهریور 94)

  13. #18
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 02 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1394-2-06
    نوشته ها
    339
    امتیاز
    15,253
    سطح
    79
    Points: 15,253, Level: 79
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    700

    تشکرشده 557 در 227 پست

    Rep Power
    69
    Array
    یچیز گفتی گریم گرف
    گفتی یباردیگه دلت میخواد ببینیش بگی پستی
    من دلم میخواد ببینمش یه دل سیر بگم چقد دوسش دارم :(
    فقط دارم خودمو گول میزنم با اون همکارم که مثلا ب این فکرکنم خیالی
    چون بشدت وسواس فکری گرفتم سراون پسر
    باورت نمیشه تا همین امروز هی تو وایبر و برنامهای دیگه نگامیکنم آن و اف ش کی هس تا الان چکش میکنم دارم خیالی باهاش زندگی میکنم
    تو براش تکراری شدی انگار وقتی به موقعیت رسید یادخترای دیگه دلشو زدی همه پسرا همینن تازه من حتی نذاشتم بهم دس بزنه بخاطر اون تلاش کردم شاید همه فکرکنن بخاطر سرگرمی یا پر کردن وقتم یااینکه زندگی کنم نه
    توم واس خودت انگیزه درست کن
    مثلا من وقتی صب زود پا میشم خوابم میادسخته ولی میگم پاشم برم اون اقارو میبینم سرکارم بخاطر دیدنش خخخ درسته خیالیه الکیه اما همین عامل میشه که هروز یه رب اضافه کاری میخورم یه رب زود میرسم حخخخ
    من جات بودم میشستم فقط درس میخوندم تا ب اون پسرثابت کنم که کیس خاصی نیس که فکرکرده ب یجارسیده ازدماغ فیل افتاده هم بادرس خوندن بیخیالش میشی خودت اعتمادبنفس پیدا میکنی هم برات موردای بهتر پیدا میشه باور کن من وقتی باسامان کات کردم فکرمیکردم فقط این تو جهان خوشکلوخوشتیپه فقط چهره اینو دوس دارم وقتی ازین اقادکتره همکارم خوشم اومد خوشال شدم که سامان برام کمرنگ شد گفتم پس میتونم عاشق یکی دیگم بشم ازون خیلی سرتره ازنظر ظاهرو تحصیلات خخخ
    من یه زمانی انقد وابسته سامان بودم که قسمش میدادم ب امام حسین جواب مسجمو بدم :(یادش افتادم
    به قدری وابستش بودم نذر میکردم صلوات میگفتم جوابمو بده سرنمازدعامیکردم یا سامان یا مرگم نمیدونی چی بروزم اومد تو این دوسال انقد دلم براش تنگ میشه که همین چن دقه پیش عکسشو نگا کردم دارم باعکساش زندگی میکنم :( اینارو گفتم بدونی چقد وضعت ازمن بهتره کارایی که کردم تونکردی چقد غرورمو شکستم التماسش کردم اگه بهت گفته تو واس دوستی خوبی که مرد بوده اون بااینکه میدونس من اهل حتی دوستیم نیستم پیشنهاد رابطه ج ن س داد
    این ینی چی؟از صدتا فش بدتره فکرکرده من دختراویزونم دنبال شوهرم البته بماند دوسال بعد فهمید من واقعادوسش داشتم دوماه بهش کارنداشتم خودش برگشت و اس داد اما من ادامه ندادم چون دوسال طول کشید تا دیگه وابستش نباشم با هزارتامشاوره اروم شدم وقتی قصدش ازدواج نیس چرا خودمو وابستش کنم الکی
    الان توخماری مونده خخخ

  14. کاربر روبرو از پست مفید zzzz تشکرکرده است .

    delvand (جمعه 13 شهریور 94)

  15. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 02 مهر 95 [ 23:41]
    تاریخ عضویت
    1392-2-09
    نوشته ها
    153
    امتیاز
    3,832
    سطح
    39
    Points: 3,832, Level: 39
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 118
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    128

    تشکرشده 312 در 128 پست

    Rep Power
    31
    Array
    دلوند جان تو این چند سال بعد از جدایی با هیچ مرد دیگه ای اشنا نشدی؟؟
    راستی چه مدت باهاش بودی؟الان در چه حد بهش فکر میکنی یعنی مثلا هر روز بهش فکر میکنی یا گهگاهی میاد تو ذهنت؟؟
    به نظرم اولین قدم شروع یه برنامه جدی و مناسب برای زندگیت هست تا از این رکود و افکار مزاحم در بیای

  16. کاربر روبرو از پست مفید gisooo تشکرکرده است .

    delvand (جمعه 13 شهریور 94)

  17. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 خرداد 96 [ 18:44]
    تاریخ عضویت
    1394-4-12
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    1,999
    سطح
    26
    Points: 1,999, Level: 26
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 63.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    47

    تشکرشده 9 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خب zzz شما از من کوچیکتری فکرکنم متولد هفتاد هم نباشی.
    من هم قبلا توی بیست تا بیست و یکسالگیم از اون کرایی مثل سرنماز گریه و قسم وایه دادن گوشی تلفن و چقدر حرص و اظطراب واسه خاموش بودن گوشی کشیدم .همینا منو اعتماد به نفسمو و شخصیتمو نابود کرد
    من با این به قول شما از این جریانات دست زدن نداشتیم برای همین من هم فکر میکنم ادم دیگه مثل این واسه من پیدا نمیشه. شایدم واسه همینه که اینقدر ناراحتم چرا نتونست منو خوب بشناسه و به شخصیتم توهین کرد. واقعا این داستان ها که پسره از شخصیت دختره تعریف میکنه خیالیه؟داستان تخیلیه یا دختره سیاست و داناییش توی رابطه زیاده
    من البته کار اشتباه کم نکردم ولی باز بهش حق نمیدم چرا منو نشناخته
    شما چون تازه 23 سالته خیلیم خوبه که به قول خودت عشق الکی داشته باشی و برای خودت انگیزه درست کنی.من دیگه پیر شدم .یعنی واقعا حس و حالشوندارم
    من اخیرا چکاپ وایبر و واتسپ و اینا میکنم ولی واقعا اینا حماقته. تورو خدا شما که ارادت زیاده و به هرحال از پس درس خوندن بر اومد یاز پس این هم بربیا . دیگه چکش نکن

    گیسو خانم نه خیر من گفتم زمانیکه با این اقا با من کات کردیم که واقعا یادم نیس چرا و چطور بود و کی اینکار رو کرد توی بدترین حالم بود و ترک ایشون قضیه رو بدتر کرد.بوسطه یکی از دوستان با خنده الکی اشنا شده بوم که اینم خوب نبود تازه برام بقیه فکر بد میکردن. یکسال با هندزفری توگشم و جمع کردن انواع البومای موسیقی گذشت و بعدشم که فارغ التحصیل شدم به سختی و از اون زمان ارتباطات خیلی کمی داشتم و تنها ادمهایی که منو میدیدن تو مغازه موقع خرید بودن که اینهام مورد پسند من نبودن

    توی این دوسال نمیدونم چی شده بود که بهش فکر نمیکردم چون تاحدی ازش متنفر شده بودم چون روزی که بهم گفت بعیده مناسب هم باشیم و معیارای من رو نداری دلم و غرورم شکست حتی چندماه بعدش جواب مسجی که زده بود رو ندادم و همه چیز تموم شده بود ولی الان یکماه یادش افتادم و تازه یاد این افتادم که باید کامل فراموشش کنم و حس از دس دادنش برام خیلی سخته به قول zzz فکر میکنم دیگه مثلش برام نیست.

    نمیخوام زیاد توضیح بدم که کامل شناخته بشم یوقت ولی اوضاعم توی خانواده زیاد خوب نیس و برنامه ریختن برام اسون نیس ,و انجامش هم. یعنی خانوادم باهام زیاد خوب نیستن حق دارن اونام میخوان من لااقل مثل zzz یه کاری میرفتم


 
صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: جمعه 08 بهمن 00, 23:20
  2. سیگار...
    توسط شمیم الزهرا در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 21
    آخرين نوشته: پنجشنبه 03 مهر 99, 22:21
  3. در خواستگاری چی بپرسیم؟ چی نپرسیم؟
    توسط samir65 در انجمن ارتباط دختر و پسر(عشق)
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: شنبه 28 تیر 93, 23:25
  4. چطور به ترک سیگار همسرم کمک کنم؟
    توسط ابر بهاری در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: یکشنبه 20 فروردین 91, 10:40
  5. برون شو ای غم از سینه که لطف یار می آید
    توسط مدیرهمدردی در انجمن موسیقی و آرامش، دانلود موسیقی و...
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 01 فروردین 91, 17:38

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:29 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.