به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 31
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 22 خرداد 95 [ 20:54]
    تاریخ عضویت
    1392-10-06
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    2,452
    سطح
    30
    Points: 2,452, Level: 30
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 148
    Overall activity: 49.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    111

    تشکرشده 19 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان تشکر میکنم بابت وقتی که میذارید و میخایید کمکم کنید..واقعن حرفاتون خیلی تاثیر داشته و داره..چند روزه شستنمو کم کردم..همش این جمله ها تو ذهممه..

    "نترس هیچیت نمیشه نترس نمیمیری..

    کثیفه ب درک بذار باشه..
    نشور عب نداره.."


    ممنونم دوستان عزیزم...

    نقل قول نوشته اصلی توسط :)لبخند نمایش پست ها
    دوست عزیز خ ا برای کسی که مریض نباشه گناه محسوب میشه و خدا ازش ناراحت میشه نه برای شما. شما پر از استرسی و برای تخلیه ی استرس اینکار رو میکنی. قطعا اگه استرس

    نداشتی این کار رو نمیکردی.بنابراین هر چقدر به این فکر کنی که گناه داره و خدا منو دوست نداره بدتر اینکارو تکرار میکنی. خیالت راحت باشه خدا به هیچ عنوان مثل ما آدم ها خط کشی

    شده رفتار نمیکنه درک میکنه و مطمئن باش حداقل به خاطر این کار از دستت ناراحت نیست. با خیال راحت نماشزهاتو بخون و اصلا این مسئله تو ذهنت نباشه این کار رو کردی.

    این شکایاتت از خدا به خاطر سنته!!! یکم که بزرگ تر شدی دیگه از این حرفا نمیزنی.به خاطر اینکه هر چی تو جامعه باشی بزرگ تر میشی.

    اما در مورد لکنت زبونت و اینکه کاش خواهر داشتی. والا اگه خواهرت من بودم با این همه آه و ناله و فغانت مثل گربه میذاشتمت تو نایلون سیاه میبردمت یه جای پرت گمت میکردم که دیگه

    صداتو نشنوم :)
    میدونم دعوا کردنتون بخاطر منه تا ب خودم بیامو شرو کنم درمان وسواسمو لکنتمو.زندیگمو بسازم...

    لبخند اره خودمم میدونم وگفتم که خوبه ندارم چون وضعم بدتر میشد..تو پست های قبلیمم گفتم ..برادری جلو خاهرش کم بیاره ب درد نخوره خیلی افتضاحه..

    ولی خب چ کنم منم دلم میخاد خاهری داشتم..حق ندارم..:(؟
    ______________

    نه نمیفهم شب روز چیه؟خدا چیه کیه کجاس؟خودم کیم..هدف چیه..

    نمیفهم.من تاحالا فرصت فک کردن ب اینارو نداشتم..انقد تو عذاب بودم هر وقتی گیر میاورم صرف تفریح میکردم..چون شادبودنم اونم فقط ب ظاهر توهمین چند ساعت بود و بس..

    الانم تمرکز ندارم..بخام ی متن 10سطری بخونم اولشومیخونم با جمله اخرش اعصابم نمیکشه:((
    _______

    خب شما قط نخاع سرطان و.. رو بدتر از مشکلات من میدونید دیگ درسته؟؟؟

    پس ببین چقد تو عذابم که بدترازاینا هم شکایت دارم.حتی گاهی شده ارزوی سرطان میکردم..میفهمی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    روانشناس مگه رایگانه؟؟؟؟احیانا"
    پول نمیخاد؟؟؟

    بابا من خونوادم نمیدن زوره؟؟؟

    باید صبر کنم بعد خدمت با درامد خودم برم دکتر..که اول باید کار
    پیدا کنم....

    برای کار اعتمادبنفس میخاد ندارم..
    اگه برم بادوستم تو کار داروخونه لکنتم مانعم میشه..
    این فکر منبع درامد و وشغل کل ذهنمو داغون کرده..اح


    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط parmida22 نمایش پست ها
    بله الانم وسواسش خوب شده و لکنتشم رو به بهبودیه.از حرفات فهمیدم که خانوادت و داداشت تقصیری ندارن.خودت ادم ضعیف و بیااراده ای هستی,و با اینکارات میخوای بی عرضگیه خودتو بندازی تقصیر دیگران تا خودتو تبرعه کنی,ببخش که رک گفتم.اما خوبه که خواهر نداری چون تو که نمیتونی واسه خودت کاری کنی و هی میگی نمیتونم نمیکنمو میندازی گردن این و اون به درد خواهرتم نمیخوردی و این وسط فقط یه نفر به مقصر های بد بختیت اضافه میشد.اگه من خواهرت بودم یه سیلی ه محکم میزدم گوشت که بدونی هیچ کاری نشد نداره داداش بی اراده.من کسایی و میشناسم که اعتیاد رو ترک کردن,بدترین عادتاشون و هرچند سخت بوده ولی ترک کردن.حالا کسی که معتاده باید دیگه بشینه و بگه دوستام مقصرن که معتادم کردن,خب به درک اگه تو خودت عرضه داری ترک کن.بهت پیشنهاد میکنم تا اعتماد به نفس و اراده پیدا نکردی ازدواج نکن.چون تو در مقابل چنین مسعله ی کوچیکی که کنترلش دست خودته اینقدر ضعف نشون میدی وای به حال مشکلات زندگی مشترکت.برو جلوی اینه یه سیلی بزن به خودت بگو بد بخت بیچاره یه کم به خودت تکون بده,مثلا تو مردی,شاید بهم فحش بدی یا ازم بدت بیاد ولی شاید بعدها معنی حرفامو بدونی.من سنم کمه ولی چون زود ازدواج کردمو مشکلات زیادی پشت سر گذاشتم تجربم زیاده,من ۱۶سالگی ازدواج کردم و الان ۲۳سالمه و یه دختر دو ساله هم دارم.من جای خواهر نداشتت.یه کم به خودت بیا.

    بابا کم دعوام کنید خو.
    مشکل دارم جرم که نکردم..چرا تقصیر خونوادم نیس؟؟؟

    چرا همه میگن مقصر فقط وفقط منم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    تو همین حال موندن اره تقصیر منه که تلاش نمیکنم که اونم چون نمیتونم بکنم..

    ولی تو بوجود اومدن مشکلاتم من مقصر نبودم چرا نمیفهمید اخه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟

    چجوری میگید من مقصرم که لکنت گرفتم؟؟؟؟ها..من نشستم فک کردم گفتم لکنت بگیرم ببینم چجوریه؟؟؟؟؟یا تمرین انجام دادم لکنت داشه باشم؟؟؟

    ای باباا.....

    لبخند این حرفام شامل شمام هستا...من میدونم تلاش کنم میشه خوب شد میشه زندگی کرد ولی خب دیگه نگید که همه گناها تقصیره منه ک..احححححححح


    ___________
    ازدواج و من؟؟؟؟
    درسته خیلی بهش فک میکنم و شدیدا" نیاز دارم کسی کنارم باشه کسی دوسم داشته باشه..خیلی ب چنین کی نیاز دارم..:(
    ولی نه اصلن ازدواج نخاهم کرد..تا وقتی که خیلی از بدبختیام حل بشن ینی حل کنم....من نمیخام ودوس ندارم دختری بخاطر من بدبخت بشه انقدغیرت دارم لااقل که بااین حالم در خونه کسی نرم.....

    ____________

    من اینجا ب پیام خصوصی دسترسی ندارم نمیدونم چرا..پارمیدای عزیز اگه مایل بودی تو همیاری عضو شو در مورد برادتون باید چنتایی سوال بپرسم شاید انقد که مشکلاتم شبیه ایشونه بتونه کمکم کنه..
    نام کاربریم تو همیاری اینهA@92

    بازم تشکر از تک تک عزیزان.

  2. کاربر روبرو از پست مفید **ali** تشکرکرده است .

    :)لبخند (سه شنبه 09 تیر 94)

  3. #22
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 مرداد 96 [ 10:06]
    تاریخ عضویت
    1393-7-02
    نوشته ها
    76
    امتیاز
    3,277
    سطح
    35
    Points: 3,277, Level: 35
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    102

    تشکرشده 144 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یه روانشناسه میگفت کسایی که سی میکنن خیلی با دقت حرف بزنن لکنت پیدا میکنم.
    میگفت بیشتر حرف زدن ما رو ناخواداگهمون انجام میده، ینی فک نمیکنمی که ی کلمه رو چطور ادا کنیم و وقتی روش زوم میکنیم به تپق و لکنت میفته ادم

  4. 3 کاربر از پست مفید mina-mina تشکرکرده اند .

    **ali** (سه شنبه 09 تیر 94), :)لبخند (سه شنبه 09 تیر 94), zolal (چهارشنبه 10 تیر 94)

  5. #23
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 فروردین 03 [ 22:43]
    تاریخ عضویت
    1393-2-29
    نوشته ها
    159
    امتیاز
    10,273
    سطح
    67
    Points: 10,273, Level: 67
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 177
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    386

    تشکرشده 337 در 142 پست

    Rep Power
    41
    Array
    دموستن خطیب معروف یونان باستان (۳۵۰ سال قبل از میلاد) در نوجوانی به لکنت زبان مبتلا بود.برای رفع این مشکل دو کار جالب انجام میده (انگیزه برای تغییر داشته) با دهانی پر از سنگریزه حرف میزد و روی صخره ای در کنار دریای طوفانی سخنرانی میکرد.بعضی میگویند در حال دویدن در کنار ساحل پر از امواج خروشان سخنرانی میکرد. چرا؟ به این دلیل که صدای خودش را خوب نشنود ( امروزی اش میشه این : فیدبک شنیداری صحیح نگیره یعنی فیدبک شنیداری تغییریافته دریافت کند) . اسم این درمان الان aaf یا فارسی اش فیدبک شنیداری تغییریافته یا متفاوت شده.

    یه روش دیگه تکنیک گفتار طولانی هست در این شیوه به افراد دارای لکنت مجموعه الگوهای تولید گفتاری جدید یاد میدن که باعث میشه در جمله بندی و تولید گفتار و الگوی تنفسی تغییراتی بوجود بیاد.

    درمان های دیگه هم داره در حیطه کار گفتاردرمانگران هست.

    داشتن یا نداشتن آبجی در روند بهبود شما نقشی نداره. شما برای شروع باید حتما به روانپزشک مراجعه کنید. برای هزینه فکر کنم روانپزشک شامل بیمه میشه. اونقدر هم که تصور میکنید هزینه نداره! شما تا الان در کارگاه کفاشی کار میکردین حتما یه مقدار پس انداز دارید، یک جلسه روان شناس بسته به این که در چه شهری باشه متفاوته مدرک دکترا باشه در تهران حدود هشتاد هست. ارشد ۳۵ تومن. روانپزشک هم دیگه نهایت صد بشه. یک جلسه مراجعه کنید جلسه بعدی فاصله اش زیاده . در این فاصله میشه کار کرد. در ضمن میتونید به روانشناس یا روانپزشک بگید با خانواده صحبت کنن. دارو هم برای کاهش اضطراب و افسردگی هست.
    پرده پرده آنقدر از هم دریدم خویش را
    تا که تصویری ورای خویش دیدم خویش را

    خویش خویش من هم اکنون از در صلح آمدست
    جمله گوش از غیر بستم تا شنیدم خویش را
    خویش خویش من مرا و هرچه من ها بود سوخت
    کشتم او را و زخاکش پروریدم خویش را
    معنی این خویش را از خویش خویش خود بپرس
    خویش بینی را گزیدم تا گزیدم خویش را

  6. 3 کاربر از پست مفید من می دونم تشکرکرده اند .

    **ali** (جمعه 12 تیر 94), :)لبخند (سه شنبه 09 تیر 94), فرشته مهربان (یکشنبه 14 تیر 94)

  7. #24
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 29 مرداد 94 [ 02:02]
    تاریخ عضویت
    1394-3-15
    نوشته ها
    78
    امتیاز
    1,871
    سطح
    25
    Points: 1,871, Level: 25
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    205

    تشکرشده 184 در 75 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من قصدم دعوا کردن نبود. فقط میخواستم دیگه این حرفایی که میزنید رو نزنید. اگه این حرفا رو نزنید اتفاقی که میوفته اینه که انرژی روانی تون به جای هدر رفت در جای بیخود باعث هدایت

    شما به سمت درست میشه. من هم قبول دارم با کتک زدن درست نمیشید :) اما من اعصاب ندارم :) گفتین خواهر میخواید اینم خواهر!!! چی فکر کردین در مورد خواهر؟ بهانه بهانه بهانه....

    دنبال بهانه اید. اینو به خودتون مدام بگید وقتی این فکرا سراغتون میاد. به خودتون بگید تمام این فکرای بیخود بهانه است.

    ببینید زندگی همه ی آدما یه محدودیت هایی داره.

    فرض کنید شما امسال رو هم تا آخر مدام در حال ناله از دست این و اون و پرسیدن سوال چرا من لکنت دارم باشید. اتفاقی که پایان سال می افته چی خواهد بود؟

    در تمام این سالها این اتفاق افتاده. مگه نه؟ مگه با پرسیدن سوال خدا چرا من رو به این مصیبت گرفتار کرده نتیجه ای گرفتید؟ اگه گرفتید بگید. نتیجه ی منفی مثل حس کمبود یا تبعیض و ...

    گرفتید اما تاثیر مثبت چی؟ چیزی نصیبتون شده؟

    پس تا هر روزی که ناله کنید همینی که هست خواهد بود!!! همیشه لکنت همراه شماست و همیشه وسواس خواهید داشت مگه اینکه خودتون تمومش کنید. چون انرژی شما رو برای تغییر

    به صفر میرسونه.

    آیا فکر میکنید زندگی دوباره برمیگرده؟

    شما یک روز شروع خواهید کرد به تغییر. اون روز ممکنه امروز باشه یا 10 ساله دیگه. بستگی به این داره که چقدر بهانه برای تعویق انداختن و عذاب دادن خودتون داشته باشید.

    یک روز بهانه ی انداختن گردن خانواده.

    یک روز بهانه ی انداختن گردن خدا.

    یک روز بهانه ی نداشتن خواهر.

    یک روز بهانه ی نداشتن پول .

    یک روز بهانه ی ....

    یک روز بهانه ی ....

    و این طور میشه که شد 30 سالتون.دیگه بهانه گیری براتون بی منطق میشه و خسته میشید از بهانه گیری و دنبال درمان میرید.

    روزی که حالتون خوب شد و وسواستون درمان شد و لکنت زبانتون بهتر شد حسرت خواهید خورد که چرا زودتر شروع نکردم. چرا عمرا رو با هیچ و پوچ هدر دادم و چرا و چرا و چرا.

    یادتون باشه شما 25 ساله خواهید شد اما انتخاب با خودتونه علی با لکنت و وسواس یا علی بی لکنت و وسواس.

    بیمارستانای دولتی روانشناس 45 هزار تومن و روانپزشک 16 هزار تومن.

    به جای آه و ناله گوشی تلفن رو بردارید و بپرسید که قیمتش در شهر شما چنده.

    من درک میکنم شما چی میگید و چرا خودتون رو با بیمار سرطانی مقایسه میکنید. علتش ترسه اما شما فکر میکنید ناراحتید و عمق ناراحتیتون اینه. شما میترسید که بیماریتون قابل درمان

    باشه برای همین نمیرید سراغ درمان. میدونم یکم پیچیده است ولی واقعیت اونچه که فکر میکنید اینه عمق فکرتون. میدونید اما نمیخواید باور کنید. برای همین تلاش نمیکنید.

    درستش رو بگم اینه شما حاضرید رنج بکشید اما درمان نشید. امنیت پر از درد انتخاب شماست. عادت کردید با این جور زندگی.

    باید بدونید بعضی از بیماریهای روحی انتخابیه .وقتی وخیم میشه احتیاج به درمان پزشکی داره. اولش شما انتخاب کردید که وسواس داشته باشید برای همین اگه از همون ابتدا جلوشو

    میگرفتید تموم بود. میشد اون داستان برادرتون رو میشنیدید ولی وسواس نمیگرفتید!!! این اتفاق برای هزار نفر افتاده ولی وسواس نگرفتن. پس خودتون وسواس رو انتخاب کردید

    مقصرید با درک خودتون انتخاب کردید باید خودتون جلوش وای میستادید و میگفتید نه ولی اینکارو نکردید.الان هم دیر نشده برید دکتر و دارو بگیرید.

    من فکر میکنم به اندازه ی کافی روشن شده براتون ماجرا که چرا انداختن گردن دیگران کار غلطیه و مقصر پیدا کردن کار بیخودیه.اگه تاثیر مثبت داشت تا الان داشت!!! اگه میخواید دچار

    وسواس فکری نشید از همین لحظه این فکر هاروهم بندازید بیرون وگرنه چند سال دیگه وسواس فکری هم خواهید داشت.اونوقت دیگه مقصر کی خواهد بود؟ خدا میدونه.

    برای درمان وسواس گفتم که شما خودتون بیخودی دارید به خودتون سخت میگیرید. موقع شستشو خوب به دیگران نگاه کنید. اونها با خیال راحت شستشو رو انجام میدن و پاک پاک هم

    میشن.

    شما هم با خیال راحت همون کار رو بکنید و نه بیشتر. به خودتون بگید من تمییز تمییز شدم. بیشتر از این لازم نیست بشورم.

    در مورد لکنتتون من نمیدونم ولی برید سراغ درمانش. یادتون باشه امروز فرصتی بود که از دست دادید و دیگه برنمیگرده. خودتون از دستش دادید . انتخاب کنید که فردا رو هم هدر بدید یا نه.

  8. 4 کاربر از پست مفید :)لبخند تشکرکرده اند .

    **ali** (جمعه 12 تیر 94), فرشته مهربان (یکشنبه 14 تیر 94), من می دونم (چهارشنبه 17 تیر 94), zolal (چهارشنبه 10 تیر 94)

  9. #25
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 29 مرداد 94 [ 02:02]
    تاریخ عضویت
    1394-3-15
    نوشته ها
    78
    امتیاز
    1,871
    سطح
    25
    Points: 1,871, Level: 25
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    205

    تشکرشده 184 در 75 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانم اعجاز عشق من از شما معذرت میخوام. پستتون رو دیدم تو بخش فکر میکنم دعای خیر برای نفر بعد. معذرت میخوام که شما رو اونقدر ناراحت کردم.واقعا پشیمونم واقعا. احساس

    خیلی بدی دارم در مورد خودم. نمیتونم بگم چه احساسی اما بهتر دونستم که عنوان کنم.

    آقای علی امیدوارم من رو ببخشید. قصدم اصلا توهین نبود خیلی تند و بد مینویسم. خب اونچه که مهمه این نیست که قصد من چی بود مهم برداشت شماست. شما ببخشید به بزرگواری

    خودتون. برداشتتون توهین بود و من واقعا متوجه نبودم شما وقتی کمک میخواید و خب دوستان مهربان تالار خیلی خوب بهتون آرامش میدن شاید نیازتون به تعرف و تمجید و همدردی

    و سوگواری همه با شما سالیان سال ادامه داشته باشه و خب این درسته چون شما عزادار کمبودهایی هستید که فکر میکنید دارید من متاسفم که نتونستم با شما مهربون باشم و پا به

    پای شما گریه کنم. فکر کردم شاید بهتر باشه اونکه شما رو از عزا بیرون میاره من باشم هر چند تلخ و سخت اما تلنگری متناسب با جنس تفکر خودتون. فکر کردم شاید بتونم قدمی شما رو

    به سمت حرکت هر چند پر از درد همراهی کنم اما من همراه خوبی نبودم. واقعا متاسفم. بلد نیستم صحبت کنم. خیلی وقته برای مشکلاتم بیشتر از یک ساعت وقت برای عزا نمیذارم.

    بعضی موقع ها آدم ها رو با هم اشتباه میگیرم. واقعا معذرت میخوام که نیازتون رو درک نکردم.

    یاد استادم افتادم.

    استادی داشتم که تحصیلاتش و زندگیش و شاید بیشتر از 40 سال از عمرش تو آلمان بود و متاسفانه به خاطر اینکه اونجا جایی استاد دانشگاه بود و جایی کار میکرد که آزمایشگاهش پر از

    تشعشعات بود الان مریضه.

    مهربون بود و پر از درک اما موقع درس حتی به خاطر یک قدم اشتباه بدترین توبیخ ها رو میکرد. با بقیه فرق داشت. حتی وقتی تو برگه ی امتحان یک کلمه بیشتر از مقدار مورد نیاز مینوشتی

    از نمره خبری نبود!!!علتش فقط و فقط وقت بود وقت خودش و وقت دانشجو. خیلی براش وقت خودش و وقت دیگران ارزشمند بود.

    یادم میاد که چقدر ازش بدم میومد. بدم میومد چون یادش نبود اینجا ایرانه و من یک دانشجوی ایرانی که همیشه خدا وقت دارم!!!! یعنی تنها چیزی که مهم نیست همین وقته و جوونی!!!

    همه چی مهمه لباس مارک دار، کیف مارکدار، قیافه و آرایش ، لهجه و لکنت و هر چی که باید عمرت رو ازت بگیره و توی حسرت نداشتنش بسوزی اما عمرت که در گذره مهم نیست.

    به هر حال من هیچی ازش یاد نگرفتم به غیر از اینکه با این استاد نباید درس بردارم :) اما امان از دست روزگار.

    بگذریم. فقط خواستم بگم من هم قبلا مثل شما بودم از نظر کم آوردن جلو مشکلات و عزاداری و مقصر دونستن دیگران فقط یه آدمایی رو دیدم که اصلا براشون مهم نیست مشکلت چیه.

    این آدما بهم یاد دادن وقتی برای اونها مهم نیست برای خودمم نباید مهم باشه. از اون به بعد دیگه کم آوردن برام معنی نداره. امیدوارم شما هم زودتر بفهمید که یه چیزایی حتی ارزش ندارن

    یاد آوری کنید. منظورم اینه حرفای من حتی ارزش ندارند یادآوری کنید تو ذهنتون چه برسه به اینکه ناراحتتون کنه. فراموش کنید و من رو ببخشید :)
    ویرایش توسط :)لبخند : چهارشنبه 10 تیر 94 در ساعت 23:45

  10. کاربر روبرو از پست مفید :)لبخند تشکرکرده است .

    **ali** (جمعه 12 تیر 94)

  11. #26
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 23:11]
    تاریخ عضویت
    1394-1-11
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    375
    سطح
    7
    Points: 375, Level: 7
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    4

    تشکرشده 10 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام علی اگه گوشیت اندرویده,از بازار برنامه ی وسواس رو دانلود کن,خیلی مفیده واست,در ضمن تو اینترنت راجب وسواس و لکنت مطالب مفیدی هست.حتما مطالعه کن.یه راه حل هم که داداشم انجام میداد این بود که جلوی اینه وای میستاد و سخنرانی میکرد و از عبارات قلمبه سلمبه استفاده میکرد.فقط جایی باشی که کسی نباشه..و قبل از شروع هر کار و تصمیمی مدام بگو من میتونم.خدا یار و یاورت باشه.

  12. کاربر روبرو از پست مفید parmida22 تشکرکرده است .

    **ali** (جمعه 12 تیر 94)

  13. #27
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 02 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1394-2-06
    نوشته ها
    339
    امتیاز
    15,253
    سطح
    79
    Points: 15,253, Level: 79
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    700

    تشکرشده 557 در 227 پست

    Rep Power
    69
    Array
    سلام علی اقا عه اینجا چکارمیکنید من همون خفاش شب تالارهمیاریم خخخخ
    مگه داریم ؟مگه میشه؟ مگه لکنت مهمه؟
    علی اقا منم گاهی وقتی عصبانی میشم لکنت میگیرم یبار داشتم به استادم درس جواب میدادم یدفه لکنت گرفتم دوستم خندید استادم گفت این خانم ازبس جواب این سوالوبلده بخاطراینکه کلمات خیلی سریعتراز حالت عادی میخواست به زبونش بیاد اینجوری شد راست میگفت ازبس به اون سوال تسلط داشتم ب تت پ پ افتادم
    یه استادم داشتیم س میزد بجای گفتن درسته میگفت درثته انقد دوسش داشتم
    یچیزی واس ازدواج که میگی بگم که تاحالا ندیدم یه دختری از اینکه شاید همسرش لکنت داشته باشه ناراحت باشه چون اصلاچیزمهمی نیس مهم اخلاق ایمان انسانیت شغل تحصیلات اینارو تو خودت تقویت کن بهترین دخترالتماستومیکنه
    اعتمادبنفست میره بالا سنتم کمه راه زیادی داری قرارنیس همین فردا بری ازدواج کنیکه
    سامان بیچاره35سالش بود مجرد بود اما یه اعتمادبنفسی داش من التماسش میکردم خخخ

  14. 3 کاربر از پست مفید zzzz تشکرکرده اند .

    **ali** (جمعه 12 تیر 94), فرشته مهربان (یکشنبه 14 تیر 94), من می دونم (چهارشنبه 17 تیر 94)

  15. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 22 خرداد 95 [ 20:54]
    تاریخ عضویت
    1392-10-06
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    2,452
    سطح
    30
    Points: 2,452, Level: 30
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 148
    Overall activity: 49.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    111

    تشکرشده 19 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام امیدوارم حالتون خوب باشه...


    لبخند عزیز من میدونم و درک میکنم که همه ی شماهایی که وقت میذارید برام مینویسید میخایید کمکم کنید..خیلی ممنونم..

    همینکه تنهام نذاشتین خیلی ارزش داره برام..
    حرفاتون خیلیاشو قبول دارم..اما متاسفنه شدت مشکلم منو یکمی پرتوقع و عصبی کرده.....من زودرنجم کلا زو ناراحت میشم تقصیر شمانیس..

    انقد دلم
    پره میخام تودل یکی خالی شم....میخام حرصمو خالی کنم:((
    ازتون دلخور نیسم امیدوارم مشاهم درکم کنی واز من لخور نباشید.....بابت حرفاتون وراهنمایی هایی که میکنید
    تشکر میکنم خیلی ممنون

    من هیچ موقع توسط خانوادم درک شنم..هیچ وقت اون محبت وصمیمتی که آرزشو داشتم ندیم...عاشق خونوادم نبودم..اینا شده ی کمبود.

    کمبود عشق ومحبت..
    تبدیل شده ب عقده در دلم..که ب هرکی میرسم میخام درکم کنه...دوسم داشه باشه....

    ببخشین من از لحاظ روحی روانی جسمی عاطفی اجتماعی اعتقادی داغونم..

    ولی تنهام نذارید


    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــ

    ـ
    گوشیم نه اندروید نیست.....

    ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــ

    سلام دوست همیاری بله شناختمت...
    لکنت موقتی با لکنت دائمی فرق داره...

  16. کاربر روبرو از پست مفید **ali** تشکرکرده است .

    :)لبخند (یکشنبه 14 تیر 94)

  17. #29
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 اسفند 95 [ 03:59]
    تاریخ عضویت
    1394-1-03
    نوشته ها
    300
    امتیاز
    10,581
    سطح
    68
    Points: 10,581, Level: 68
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 269
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First Class1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    1,164

    تشکرشده 917 در 282 پست

    Rep Power
    85
    Array

    با سلام


    علي آقا، برادر من


    اگر به دنبال مقصر مي گرديد ..... يقين بدانيد كه آن مقصر منم

    بنده ي خدا هستم كه سراپا تقصيرم


    و باور دارم كه اين بيماري اصلا تقصير شما نيست


    اضطراب و ترس اين دنيا را من برايت به وجود آورده ام.


    اگر شما را مورد تمسخر قرار دادم به بزرگواري خودت ببخش.


    من در جاي شما نيستم و نمي توانم اين شرايط را درك كنم .


    سالها عذاب كشيدنت را درك نمي كنم


    ندانستم چطور رفتار كنم ..... آخر من كه خدا نيستم


    اما شما لطفا ببخش و بزرگواري كن


    اگر دنيا را من برايت جهنم كردم


    بيماري تو در مقابل دلهاي بيمارهيچ است


    در من انسان بيماريهايي سخت تر از وسواس وجود دارد


    تمسخر ، توهين و تحقير جزء بيماريهاي من است


    خنجر كلام منِ انسان قلب شما را به درد آورده است


    گاهي زبانم بسيار برنده مي شود


    بريده بريده سخن گفتن شما هيچ است در مقابل گناهان زبانمان


    اين است كه هم خودم و هم شما و ساير همنوعانمان را آزرده مي سازد


    با اعمالم اين دنيا را اينچنين سياه كرده ام كه نور ياد خدا را در خاطرت محو ساخته ام


    لطف خدا را از يادت برده ام و نااميدت كرده ام


    لطفا خطاهاي مرا به خود يا خدا نسبت نده


    به خاطر گناه من مخلوق ، از رحمت خالق نااميد نباش





    «««««««««»»»»»»»»»»



    علي آقا مگر به كجا رسيده ايد كه براي به خود آمدن به ديگران حق مي دهيد با شما اينگونه صحبت كنند ؟


    شما با وسواس و لكنت ....... و بي وسواس و لكنت...... در هر صورت انسانيد و به لحاظ بنده ي خدا بودن با ديگران هيچ فرقي نداريد .


    اين ممكن است براي همه اتفاق بيفتد كه روزي بيمار شوند ........ فراز و نشيبهاي زيادي در زندگي همه ي آدمهاست ........... چه بسيارند انسانهايي كه دردهايي دارند فراتر از وسواس و لكنت زبان و .........


    وسواس انسان را ضعيف مي كند .......... اعتماد به نفس را از انسان مي گيرد ..... قدرت تحمل انسان را پايين مي آورد ........... ذهن انسان را به طور كامل مشغول مي كند ....... زندگي را مختل مي كند .............ازتمامي اينها كاملا آگاهيم ........


    بيماري وسواس در بلند مدت نسبت به يك بيماري لاعلاج تاثير بدتري بر جسم و روح فرد مي گذارد اما مهم اين است كه لاعلاج نيست و قابل درمان است كه شما به سمت درمان نمي رويد.


    دردها و بيماري ها ممكن است همه ي ما را به زمين بزند و گريان و نالان شويم .......... اما هر چه شويم انسانيم و جايگاهمان نزد خدا يكسان است .......

    اما خود ما بايد مراقب باشيم كه به زمين نيفتيم ........ اگر به زانو در آمديم و حتي به خاك افتاديم مي توانيم دوباره بايستيم ...... باز اگر واقعا نتوانستيم اين مهم است كه بدانيم چه كسي ما را از زمين بلند خواهد كرد ....... انسانهايي از جنس خودمان شايد بتوانند كمكمان كنند ..... اما نه زماني كه از خدا نااميد شده باشيم و به اميد مردمان دلبسته باشيم ......

    اول و آخر اين خداست كه از زمين بلندمان مي كند ....... مگر اينكه مرده باشيم و با خاك يكسان شده باشيم ......... اگر دستتان به جايي بند نباشد و دستي نباشد كه از جا بلندتان كند ....... دست خدا بالاي تمام دستهاست كه به شما قدرت برخاستن مي دهد.



    البته من باور ندارم شما زمين خورده باشيد و بدترين حالت را در نظر گرفتم ...... برادر من درمان شما از نان شب واجب تر است ........ فقط كمي اميد و ذره اي خواستن .......... و اراده كنيد و از خدا بخواهيد ياريتان كند.

    خدا مي خواهد تلاش كنيد ........ به او پناه ببريد ........ عاقبت سالها جنگيدن با وسواس نبايد تسليم شدن باشد.


    براي رفتن به نزد روانپزشك درمانگاه يا مركز درماني خيريه اي جايي برويد كه هزينه ي زيادي لازم نداشته باشد ......... ضمن اينكه كساني داريد كه مي توانيد توسط آنها هزينه ي درمان خود را فراهم كنيد.علي آقا فقط يك يا علي بگوييد و از جا برخيزيد .


    درد شما ، درد نااميدي از لطف بي انتهاي خداست كه براي هر انساني از وسواس كشنده تر است. دلتان را خانه ي خدا كنيد تا غرق اميد شويد.





    خداوند بزرگ پشت و پناهتان



    «««««««««»»»»»»»»»»


    لبخند عزيز،

    دوست خوبم ، ..... من از شما ناراحت نيستم و به خودم هم اجازه نمي دهم شما را ناراحت كنم .......... و خدا نكند از مشاوره دادن پشيمانتان كرده باشم .


    نوشته هاي مرا اصلا به دل نگيريد .......... به شخصه از نوشته هايتان استفاده مي كنم .


    مي دانيد كه اينجا مشاور و مراجع فرقي با هم ندارند همه ي ما اين شانس را داريم از هم ياد بگيريم.


    فقط دلم گرفت از اينكه انسان به جايي برسد كه به ديگران فرصت دهد رسما او را بي عرضه و بي اراده و ... بخوانند. مي دانم به خوبي متوجه مي شويد چه مي گويم و در چه مورد ناراحت بودم.

    ما آدمها قرار نبوده و نخواهد بود كه اينگونه باشيم ......... به جايي برسيم كه زهر كلام ديگران برايمان انگيزه ايجاد كند ........ هرگز قرار نبوده يكديگر را مورد تحقير و سرزنش قرار بدهيم تا كسي را به خود آوريم.


    لازم نيست حتما با هم گريه كنيم همين كه اشك ديگري را در نياوريم غنيمت است. منظورم اين نيست كه شما اين كار را انجام داديد ......... اين را در جواب پست قبلي شما بيان كردم.

    لبخند عزيز يك وقت اينجا را ترك نكني .............ما واقعا از حضور شما استفاده مي كنيم .

  18. کاربر روبرو از پست مفید اعجاز عشق تشکرکرده است .

    :)لبخند (یکشنبه 14 تیر 94)

  19. #30
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 29 مرداد 94 [ 02:02]
    تاریخ عضویت
    1394-3-15
    نوشته ها
    78
    امتیاز
    1,871
    سطح
    25
    Points: 1,871, Level: 25
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    205

    تشکرشده 184 در 75 پست

    Rep Power
    0
    Array
    علی آقای عزیز.

    من هم شما رو درک میکنم. متاسفم بابت تمام حس های ناراحت کننده که در وجودتون هست.میتونست نباشه اما هست. ناراحتی بخشی از زندگیه. مشکلی که آدم رو نکشه آدم رو بزرگ

    میکنه.

    شما ناراحتید و عصبانی اما من بر طبق یک اصولی میگم که شما نه از خانواده بلکه از خودتون عصبانی اید و ناراحت. خانواده بهانه است برادر من. مشکل شما در اصل با خودتونه.

    باور میکنید شما با خودتون دشمنید نه با خانواده؟ یک حساب دو دو تا چهار تا بکنید . با کی دارید لج میکنید الان؟ کی رو دارید بدبخت میکنید الان؟ عمر کی داره هدر میره؟جوونی کی داره با

    حسرت میگذره؟ سلامتی روح و روان کی در خطره؟ زندگی اجتماعی کی داره آسیب میبینه؟ کی داره زجر میکشه؟ کی خودشو از شادی محروم کرده؟

    درک میکنم حرفاتون رو و سختی هایی که کشیدید و این حسایی که دارید. چون نوع انسان و بشر این طوره. من و شما و x و y همه در زندگی دردهایی کشیدیم که تنها نتیجه اش امروز

    شده انتقام از خودمون!!! برای چی آخه؟ بله برادر خوب من، شما دارید تمام این عصبانیت ها و دلخوری ها رو بر سر خودتون خراب میکنید جوری که با تمام وجود دارید میرید سمت خراب کردن

    زندگی خودتون. نمیرید؟

    لازم نیست من نوعی لکنت زبان داشته باشم که بفهمم چی دارید میگید. کافیه ی کمی فقر در کودکی تجربه کرده باشم یا بیماری منجر به کشیدن درد و بستری در بیمارستان یا نداشتن

    سرپرست یا حتی و حتی زشت بودن و مناسب نبودن ظاهر و مثال های دیگه مثل کتک خوردن در کودکی و ... درک آدما از مشکل اون رو کوه غم میکنه.

    بله هستند کسانی که فقیرند اما در اوج عزت، بیمارند اما در اوج لذت از زندگی و لکنت زبان دارند اما حتی ذره ای حتی ذره ای براشون مهم نیست.

    این آدمها با من و شما چه فرقی دارند ؟ من و شمایی که به جان اعصاب و روان و جسم و خودمون می افتیم و دشمنیم با خودمون و سلامتی خودمون؟ دنبال تلخ کردن زندگی هستیم با

    تمام وجود انگار برنامه ریزی شدیم که خودمون رو به نابودی بکشیم.

    مشکل هست. تو زندگی همه هست. همه ی ما انتخاب میکنیم با مشکل چه طور برخورد کنیم. به خدا مشکل در تمامی زندگی ها و آدم ها هست اما اینکه چه میکنند با این مشکل انسان

    ها رو متفاوت میکنه. هیچ فرقی نمیکنه لکنت باشه یا سرطان. گاهی ممکنه یک رنگ پوست تیره یک دختر رو ببره به جایی که از شدت ناراحتی موهاش بریزه!!. یک بینی نا زیبا و نا فرم فرد رو

    به چنان انزوایی میرسونه که فکر میکنه دیگران تمام مدت مسخره اش میکنن. اما یک فرد سرطانی با بی اعتنایی به بدترین دردهای شیمی درمانی زمانی که همه نا امیدند ازش با تمام وجود

    و فقط با سلاح امید به زندگی بر میگرده. مشکل میتونه کوچیک باشه اگه عزت نفس داشته باشی. حتی اگه مشکلی دائمی باشه.

    متاسفانه انتخاب شما زجر دادن خودتونه.

    انتخاب هر کس که خودش رو دوست نداشته باشه، تحمل موفقیت خودشو نداشته باشه و نخواد سالم زندگی کنه همینه. همینایی که شما انتخاب کردید.

    یه چیزایی مثل خانواده رو بولد کردین تو ذهنتون که اون اضطراب پنهان رو نبینید. نبینید که خودتون رو دوست ندارید. نبینید که برای خودتون بی ارزشید.

    بله خانواده و پدر و مادر وظیفه ای داشتند اما خوب به خاطر بی سوادی و ...( حتی دشمنی با شما اگه دوست دارید این جوری فکر کنید) به شما توجه نکردند. حسرت هایی دارید تو دلتون.

    اما شما به هر حال با تمام این شرایط بزرگ شدید و این غم ها و حسرت ها شما رو نکشته .

    الان یک جوونید و قطعا توانا و خب حالا انتخاب کنید بمونید تو حسرت گذشته یا شروع کنید به ساختن خودتون و اون زندگی که دوست دارید.

    هر انتخابی کنید و هر کاری کنید اختیار با خودتونه. آینده تون دست خودتونه. باور کنید اصلا به لکنت ربطی نداره بدبختی تون. به خودتون و ارزشی که برای خودتون قائلید ربط داره.

    خواهش میکنم از شما که باور کنید ارزشمندید. نمیتونید تنهایی به این باور برسید. برید روانشناس که بهتون نشون بده. بعدش شما نیازی به هیچ کس ندارید. باور کنید کافیه ی بفهمید که

    خوبید و دوست داشتنی دیگه از وسواس خبری نخواهد بود.

    برای لکنت نمیدونم اما اون هم اگه بخواید چیزی نیست.

    موفق باشید.


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. اختاپوس وسواس فکری- عملی (اختلال وسواس اجباری)
    توسط مدیرهمدردی در انجمن وسواس
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 26 فروردین 95, 08:31
  2. وسواس من به قد و ظاهر همسرم (2)
    توسط جوادیان در انجمن عقد و نامزدی
    پاسخ ها: 64
    آخرين نوشته: یکشنبه 22 آذر 94, 02:31
  3. وسواس ظاهری دارم ، زندگیم داره تباه میشه
    توسط omidsss در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: چهارشنبه 10 دی 93, 21:36
  4. وسواس فکری دارم
    توسط Milad1 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: چهارشنبه 23 مرداد 92, 11:08
  5. وسواس روانیم کرده
    توسط اسناء در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: دوشنبه 13 خرداد 92, 17:29

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:29 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.