خوب پس منم یه خاطره از بهرین خاطرهامو میگم
15 مرداداولین سالگرد عروسیمون بود از چند وقت پیشش همش ازم میپرسید بریم مسافرت شمال یا هدیه بخرم من گفتم نمیدونم راستش زیاد دوس نداشتم برم مسافرت بیشتر هدیه رو دوس داشتم ولی از طرفی هم دوس داشتم سوپرایز شم خلا صه روز سالگردمون رسید از همون صبحشش شادو خوشحال بودیم به پیشنهاد من رفتیم اتلیه من دوباره لباس عروسمو که واسه عروسی خریده بودمو پوشیدم و دوتایی رفتیم 2 تا عکس یادگاری انداختیم بعدم رفتیم یه کیک با شمع 1 به مناسلت اولین سالگردمون گرفتیم رفتیم یه رستوران شیک با موسیقی زنده یه شاخه گلم واسم خرید و گفت که امسال نتونشتم چیزی واست بخرم ببخشید و.. خیلی خورد تو ذوقم خیلی ولی حفظ ظاهر کردمو نخواستم شبمونو خراب کنم بهش گفتم بعدا اینارو جبران کن گفت حتما هیچی خلاصه حسابی خندیدمو یه موزیک به مناسیت سالگردمون واسمون گذاشتن ما هم میون اون همه جمعیت کیکو بریدیم خیلی خوشحال بودم خیلی همون لحظه یه دفعه یه جعبه از تو دستش اورد بیرون داد بهم قفل کردم تو این 1 سال اونقدر بچم پول نداشت که واسم کادو بخره منم به روش نیاوردم خیلی دوس داشتمو ولی دیگه نمیگفتم خلاصه یه جفت گوشواره طلاخوشگل واسم خریده بود اون لحظه میتونم بگم بهترین لحظه و به جرات میتونم بگم که دوباره شب عروسیم با اون کادو و جشن واسم تکرار شد گفتم تو که پول نداشتی اینقد گفت از خیلی وفت پیش پس انداز میکردم خلاصه خیلی خوب بود خیلی شوشو مو دوست دارم ایشالا نسیب بقیه هم بشه خودشم خیلی کیف کرد خوشحالیمو دیدفداششش
علاقه مندی ها (Bookmarks)