سلاااااااااااممم
سلامی به گرمای ماه رمضان ....به سکوت ابرهای سحر .... به خروش سینه های افطار.... به پرواز سجاده ها .... به دوستان همدردم به دوستان همدردیم ... به تازه واردان ..... به مدیران و دلسوزان ..............به اوناییکه بی وقفه تلاش مییکنند تا یه زندگی نجات بدن ..... به اونایی که تلاش میکنند زندگیشون حفظ کنند .....به اونییکه خوشبختن و خواهند بود .....
و باز هم سلام :
چی شده ؟؟؟؟ تو این فصل که تمام میوه ها خندان شده چرا صدای خنده از باغ نمیاد ؟؟؟؟ محرم نیست که ماه مبارکه ...
در میان کمرنگ ها تاپیک خداحافظی ایجاد شده ... مد شده ؟؟؟؟.... من که رفتم گفتم برمیگردم .... البته واقعا نیاز داشتم ....
ولی باز هم در کنار همدردی بودم به نوعی. برام لازم بود تا هوایی عوض کنم و اونچه از حکمت بود باور کنم و عبور کنم ...
بعضی وقت ها لازمه در خلوت نشستن .... بعضی وقتها لازمه در خود نشستن....................
بعضی تغییرها حکما لازمه .......... بعضی تغییر ها نم نم لازمه ................
شکر خدا خوبم .... اوایل خیلی دلتنگ تالار شدم .... خیلی برام سخت بود ... ولی خب وقتی فاصله بیشتر شد حس بهتری داشتم ..... ولی تجربه خوبی بود .... مثل یه مطالعه در بخشی خاص از تربیت و تجربه در امور زندگی ....
همدردی در بخش مهارتی یعنی آموزش فن واکنش در کنش های نا متعادل و نا معقول اطرافیان ما از همسر فرزند گرفته تا دوست و غریبه ... تا حکمتها و سرنوشتها ...
وحال آنچه بر من گذشت و میگذرد
جونم براتون بگه درست در شب نیمه شعبان عمو شدم .... برادر کوچکترم دخترشو در آغوش کشید ... ریحانه ....
بهتون بگم شادی با خودش به خونمون آورد باور نمکنیید ..... صدای گریه هاش صدای زندگیه .... و خاموشی عطش من در نبودنها و در ایکاش ها ....
تازه ده ریحانه گذشته بود که پدر بزرگم (پدری ) تماس گرفت بیا مشهد کارت دارم .... گفتم چیزی شده گفت صبح اینجا باش .. مادر جونم گفت دو روز غذا نخورده .... همش میگه بگو بچه ها بیان میخووام برم .........
پدرم و بقیه اعضا خانوادشون تهران ترک کردن ....در وضعیت بحران قرار گرفتیم کار ها برنامه ها همه در هم آمیخته شد .... تا حلال ماه روشن شد .... هنوز خرمای اولین افطار دهان نذاشتم .... پدرم تماس گرفت ....آقاجون رفت .... مادرتو امشب بردار و حرکت کن .... ... خدا رفتگان همتونو رحمت کنه تو 100 سالگی مارو ترک کرد ... میدونست .... شب جمعه رفت ... روزه اولو گرفتو رفت .... با پلک نماز میخوند ....خوشبحالت پدر بزرگ چه راحت رفتی ... خوشبحالت که گفتی من نماز بدهکار نیستم من روزه بدهکار نیستم ..
خب جاتون خالی رفتم زیارت آقا .... چه قدر خلوت بود ..... اولین بار بود ماه رمضان حرمش بودم .... خیلی ها رو یاد کردم ... خیلی دلم شکسته بود ....ولی آرامشی گرفتم که نگوووو هنوز باهامه .... ... حس خوبیه ..........
تهران که رسیدم گفتم بریم دیدن خواهرم که تو بیمارستان استراحت مطلقه ... با خانواده رفتیم اتاقش نبود ...خواستیم سور پرایزش کنیماااا نشد ... به عووضش اون سور پرایزمون کرد .... در بخش زایمان بستری بود .... گفتیم چرا اینجا گفت اینجا هواش بهتره ..... ورم شدیدی داشت .... یه چیزی از پدرم و مادرم پنهان میکرد ..... نگو خانم چند روز پیش در اثر درد شدید بچه هاشو به دنیا آورده ... هر دو پسر ..... ولی در شش ماهگی ..... چون ما عزا دار بودیم پنهان کرده بود ....
بچه ها تو دستگاه بودن ...... براشون اسم انتخاب کرده بود محمد و مهد یار .... .... مهدیار انتقال دادن بیمارستان علی اصغر .... خواهرم مدام بیتابی میکرد ..... الان مرخص شده هر روز میره دیدن بچه ها و با چشمانی ورم کرده برمیگرده خونه ... لحظه افطار نماز میخونه میره سجده دیگه بالا نمیاد .... حق داره خو .... فرزند نداره چندتا ازدست داده ....
دعا کنید بمونند .... البته من از بانو سوده در همدردی با خواهرم و برای دعای خواهرم در تالار ممنونم . خدا براش بسازه ...
لازم به ذکر خواهرم در تالار عضو هست ولی حدود یه ساله تالار نیومده ....
اما شاید بگید چرا پارسا آواتار خانم کیت کت برداشته .... میگم ولی قسمتون میدم .... برای کیت کت و بچه های خواهرم از ته دل تو نماز سحر تو نماز شبهاتون تو لحظه افطار دعا کنید براشون که واقعا واقعا محتاجا ..........
با حال بدش. گفت بهتون نگم چون دوست نداره دوستانش در تالار ناراحت بشن .... من میگم چون اینجا همدردیه ... چون دعا های اینجا معجزه میکنه ....
کیتی یکشنبه گذشته به طور ناگهانی تو بیمارستان بستری شد ..... همون شب ایست قلبی کرد .... گفتنش خیلی برام سخته ..... الان به هوشه .... و بهتره ....... چیزی نمی تونم بگم... بهش گفتم اجازه بده آزمایش بافت بدیم رد میکنه ...کار دیگه نمیتونم براش بکنم جز اینکه ازتون بخوام هر وقت آواتار کیت کت میبینید انگشتانتونو در هم گره بزنید و براش دعا کنید ..... دعا کنید بلند بشه بیاد تالار فقط بگه خوبم ... برای من کافیه .... دوست ندارم پیامبر درد ها باشم ....
خب اینم از حال و احوال من .... چطور بودم ؟؟؟؟ چطور باید باشم ؟؟؟؟ با این حال خوبم .... بازم خدارو شکر از این بدتر نیستیم .......
برای بانوی مهر ناراحت شدم .... ازش میخوام صبور باشه و قوی .... خدا بزرگه .....
برای فرشته اردیبهشت خوشحالم امیدوارم خوشبخت بشه .....
از رفتن چند نفر مثل لاو لس و مینوش ناراحت شدم ولی هر جا هستند موفق باشند .....
همدردی سلام و طاعاتتون قبول حق ....
علاقه مندی ها (Bookmarks)