به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 56
  1. #31
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    این فایل را گوش کنید.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  2. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    مهرااد (شنبه 10 مرداد 94)

  3. #32
    Banned
    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 فروردین 95 [ 20:54]
    تاریخ عضویت
    1393-7-27
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    3,246
    سطح
    35
    Points: 3,246, Level: 35
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 104
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    104

    تشکرشده 313 در 129 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست و برادر عزیز کاوه

    در خصوص مشکل خودت خوب توضیح دادی و من هم همه تاپیکت رو خوندم . اگر لینک های زیر رو بزنی به تاپیک های گذشته من در همین تالار میرسی که شباهت های بسیار زیادی با مشکل حضرتعالی داشت :

    http://www.hamdardi.net/thread-36096.html

    http://www.hamdardi.net/thread-36166.html

    http://www.hamdardi.net/thread-36939.html

    دوست عزیز شیدا ، توصیه های بسیار متین و خوبی داشتن و دیدم که خود شما هم با ایشون موافقت داشتید .

    اما شباهت های من و شما به هم :

    1) من بدون اینکه برام مهریه بزارن ، خودم از روی حماقت 1000 سکه تمام مهریه همسرم کردم . امروز مثل یک «شر خر» بیش از 5 جا مهریه رو اجرا گذاشته که دادگاه فقط یکی از اونهاست

    2) خونه ای رو که خریدم به اسم برادر ایشون کردم!!!!!!!! میخاستم به اسم ایشون کنم ولی دیدم دوست ندارم زنم بره بنگاه معاملات ملکی یا دفتر اسناد یا جاهای دیگه . پس از روی حماقت به اسم برادرش کردم !!! پس میتونی خوشحال باشی چون در این دنیا یک آدم احمق تر از حضرتعالی هم پیدا شده !!!!!!!

    خونه ای که به نام برادرش خریدم شد محور مشکلات حاد ! نصف شب که خواب بودم برادرهاش به همراه پدرش ، کلید انداختن و اومدن من رو زدن و از خونه خودم بیرون کردن . بعد به بهانه اینکه من خونه تامین نکردم ، خانومم دادخواست عدم تهیه مسکن داد تا طلاقش OK بشه !!!!

    پس هم تاپیکت رو خوندم و هم مشکلاتی در حد شما و حتی بدتر داشتم . اگه علاقه داشتی تاپیک های من رو بخون . ثواب داره !!!!

    و اما نظر من در خصوص رابطه شما با همسر گرامی :

    برادر عزیز ! مساله واضحه ! نمیخاد این همه توضیح بدی و قلم فرسایی کنی ! شما به همسر گرامی آموزش دادی که از شما سوء استفاده کنه . شما ایشون رو باج گیر بار آوردی . درست مثل کاری که من با همسرم در برخی مسائل کردم .

    حالا میخام خیلی روشن به سوالی که در عنوان تاپیک مطرح فرمودی پاسخ بدم :

    سوال : خانمم میخواد جدا بشه هر روز بهانه گیری میکنه، تقصیر منه؟

    جواب : بله ، 100 درصد !!!!

    این رو کسی میگه که زندگیش به شما شباهت داره و مسیر دادگاه وطلاق کشی رو بیشتر از شما طی کرده . دوست عزیز شما همسرت رو خیلی خراب کردی . حالا اون هم میتونه در دادگاه عدل الهی از شما شکایت کنه !! چون اوایل زندگی که آدم خوبی بود . ولی شما به شکلی باش رفتار کردی که به نوعی مجبورش کردی رفتار امروز رو با شما داشته باشه . . .

    واضح تر بگم : خانومت روزی که برگشت تا بقیه ی وسایلش رو جمع کنه زیاد ناراحت نبود . میدونی چرا؟ چون ابزارهای مالی کافی به دستش دادی تا از نظر مالی دلنگرانی نداشته باشه . از اون مهمتر اینکه میدونه با یک آدم «باج بده» طرف هست و احتمال بسیار زیادی داره که باز هم کارش با رفتارهای زشت راه بیوفته . باش موافق نیستی ؟ این همون آموزشی هست که طی چند سال بش داده بودی ! اگه شاگرد تنبلی هم بود تا الان دیگه قضیه رو فهمیده بود . . .

    اما شما باید چیکار کنی ؟ من طلاق رو توصیه نمی کنم !!! اگر تمایل داشتی بگو تا بیشتر صحبت کنیم . . .
    ویرایش توسط بهزاد10 : شنبه 10 مرداد 94 در ساعت 17:50

  4. 3 کاربر از پست مفید بهزاد10 تشکرکرده اند .

    parsa1400 (شنبه 10 مرداد 94), مهرااد (شنبه 10 مرداد 94), اثر راشومون (شنبه 10 مرداد 94)

  5. #33
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 آبان 01 [ 10:33]
    تاریخ عضویت
    1393-7-19
    نوشته ها
    134
    امتیاز
    8,639
    سطح
    62
    Points: 8,639, Level: 62
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    346

    تشکرشده 262 در 104 پست

    Rep Power
    35
    Array
    ابعضی قسمتهای صحبت ای بهزاد موافقم خانم شما جنبه اینهمه خوبی رو نداشته

    راستی جناب بهزاد زندگی شما چطوره؟ گفتید بازم مهریه اجرا گذاشته

  6. 2 کاربر از پست مفید محیا ناز تشکرکرده اند .

    parsa1400 (شنبه 10 مرداد 94), مهرااد (شنبه 10 مرداد 94)

  7. #34
    Banned
    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 فروردین 95 [ 20:54]
    تاریخ عضویت
    1393-7-27
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    3,246
    سطح
    35
    Points: 3,246, Level: 35
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 104
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    104

    تشکرشده 313 در 129 پست

    Rep Power
    0
    Array
    راستش میخام یک نکنه ی حاشیه ای هم بگم ولی قصد ندارم که یک بحث منی راه بیوفته :

    در اینگونه تالار های مجازی وقتی یک فردی مثل صاحب همین تاپیک مراجعه میکنه ، بعضی از دوستان سخنان نابجا میکن . البته لابه لای صحبت های همین دوستان بعضاً حرف های قابل استفاده هم پیدا میشه و هیچ کس 100 درصد درست یا 100 غلط نمی نویسه . اما مساله لحن و حالت ما در پست هامون هست . توجه کنید که مثلاً صاحب همین تاپیک سخنان متناقض داره . خوب اگه سخنان متناقض نداشت که من می گفتم اصلاً آدم نیست ایشون !!! مگه میشه انسان بخاد در نزدیکترین رابطه اش شکست بخوره و خیلی آرام ، منطقی و دور اندیش باشه !!

    نکته بعدی در خصوص مشاورین هست . بالای 90 درصدشون به لعنت خدا نمی ارزن . خاله من استاد دانشگاه الزهرا هست و در امریکا دکترای روانشناسی گرفته . خودش در زندگی مشکلاتی داره که یک کارگر بازار سبزی نداره .

    نکته دیگه رفتار مدیران این تالارها و قوانین بعضاً کودکانه هستش . مقلاً مشاورین و مدیران همین وبسایت در خصوص خود بنده ، زمانی که مشکلاتم رو مطرح کردم هیچ توصیه مناسبی نداشتن . یک سری صحبت های «خیلی کلی» می کردن و حتی زحمت کمی بحث عمیق تر رو هم به خودشون نمی دادن. البته همونطور که گفتم بالای 90 درصد از مشاورین همین هستن . دست آخر هم برای مدیران این تالار این مهم میشه که مدام قوانین رو تذکر بدن و پست های دوستان رو ویرایش و حتی حذف کنن . . .

    اما از اینها که بگذریم ، انصافاً بعضی از دوستانی که خودشون درگیر مسائل طلاق بودن بعضاً مشاوره های فوق العاده موثری می کنن . برای نمونه در آخرین تاپیک من که مربوط به ماه ها پیش هستش ، همین خانوم شیدا و چند نفر دیگه ، توصیه های موثری داشتن . پس استفاده از این تالارها میتونه مفید باشه ولی باید بعضی از ترکش ها و حاشیه هاش رو بپذیریم .

    مثلاً بعضی از دوستان این وسط میخان نمایش منطق بدن !! بعدش هم اگه شما بگی که دوست عزیز حرف شما ظاهرش منطقی هست ولی باطنش میتونه اینطوری نباشه ، اون موقع هست که کل کل شروع میشه . حالا این انسان بی نوا که اومده اینجا کمی آرام بشه و بعدش هم یک توصیه مفید بشنوره ، باید تاپیکش پر بشه از حاشیه و کل کل . بعضی از دوستان فقط دنبال این هستن که خودشون رو در این فضای مجازی نشون بدن و کم هم نیارن . البته به کسی در این تاپیک بر نخوره . من دارم تجربه کلی خودم رو از این تالارها میگم . . .

    از یک مساله دیگه هم به نام همزاد پنداری بعضی کاربرها با همسرتون غافل نشید . مثلاً خود من که حدود یکسال و چند ماه پیش رفتارهای زشت و شرم آور خانواده همسرم رو اینجا نوشتم ، بعضی از دوستان به دلیل همزاد پنداری با خانومم ، شروع کردن به جدل با بنده و حتی گفتن که خونه ای که به اسم برادرش کرم و مهریه ی 1000 سکه ای جزء «حق و حقوق» همسرم هست . توجه کنید که دیه ی کامل 150 میلیون تومن هست و دیه زن میشه 75 میلیون تومن . حالا خانوم ما که زنده بود ، من نمیدونم چطوری «حق و حقوقش» زده بود بالای میلیارد!!!

    در واقع به خاطر حماقت یکی مثل من و یا یکی مثل همین دوست عزیزمون ، بعضی خانوم ها هوا برشون میداره و کارهای ناثواب میکنن . حالا دیگه توی دعوا همه 100 درصد به خودشون حق میدن ، حتی اگه اموالی در حد کل کره زمین هم وسط باشه ، جزئی از «حق و حقوق» خودشون میدونن . ولی داستان اینه که من و شما نبایستی همسرمون رو روی طمع می انداختیم و نباید زندگی رو از کانال خودش منحرف می کردیم .

    الان ممکنه خانوم شما هر اقدامی که به ذهن شما هم خطور نکنه در حق شما بکنه . اگه دستش برسه نصف اموال که هیچ ، کل اموال تون رو میگیره و حتی مثل بعضی از بانوان گرامی ممکنه شما رو به خاطر مهریه بفرسته آب خنک بخوری !!!!

    واقعیت اینه که معادلات اقتصادی وقتی از کانال صحیح منحرف بشه ، روی زندگی مشترک آثار فاجعه باری خواهد داشت . بالاخره همه ما آدم هستیم و شیر خام خردیم . وقتی نصف اموال به من میرسه و خونه و مهریه ، دیگه چرا نباید باقی مسائل به میل من نباشه . خوب من هم توهین می کنم به پدر و مادر طرف و هزار قر و قمیش دیگه میام . اگر شوهرم تسلیم شد که هیچ . اگر هم نسلیم نشد بالاخره به پول و پله ای که میرسم .

    البته خیلی از فکرهای پاراگراف بالا ممکنه بصورت ناخودآگاه باشه و حتی طرف آگاهانه به اونها نپرداخته باشه . ولی معادلات اقتصادی کم کم و در طول زمان متاسفانه مسیر زندگی رو به این سمت و سو میبره . بازهم بگم من برای شما طلاق رو فعلاً توصیه نمیکنم . خودم هم الان 7 ماهه مه دوباره دارم با همون خانومم زندگی می کنم و راه جدایی رو به انتها نبردم . . .

    در پاسخ به پست بالاتر:

    من الان مشکل خاصی با خانومم دیگه ندارن و زندگی مون روال عادی و خوبی داره ولی ارتباطم با خانواده ایشون بکلی قطع هست . . .
    ویرایش توسط بهزاد10 : شنبه 10 مرداد 94 در ساعت 19:11

  8. 4 کاربر از پست مفید بهزاد10 تشکرکرده اند .

    parsa1400 (شنبه 10 مرداد 94), مهرااد (شنبه 10 مرداد 94), اثر راشومون (شنبه 10 مرداد 94), رنگین (شنبه 10 مرداد 94)

  9. #35
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 03:07]
    تاریخ عضویت
    1391-12-05
    نوشته ها
    214
    امتیاز
    12,870
    سطح
    74
    Points: 12,870, Level: 74
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,421

    تشکرشده 552 در 189 پست

    Rep Power
    55
    Array
    سلام جناب بهزاد
    از برگشتتون به تالار خیلی خوشحال شدم
    از خواندن پستهاتون همیشه لذت بردم. همین دو پست شما در این تاپیک رو باید با آب طلا نوشت و همیشه در جلو چشم نگه داشت.
    به نظر میرسه با وجود ادامه زندگی مشترکتون، خیلی دل چرکین هستید. اگر دوست داشتید بگید که برنامتون برای زندگی مشترکتون چی هست؟
    آیا تغییری در شرایط فعلی مد نظرتون هست یا به همین منوال قصد ادامه دارید؟
    تنها باید حقیقت را بیان کرد، نه دروغی را که حقیقی انگاشتنش خوب است.

    "بخشی از پیام برتراند راسل برای آیندگان"

  10. 2 کاربر از پست مفید اثر راشومون تشکرکرده اند .

    مهرااد (شنبه 10 مرداد 94), بهزاد10 (شنبه 10 مرداد 94)

  11. #36
    Banned
    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 فروردین 95 [ 20:54]
    تاریخ عضویت
    1393-7-27
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    3,246
    سطح
    35
    Points: 3,246, Level: 35
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 104
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    104

    تشکرشده 313 در 129 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست گرامی

    من هم از دیدن نام کاربری شما خوشحال شدم . برنامه من «مدیریت کردن» همسرم هست . همسرم آدم «کثیفی» نیست ولی آدم عاقلی هم نیست ! میشه مدیریتش کرد . خیلی هم سخت نیست چون آدم ساده و کمی بی فکری هست !

    در خصوص مسائل مالی اون جرات نداره شکایتش برای مهریه رو فعلاً پس بگیره . چون کارهای زشتی کرده فعلاً میترسه که شاید من برای پول میخامش یا مثلاً نقشه ای چیزی دارم !

    خونه هم که به نام برادرش هست و من مجبور شدم یک جای جدیدی رو اجاره کنم والان 7 ماهه که اونجا هستیم . من قرار نیست از این کفتارها درخواستی داشته باشم
    ویرایش توسط بهزاد10 : شنبه 10 مرداد 94 در ساعت 20:33

  12. کاربر روبرو از پست مفید بهزاد10 تشکرکرده است .

    اثر راشومون (شنبه 10 مرداد 94)

  13. #37
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 17 دی 94 [ 16:21]
    تاریخ عضویت
    1392-2-27
    نوشته ها
    27
    امتیاز
    2,108
    سطح
    27
    Points: 2,108, Level: 27
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    20

    تشکرشده 41 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام
    مردی که جلوی همسرش اشک میریزه
    مردی که زندگیشو بنام زن میکنه که جنبه نداره و خیلی چیزهای دیگه. وقتی تاپیکت رو خلاصه وار خوندم اونقدر چندشم شد که باقیشو نخوندم
    امثال مردهایی مثل تو باعث میشن زنهای دیگه مثل همسر شما بامبول بازی در بیاره زندگی رو زهرمار کنه
    از ماست که برماست

  14. 2 کاربر از پست مفید میشکا تشکرکرده اند .

    اثر راشومون (یکشنبه 11 مرداد 94), بهزاد10 (شنبه 10 مرداد 94)

  15. #38
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 بهمن 01 [ 19:08]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    688
    امتیاز
    14,984
    سطح
    79
    Points: 14,984, Level: 79
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 366
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,002

    تشکرشده 1,784 در 580 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    119
    Array
    سلام.
    من چهار تا منشا را در رفتار خانمتون خ پررنگ میبینم.

    1) عدم اعتماد بنفس و خودباوری لازم همسرتون.( با پوششی از غرور و اعتماد بنفس کاذب) . از دید من همسر شما در قیاس با شما خودش را کمتر می بیند. ( و این همواره در ناخوادگاهش جریان دارد) و متاسفانه این نوع احساس باعث می شود که برای از دست ندادن شما دست به یک سری کارهایی بزند که نتیجه ای جز بدتر شدن ندارد.
    حس میکنم چون در ذهنش خودش را کمتر از شما می بیند ( حالا حس درونی خودش هست یا القا مستقیم یا غ مستقیم از جانب شما و خانواده هر چند خ ناخوداگاه). همسرتان فکر میکنم تا حد زیادی فاقد پشتکارو لغت بی ادبانه اش تنبل هستند. و حمایت های بی دریغ شما هم این خصوصیت ایشون رو پررنگ تر کرده.
    من معتقدم که مرد بهتره از همسرش بهتر باشه اما نه خ زیاد که دنیای هم رو نتونن درک کنن. اینکه سعی میکنن شما در جلوی خانواده و دوستان تخریب کنن علتی غ از این نداره. حتی قطعا ایشون بدگویی شما رو پیش خانواده خودش هم کرده و این یک طرفه به قاضی رفتن باعث سرد برخورد کردن اونها هم شده.

    2) خودش را در یک جبهه و شما و خانوادتون رو در یک جبهه دیگه می بیند. متاسفانه تماستون با خانواده و زدن اون حرفها بعنوان یک خانم عرض میکنم ضربه بسیار مهلکی بر پیکره ی ارتباطیتون بوده. که من فکر نمیکنم با هدایای مادی جبران پذیر باشه ( من اصلا و ابدا کارهای خانمتون رو تایید نمیکنم . اما خاستم عمق شکسته شدن دل همسرتان رو عرض کنم) از دید من این عمل شما نمره منفی صد از بیست رو میگیره!!! هر چند شما در یک سری موارد نمره بالا میگیری.
    متاسفانه خانم شما بدلیل کمبود عزت نفس و غروری که دارن هر لحظه با خود هراس از دست دادن شما رو دارن و از اونجایی که ناخوداگاه چون این باور رو هم داشتن دنبال شواهدی برای اثبات این مساله بودن
    الف ) عدم تایید ایشون از جانب خانواده شما از دید ایشون تحقیر حساب می شود . توجه داشته باشید این زخمی است که مرهم پیدا نکرده است. اگر می بینید که سالهای اول زبان باز نکرده بخاطر شور و حال رسیدن به هم بوده
    ب) درد و دل کردن شما با خانواده ( که از دید ایشون یعنی خیانت در اعتماد ایشون )

    3) و تفاوت فرهنگی و قومیتی هم که خودش واقعا داستان مهم دیگری است.
    البته مدل ابراز محبت در خانواده شما باایشان خ هم متفاوته. شماها خ گرمتر هستید. درسته؟

    4)تفاوت سنیتون. حدس میزنم زیاد باشه ( حالا سن شناسنامه ای نه اما حس میکنم ایشون از لحاظ فکری و روحی اختلاف سنیشون با شما زیاد هست. بیشتر در حس و حال انتقام هستند)

    و تمام این موراد باعث میشه که ایشون زودتر شما رو رها کنن قبل از اینکه رها بشن. لااقل غروروشن حفظ میشه که رها نشدن بلکه رها کردن. از لحاظ مالی هم که کلی برد کردن.


    و بطور خلاصه :
    موفقیتهای شما و شکستهای ایشون و شکایت پیش خانواده ------------شکست ایشون
    در نتیجه :
    بی مهری ایشون و ایجاد ضرر مالی برای شما ----------جبران شکست بالا و شکستن شما و انتقام از خانواده.


    ( خانمتون میدونه شما چقدر وابستشون هستین و این یعنی امتیاز زیاد)
    توصیه میکنم همونطور که خودتون پیشنهاد دادین یک سفر برین که هم حال و هواتون عوض شه هم همسرتون متوجه بشه بدون ایشون شما هم می توانی تفریح کنی.



    در هر صورت هر ر فتاری غیر از انچه از ابتدا به ذهن خطور میکنه لایه های فکری و احساسی عمیق تری داره که تا اونها رو کشف نکنین نمیتونین تصمیم درست بگیرین
    و اما همسر شما بازیگر خوبی است . الان هم در حال بازی است. بازی ای که در اون باج بیشتری میگرد. لطفا محبتتان را جوری نشان دهید که هر دوطرفتان برنده شوید.
    و ایا امکانش هست کلا اگر اگر واقعا مایل به جدایی هستین مهاجرت کنین به ایران و اینکار رو ایران انجام بدین؟ اساسا اونجایی که تشریف دارین یک طرف راضی به جدایی نباشه طلاق چگونه صورت میگیره؟

    و البته تمام موارد بالا نظرات شخصی بودن... قضاوت با خود شما

    نیایش به قصد این نیست که خدا را به برآوردن آرزوهایمان وادارد، بلکه برای آن است که اشتیاق به خدا را در ما برافروزد و ما را به سوی خدا فرا ببرد. دیونوسیوس مجعول می گوید:
    "کسی که در قایقی نشسته و طنابی را که از صخره ای به طرفش پرت شده می گیرد و می کشد، صخره را به طرف خود نمی کشد، بلکه خودش و قایق را به صخره نزدیک تر می کند".
    فریدریش هایلر، نیایش، ص 331


  16. 2 کاربر از پست مفید مهرااد تشکرکرده اند .

    اثر راشومون (یکشنبه 11 مرداد 94), راه حل (یکشنبه 11 مرداد 94)

  17. #39
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 اسفند 94 [ 02:42]
    تاریخ عضویت
    1394-3-18
    نوشته ها
    72
    امتیاز
    1,866
    سطح
    25
    Points: 1,866, Level: 25
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    48

    تشکرشده 197 در 64 پست

    Rep Power
    0
    Array
    تاپیک این بنده خدا شده تاپیک حال و هوا، خودشم که ازش خبری نیست...

    فعلا که استارتر نیومده بگه در چه حالیه، اما چون لحن و حالت بعضی صحبت ها بعضی افراد رو به اشتباه انداخته، لازم دونستم یه توضیحی بدم. لحن خوب چیزیه که منم بهش اعتقاد دارم، توی قرآن هم وقتی خدا حضرت موسی رو میفرسته سراغ فرعون، بهش میگه با قول لین شروع کن، اما تا آخر لین نموند! اینجا از روز اولی که آقای کاوه پست گذاشتن من پستشون رو دیدم، اما پاسخ نگذاشتم، گفتم یکم صبر کنم تا بتونن بهتر کنار بیان با اوضاع، تو همون برهه پست هایی هم براشون زده شد از خانم هایی که همزاد پنداری کرده بودن که حذف شد... اما ایشون به نوشتن خودشون مثل قبل ادامه دادن... بعد از چند روز یه پست نسبتا کوتاه با لحن نرم گذاشتم تا چیزایی که باید بهش فکر کنن رو گوشزد کنم، اما متاسفانه ایشون هنوز تو شوک بود و فقط میگفت نمیشه، فقط انکار می کرد... وقتی با یه نفر شوکه رو به رو هستی، باید ببینی اوضاعش چطوره، اگه تا آخر عمر وقت داره شوکه باشه شاید اشکالی نداشته باشه نوازشش کنی و پا به پاش گریه کنی، اما گاهی وقتا لازمه طرف سریع خودشو جمع و جور کنه، مثلا طرف زیر بمبارون دشمن شوکه شده نمیتونه از جاش پاشه، کسی هم نمیتونه حملش کنه، اینجا دیگه باید محکم سیلی زد بهش تا به خودش بیاد، هیچ جای دنیا هم برای این سیلی کسی رو محکوم نمی کنن، چون فوایدش خیلی از مضراتش بیشتره... بله آدم تو این موقعیت ترکش بخوره خیلی بهتر از اینه که منتظر بمونه بمب مستقیم رو سرش فرود بیاد...

    توصیه های شیدا خوب بود، اما اتفاقا برای الان ایشون مناسب نبود... ایشون وقت نداره با آزمون و خطا پیش بره: زیادی بهش چسبیدی یکم ولش کن بر می گرده... اومدیم و بر نگشت... جاهای دیگه هم تو همین تالار دیدم به مراجع همین پیشنهاد رو دادن، ولی طرفش دیگه بر نگشت، اما اونا شرایطشون خیلی فرق داشت...

    من محکم به آقای بهزاد میگم که تنها شباهت مشکل شما با آقای کاوه اینه که خانمتون درخواست طلاق داد، وگرنه دیگه بعد از اون کاملا متفاوته... آقای بهزاد شما با یه خانم به قول خودت خیلیییی ساده دل طرف بودی، من همین خلاصه ای که شما اینجا نوشتی (مهریه رو گذاشته اجرا) رو که خوندم لبخند زدم، چون به نظرم پرونده شما هیچ کاری نداشت! برای اطمینان رفتم دو سه تا پست از تاپیک اول هم خوندم و مطمئن شدم که پرونده شما هیییچ کاری نداشت! برای درک بهتر از ساده دلی خانم شما و اونایی که بهشون خط میدادن در همین حد بگم که خانم شما تو کشوری که به قول خودتون دیه مرد 150 و دیه زن 75 هست، خونه شوهر را ترک کرد و مهرشو به اجرا گذاشت... اما اوضاع آقای کاوه خیلی متفاوته، خانم ایشون تو کشوری که به قول خودشون اول حق بچه، بعد زن، بعد سگ و بعد مرد اولویت داره، تقاضای طلاق داده... شما آقای بهزاد یه خونه داشتی که قبلا تمام و کمال زده بودی به نام طرف، سکه هم ازت در نمیومد (نداشتی که بخوای بدی)، اما اوضاع آقای کاوه فرق داره... آقای کاوه اینطور که از شواهد مشخصه دو تا تابعیت داره با دو تا ازدواج، پس با دو تا طلاق رو به رو هست، البته هنوز چیزی از مقدار مهریه ایران نگفته، در ظاهر شرایط دو برابر کار شما سخت تر هست، اما در باطن شرایط ده برابر سخت تره، اما خوشبختانه شخصیت آقای کاوه خیلی متفاوته، دلایل ایشون خیلی قشنگ تر و کاملا قابل احترامه، خونه رو به نام خانمش کرد برای قدردانی از خوب بودنش، برای دوست داشتنش، نه برای اینکه خانم پاشو نذاره از خونه بیرون... شما زمانی اومدی همدردی که شش ماه از اوضاع اولیه گذشته بود، حقوق هم خونده بودی، مطمئن اومده بودی که عبرت بگیری یا عبرت بشی، وقت هم برای بازی زیاد داشتی، چیزی هم برای از دست دادن نداشتی، اما ایشون دو هفته بعد از وقوع جریان اومدن، انقدری هم فرصت ندارن که اینجا برای بحث و همدردی بذارن... اگه بخوام مقایسه کنم مشکل شما آقای بهزاد با قوانین مرتبطش مثل بازی مار پله بود، مشکل آقای کاوه مثل یه شطرنج کامپیوتریه... شما چند تا تاس باید مینداختی، اونم تو کشوری که سمت شیش تاس رو برای مردها کامل سنگین کردن، اما ایشون ...

    صحبت های شما بعد از دو سه تا تاپیک هنووووز خیلی بحث برانگیزه که نه وقت دارم نه حوصله که به همه اش بپردازم، از طرف دیگه گفتنش هم بی تاثیره و هم مخالف قوانین تالار. اما درک نکردن یه سری مسائل برای یه دکتر مملکت واقعا دیگه رو مخه!! : توجه کنید که دیه ی کامل 150 میلیون تومن هست و دیه زن میشه 75 میلیون تومن . حالا خانوم ما که زنده بود ... آقای بهزاد من ازت میخوام یه لحظه چشماتو ببندی، جلوی چشمت سیاه میشه، شما که شش ماه حقوق خوندی باید بدونی دیگه... اگه کسی این سوء چشمای کسی رو بگیره، باید 150 رو کامل بده، بینیتو تو آینه نگاه کن، اگه این بینی رو ازت بگیرن باید 150 رو کامل بدن، حالا اگه دو تاچشم باشه با یه بینی، میشه 300... همینطور ادامه داره جوری که دیه آمنه ای که اسید به صورتش پاشیده شده میشه 750 میلیون، آمنه از قصاص گذشت، از دیه نه... ولی ما گاهی وقتا انقدر روح طرف مقابلمون رو اسیدپاشی کردیم که در مقابل، اون به چه کارهایی وا داشته شده... بدتر اینه که متوجه هم نیستیم خودمون چیکار کرده ایم... یا بر عکس، اگه طرفمون داره ما رو اسیدپاشی می کنه، میشه گذشت هم داشت، میشه هم نداشت، ولی تلافی کردن واقعا بده... بیشتر هم برای خودمون بده...

    این که یه خواستگار اسید پاشید هم دلیل نمیشه که دیگه از تمام خواستگارهای دنیا بترسیم و به اولین کسی که ما رو انتخاب کرد جواب مثبت بدیم... اگه چند تا زن به هر دلیلی تصمیم گرفتن مهرشونو بذارن اجرا هم دلیل نمیشه که همه زن های دنیا رو محدود کنیم... واقعیت معادلات اقتصادی منحرف شده نیست آقا بهزاد... واقعیت عمق خیلییییی بیشتری داره... خانم های فامیل ما از سال 74-75 به بعد تقریبا همه مهریه بالای 1000 سکه داشته ان، یه سری شوهرها توان پرداخت رو دارن، یه سری هم ندارن، اما تا حالا نشده هیچ خانمی مهرشو طلب کنه، مهریه مامان من زیاد نیست، اما بیش از نصف اموال پدرم به نامشه... شما دلیل باطنی تون این بوده که خانمتون ثبت نره، بابای من دلیل ظاهریش اینه که من فرصتشو ندارم خانم، ممکن هم هست موقع لازم نباشم، پس به نام خودت باشه بهتره. خونه ای که ساکنش هستیم رو وقتی میخواستیم سند بزنیم بابام به مامانم گفت فردا تو برو محضر، مامانم خودش هم باورش نمیشد و قبول نمی کرد... من وقتی مامانم نبود به بابام گفتم اگه مامان عصبانی شد از خونه انداختمون بیرون چیکار می کنیم؟ گفت میریم بیرون تا عصبانیتش فروکش کنه! گفتم اگه هیچوقت آروم نشد چی؟ گفت خب دیگه نمیایم!! گفتم پشیمون نمیشی برای اینکه زدی به نامش؟ گفت فکر نکن خیلی شوهر خوبی هستم! اینایی که بهش دادم برای گذشته است، من هنوز آینده رو باهاش حساب نکردم... اگه آینده به هر دلیلی تغییر کنه، هیچوقت بابت تصمیم الانم پشیمون نمیشم چون قبلا انقدر آرامش بهم داده که بهاش خیلی بیشتر از ایناست... این حرفش یه درس بزرگ به من داد: شاید بعدا اوضاع از کنترل ما خارج بشه، اما اگه الان با خودمون روشن کرده باشیم چند چندیم، بعدا خیلی موارد راحت تر قابل حله...

    شاید الان فکر کنید به به چه زندگی عاشقانه ای... بقیه اینطوری نیستن... اما تو زندگی ما هم مسئله بوده... در همین حد بگم آقای کاوه، خانم شما 8 ساله داره تو یه کشور غریب، تک و تنها، بدون حمایت خانواده اش زندگی می کنه، مادر من بچه داشت، شغل داشت، پدر و برادرهاش هم به اون کشور سر میزدن، اما باز هم طاقت نیورد!! آقای بهزاد خانم شما ترسید که بیاد و از ترس دست به کارهایی زد که نباید می زد، مادر من اول رفت، بعدش دووم نیورد... بعد از چند سال همه چی رو گذاشت و برگشت... حتی دایی ها و خاله ها و پدربزرگ مادر بزرگم هم میگفتن نکن این کار رو... اما مامانم قبول نکرد برگرده... بابام یه شغل با درآمد ثابت و خیلی خوب داشت، میتونست خیلی از کارهایی که خیلی از مردهای دیگه میکنن به بهانه زیر سوال رفتن اقتدارشون رو انجام بده... اما در کمال تعجب همه کاری کرد کارستون... نشون داد اقتدار مرد در گرو رفتار و شخصیت خودشه نه رفتار خانمش... به قول مهرااد جوری که هر دو طرف برنده باشن... از شغلش استعفا داد، چون وقت آزاد کم داشت، شروع کرد برای خودش کسب و کار راه انداخت، یه کسب و کار مشترک که هم تو کشور خودمون پیگیری کنه هم اونجا... خیلی سخت بود، من میدیدم چقدر لاغر شده بود، میدیدم چی میکشه، گاهی گریه ام میگرفت به مامانم میگفتم بیا برگردیم اونجا هم خوب بود (با اینکه منم همچین دل خوشی نداشتم از غربت نشینی) ، اما خدا هم پاداش صبر و تلاشش رو داد... اوضاعش طوری تغییر کرد که از یه کشور به چندین و چند کشور کشیده شد، جوری که قبلا خودش یه حقوق بگیر بود، اما الان حقوق صدها نفر رو میده... بابام وقتشو صرف جدل و بحث و اذیت نکرد... در عوض تلاش مثبت کرد... بابام خودش درست رفتار کرد، اما جالبه که مدیون مامانم میدونه... با شوخی و خنده میگه عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد... آقا بهزاد، من با درسی که از رفتار پدرم دیدم بهت میگم، تمام زندگیت رو مدیریت کن نه خانمتو... آقا بهزاد همون خدایی که ازدواج رو گذاشت، طلاق رو هم همون خدا گذاشت، آقا بهزاد من همونطوری که توی پست های قبلیم گفتم به هیچ کس نه توصیه میکنم بمونه، نه بره، اما یه چیزی رو خواهرانه بهت میگم، زن شما بد کرد، نا آگاهانه، خانم شما بازیچه دیگران بود، اما شما آگاهانه در حقش جفا کردی... میدونی چرا وقتی آقای کاوه سوال کرد چطوری اذیتش کنم نوشتم راحت ترین حالتش اینه...؟ چون میدونستم اگه من هم ننویسم یا شیطون به ذهن خودش میندازه، یا آدم های دیگه... من یه زنم میتونم هزار تا راه بدتر هم بگم تا قلب و وجود خانم ایشون آتش بگیره، اما یه جمله رو بولد کردم: این کارها از مردونگی به دوره. آقا بهزاد گذشته دیگه گذشته، جفتتون در حق هم بد کردین، اما الان دیگه تغییرش بده... آقا بهزاد قبول داری اشتباه کردی، اما اشتباهی که پذیرفتی رو اشتباهی پذیرفتی... اشتباه شما 1000 سکه مهر کردن یا زدن خونه به نام برادر زن نبود... اشتباه شما جای دیگه بود... الان هم راهش اینه که هر کاری که در حق هم کردین بذارین کنار، سخته، اما غیر ممکن نیست... درخت کینه رو که روز به روز داره تنومندتر میشه از دلت ریشه کن کن آقا بهزاد، عوضش بذر محبت بکار... باور کن ضرر نمی کنی... باور کن داری با خدا معامله می کنی ... باور کن اگه یه قدم برداری خدا هفتصد قدم برات بر میداره... خودش وعده داده... اما در صورتی که به قول گیسوکمند تلاشت درست باشه...

    در نهایت آقا بهزاد اگه اومدی انتهای این تاپیک و انتهای این زندگی رو جوری رقم بزنی که برای خودت رقم زدی، من عاجزانه خواهش میکنم ازت که این کار رو نکن... نذار دو نفر که میتونن کنار هم، یا جدا از هم خوشبخت باشن با نفرت و کینه و ترس یا به قول آقای راشومون دل چرکین زیر یه سقف بمونن... زندگی خیلی کوتاهتر از این حرفاست که اینطوری به کام هم تلخش کنیم...

    آقا بهزاد یه جایی به چشمم خورد که دنبال صیغه و ازدواج مجدد و ... بودی، یعنی آدم معتقدی هستی، ازت میخوام این آیه های سوره طلاق رو با معنی و تدبر بخونی:

    فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِّنكُمْ وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ ذَلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَن كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا ﴿۲﴾

    وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا ﴿۳﴾

    پس چون عده آنان به سر رسيد [يا] به شايستگى نگاهشان داريد يا به شايستگى از آنان جدا شويد و دو تن [مرد] عادل را از ميان خود گواه گيريد و گواهى را براى خدا به پا داريد اين است اندرزى كه به آن كس كه به خدا و روز بازپسين ايمان دارد داده مى‏شود و هر كس از خدا پروا كند [خدا] براى او راه بيرون‏شدنى قرار مى‏دهد (۲)
    و از جايى كه حسابش را نمى‏كند به او روزى مى‏رساند و هر كس بر خدا اعتماد كند او براى وى بس است‏خدا فرمانش را به انجام‏رساننده است به راستى خدا براى هر چيزى اندازه‏اى مقرر كرده است (۳)

    قبلا اشتباه کردی آقا بهزاد، برای خونه ای که به نام برادر خانم زدی شاهد نگرفتی، حتی یه متن دست نوشته ازش نگرفتی... قبلا به اندازه ای که خدا گفته بود عمل نکردی، الان به اندازه خدا عمل کن: اگه خانم رو نگه داشتی شایسته نگه دار، اگه نمیخوای شایسته جدا شو، مطمئن باش خدا از جایی که حساب نمی کنی بهت روزی میده، بهش اعتماد کن...

  18. 3 کاربر از پست مفید راه حل تشکرکرده اند .

    همت 1400 (سه شنبه 27 مرداد 94), میشکا (یکشنبه 11 مرداد 94), رنگین (یکشنبه 11 مرداد 94)

  19. #40
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 95 [ 11:34]
    تاریخ عضویت
    1394-5-04
    نوشته ها
    142
    امتیاز
    3,429
    سطح
    36
    Points: 3,429, Level: 36
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    21

    تشکرشده 298 در 108 پست

    Rep Power
    38
    Array
    با درود به همه دوستان
    با اینکه سرما خوردم و از نظر روحی و به تبع اون فیزیکی شرایط مناسبی ندارم اما وقتی الان خواستم بخوابم گفتم نگاهی به تاپیک بندازم.
    واقعا از همه دوستان ممنونم. چقدر نکته های خوبی تو پست تک تک دوستان بود.
    در این سه روز اتفاقات زیادی افتاد که قصد نداشتم دیگه اینجا بنویسم اما چون دوستان خیلی زحمت کشیدند و در این تاپیک پست گذاشتند فکر میکنم برای جبران باید ادامه بدم و هر آنچه گذشت را بنویسم.
    جناب بهزاد ممنون از پست هاتون. شما درست میگید که من احمق هستم اما بخاطر بنام زدن منزل خودمو احمق نمیدونم. من خودم رو احمق میدونم چون خانم مهراد که فقط چند تا پست از زندگی من را خوانده بهتر از من همه چیز را درک کردند.
    من حتی از اون دوستی که گفتند از من چندششون میشه هم واقعا ممنونم. صراحت گفتارشون قابل احترام هست. من امروز خودمم از خودم چندشم شد.
    خوب، روز جمعه یعنی دو روز بعد از اینکه اومدم خونه متوجه شدم که علاوه بر مواد غذایی بعضی از وسایل منزل هم ناپدید شدند. مثلا بخارشوری که به اصرار خانم خریده بودم و هرگز استفاده نشده بود و در جعبه بود ناپدید شده بود.
    نخست تصمیم گرفتم که منزل را ترک کنم و یه جایی یه اتاق موقت کرایه کنم و مدارک و وسایلی که کمی برام مهم بودند به جای امنی ببرم.
    پس یه انباری کوچیک کرایه کردم و مدارکم را بهمراه چند تا مورد دیگه فعلا بردم اونجا و جعبه ها را آماده کردم تا بقیه وسایلم را در فرصت مناسب خارج کنم.
    از نظر قانونی هم کسی که در منزل بماند مسول پرداخت هزینه های جاری مثل قبوض هست.
    خانم هم در این مدت میرفتن بیرون و می امدند بدون اینکه بدانم کجا میروند.
    تا اینکه روز جمعه بعد از برگشت من از انباری، خانمم گفت وقت داری صحبت کنی که من جوابی ندادم و رفتم تو اتاق در را بستم. ایشون هم از پشت در گفتند پس فقط گوش کن " من اتاق گرفتم و یکشنبه میرم"
    بعدش من فکر کردم کارم درست و منطقی نبوده پس رفتم بیرون و گفتم من اومدم منطقی حرف بزنیم و ایشون گفتند که حرفشون همان بودند که گفتند.
    من باز خواستم منطقی باشم و گفتم بیا مشکل را منطقی حل کنیم. دوباره بحث های قدیمی و تکراری و ... نتیجه هم حاد شدن بحث و ...
    آخرش هم به دعوا و تهمت و ... رسید که ایشون یک حرفهایی زندند در مورد خانواده من و من هم بهمان شیوه جواب دادم و حالش بد شد و گریه و ...
    خلاصه من دست پایین گرفتم براش آب آوردم چایی درست کردم و سوپ آوردم و ...گفتم خب حالا که تصمیم داری بری دیگه لزومی نداره که دعوا کنیم. بزار این دو روز آخر خوب باشیم و بی دعوا جدا بشیم.
    شنبه صبح شروع کردند به جمع کردن وسایلشون و از من خواستند که یک ماشین براشون کرایه کنم که اسبابشون را ببرن ( دوست نداشتم با ماشین خودم وسایلشون را ببرم چون دفعه قبل اینکارو کرده بودم و بعدا بهم گفتند تو خودت وسایلم را آوردی)
    در تمام مدت سعی کردم خوب باشم و از بحث دوری کنم. ماشین بوک شد و قرار شد ظهر ببرمشون به محل کرایه خودرو تا ماشین را بگیرند
    در بین راه گفتم به نفع هردومون هست که روی مسایل مالی توافق کنیم که باز بحث شد و گفتند این پول حق من هست و ... من هم گفتم حقت نیست بلکه تو داری از زورت در قوانین اینجا استفاده میکنی. اونم گفت همینه و ... منم گفتم زاستی برادرت میخواد بیاد اینجا؟ گفت نه میخواد بره دانمارک (خواهرشون دانمارک هست) منم میخوام بعدا برم. من گفتم برادرت چجوری بره دانمارک گفت میخواد کیس پناهندگی بده. من گفتم یعنی قاچاقی؟! خب چه کاریه؟ براش از یکی از دانشگاههای در پیت اینجا پذیرش بگیر راحت بیاد تو که الان دیگه کلی پول گیرت میاد! (من تیکه انداختم چون برنامه خانوادشون این هست که اینکارو کنن) ایشونم ناراحت شدند یکم درشت گفتند و دم کار رنتال پیاده شدند و گفتند تو برو ( در صورتی که قرار بود واسم تا باهم برگردیم خونه)
    من هم برگشتم و در مسیر بهم زنگ زدند که نگران نباش از کردیت تو پول کم نشد از کردیت خودم دادم ( چون با کارت من بوک کرده بودند و یادشون نبود که باید کردیت منو نشون بده به من گفت برو)
    گفتم میای خونه گفت نه کار دارم. باز زنگ زدم که با داد و بیداد گفت زدم به گارد ریل و ..
    من اومدم خونه زنگ زدم باز چند بار جواب نداد پیام دادم من ناهار نمیخورم تا بیای و تکست زد که کارم تموم بشه یه چیزی میگیرم میام تا 5 خونه هستم. 5 هم نیومد. من رفتم یکم قدم بزنم وقتی برگشتم دیدم اومده. چیزی هم نگرفته بود واسه ناهار.
    بهش گفتم بریم لب دریا اول گفت خسته هست بعد گفت باشه. رفتیم کنار آب و گفت بریم این رستوران یه چیزی بخوریم. اول کافی و کیک قرار بود باشه بعد گفت شام بخوریم. خلاصه شام رو خوردیم که در طول شام فقط اشک ریختیم و خدمه اونجا متعجب از حال ما.
    بعد هم رفتیم یکم چرخیدیم و همچنان حال و هوای نمناک و از خاطرات قدیم و جدا شدن در آینده و من دوست دارم و داشتم و ...
    گفت فردا یعنی یکشنبه ساعت 1 میره. فردا شد و یکسری ظرف و ظروف برداشت و گفت میخواد ببره خونه دوستش.
    در این دو روز گاهی میگفت که جدایی براش سخته و گاهی میگفت نفرینت میکنم که با زندگیم اینکارو کردی بعضی وقتها هم میگفت من ازدواج نمیکنم اگر خواستی بیا دنبالم. گاهی هم میگفت بهتره دیگه هیچوقت همدیگرو نبینیم و ... اما هرگز نگفت که میخواد بمونه
    در طول این دو روز سعی کردم بحثی نکنم و آرامش باشه هرچند جرقه هایی زده میشد که نمیذاشتم شعله ور بشه. این دو شب هم پیشش خوابیم هرچند خیلی احساسی هم نداشت بهم.
    صبح یکشنبه بهش گفتم یه پیشنهاد دارم. اگر به من علاقه داری و از زندگیت و من زده نشدی بیا هرچه تا الان اتفاق افتاده کامل فراموش کنیم. من فکر میکنم تو حساس شدی و من سعی میکنم قول بدم حساسیت تورو تحریک نکنم و کم کنم. تو هم سعی کنی که حساس نباشی. تا ظهر فکراتو بکن. ایشون گفت نیاز هست که دو یا سه ماه فکر کنه و در این مدت جدا باشیم. گفتم نه ممکنه اون موقع از سر دلتنگی برگردیم همین الان فکر کن. من نمیخوام سه ماه زندگیم معلق باشه و ندونم متاهلم یا مجرد یا کجای کارم.
    ایشون رفت بیرون که سرویس ظرفهاشو بده به دوستش و بعد از بیرون زنگ زد که یکی دیگه از دوستاش که قرار بود بره پیشش خواسته که منم برم.
    ناهار رفتیم اونجا و دوستش و همسرش خواستن ما حرفهامونو بزنیم شاید راهی باشه.
    حرفش این بود که من به خانوادم از ایشون بدگویی کردم و خانوادم به ایشون تیکه میندازند، اولویت من خانوادم هستند و نه همسرم ، گفتند ما حریمم خصوصی نداریم و من همه چیز را به خانوادم میگم ( البته اینها فقط حرفهای ایشون بود) من هم توضیح دادم که به این شکل نیست و حساسیت ایشون هست. از نظر ایشون حرف زدن در مورد درخت حیاط هم حریم خصوصی هست
    در نهایت من گفتم که ما اگر میخواهیم باهم زندگی کنیم 1- من سعی میکنم کاری نکنم که ایشون حساس بشن ( یعنی با خانوادم کمتر تماس داشته باشم) 2- ایشون هم نباید اینقدر بدبین و بی اعتماد باشن. البته اول باید گذشته را بریزیم دور و ذهنمون را از حرفها و اتفاقات بد قبل پاک کنیم
    ایشون هم گفتند که من دفعه پیش قول دادم اما باز بوده و من یواشکی میرم بدگویی میکنم و ... ( در صورتی که من واقعا سعی میکردم کمتر تماس برقرار بشه با خانوادم) و در نهایت موافقت نکردند و گفتم پس پاشیم بریم.
    در مسیر برگشت یکدفعه بهم گفت: اگر بمونم برام چیکار میکنی؟ گفتم همون کاری که اونجا گفتم. گفت نه. شرط من اینه: هفته ای یکبار تماس داشته باشی. گفتم یعنی چی عدد میذاری!.؟ مگه من برده تو هستم که تعیین کنی چند دفعه با پدر مادرم تماس بگیرم؟ این عدد تعیین کردن زشته. اصلا دیگه حرفشم نزن. اون هم گفت من واضح میگم هفته ای یکدفعه. منم گفتم اصلا فراموش کن.
    ایشون صبحشم گلایه کرده بودند که خوانواده تو در سه سال و نیم گذشته 4بار اومدند اینجا. (یکبار پدر مادرم باهم، یکبار خواهر بزرگم، یکبار مادرم که برای عمل من اومدن، یکبار هم پدر و خواهر کوچیکم) و من معذبم دوست ندارم اینقدر بیان اینجا.
    گفت یه دوستم مادر شوهرش اومده اینجا اذیتش کرده در حدی که با دوتا بچه مبخواسته جدا بشه. بعد شوهرش توافق کرده که تا 4سال با خانواده اش کامل کات کنه. البته بعد 4سال الان با مادرشوهرش رابطه دارن اما دیگه از حرفهای مادر شوهرش ناراحت نمیشه چون میدونه شوهرش حمایتش میکنه.
    من هم گفتم متاسفانه والدین من سنشون زیاده و معلوم نیست تا 4سال دیگه باشن یا نه؟ که خندید گفت نگران نباش مادربزرگت فلان قدر عمر کرد !
    بهر حال ایشون بعد از ظهر امروز همه اثاثش حتی قالیچه ای کادویی که پدر مادرش داده بودن و دارایی خودش میدونست جمع کرد و رفت. گفت با یکی از دوستاش خونه گرفتند. من هم گفتم هرچی دوست داری ببر.
    این هم تا اینجای داستان راستان ما
    اگر کسی خواست فحش بده من ناراحت نمیشم.

    - - - Updated - - -

    در هر صورت هر ر فتاری غیر از انچه از ابتدا به ذهن خطور میکنه لایه های فکری و احساسی عمیق تری داره که تا اونها رو کشف نکنین نمیتونین تصمیم درست بگیرین
    و اما همسر شما بازیگر خوبی است . الان هم در حال بازی است. بازی ای که در اون باج بیشتری میگرد. لطفا محبتتان را جوری نشان دهید که هر دوطرفتان برنده شوید.
    و ایا امکانش هست کلا اگر اگر واقعا مایل به جدایی هستین مهاجرت کنین به ایران و اینکار رو ایران انجام بدین؟ اساسا اونجایی که تشریف دارین یک طرف راضی به جدایی نباشه طلاق چگونه صورت میگیره؟

    و البته تمام موارد بالا نظرات شخصی بودن... قضاوت با خود شما
    مهرااد عزیز
    ممنون از پستتون
    اختلاف سنی ما 4 سال هست. مهریه همسرم در ایران 14 سکه هست. در زمان دوستی بهش گفتم مهریه بالا اگر بگی کارمون سخت میشه. مهریه پایین بگو تا من بتونم به خانوادم نشون بدم ما همدیگرو دوست داریم. البته جدیدا خیلی از این تعداد کم اظهار نارضایتی میکنه.
    قانون اینجا میگه بعد یکسال جدا بودن، هرکدام از زوجین برن دادگاه طلاق صادر میشه حتی بدون نیاز به نفر دوم
    خانمم ایران نمیاد به هیچ وجه چون میترسه. حتی دیروز گفتم شاید بری ایران یه مدت روحیه ات عوض بشه. بیا تنها برو که ترسی نداشته باشی منم قول شرف بهت میدم که ممنوع الخروجت نکنم اما گفت نه
    هر کسی زن منو ببینه میگه چقدر نجیب چقدر متشخص چقدر خانم و ... حتی خانواده خود من تا 3ماه پیش در همه دعواهامون طرف اونو میگرفتن.
    زن من از ترک کردن خونه و ول کردن من برای توجیح ادعاش استفاده میکنه. همه دوست و آشنا میدونن که من هیچ مورد یا مشکلی ندارم و زندگی خوبی (حداقل از نظر ظاهری) برای زنم درست کردم و دوسش دارم. همه چیزمم معطوف به زندگیم هست.
    خوب، حالا با این اوصاف زن من اثاثش را برمیداره و از خونه مردی میره که نه اهل کتک زدنه نه معتاده نه بد دهنه و نه ... همیچنین همه چیز براش مهیا کرده. بعد برای همه سوال پیش میاد که چه چیز باعث میشه این زن از خونه بره و سختی را به راحتی ترجیح بده؟ حالا ذهن همه آماده هست که حتما یک مشکل پنهانی وجود داره در نتیجه تا زنم میگه خانواده ش اذیتم میکنن یا شوهرم به خانوادش وابستس و ... همه باور میکنن.
    در حقیقت ترک خونه هر دروغی را باور پذیر میکنه. و زنم از این طریق منو تحت فشار میذاره تا حدی که بعضی وقتها خودمم باورم میشه حرفهاشو.
    یادش بخیر یکی از دوستام میگفت حتی ساده ترین زنها هم یکم شیشه خورده تو جنسشون دارن، حالا اگر زنی سیاس باشه دیگه خیلی موجود خطرناکی میشه.
    0

    - - - Updated - - -

    این هم برای دوستی که گفتند از من چندششون میشه. خودمم همین احساس را دارم.

    عادت، ناجوانمردانه‌ترین بیماری‌ست، زیرا هر بداقبالی را به ما می‌قبولاند، هر دردی را، و هر مرگی را.
    در اثر عادت، در كنار افرادِ نفرت‌انگیز زندگی می‌كنیم، به تحمل زنجیرها رضا می‌دهیم، بی‌عدالتی‌ها و رنج‌ها را تحمل می‌كنیم، و به درد، به تنهائی و به همه چیز تسلیم می‌شویم.
    عادت، بی‌رحم‌ترین زهر زندگی‌ست، زیرا آهسته وارد می‌شود، در سكوت، كم‌كم رشد می‌كند و از بی‌خبریِ ما سیراب می‌شود، و وقتی كشف می‌كنیم كه چطور مسمومِ آن شده‌ایم، می‌بینیم كه هر ذرۀ بدن‌مان با آن عجین شده است، می‌بینیم كه هر حركت ما تابع شرایط اوست و هیچ داروئی هم درمانش نمی‌كند.
    ***
    اوریانا فالاچی


 
صفحه 4 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آیا مشکل در ازدواج نکردن و رابطه ناسرانجام تقصیر من بوده؟
    توسط برگریز در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: چهارشنبه 31 تیر 94, 06:43
  2. از شراکت شوهرم باباباش فقط حرص خوردن نصیبم شده....
    توسط گلچهره در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: شنبه 06 اسفند 90, 01:02
  3. پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: سه شنبه 15 شهریور 90, 12:37
  4. آیا تقصیر من بود؟(حرفهای خودمونی)
    توسط keyvan در انجمن خودآگاهی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 23 بهمن 88, 13:11

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:45 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.