به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 33
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 27 مرداد 94 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1394-2-18
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    859
    سطح
    15
    Points: 859, Level: 15
    Level completed: 59%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    4

    تشکرشده 77 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دختر خوب بزرگترین اشتباهی که ممکنه یک خانم بخصوص تحصیلکرده که سالها زحمت تحصیلو برای داشتن یک زندگی خوب و مستقل و بدون وابسیتگی به دیگران به جان خریده اینه که درست زمان برداشت محصول زحماتش به خاطر یک نفر دیگه کوتاه بیاد و راهی رو انتخاب کنه که خط بطلانیست بر تمام تلاشهای خودش و خانوادش آنهم به خاطر مردی که به احتمال زیاد کنترلگر و سلطه جوست و هدفش تسلط و منزوی کردن و نیازمند کردن همسرش هست تا به این ترتیب با احساس قدرت و سلطه جویی از رنجها و ترسهای درونیش رهایی پیدا کنه. همسرتون به نوعی شاید در وجودش به شما و تواناییهاتون حسادت می کنه و برای سرپوش گذاشتن بر احساس ش با بزرگنمایی ضعفهای شما که به یقین خودش هم بیمشار داره اعتماد به نفس و عزت نفستونو پایین میاره تا مرحمی باشه بر دردها و شعفهای خودش. خواندن مطالب فراوان که خوشبختانه به آسانی در اختیار همه هست در مورد مردان سلطه جو و ازار دهنده به شما کمک می کنه تا درک دقیقتری از وضعیت روحی همسرتون پیدا کنید و با نیرومند کردن خودتون از نقش قربانی خارج شده و کنترل زندگیتونو به دست بگیرید مسلما ابتدا سخت ولی شدنی است

  2. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 مهر 94 [ 23:46]
    تاریخ عضویت
    1393-8-16
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    999
    سطح
    16
    Points: 999, Level: 16
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط raha20014 نمایش پست ها
    دختر خوب بزرگترین اشتباهی که ممکنه یک خانم بخصوص تحصیلکرده که سالها زحمت تحصیلو برای داشتن یک زندگی خوب و مستقل و بدون وابسیتگی به دیگران به جان خریده اینه که درست زمان برداشت محصول زحماتش به خاطر یک نفر دیگه کوتاه بیاد و راهی رو انتخاب کنه که خط بطلانیست بر تمام تلاشهای خودش و خانوادش آنهم به خاطر مردی که به احتمال زیاد کنترلگر و سلطه جوست و هدفش تسلط و منزوی کردن و نیازمند کردن همسرش هست تا به این ترتیب با احساس قدرت و سلطه جویی از رنجها و ترسهای درونیش رهایی پیدا کنه. همسرتون به نوعی شاید در وجودش به شما و تواناییهاتون حسادت می کنه و برای سرپوش گذاشتن بر احساس ش با بزرگنمایی ضعفهای شما که به یقین خودش هم بیمشار داره اعتماد به نفس و عزت نفستونو پایین میاره تا مرحمی باشه بر دردها و شعفهای خودش. خواندن مطالب فراوان که خوشبختانه به آسانی در اختیار همه هست در مورد مردان سلطه جو و ازار دهنده به شما کمک می کنه تا درک دقیقتری از وضعیت روحی همسرتون پیدا کنید و با نیرومند کردن خودتون از نقش قربانی خارج شده و کنترل زندگیتونو به دست بگیرید مسلما ابتدا سخت ولی شدنی است
    سلام من دارم تلاش میکنم....ولی چیزی که خیلی الان داره منو ازار میده افسردگی شدید درونی منه..و سرد مزاجی من ...همسرم چند بار توی خواب ارضا شده..بلند شده رفته حمام..ولی من اصلا دلم نمیخواد بهش نزدیک بشم...اینم فکرمیکنم برمیگرده به اینکه توی رابطه حس میکنم بیشتر به فکرخودش تا من...رفتم دکتر زنان میگه چون افسرده هستی سرد شدی..دوست دارم یه مدت تنها باشم..برم خونه مامانم بمونم..نمیدونم چی درسته چی غلط...یاداوری خاطرات تلخ گذشته که عروسی افتضاح واسم گرفت..حرف خانواده ش گوش داد..اصلا دوست ندارم برم خونه مادرش..فرداجمعه ست..باید بریم...ازشون متنفرم..دیروز میگه میخوام خونه رو کاغذدیواری کنم کابینت عوض کنم...ولی من اصلا دوست ندارم...اصلا....هی بهش میگم خونه رو عوض کن با من لج میکنه چون کل این ساختمان مال خانواده ش میگه ماباید همه باهم بفروشیم...خسته شدم اینقدر مسایل کاری رو باخانواده ش قاطی هستن...شب های قدر همش میگفتم خدایا نجاتم بده...ولی...شوهرم منو دوست نداره وگرنه نمیگفت برو طلاق بگیر چرا نمیری من راحت شم....بچه ها فقط واسه کناراومدن با طلاق کمکم کنید

  3. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 مهر 94 [ 23:46]
    تاریخ عضویت
    1393-8-16
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    999
    سطح
    16
    Points: 999, Level: 16
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خواهش میکنم یکی راهنمایی کنه من هرچی منتظرم کسی جواب نمیده...من اصلا سیاست ندارم چو همسوم موذی دوستش ندارم..وابسته شدم ...

    - - - Updated - - -

    بچه ها دارم به جدایی فکرمیکنم چیزی هست که خودش چندبار عنوان کرده من جلوشو گرفتم....بخاطر وابستگی و عاطفی بودن من...سواستفاده گر شده...حالا میخوام بهش بگم بیاد جداشیم میدونم طاقت نمیارم...ولی تلاش,میکنم مقابله کنم...میخوام بهش بگم کل مهریه منو بده و جداشیم...یا کمکم کنه از ایران برم...و نصف مهریه مو بده...همش بهم میگه دروغ گویی..خسته شدم این دفعه هم خیلی افتضاح جلوی خانواده ش بهم توهین کرد..متنفرم ازش...کمکم کنید...وابستگی دیگه چیه...!!!افتضاح...متنفرم از خودم...از خاروتحقیر شدنم...

  4. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 21 اسفند 94 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-12
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,513
    سطح
    30
    Points: 2,513, Level: 30
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 124 در 73 پست

    Rep Power
    30
    Array
    سلام صبا جان.....عزیز دلم چرا تایپیکات با هم تناقض داره....توی اولی گفتی که شوهرت میخواد طلاقت بده..اما تو عاشقشی و شدید دوستش داری..و از دوستان همدردی عاجزانه درخواست کمک و راهکار کردی که کاری کنی طلاق نگیری و شوهرت رو عاشق خودت کنی.......!!!!!!!
    اما توی این تایپیک گفتی که از شوهرت بیزاری در حد اینکه موقع رابطه زناشویی فکر میکنی داره بهت تجاوز میشه......و اینکه شوهرت رو اصلا و ابدا دوست نداری.....و میخواهی ازش طلاق بگیری.....!!!!
    ولله من متوجه نشدم......!!!

  5. کاربر روبرو از پست مفید خورشید30 تشکرکرده است .

    khaleghezey (چهارشنبه 11 شهریور 94)

  6. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم خیلی متاسفم ولی به نظر من شما اگه طلاق هم بگیری احتمال قوی توزندگی بعدی هم مشکل خاهی داشت چون دیدگاه درستی از زندگی زناشویی نداریو فکر میکنی همون دختر دوران مجردی هستی البته کارهای شوهرتم غلطه هردو باید اموزش ببینین اخه این بچه بازیا چیه ؟ شما نمیدونی یه مرد هرچقدر هم بی اعتقاد باشهازین که ببینه زنش جلوش با یهپسر حرف میزنه ولو یه دقیقه چه حالی بهش دست میده ولی شما بعلت عدم اطلاع ازین موضوعمیگیراحت با همکلاسیت جلوش حرف زدی!!!!!!زندگی مشترک اسمش روشهیه قدم تو یهقدم اون ولی شما هردو دارین ازون ورقدم ور میدارین یه قدم یه قدم کل میندازین
    با خودت تکلیفت روشن کن ایا میخای این زندگی رو د ست کنی یا نه میخای صورت مساله رو پاککنی فرض کن طلاق بگیری فکر میکنی چی میشه؟ اطرافیان هرچیم هوات الانداشته باشن بگن طلاق بگیر خودت راحت کن همون اونا بعدا سر هر موضوعی تو سرت میزنن فقط کافیه ازت دلگیر بشن فرض کن ازدواج کنی دوباره پسر مجرد که فکرشم نکن «ازنوع خوبش» دختر مجرداش موندن چه برسه ....... پس احتمال زیاد یکی میاد که خودشم طلاق گرفته پس خودشم مشکلاتی داشته پس خیلی اینده روشنی نیست بجای اینکه بگی چیکار کنم جدا شم بهتر نیست بگی چیکار کنمکهزندگیم درست شه؟؟؟
    میشه منظورت از وابستگیت چیه شما که بدت میاد حتی شوهرت لمست کنه پس ؟؟؟؟؟؟؟؟
    ببخشید اگه یکم تند بودم
    یکم مقاله تو سایت بخون زندگی مثل شطرنجه باید بدنی تو هر عملی بهترین عکس العمل رو بکنی تا مات نشی
    اگهدوست داشتی ادامه بدی بیا اینجا بچها راهنمایت کنن چیکار کنی زندگیت ماه بشه
    ویرایش توسط ستاره زیبا : سه شنبه 10 شهریور 94 در ساعت 08:40

  7. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 مهر 94 [ 23:46]
    تاریخ عضویت
    1393-8-16
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    999
    سطح
    16
    Points: 999, Level: 16
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام..بچه ها من پیام هام تناقض ندارن خیلی دوست داشتم اشتی کنیم...ولی زمانی اشتی کردیم که خیلی دیربود و من سرد و بی تفاوت شده بود واسه همین تا ماهها بعد اشتی حس میکردم همسرم دارم بهم تجاوز میکنه...اینم برمیگرده به اون که خیلی من جلوی خانواده ش تحقیر کرد..هزاران حرف وتهمت بهم زد...خسته شدم ازبس بهم میگه دروغگو..من هیچ دروغی نگفتم ولی متنفرم از اینکه بهم تهمت میزنه..خانواده همسرم یه حرفی میزنن...جایی که شوهرم نباشه...وقتی,میام بهش میگم...اونم زود میره به خانواده ش انتقال میده...بعد اونا همشون صاف توی چشمم نگاه میکنن میگن تو بد فهمیدی ما نگفتیم....یعنی زیر حرفشون میزنن سر همین همسرم توی جم هر چی بتونه بهم حرف میزنه...اخرین بار سر کادوی تولد بردار زاده ش اینطوری شد...داداشش بزرگش گفت ندیم...منم به شوهرم گفتم و اون روز تولد با کادو اومد بعد شوهرم بامن دعوا توی جم...جالب اینه که من توی راه بهش گفتم صدتومن ازعابربگیر که اگه نظرها برگشته بود ماهم پول داشته باشیم...ولی اون بخشش رو نمیبینه...هرچی از دهنش دراومد توی جم میگه...برادرش حرف شوحاشا میکنه...اونم بهم میگه دروغگو...منم بهش گفتم بردارزاده خودت دوست داری کادو بده دوست نداری نده...به من ربطی نداره...بخدا هزارتومن کادوی عروسی بهم ندادن....حتی فامیلای خودم کادودادان اچنا برداشتن یه کلمه حرف نزدم...زورم میاد...بخدا عاجز و درمانده شدم از رفتارای شوهرم...۴تا جاری دارم اونا بدتر ازمنه اوضاعشون بایکیشون حرف میزنم همین احساساتی که من دارم اون صدبرابر من داره..مادرشوهرم میگه اینا مدلشون اینه..چیکارکنم...چی درسته...

    - - - Updated - - -

    سلام..بچه ها من پیام هام تناقض ندارن خیلی دوست داشتم اشتی کنیم...ولی زمانی اشتی کردیم که خیلی دیربود و من سرد و بی تفاوت شده بود واسه همین تا ماهها بعد اشتی حس میکردم همسرم دارم بهم تجاوز میکنه...اینم برمیگرده به اون که خیلی من جلوی خانواده ش تحقیر کرد..هزاران حرف وتهمت بهم زد...خسته شدم ازبس بهم میگه دروغگو..من هیچ دروغی نگفتم ولی متنفرم از اینکه بهم تهمت میزنه..خانواده همسرم یه حرفی میزنن...جایی که شوهرم نباشه...وقتی,میام بهش میگم...اونم زود میره به خانواده ش انتقال میده...بعد اونا همشون صاف توی چشمم نگاه میکنن میگن تو بد فهمیدی ما نگفتیم....یعنی زیر حرفشون میزنن سر همین همسرم توی جم هر چی بتونه بهم حرف میزنه...اخرین بار سر کادوی تولد بردار زاده ش اینطوری شد...داداشش بزرگش گفت ندیم...منم به شوهرم گفتم و اون روز تولد با کادو اومد بعد شوهرم بامن دعوا توی جم...جالب اینه که من توی راه بهش گفتم صدتومن ازعابربگیر که اگه نظرها برگشته بود ماهم پول داشته باشیم...ولی اون بخشش رو نمیبینه...هرچی از دهنش دراومد توی جم میگه...برادرش حرف شوحاشا میکنه...اونم بهم میگه دروغگو...منم بهش گفتم بردارزاده خودت دوست داری کادو بده دوست نداری نده...به من ربطی نداره...بخدا هزارتومن کادوی عروسی بهم ندادن....حتی فامیلای خودم کادودادان اچنا برداشتن یه کلمه حرف نزدم...زورم میاد...بخدا عاجز و درمانده شدم از رفتارای شوهرم...۴تا جاری دارم اونا بدتر ازمنه اوضاعشون بایکیشون حرف میزنم همین احساساتی که من دارم اون صدبرابر من داره..مادرشوهرم میگه اینا مدلشون اینه..چیکارکنم...چی درسته...

    - - - Updated - - -

    سلام..بچه ها من پیام هام تناقض ندارن خیلی دوست داشتم اشتی کنیم...ولی زمانی اشتی کردیم که خیلی دیربود و من سرد و بی تفاوت شده بود واسه همین تا ماهها بعد اشتی حس میکردم همسرم دارم بهم تجاوز میکنه...اینم برمیگرده به اون که خیلی من جلوی خانواده ش تحقیر کرد..هزاران حرف وتهمت بهم زد...خسته شدم ازبس بهم میگه دروغگو..من هیچ دروغی نگفتم ولی متنفرم از اینکه بهم تهمت میزنه..خانواده همسرم یه حرفی میزنن...جایی که شوهرم نباشه...وقتی,میام بهش میگم...اونم زود میره به خانواده ش انتقال میده...بعد اونا همشون صاف توی چشمم نگاه میکنن میگن تو بد فهمیدی ما نگفتیم....یعنی زیر حرفشون میزنن سر همین همسرم توی جم هر چی بتونه بهم حرف میزنه...اخرین بار سر کادوی تولد بردار زاده ش اینطوری شد...داداشش بزرگش گفت ندیم...منم به شوهرم گفتم و اون روز تولد با کادو اومد بعد شوهرم بامن دعوا توی جم...جالب اینه که من توی راه بهش گفتم صدتومن ازعابربگیر که اگه نظرها برگشته بود ماهم پول داشته باشیم...ولی اون بخشش رو نمیبینه...هرچی از دهنش دراومد توی جم میگه...برادرش حرف شوحاشا میکنه...اونم بهم میگه دروغگو...منم بهش گفتم بردارزاده خودت دوست داری کادو بده دوست نداری نده...به من ربطی نداره...بخدا هزارتومن کادوی عروسی بهم ندادن....حتی فامیلای خودم کادودادان اچنا برداشتن یه کلمه حرف نزدم...زورم میاد...بخدا عاجز و درمانده شدم از رفتارای شوهرم...۴تا جاری دارم اونا بدتر ازمنه اوضاعشون بایکیشون حرف میزنم همین احساساتی که من دارم اون صدبرابر من داره..مادرشوهرم میگه اینا مدلشون اینه..چیکارکنم...چی درسته...

  8. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 مهر 94 [ 23:46]
    تاریخ عضویت
    1393-8-16
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    999
    سطح
    16
    Points: 999, Level: 16
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بچه ها امروز باشوهرم اومدم حرف بزنم عصبی شدم دعوامون اوج گرفت کتک کاری کردیم.بهش میگم خاتواده ت چه کادویی برای ما اوردن که داری خودتو میکشی برگشته میگه تولیاقت کادونداری اخه این حرفه,خانواده اون کادو میدن برای پسرشون ارزش قایل میشن نه من....کلا قهریم ولی جدانمیخوابیم...من اصلا رغبت ندارم..واقعا موندم چیکارکنم بیشتر از دوسال ازدواج کردیم همین رفتارای ناشایست شوهرم باعث شد جلوگیری کنم وهیچوقت به داشتن بچه فکرنکنم...چرا هیچکس جواب نمیده..

  9. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 تیر 99 [ 14:23]
    تاریخ عضویت
    1393-6-31
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    6,493
    سطح
    52
    Points: 6,493, Level: 52
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    22

    تشکرشده 23 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم
    این جور که از تاپیک شما متوجه شدم شما هم مقصری
    ول کن همه چیزو
    این قدر حساس نباش
    این که کی چی گفت و اون چی کار کرد و چی گفت
    چرا همش میگی خانوادت اینو گفتن اونو گفتن
    ارزش خودتو حفظ کن
    گره ای که با دست باز میشه که با دندون باز نمیکنن
    برای خودت زندگی کن و از کسی توقع نداشته باش
    از شوهرت توقع هیچی نداشته باش
    وقتی توقع نداشته باشی اگه یه قدم بیاد سمتت خوشحال میشی
    اگه از خانواده ی همسرت دل خوشی نداری ارتباطت رو مسالمت امیز کم کن ولی بدون بی احترامی
    کمتر زنگ بزن
    کمتر برو
    کمتر بیا
    وقتی هم میری خودتو با چیزی مشغول کن و صمیمی بازی در نیار
    چرا حرفای خانواده ی همسرت رو بهش انتقال میدی؟
    مگه بچه ای؟
    بچه ها تا کسی بهشون چیزی میگن میان گریه کنون پیش مادرشون و از اون انتظار دفاع کردن دارن
    شما خودت بزرگی
    پس محترمانه جواب بده و اگه نمیتونی نرو به کسی نگو
    این خود خوریا خودت رو مریض میکنه
    شما با مسائل خانواده ی همسرت کاری نداشته باش
    داداشش میگه کادو ندیم
    چرا به شوهرت منتقل میکنی؟
    با سیاست رفتار کن
    به شوهرت بگو مثل اینکه میگن کادو ندیم ولی به نظر من زشته
    و خودت از چند روز قبل مقداری پول بزار تو پاکت و به شوهرت بگو اگه خواستن کادو بدن اینو میدیم
    نه اینکه موقع رفتن میگی بریم پول برداریم
    این جوری به فکر بودنتو نشون میدی
    اصلا و اصلا خودتو درگیر مسائل خانواده ب همسرت نکن
    ول کن
    ول کن
    این که تقی به توقی میخوره همه به فکر طلاق میوفتن رو هم نمیفهمم
    یعنی چی؟
    اگه شوهرت رو هم دوست نداری فکر کن یه هم خونه هست که مایحتاجتو تامین میکنه
    میتونی باهاش رابطه ج ن س ی داشته باشی و لذت ببری
    فکر کردی اگه طلاق بگیری همه چی حله؟
    نه عزیزم
    اوضاع بدتر میشه

    - - - Updated - - -

    تمام غصه ها از همان جایی آغاز می شوند که،
    ترازو برمی داری و می افتی به جان دوست داشتنت .
    اندازه می گیری !
    حساب و کتاب می کنی !
    مقایـسه می کنی !...
    و خدا نکند حساب و کتابت برسد به آن جا کـه
    زیادتر دوستش داشته ای،
    زیادتر گذشته ای،
    زیادتر بخشیده ای،
    به قدر یک ذره،
    حتی یک ثانیه !
    درست از همان جاست که توقع آغاز می شود،
    و توقع آغاز همه رنج هایی است که ما می بریم

  10. 2 کاربر از پست مفید آرنیکا تشکرکرده اند .

    آخیش (چهارشنبه 11 شهریور 94), ستاره زیبا (چهارشنبه 11 شهریور 94)

  11. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 مهر 94 [ 23:46]
    تاریخ عضویت
    1393-8-16
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    999
    سطح
    16
    Points: 999, Level: 16
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم همخونگی فرق میکنه بازندگی مشترک...شاید یه لحظه هایی خیلی جالب باشه...ولی درکل نه...من اینجا مطلب میزارم که راهکارهایی یاد بگیرم...خودم به شدت عصبی شدم...احساس ضعف میکنم به شوهرم

  12. #20
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود

    شما با رفتار و گفتار شوهرت کاری نداشته باش. کاریکه درسته انجام بده و انتظار هم نداشته باش ایشون درست رفتار بکنند.
    شما اگر تصمیمت جدایی خوب این بخودت مربوطه ولی اگر میخواهی زندگی کنی و زندگیت را بسازی این بحثش تفاوت داره تایپیک جدیدی بزنید با عنوان میخواهم زندگی مشترکم را بهتر بکنم یا رابطه خودم را با شوهرم تقویت بکنم انرژی مثبت باشه عنوانتان.هر زندگی مشکلات خاص خودش را داره قرار نیست کم بیاریم قراره بزرگ بشیم قوی باشیم و محکم زندگی مشترک یعنی قبول کردن طرف مقابل با همه نقاط مثبت و منفی که داره.

    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
    ویرایش توسط khaleghezey : چهارشنبه 11 شهریور 94 در ساعت 19:38

  13. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    ستاره زیبا (پنجشنبه 12 شهریور 94)


 
صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. خواستگار قد بلند و اعتماد بنفس پایین من ...( ادامه ی قدم کوتاه است.)
    توسط sima.aass در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: شنبه 21 شهریور 94, 00:03
  2. خسته شدم از قد کوتاهم تورو خدا کمک کنید :(
    توسط 23Gharibe در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 19 مرداد 94, 17:01
  3. خواستگارکوتاهتر!
    توسط kija در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: شنبه 17 آبان 93, 09:46
  4. در جواب به خواستگارم دچار شک وتردیدم..لطفا سریع کمکم کنید..
    توسط maniash در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: چهارشنبه 01 مرداد 93, 11:18
  5. طلاق خواسته هردوتامون شده.کمک کنید کار به جای باریک نکشه.من دوسش دارم
    توسط شارلوت در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 27
    آخرين نوشته: شنبه 14 مرداد 91, 11:05

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:04 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.