به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 56
  1. #21
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 آبان 02 [ 15:10]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    83
    امتیاز
    10,507
    سطح
    68
    Points: 10,507, Level: 68
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 343
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    44

    تشکرشده 74 در 42 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من از استرس جدایی 17 کیلو وزن کم کردم تا حدی که همه از دیدنم شوک میشدن. شوهرم یک سال آخر زندگیمون منو ترک کرد و با دوستهای دختر و پسرش میرفت مسافرت و من هم مثل احمق ها فقط میرفتم پیش مشاور و خانوادم رو واسطه می کردم که باهاش صحبت کنن تا ایشون لطف کنن و بشینن سر زندگیشون چون از جدایی و عواقبش می ترسیدم.
    آخر هم به گوشم میرسید که از خانواده و دوستانش که می گفتن که "سحر اگه مقصر نبود انقدر تلاش نمی کرد که زندگیشو درست کنه . فهمیده که مقصره"!!
    من واقعن متاسفم بابت وقتی که برای زندگی و درست کردن آدمی گذاشتم که نمی دونست با خودش هم چند چنده. الان هم من موندم و یه دنیا حس بد و دوران طلائیه زندگیم که به باد یه آدم بی لیاقت کردم و خدای من شاهده که حتی یک ذره هم برای گذشته و زندگیه سابقم و اون آدم دلم تنگ نمیشه .
    نمیشه یه طرف هی دست و پا بزنه برای زندگیش و طرف مقابلش فقط خراب کنه. بار کج به منزل نمیرسه دوست عزیز.
    کسانی هم که توصیه به صبر و استقامت بیشتر می کنن خودشون یه هفته با یه بیمار روانی یه جا زندگی کنن اگه آخر هفته همچنان حالشون خوب بود بعدا صحبت کنن. حالا تحمل من و شما که بیشتر از ماه ها طول کشیده.

  2. 3 کاربر از پست مفید saharnaz تشکرکرده اند .

    kaveh-r (پنجشنبه 08 مرداد 94), آخیش (پنجشنبه 08 مرداد 94), غزاله 91 (جمعه 09 مرداد 94)

  3. #22
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    من متوجه نشدم وضعیت شما الان چطوره؟
    همسرتون اعلام جدایی کرده و منتظر این یکسال فرصت قانونی هستین؟ الان چند ماه از اون یکسال گذشته؟
    اگر ایشون اعلام جدایی کرده و از دولت هم کمک هزینه می گیره، مگر نه این که باید رسما هم جدا زندگی کنه و دیگه کنار شما نباشه؟


    یه جا گفتید من روزی هفت هشت بار به همسرم زنگ می زدم و دو ساعت حرف می زدیم!
    آخه برادر من کدوم مردی می تونه دو ساعت پشت تلفن با زنی که هفت ساله باهاش هست، حرف بزنه.
    والا آقایون فقط یه هفته اول شاید یه کم حرف بزنن
    بعدش حرفهاشون خلاصه می شه توی اوکی و هوم و آره و می دونم و باشه ...

    یه جای دیگه گفتید من هیچ دوستی ندارم
    اینم یه اشتباه دیگه
    مگه شما غیر از همسرت دیگه هویت و زندگی و وجود و ... ندارید؟
    سفت چسبیدی بهش که چی بشه؟

    یه جای دیگه گفتید فامیل من حالا شده دشمن من و دوست همسرم!
    یاد بگیر!
    همسرت اینقدر اجتماعی و مستقل و برونگراست. اینقدر توانمند و مستقل.

    خونه ات را چرا به نامش کردی؟ اونم تو کشوری که قوانینش را می دونستی.
    خونه به نام کردنت دیگه برای چی بود؟ نمی کردی هم قانون خودش بهش می دادش دیگه!
    حالا اقلا نصف اون را جزو دارایی همسرت حساب می کنن و بهت برمی گردونن. اینش خوبه.
    ولی جدا از مسائل مالی، منطق پشت این کار چی بوده؟ جز این که شما خیییییییلی چسبیدی بهش و بهش بها دادی؟
    اندازه نگه دار که اندازه نکوست

    می دونین، بعضی وقتها ما خودمون طرف مقابلمون را خراب می کنیم.
    شاید خودت خرابش کردی.
    بیش از ظرفیتش بهش لطف و محبت تزریق کردی
    روزي ملانصرالدين در مجلسي نشسته بود.
    از ملا پرسيدند: خورشيد بهتر است يا ماه؟!!
    ملانصرالدين قيافه متفکرانه اي به خود گرفت و گفت:
    اين ديگر چه سوالي است که شما مي پرسيد؟ خوب معلوم است که ماه بهتر است !!!
    چون خورشيد در روز روشن در مي آيد به همين علت وجودش منفعتي ندارد !!!
    اما ماه شب ها را روشن مي کند!! پس ماه بهتر است!!!!
    و الحق که زندگی
    درست به همین احمقانگی ست !
    لطفِ بی اندازه
    دیده نخواهد شد !
    کم که باشی
    دیده می شوی...
    کم که باشی ارج نهاده می شوی
    الطاف ما تنها باید به اندازه ی وسعت دیدِ دیگران باشد !
    نه بیشتر.......

    اگر اعلام جدایی کرده و قانونا نباید کنار شما باشه باهاش صحبت کنید که تکلیفش را در این زمینه روشن کنه
    اگر هم هست و داره رابطه و زندگیتون را بازنگری می کنه و هنوز تصمیم نهاییش را نگرفته، شروع کنید به تغییر کردن.
    توجه به خودتون
    پیدا کردن دوست و آشنا
    رفت و آمد با دیگران
    رسیدگی به علایق شخصیتون

    سفر بد نیست.
    شاید اگه برید ایران بیفتید تو مسائل حرف و حدیثهای جدایی و شرایطتون بد بشه.
    برید یه جا به قصد استراحت. بدون حرف و حدیث.
    هر کسی را وسط بحث هاتون راه ندید. نذارید زیاد حرفها پخش بشه که جمع کردنش سخت می شه.

    - - - Updated - - -

    شما واقعا رفتید تو کوچه سطل آشغال را گشتید که چی ریخته دور؟ مگه سطلتون را دم در می ذارید؟
    اینکارا برای چی هست؟ چه چیزی را عوض می کنه؟
    یه کم مردانه تر رفتار کنید.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  4. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    kaveh-r (پنجشنبه 08 مرداد 94)

  5. #23
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 آذر 94 [ 19:51]
    تاریخ عضویت
    1394-5-04
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    553
    سطح
    11
    Points: 553, Level: 11
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 18.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 30 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانم گیسو کمند عزیز و گرامی
    من هم مثل شما بند بند وخوشگل میگم:
    1- این فروم اسمش همدردی هست. تاپیک من هم در قسمت مشاوره نیست. چون ترجیح میدم از کسانی نظر بگیرم که خودشان شرایط مشابه ای را تجربه کرده اند، نه از مشاورانی که یکسری کتاب و جزوه که 99.9% بر مبنای مطالعات غربی ها و بر اساس فرهنگ دیگرکشورهاست را خوانده اند و .. مشاور من مردم عادی هستند همین هایی که اینجا زحمت میکشند و نظر میدهند
    2- پست من در قسمت متارکه زده شده نه در قسمت مشکلات زندگی مشترک و ... پس مشخصه که تصیمم چی هست. در پست قبلیم هم علت اینکه اینجا تاپیک زدم را نوشتم. خواهش دارم بخوانید. جدایی برای من سخته چون همه جای زندگیم موفقم غیر از زندگی مشترک. اما به یه چیز مهم رسیدم. اینکه شما میتونید خودتان تنهایی نفر اول کنکور بشید، استاد هاروارد بشید، میتوانید به تنهایی قهرمان المپیک بشید، میتوانید به تنهایی قله های بلند دنیا را فتح کنید، میتوانید در همه امور موفق باشید اما.. به تنهایی نمیتوانید یک زندگی مشترک را حفظ کنید چون متاسفانه یک ظرف دیگر این جام شیشه ای در دست شخص دیگریست که هر لحظه میتواند آنرا رها کند و ... دانستن همین نکته کافیست که هیچ کس از جدایی و عدم موفقیتش در زندگی مشترک شرمنده نباشد.
    3- با نظر شما در مورد اینکه ممکن بوده ایشون از این بابت که خانواده شان کم مسولیت و کم توجه بودند 100% موافقم و نکته ای خیلی مهمی را اشاره کردید. دقیقا مواقعی که خانواده من با من تماس میگرفتند با گذشت چند ساعت از طرف خانواده ایشون باهاشون تماس میگرفتند و میپرسیدند چیکار داشته که براشون پیغام گذاشته که باهاش حتما تماس بگیرند!!
    4- متاسفانه روابط ما واختلاف ما از مرحله امکان اصلاح گذشته و بقول معروف حرمتها شکسته شده.علاوه بر این ایشان هم تمایلی به اصلاح روابط نشان نمیدهند (مساله مهم) که این مساله خیلی کار را سخت میکند. من هنوز نمیدانم که ایشان به زندگی علاقه دارند یا خیر و اگر بله تحت چه شرایطی؟!
    صحبتهای شما بسیار عالی ، فنی ، سنجیده و تمام عیار بودند. اما اگر زن و شوهری ( یا هر دو طرفی) اینقدر منطقی باشند که کار به جدایی نمیرسد. تمام پست های من در جهت این بود که نشان دهم چقدر ایشان غیر منطقی رفتار کرده اند.
    با اینکه نکته بینی، تیز هوشی و تسلط شما به موضوع را معترفم اما باید عرض کنم که خانم سحرناز درک موقعیت خیلی بهتری دارند. شاید به این علت که ایشان خودشان شرایط را تجربه کرده اند. پست آخر ایشان دقیقا جواب بی نقصی به پست شماست. امیدوارم بپذیرید که موضع من دوستانه ولی واقع بینانه هست.
    5- ما برای جدایی چند تا راه داریم: اول اینکه خودمان توافق کنیم که اموال چطور تقسیم شود ( طبیعی هست که هر کدام از طرفین سهم بیشتری از حقش طلب کند و توافق در مرحله اول بعید است مثلا خانم بنده توقع 50% دارند)
    دوم اینکه یکی از طرفین قدم پیش بگذارد و وکیل بگیرد و به دادگاه برود ( که هر کسی اینکار را انجام دهد متضرر میشود چون هزینه وکیل و دادگاه سرسام آور هست و طولانی، همینقدر میگم که وکیل ساعتی 400 دلار برای مشاوره. رقم نهایی تا اتمام پرونده چیزی بین 10 هزار تا بیش از صد هزار دلار خواهد بود. بنابراین فرد اقدام کننده در نهایت بدهکار هم میشود)
    پس هیچ کدام از طرفین تمایلی به اقدام ندارند و منتظر میمانند تا طرف مقابل از وضعیت موجود خسته شده و اقدام کند.
    بهمین دلیل هست که ایشان تلاش دارند من را تحت فشار روحی بگذارند.
    و در آخر اینکه اینجا باید محلی برای تسلی دل همه باشد. ما اینجا می اییم که داستان درد همدیگرو بشنویم و بهم کمک کنیم تا حس نکنیم تنها هستیم. اینجا یک جلسه مشاوره برگذار نمی شود. اینجا ، دست کم در تاپیک من، جلسه هم فکری، نظرخواهی و همدردیست.
    وقتی پست های خانم سحرناز و داستان ایشون را میخونم انگار حرف دلم را میشنوم و این تسکین دهنده هست.
    حالا چند تا سوال از شما میپرسم و خواهش میکنم بهم کمک کنید
    1- از کجا میشه در این شرایط فهمید که زن من علاقه به زندگی دارد یا خیر؟
    2- از کجا مطمن شوم که هدف ایشون از اینهمه جنگ و جدل قطع ارتباط من با خانواده، دوست، اقوام و ... نبوده تا اختیار دار همه امور شوند و بقولی حرف حرف اونه نبوده و صرفا از ته دل ناراحت هستند؟
    3- فعلا که ایشون تمام همیتشون را گذاشته اند تا من را آزار دهند. من چطور میتونم ایشون را آزار بدهم ؟ چه کاری اون را اذیت میکنه ؟
    امیدوارم تیزهوشی شما به جواب درستی برسونه من را

    خانم شیدا
    پستتون را 10 بار خوندم و حرفهاتون کاملا درست هست.
    من خودم هم میدونم که اینقدر خودمو پایین بردم و همسرم را بالا که شاید براش بی ارزش شدم. شاید چسبیدن زیاد من این مسایل را بوجود آورده ولی خب بدی من این هست که وقتی کسی خوب باشه خیلی دوسش دارم. زنم یه زمانی خوب بود.
    من گفتم زنم حق داره بزار سهمی بهش بدم که دلش گرم باشه. حالا دیگه گذشته
    ولی واقعا بعد 7 سال تا همین سه هفته قبل من بی اغراق روزی 2ساعت در مجموع باهاش تلفنی و تصویری تماس داشتم. فکر میکردم خب تنهاست وظیفم هست
    زن من اصلا اجتماعی نیست اما مهره مار داره. همین الان میتونه با شما کاری کنه که بگید این آدم فرشته هست/ مهمترین اسلحه ش هم رفتار مظلومانه اش هست.
    هرکی ببینش میگه آخی چقدر مظلومه. حرف زدنش آروم و یواش هست. حرکاتش خیلی آهسته و سرد هست مثل کسی که خیلی بدبخته
    برای همین هرچی بگه همه باور میکنن. حتی به مادرم گفته بود که من میزنمش اما قسمش داده بود که به من نگه. مادرم تازه بعد این جریانات گفت که چرا زدیش؟ گفتم مامان من تا حالا داد نزدم سرش زدن چیه. یعنی میخوام بگم حتی کاری میکنه که مادر آدم که بچه ش رو میشناسه هم باورش میشه. فامیلامون الان فکر میکنن من هیولام. از خونه گذاشت رفت به اونا گفت منو بیرون کرده!!
    خانم شیدا، طبق قانون باید یکسال جدا باشیم اما میشه جدا ولی زیر یک سقف بود.!

    - - - Updated - - -


    اوایل که اومده بودیم اینجا با این فامیلای من رفت و آمد داشتیم اما هی بهانه میگرفت که نه دوست ندارم اینا خودشونو میگیرن جوادن تیکه میندازن بی ادب هستن و اینجورین اونجورین. منم گفتم باشه دوست نداری نمیریم. بعدها فهمیدم که خودش یواشکی باهاشون در تماس بوده همیشه.
    تو کوچه یه همسایه داریم افغانی هستند آدم های بدی نیستند. فهمیدن ما ایرانی هستیم خوشحال شدند میومدن سر میزدن و ... هی میگفت خوشم نمیاد از اینا میاد اینجا با بچه هاش حوصلم سر میره از دستشون اعصابمو خورد میکنن. بعد متوجه شدم وقتی من نیستم باهاشون رفت و آمد داره. با دختراش تکست میزنن و..

    خانم شیدا، طبق قانون باید یکسال جدا باشیم اما میشه جدا ولی زیر یک سقف بود.!
    هر خونه دو تا سطل آشغال 60 لیتری داره یکی خشک یکی تر که دم در جلوی پارکینگ هست. هفته ای یبار میذاری تو خیابون میان خالی میکنن.سطل آشغالو گشتم چون همه خوراکی ها بطرز مشکوکی نبودند و خدس زدم ریخته باشه دور که من میام چیزی نباشه
    ویرایش توسط kaveh-r : پنجشنبه 08 مرداد 94 در ساعت 14:27

  6. #24
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    شاید پیشنهادم از نظر مشاوره ای غلط باشه.

    حالا که اعلام جدایی کرده و قرار هست یکسال جدا باشین و با توجه به سهیم بودنش توی خونه و ...
    شما خونه را ترک کنید.

    بعد هم از طریق قانون درخواست بدین برای اجاره دادن یا تعیین تکلیف سهمتون.

    منظورم این هست که اگر کنارش باشید در حالی که رسما همسر شما نیست، هم حرص می خورید و اذیت می شید
    هم این که ایشون متوجه نمی شه داره با زندگیش چیکار می کنه.
    شاید اگر دور بشید بهتر متوجه بشه.
    این فرصت یکساله برای این هست که شما مطمئن بشید از تصمیمتون. با کنار هم بودن، عمق فاجعه را شاید حس نکنید.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  7. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    kaveh-r (پنجشنبه 08 مرداد 94)

  8. #25
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 بهمن 94 [ 15:29]
    تاریخ عضویت
    1394-3-06
    نوشته ها
    45
    امتیاز
    969
    سطح
    16
    Points: 969, Level: 16
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    20

    تشکرشده 15 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اقای کاوه واقعا متاسفم خدابهتون صبر بده.بنظرم خانمتون دیگه دوستتون نداره وقتی ازخونه میزاره میره یعنی واقعا تصمیمش جدیه.وقتی یخچال و خالی کرده یعنی داره لج میکنه. بنظرم شما باید بهشون بگید خودت بااصرار خواستی زنم شی حالا هم برای طلاق خودت اقدام کن.
    تازه شما میگین خانوادش بیخیالن کاش اونا حمایتتون میکردن.واقعا اگه خوشبختیه دخترشون واسشون مهم بود اینکارو میکردن.وقتی مادرزنتون راحت میگه نمیتونید جداشید.ادم از بزرگترا واقعا توقع نداره.مگه میشه مرد جلوی زنش اشک بریزه و ادم بیتفاوت باشه.زن که بیتفاوت بشه یعنی احساش مرده مثل یه کوه یخ.سردو بی روح رفتارمیکنه.مطمین باش ی روزی میاد که یکی اشک خانومتو در میاره.این قانون زندگیه.خانم شیدا گفتن کدوم مردی میتونه انقد بازنش در طول روز صحبت کنه..باید بگم شما واقعا پایبند به زندگی هستین شمااگه بازنتون هرروز صحبت میکردین خب اونجا کشور غریب بوده شما هوای خانومتونو داشتین.کارخوبی کردین واقعا پاک و وفادار زندگی کردین.مطمین باشین هرکس خوبی یا بدی انجام بده نتیجشو تو همین دنیا میبینه,من مطمینم ی روزی میاد که شما خوشبختین واون نه..مطمین باشبن اگه جداشید ی روزی میاد که حسرت زندگی باشمارو میکشه.با فامیلا جورشده پشت سرتون میگه کتکش زدین مطمین باشین ماه پشت ابر نمیمونه بالاخره همه میفهمن مقصر کی بوده روزی که شما خوشبختین و اون نه..فقط صبورباشین.برین مسافرت گردش خوش بگذرونید.شما پاک زندگی کردی بازم باید پاک بمونید بخاطر خودتون.خدا حواسش ب بنده هاش هست ..خانمتون جو گیرشده..بهش بفهمونید لیاقت این همه عشق و نداشت.شما درست میگید زندگی مشترک ی رابطه دو طرفس.نمیشه یکی دست وپا بزنه واسه حفظ زندگیش ویکی دیگه خرابش کنه.ایشون میخوان شمارو تحت فشار بزارن ...خب شما وقتی میاید خونه واسه خودتون هرچی دوست دارید تهیه کنید و وقتی میاید خونه بالذت نوش جان کنید بزارید اونم حرص بخوره.شما میخواین اذیتش کنید خب هزار تا راه هست ولی اخرش که چی فرض کنید اذیتش کردید اونوقت شماهم مثل اون میشید چه فرقی بااون دارید.اتفاقا ادم وقتی کسیو اذیت میکنه یعنی واسش مهمه که براش وقت گذاشته...بیتفاوت بودن سرد بودن ادمو ندیدن بیشتر ازار میده تا لجبازی..انقد خوش بگذرونید که بدونه شمابدون اون خوشبختین..شاید بخودش اومد.یکم اقتدارمردونه ازخودتون نشون بدین.رفتازایشون بچگانس شما نباید مثل ایشون رفتارکنید..بنظرم یکم اقتدار ازخودتون نشون بدید معلوم میشه که میخواد زندگی کنه یا نه..زیاد پرو بال بهش دادین.یکم ندید بگیرینش ب خودش میاد.

  9. #26
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 اسفند 94 [ 02:42]
    تاریخ عضویت
    1394-3-18
    نوشته ها
    72
    امتیاز
    1,866
    سطح
    25
    Points: 1,866, Level: 25
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    48

    تشکرشده 197 در 64 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چون گفتید برای کسب تجربه اومدید عرض می کنم،

    شما توی هر پست هدفتون از تاپیک رو تغییر میدید... پست اول گفتید یه نظری بدید چه کنم شاید مشکل از منه، پست بعدی گفتید نمیدونم چکار کنم، راهنمایی کنید شاید ربات عزیز کوتاه بیاد... بهتون گفتن از خودش بپرسید مشکلش چیه، گفتید پاسخ داده خانواده، اما شما دائم خاطره تعریف می کنید که به صورت منطقی حق رو به خودتون بدید، در صورتی که وقتی فرد مقابل عصبی هست، این منطق تاثیری روی اون نداره، شما باید یه مدتی کوتاه بیاین که نمیخواین کوتاه بیاین. خودتون با صراحت میگید پاسخ داده مشکلش با خانواده شماست، بعد باز دنبال دلیل می گردید، مشکل جنسی، دلزدگی... توجیهتون برای محق دونستن خودتون اینه که هیچی براش کم نذاشتین و اینکه طرف نژادش مبارز طلبه!! گفتید نمیتونید مهربون باشید چون یخچال خالیه! وقتی میام به من اهمیت نمیده (خب الان عصبانیههه)، گفتید عاشق نمیتونه قاطع باشه بلافاصله بعدش گفتید از چشمم افتاده... یا اینکه میگید هیچ راهی نداره و اموال 50-50 تقسیم میشه، در صورتی که قبلش گفتید ربات شما تنها بحثش اینه که چند درصد بیشتر بگیره، توی پست بعد از پست قبلی من آب پاکی رو روی دست همه ریختین که هدفتون ترمیم این رابطه نیست بلکه کسب تجربه است...دوباره تو پست قبلی گفتید چطور بفهمم قصدش چی بوده... این همه تناقض؟؟؟؟

    به هر حال آدم ها با هم فرق می کنن و تجربه شما برای یکی ممکنه برای دیگری مفید نباشه... اما به نظر من برای شما مهمترین امری که باید بهش بپردازید اینه که قدرت پذیرش خودتون رو بالاتر ببرید (البته این به معنی تلاش نکردن نیست، بلکه به معنی جبهه نگرفتن و دنبال راه حل بودنه). مثلا وقتی رفتید توی یه کشور دیگه، قوانینش رو باید از قبل بررسی می کردید، در عین حال حتما اون کشور براتون مزایایی داشته که اونجا موندید، پس یه قانونش اگه بر وفق مرادتون نبود دیگه نباید انقدر بزرگش کنید... شما توی این سایت هم که اومدین از روز اول شروع کردید جلوی قوانین ایستادن و مظلوم نمایی، در صورتی که این قوانین برای همه است با غر زدن شما هم چیزی تغییر نمی کنه. قانون رو نمیتونید تغییر بدید، اما احساس یه آدم رو تا یه جایی میشه تغییر داد که لازمه اون هم پذیرش ابتدایی نیازهای فرد مقابل و بعدا سعی در تعدیل اون هست (گفتید دوبار کوتاه اومدید و اون به زندگی برگشته، پس شدنیه) الان هم ظاهرا اومدید اینجا ببینید مشکل از کجا بوده، اما در عمل که خیلی مهمتر از گفتاره، متاسفانه این قدرت پذیرش اشتباه رو ندارید، بلکه یه جورایی دارید انکار، توجیه و مظلوم نمایی می کنید (من بد شانسم، تو این کشور حق سگ ها از مردها بیشتره، از وقتی خونه خریدم خانمم فیلش یاد هندستون کرد، اون موقع که اون حرف رو زدم عصبانی بودم...) وقتی دوبار کوتاه اومدید و اون برگشته یعنی شاید باز هم تلاش کنید بر می گرده، اما دیگه تصمیم گرفتید تلاش نکنید. اینجا باز من به نظرم میاد که برداشتم توی پست قبلی درست بوده؛ یعنی شما عنوان تاپیکتون استفهام انکاری بود تا همه تاییدتون کنن. بگن که تقصیر از شما نبوده و باهاتون همدلی و هم حسی کنن تا با خیال راحت اقدام به جدایی کنید، اما توی ادامه یا شکست هر رابطه ای به هر حال هر دو طرف نقش دارن و بخصوص وقتی طرف مقابل نیست نمیشه کامل به دیگری حق داد... بعد از پست خانم شیدا یه کم پذیرش از خودتون نشون دادید... این خیلی خوبه، اما کافی نیست.

    من باز هم میگم در مورد مسائل مالی با وکیل خبره مشورت کنید، (ما به کار حقوقی بین الملل زیاد برخوردیم (البته نه در مورد طلاق) ولی بارها شده با مشاوره درست جلوی ضرری که خودمون رو براش آماده کرده بودیم گرفته شده) بسته به کشوری که ساکن هستید، نوع تابعیت شما و در صورتی که قراردادهای حقوقی بین ایران و اون کشور بسته شده باشه، قاضی ای که برای پرونده انتخاب میشه و خیلی موارد دیگه میشه روند بررسی پرونده رو تغییر داد و حتی به تابعیت ایرانی شما منتقل کرد، اگه نمیشه هم حداقل قبل از تقسیم اموال حتما تکلیف مهریه رو برای طلاق ایران مشخص کنید وگرنه چند روز بعد طلاق اونجا از اینجا هم دنبالتون میفرستن برای مهریه. مشاور حقوقی از ایران بگیرید، دنبال وکیلی باشید که مشابه این پرونده رو قبلا در کشور میزبان یا کشورهایی با قوانین مشابه پشت سر گذاشته باشه. لازم نیست بیاد اونجا مستقیم ازتون دفاع کنه، بلکه راه های ممکن رو پیش روتون میذاره، در عین حال اگه راهی باشه هزینه رو بهتون میگه در نهایت تصمیم میگیرید ادامه بدید یا نه. وکیل ایرانی خوبیش اینه که از قوانین کشور خودمون و امکان پیگیری پرونده طبق قوانین ایران با خبره، وکیل خارجی فقط قوانین اونجا رو در نظر می گیره. حتی اگه یه بار 400 دلار هم بپردازید اما مطمئن بشید اشکالی نداره. صدهزار دلار هم بابت 350 متر خونه اگه نتیجه نهایی مثبت باشه قاعدتا باید بیارزه. اگه ارزش نداره پس زیادی دارید دارایی خودتون رو بالا نشون میدید! حالا باز میاین میگید نمیشه و اینجا اینجوری اونجا اونجوری... دیگه با خودتون.

    خانم سحرناز گفتن از جدایی میترسیدن، به همین علت هم تلاش می کردن برای حفظ زندگی، طبیعیه که الان سرخورده بشن. درسته که تو شرایط قرار گرفتن خیلی سخته، همینجا هم خیلی از افراد برای زندگی خودشون یه اشتباهی رو مرتکب میشن اما بعد برای یه نفر دیگه خیلی خوب مشاوره می دن، یعنی مسلما نفر سوم خیلی راحت میتونه قضاوت کنه، اما چه خوبه که اگه قراره کاری کنیم، از سر اجبار، لجبازی یا ترس نباشه... با تدبر، از سر قدرت و با این هدف که تلاشم را کردم تا بعدا حسرت کم کاری را نخورم اون کار را انجام بدیم، برای هر کاری حد ضرر مشخص کردن خوبه، و اینکه اگه تلاشی کردیم که اون موقع به نظرمون درست بوده، الان دیگه به خاطر گذشته خودخوری کردن درست نیست... ایشون اینطوری پیش برن چند سال دیگه هم میگن دوران طلایی بعد از طلاق را صرف نبش قبر گذشته کردم... مشابه این حالت برای آقای کاوه هم هست... به خاطر به نام زدن 30 درصد خونه، اون موقع عاشق بودید، دقت نکردید، قوانین رو بررسی نکردید، الان درس بگیرید و برای بعد با وکیل خوب مشورت کنید. اگه تصمیم قطعی به جدایی گرفتید دیگه وقت شناخت مقصر نیست (هرچند بعد از چندین پست هنوز تکلیفتون با خودتون روشن نیست)... الان باید دنبال به حداقل رسوندن ضرر بود... کسی توصیه به تحمل کسی نمی کنه، بلکه اگه بشه یه زندگی رو از نیمه درست کرد مسلما بهتر از اینه که وقتی برای تموم کردن این یکی و شروع دوباره یکی دیگه گذاشته بشه (اون هم در شرایطی که معلوم نیست بعدی چطوری باشه) اما با در نظر گرفتن حد ضرر، اگه واقعا نمیشه یا وقت کافی صرف شده، طلاق هم یه راهه دیگه. قرار نیست محبت رو گدایی کنیم، اما میتونیم توی بوجود اومدن یا از بین رفتنش نقش داشته باشیم. همونطور که گفتید موفقیت تک نفره سخت نیست، اما هنر اینه که تو اجتماع و کار گروهی موفق باشیم، درسته که بخشی از این موفقیت به زمان انتخاب شریک و آینده نگری اولیه بر می گرده، اما بخش بزرگی از اون هم به تصمیم های لحظه ای و بداهه ما در موقعیت ها مربوطه.

    در نهایت به نظر من آقای کاوه الان همدردی برای شما سمه. بعد از طلاق وقت برای همدردی بسیاره. الان اول به صورت منطقی و جوری که پشیمونی در کارتون نباشه موضع خودتون رو مبنی بر ادامه زندگی یا طلاق مشخص کنید، بعد هم برای هر کدوم دنبال مشاوره (خانوادگی و حقوقی) باشید که اشتباه به حداقل برسه. یادتون باشه که چون همسرتون درخواست جدایی دادن زیاد وقت ندارید. پس الان همدردی ممنوع! منطقی فکر کنید.

  10. 2 کاربر از پست مفید راه حل تشکرکرده اند .

    گیسو کمند (شنبه 10 مرداد 94), رنگین (پنجشنبه 08 مرداد 94)

  11. #27
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 آذر 94 [ 19:51]
    تاریخ عضویت
    1394-5-04
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    553
    سطح
    11
    Points: 553, Level: 11
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 18.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 30 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانم شیدا،
    پیشنهادتون به نظرم خیلی هم درست هست و دقیقا همینطوره. شاید و البته شاید! دوری باعث دوستی بشه. به این نظر شما دارم فکر میکنم. فقط به نظرتون اگر خونه را ترک کردم بعد ایشون یکی را آورد تو خونه جای من گذاشت آدم آتیش نمیگیره؟! امکانش هست دیگه. علاوه بر این من جایی ندارم برم. البته پدرم اصرار دارند که با هزینه ایشون یک خانه بخرند که اگر من ناراحتم اینجا برم توی اون خانه. اما خرید خانه و یا حتی اجاره یک کمی زمان بر هست. دست کم 2 تا 6 ماه. با اینحال این نظر شما یک گزینه هست هنوز که باید دید تبعاتش خوبه یا بد؟
    پرواز ابدی عزیز
    حرفهایی که شما زدید را خیلی ها که داستان و وضع ما رو میدونن بهم میزنن ولی وقتی زندگی و جوونی من رفته دیگه چه فرقی داره که خانومم بعدا بدبخت بشه یا خوشبخت. پشیمون بشه یا خیر/. چه سودی به حال من داره؟ ولی حرفهاتون آرامش بخشه مرسی.دست کم عذاب وجدان ندارم که من کم گذاشتم
    و اما راه حل گرامی
    حدس میزنم شما یا دروس روانشناسی خوندید و یا حقوق
    نوشته هاتون کاملا منطقی هستند اما نا بجا. ( جسارت نمیکنم منظورم این هست که مناسب موقعیت نیستند)
    دقیقا مثل این میمونه به کسی که در غم از دست دادن پدرش داره شیون و زاری میکنه بگیم " ببین دوست عزیز مرگ یک اتفاق طبیعی هست و پدر شما بالاخره یک روز میمرد. شیون و ضجه شما هم ایشون را دوباره زنده نمیکنه پس لطفا دیگه گریه نگن اگر گریه کنی معنیش این هست که غیر منطقی هستی و قدرت پذیرش نداری و ...)
    متاسفانه شما در این شرایط نبودید و حس نمیکنید (البته خوشبختانه و امیدوارم هیچوقت هم نباشید) فرد در چه وضعیت روحی نابسامانی قرار میگیره.
    گفتید متناقض هستم؟ بله هستم. بیشتر از اونچه فکر میکنید الان تناقض دارم. مغز من پر از افکار متناقضی هست که دارن با هم میجنگند. اصلا خودم نمیدونم چیکار باید بکنم. مطمنم این وضعیت برای همه دوستانی که جدا شدند یا دارن میشن وجود داشته ( اگر نبوده بیان بگن نبوده من بفهمم من شخصیتم بی ثباته) . یک لحظه فکر میکنم حیف 7 سال عمر و زندگیم باید زندگی کنم هرجور شده بعد یک ثانیه یادم میاد چه اتفاقاتی افتاده و جند بار من کوتاه اومدم میگم نه دیگه فایده نداره باید جدا بشم. روزی هزار بار نظرم عوض میشه و همین ها دیوانه کننده هست. شما خیلی راحت دارید از منطق و ثبات با آدمی حرف میزنید که الان بین زمین و هواست و در بی ثباتی کامله.
    فقط کسایی که در این شرایط بودند درک میکنند که چقدر فکر و ذهن مشغول چه کنم چه نکنم میشه. جنگ بین عقل و احساس هست که یک لحظه احساس پیروز میشه و لحظه بعد عقل
    بعلاوه از نوشته تون بنظر میرسه که خاطرتون از من مکدره که در سراسر خطوط نوشته من را محکوم به -نداشتن قدرت پذیرش - ایستادگی در برابر قانون - بزرگ نمایی و غر زدن - توجیه و مظلوم نمایی - بالا نشون دادن دارایی و ... کردید. من در این مورد سکوت میکنم و ازتون میخوام یکبار دیگه پستتون را بعد از کشیدن یک نفس عمیق بخونید.
    اما "راه حل" عزیز میخوام سوال کنم به نظر شما تا کجا باید کوتاه اومد؟ خانم سحرناز در چند خط یک دنیا حرف زندند. گفتند که وقتی همسرشون زندگی را ترک کرده بودند ایشون دنبال مشاور و واسطه بودند تا زندگیشون را نگه دارند اما دریغ که بعضی وقتها ما داریم سر قبری گریه میکنیم که مرده توش نیست.
    مشاورها فقط یاد گرفتند به کسی که برای مشاوره میاد راه حل ارایه بدهند. در حالیکه اشکال اینجاست که کسی که برای حفظ زندگیش تا پیش مشاور اومده نیاز به راه حل نداره. این آدم میخواد زندگی کنه داره برای زندگیش دست و پا میزنه جون میکنه اما متاسفانه گیر کسی افتاده که نمیخواد زندگی کنه.
    من اگر مشاور خانواده بودم و کسی میومد پیشم میگفت چیکار کنم که زندگیم از هم نپاچه میگفتم برو با همسرت بیا. اگر با هم بیاید میشه کاری کرد اگر نمیاد یعنی نمیخواد زودتر برو جدا شو/
    اما مشاورها فقط بلدند بگن عزیزم تو باید اینکارو کنی اونکارو کنی ( جوری حرف میزنن که مشاوره گیر بدبخت فکر میکنه پس تقصیر این بوده که تا حالا اینکارارو نمیکرده و حس میکنه مقصره) طرفشم میبینه ا چه خوب هرچی جفتک میزنه به زندگی اوضاع براش بهتر میشه. دقیقا همون حرفی که شوهر خانم سحرناز زندند.
    شما هی میگید دفعات قبل کوتاه اومدی دیدی زنت برگشت. الانم کوتاه بیا برگرده تا زندگیت درست بشه. عزیزم الانم برم بگم بیا آشتی کنیم بر میگرده به زندگی ولی بقول خانم شیدا این مرد دیگه ارزشی برای زنش داره که هر دفعه خودشو کوچیک کرده؟ من هرچی کوتاه اومدم اوضاع بدتر شدو بی ارزش تر شدم/ متاسفم برای آدمهایی که وقتی برای زندگیشون دارند تلاش میکنند طرفشون به حساب خودش میذاره و فکر میکنه کسیه
    تو پست قبلی گفتم باز هم میگم من هدفم این هست که بدونم چرا به اینجا رسیدم شاید برای دیگران و آینده خودم درسی باشه پس هی نگید شناخت مقصر مهم نیست. حتی اگر اطمینان پیدا کنم که مقصر من هستم میرم دست طرفم رو هم میبوسم.
    ضمنا من جوابی برای سوالهای پست قبلیم نگرفتم. ممنون میشم راهنمایی کنید

  12. #28
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 بهمن 94 [ 15:29]
    تاریخ عضویت
    1394-3-06
    نوشته ها
    45
    امتیاز
    969
    سطح
    16
    Points: 969, Level: 16
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    20

    تشکرشده 15 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اقای کاوه اگه هنوز ته دلتون همسرتونو دوست دارید واسه بهبود زندگیتون تلاش کنید,شایدم بعدا احساس این که باید بیشتر تلاش میکردم و نکردم یکم اذیتتون کنه البته شاید...
    اگرم نه که واسه جدایی اقدام کنید.ادم از بلاتکلیفیم خسته میشه...
    همسرتون اگه ب خانوادتون بی احترامی کرد دنبال بهانه بود,کاش حداقل وقتی یکی ادمو دیگه نمیخواد بگه چرا ..حداقل ادم اون ایراداشو برطرف کنه,اینکه مشکلشون خانوادتونه اخه دخالتی ندارن از راه دور.پس برادشوهر منو همسرتون ببینن چی میگن.که همه چیو مو ب مو واسه مادرش تعریف میکنه اصلا اقتدارنداره..اخه شما دور از هم چه دخالتی...تو یه خونه که نیستین باهم...اینا بهانس..کاش هیچکس یادش نمیرفت این کسی که الان کنارمه همون عشقیه که واسش ی روز جونمو میدادم..کاش ادم یادش نره ی روز میمیره اگه مرگ و ب معنای واقعی درک میکردیم هیچوقت هیچکسو اذیت نمیکردیم..

  13. #29
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 اسفند 94 [ 02:42]
    تاریخ عضویت
    1394-3-18
    نوشته ها
    72
    امتیاز
    1,866
    سطح
    25
    Points: 1,866, Level: 25
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    48

    تشکرشده 197 در 64 پست

    Rep Power
    0
    Array
    1- بر خلاف تصور شما من نه روانشناسی خوندم نه حقوق... اما به نظرم نوشته های من که البته صرفا نظر شخصی خودم هست دقیقا مناسب موقعیت شماست، مثال شما (مردن پدر کسی) قیاس مع الفارقه، موقعیت شما و حرفای من به این مثال میخوره: در حال حاضر کسی نمرده (طلاق رخ نداده) ولی شما شیون و زاری رو شروع کردید... رفتار شما مثل این میمونه که پدر کسی بیهوش شده باشه، دکتر هم هنوز نرفته باشه، همسایه ها رو جمع کرده باشه بالای سرش و شروع کرده باشه به جزع و فزع... شاید اگه دکتر ببره این به زندگی برگرده، شاید هم برنگرده، اما به هر حال اول باید اون بنده خدا بمیره، بعد از مردن هم در حین گریه زاری به هر حال باید کارهای کفن و دفن رو انجام داد، بعدش هم یه مدتی باید برای التیام روحی گذاشت...

    2- متناقض هستید، قبول هم دارید... پس باید سعی کنید مسلط بشید، نباید اینطوری تصمیم بگیرید، تصمیم تو این شرایط ممکنه تبعات داشته باشه... تازه اصلا اگه بشه تصمیمی گرفت... اینطوری شما با همین تناقض ها این یکسال رو تموم میکنید و خانمتون هم کار خودشو پیش میبره... دقیقا من هم تو پست قبلی اشاره کردم که تو شرایط بودن سخته، مثال زدم افرادی تو همین سایت برای خودشون اشتباه می کنن ولی برای بقیه خیلی خوب توصیه دارن. هر کسی تو زندگی پستی بلندی داره، منم در حد خودم داشته ام، شاید به همین دلیله که الان فکر می کنید روانشناسی یا حقوق خوندم.

    3- شما دنبال تجربه برای آینده بهتر بودید، اشکالاتی که تو این چند تا پست دیدم رو نوشتم، تا درست تصمیم بگیرید، بحث اقتدار هم بود که هم خانم شیدا گفته بودن و هم اتفاقا شما خودتون زیاد به این مسئله که براش همه کاری کردید زیاد اشاره کرده بودید، پس فاکتور گرفتم... هرچند به نظرم اونجا هم این بحث تلفن برای شما انقدر بد نبود، چون شما دو هفته پیش همسرتون نیستین، تو یه کشور غریب، بدون بچه، به نظرم اون حد تلفنی حرف زدنتون برای شرایط شما موجب مشکل نبود... یا اینکه میگید اون کاری نداشته، بالاخره کارهای خونه رو کی میکرده؟ اینا کار نیست؟ یخچال رو کی پر می کرد؟ خرید کی میرفت؟

    3- من به شما توصیه نمیکنم کوتاه بیاین یا نیاین، توی پست اولم هم گفتم اصلا صلاحیت چنین پیشنهادی رو توی خودم نمیبینم، اما به نظرم اشتباهه با این سوگواری زودهنگامی که شروع کردید دنبال راه حل مناسب نباشید... همینجا هم هستن تاپیک هایی که یه نفر به تنهایی تونسته زندگیشو بر گردونه پس نیازی نیست دو نفر با هم برن مشاوره، اما همونطور که تو پست قبلی گفتم گدایی محبت هم درست نیست.

    4- میخواهید بدونین چرا به اینجا رسیدین؟ چون به موقع برای کاری که باید وقت نمیذارید و در شرایط اضطراری منفعل عمل می کنید: خانم اصرار کرد من باهاش ازدواج کردم... دوستش داشتم خونه رو به اسمش کردم... الان تقاضای طلاق داده طلاقش میدم... وقتی عمرم رفته دیگه داراییم مهم نیست... اولی و دومی رو قبلا انجام دادید متاسفانه به نتیجه خوب نرسید، حرف من نه سر موندن شماست نه رفتن شما، حرف من اینه که برای سومی و چهارمی وقت بذارید و پیش اهل فن برید (به نظرتون به حال من چه فرقی میکنه که شما چه تصمیمی بگیرید؟)، بازم خدای نکرده ممکنه به نتیجه خوب نرسه، اما حداقل بعدش تاسف نمیخورید که کم کاری کردید. فرض بگیریم شما الان دنبال مقصر باشید، سر سال مثلا متوجه بشید خودتون مقصر بودید، حالا برید جلو ولی خانمتون قبول نکنه، خب شما چی بدست میارید؟ برعکس بعد یکسال بفهمید شما مقصر نیستید، مطمئن برید برای جدایی، اما کاری برای مسائل مالی نکرده باشید، به نظرتون بعدا پشیمون نمیشید؟ من میگم آخر سال رو هم ببینید، حالا شما اگه میخواین با مردم عادی رو به رو باشید و تجربه اونا رو بشنوید، اونا بگن شما چه شوهر خوبی هستی شوهر ما فلان بود، شما بگید شماها چه زن های خوبی هستید زن من بهمان بود... به نظر من (که ممکنه درست هم نباشه) این کار برای الان نیست، بعدا وقت هست، دیگه تصمیم با خودتون.

    5- هنوز دنبال جواب سوالاتتون هستید، درصورتی که اگه تصمیم به جدایی گرفتید پیدا کردن پاسخ برای این سوالات بیهوده است... گفتید از کجا مطمئن بشید که قصدشون قطع ارتباط شما با خانواده نبوده که خودشون اختیاردار همه امور بشن... مگه اختیار امور شما دست خانواده است؟؟؟ سوال اول و دوم رو میخونم و میذارم کنار جمله پست قبلی (اگه بفهمم مقصرم دستشو میبوسم) یه هدف رو نشون میده، سوال سوم رو که میخونم!!!! تناقض... بازم به نظرم تا این تناقضات رو با خودتون حل نکردید، تصمیم نگیرید، اما در نهایت تصمیم گیرنده اصلی شما هستید، زندگی هم زندگی شماست.

    6- وقتی بهتون گفتم تاپیک وابستگی همسر به مادر شوهر را بخونید برای این بود که این بخش از نگاه خانم ها رو ببینید...اگه خونده بودید دیگه سوال اولتون رو مطرح نمی کردید... اما شما گفتید من تصمیمم برای طلاقه و اومدم اینجا برای تجربه. خب اینم تجربه است دیگه، نیست به نظرتون؟ گیسو کمند سوالات خوبی مطرح کرد، جوابی که بهش دادید چی بود؟ (شما منطقی هستی ما نیستیم!! اگه انقدر منطقی بودیم کارمون به اینجا نمیرسید! من دنبال مشاور عادیم نه مشاوره تخصصی، اگه تو این بخش پست گذاشتم یعنی میخوام جدا شم) جواب حرفای من چی بود؟ (این حرفا مناسب حال من نیست، از من مکدری، هرکسی جای من بود همینطور بود، تا کجا باید کوتاه اومد، یا حقوق خوندی یا روانشناسی منم از مشاور خوشم نمیاد چون آدم رو مقصر جلوه میده و راه حل ارائه میده).

    7- اگه حرفی از عدد و رقم میزنم برای اینه که شما رو به چالش بکشم تا از این حالت بی خیالی که الان پیدا کردید در بیاین، ببینید جای کار هست، شما اونجا کار کردید، درآمدتون به دلار بوده، ارزش اموالتون به دلاره، پس به دلار برای حفظش تلاش کنید مشکلی پیش نمیاد (چون خودتون از دلار حرف زدید منم دلار میگم). برای اینکه بقیه راحت تر درک کنن، صد هزار دلار (آمریکا) رو برگردونیم به پول ما میشه 300 میلیون، شما اگه 300 تا سکه هم مهریه خانمتون باشه این مبلغ رو باید بهش بپردازید (یه وکیل تو ایران با کمتر از 10 میلیون این پرونده رو به نفع شما تموم میکنه)، 700 متر خونه تو شهرستان های ایران هم الان بالای یکی دو میلیارد قیمت داره. دوست دارین بشینید نگاه کنید؟ خب بشینید. دوست دارید وقتتون رو بذارید سر لجبازی و اذیت خانمتون و از این طرف میلیون میلیون بهش بها بدید؟ خب بذارید. من نه چیزی بدست میارم نه چیزی از دست میدم.
    اما چون نگرانم، چون وجدانم قبول نمیکنه نمیتونم ساکت باشم، میگم:
    اگر من جای شما بودم:
    اول مطمئن میشدم هدفم چیه، هرچند سخت، اما سعی می کردم تصمیمم به دور از لجبازی، ناراحتی و نگرانی باشه. (وقتی هدف مشخص بشه به قول خانم پرواز آدم از بلاتکلیفی در میاد، وقتی هدف با فکر مشخص بشه بعدا حسرت نداره) نتیجه اش دو مورد بود:

    1- تصمیم میگرفتم یه فرصت دیگه به خودم و همسرم بدم، پس:
    اینجا یه تاپیک باز میکردم که چطور میتونم بدون اینکه غرور و عزت نفس و اقتدارم رو زیر پا بذارم خانمم رو به زندگی بر گردونم؟ دنبال مشاوره تخصصی چه اینجا، چه کشوری که ساکنم، چه مشاوره حضوری و ... می رفتم. تمام تلاشم رو میکردم، اما اینم در نظر میگرفتم که شاید هیچوقت برنگرده، پس بحث مالی رو دیگه نتونستم روش تمرکز کنم و البته این وقتی که الان میذارم برای دل خودمه، برای اینکه بعدا حسرت نخورم، برای اینکه هنوز دوستش دارم، برای اینکه میگم شاید تقصیر من هم کم نبوده، برای ترس از طلاق و حرف مردم نیست! اگه بحث حرف مردم باشه هر دفعه یه جوری هست، اگه وقتی تلاش می کنم مردم بگن فهمیده مقصره، وقتی تلاش نکنم هم همین مردم میگن ببین عین خیالش نیست، حتما مقصره، همسرش حق داره بنده خدا!!

    2- نه. من به اندازه کافی براش کار کردم، زیادی هم کوتاه اومدم، دیگه بیشتر از این جایز نیست، پس:
    هرچند اون تقاضای جدایی داده، اما حرف مردم همیشه هست، الان میگن من چه هیولایی هستم که این بیچاره رو به اینجا رسوندم، اگه من میرفتم تقاضای جدایی میدادم که دیگه خدا میدونه چی میگفتن، ولی حرف مردم مهم نیست، مهم اینه که الان رفتارم تا حد ممکن بی اشکال باشه. یه دو دوتا چهارتا میکنم از اموالم، از اینکه چقدر میتونم هزینه کنم:

    اگه بتونم یه خونه دیگه میگیرم، میدونم هزینه داره و ممکنه کسی رو بیاره خونه خودم، اما ما داریم جدا میشیم و من برای اعصاب خودم این کار رو می کنم، رفتار اون هم دیگه برام مهم نیست، حتی اگه کسی بیاد بیشتر مطمئن میشم. اگه بخوام دادگاه شکایت کنم هم هزینه داره و هم طول میکشه، ممکنه رای زمانی صادر بشه که دیگه این یکسال هم تموم شده، پس عملا وقت و پول هدر داده ام. اگه تو همین خونه باشم، افتاده روی لجبازی داره اذیتم می کنه، میتونم منم اذیت کنم تا اون بذاره بره، راحت ترین حالتش هم اینه که هر روز به مامانم زنگ بزنم و اون هم دخترای فامیل رو بهم معرفی کنه و اصرار کنه بیام ایران باهاشون بیشتر آشنا بشم و بگه ما که از اول گفتیم این به دردت نمی خوره!! اما این کارها از مردونگی به دوره، از طرف دیگه اگه یکم شک تو دل همسرم باشه دیگه با این کارها به یقین میرسه که تصمیمش کاملا درسته، یا اینکه لجبازی اون رو هم تشدید می کنه، یادم باشه اون رفته بود و من خودم برش گردوندم تو خونه. من که دارم ضرر مالی میدم، پس بهتره که با هزینه خودم یه خونه دیگه بگیرم و کاری بهش نداشته باشم. البته یادم هم باشه اگه غذاها رو دور میریزه، اگه وسیله ای تو خونه نمیذاره شاید برای لجبازی و اذیت نیست، میخواد بگه منم قبلا تو این خونه نقش هایی داشتم، همه چیز فقط پول نیست، یکی باید بره خرید کنه، یکی باید غذا و شرایط رو آماده کنه، من قبلا این وظایف رو انجام می دادم که دیده نمیشد، اگه الان به درخواست تو برگشتم، نیومدم این یکسال هم بهت سرویس بدم، میخوام بدونی اگه من نباشم با چه مشکلاتی رو به رو هستی...با توجه به نوع نگاه ما، این کارها میتونه یه جور فریاد بی صدا باشه...

    به هر حال قصد دارم جدا شم، اگه رفتارش فریاد بی صدا هم هست مهم نیست، رفتارش بچه گانه و زشته، پس به کار خودم رسیدگی می کنم، با وکیل و مشاور حقوقی اینجا صحبت می کنم، من اولین کسی نیستم که زندگیش به طلاق رسیده، بررسی میکنم ببینم بقیه تو این شرایط چکار کردن، آیا راه دیگه ای هست؟ (تو یه سری کشورها برای مسلمون ها چون مهریه پرداخت می کنن شرایط دیگه ای هم قرار داده شده) ایران هم حتما سر میزنم، ایران هم با وکلایی که تو این زمینه تجربه دارن مشورت می کنم، شاید به این نتیجه برسم که ایران دادخواست طلاق بدم، همسرم باید برگرده، اگه برگشت ممنوع الخروجش می کنم، فرصت بیشتری دارم، بررسی می کنم، شاید بتونم با همون بخشی از خونه که به نامش زدم و نصف اموالی که باید اونجا به نامش کنم مهریه رو کنار بذارم، اگه برنگشت، غیابی طلاق میدم، حداقل مسئله مهریه و طلاق ایران مشخص شده، بر میگردم اونجا ببینم باید چکار کنم، قرار نیست همه حقوق اونو نادیده بگیرم، فقط قراره از ضرر خودم جلوگیری کنم (همه این موارد اما و اگر زیاد داره، اما من ترجیح میدم قبل از جدایی بررسی کنم نه بعدا)، ممکنه در نهایت به هیچ جا هم نرسه، اما به نظرم مشغول این کارها باشم خیلی بهتر از اینه که تو خونه بمونم و سر دو تا لقمه نون و 4 تا شامپو دعوا کنم و حرف مردم رو نسبت به خودم بسنجم...

    حتما این شرایطی که به نظر من رسید هم نقص هایی داره، از بقیه هم میپرسم، اصلاحش می کنم، با دید پذیرش میپرسم، نه با دید جبهه گیری، به بقیه گوشزد می کنم من الان شرایط خودم طوریه که منطقم خوب نیست، پس خواهش می کنم شماها که دستتون دور از آتشه احساسی رفتار نکنید، هر موقع هم دارم از راه درست دور میشم بهم نهیب بزنید که دارم احساسی عمل می کنم.
    --
    من میدونم شما هم الان تو شرایطی نیستید که منطقی حرف زدن رو بپذیرید، شاید هم نظر من درست نباشه، اما الان حضور افرادی که برای هم دردی اومدن تاپیک شما تاثیر منفیش بیشتره (هرچند فعلا یک نفر هم بیشتر نیومده اما شما حرفای همون یکی رو خیلی بولد کردید، با اینکه من هم تو پست قبلی و هم تو این پست پاسخ ایشون رو دادم، منم جزء مردمم، چرا نظر من نظر مردم نیست؟ چرا نظر من نظر مشاور میشه؟ اصلا مشاور هم جزئی از مردمه، اگه دور و برم خیلی آدم های غیر منطقی هستن، محلمو عوض میکنم، اگه نمیتونم، خودم گوشم رو به حرف بد مردم میبندم، دقت کنید حرف بد مردم نه حرف منطقی مردم)، اگه همسرتون تقاضای جدایی نکرده بود هنوز، شاید همدلی هم خوب بود، برای اینکه از تردید در بیاره شما رو، اما الان به نظرم وقتتونو می گیره. شرایط شما خاصه، با یه طلاق ایرانی فرق می کنه.
    به هرحال، صلاح مملکت خویش خسروان دانند ...

  14. کاربر روبرو از پست مفید راه حل تشکرکرده است .

    گیسو کمند (شنبه 10 مرداد 94)

  15. #30
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    همان 2 پست قبلی ام + تک تک جملات خانم راه حل در 2 پست اخیرش، شما هنوز جمع بندی نکردید و مدام در اینجا پاسخ ما را میدهید.
    من اگر مشاور خانواده بودم و کسی میومد پیشم میگفت چیکار کنم که زندگیم از هم نپاچه میگفتم برو با همسرت بیا. اگر با هم بیاید میشه کاری کرد اگر نمیاد یعنی نمیخواد زودتر برو جدا شو/
    طبق اطلاعاتی که من دارم در تهران در هر ساعت 18 طلاق رخ میدهد ، این در حالی است که تعداد بیشماری قبل از طلاق برای بقای زندگی تلاش کردند و بررسی ها نشان میدهد که بسیاری از طلاقها تصمیم درستی نبوده ، اگر

    اینطور که شما میگید عمل کنیم این آمار به این صورت خواهد بود :

    در ایران در هر ساعت حدود 83 طلاق رخ میدهد یعنی هر 4 دقیقه 6 طلاق حدودا، یعنی برابر با تمام ازدواجها ، به نظر شما این منطقی است با چه تعداد روحیه داغون و شکست مواجه میشویم؟، بنشینیم همدردی کنیم کافی است صرف اینکه چون تغیر 2طرفه نیست؟ حتی علاقه هم اکثرا با علاقه یک نفر شروع میشود چه رسد به تغیر.

    من با شما همدردی میکنم، اگر همسرتان از شما تقاضای طلاق دارد من با پای خودم به سراغ مشاوره طلاق رفتم خیلی درد داشت ، و دردناک تر این بود وقتی سلامتی ام را از دست دادم یادم افتاد که من فقط برای همسرم نیستم

    برای خودم و خانواده ام نیز هستم و بدتر اینکه آنهمه عشق به نفرت تبدیل شده بود و داشت آتشم میزد، و هرچه گفتم اتفاقا از سر تجربه ام گفتم. و خوب است بدانید من در 24 سالگیم دنیایی از تجربه دارم و خالی از تجربه ام

    واز شما که هنوز نمیخواهید به کیسه تجربیاتتان اضافه کنید تعجب میکنم ، برادر من آخرین توصیه ام به شما این است که پند بگیرید و نخواهید که مثل احمقها همه چیز را خودتان تجربه کنید حداقل از تجربیات خودتان

    پند بگیرید و این یکی از راههای موفقیت است.


    اکثر کسانی که در اینجا هستند نمیخواهند از افراد موفق تجربه بگیرند بلکه میخواهند از افراد شکست خورده آنهم نه تجربه بلکه همدردی بگیریند ، این منطقی است؟

    شاید به جرات بگویم که خیلیها را به طلاق تشویق کردم چون معتقدم طلاق آخرین راه است اما گاهی بهترین راه است، حداقل برای آن عزیزانی که باید انقدر تلاش کنند تا سلامتی روح و جسمشان را از دست دهند بهترین راه است

    و معتقدم انسان آنقدر فرصت ندارد که برای کوچکترین چیز هم خیلی تلاش کند به قیمت نابودی اش و خیلی ها در این تالار این راه را میروند ، اما شما که هنوز تلاش درستی نکرده اید، بله تلاش کردید اما در جهت برگرداندن همسرتان

    به منزل نه برای اصلاح سبک زندگی ، من تجربه خیلی کمی دارم اما اینقدر تجربه کردم که میدانم فقط تلاشی نتیجه درست میدهد که در جهت اصلاح سبک زندگی باشد نه برای بازگرداندن یا عاشق کردن یک نفر و..

    باید عاشقانه باشی که عاشقت شوند ، دوست داشتنی باشی که دوستت بدارند، تلاشت درست باشد که نتیجه اش درست شود تلاش غلط فقط خسته ات میکند.


    تک تک جملات خانم راه حل را ازطرف من هم بخوانید و این پست را در ادامه پست ایشان ارسال میکنم .
    ای خواجه درد نیست... وگرنه طبیب هست

    ای بی خبر.. از خورشیدِ پشتِ ابر !


    ویرایش توسط گیسو کمند : شنبه 10 مرداد 94 در ساعت 11:14


 
صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آیا مشکل در ازدواج نکردن و رابطه ناسرانجام تقصیر من بوده؟
    توسط برگریز در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: چهارشنبه 31 تیر 94, 06:43
  2. از شراکت شوهرم باباباش فقط حرص خوردن نصیبم شده....
    توسط گلچهره در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: شنبه 06 اسفند 90, 01:02
  3. پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: سه شنبه 15 شهریور 90, 12:37
  4. آیا تقصیر من بود؟(حرفهای خودمونی)
    توسط keyvan در انجمن خودآگاهی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 23 بهمن 88, 13:11

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:55 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.