به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 17
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 29 تیر 97 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1394-4-09
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    4,330
    سطح
    41
    Points: 4,330, Level: 41
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    77

    تشکرشده 116 در 61 پست

    Rep Power
    27
    Array

    با کاری که شوهرم کرد دیگه فقط جسمم زنده است

    سلام دوستان طاعاتتون قبول من 3ساله که ازدواج کردم از بدو ازدواجمون مشکلات فراوانی داشتیم همش قهر و آشتی تا این اواخرکه من باردار شدم وحس کردم که شوهرم روز به روز ازم فاصله گرفت حس میکردم ازم فرار میکنه خیلی بهش مشکوک شدم تا اینکه متوجه شدم با رفیقای افتاده که تو کار روابط ج ن س ی و خونه خالی و این جور حرفان و اونم قاطی شون شده خلاصه چیزایی از شوهرم فهمیدم که مث یه شوک وحشتناک بودانگار که دنیا رو سرم خراب کردن مث دیوونه ها شدم اولش ک میخاستم جدا شم اما با معذرت خواهی و قسم و آیه ک من هیچ رابطه جنسی نداشتم فقط باهاشون بودم و... حرفاشو باور کردم اما.دیگ تحمل اونجا موندن رو نداشتم چون اوضاع روحیم واقعن اشفته بود اخه نمیدنید من با اون وضع بارداریم و سنگینیم با عشق اشپزی میکردم,خونه رو مرتب میکردم وقتی از سرکار میومد با آغوش باز ازش استقبال میکزدم انوقت اون همه فکرو ذکرش جای دیگ بود دیگه ازش متنفر شدم با موافقت خودش چن روز رفتم پیش مادرم اما چ اضاعی داشتم?از صبح تا شبم فقظ گریه بود حتی غذا هم نمیخوردم اگ خودکشی حرام نبود و باردار نبودم قطعا این کار رو میکردم مادرم هم ک با دیدن اب شدنم اونم عذاب میکشید و آب میشد خلاصه یه شب بعد از یه مشاجره تلفنی با شوهرم که مادرم هم این مکالمه رو شنیده بود اخر شب اومدم اومدم پیش شوهرم از خونه مادرم تا اونجا راهی نیست خیلی نزدیکه و باهم یه مشاجره ای کردیم و پس معذرت خواهی کردن شوهرم و... اشتی کردیم و همونجا خابیدم اما متاسفانه بعدش مادرم اومد اونجا حسابی با همه دعوا کرداخه من باخانواده شوهرم زندگی میکنم و هر چی از دهنش در اومد به شوهرم و خانوادش گفت من اون شب وقتی مادرم اومد دعوا کرد انقدز حالم بد شد ک مث بید میلرزیدم فقط ازون موقع به بعد دیگه همسرم اجازه نداد نه خونه مادرم برم نه باهاش تماس داشته باشم و حتی جواب تماساشو بدم منم گوش دادم و قبول کردم با اینکه الان یه ماه و خورده ای ازون قضیه میگذزه یه شب مادرم بهم ز زد شوهرم دید گفت حق نداری ج بدی
    خلاصه از یه طرفی مادرم رو از دست دادم و از یه طرفی شوهرم رو فقط تظاهری باهاش خوبم و.میخندم اما تو دلم خونه دیگ بهش اعتماد ندارم وقنی میره بیرون دیگ مطمعن نیستم میره دنبال اون کارا یا نه ?دیگ مث قبلا دوسش ندارم فقط منتظر بدنیا اومدن بچه ام هستم فقط ب وجودش دلمو خوش کردم دیگه هیچوقت اعتماد و علاقه ای ک ب شوهرم داشتم برنمیگرده
    از طرفی دلم برا مادرم خیلی تنگ شده تو رو خدا کمکم کنید بگید من بایدچکار کنم

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    سلام،

    چرا مشاوره حضوری نمیرید؟

    خیلی لازمه ، یه طوری بهش بفهمونید توی چه شرایطی هستید تا خودش بیشتر راغب شه برید یعنی نگرانتون بشه

    اشتباه کردید قبول کردید با مادرتون قطع ارتباط کنید ،

    مادرتون کارش خیلی اشتباه بوده ولی اینطوری انگار ایشون مقصر بودن نه همسرتون،هرچند مادرتون خیلی کارو خرابتر کردن

    باید اونموقع با بزرگ کردن خطای همسرتون و نگران نشون دادن خودتون از اینکه مادرتون باخبر شدن

    به شوهرتون میفهموندید که با شنیدن این فاجعه مادرت دیگه کنترلشو از دست داده و از خانواده همسرت عذرخواهی میکردی و تمام

    الانم مشاوره حضوری برید و همونجا برای چندین جلسه اینده وقت رزرو کنید تا همسرتون خودش تنهایی مشاوره شه تا دیگه توی همچین دامی نیفته ، فردا که شما مشغول بچه داری شدی

    هم آداب پدر بودن رو یاد بگیرن و هم همسرداری ، مشاور باید بهشون بفهمونه که این رفتارش یه نوع اختلال شخصیتیه و باید درمان بشه.

  3. کاربر روبرو از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده است .

    parsa1400 (چهارشنبه 17 تیر 94)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 29 تیر 97 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1394-4-09
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    4,330
    سطح
    41
    Points: 4,330, Level: 41
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    77

    تشکرشده 116 در 61 پست

    Rep Power
    27
    Array
    ممنون ک وقت گذاشتین و ناپیکم رو خوندین باشه حتما اینکارو میکنم

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    به هیچ وجه قبول نکن که با مادرت ارتباط نداشته باشی به هیچ قیمتی
    اون اشتباه کرده حالا شما باید تاوان بدی؟
    به اون مشکل همسرتم فعلا تا اومدن بچت سعی کن زیاد فکر نکنی الان تو شرایطی نیستی اینهمه استرس بکشی
    سخته اما بخاطر بچت سعی کن بهش فکر نکنی
    همین امروز به دیدن مادرتون برین و اگر همسرتون چیزی گفت بگین اگرچه کارش درست نبوده اما هرمادری بود همین کارو میکرد و من نمیتونم قید مادرمو بزنم و بهش یاداوری کنید رفتار اشتباه خودش باعث این رفتار مادرتون شده
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید

  6. کاربر روبرو از پست مفید sahar67 تشکرکرده است .

    maryam240 (دوشنبه 02 شهریور 94)

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 09 آبان 99 [ 11:16]
    تاریخ عضویت
    1392-10-21
    نوشته ها
    406
    امتیاز
    13,219
    سطح
    74
    Points: 13,219, Level: 74
    Level completed: 93%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 547 در 219 پست

    Rep Power
    74
    Array
    بنظر منم مادرتو به اين راحتي بي خيال نشو اخه چرا
    ولي نه به قيمتي ك زندگيتو از دست بديو همش بحث و دعوا داشته باشي

    منطقي بشين باهاش حرف بزن

    بگو خودتو بذار جاي اون اگه برا دختر ما اين اتفاق ميوفتاااد چيكار ميكردي

    فقط خدا كمه همسرت منظقي باشه

    تو شباي قدر برات دعا ميكنم هم تو و هم اون بچه بي گناه

  8. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 29 تیر 97 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1394-4-09
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    4,330
    سطح
    41
    Points: 4,330, Level: 41
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    77

    تشکرشده 116 در 61 پست

    Rep Power
    27
    Array
    ممنون دوستان از راهنماییاتون.ممنون سحرجان که برام دعا کنین. دوستان هر کاری کردم نتوستم بش بگم اخه واقعیتش اینه که من نمیتونم بحث کنم شایدم بلد نیستم من اصلا نمیتونم باش تو این زمینه حرف بزنم اون خیلی از دست مادرم عصبانیه اگ حرفی بزنم صد در صد عصبانی میشه و دوباره بینمون جر و بحث راه میوفته منم ادمیم ک زود کم میارم میشیگریه میکنم تپش قلب میگیرم و شروع میکنم ب لرزیدن درکل من همیشه آدم بی زبونی بودم هیچ وقت نتوستم حق ام رو از کسی بگیرم هرکی هر چی بم بگه بلد نیستم جوابشو بدم اما شوهرم دقیقا نقطه مقابل منه واس همین جلوش کم میارم فهمیده که این روزا از چیزی ناراحتم از چهره پر اشکم موقع نمازخوندن اما تا بم میگه چته سریع اشکامو پا ک میکنم و میخندم و باش شوخی میکنم نمیخام خودم بش بگم چون میدونم میزنم خرابش میکنم و دعوا میشه میخام مشاور حالیش کنه اما متاسفانه این ماه بخاطر مخارج زیاد بابت وسایل بچه پولی واسمون نمونده ک برم مشاور باید تا ماه بعد صبرکنم

  9. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 اردیبهشت 95 [ 12:20]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    محل سکونت
    آلمان
    نوشته ها
    247
    امتیاز
    11,685
    سطح
    71
    Points: 11,685, Level: 71
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 365
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    3,178

    تشکرشده 1,387 در 220 پست

    Rep Power
    74
    Array
    سلام خانومی،
    به سایت همدردی خیلی خوش آمدی،طاعات و عباداتون هم قبول حق باشه...

    شما باید در درجه اول رفتار جراتمندانه رو یاد بگیری، یاد بگیری تا به خواسته های خودت ارزش بزاری! یاد بگیرید که خودتونو دوست داشته باشید،یعنی چی اگه گناه نداشت و بچه نداشتم خودمو میکشتم؟! این نشونه ضعف شماست،شما باید خودتو نو قوی کنید تا در مقابل مشکلات ذهنیتتون سریع به طرف خودکشی کشیده نشه!!!
    کار مادر شما بسیار اشتباه بود،البته کار شما اول اشتباه بود که بعد از حر و بحث رفتید خونه مامانتون و با همسرتون تلفنی جلوی مامانتون دعوا کردید!!! ایشونم نتونستند حلوی خشم خودشونو بگیرند( البته مادرند و هیچ مادری دوست نداره دخترش در عذاب باشه) و امدند و... لطفاً رفتار جراتمندانه رو خوب یاد بگیرید،سعی کنید خودتونو محکم کنید و واسه خودتون ارزش قائل باشید و بعد با همسرتون صحبت کنید و با مادتون تماس بگیرید،ایشون دلواپس شما هستند،اصلا درست نیست که مادرتونو انقدر تو نگرانی بذارید. .

    http://www.hamdardi.net/thread-19883.html
    http://www.hamdardi.net/thread-18343.html
    موفق باشید
    آرزو دارم،
    فاصله نباشه بین تو و تمام احساس های خوبت
    تو باشی و شادی باشه و یه دنیا سلامتی
    و امضاء خداوند بزرگ پای
    تمام آرزوهایت
    ویرایش توسط سوده 82 : سه شنبه 16 تیر 94 در ساعت 18:24

  10. 3 کاربر از پست مفید سوده 82 تشکرکرده اند .

    maryam240 (سه شنبه 23 تیر 94), parsa1400 (چهارشنبه 17 تیر 94), گیسو کمند (پنجشنبه 18 تیر 94)

  11. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 29 تیر 97 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1394-4-09
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    4,330
    سطح
    41
    Points: 4,330, Level: 41
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    77

    تشکرشده 116 در 61 پست

    Rep Power
    27
    Array
    بله دوست عزیز حق باشماست من خودم رو مقصر اول این ماجرا میدونم چون که به مادرم پناه آوردم زنی ک کنترل نداره و خودش فوق العاده عصبیه منم بخاطر فشار روحی شدیدی ک روم بود و.از طرفی هم اینکه با خانوادش زندگی میکنیم فقط دنبال جایی بودم ک فرار کنم ولی متاسفانه مادرم با دستای خودش من از چاله انداخت تو چاه و اما در مورد شوهرم اینو بگم ک شما حتی ا گ حرفه ای ترین ادم تو بحث کردن باشین جلوش کم میارید اون کلا یه شخصیته فول اعتماد به نفس و حق به جانب سعی میکنه به هر ترفندی خودش رو توجیه کنه کلا توی این سه سال فقط ب یه نتیجه رسیدم که بحث کردن باهاش مث اب در هاون کوبیدنه اون خودش رو خیلی ادم منطقی میدونی و همش میگه هر علتی معلولی داره یعنی هر کاری ک اون کنه حتما علتی داشته اما هر کاری من کنم علتی نداشته و خودم سرخود اونکار و کردم و.مقصرم اون تو بحث کردن اصلا ملاحظه طرف مقابل رو نمیکنه ک شاید ازون حرف برنجه ولی برعکس من سعی میکنم جملاتی رو نگم ک باعث بشه حرمتا بشکنه مثلا یبار تو حرفاش گفت مرده شور چنین مادری رو ببرن ....
    من هیچی نگفتم سکوت کردم ولی تا حالا ک یاد میافتم خیلی ناراحت میشم مادر آدم هرچی ک باشه هیچ کس دوست نداره چنین جمله ای رو راجع بش بشنوه و این در صورتیه که من جرعت ندارم حتی یه کلمه راجع ب مادرش بد بگم حتی یک کلمه باور کنید بارها و بارها شده ک از مادرش بایت بعضی حرف رنجیدم ولی هیچچی نگفتم خودشم میدونه ولی همش میگه مادرم منظور نداره خودش یه حرفی میزنه نمیدونه چی میگه تو دلش هیچی نیست و ازین جور حرفا...

  12. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 اردیبهشت 95 [ 12:20]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    محل سکونت
    آلمان
    نوشته ها
    247
    امتیاز
    11,685
    سطح
    71
    Points: 11,685, Level: 71
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 365
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    3,178

    تشکرشده 1,387 در 220 پست

    Rep Power
    74
    Array
    شما متاسفانه عزت نفس پایینی دارید!!!
    قدرت تصمیم گیری خیلی ضعیفی دارید!!!

    عزت نفس از دو بخش مهم تشکيل مي شود :
    1- باور خودتوانمندي به معناي داشتن اطمينان به توانائي فکر کردن . درک کردن . آموختن . انتخاب کردن و تصميم گيري براي خود .
    2- احترام به خود يا داشتن حرمت نفس به معناي ارزش براي خود يعني آن که به خود حق بدهيم که زندگي کنيم و شاد باشيم .

    داشتن باور خود توانمندي و احترام به خود به اين معنا نیست که هرگز اشتباه نکنيم!!! خود توانمندي و احترام به خود به اين معنا است که هر يک از ما ميتوانيم فکرکنيم . قضاوت داشته باشيم و اشتباهات خود را اصلاح کنيم . عزت نفس به اين معناست که بداينم و باور داشته باشيم که مي توانيم آنچه را لازم داريم بياموزيم و با چالشها و مشکلات زندگي برخورد انديشمندانه داشته باشيم .
    آيا منظور از احترام به خود اين است که ما کامل و صد درصد بي عيب و نقص هستيم ؟ خير. منظور اين است که از خود مراقبت کنيم و به خود علاقه مند باشيم و خود را شايسته بدانيم و براي غلبه بر مسائل و مشکلات زندگي تلاش کنيم بيماري را بپذيريم و درمان مناسب انجام دهيم .


    پس تمرین کنید تا عزت نفس خودتونوبالا ببرید،تا نزارید همسرتون هر چقدرم مه اعتماد بنفسشون بالا باشه به خودش این اجازه رو بده که به مادرتون بی احترامی کنه!!!
    واسه خودتون و خواسته هاتون ارزش قائل باشید،به خودتون در درجه اول احترام بزارید و از همین الان شروع به تمرین کنید...
    آرزو دارم،
    فاصله نباشه بین تو و تمام احساس های خوبت
    تو باشی و شادی باشه و یه دنیا سلامتی
    و امضاء خداوند بزرگ پای
    تمام آرزوهایت

  13. 3 کاربر از پست مفید سوده 82 تشکرکرده اند .

    parsa1400 (چهارشنبه 17 تیر 94), گیسو کمند (پنجشنبه 18 تیر 94), دختر بیخیال (پنجشنبه 18 تیر 94)

  14. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    ماسا جان

    اگه میخواهی زندگیت رو به بهبودی بره یا حداقل ازین وضعیت خدایی نکرده بدتر نشه همین حالا قبول کن باید تغیر کنی و واکنش های اولیه این تغیرو به جان بخری،

    تجربه دوستانی که خیانتهای وحشتناک دیدن رو بخونی و ببینی میتونستن در وقتش اقدامات درستی بکنن که نکردن و زندگیشون به کجاها کشیده ، در اینصورت راحت قبول میکنی تغیر کنی

    بعد هم شروع به تغیر واقعی و پیوسته کن

    اگه زندگی داغون تر از این ، ظلم به خودت و فرزندت رو به تغیر ترجیح میدی ، پس دیگه این توجیهاتو که همسرت قدرتمنده و.. نیار و قبول کن که باید سختیهای زیادی بکشی.

    از خدا میخوام همه ی آدما خودشونو دوست داشته باشن ، دیگران رو هم دوست داشته باشن.

  15. کاربر روبرو از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده است .

    سوده 82 (پنجشنبه 18 تیر 94)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: چهارشنبه 14 تیر 96, 19:57
  2. استفاده از سایت همسریابی برای آشنایی و ازدواج درست هست
    توسط شمیم بهار در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: پنجشنبه 14 فروردین 93, 17:30
  3. پاسخ ها: 37
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 فروردین 93, 16:14
  4. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 91, 23:34
  5. پسری که دنبال تصاویر جنسی تو نت هست ممکنه مشکل درست کنه برای اطرافیانش؟
    توسط بهار.زندگی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 12 اسفند 90, 15:20

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:34 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.