به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 16 , از مجموع 16
  1. #11
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    288
    امتیاز
    5,658
    سطح
    48
    Points: 5,658, Level: 48
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    502

    تشکرشده 446 در 203 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام. امروز قراره بریم پیش رانپزشک. مشکلم از مشاوره و این چیزا گذشته.
    یه مدت قرص مصرف میکردم. علائم افسردگی دارم.
    حس میکنم هیچ چیز نیست که به خاطرش خوشحال بشم یا خیلی ناراحت بشم. انگیزه انجام هیچ کاری رو ندارم.
    جوصله هیچ کس و هیچ کاری رو ندارم. یه مدت به پیشنهاد روانپزشک قرص مصرف میکردم ولی خودم دوباره ترک کردم. شوهرم بالاخره امروز با اصرار من اون بازی رو از گوشیش حذف کرد. ولی میدونم بازی نباشه باز خودشو به چیزای دیگه سرگرم میکنه.

  2. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 10 بهمن 94 [ 18:14]
    تاریخ عضویت
    1393-4-05
    نوشته ها
    158
    امتیاز
    3,088
    سطح
    34
    Points: 3,088, Level: 34
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 112
    Overall activity: 49.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    150

    تشکرشده 176 در 92 پست

    Rep Power
    33
    Array
    سلام نارجیس جان

    مردا شیوه ابراز علاقشون نسبت به زن ها متفاوته شاید اون با کادو خریدن میخواد نشون بده!!

    بهت توصیه میکنم کتاب راز هایی درباره مردان از باربارا دی آنجلیس و کتاب مردان مریخی زنان ونوسی رو بخونی بهت کمک میکنه این کتاب میتونی از اینترنت هم پی دی افش رو پیدا کنی

  3. 2 کاربر از پست مفید parvaaz تشکرکرده اند .

    maryam240 (پنجشنبه 22 مرداد 94), نارجیس (سه شنبه 09 تیر 94)

  4. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 96 [ 12:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-03
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    3,765
    سطح
    38
    Points: 3,765, Level: 38
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 64 در 43 پست

    Rep Power
    27
    Array
    عزیزم خیلی دوست دارم هرچه زودتر مشکلت حل بشه و همسرت متوجه بشه که تو نیاز به توجه و محبت زیاد اون داری و عدم توجه اش داره تو رو داغون میکنه ... انشاالله روزی برسه که بفهمه چی تو دل تو میگذره و ازش چی میخوای ...
    هرچند که غصه عالم انگار تو دلمه ، دیگه هیچ دلخوشی ندارم از همه چی خسته شدم ، دیگه حوصلم نمیکشه دنبال بهبودی ارتباطم با شوهرم باشم یکساله تلاش کردم نتییجه نداد که نداد ....
    کاش آقایون حرفهای دلشونو به زنشون بگن و بگن چی باعث میشه که زنشون اولویت آخره براشون !!!

  5. کاربر روبرو از پست مفید mahsa21 تشکرکرده است .

    نارجیس (سه شنبه 09 تیر 94)

  6. #14
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    288
    امتیاز
    5,658
    سطح
    48
    Points: 5,658, Level: 48
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    502

    تشکرشده 446 در 203 پست

    Rep Power
    59
    Array
    تو این مدت خیلی تلاش کردم خودمو تغیرر بدم ولی دوستان باور کنید بعضی وقتا دیگه تحولش سخته.

    نمونش همین دیشب. شوهرم ساعت 8 از بیرون اومد. من کلی به خودم رسیده بودم و تصمیم داشتم کاملااا رفتارهای خوبی از خودم نشون بدم. داشتم شام درست میکردم که اومد تو. یه جا خوندم مردا کورن. جلوشونو درست نمیبینن. پس اینجا خودمو کنترل کردم که چیزی بهم نگفت. برای همین رفتم جلو بوسش کردم.

    خلاصه اومد دستش که من امروز حالم خوبه. رفت رو مبل نشست. منم تو این فکر بودم که حالا چیکار کنم که بهتر بشه؟
    یادم اومد چای براش بریزم. وقتی چای بردم کلی تشکر کرد. روی مبل طبق معمول تو گوشی بود.

    منم سعی کردم خودمو مشغول کنم و اصلا ازش نپرسم چه خبر و از این حرفها...تا اینکه خودش پرسید خوب چه خبر؟ گفتم سلامتی. بعد گفت بیا چای بخور. منم تا اینو گفت رفتم پیشش نشستم. دیدم در حال چای خوردن مشغول گوشی هم بود. و هر از گاه یه چه خبر به من میگفت تا ناراحت نشم.

    منم زود چای رو خوردم و رفتم کتابمو باز کردم که مثلاااااااااااااا دارم درس میخونم. تمام تلاشو کردم تا بهش گیر ندم. تا اینکه وقت اذان شد رفتم نماز خوندم و اون هم بلافاصله بعد از من نمازشو خوند.

    بعد اومد پیشم و بغلم کرد. وااای تازه انگار الاااااان بود که منو میدید. بهم گفت چقدر خوب شدی و ..خلاصه منم خوشحاااااال از اینکه بالاخره نقشم گرفت. تا اینکه ازم پرسید راستی میخوای زنگ بزنم اون ال ای دی رو سفارش بدم؟ گفتم اره. خیلی خوشحال شدم که راضی شده بود بالاخره اونو بخره.

    دیدم یهو بلند شد. گقتم چی شد؟ گقت مگه نگفتی اونو بخرم؟ منم با خوشجالی از اینکه اینقدر به حرفم گوش داده گفتم اره خوب بزن.

    هیچی دیگه دوستان خوب خاظره قشنگ ما دیشب همین چند لحظه بود. چون یعد از تلفن دو ساعت تمام داشت تو لپ تاپش مدل های ال ای دی رو سرچ میکرد. منم که دیگه کلاااااااااااااااافه شده بودم بالاخره اون روی من بالا اومدددددد و با حالت قهر گفتم مبخوام برم بخوابم. انتظار داشتم بیاد رنبالم بگه نخواب و از این جرفها. دیدم گفت باشه اگر خوابت میاد بخواب.

    خلاصه تا همین امروز صبح این ناراحتی ما بین همدیگه ادامه داره. و اون بهم میگه من به خاطر تو دنبال ال ای دی بودم و من ناراحت از اینکه چرا بیشتر بهم توجه نکرد و اینهمه وقتشو گذاشت سر سرچ.

    یغنی من باید بازم به خودم طاقت میدادم؟
    وقتی بهش ناراحتیمو گفتم گفت خوب ما اینهمه مدت پیش همیم چرا ناراحت میشی؟ مگه تا الان من پیشت نبودم؟ وااای که از گفتن این حرفاش چقدرررر حرصم میگیره. شب موقع خواب اومد پیشم اولش یه خورده شوخی کرد دید من کوتاه نمیام گقت من که دیگه خسته شدم بعدش گرفت خوابید. من همش تو فکر بودم به این نتیجه رسیدم که اشتباه از من بوده برای همین رفتم تو بغلش اونم فقط گقت بخواب عزیزم.
    دلم میخواست باهام حرف بزنه ولی خوااااااابید منم پا شدم . گفت کجا میری گفتم خوابم نمیبره. رفتم تو یه اتاق دیگه.
    بعد از یه ربع رفتم رو تخت خوابیدم.

    ما نوبت مشاوره گرفتیم و بعد از مشاوره حتما دوستای خوبمو در جریان روند مشاوره خواهم گذااااشت.

    اخه من دیروز از اول داشتم خوب پیش میرفتم.این اصلا درست نیست که فقط من بخوام رفتارهای درست از خودم نشن بدم. پس اون چی؟ اون هم بایدیاد بگیره جه رفتاری تو موفعبت های مختلف استه باشه.
    واااای از دست این مردا که اینقدررررررررر پیچیده ان.

  7. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 تیر 95 [ 06:38]
    تاریخ عضویت
    1393-7-25
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    5,105
    سطح
    45
    Points: 5,105, Level: 45
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    1,451

    تشکرشده 105 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    وای نارجیس چقدر احساساتت شبیه منه.
    من کاملا میفهمم چی میگی. منم تو اون رابطه که بودم همین احساسات و داشتم.
    دقیقا مثه تو تصمیم میگرفتم امروز که میاد پیشم رفتار خوبی از خودم نشون بدم
    ، خوب باشم ببینم اون چیکار میکنه . بهم توجه میکنه یا نه ؟ ولی اولش یکم حرف
    میزدیم و بعدم اون دیگه مشغول کارش میشد. منم برای اینکه به کارش برسه هیچی
    نمیگفتم ، بعضی وقتا میدید خیلی ساکتم یه چیزی مینوشت یا مثلا میگفت داری
    چیکار میکنی؟ میگفتم فلان کارو مثلا . بعد انتظار داشتم شروع کنه حرف بزنه باهام
    فقط میگفت اوکی و دوباره ساکت میشد. منم همه ش پیش خودم حرص میخوردم
    آخرشم شب میشد میخواست بره خونه فقط خدافظی میکرد.

    میدونی اونقدر از این روزا باهاش داشتم که دیگه عادت کردم. منم دیگه کاری
    نداشتم باهاش و فقط سعی میکردم سرگرم یه کاری بشم.

    ببین عزیزم وقتی تو یه روز تصمیم میگیری خوب باشی که واکنش شوهرت و ببینی
    و توجه بیشتری بهت نشون بده. بعد که میبینی مثه روزای دیگه باهات برخورد میکنه
    بیشتر دلزده میشی. پیش خودت میگی این همه انرژی گذاشتم ، خوب برخورد کردم
    توقع داشتم بیشتر از روزای دیگه توجه کنه بهم.
    برای همین فقط باید بدون توقع سعی کنی رفتار خوبی داشته باشی. توقع و انتظار
    وقتی برآورده نشه خیلی آزار دهنده میشه.

    مثلا توی همین مثالی که زدی. من اگه جای تو بودم بعد که شوهرم رفت نشست پای
    لپ تاپ ، میرفتم کنارش مینشستم. باهاش مدل های ال ای دی و میدیدم و نظر میدادم
    در مورد کیفیت و ویژگی ها و قیمت و اینجور چیزا باهاش حرف میزدم. بعد یکمی که
    میگذشت بغلش میکردم. لپ تاپش و میبستم و با خنده میگفتم خب عزیزم دیگه بسه. بعدا بقیه شو میبینم با هم بهترینش و انتخاب میکنیم.

    بعدم دستش و میگرفتم و می بردمش یا یه فیلمی با هم ببینیم یا که بخوابیم.

    نارجیس تو باید هر کاری دوست داری شوهرت انجام بده مستقیم ازش بخوای یا اینکه
    منتظر نشی اون این کارو بکنه خودت انجامش بدی. مثلا دلت بغل میخواد ، خودت بغلش کن
    یا بهش بگو دلم میخواد بغلم کنی. میخوای بهت بگه دوستت دارم بهش بگو اگه الان که بغلم کردی بهم میگفتی دوستت دارم خیلی حال خوبی پیدا میکردم.

    میدونی تو دوست داری شوهرت این کارهارو برات انجام بده اما خودت هم توی این مسائل
    زیاد مهارت نداری. یا فکر میکنی اگه ازش بخوای کوچیک میشی.پیش خودت میگی اون باید خودش بدونه چطور رفتار کنه من نباید بخوام. ولی اینطوری نگاه نکن. تو باید با رفتار خودت کم کم اون و به این رفتارها عادت بدی. باور کن تاثیر داره. اصلا پیش خودت فکر نکن گدایی محبت میکنی یا کوچیک میشی و اینجور چیزها.

    یه مدت بدون اینکه توقعی داشته باشی خودت این رفتارهارو انجام بده یا هر وقت نیاز داری راحت و مستقیم به زبون بیار انجامشون بده. خیلی زود تاثیرش و میبینی. فقط یادت باشه بدون توقع وگرنه به نتیجه ای که میخوای نمیرسی و زود دلسرد میشی. من مطمئنم اگه اینجوری عمل کنی تو طول شش ماه تا یک سال اون نتیجه ای که میخوای و تا حد زیادی به دست میاری.
    ویرایش توسط maryam240 : پنجشنبه 22 مرداد 94 در ساعت 03:12

  8. کاربر روبرو از پست مفید maryam240 تشکرکرده است .

    fahimeh.a (دوشنبه 21 تیر 95)

  9. #16
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    گاهی از بی مشکلی دوست داریم یک مشکلی برای خودمون خلق کنیم.

    دوست گرامی راجع به تفاوت های زن و مرد نیازه مطالعه داشته باشید.


    از کاه کوه نسازید و اینقدر به احساساتتان جولان ندید.

    با توجه به پست آخرتون این پست رو گذاشتم .

    از لحظات ساده زندگی تون لذت ببرید.

    با این انتظارات بی جاتون برای همسرتون قفس درست نکنید و زندگی خوبتون رو خراب نکنید.

    لذت نوشیدن چایی بدون هیچ استرس و فشار خارجی در سلامتی کامل خودت وهمسرت با زیباترین کلماتی که از سر عادت و یا اجبار باشه قابل مقایسه نیست.

    خیلی اشتباه کردی موقع خواب زمانی که همسرتون باهاتون شوخی می کرد تحویلش نگرفتید.

    مهارت هاتون رو بالا ببرید. از فرصت هایی که به دست می آورید برای ایجاد یک فضای رمانتیک و عاشقانه استفاده کنید.

  10. 4 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (دوشنبه 21 تیر 95), khaleghezey (پنجشنبه 22 مرداد 94), maryam240 (پنجشنبه 22 مرداد 94), شیدا. (پنجشنبه 22 مرداد 94)


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نمیتوانم خودم را متقاعد به ازدواج کنم
    توسط سارا66 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: شنبه 18 خرداد 92, 14:24
  2. من با این شرایط میتوانم به این شخص که خیلی بهم میخوریم فکر کنم ؟
    توسط ManDew در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: چهارشنبه 27 دی 91, 18:41
  3. چگونه رگ خواب مردی میتوان فهمید
    توسط مریم زد98 در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: شنبه 04 آذر 91, 13:02
  4. خیانت شوهرخواهرم به خواهرم ، من چه کار میتوانم بکنم ؟
    توسط soha10 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: چهارشنبه 17 آبان 91, 09:52
  5. پیامدهای سنگین یک رابطه، نه میتوانم فراموش کنم نه میتوانم ادامه بدهم
    توسط kindly girl در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: دوشنبه 14 فروردین 91, 02:26

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:18 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.