به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 6 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 , از مجموع 61
  1. #51
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 بهمن 00 [ 00:33]
    تاریخ عضویت
    1394-1-19
    نوشته ها
    235
    امتیاز
    14,247
    سطح
    77
    Points: 14,247, Level: 77
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 203
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,750

    تشکرشده 764 در 211 پست

    Rep Power
    70
    Array
    سلام
    از ته دلم بهت تبریک میگم.خوشحالم که قدر خودتو میدونی.مطمئنم لیاقت تو بهترین هاست.از همین جا از صمیم قلب آرزو میکنم هر چه زودتر به مراد دلت برسی و همون دختر خانمی که بارها و بارها وصفشو ازت شنیدم در مسیر زندگیت قرار بگیره.
    واقعا که فکر نمیکردم چنین آدم هایی وجود داشته باشند...من که اونجا نبود باور کن خیلی بهم برخورد...اصلا فکرشم نمیتوانم بکنم.
    همونطور که گفتم باهات حرف دارم.

  2. 4 کاربر از پست مفید سرشار تشکرکرده اند .

    فدایی یار (شنبه 07 شهریور 94), اعجاز عشق (شنبه 07 شهریور 94), باغبان (شنبه 07 شهریور 94), شیدا. (شنبه 07 شهریور 94)

  3. #52
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 اسفند 95 [ 03:59]
    تاریخ عضویت
    1394-1-03
    نوشته ها
    300
    امتیاز
    10,581
    سطح
    68
    Points: 10,581, Level: 68
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 269
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First Class1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    1,164

    تشکرشده 917 در 282 پست

    Rep Power
    85
    Array
    سلام

    آقاي فدايي يار با اجازه خواستم نظرم را در مورد پست آخر شما بنويسم.


    راستش من در جايگاه شما نبودم و از توضيحاتي كه نوشتيد نميتونم عمق رفتار اهانت آميز را متوجه بشم و نمي دانم واقعا در ذهن دختر و خانواده اشان چه افكاري بوده و شما تا چه حد ممكن است حساسيت نشان داده باشيد اما هر تصميمي مي گيريد انشاءالله به صلاحتون باشه.


    البته به اين موضوع اشاره كنم كه من هم اگر در جايگاه شما قرار داشتم قطعا ناراحت مي شدم از اين نگاه از بالا به پايين و تغيير اين حالت مادر دختر خانم بعد از شنيدن موقعيت شما ناراحت كننده است اما نمي دانم اين وضعيت آن هم در يك جلسه تا حدي است كه موجب منصرف شدن شما بشود يا نه .... ؟!


    اما مطلبي را از يكي از دوستان در اين تاپيك خواندم كه اگر برداشت من درست باشه قسمت در ازدواج خيلي دخيل است . البته ازدواجي كه با آگاهي و شناخت لازم صورت بگيرد اما گاهي چيزهايي خواهانيم در حاليكه قسمتي بهتر از آن برايمان از سوي خدا در نظر گرفته مي شود.


    به هر حال ما وظيفه داريم در هر كاري آگاهانه تصميم گيري كنيم نه بر اساس انتظارات غير واقعي و خيالپردازي ها اما اگر به دليلي آنچه مي خواستيم ميسر نشد بايد به خدا توكل كنيم و مطمئن باشيم خيري از سوي خدا براي ماست.

    اميدوارم هر تصميمي مي گيريد با قاطعيت و آگاهانه باشد ضمن اينكه من هم حس مي كنم اين خواستگاري در هر صورت به نفع شما بوده و تصميمي هم كه خواهيد گرفت خير است انشاءالله

    در هر صورت اگر ازدواج با دختر خانم مورد نظر نصيب شما نشود و تصميم قاطعانه در اين مورد گرفتيد خوب است كه تجربه كرديد مسائلي را كه اگر اين جلسه برگزار نمي شد هرگز متوجه نمي شديد و چه بسا اگر موقعيت خواستگاري برايتان فراهم نشده بود مدتها افسوس مي خورديد كه چرا به آنچه امروز مي دانيد دست نيافته ايد.


    آقاي باغبان برادر من چند روز پيش كه اين تاپيك را مي خواندم به پست شما در مورد شعر و شكلات كه رسيدم هاج و واج شدم شما در صورت خواستگاري از دختر خانمي نبايد انقدر احساسي آن هم در اولين گامها رفتار كنيد ..... آخه در اوايل صحبتها هم نميشه تضميني داد كه بتونيد خيلي متوجه تفاهمات طرف مقابل بشويد چه رسد به 70 درصد تفاهم.


    لطفا تكنيكي كه خطرناك هست را به كار نبريد چه باغبان باشيد چه نباشيد . برادر من اينگونه شناخت شما تحريف خواهد شد و سير آشنايي مختل مي شود اگر در همون مراحل اوليه اينطور احساسات به خرج بدين.


    بيچاره طرف مقابل اگر در همين اول آشنايي تحت تاثير احساسات شما قرار بگيرند از اصل موضوع كه شناخت و بررسي ملاكهاست دور خواهند شد.



    انشاءالله خدا ياري كند كه آقاي فدايي يار ، آقاي باغبان و همه ي مجردها به آنكس كه بهترين شريك زندگي برايشان هست برسند.

  4. 6 کاربر از پست مفید اعجاز عشق تشکرکرده اند .

    فدایی یار (شنبه 07 شهریور 94), یاس پاییزی (شنبه 07 شهریور 94), مصباح الهدی (دوشنبه 16 شهریور 94), باغبان (شنبه 07 شهریور 94), سرشار (شنبه 07 شهریور 94), شیدا. (شنبه 07 شهریور 94)

  5. #53
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    امروز [ 16:44]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,158
    امتیاز
    89,754
    سطح
    100
    Points: 89,754, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.2%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,759

    تشکرشده 6,793 در 2,394 پست

    Rep Power
    0
    Array


    نقل قول نوشته اصلی توسط اعجاز عشق نمایش پست ها


    آقاي باغبان برادر من چند روز پيش كه اين تاپيك را مي خواندم به پست شما در مورد شعر و شكلات كه رسيدم هاج و واج شدم شما در صورت خواستگاري از دختر خانمي نبايد انقدر احساسي آن هم در اولين گامها رفتار كنيد ..... آخه در اوايل صحبتها هم نميشه تضميني داد كه بتونيد خيلي متوجه تفاهمات طرف مقابل بشويد چه رسد به 70 درصد تفاهم.

    لطفا تكنيكي كه خطرناك هست را به كار نبريد چه باغبان باشيد چه نباشيد . برادر من اينگونه شناخت شما تحريف خواهد شد و سير آشنايي مختل مي شود اگر در همون مراحل اوليه اينطور احساسات به خرج بدين.

    بيچاره طرف مقابل اگر در همين اول آشنايي تحت تاثير احساسات شما قرار بگيرند از اصل موضوع كه شناخت و بررسي ملاكهاست دور خواهند شد.

    انشاءالله خدا ياري كند كه آقاي فدايي يار ، آقاي باغبان و همه ي مجردها به آنكس كه بهترين شريك زندگي برايشان هست برسند.


    سلام خانم اعجاز عشق

    ممنون - بالاخره آدم باید اشتباهاتشو یه جا بفهمه ( همدردی بهترین جا )

    چَشم .

    ممنون از شما


    البته این تکنیک در صورتی درست هست که شما دختر را تا حدودی بشناسید و اون هم همینطور

    ولی من 20 دقیقه با دختر چشم تو چشم صحبت کنم

    می فهمم چی کاره ست !

    اونم می فهمه !

    بازم ممنون .

    ......................................


    راستی فدایی یار عزیز در مورد اون جفت کردن کفش و ......

    من آدم خیلی آرامی هستم و خونسرد

    شاید باورت نشه

    ولی من می تونم اون کار را انجام دهم

    البته قبول دارم سخته !


    تمرینات ذهنی == تلقین مثبت


    ممنون

    حتما از شما بازم مشورت خواهم گرفت .

    ..................................


















  6. 5 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    mohamad.reza164 (شنبه 07 شهریور 94), فدایی یار (یکشنبه 08 شهریور 94), یاس پاییزی (شنبه 07 شهریور 94), اعجاز عشق (شنبه 07 شهریور 94), سرشار (شنبه 07 شهریور 94)

  7. #54
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 98 [ 23:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-24
    نوشته ها
    762
    امتیاز
    26,356
    سطح
    97
    Points: 26,356, Level: 97
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 994
    Overall activity: 57.0%
    دستاوردها:
    OverdriveRecommendation Second ClassTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,761

    تشکرشده 2,595 در 691 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    214
    Array
    فداي عزيز. دوست بسيار خوب من
    بسيار خوشحالم كه در اين جامعه جوون هاي عاقلي چون شما يافت ميشوند. تو جامعه آماري كه پيرامون من هستند، خلع حضور افرادي چون شما شديدا احساس ميشه. تو تحقيقات ميداني من متوجه شدم كه بخش زيادي از بانوان هم نسل كه قصد ازدواج دارند، تمايل دارند سن همسرشون به مراتب خيلي بيشتر از خودشون باشه ( البته اين آمار كليه و نميشه به همه نسبت داد) و دليل اين مهم چيزي جز خامي و غير منطقي عمل كردن پسران هست. خوشحالم كه شما تو اون دايره حضور نداري.
    هيچ وقت لطفي كه به واسطه اين پست و واكاوي اين موضوع مهم داشتي رو فراموش نمي كنم. اميد وارم كه عاقبت به خير شوي و بهترين ها نصيبت بشه.
    از همين جا هم از همه دوستاني كه در اين تاپيك سهيم بودند كمال تشكر را دام. خانم ها و آقايان راه حل، سرشار، خاله قزي، مصباح، امير مسعود، اعجاز عشق، باغبان و در نهايت پدر علم مبين آداب خواستگاري.

  8. 2 کاربر از پست مفید mohamad.reza164 تشکرکرده اند .

    فدایی یار (یکشنبه 08 شهریور 94), باغبان (شنبه 07 شهریور 94)

  9. #55
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط فدایی یار نمایش پست ها
    سرکار خانم دختر بیخیال

    منم به شما عرض سلام و ادب دارم...ممنون که به تاپیکم سر زدید....نه ایشون نیستند...
    راستش منم وقتی خبر ازدواج فردی رو می شنوم مخصوصا وقتی که می بینم بعد ازدواج طرف حس خوشبختی بیش تری داره و... کلی ذوق می کنم... ان شالله با ازدواجی سالم و موفق برای همه جوانای ایرانی مخصوصا دوستان خوب تالار همدردی خوشبخت تر از قبل بشیم و به اهداف اصلی خلقتمون و رشد و تعالی برسیم.امین.

    راجب این که گفتید فرهنگ هر خانواده و شهری مختلفه حرفتون درسته...راستی اینو از این بابت میگم اگه بازم خواستید لطف کنید و برام وقت بذارید و از تجربه هاتون بگید گفتم بگم که البته ما هم شهری هستیم و شما هم فرهنگ غالب شهرمون رو می دونید دیگه.
    راجب بند های یک و دو که بهم توصیه کردید تشکر می کنم و همون طور که در جواب دوستان قبلی هم گفتم واقعا هدف من از این تاپیک اصلا این نبود که خدایی ناکرده کاری کنم یا رفتاری داشته باشم که نیستم که در ادامه بهتون میگم...
    راجب سر وقت رفتن خوب شد گفتید...ممنونم....
    ببنید راجب یکی از چیزایی که منم راجبش مردد بودم همین دست خالی رفتن یا نرفتن بود...مثلا منم دست پر رفتن (میگم مثلا شده یک دسته گل یا شیرینی ساده ولی خوش سلیقه)نشونه ی احترام هستش...بعضی میگن شاید این بی احترامی باشه و خانواده طرف فکر کنند مثلا خانواده پسر همه چی رو تموم شده دونسته با توجه به شناختی که این خانم قبلا نسبت بهم دارند...اره من خودمم میگم دست خالی نریم بهتره...درسته فکر می کنم بردنش در بدترین حالت از نبردنش بهتره.نمی دونم جلسه ی اول پدرشون هستند یا نه.
    راجب پوشش ایشون پوشش غالبمو دیدند شاید باور نکنید من یکبار یادم نمیاد توی دوران دانشگام بدون لباس اتو شده رفته باشم دانشگاه...منم همون کت و شلوار رو می پسندم واسه جلسه ی خواستگاری ..اینم که تصمیم گرفتم دوباره از این خانم خواستگاری کنیم خودش حکایتی داره که وقتی نتیجه خواستگاری مشخص بشه برام حکمتش مشخص میشه به امید خدا... اگه اون اتفاق نمی افتاد مطمئن باشید به دل منم نمی افتاد که دوباره از این خانم خواستگاری کنیم که اینا رو هم لطف خدا می دونم و می دونم قراره درس بزرگی بگیرم فارغ از نتیجه که چی بشه....

    اتفاقا منم از بوی عطر وادکلن سر درد میشم و بهش عادت ندارم و کلا نه در جلسه ی خواستگاری و هیچ جا ازشون استفاده نمی کنم...به نظرتون ایرادی که نداره کلا استفاده نکردنش؟

    اتفاقا یکی از اهداف اصلی من از این تاپیک همین نحوه ی اداره جلسه توسط پسر بود در گفت و گوی دو نفری دختر و پسر... راجب صحبت کردن دو نفری و... مطمئنم دست پاچه نمیشم فقط نمی دونم بهترین کار چیه ممنون میشم بیش تر توضیح بدید چه رفتاری بهتره؟؟...به من باشه کل جلسه رو خودم حرف بزنم واسش حرف دارم...بعدش یک چیز دیگه از کجا متوجه بشم توی رسم اون دختر خانم واسه جلسه ی اول چقدر صحبت کردن مجازه...اصلا دوست ندارم اون قدر صحبت هامون طولانی بشه مثلا یکی بیاد بگه بسه دیگه تمومش کنید... از طرفی هم نمی خوام زود حرفامونو قطع کنیم و می خوام از وقت نهایت استفاده رو ببرم...ممنون میشم چیزی به ذهنتون میاد بگید؟؟

    ببنید راجب حساسیت که گفتید متوجه این شدم که پدر ها روی دختر هاشون مخصوصا اگه دختر اول باشه خیلی خیلی حساس تر هستند... من به شخصه دوست دارم بنا به دلایلی داماد اول یک خانواده باشم..البته این از اولویت های اصلیم نیست که اگه دختر مد نظرم اینو نداشته باشه بذارمش کنار...ولی دختری که این ویژگی رو داشته باشه رو خیلی بیش تر می پسندم(اگه به جوابی که در جواب اقای خاله قزی دادم متوجه می شید منظورم بیش تر واسه تصویر ذهنی اونا از داماد هستش و من می خوام طوری رفتار کنم که کم از پسرشون براشون نداشته باشم.)
    ممنون که گفتید یک پدر معمولا چه سوالاتی رو مد نظر داره...ببنید نشون به اون نشون که گفتم نمی خوام چیزی که نیستم رو قلمداد کنم از شما نمی پرسم که مثلا در جواب سوالاشون چی بگم...من جوابای خودمو میدم چیزایی که از نظر خودم درسته دیگه یا اونا می پسندند یا نه... ممنون میمش بازم از اینا موارد اگه مد نظرتون هست بهم بگید... حتی راجب سوالات خود دختر خانم...

    راجب کار و اهداف زندگیم ببنید من کاملا واسه همشون برنامه دارم...همین الان ازم سوال بپرسند کامل جواب میدم..هیچ کدومش هم صرفا تئوری یا ساخته ذهنم نیست...و می تونم نشونی بدم عملی هم تا حرفامو باور کنند و بهشون تضمین بدم.... راجب کارم بله همون طور که خوب توی ذهنتون مونده(ماشالله به حافظتون)روز به روز کارم بهتر میشه.... کل هدفم توی کارم حد نداره...وقتی تاپیک اولمو خوندم امروز یاد خاطرات گذشته افتادم که هر چقدر خدا رو شکر کنم کمه...خوب یا بدش رو نمی دونم من معمولا با افرادی سر و کار دارم و دوست هستم که از نظر مالی خیلی خیلی از من بالاتر بودند و هستند... البته مطمئنم خدا بخواد منم روزی به اون مراتب می رسم...اون زمان دوستم ازدواج کرده بود مثلا باباش براش فقط 300 ملیون خونه خرید(نصفش رو هم به اسم همسر دوستم زدند!!!) و صرفا به خاطر پشتوانه پدرش بهش دختر دادند نه توانمندی های خاص خودش... من اون زمان خودمو با اون مقایسه می کردم که اون موقع تاپیک زدم نداشتن بابای پولدار...واقعا یادش بخیر...خدایااااا شکرت....

    راجب حاشیه نرفتن که فرمودید ممنون میشم اگه حوصله و وقتش رو داشتید و دارید با ذکر مثال بهم توضیح بدید؟

    خانم بی خیال همون طور که در جواب خانم مصباح الهدی هم گفتم من از متن های طولانی اصلا خسته نمیشم و بسیار هم این امر رو دوست دارم...لذا اگه راجب هر چی که فکر می کنید بتونید بهم کمک کنید ممنون میشم بهم بگید...
    نه باور کنید من خیلی چیز ها رو هم نمی دونم هنوز و خیلی چیز ها رو هم از شما دوستان خوب یاد گرفتم و بعضی چیز ها رو هم حتی اگه می دونستم وقتی مجددا از بیان شما دوستان می خونم باعث میشه بیش تر حواسم رو جمع کنم..به هر حال ممنونم از لطف و محبتتون...راستش چند سال پیش من توان اینو نداشتم وقتی به فردی علاقه مند میشم این جوری بگم ورود ممنوع و... ولی الان قوی تر شدم...ولی نمی دونم یه وقتایی شاید نشه... سعی می کنم تا قبل این که اسم خانمی وارد شناسنامم نشده زیادی رویا پردازی نکنم....
    راستی امروز تاپیک خانم صبوری راجب خواستگاری رو می خوندم... اون پستی که فانتزی هاتونو نوشته بودید رو مجدد خوندم...همون موقع منم در جواب شما و خانم مصباح الهدی نظرمو اون جا گفته بودم چون حس بسیار خوبی بهم دست داده بود ...حسی که دوباره امروز هم برام تکرار شد بعد گذشت یکسال... از صمیم قلب دعا می کنم با ازدواجی موفق به همه ی ارزوهای قلبیتون برسید.امین.


    سلام جناب فدایی یار گرامی

    الان حتما با خودتون میگید این چه موقع پاسخ دادنه:) حقیقتا از همون اول که پاسخ پستم و نوشتید دیدم ولی من مدتی بود نسبت به کلمه خواستگاری و این مسایل آلرژی پیدا کرده بودم، بصورت ناخودآگاه از هر مسله ای که در خصوص این مسایل باشه دوری میکردم پست شما هم همش امروز و فردا میکردم حتما پاسخ دهم البته فقط به رسم ادب ورگرنه دوستان زیادی هستند که شما را راهنمایی کنند که راهنمایی و تجربه بنده در برابر باتجربه ها به اندازه یک افسیلون هم نیست:)
    بهرحال عذرخواهم...
    فقط صرفا به رسم ادب و اینکه بهرحال زحمت کشیدید و پست نسبتا طولانی بنده را مطالعه نمودید و پاسخ دادید بنده هم سعی میکنم پاسخ مختصری دهم...

    ااا پس شما هم ، در شهر بسیار زیبا و معنوی ما زندگی میکنید ،به به پس بهتون تبریک میگم چه شهر خوبی زندگی میکنید،دختر خانم های شهر ما که از خانمی هیچی کم ندارند :) میگید نه؟ ازدواج کنید تا ببینید

    خارج شوخی مهمتر از فرهنگ شهری فرهنگ خانوادگی هم هست، حقیقتش من پست آخرتون و خوندم میخواستم بببینم نتیجه خواستگاریتون چی شد نه از روی فضولی بلکه از روی کنجکاوی زیاد!
    خب بالاخره باید میدونستیم ما تبریک بگیم یا نه ،عروسی دعوت میشیم یا نه هنوز مونده؟ اصلا قرار بود بعد نتیجه خواستگاری ، حکمت خواستگاری رفتنتون بگید چی بود؟ میخواستم اون حکمته و بفهمم!:)

    گویا زیاد باب میل پیش نرفته، در خصوص مواردی که ذکر کردید و حدس زدید شاید بخاطر رسمشون باشه، من فکر نکنم تو شهرمون همچین رسم هایی داشته باشیم، خانواده ی من که همان رفتاری که با مهمان دارند و همان احترامی که به مهمان میگذارند با خواستگار هم همان رفتار را دارند، به بدرقه اشون میروند و همه به احترام مهمان می ایستند و ....
    حتی به یاد ندارم بزرگترم زودتر از مهمان ها بنشینند، اول مهمان را بسمت آنطرف سالن که مبلمان رسمی تر قرار دارد راهنمایی میکنند بعد از مهمان میشینند، فکر نکنم عرف مهمانداری شهرمون غیر از این باشه!

    من حتی در هنگام رفتن هم دیده ام خانواده ام ، مهمان را تا درب خروجی همراهی میکنند.

    البته این شیوه همراهی خانواده ام با تمامی مهمان هایمان هست چه آشنا چه غریبه و خواستگار، در واقع اینگونه به مهمان احترام میگذارند حتی اگر از خواستگار خودشان بی احترامی ای دیده باشند باز هم تا زمانی که در خانه حضور دارند با آنها مانند مهمان رفتار میشود.

    پس نگران نباشید این مسایل عرف و رسم شهر ما جهت رفتار با خواستگار نیست :) این قضیه برمیگرده به نوع توجه و دقت به این مسایل و فرهنگ در خانواده ها!

    من نظرم و نوع دیدگاهم و در خصوص گل وشیرینی در پست قبلم دادم ولی بنظرم حال بخاطر آشنایی قبلی بعنوان همکلاسی و بعنوان جلسه اول یک جعبه شیرینی کافی بود .

    چرا باور نکنم ، آخه مگر با لباس اتو نشده هم بیرون میروند چه برسه به دانشکده ها؟
    الان این حرف و میزنید فکر میکنند مردم شهر ما با لباس چروکیده دانشگاه میروند

    بله تیپ رسمی خواستگاری همان کت و شلوار هست، من در پست قبلیم نظر شخصیم و دادم مثلا من خودم از تیپ کت شلواری و رسمی آقایون خوشم نمیاد بیشتر از تیپ اسپورتشون خوشم میاد یکبار یادمه یکی از خواستگارهام با تیپ نسبتا اسپورت اما شیک و ساده آمده بودن جالب بود برام چون معمولا در اینجور مراسمات با تیپ رسمی می آیند.

    مثلا من خودم دوست دارم برای ادامه جلسات آشنایی(البته اگر به ادامه هم رسید ) تیپ اسپورت آقا پسر هم ببینم برای همین بیشتر میپسندم بعد از جلسات اول که گذشت و حال به رسم ادب ایشون با تیپ رسمی تشریف آوردن برای ادامه کمی درنحوه پوششون تنوع ایجاد کنند این قضیه هم کاملا برمیگرده به تیپ شخصیتی خود بنده، من خودم چون در نحوه پوششم تنوع دارم بقدری که گاهی دوستانم و اطرافیانم و آشنایان میگویند هردفعه طوری ظاهری میشید که با دفعه قبل کلی فرق دارین آدم فکرمیکنه هر دفعه یک آدم جدید روبروش میبینه،خیلی برایم پیش میاد که این جمله و میشنوم *امروز تغییر کردی* برای همین برایم مهمه خواستگارم در این زمینه با من هم راستا باشد البته این قضیه اونقدرا مهم نیست که در جواب نهاییم تاثیر بخصوصی بگذارد چون ویژگیش و خودم میتونم در همسر عزیز آینده ام ایجاد کنم ، ولی اگر بدونم در این زمینه تفاهم داریم برایم بهتر است خوشحال هم میشوم از یکنواختی زیاد خوشم نمیاد.


    من کلا از بوی عطر و ادکلن آقایون سردرد میشم ولی خودم استفاده میکنم ، نمیدونم شما آقایون تمام عطرهاتون اینقدر بوی تندی داره؟؟یعنی شماها عطر اسپره ، ملایم ندارین؟ اگر آره خب استفاده نکنید آدم سردرد میشه خب

    خارج شوخی اگر آدمی هستید زیاد عرق میکنید ، تحرکتون زیاد هست بنظرم زیاد جالب نیست استفاده نکرده اش، اگر اسپره خوشبو کننده ی بدن استفاده کنید بنظرم بهتر باشه، خصوصا اگر شماها هم مثه ما خانم ها اسپره اتون بوی ملایم داره

    برخی آقایون تحرکشون زیاده گاهی وقتی بهشون نگاه میکنم زیر بغل لباساشون اینقدر عرق کرده که خیس شده ،گاهی اینقدر زیاده که دست افتاده هم باشه بخش زیر بازو کاملا خیسه، من خودم از دیدن این صحنه حس بدی بهم دست میده برای همین بنظرم اگر یک عطر ملایم که بوی زیاد تندی نداشته باشه یا اسپره خوشبو کننده بدن استفاده کنید بد نباشه.(بازم من از آقایون نمیدونم تاحالا همسر نداشتم ، ازدواج کردم حتما اطلاعات بهتری در اختیارتون میگذاشتم.)

    در خصوص نحوه اداره جلسه دو نفره ، خب بنظرم آقا اول شروع کنن به صحبت بهتر باشد ، من نظرشخصیم و دادم خودم اینطوری راحتترم ، ولی اینطوری نباشه که کلا آقا کل جلسه صحبت کنند ، گاهی میکروفون بدید دست دختر خانم


    اینکه میگید نمیدونید چقدر زمان دارید، زمان سخنرانی در شهر ما فکر کنم برای جلسه اول حول و حوش یک ساعت و نیم دوساعت هست بیشتر از اون خودتون خسته میشید

    حالا اگر چند دقیقه ای اینور و اونور شد اشکال نداره که بیشتر و کمتر آشنا میشید


    خارج شوخی ، بهتره سوالاتتون و هدفمند طرح کنید جلسه اول میخواین با شخصیت کلی دختر خانم آشنا بشید، معمولا اولش حول وحوش معرفی کلی خودتون و اهداف تحصیلی شغلی و .... زندگیتون میگذره،یا اگر شرطی مدنظرتون هست که براتون حیاتیه و طرف مقابل در صورت قبول اون شرط شما حاضرید باهاشون آشنا بشید میتونید از طریق مادرتون یا خودتون شخصا با خودشون صحبت کنید، من خودم دو شرط دارم ، مادرم اول در حضور خانوادشون اعلام میکنند خب این خوبه چون واکنش خانواده ها هم برایم مهمه، بعد خودم هم در حول و حوش اون دو شرطم سوالاتی میپرسم تا مطمعن بشوم چقدر اطمینان پیدا کنم که در قبول این دو شرط همراهیم میکنند و مطمعنن!


    ببینید اینکه چه سوالاتی پرسیده میشوند کاملا به شخصیت خود اون فردی که شما خواستگاریشون میروید مربوط میشه،و بستگی داره .

    از روی نحوه پرسش و اینکه چه سوالاتی میپرسند هم میتونید پی به این مسله ببرید که روی چه مسایلی مانور بیشتری میدهند و برایشان مهم هست.

    مثلا من هیچوقت در جلسه اول و دوم در خصوص مادیات سوال نمیپرسم ، بیشتر سوالاتم حول حوش ایمان و اخلاقیات فرد هست، برای من مهمه که از نظر دینی و معیارهای مذهبی هم نظر باشیم، راستش برخی میگند این درست نیست و کفویت اشتباهه و هرکسی و تو قبر خودش و میگذارند و....

    ولی خب من خودم به این نتیجه رسیدم زمانی تو زندگیم به آرامش میرسم که فرد مورد نظرم در این خصوص با بنده هم نظر باشه، دوست دارم در این زمینه علاقه مندیهای مشترکی داشته باشیم.

    خب دوست دارم با همسرم نماز بخونم قرآن بخونم
    باهاش برم حرم و مراسمات مذهبی و شرکت کنیم اینقده دوست دارم با همسرم بریم* شام غریبان* حرم ، شمع روشن کنیم، نمیدونم چرا ؟ ولی خیلی دوست دارم یک روزی که ازدواج کردم حتما با هم شام غریبان و بریم حرم خیلی از اون حال و هواش خوشم میاد، حس خوبی و آرامشی بهم میده....

    خیلی دوست دارم اطلاعات دینی و مذهبیش از من بالاتر باشه اینقدر دوست دارم در این زمینه منو راهنمایی کنه، مشاورم باشه! هرکسی در این زمینه بهم اطلاعات جدیدی میده بیشتر جذبش میشم....


    خب حالا فرض کنید من که این علاقه مندی ها و دارم خب سوالاتم و در این زمینه زیاد خواهد بود پس اگر قرار باشه به این کفویت توجه نکنم ، و به حرف برخی اطرافیانم گوش بدهم که گویند این مسایل شخصیه بتو ربطی نداره بررسیشون میکنه و هرکسی و تو قبر خوش میگذارند و.... خب در واقع با نادید گرفتن این معیارم خودم و نادید گرفتم ، آرامش خودم و نادید گرفتم، چون علاقه مندیهامون باهم متفاوت خواهد بود از چیزی که من لذت میبرم و به آرامش میرسم همسرم درکی نخواهد داشت و خیلی اوقات من را همراهی نخواهد کرد...پس برایم مهمه بررسی این مسایل.

    یا گفتم در خصوص مادیات و اینکه چقدر سرمایه دارند و ماشین چی دارند و خونه کجا دارند، سوالی نمیکنم ولی خیلی دوست دارم طرف مقابلم باهوش باشه،پشتکار زیادی داشته باشه، هدفمند باشه همش از این شاخه به اون شاخه نره... خب یسری سوالات هم در این خصوص میکنم میخوام بدونم اولا تا این سن چطوری از وقتشون استفاده کردند چقدر هدفمند جلو رفتن، آیا به شغل و رشته ای که خوندن علاقه ای داشتن با هدف انتخاب کردن ، آیا شغلشون با تحصیلاتشون یکیه و.....

    مثلا اگر پسری بشینه روبروم از فلان مدل ماشینش و خونه فلان جای شهر که داره و میزان سرمایه و حقوقش صحبت کنه برایم بیشتر حس دافعه ایجاد میکنه تا جاذبه ولی اگر از هدفی که داشته و پشتکاری که در رسیدن بهش داشته برایم صحبت کنه از اهدافی که در آینده دارن صحبت کنند ، از پیشرفت هایی که کردن و.... بیشتر برایم جذاب خواهد بود چون دوست ندارم زندگی حاضر و آماده در اختیارم قرار بدند دوست دارم باهم تلاش کنیم و زندگی و بسازیم.

    ولی خب گاهی شده خود خواستگارم در همان جلسات اول از میزان سطح زندگی ای که بنده انتظار دارم برایم فراهم باشه سوال شده که خب در آنجا چون سوال طرف مقابل هست بنده پاسخی میدهم ولی خودم نمیپرسم. من خودم در جلسات اول فقط میدونم طرف مقابل بنده شاغل هستند ولی اینکه کجا کار میکنند چقدر حقوق میگیرند و خبر ندارم


    منم خیلی دوست دارم عروس اول باشم چون دختر اولم هستم ولی همیشه اونی که ما دوست داریم پیش نمیاد حالا اول هم نشد دومی هم خوبه !!

    ولی بله پدر ها روی دختر اول خیلی حساسند خصوصا اگر مثه بابای من شدیدا دختر دوست هم باشند ولی شما نگران نباشید به خودتون اگر اعتماد داشته باشید از تمامی هفت خان پدر ها راحت میتونید رد بشید....


    این خیلی خوبه که شما پسری هستید هدفمند ، پرتلاش در زمینه کاریتون ، و حتی ذهنیات و تصوراتی که از خودتون و توانایی هاتون و اهداف شغلیتون دارید کاملا واقعیست و هیچکدام ساخته ذهنتان نیست.

    خیلی خوبه که با سن 23 توانستید تا حدی پیشرفت کنید که خودتون از خودتون و آینده اتون راضی باشید اینها و هر کسی ندارد.

    خیلی خوبه که میدونید روزی خواهد رسید در حد پسرانی خواهید رسید که اون حد و موقعیت با پول پدرنشان بدست آوردن نه مانند شما با پشتکارشان....
    شما همین ها و برای پدر دختر خانم و دختر خانم تعریف کنید مطمعنا خیال پدرشان و راحت میکنید که پسری هستید که آینده داره ، مسولیت پذیر و آینده نگر هستید. خیلی خوب میتونید اعتمادشون و جلب کنید
    .


    بنظرم خدارو شکر کنید که همچین توانمندی و استعدادی دارید ،البته مغرور نشوید خیلی از دختران هستند پشتکار پسر و آینده نگریش و باهوش بودنش و پیشرفتش، برایشان از پول و سرمایه پدر پولدار مهمتر هست.


    در خصوص حاشیه نرفتن
    ، ببینید من خودم دیگه میبینید خیلی زیاد حرف میزنم و توضیح میدم :) بقول خواهرم یک کلمه "سلام" هم به تو بگیم میتونی برامون ساعت ها حرف بزنی و این کلمه و نحوه گفتنشو .... آنالیز و تحلیل کنی:)

    اما در جلسات خواستگاری خصوصا اوایلش که بزرگتر ها به دختر و پسر کم هم وقت میدهند ، و بیشتر با کمبود وقت مواجه هستند پس باید دختر و پسر از حداکثر این زمان بصورت مناسب استفاده نمایند، بنظر شخصی خود من خوب نیست یکی از طرفین تا یک سوالی ازشون میکنیم از زمین و زمان و بدو وجود اون مسله و پدیده در جامعه شروع کنه به صحبت کردن از آخرم با یسری کلمات کیفی که هرکسی بسته به تعریف خودش میتونه هر برداشتی داشته باشه پاسخ سوال را بدهد.

    وقتی من یک سوال از شخص مقابلم میکنم، انتظار دارم پاسخ همان سوال را بصورت واضح و روشن و کمی کلی تر پدهد ، اگر نیازی به توضیحات اضافه تر و جزیی تر باشد حتما سوال کننده سوال را خواهد پرسید یا درخواست توضیحات اضافه تر خواهد کرد یا حتی میتوان بعد از پاسخ مختصر به توضیحات دیگر هم بپردازند ولی حداقلش اینه که شما همان اول پاسخی به سوال دادید بعد برای روشن تر شدن بیشتر توضیح دادید ولی وقتی از همان اول شروع کنید به دادن یسری توضیحات اضافه و بعد نیم ساعت چهل دقیقه هنوز هنوزه به سوال و پااسخ دقیق و روشنی نداده باشید طوری که دیگر شخص مقابلتون اینقدر درگیر حواشی کردید که از سوال اصلی و پاسخ دور شده باشد اصلا صورت خوشی ندارد.

    من یک خواستگار داشتم ایشون سوالاتی میکردند بنده بعد از کمی فکر کردن پاسخ مختصری به ایشان میدادم اگز نیازی به توضیحات بیشتر میبود ایشان خودشان سوال میکردند، نوبت من که میشد یک سوال مذهبی معنوی از ایشان کردم سوالم جزیی نبود کاملا کلی بود فقط میخواستم با میزان اعتقادات و باورهاشون آشنا بشوم ایشان از بدو وجود خلقت انسان شروع کردن تا حال حاضر و مسایل جامعه و... از آخرم گفتن بنابراین سعی میکنند یسری حداقل ها را رعایت نمایند ، و پایبند یسری حداقل ها هستند، خب اولا بنده کلا خسته شدم از بس کل جلسه آشنایی خواستگاری اونم جلسه اول و به صورت یک جلسه فلسفه گذشت، دوم اینکه آخرش دیدم بعد این همه توضیحات سوال بنده اصلا پاسخ داده نشد یعنی اصلا نفهمیدم خب چی شد ، این حداقل ها یعنی چی ، این حداقل ها چی هست؟ حداقل از نظر من یک معنی داره شاید از نظر ایشون یک معنی دیگری داشته باشه!!! باز دوباره سوال کردم این حداقل یعنی چی ؟ بازم جواب سوالم و نگرفتم! از آخر خودم مثال زدم ، ایشون تایید میکردن!

    از آخر کل وقت رفت ایشون هم کل جلسه و اختصاص دادن به یک سوال همین ،تازه اونم یک سوال کاملا کلی، جلسه ای که بنده باید درخصوص یسری مسایل به سطح حداقلی از ایشون میرسیدم تا برای ادامه جلسات تصمیم گیری کنم.

    یا گاهی پاسخ ها از اونور بوم می افتند مثلا بسیار کلی پاسخ داده میشود پاسخ های کلی مانند اینکه همان که "عرف میگوید" همان که "همه ی جامعه میدانند " و.... اینها پاسخ های کلیست وقتی شخص مقابل شما از شما سوالی میپرسد انتظار دارد نظر شخص شما رو در خصوص اون مسله هرچند از نظر شما ساده باشد و نظرتان همراستا جامعه باشید بازم همان نظر خودتان را بازگو کنید.تا طرف مقابلتان با نظر شخص شما آشنا شود.
    اصلا در جامعه ما میلیون ها نفر انسان زندگی میکنند هیچ کدام شبیه هم نیستند هرکدام یک نظر و سلیقه ای دارند همه عین هم فکر نمیکنند.

    وقتی من با این جواب ها مواجه میشوم با خودم میگم خب عرف چی میگه؟ همه یعنی کیا ؟ من طرف مقابلم ایشونه، با همه چکار دارم، من چه میدونم همه چی میدونند؟ یا اصلا آیا اونی که من فکر میکنم همه میگند با اونی که ایشون فکر میکنند همه میدونند یکیه اصلا؟

    سعی کنید در جلسات خواستگاری یک سطحی تعیین کنید یک سطح ابتدایی برای سوالاتتان ، مثلا من سوالات جزیی تر و برای ادامه جلسات میگذارم ، چون در جلسات اول هنوز آشنایی کلی قراره صورت بگیره، هنوز نیازی نیست وارد جزییات بشوم.

    برای همین یک سطح کلی از مسایل اخلاقی ، اعتقادی ، فرهنگی ، تحصیلی ، اهداف، شغلی و آینده و اقتصادی و ظاهری در نظر میگیرم و فرد مقابل و باتوجه به سوالاتی که میپرسم و باتوجه به واکنش ها رفتارها و اعمال و کرداری که ازشون میبینم آنالیز میکنم بعد به یک سطحی از شناخت میرسم و تعیین میکنم آیا برای ادامه مناسب هستیم یا خیر.

    در جلسات بعدی همینطور تا اینکه هرچقدر بیشتر جلوتر میرویم با سوالات خصوصی تر و جزیی تر وارد جزییات مسایل کلی میشم تا به شناخت مطلوبی که مدنظرم هست برسم ، جلسات آشنایی هم آنقدر ادامه میدهم تا به تصمیم قطعی بدون شک و دودلی برسم ، اگر طرف مقابلم عجله ای داشته باشد یا بخواهد زودتر به یک جواب قطعی برسد بنده بهشون میگم چون انتخاب بزرگی در پیش دارم نمیتونم ریسک کنم بدونم شناخت مطلوب مدنظرم انتخاب نمایم بنابراین اگر ببینم باز هم درک نکردن و عجله داشتن پاسخ منفی میدهم! چون میفهمم اونقدرا ارزش و احترام نداشتم و درک اینو نداشتن که این تصمیم بسیار حیاتی و مهم هست اون هم برای یک دختر در جامعه ایران بنابراین نمیتوان بصورت خیلی عجله ای پاسخ مثبت یا منفی داد.

    امیدوارم شما این نگرانی دختران و درک کنید به طرف مقابلتان فرصت کافی جهت آشنایی بدهید . اصلا برای خودتان هم خوب است که طرف مقابلتان با اطمینان خاطر انتخاب نمایند.


    از آرزوتون خیلی ممنون انشالله همه ی جوانها به خوشبختی که واقعا لیاقتش را دارند برسند.
    در خصوص فانتزی ها امیدوارم فقط فانتزی نباشه بشه عملیشون کرد، مثلا یک شوهر سبیلو اخمالو نصیبم نشه ،که همش سبیلش و تاب بده ، اسم احساسات من و بذاره لوس بازی!!!

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط فدایی یار نمایش پست ها
    پی نوشت:
    1-دختر خانم ها به نظرم کلا یک خواستگار رو خونتون راه ندید یا اگه راه دادید واقعا براش ارزشو احترام قایل بشید...هیچ اجباری نیست که فردی رو به اکراه به خونتون راه بدید...این حس برام تداعی شد انگار به زور قبول کرده بودند ما بریم خواستگاری..در این مواقع وقتی اون صمیمت و احترامی که باید به مهمان بذارید رو نمی ذارید به نظرم بیش تر به خود دختر خانم و خانوادش توهین شده تا خانواده ی پسر.

    2- ببخشید من یک سری چیزای مهم دیگه ای می خواستم بگم(البته از نظر من مهمه شاید از نظر بقیه مهم نباشه) که منصرف شدم و گفتم شاید به بعضی خانم های همدردی بر بخوره....مطمئنم این چیزا رو دوستان خوب همدردی در خواستگاری هاشون رعایت می کنند.
    1. من میخواستم یک مسله ای و در این خصوص عنوان کنم احساس میکنم گاهی اوقات این حسی که میگید برایتان تداعی شده بصورت ناخواسته از جانب بنده به برخی منتقل شده باشه حتی یکبار یک پسر بصورت کاملا واضح و روشن ازم پرسیدن و گفتن احساس میکنند بنده بزرو در این جلسه حضور دارم.

    ببینید گاهی بین خانواده ها پدر و مادر یا سایر بزرگترهای دختر خانم ها با خود دختر خانم یسری اختلاف نظرهایی در این خصوص پیش می آید، قبول دارید هر کسی هم ادعا کنه من و خوب میشناسه ولی بازم من خودم ، خودم و بهتر میشناسم!

    من یسری معیارها برای خودم تعریف میکنم که شاید بخاطر یسری مسایل من نخواسته باشم بزرگترهایم از آنها اطلاع پیدا کنند، منظورم پدر و مادرم نیستند منظورم بزرگترهایی مثه زن دایی و خاله و...هستند ، گاهی خواستگارهای من از این طریق معرفی میشوند ، وقتی من محترمانه پاسخ منفی خودم و اعلام میکنم ، و حتی گاهی دلیلم هم عنوان میکنم ، ولی بزرگتر من قبول نمیکنند و میگویند این دلیل از نظرشون درست نیست و خودشان در زمان خودشان این دلایل و نداشتن و... معیارهای من و شرایط من و نسلی که من در آن بزرگ شدم و با خودشان مقایسه میکنند و عنوان میکنند خودشان این معیارها و نداشتن خوشبخت هم شدن و از من میخواهند معیاری که براش شاید ماه ها و حتی یکی دوسال فکر کردم با مطالعه و فکر انتخابشون کردم و نادید بگیرم.

    و از همه بدتر مادر بنده و تحت فشار قرار میدهند که خواستگار و قبول کنند حتی اگر مادر بنده با من راه بیایند و طرف من و بگیرند از طریق تحت فشار قرار دادن پدرم اینکار و انجام میدهند، خب این عمل نه تنها من و نسبت به آن خواستگار راغب نمیکنه تازه دور تر هم میکنه، من بارها در این شرایط قرار گرفتم کسانی که میدونستم معیارهای من و ندارند مجبور بودم راه بدهم، اون هم با این عنوان که بنده پاسخم به این خواستگار منفیست ولی بخاطر احترام به بزرگترم و جهت جلوگیری از ایجاد کدورت و بخاطر احترام حاضرم این خواستگار و راه بدهم. تک تک این جملات و به بزرگترم عنوان میکنم و تاکید میکنم فقط و صرفا جهت احترام اینکارو میکنم ورگرنه پاسخ نهایی منفیست.

    فکر نکنید به راحتی هم این تصمیم و گرفتم ،من راه های زیادی و امتحان کردم حتی جلوی بزرگترم گریه کردم اونم نه بخاطر خودم بخاطر اون آقا پسر که گناه داره نباید با احساسش بازی بشه من عذاب وجدان میگیرم وقتی پاسخم نسبت به ایشون منفیه وقتی نمیخوام باهاشون آشنا بشوم چرا باید روشون فکر کنم اصلا چرا باید باهاشون صحبت کنم یا آشنا بشوم .
    چرا باید وقت خودم و ایشون و بگیرم.....

    بارها و بارها عذاب وجدان گرفتم، حتی بهشون میگفتم گناه دارند ، مخصوصا وقتی تو هزینه می افتادن اینقدر به من عذاب وجدان منتقل میشد تا چند روز داغون بودم .

    ولی واقعا برخی اتفاقا دست دخترها وحتی خانواده هاشون نیست، برخی اوقات بزرگترهایی وارد این جریانات میشند که دختر خانم اونقدر باهشون راحت نیست که حرف هاش و بزنه ، دقت کنید ما دختریم بهرحال بخاطر یسری حجب و حیایی که داریم نمیتونیم هرچیزی هم به بزرگترامون بگیم ، حتی گاهی وقتا من خجالت و کنار میذاشتم حرفمم میزدم با اینکه برایم خیلی هم سخت بود ولی بخاطر آقا پسر اینکار و کردم تا الکی نه احساساتشون و درگیر کنند نه احساس بدی بهشون دست بده ، ولی فایده ای نداشت .

    ولی بهیچ عنوان بی احترامی به خواستگارم نمیکنم ، حتی اون خواستگاری که فکر کردن من بزور نشستم ، بخاطر این بود که من سعی داشتم اختلافاتی که بینمون وجود داره و بولد کنم که ایشان خودشان پاسخ منفی به بنده بدهند، اما گویا زیاده روی کردم و ایشان احساس کردن من میخوام نظر ایشون و نسبت به خودم عوض کنم، برای همین همچین سوالی کردن که آیا من بزور و به اجبار حضور دارم!

    تازه من مادر و پدرم ناراحتی قلبی دارند، و اصلا نمیتونم زیاد تحت فشار قرارشون بدهم، مثلا من یزمانی مقاومت میکردم بهیچعنوان کسانی که با معیارهای اولیه ام هم خوانی نداشتن و راه نمیدادم ولی یک مدت دیدم من تحت فشار نیستم ولی مادرم و تحت فشار قرار میدهند ، مادر من ناراحتی قلبی دارند و از احساساتشون سواستفاده میکنند یسری هیجانات منفی اصلا برایشان خوب نیست، واقعا شرایطی پیش می آوردند که من مجبور به قبول خواستگار میشدند، ولی قبول دارید وقتی کسی و اینطوری بزور بخواین قبولش کنید چه حس دافعه شدیدی نسبت بهش پیدا میکنید، تازه مگر همینطوری الکی میشه بدون صرف وقت و زمان خواستگار راه داد، منظورم فقط زمانی که برای خواستگار میذارم نیست، قبلش من کلی خودم آماده سازی میکنم، کلی باید روی خواستگارم فکر کنم، اگر فکر نکنم سوالاتم ولیست نکنم براشون زمان نذارم خب متوجه میشند که من بزور نشستم و بدتر ناراحت میشوند.

    من خودم هم ضرر احساسی میخورم هم هزینه زمان ، من الان ارشد میخونم زمان برای من بسیار حیاتی و مهم هست، فرض کنید اول کلی زمان بذارم که بزرگترا مجاب کنم بعدم بخاطر آقا پسر که آسیب کمتری ببینند کلی زمان بگذارم که باهاشون آشنا بشوم، بعدشم من تا هرجا هم که پیش بروم تا ازدواج که نمیتونم پیش برم ، یعنی خودم حاضر نیستم بخاطر عدم درک برخی از بزرگترها خودم و آینده ام و خراب کنم. ولی معمولا سعی میکنم اجازه ندم این خواستگاریهای نمایشی بیشتر از دو جلسه ادامه پیدا کنه، بیشترم سعی میکنم بدیهای خودم و بولد کنم که طرف مقابل دیگه اصلا دوباره پیگیری نکنند.

    2. اتفاقا این مورد و بگید بالاخره تاپیک شما هم برای ما هم آموزنده است، شاید ما خانم ها هم بصورت ناخواسته کارهایی انجام میدهیم که باعث دلخوری آقایون میشه بد نیست بدونیم که این دست اعمال و انجام ندهیم.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : شنبه 07 شهریور 94 در ساعت 13:02

  10. 4 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    فدایی یار (یکشنبه 08 شهریور 94), یاس پاییزی (شنبه 07 شهریور 94), باغبان (شنبه 07 شهریور 94), شیدا. (سه شنبه 17 شهریور 94)

  11. #56
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 اسفند 94 [ 02:42]
    تاریخ عضویت
    1394-3-18
    نوشته ها
    72
    امتیاز
    1,866
    سطح
    25
    Points: 1,866, Level: 25
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    48

    تشکرشده 197 در 64 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط فدایی یار نمایش پست ها

    خانم راه حل

    ازتون تقاضا دارم اگه این پستمو خوندید حالا قضاوت کنید بگید کارشون درست بوده یا نه؟هر توضیح دیگه ای هم خواستید بگید تا بگم...؟ البته من از فکر رسیدن به اون خانم بیرون اومدم فقط می خوام یقین پیدا کنم که اشتباه نمی کنم...و خیلی سعی کردم مثل شما خوشبینانه فکر کنم به قول شما اومدن گربه رو دم حجله بکشند ولی هیچ جوره نتونستم قانع بشم....

    بابت حجاب هم بند عذر خواهی می کنم اگه بد نوشتم نمی دونم چرا بعضی دوستان بد برداشت کردند....منظورم همون چیزی بود که خانم مصباح الهدی گفتند...و گر نه خوب می دونم که به قول شما فرق بین گوهر و صدف رو خوب میدونم...
    .
    سلام
    من چندین بار این هایی که گفته بودید خوندم، همینطور که یاس پاییزی و اعجاز عشق هم گفتن نمیشه با این جملات گفت واقعا چه نیتی پشت رفتارها بوده، به هر حال به نظر من هیچکدوم از توضیحات شما تا این حد وحشتناک نبود که حالا از دختر گذشتم که به کنار، اما دیگه کلا از یه سری مسائل بگذرم و دیدگاهم نسبت به مسئله خواستگاری از این رو به اون رو بشه... مثلا بگم دیگه گل نمیبرم، مثلا بگم دیگه انتخاب رو سپردم دست مادرم، یا اینکه بگم به دختر خودشون توهین کردن و ...

    برای اینکه شاید بخواین از جنبه های دیگه هم نگاه کنید:

    پیشواز: برای خود من بارها پیش اومده لحظه آخر اتفاقی افتاده که مشغول شدیم درستش کنیم، نشده بریم دم در (اگه دوست داشتید بفرمایید تا توضیح بدم و مثال بزنم)

    مبل راحتی: شاید خواستن روی مبل راحتی بشینید که راحت تر باشید، برای من شده خواستگار اومده همونجا هم گفته بریم روی مبل راحتی بشینیم این مبل های کلاسیک فراری دهنده مهمون هستن!! یا اینکه مثلا آقای 93 توی همین تاپیک دنبال نشستن روی زمین و تشک بودن ... خلاصه این مسائل خیلی سلیقه ایه...

    مسائل مالی: اینکه بعد از 5 دقیقه شروع کردن از مسائل مالی بپرسن، خب شما توقع دارید مادر دختر از چی بپرسه؟ اخلاق شما رو که میدونستن، تحقیق هم که به قول خودتون کردن، در مورد اطرافیانتون هم که سوال پرسیدن که باز هم ناراحت شدید، دو سال پیش هم به دلیل مالی بهتون جواب رد داده بودن، پس حالا دیگه اگه این مشکل بر طرف شده بود احتمالا جواب مثبت میشد... (شاید میخواسته زود بره سر اصل ماجرا و دستتون رو بذاره تو دست هم که شما بد برداشت کردید...) ولی واقعا توقع دارید چه سوالاتی ازتون پرسیده بشه؟ یا اینکه برای خواهرتون که میومدن خواستگاری جلسه اول چی میپرسیدید؟ من نمیدونم چرا انقدر توی جامعه ما روی مسئله پول مانور داده میشه در صورتی که به هر حال همه موارد در کنار هم باعث میشه یه نفر جواب مثبت یا منفی به یکی بده، نمونه بارزش تاپیک ساشا که یه خواستگار متمول را به دلایل دیگه کرد (هرچند انتخاب بعدیش هم متاسفانه خوب نبود) اما به هر حال هرچقدر هم که کسی به فکر پول باشه، باز هم پول بدون اخلاق رو نمیشه قبول کرد، همونطور که تاپیک هایی هست آقایون خانم خیلی زیبای بدون اخلاق رو نتونستن تحمل کنند... حالا علت اینکه وقتی اول از این مسئله شروع میشه انقدر همه جبهه میگیرن برای من نامشخصه! بخصوص که بحث اخلاق ساعت ها وقت نیاز داره، اما بحث مالی رو خیلی وقت ها توی یک ساعت میشه تموم کرد!! خب چه کاریه که چندین جلسه گذاشته بشه برای اخلاق، بعدا مشخص بشه طرف نمیتونه از نظر مالی یه زندگی رو اداره کنه؟ (مشابه این قضیه برای خانم مصباح الهدی هم پیش اومده بود که ده جلسه صبحت کرده بودن و در نهایت پدرشون به دلیل شغل خواستگار جواب رد داده بودن) من نمیدونم واقعا آقایون خواستار این مدل خواستگاری ها هستن؟؟؟!!

    پیشنهاد صحبت با دختر: اینکه اونا به شما پیشنهاد بدن با دخترشون صحبت کنید، خب معمولا خانواده دختر این پیشنهاد رو نمیده، مثلا یادمه یکی از خانم ها (فکر کنم خانم مصباح بودن) گفتن یک بار همچین پیشنهادی دادن و پسر ابروهاشو بالا انداخته و گفته نچ!!!!!!! یا فکر می کنم خانم گلاب بودن گفتن خواهر پسر بهش گفت برو صحبت کن پسر نمیخواست از جا بلند شه، که مادر ایشون رفته بودن توی آشپزخونه وقتی این رفتار را دیده بودن تا خواهر بالاخره بتونه برادرش را راضی کنه برای صحبت!!! در حالی که این مسئله برای دختر توی جامعه ما هست، یعنی واقعا ممکنه بعضی از خانواده ها جلسات اول رو بخوان خودشون بررسی کنن و بعد بذارن به عهده دختر و پسر که نشونه بی احترامی هم نیست ...

    طرز نشستن: اینکه مادرشون بعد از صحبت های شما طرز نشستنشون عوض شد، خب ممکنه خسته شده بودن خواستن تغییر موقعیت بدن، حالا این ها با هم همزمان شده... (احتمالا اگه اوضاع مالیتون رضایتبخش نبود و ایشون تغییر وضعیت میدادن میگفتین کم مونده بود حمله کنه بهمون...)

    دعوت به اکراه: اینکه شما میگید دعوتتون کردن خونشون اما به اکراه، من نمیتونم درک کنم یه دختر شرایط خونه رو مهیا کنه، از چایی و میوه و شیرینی و شربت تا زمان حضور یا عدم حضور افراد مختلف خانواده، بعد هم مثل گارسون هتل خودش جلوی خواستگار دولا و راست بشه و پذیرایی رو به دست بگیره اونم با اکراه!! نمیدونم چرا یه عده از آقایون فکر می کنن خواستگار پذیرفتن توسط دختر خیلی کار راحتی هست و دختر توی اون شرایط داره تو آسمون ها سیر می کنه و همه چی حله فقط مونده تایید پسر! یه عده هم مثل شما میگن با اکراه بوده... اصلا شما آقایونی که از انقدر سوال پرسیدن از مباحث مالی دوری می کنید تا حالا فکر کردید اگه یه چایی معمولی رو تشریف ببرید یه هتل 4 ستاره سفارش بدید باید 3000 تومن هزینه کنید؟ حالا اگه چایی با هل باشه میشه 5000 تومن، اگه دمنوش باشه بیشتر... اگه میوه هم کنارش باشه بیشتر... اگه شربت یا شیرینی باشه بیشتر... وقتی سه چهار نفر با هم تشریف میبرید ضرب در 4... ورودی هم به کنار... بعد به نظرتون حتی یه دسته گل هم باید بذارید برای وقتی که نتیجه کاملا مشخص شد!! اگه به این باشه که دختر هم باید هیچ پذیرایی نکنه و بگه بذارم برای وقتی که تایید رو گرفتم!! و متاسفانه همین طوری شده که الان یه سری از خواستگاری ها گوشه پارک برگزار میشه...

    مسائل اخلاقی: اتفاقا این که با آب و تاب مسائلی که از نظر خودشون ارزش هست را مطرح کنند یک ویژگی مثبت هست، چون چیزی رو روی دلشون نگه نمیدارن و راحت به شما خط میدن که مشکل الان چیه یا چی میخوان، البته این مسائل فقط سلیقه ای هست و شاید با کمی گذشت از این جزئیات، زندگی ها خیلی راحت تر شکل می گرفت... به نظرم شما میتونستید این مسائلی که براتون پیش اومده را همونجا مطرح کنید میتونستید دم در بایستید و صبر کنید تا بیان و بگید منتظر بودیم اجازه ورود بهمون بدید، میتونستید بگید روی این مبل راحت نیستیم اگه میشه اون یکی مبل بشینیم یا اصلا اگه مبل دیگه ای نیست، روی زمین بشینیم... به تمام این مسائل قبلا اشاره شد، اما شما فقط گل و شیرینی رو اجرا کردید!! که تازه اون هم نتیجه گرفتید که از این به بعد بذارید برای قطعی شدن کار!!! جالبه که آقایون برای خودشون انقدر توقع احترام دارن اما حتی از خرید یه گل پشیمون میشن، خانواده دختر این همه زحمت بکشه، سوال هم که حق نداره بپرسه چون بی احترامی میشه، گل هم نباید برد خونه اشون چون چیزی قطعیت نداره!!! هیچکدوم از حرفایی که اذیتتون کرد رو به زبون نیوردید و شد دلیل عقب نشینی شما همون جلسه اول، شاید با مطرح کردنش این مشکلات حل میشد،من که همیشه میگم ای کاش این همه تعریف و تعارف مسخره از فرهنگ ما حذف میشد و ما هم راحت میتونستیم حرف دلمون رو مطرح کنیم و حرف دیگران رو بشنویم... اصلا من یکی از معیارهای ازدواجم اینه که طرفم اهل تعارف زیاد و تعریف و تمجید یا به حاشیه رفتن نباشه و رک بتونه حرفش رو بزنه.

    خودتون میگید اگه حرفاتون رو نمیزدید فکر می کردن یه پسر خنگول همینطوری یکاره رفته خواستگاری دخترشون... خب پس چرا حق نمیدید که از شما بیشتر بدونن؟ چرا بهتون بر میخوره سوالات مالی؟ چرا ما ایرانی ها یاد گرفتیم کلا با تیکه و کنایه و از پس پرده حرف بزنیم؟؟ چرا نمیتونیم رک سوالمونو بپرسیم و رک جواب بگیریم؟ بله من اگه یکی تو خیابون برسه بهم ازم بپرسه چقدر درآمد داری شوکه میشم!!! اما اگه پسر باشم و برم خواستگاری اینو وظیفه خودم میدونم که در این زمینه رفع نگرانی کنم، همونطور که پسر نگرانه اگه من برم سر کار بچه چی میشه یا ناهارش چی میشه، یا کارهای خونه چی میشه... در حالی که توی دین ما کار خونه هم جزء وظایف زن نیست، اما امور مالی خونه وظیفه مرد هست... بعلاوه وقتی میگید انتظارات مالی مادر ایشون رو خیلی بهترش رو میتونید برآورده کنید، یعنی انتظارات آنچنانی هم ازتون نداشتن، یا حداقل خارج از توانتون انتظار نداشتن، این شما بودید که انتظار داشتید نه چک بزنید نه چونه عروس بیاد به خونه!!

    به هر حال چیزی که مهمه اینه که شما از رفتار اون خانواده خوشتون نیومده، و اینکه اگه با این احساس میخواستید ادامه بدید در ادامه هم به مشکل بر میخورید، چون رفتار این خانواده را به پای بی احترامی میگذارید، در واقع فرهنگ دو خانواده با هم متفاوته، اینکه یکی بچه کمتر رو بهتر میدونه یکی بیشتر هم تفاوت فرهنگ و سلیقه است، اما لزوما مطرح کردنش مایه بی احترامی نیست (شاید هم واقعا بوده)، همینطور تمام موارد دیگه ای که مطرح کردید سلیقه ای هست ...

    خواستگاری مشابه: به عنوان نمونه برای تمام کردن این بحث، یه خواستگاری داشتم که خودش شخصا به من پیشنهاد ازدواج داد و بعد از صحبت های اولیه شماره دادم که با مادرم صحبت کنند و تشریف بیارن برای آشنایی بیشتر، بعد از صحبت تلفنی دقیقا همین بحث الان شما رو مطرح کردن برای دو مورد یکی تعداد بچه و یکی هم شغل مادرم، ایشون مادرشون خانه دار بودن و 5 تا بچه بودن و مادر من شاغل بودن، وقتی مادرم این سوالات رو پشت تلفن پرسیده بودن به مادر ایشون برخورده بود که مادر من داره فخر میفروشه!! در صورتی که به قول شما اگه ما نمیخواستیم که اصلا شماره نمیدادیم بهشون! وقتی یکی داره شرایطش رو مطرح می کنه چرا باید این برداشت بشه که خودشو بالاتر نشون داده؟ اتفاقا مادر من همونطور که قبلا گفتم بهم میگه کاری به شغل نداشته باش و به فکر زندگیت باش، یا اینکه همیشه میگه ای کاش بچه بیشتری داشتم و اتفاقا از خانواده های شلوغ خوشش میاد، به طوری که ما رو از اون سر دنیا کشید اینجا که پیش فامیل باشه و رفت و اومد زیاد داشته باشه، ولی نمیدونم چطور اون خانم بد برداشت کرده بود، به هر حال با پسر حرف زدم برای بر طرف کردن سوء تفاهم ها!! و قرار شد که این خانم بیان منزل ما، اما وقتی اومدن بازم هرچی که ما گفته بودیم از نظرشون برابر بود با نگاه از بالا به پایین، مثلا دزدگیر ماشین من به صدا در اومد، مامانم رو به من گفت ماشین شماست که من زودتر پاشم سوییچ رو بیارم، اما ایشون بعدا گفته بودن مادره میخواست بگه دخترم ماشین داره!! من به پسر گفتم شما که میدونستید من ماشین دارم، پس چرا باید به روی خانواده اتون بیاریم؟؟ (اصلا این ماشین در برابر سایر دارایی ها چه ارزشی داره؟ بعلاوه توان مالی ما و اونا مشابه بود) جوابش این بود که مگه مادرت نمیدونست ما 5 تا بچه ایم؟ چرا به روی مادر من آورد!!! خلاصه کلا از نظر اونا هر حرف یا رفتار ما به روی مادر ایشون آورده میشد... (حالا شاید سوال پیش بیاد اصلا چرا تعداد بچه و شاغل بودن مطرح شده، که اون هم به خاطر صحبت های مادر پسر بود که مثلا یه ساعت خاصی تمایل داشتن بیان که مادرم اون موقع سر کار بودن، یا اینکه گفته بود این دخترم باید بیاد و اون یکی دخترم هم باید بیاد و ساعت های دیگه نمیتونن بیان و ساعت اومدن پسرم هم مچ نمیشه و از این حرفا که از بین این اشاره ها مادرم سوال پرسیده بود چند تا بچه دارید به ایشون بر خورده بود گویا این مسئله هم خیلی خصوصی بوده و نباید اول کار مطرح میشده!!)

    اخه اون خانم خیلی دیده بودم از نظر ظاهری و پوشش تغییر می کردند و فکر می کردم حتما خیلی در رفاه هستند
    اینجا از پختگی شما صحبت شد که البته برای یک سری موارد این پختگی قابل انکار نیست، اما برای مثال من توی تاپیک های شیوا (shivaram) دیدم شما تغییر مدل بستن شال و رنگ لباس رو نشونه تزلزل شخصیتی دونسته بودید و گفته بودید که به همچین دختری برای ازدواج فکر نمی کنید و به نظرتون فقط برای جلب توجه بیرون میاد، اینجا دختر به قول خودتون مورد علاقتون دقیقا همین ویژگی رو داشته... یا اینکه قبل از خواستگاری میگید بالاخره مردم دخترشون رو از سر راه نیوردن، خواستگاری که میرید میگید من میتونستم بیشتر از خواسته مادرش هم برآورده کنم اما به چه قیمتی! از یک طرف میگید از اینکه بهترین گل و شیرینی رو بردید پشیمون نیستید چون کمال گرا هستید و میخواستید سلیقه اتون رو نشون بدید، از طرف دیگه نتیجه گیری می کنید که دیگه تا قطعی نشده گل نبرید... این موارد به نظر من (که البته کارشناسی هم نیست) نشون میده که شما اونطور که فکر می کنید رفتار نمی کنید...

    اینکه شما اون دختر را 4 ساااال با پوشش های مختلف دیدید و وقتی رفتید خونشون حس کردید با حجاب بیرون بهتر بود، من هنوز هم نمیتونم به فطرت ربطش بدم، به نظرم یه مشکلی این وسط هست (حالا نه شاید مشکلی که توی پست قبلی من عنوان کردم، اما به هر حال یه چیزی سر جای خودش نیست) حالا اگه همیشه یه مدل بیرون میومدن شاید میشد گفت عادت کردید به اون ظاهر، اگه به فطرت بود که ایشون توی خونه هم محجبه بودن دیگه، بی حجاب که نبودن احتمالا جنس و رنگ لباسشون فرق کرده چرا باید بعد از 4 سال این حس رو تداعی کنه؟!! یعنی توی خونه بدون چادر بودن؟

    --
    آقای باغبان هم حتی اگه جلسات اول این بسته رو تحویل نمیدن، به نظر من حتما قبل از نامزدی رسمی این کار را بکنن، چون ممکنه دختر بر خلاف تصور ایشون اصلا به باغبانی علاقه نداشته باشه و بر عکس این که همه میگن احساساتی میشه و بدون شناخت جواب مثبت میده، ممکن هم هست احساساتی بشه و جواب منفی بده، یا اینکه احساساتی نشه و خیلی جدی جواب منفی بده، ممکن هم هست دیگه کاملا مطمئن بشه برای جواب مثبتش ... اگه قبلش نگید خب بعد از عقد ممکنه از این افرادی باشه که منظور شما رو متفاوت میفهمه و بگه با یه شکلات میخوای گولم بزنی!! یا اینکه اصلا خوشش نیاد از این مدل کارها... پس به هر حال وقتی این جزئی از اخلاق و شخصیت شماست، قبل از رسمیت بخشیدن اجراییش کنید، حالا جلسه اول دوم زوده اما قبل از رسمی کردن عقد حتما اجرایی کنید (که البته به تعداد جلسات شما هم بستگی داره، چون هستن کسانی که همون جلسه اول با عاقد میرن خواستگاری...)
    --
    این بحث حجاب رو هم من هنوز باهاش کنار نیومدم، ولی خب ترجیح میدم چیزی در موردش نگم و این هم بذارم پای سلیقه یا همون غبارآلود بودن فطرت خودم (اینجا باز میبینید که وقتی طرف مقابل یه جور دیگه متوجه بشه جالب نیست) اما خواهش می کنم هم از شما هم از بقیه آقایونی که این ویژگی رو دارن، که این مسئله را حتما با دختر خانمی که باهاش رو به رو میشید مطرح کنید... حتما مطرح کنید تا فرد با اطلاع کامل تصمیم بگیره، نگذارید برای بعد از عقد... من خواستگاری داشتم که ترجمه آیات حجاب رو به 5 زبان زنده دنیا میخوند و نتیجه میگرفت حجاب باید درونی باشه! ولی با این مورد برخورد نکرده بودم که بگه تو خونه هم باید بیرونی باشه! وقتی یه جمله خدا که به دنبالش پیامبرش را هم فرستاد توضیح بده، این همه برداشت و تفسیر متفاوت پیدا کرده، دیگه خدا به داد ما آدم ها برسه با برداشت هایی که از حرف ها و رفتارهای همدیگه داریم...

  12. 7 کاربر از پست مفید راه حل تشکرکرده اند .

    فدایی یار (شنبه 21 شهریور 94), گلاب (سه شنبه 17 شهریور 94), یاس پاییزی (دوشنبه 16 شهریور 94), مصباح الهدی (دوشنبه 16 شهریور 94), آی تک (دوشنبه 16 شهریور 94), باغبان (دوشنبه 16 شهریور 94), شیدا. (سه شنبه 17 شهریور 94)

  13. #57
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    امروز [ 16:44]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,158
    امتیاز
    89,754
    سطح
    100
    Points: 89,754, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.2%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,759

    تشکرشده 6,793 در 2,394 پست

    Rep Power
    0
    Array





    نقل قول نوشته اصلی توسط راه حل نمایش پست ها

    سلام

    آقای باغبان هم حتی اگه جلسات اول این بسته رو تحویل نمیدن، به نظر من حتما قبل از نامزدی رسمی این کار را بکنن، چون ممکنه دختر بر خلاف تصور ایشون اصلا به باغبانی علاقه نداشته باشه و بر عکس این که همه میگن احساساتی میشه و بدون شناخت جواب مثبت میده، ممکن هم هست احساساتی بشه و جواب منفی بده، یا اینکه احساساتی نشه و خیلی جدی جواب منفی بده، ممکن هم هست دیگه کاملا مطمئن بشه برای جواب مثبتش ... اگه قبلش نگید خب بعد از عقد ممکنه از این افرادی باشه که منظور شما رو متفاوت میفهمه و بگه با یه شکلات میخوای گولم بزنی!! یا اینکه اصلا خوشش نیاد از این مدل کارها... پس به هر حال وقتی این جزئی از اخلاق و شخصیت شماست، قبل از رسمیت بخشیدن اجراییش کنید، حالا جلسه اول دوم زوده اما قبل از رسمی کردن عقد حتما اجرایی کنید (که البته به تعداد جلسات شما هم بستگی داره، چون هستن کسانی که همون جلسه اول با عاقد میرن خواستگاری...)

    .


    سلام راه حل خانم

    همیشه از نظرات شما و دیگر دوستان ، نهایت استفاده را میبرم


    ...............

    به نظرم در ازدواج ، 2 پارامتر از همه چیز مهم تره

    اگر اینها ok بشه ، حله .


    1 - اینکه دختر و پسر نسبت به هم احساس خوبی پیدا بکنند ( به دل هم بنشینند )

    2 - از دید دختر و خانواده محترم ، پسر جَنم اداره زندگی را داشته باشه ( مرد باشه - دنبال رفیق بازی و ..... نباشه - با همسر آینده اش دوست باشه !)


    امکان داره یه جوون 18 ساله بتونه به این مهم برسه ( با درآمد کم - بدون خونه و ....)

    امکان داره یه شخصی با 10 ملیون تومان در آمد ماهانه و با سن ؟ باز نتونه


    یکی از دوستای من از لحظه ی شروع خواستگاری تا مراسم ازدواج ، فقط 6 ماه زمان برد براش ( چهره معمولی - درآمد کم و ....)

    دوست دیگرم الان 8 سال داره میره خواستگاری ! ( چهره و درآمد خوب و....)


    اگر معیارها ی انتخاب دختر و پسر ، درست انتخاب شود - ازدواج آسان میشود

    و به قول شما تو جلسه اول خواستگاری بعضی ها عاقد هم می برند !


    راه حل خانم من پسر احساسی نیستم .

    باغبان ها ، کسانی هستند که دوست دارنند ساده زندگی کنند !

    ولی هنوز خیلی مونده برسم !!



    نکات خوب شما و دیگر دوستان محترم

    همیشه در ذهنم باقی میمونه

    ممنون .

    چَشم .




  14. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    فدایی یار (شنبه 21 شهریور 94)

  15. #58
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام خدمت همگی

    آقای فدایی یار سلام
    ان شاالله تصمیم درستی گرفته باشید. راستش من آن روزها که پست شما را خواندم خودم در وضعیتی بودم که احساس می کردم مشاوره منطقی نمی تونم بدم و ممکنه شما را به اشتباه راهنمایی کنم. البته واقعا هم ممکن بود و خودم شرایطم شاید جوری بود که راهنمایی لازم داشتم و ترجیح دادم حالت خنثی باشم(با توجه به اینکه تصمیم قطعیتان را گرفته بودین) اما این اواخر برایم موارد خواستگاری پیش آمد که باعث شد در ذهنم جمع بندی راجع به همین تلاقی بین فرهنگهای مختلف در خواستگاری بشود.من هنوز نمی دانم که جمع بندی من درسته یا نه و از دوستان خواهشمندم پستم را اگر اشکالی دارد نقد کنند.

    قبل از آن خواهشی از دوستان عزیز به خصوص راه حل عزیزم که خیلی اوقات از پستهای ارزشمندش استفاده می کنم به طور کلی دارم. راه حل جان ببینید فقط دارم به عنوان مثال ذکر می کنم و منظورم صرفا همین مثال نیست بلکه کلی می گم. ببین مثلا شما اینجا می گید خانم مصباح پدرشان بعد از ده جلسه خواستگاری را به خاطر فقط شغل کنسل کرد.راستش دوستم شما برخی مطالب را اینجا نمی دانید و من هم مایل نیستم گذشته ام را مرور کنم ولی آن خواستگار تنها به آن دلیل کنسل نشد و در پستهای بعدی آن تاپیک مطالب دیگری در آن زمینه گفته شد و بعد هم به دلیلی من واقعا (نه به خاطر شغل) بلکه به دلایل دیگری که برایم مشهود شد خدا را بسیار شکر کردم که به سرانجام نرسید. واقعا خدا را شکر کردم و شاید اون موضوع بهانه و شروعی شد برای فهمیدن خیلی از مسائل... و من در نهایت اون خواستگارم را هرگز نمی تونستم بپسندم بعد از فهمیدن چند چیز... و حتما در ادامه با هم مشکل پیدا می کردیم. و شاید اینجا بتونم بگم واقعا خدا هوای منو داشته و قسمت من این بود.
    ولی می خواستم به واسطه این مثال این را بگم که بعضی وقتها ناقص فهمیدن(یا ناقص بیان کردن) برخی ماجراها از ندانستن کل ماجرا بدتره و تو قضاوتمان اشتباه بیشتری خواهیم کرد.
    و اینکه با توجه به این مطلب ممنون می شم وقتی مطلبی را می گویید مثلا نگید خواستگار مصباح... بگید خواستگار دختری... من اینجوری احساس بهتری دارم و ممنون می شم که در موارد "اینگونه" که نیاز به دانستن برخی مطالب تکمیلی هست اینجوری صریح و در یک خط قضاوت نشوم. ممنون دوست خوبم.

    و راستی من منظور آقای فدایی یار را از دسته گل متوجه شدم! منظورشان اصلا این نبود که چون ممکنه وصلت صورت نگیره گل نخرند و یا خساست کنند. بلکه منظورشون این بود که چون در شهر ایشان رسم هست در مرحله پایانی گل می برند (برخلاف خیلی از شهرها) و در مراحل اولیه شیرینی می برند اگر در همان جلسه اول گل هم ببرند این اشتباه در ذهن خانواده دختر پیش می آید که یعنی کار تمام شده است و خب در همچین ذهنیتی افزایش جلسات خیلی سخت تر است. خب آداب هر شهری متفاوت هست.
    و در مورد حجاب هم عزیزم منظور ایشان و همچنین آقای حامد ابدا این نبود که حجاب بخواهد جذابیت جنسی و یا آن به دل نشستن که مد نظر شماست داشته باشد. ببین مثال می زنم گاهی آدم از بعضی مسائل ناخوداگاه حس مثبت دریافت می کند.مثلا من وقتی مادرم را در مقنعه و چادر نماز می بینم به نظرم بسیار دوست داشتنی می شود در حالی که شاید در لباس فلان مهمانی اش از نظر من بسیار زیباتر بشود. نمی دانم اینها یک حس مثبتی است که با جذابیت و زیبایی فرق دارد و شاید به خاطر یاداوری احساس مثبت و یا شرطی شدن ذهن هست و یا احترام به یک سری باورها.

    *******************
    ********************


    آقای فدایی یار من تا حدود زیادی حرف دوستان را قبول دارم و شاید بهتر بود با خود دختر خانم صحبت می شد و همانطور که قبلا هم گفتم برخی مطالب را حتما باید با خود دختر درمیان گذاشت و بعد قضاوت کرد و زود قضاوت کردن در این جور مسائل بدون در نظر گرفتن خود دخترخانم (مهره اصلی) خیلی درست نمی دانم. پست خانم راه حل قابل تامل بود.

    ولی در هر صورت من هم فکر می کنم این خواستگاری به صلاح شما نبوده و قسمتتان نبوده و احساسی که بهتون دست داد را کاملا درک کردم.
    راستش این احساسی که به شما دست داد را پس اگر بخواهید از من یا برخی دختران بپرسید که بسیار شدیدتر است! یعنی متاسفانه من خیلی شدیدتر با این جور مسائل برخورد کرده ام و اگر یادتان باشد دیده اید که خیلی از دختران اینجا از نحوه خواستگاری خیلی از آقایون گله داشتند و بهشون برخورده بود! به خصوص دختران دهه شصتی که به قول راه حل خواستگار فکر می کند فقط مانده جواب آقا داماد و این حس در این پسران است که چه لطفی می کنند که ما را بپسندند!
    ولی می خوام این تجربه ام را در اختیارتان بذارم... اول آخرش را می گم: نتیجه تجربه من اینه که باید فرهنگ کل کشور و حتی تاریخی که در آن به سر می بریم مثلا حتی در دوره فلان رئیس جمهور را برای قضاوت در نظر گرفت. حتی اینکه اینجا ایران است!

    ببینید من اوایل که خواستگار راه می دادم از رفتار مادرها به شدت ناراحت می شدم! یعنی تحقیر عملی می دیدم.(از نگاه اون موقع من!)
    یکی دوبار هم تلفن خواستگاری را از تلفن اتاقم گوش دادم که مثلا مادر آقا پسر با چه ادبیاتی رنگ پوست و قد را از مادرم می پرسید و حس بسیار زشتی به من دست داده بود که انگار مگه من عروسکم؟
    چند تا مجلس زنانه هم داشتیم که از اینکه فقط من به عنوان ظاهری بررسی شدم و احتمالا توجه به وضعیت منزل و همین بحث مادیات به من شدید برخورده بود و اصلا اجازه ورود خود آقا پسر را ندادم! یعنی جواب منفی پای تلفن...
    برام یه بار خواستگاری آمده بود که مدلشان این بود که اول یه نظر دختر را ببینند و بعد تلفن بزنند که آقا بیاید که من دفعه اول به شدت بهم برخورده بود که یعنی چی این کارها! مگه من کالام ؟

    همه اینها که اتفاق میفتاد مادرم مداوم به من می گفتند دخترم اینها رسمه و اینها طبیعیه!!! من نمی فهمیدم طبیعیش کجاست! ولی دیدم که اگر بخوام همین جوری به خاطر این جور رفتارها از دیدن آقایون صرف نظر کنم ممکنه هیچ وقت آقایی را هم نبینم! تصمیم گرفتم به خودم بگم خب اینها مادرند و شرایط فرهنگی و سنیشون و علاقشون اینجور اقتضا می کنه و خود آقا پسرها را از یه جایی به بعد راه دادم.خیلی وقتها کاملا نظرم عوض می شد راجع به اون آقا پسر... یعنی می دیدم که نه بابا .خود آقا پسر از نظر شخصیتی بسیار فرق داره و دیدگاه های سطحی نداره و خیلی هم خوبه.

    ولی همچین افکار ایده آلگرایانه ای در ذهن من بود که اگر کسی منو می خواد نباید به خاطر قیافه ام منو بخواد! منو فقط و فقط باید برای خودم بخواد! یعنی که چی؟ ازدواج برای چیه؟ خلاصه شاید یه تکبر ناخواسته ای پشت ذهن من هم بود راستش!که قبول نیست اینها به خاطر ظاهرم می خوان ادامه بدن! پس این قبول نیست دیگه! و از اینکه به خصوص پای تلفن از نظر ظاهری بررسی می شدم متنفر بودم و دوست داشتم آشنایی این مجلس زنانه بحثش واقعا راجع به آشنایی و تعامل باشه (کنارش تو نیتشون این ظاهر هم باشه عیب نداره ولی نه که آدم حس کنه می خوان عروسک انتخاب کنند!)
    البته بگم در این بین حتی یک خواستگاری آمد که اتفاقا از همون مدل که من متنفر بودم آمده بود یعنی اول مادر میاد و بعد زنگ می زنند پسر بیاد! ولی خب محترمانه بود یعنی من که نمی دونستم می خواد پسرشم بیاد و یه جوری گفتن که به من هم اصلا برنخورد که البته می دونم خیلی از آقایون تالار هم همین مدلی می رن خواستگاری... (که شاید نحوه بهانه دادنشون مثل همین خواستگارم باشه اصلا برخورنده هم نباشه) خلاصه می خوام بگم اون آقا را من اتفاقا پسندیدم... و بعد فهمیدم که خب اصل کاری (آقا پسر)را باید در نظر بگیرم ...
    در این بین مثلا یه خواستگارم داشتم که خانواده بسیار بافرهنگ و محترم ولی مثلا پسر از نظر من خیلی بد بود.خب اینها یه جورایی به من اینو فهموند که یه جاهایی را نباید زود نتیجه گیری کرد و ممکنه وقتی مراحل بعد را طرف ببینه کل نتیجه گیری اش عوض بشه.

    اما اون حس بد ظاهر بینی خواستگار همیشه همراهم بود و واقعا دلم می خواست یکی همین ظاهر محجبه ام را بپسنده و یعنی که چی مثلا رنگ پوست یا قد و یا چنین نحوه برگزاری که اصلا حالت آشنایی نداشت.

    تا اینکه من با این تالار همدردی آشنا شدم. بعد تاپیکهای متعددی خوندم و چقدر تاپیک خوندم که همین مساله ظاهر باعث شده چقدر آدمها از هم طلاق بگیرند! و چقدر ظاهر برای یه مرد مهم بوده... من دیدم بعضی آقایون را که واقعا انسانهای شریفی بودند و حتی فقط به خاطر ایمان و اخلاق جلو آمده بودند ولی طبیعت مرد این بود که ظاهر مهم است و بعد از عقد ناراحت بودند. دقیقا از صحبتشان می تونستید بفهمید از بدجنسیشون این مساله نبوده از بی شخصیتیشون این مساله نبوده بلکه خب این مسائل طبیعت یک مرد هست... تازه فهمیدم مادرم می گن اینها طبیعیست یعنی چه؟ حالا درسته که نحوه ارائه این موضوع واقعا مهمه ولی چند در صد از مادرهای ساده دل ایرانی که به حساب خودشون و زاویه نگاه خودشون بهترین را برای پسر دسته گلشون می خوان می تونند سیاستمدارانه این موضوعات را مطرح کنند؟
    من دیگه از اون به بعد ناراحت نشدم حتی چندوقت پیش یه آقایی دقیقا با همین مدل که من بدم میاد خواستگاریم آمدند ولی من ناراحت نشدم و ذره ای به دل نگرفتم... و طبیعی دانستم...
    خلاصه این قسمت از ایده آلگرایی من با توجه به شرایطی که از آقایون در این تالار فهمیدم رفت!

    اما شاید شما تعجب کنید که من به عنوان یه دختر بگم من در مورد مادیات هم افکار ایده آلگرایانه به حساب خودم معنویت گرایانه داشتم و شاید هنوز راستش کمی تا قسمتی دارم!
    شاید اینکه پدر من رو این موضوع حساسیت نشان می دادند بخشیش به خاطر همین روحیات من هست که به مادیات اهمیت نمی دهم.و واقعا هم روحیات من با مادی گرایی هیچ سنخیتی ندارد متاسفانه!

    اما شاید کسی از بیرون نظاره گر کلی خواستگاری من باشد و پدر نگران من را بر فرض همون مساله خواستگار مذکور که راجع به مساله اقتصادی راجع بهش بحث شد را می دید فکر کند در جلسات پایانی چرا یک پدر در این حد در این موارد نگران است حتما خیلی آدم مادی گراییست. نه. بخشی از این نگرانی به خاطر شناخت پدرم از من است(بود!) که البته کامل نیست(یعنی نبود!) و فقط فکر می کردند من مادیات برام مهم نیست و حالا چه جوریش مهم نیست را درکی ازش نبود... و البته در این چه جوریش هم انتظاری نیست که پدر من بتواند همه منظور منو بفهمد ولی خب...

    ببینید شاید شما باورتان نشه ولی من خواستگارهایی داشتم خودشان "با زبان خودشان" همان پای تلفن(!) از مادیات و اینکه خانه دارند می گفتند یعنی من واقعا می گم یکی دو تا خواستگار داشتم و خانه هم داشتند همون پای تلفن می گفتند!
    من حتی خواستگاری داشتم که همون اول بسم الله تو معرفیش از داشتن خانه و داشتن ماشین سمندش صحبت کرد که من اصلا خوشم نیامد ازش... یعنی از اینکه معرفی و ارزش خودش را با این موضوع شروع کرد... البته در نگاه های دیگر هم تفاوت فاحش بود و شاید این موضوع تو تصمیم گیری نهایی من ،نمی شه گفت من را به اشتباه انداخته باشه ولی به هر حال من حق داشتم یا نداشتم از این موضوع خیلی بدم آمده بود!

    در جریان هستید که من به خاطر یه سری تجربیات ناخوداگاه از آدم پولدار و خوش تیپ (به خصوص همزمان)بدم میاد!(میامد!)و واقعا تا همین یه ماه پیش اگر یکی میامد خواستگاریم و همون معرفیش می فهمیدم پسر از نظر مالی در وضعیت مناسبی هست حتما آلرژی من شدید می شد!

    که همین یک ماه پیش خواستگاری آمد منزل ما که اتفاقا وضع مالی بسیار خوبی داشتند! اتفاقا پسر همون اول معرفی به خدا راست می گم بعد از اسم و فامیل و... از میزان درامدش گفت. یعنی دقیقا میزان درامدش را به تومان گفت. و خانه و ماشینش. که به من برخورد! خیلی هم برخورد! که همون جا هم گفتم من برام مادیات مهم نیست و در ادامه سوالات سعی کردم توجهش را به موضوعات دیگر جلب کنم و هدفش به ازدواج و... که البته رویش فکری هم نشده بود و خیلی هم صحبت نکردم.
    من بعد از این خواستگاری وقتی از مادرم سوال پرسیدم که مثلا با مادرشان چه می گفتند دیدم خب از همین مادیات بیشتر حرف زده بودند. یعنی همون خونه و ... دارند...
    منم گفتم مامان بگید نه! مادرم می گفتند چرا؟ من گفتم بدم میاد یکی از مادیات حرف می زند! مادرم همش می گفتند ببین این آقا معلوم بود از تو خوشش آمده بوده و مادرش از تو خیلی خوشش آمده بوده و احتمالا می خواسته این جوری نظر تو را جلب کنه! مادرش می خواسته اینجوری بگه پسر من می تونه دخترت را خوشبخت کنه ولی خب بلد نبوده چه جوری بگه...

    ولی من گفتم نه! و خیلی هم با اعتماد می گفتم اصلا روحیاتمون به هم نمی خورد و اینکه محاله زنگ بزنند! شما چه جوری می گید از من خوششون اومده.ما که اصلا نقطه اشتراک نداشتیم!ما که معمولی تر از آنهاییم. من یه جور دیگه زندگی را می دیدم او یه جور دیگه... مطمئن باشید زنگ نمی زنند!
    ولی زنگ زدند! و من هم از اتاقم گوشی را برداشتم و مکالمه مادرشان را گوش دادم (می دونم استراق سمع کار بدیه ولی من متاسفانه بعضی وقتها مجبور می شم!) جواب منفی داده شد و مادرشان نارحت شدند و دقیقا فهمیدم که آره احتمالا انگار به خاطر اینکه نظر مثبت ما را جلب کنند اون طور تعریف می کردند و از من خوششون اومده بوده!و از روی اینکه بخوان بگن ما پولداریم و فلان و... نبوده!
    البته باز هم می تونم اینجا بگم که شاید این موضوع هم نبود باز هم در نهایت ما مشابه هم نمی بودیم. به خاطر برخی از عقاید اصلی ولی خب این قسمت را گویا مادر راست می گفتند که نباید این قدر راجع به صحبت راجع به مادیات آلرژی داشته باشم.

    حالا ولی باز هم من نسبت به این موضوع آلرژی داشتم و همچنان دیدگاه معنوی گرایانه در ته ذهنم که یه مرد منو چی فرض کرده که مگه من می خوام به خاطر پولش باهاش ازدواج کنم که تو خواستگاری همون اول اینها را می گه!!!؟؟؟

    تا اینکه همین چند روز پپیش یه خواستگاری باز هم با وضع مالی خوب و بالا شهرنشین آمد.
    اول اینکه من خیلی حالت آلرژتیک داشتم ولی همین تاپیک شما خیلی به من کمک کرد که با حالت روحی مناسب در خواستگاری حاضر بشم و سعی کردم مثل شما که روی نحوه خواستگاریتون نگاه می کردین و از رفتار خودتون خوشتون اومده بود نگاه کنم و از اون چند ساعت لذت ببرم که واقعا تونستم و واقعا از شما همینجا تشکر می کنم و ممنون که همچین زاویه دیدی به من دادین. که اتفاقا اون آقا هم خیلی خوب و مودب آمده بود و من حس خوبی داشتم (با زاویه جدید نگاهم )حس اینکه از یک بانو خواستگاری میشه و نه یه دختر دهه شصتی که حالا بشین من تو را بپسندم! خلاصه با اینکه تفاوت زیادی داشتیم و قسمت نبود ولی دستش درد نکنه اومد خواستگاری من!
    حالا می گم چرا...
    اول که ایشون خودشون را معرفی کردند باز هم مثل خواستگار قبلی از درامدشون گفتند و اینکه توانایی مادیشون چقدره و... من اینجا دیگه نخواستم بر اساس همون حس آلرژیم زود بحث را تمام کنم و ازشون در مورد بقیه روحیاتشون پرسیدم که راستش بقیه روحیاتشون هم "از نظر من" مادی بود. یعنی ایشون مثلا اگر می خواست خانومش را خوشحال کنه این طوری دوست داشت خوشحالش کنه که براش کادوی فلان بخره و مثلا تا شب هم کار می کردند. و مثلا خیلی هم عاطفی نبودند. یعنی اینو خودشون هم صادقانه گفتند که خیلی اهل همچین ابرازهایی نیستند. البته خوبی این خواستگار این بود که اول من سوال می پرسیدم و کاملا می شدخودم را همون اول نگم چه طوریم...
    بعد ازشون راجع به اینکه چرا این طوری فکر می کنند که اگر مثلا به قول خودشون بتوانند امکانات رفاهی زن و بچشون را فراهم کنه خوشبخت میشه هم پرسیدم و کلا اینجا حرف حرف آورد ودر این مورد زیاد صحبت کردیم و من واقعا قصدم این بود بالاخره بفهمم تو ذهن همچین پسرهایی چی می گذره که همچین دیالوگی همین اول می گن.

    حالا با عرض معذرت الان چون این پست خیلی طولانی میشه و کمی خسته هستم بقیه نتیجه گیریهایم را که این اواخر بدست آوردم و این خواستگار اخیر هم درش دست داشت و راستش هنوز یه سری سوالات و ابهامات برای من ایجاد کرده را بعدا می گم که شاید خودم هم نیازمند راهنمایی برای آینده ام باشم.
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه
    ویرایش توسط مصباح الهدی : سه شنبه 17 شهریور 94 در ساعت 02:19

  16. 4 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    فدایی یار (شنبه 21 شهریور 94), گلاب (سه شنبه 17 شهریور 94), من او (سه شنبه 17 شهریور 94), شیدا. (سه شنبه 17 شهریور 94)

  17. #59
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    ببخشید گویا گزینه ویرایش نیست و مثل سابق نیست که نقطه اضافه کنیم و بعد ویرایش کنیم:دی
    فقط اینو بگم که این خواستگارم اصلا قسمت نشد و نیست و اینکه می خواستم راهنمایی بگیرم به خاطر افکار خودم هست که نمی دونم تا چه حدش را بعدا بگم.
    ممنون
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه
    ویرایش توسط مصباح الهدی : سه شنبه 17 شهریور 94 در ساعت 02:27

  18. 2 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    فدایی یار (شنبه 21 شهریور 94), من او (سه شنبه 17 شهریور 94)

  19. #60
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 09 آبان 94 [ 00:36]
    تاریخ عضویت
    1394-5-22
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    500
    سطح
    9
    Points: 500, Level: 9
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    65

    تشکرشده 13 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام كاش بااين همه دركيري تو انتخابامون بعدها لياقتامونو تو زندكي خوب نشون بديم.
    اقاي فدايي يار جقدجلسه خواستكاري شمابراي من اتفاق افتاده!!!شايد مادر منم خيلي اوقات اينكونه بودند وبي منظور
    احساس ميكنم تو بعضي جلسات خواستكاري مادرم آدم متكبري ميشد برعكس مهربوني وسادكي كه هميشه داره!!!!
    آدمهارونميشه بايه جلسه قضاوت كرد نبايد سريع بهمون بربخوره.
    مثلا خانواده من شايد سوالات مادي ببرسن ولي هيج وقت درارزوي دامادبولدارنيستن بلكه اخلاق واعتقادمذهبي براشون مهمهم نميدونم اصلا جرااين بحثا بيش مياد ومادرايابدراانقد متكبرانه دل يه بسروخالي ميكنن
    ولي بااين وجود فقط بلدنيستن درست رفتاركنن درخواستكاري درصورتي كه شوهرخواهرم يه آدم معموليه كه كاركربدرم ب
    وده وخونه ام بدرم ازاول زندكيشون داده!!!بس سريع قضاوت نكنيد درمورد رفتارشون.
    شايداكه دير اومدن استقبال شما مشكلي براشون بيش اومده ياهنوز آماده نبودن...مثلا مادرمن هرخواستكاري زنك ميزنه ميكه خب بابدرش صحبت كنم يه هفته ديكه تماس بكيريد بعديه هفته باز ميكه جندروز ديكه بيايد خلاصه اينكه تاحالا كسي بهش برنخورده بالاخره خواستكاري يكم صبروحوصله ميخواد(البته من خودم متنفرم ازين دست دست كردناجون تواين مدت كلي فكروخيال ميكنم.
    تازه دقيقاخانواده منم جلسه اول اجازه صحبت نميدن (خب واقعا راست ميكن جون نميشه كه هركي بيادآدم باهاش بره تواتاق صحبت كنه آخه اينكه يكم بشينيم بامادراصحبت كنيم واز خانواده وروحيات هم بكيم خو
    مثلا بارهاشده من ازمادرطرف خوشم نيومده وجواب منفي دادم يا از خود اقابسرخوشم نيومده ونرفتم باهاش تو اتاق صحبت كنم.



    يه موضوعي كه تازه متوجه شدم از صحبتاي شما اينكه بعضي شهرها رسمشونه فقط جلسه آخر كا ميبرن!!!!اخه دقيقا خانواده منم به كل اوردن حساسن البته نه خيلي ولي يه اقايي خونه ما ٤باراومدوكل نياورد بااينكه اونام تهران بودن وفكرميكنم اينجاهمهم كل ميبرن خلاصه مااصلا نميدونستيم بعضيااين مدلين بيجاره حتي از سفراصفهانشونم كزوبولكي...
    ::w
    اميدوارم ازدواجي خوشبخت كننده داشته باشيد.
    خوش بحال اونهايي كه به واسطه ازدواج بهشتي ميشن

  20. 2 کاربر از پست مفید من او تشکرکرده اند .

    فدایی یار (شنبه 21 شهریور 94), شیدا. (سه شنبه 17 شهریور 94)


 
صفحه 6 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 21
    آخرين نوشته: شنبه 24 بهمن 94, 16:37
  2. لطفا کمکم کنید خواستگاری دارم که دوستش ندارم
    توسط gol yas در انجمن اختلاف با خانواده در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 21
    آخرين نوشته: یکشنبه 08 دی 92, 22:07
  3. دوستان کمک یه مشاور میخوام برا دوستام معتاد به استمناء (جلق) شدن
    توسط infodltube در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: سه شنبه 10 اردیبهشت 92, 00:07
  4. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 اسفند 90, 18:07
  5. آیا من امل هستم؟ (شما دوستان قضاوت کنید )
    توسط yasmin44 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: جمعه 20 خرداد 90, 13:01

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:45 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.