به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 24
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 دی 94 [ 23:14]
    تاریخ عضویت
    1393-7-24
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    1,608
    سطح
    23
    Points: 1,608, Level: 23
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    83

    تشکرشده 39 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array

    میخوام درس بخونم ام شرایطشو ندارم .چاره چیه؟

    سلام به همه کسایی که بهم کمک کردن . نمیگم زلزله شده ولی واقعا حرفاشون باعث قدم های مثبتی در مشکلاتم بوده.


    من اوالویت اول زندگیم درس بوده وهست.از زمان دبستان که گاهی از بی محبتی مادر پدرم کتاب هام رو بغل میکردم یا میبوسیدم .همیشه هم شاگرد نمونه بودم هرچند همیشه افسردگی خفیف هم داشتم. تا نوبت به داشنگاه رسید و تموم ترس هایی که تجربه نکردم بودم رو تجربه کردم.ترس از امتحانی که کم خونده بوده.ترس از امتحان. ترس از تکالیف دانشگاهی که به تعداد انگشتان دست انجام ندادم تو دوران دانشگاه.ترس از پروژه های رشتم. رشته ای که البته فانتزی دوران بچگیم نبود و پیشنهاد دیگران بود.اما واقعا میتونست من رو بهی ک ادم موفق تبدیل بکنه. هم ترسیدم و هم کم کاری کردم و هم به مشکلای عجیب و گاهی بزرگ خوردم مثلا چند ترم یا تو امتحانای میانترم یا پایان ترم مریض میشدم حتی یکترم مجبور شدم مرخصی بگیرم. و حتی نمره ندادن چند تا استاد هام بخصوص در ترم های پایانی که به مشکل خورده بودم و دنبال سو استفاده بودن گاهی.مثلا یکیشون همسن بابام بود قصد ازدواج داشت باهام نمرمو گرو گرفت و من هم دنبالش نرفتم ومجبور شدم به سختی ترم بعد پاس کنم.

    الان دوسال هست که استراحت کردم.البته استراحت به معنای دعوا و درگیری و البته واقعا در بیست درصد موارد هم مقصر من نبودم ولی راه مقابله درست رو هم نمیدونستم.
    خلاصه با یک پایان تلخ از دانشگاه جدا شدم .ولی هنوز اولویت زندگیمه. جدا از گوشه کنایه های افرادی که در حدش نیستن. خیلیا فکرمیکنن از لحاظ توانایی خیلی خیلی پپایین هستم که دنبال کار نمیرم

    درحالیکه موضوع این نیست.من بدون ادامه تحصیل خودم رو یک ادم شکست خورده میبینم. بدون اون حتی اگه بخوام اولویتم رو ازدواج بگزارم گزینه های خواستگارم اونایی نیستن که من میخوام و دائم غصه و حسرت دیگران رو میخورم.من ارزوی همیشم ادامه تحصیل بوده .اما الان نمیشه

    مادرم ادمیست معذرت میخوام با عقده های زیاد متاسفانه من واقعا دوستش دارم با تمام درگیری هامون توی خونه و نفرتم از رفتارش بامن. مادرم بخواد هم نمیتونه برازه من ارامش داشته باشم چون درونش کمبودهایی داره و جالبه اینها رو به برادر کوچکترم هم منتقل کرده و سه تایی با خواهر بزرگتری که توخونه دارم و ازبچگی عقب موندگی داشت و با درمان الان خیلی خیلی بهتره من رو ازار میدن .

    من توی خونمون ارامش ندارم.چطوری درس بخونم.چطوری اروم بگیرم و درس بخونم؟ اگه هم موفق به ادامه تحصیل نشم هیچ چیزی از دنیا نمیخوام و همینطور سنم بالا میره و موقعیت کاری هم از دست میره که البته الان دنبالش نیستم و بعد افسوسش رو میخورم.
    بی مهری پدر که تا عمق قلبمو میسوزونه رو هم به اینها اضافه کنید

    من چه طوری به ارامش برسم تو این خونه تا چهار سال دیگه مجبور نشم با ادمی که نمیخوام ازدواج کنم و بعد بیام اینجا پست بگزارم شوهرم بد است دوستش ندارم از زندگیم متنفرم و....



    خیلیا میدونن اواخر 26 هستم و خانم هستم

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 10 بهمن 94 [ 18:14]
    تاریخ عضویت
    1393-4-05
    نوشته ها
    158
    امتیاز
    3,088
    سطح
    34
    Points: 3,088, Level: 34
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 112
    Overall activity: 49.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    150

    تشکرشده 176 در 92 پست

    Rep Power
    33
    Array
    سلام

    کتابخونه میتونی بری درس بخونی؟؟عزیز خودت میگی از درون مشکل دارن پس با رفتاراشون خودتو عذاب نده - منم مثل تو دوس دارم درس بخونم ولی خونه نمیخوان من درس بخونم دنبال کار گشتم تا پس انداز کنم سراسری قبول شم خودم خرج خودمو بدم ده روز دیگه هم کنکورمه - ولی ازدواج هم برام مهمه اگه یه موقعیت خوب پیش بیاد که راضی باشه درسمو هم بخونم ازدواج میکنم

    راستی میگی خواهرت عقب مانده بود؟؟کم توان ذهنی بود؟چطوری درمانش کردین؟؟ببخشید هاا برام مهمه چون خواهرم منم//

  3. کاربر روبرو از پست مفید parvaaz تشکرکرده است .

    voroujak (چهارشنبه 07 مرداد 94)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 دی 94 [ 23:14]
    تاریخ عضویت
    1393-7-24
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    1,608
    سطح
    23
    Points: 1,608, Level: 23
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    83

    تشکرشده 39 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خداوکیلی شماها همتون با لیوان اب پرتقال مامان و کلا سخصوص با پول بابا ادامه تحصیل دادید؟
    خیلی از وانهایی که جواب نمیدید بدونید امثال منی که ارزوشون همچین چیزایی هست اگه بهش نرسن و نا امید از دنیا بشن شاید عقده ای بشن و بیفتن به جون زندگی کسایی که فکر میکنن خوشبختن و حقشون نیست پس بیاید همیشه برای هم ارزوی خوشبختی کنیمم و تا میتونیم بهم کمک کنیم


    پرواز عزیز خواهر من عقب موندگی به شکل مونگولیسم و امثالش نبود و البته اون خواهرم خیلی سنش از من بیشتر بود و چیزایی که من یادمه مثل اینکه مابچگی همیشه باهاش دعوا داشتیم .موهامون رو میکند .نمرات درسیش تک بود و چندین بار تجدید میشد. شب ادررای داشت و با انواع دارو هایی که من الان اسمشون یادم نیست از حمله لیتیوم و سدیوم و چندتای دیگه که سال های اول دوزش بالا بود و حالا بعد از سالیان به روزی یه تعداد خیلی کم رسیده

  5. کاربر روبرو از پست مفید voroujak تشکرکرده است .

    parvaaz (پنجشنبه 08 مرداد 94)

  6. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 07 آبان 01 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-1-11
    محل سکونت
    مگه فرقی داره!؟
    نوشته ها
    809
    امتیاز
    24,401
    سطح
    95
    Points: 24,401, Level: 95
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 949
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,979

    تشکرشده 3,495 در 804 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    191
    Array
    سلام
    شرایط محیط تربیتیتون خیلی سخت بوده و رنجی که کشیدین برای من قابل درکه؛ با این حال آدم قوی ای هستین که تونستین در چنین وضعیتی خودتونو از افرادی مثل اون استاد ترم آخرتون محافظت کنید، همین طور به پایان رسوندن درستون علی رغم سنگ های زیادی که بر سر راهتون بوده. از همین دو مورد عزت و پشتکار شما رو میشه فهمید.
    به هر حال زندگی هر کسی و شرایطش متفاوت از بقیه است. زندگی رو مثل یک بازی بدونید که هر مرحله اش یه سری چالش داره و باید این چالش ها رو پشت سر گذاشت تا بازی تموم بشه؛ اما آخر سر چیزی که باید باقی بمونه لذت از زندگیه چون فقط یه بازیه، نباید زیاد جدی گرفتش.
    سعی کنید اهداف مختلفی در زندگی برای خودتون متصور باشید. تک قطبی بودن بهتون آسیب می زنه، یعنی در کنار درس سعی کنید مهارتای دیگه ای هم یاد بگیرید. یه معلم داشتم ایشون میگفت همیشه یه هنری داشته باشید که اگه یه روز بیکار و بدبخت شدین بتونید ازش پول در بیارید بعد خودش نقاشی از چهره رو مثال میزد کنار خیابون!
    حالا از لحاظ روانی هم شما خودتونو وابسته فقط به تحصیل نکنید؛ علائق مختلفتونو مشخص کنید و براش برنامه ریزی کنید. مطمئنم به جز درس خوندن کلاسیک در دانشگاه هدفهای جذاب دیگه ایم دارید، اگه دوست دارید ازونا برامون بگین.
    بهتره که از مراجعه حضوری به روانشناس یا دست کم انجمن آزاد همین جا هم استفاده کنید، یکم احتیاج به خودشناسی دارید، تا ان شاء الله یه زندگی پر نشاط و پویا تری رو داشته باشید و به آرامشی که حقتونه برسید.
    من دیوانه چو زلف تو رها می‌کردم / هیچ لایق‌ترم از حلقه زنجیر نبود




  7. 2 کاربر از پست مفید m.reza91 تشکرکرده اند .

    :)لبخند (پنجشنبه 08 مرداد 94), voroujak (پنجشنبه 08 مرداد 94)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 مرداد 01 [ 18:54]
    تاریخ عضویت
    1394-2-25
    نوشته ها
    153
    امتیاز
    9,870
    سطح
    66
    Points: 9,870, Level: 66
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 180
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    719

    تشکرشده 351 در 126 پست

    حالت من
    Bitafavot
    Rep Power
    41
    Array
    سلام دوست خوبم.....
    این درست نیست که خودت رو خیلی متمایز می دونی و فکر می کنی فقط مشکلات مربوط به توست و دیگران با خیال راحت درس می خونن..
    لااقل من در بین دوستانم کمی و بیش از مشکلاتشون خبر داشتم ولی اونا فراتر از مشکلات خانوادگی فکر می کردندو موفق شدن....
    خود من هم زمان کنکور ارشد دچار مشکلات زیادی شدم...
    آرامش نداشتم...چون اگه می موندم باید یک عامل می شدم(منظورم اینه که نمی تونستم بیتفاوت باشم وباید کاری می کردم)....
    یه سری اتفاقات اوضاع روحیم رو تالخ کرده بود.....می خواستم از فکر همه اونا بیرون بیام....خودم رو کنار کشیدم و با شرایط سخت کتابخونه درس خوندم...
    شرایط سخت:سرمای شدید زمستان...محیط نیمه سرد....کوله بار سنگین.....غذایی که رو شوفاژ درست و حسابی گرم نمیشد!!!
    البته چون از لحاظ روحی استرس داریم خیلی عوامل ساده هم می تونن غیر قابل تحمل بشن...
    بهر سال با یک برنامه ریزی دقیق و درست تونستم یک دانشگاه دولتی درجه یک قبول بشم والانم دارم برای دکترا برنامه ریزی می کنم....
    --------
    به نظرم شما هم اول باید اراده محکم داشته باشی...
    دوم :مکان مناسب پیدا کنی مثل یک کتابخونه..
    سوم:برنامه ریزی کنی......
    و سومین راه مهمترین راههه....
    ببخشید خیلی عجولانه نوشتم...

  9. 2 کاربر از پست مفید افسونگر تشکرکرده اند .

    parvaaz (پنجشنبه 08 مرداد 94), voroujak (پنجشنبه 08 مرداد 94)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 دی 94 [ 23:14]
    تاریخ عضویت
    1393-7-24
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    1,608
    سطح
    23
    Points: 1,608, Level: 23
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    83

    تشکرشده 39 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اقای م.رضا من تمام نیتم اینه که فکرم رو از مشکلات الانم خارج کنم چه برسه که بخوام قبلی هارو هم یاداوری کنم. بعضیاشون رو اشاره کردم تا پیشینه ای از شرایط تحصیلیم گفته باشم و سختی هام.هنر هم که باعث درامد باشه یکی دارم ولی اگه بخوام به صورت درامد زای واقعی دربیارمش مدتی زمان گذاشتن میخواد تا بقول شما لقمه نونی ازش دربیاد مرسی از نوشته هاتون


    مرسی افسونگر .اتفاقا برعکس .من خودم هم فرضم بر این بود که خیلی از کسایی که بالا اومدن با شرایط سخت اومدن برای همین کمک خواستم.نمیخوام بهانه گیری کنم که میدونم اینکار خودمو بیشتر از چیزیکه میخوام دور میکنه ولی یکی از چیزهایی که خودم هم همیشه به خودم نق میزدم و من رو از دانشجو بودن دور میکردهمین استفاده نکردن از سالن مطالعه یا کتابخونه ها بود. البته قبلا به خودم حق میدادم. من عملا عینکی هستم ولی از همون بچگیم از عینک زمان مطالعه استفاده نکردم و بجاش سرمو خم میکردم و الان هم هرموقع خواستم اینکار رو بکنم نتونستم و زود عینک ر و درمیارم انگار بدون اون راحت ترم و سریع تر میخونم.پس برای همین چون به میز و صندلی عادت نداشتم و سرمو خم میکردم چون توی محیط عمومی غیرعادی نشون میداد هیچموقع استفاده نکردم.

    ولی اگه الان ببینم شرایط خونه رو نمیتونم مدیریت کنم و دایم یا درگیری دارم یا حالت رنجور .میرم کتابخونه حتی اگه یکساعت درس بخونم.البته همینطور که قبلا گفتم تو رفت و ا مد با مادرم مشکل دارم.مادرم واقعا طبیعی نیست خیال پرداز و بزرگ نماست.
    و علاوه بر تموم سختی هایی که شما گفتی و گفتم باید تو لباس و ظاهر زشت و بد برم وگرنه ماجرا داریم .همین دیشب رفته بودم چیزی بخرم.باورکنید تمام چیزی که به صورتم بود یک ذره کرم بود اون هم کمتر از حدی که باید میزدم.ولب هام حتی سفید بود.حتی اومدم خونه دیدم زیر چشمم کرمی شده! اونموقع صبح مامانم به بابام میگه مثل عروسک رفته بود بیرون .اینکه شرایطش اینطوری حتما خدا دیده که براش مانع گذاشته و به جایی نرسیده
    تازه هربیرون رفتنی هزارتا فکر و خیال دیگه هم تو ذهنش میاره

    و من خیلی صبح ها با این حرفا از خواب بیدار میشم و دوباره میخوابم و میگم نکنه من اینقدر بدم


    و فقط میفهمم چقدر بدبختم وفکرم پر میشه از این فکرا و میمونم از درس
    برای همین یکی دونفری که دلسوزم هستم و هیچموقع کتاب دور و برم نمیبینند بهم کار پیشنهاد میدن حتی گاهی پایین تر از مدرکم


    راستی پرواز عزیز.من الان خواهرم به سخنگوی جمع تبدیل شده.حساب تمام رفت و امدها و تلفن زنگ زدن ها رو داره. و خیلی چیزها رو عین مادرم یاد گرفته و از من باسیاست تره! مثلا جلوت باهات خوبه پشت سرت میره برت داستان میسازه. پر از عقده هست از تمام کارهایی که من میکنم و نمیکنم .چیزهایی که میپوشم و نمییپوشم.و خیلی چیزهای دیگه انگار تقصیر من بوده که اون بیشتر از 35 سال از دنیا عقب بوده و رفتارای مادرم که یک ادم خودخواه هسا هم دست من نیست

  11. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 29 مرداد 94 [ 02:02]
    تاریخ عضویت
    1394-3-15
    نوشته ها
    78
    امتیاز
    1,871
    سطح
    25
    Points: 1,871, Level: 25
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    205

    تشکرشده 184 در 75 پست

    Rep Power
    0
    Array
    گلم تو انسانی نه یه روبات درس خون!!! که اگه درس بخونه و شاگرد اول باشه خوبه و درست کار میکنه و اگه درس نخونه و تنبل باشه بد و دوست نداشتنی.

    خود واقعی تو پشت درس چرا قایم میکنی؟ خودت دوست داشتنی هستی چه با درس و کار چه بی درس و کار. چیکار داری خانواده ات چی میگن. خودت مهمی عزیز دلم. همه ی انسان ها

    مهمن. تو انسانی. تو وجودت ارزش خدا رو داره. خودتو گم کردی.

    تو چون خودتو دوست نداری سعی میکنی استرس هاتو با درس خوندن بپوشونی ولی وقتی بچه بودی فکرت با الان خیلی فرق داشت یه بچه دروغو با تمام وجودش قبول میکنه اما تو

    الان.... دیگه نمیتونی با درس خوندن خودتو قایم کنی. این مکانیزم فقط تو بچگی به درد میخورد نه الان.

    عزیزم خودتو عذاب نده.

    اگه هم بخوای درس بخونی بخشی از زندگیت باشه نه همش . برای ارضا حس تعالی که در وجود هر انسانی هست نه برای اینکه خود واقعی تو و ارزش هاتو قایم کنی پشت درس.

    هیچ وقت خودتو با دیگران مقایسه نکن و قبول کن که یک دختر عادی هستی. کمال گرایی و عزت نفس پایین داری.

    مشکلات تو مشکلن. من قبول دارم و میفهممت ولی عزیزم با اینکه اینا مشکلن و باید براشون وقت بذاری سعی کن مدیریت کنی که زیادی درگیرت نکنن وگرنه غرق میشی و اصلا نمیتونی

    زندگی کنی.

    اگه به خاطر اینکه دیگران تو رو ببینن درس میخونی بدون به شدید ترین افسردگی ممکن گرفتار میشی. چون قراره به مقدار زیاد هزینه بدی ولی ....

    من برات یه پیشنهاد عالی دارم. روزی 4 ساعت درس خوندن + یه دوره ی خودشناسی . از همین امروز شروع کن و هیچ بهانه ای نیار.

    تو دوره ی خودشناسی هر وقت تونستی بفهمی و با تمام وجودت درک کنی گناهکار نیستی به هدفت رسیدی. لازم نیست دیگه ادامه بدی تمام مشکلاتت از همین یک کلمه شروع

    میشه . اگه این حس رو نداشتی از حرفای نامربوط دیگران دلت نمیگرفت و اصلا بهشون توجه نداشتی ولی وقتی حرفای صد من یه غاز دیگران اینقدر درگیرت میکنه یعنی قبولشون

    داری.

  12. 2 کاربر از پست مفید :)لبخند تشکرکرده اند .

    m.reza91 (پنجشنبه 08 مرداد 94), voroujak (پنجشنبه 08 مرداد 94)

  13. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 دی 94 [ 23:14]
    تاریخ عضویت
    1393-7-24
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    1,608
    سطح
    23
    Points: 1,608, Level: 23
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    83

    تشکرشده 39 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من بالاخره تونستم پست بگزارم
    خانم لبخند خیلی موضوع خوبی هست خودشناسی البت نمیدونم از کجا شروع کنم
    ولی من درس رو برای تعالی فرار از تنبلی و بی هدفی و پوچی میخوام ادامه بدم
    واقعانمیدونید من چقدر حقیر شدم این مدت حقارتی که تقصیر خودم هم بوده اما واقعا الان میخوام یکجوری خودمو در برابر رفتارای خانوادم مقاوم کنم تا بتونم نجات پیدا کنم
    میخواید از حقارتم یک مثال بزنم؟ من زبانم بد نیست و خب علاقه هم دارم بهش متاسفانه از روی توصیه از روی حسادت خواهرم ادامش ندادم ولی همچنان بد نیست
    مثلا چند روز پیش کنار یکی از بزرگای علمی فامیل نشسته بودم .یک کالایی بود روش انگلیسی نوشته بود به صورت ناخود اگاه اومدم بلند بخونمش که یکهو اونشخص پرید وسط حرفم که من فهمیدم و ساکت شدم .سعی کردم اون لححظه ناراحت نشم و فراموش کردم ولی باورتون نمیشه یکی دوسااعت بعد یکی دیگه از دخترای فامیل که به گفته خودشون چندین سال هست که الان ترجمه میکنه تو موسسات تدریس میکنه یک مطلبی رو برای ترجمه اورد .باور کنید همینطور که میخوند و میپرسید از همون شخص و جلو میرفت من جواب سوال هاش رو اکثرا میدونتسم و در تعجب بودم با این همه مثلا تجربه چطور این کلمات رو و یا جمل بندی ها رو بلد نیست
    یک نفر پرسید چیه همون شخص(که پرید وسط حرف من یعنی ساکت شو که البته فردی هست که قلبا من رو دوست داره و قصد تحقیرم رو نداره) در اومد گفت یک کمتن فوق العاده سخت رو اوردن ترجمه کنن یعنی شخصیت اون فرد رو تا کجا بالا برد. درحالیکه از نظر من اون یک متن عمومی با سطح خوب بود. نه حقوقی بود و نه اختصاصی پزشکی
    واقعا بعدش که فکر کردم دیدم با دست خودم چه تیشه ای به شخصیت خودم زدم بااین منزوی گری و بعضی رفتارهام و چه تحقیرم کرد اون فرد. اینها فکر میکنن من که ادامه تحصیل ندادم یا دنبال کار نرفتم از بیسوادیم هست.درحالیکه نمیدونن دور وبرم یا شرایط فردیم چی بوده یا توی سرم البت نمیگم تواناییم تورشتم خوب هست ولی خب اکثرا میرن و ضمن کار یاد میگیرن
    یک موضوعی رو هم پی بردم که متاسفانه به شدت کمتالگرا بودم که باعث شد درس نخونم دنبال اگهی های استخدامی یا کار نرم دنبال اموزش دادن نرم و حتی یادگرفتن یک تعداد مهارت ها که سخت میدونستمشون و میدونم نرم .مثل الان که از کتاب هام و بخش های سختشون میترسم. درحالیکه این خانم فقط با یک مدرک تافل دنبال تدریس ترجمه و هزارتا کار رفته و الان با چنندین سال سابقه یک متن حتی سک ذره سخت رو با کمک ترجمه میکنه و من گوشه نشین خونه درگیر با خانواده و ترسان از همه چیز و حال واینده
    به شدت کمالگرا هستم که همین داغونم کرده برای پیشرفت و هرچی این مقالات رومیخونم تغییر نمیکنم .کمالگرا و بی برنامه. کمالگرایی که باعث شده بی برنامه و دستپاچه باشم طوریکه یکساعت از زمانم هم استفاده نکنم .اینها جدای از نا ارومی هایی هست که در ارتباز با خانواده دچارشون میشم یا همدیگه رو تشدید میکنن
    من تو همه چیز کمالگرا هستم خیلی جیزای حتی ضروری رو خرید نمیکنم به امید اینکه برم فلان مغازه فلان شهر یا حتی فلان کشور بخرمشون و اون زمان که به ارزونترینشون میتونه من رو کمک کنه و ندارم نحقیر میشم و ابروم میره

  14. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 29 مرداد 94 [ 02:02]
    تاریخ عضویت
    1394-3-15
    نوشته ها
    78
    امتیاز
    1,871
    سطح
    25
    Points: 1,871, Level: 25
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    205

    تشکرشده 184 در 75 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانم شکوه یه سری فایلا رو معرفی کردن که خوبه برای شروع خودشناسی که صحبت های دکتر علی بابایی زاد (روانشناس) در برنامه اردیبهشت هست که گوش بدین بد نیست.

    دانلود رایگان برنامه های دکتر علی بابایی زاد

  15. کاربر روبرو از پست مفید :)لبخند تشکرکرده است .

    voroujak (پنجشنبه 08 مرداد 94)

  16. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 دی 94 [ 23:14]
    تاریخ عضویت
    1393-7-24
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    1,608
    سطح
    23
    Points: 1,608, Level: 23
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    83

    تشکرشده 39 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون لبخند عزیز برای لینک و راهنماییتون
    مرسی از هرکسی که با بزرگواری اومدن اینجا و راهنمایی کردن و حرفای من رو خوندن

    درضمن من نسبت به اونخانم و امثالش و تمام کسایی که پشتکار دارن احساس بسیار خوبی دارم مشکل من با خودم و طرز فکر و دید خودم هست .واقعا موفقیت با افراد دارای پشتکاره

    دوستای عزیز و افسونگر اگه این رو میخونید احتمالا راهکاری برای با برنامه بودن یا افزایش اراده ندارید؟


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:28 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.