به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 32
  1. #21
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 تیر 94 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-9-22
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    1,387
    سطح
    20
    Points: 1,387, Level: 20
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    39

    تشکرشده 116 در 43 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ابی اسمان عزیزم شما خیلی لطف دارید.ممنونم از محبتتون.عزیز م من این چیزایی که میگم بهت کارشناسی نیست فقط از روی تجربه ای که از زندگی داشتم میگم.ببین عزیزم خیانت خیلی بده.ولی اگه ادم همش بخواد به این موضوع فکر کنه و یکسره افکار منفی داشته باشه هم تمرکزش و از زندگی از دست میده هم خودش پیر میشه.افکار منفی تو بذار کنار با حدس و گمان زندگی نکن .بعضی جاها لازمه ادم یه چیزایی رو ندیده بگیره و از کنارش رد شه .بیشتر به خودت برس فکر کن که ادم مگه چقدر میخواد زندگی کنه که انقدر حرص بخوره.در ضمن الان شما انقدر درگیر این قضیه شدی ولی یه درصد احتمال بده که این همه فکر کردی بیخودی بوده.اونوقت چی؟ این همه به خاطر هیچی حرص خوردی .خودتو عذاب دادی.موهات سفید شد.عزیزم تو در قبال بچه هات مسئولی سعی کن بیشتر رو بچه هات تمرکز کنی.

  2. کاربر روبرو از پست مفید anyy تشکرکرده است .

    آبی آسمان (شنبه 09 خرداد 94)

  3. #22
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 22 تیر 97 [ 21:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-22
    نوشته ها
    180
    امتیاز
    5,092
    سطح
    45
    Points: 5,092, Level: 45
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    56

    تشکرشده 91 در 64 پست

    Rep Power
    32
    Array
    آبی آسمان عزیز ممنونم

    بذار یه چیزی رو به شما بگم.همسر من هم خیانت اینترنتی داشت.یعنی از طریق وایبر با یه خانومی در ارتباط بود.البته در حد پیام.نه همو دیده بودن،نه

    هیچی.منم یه روز ناخودآگاه گوشیشو برداشتم که یه شماره رو سیو کنم دیدم.من واقعا داشتم دق میکردم.اصلا هیچ حسی به همسرم نداشتم.

    خیلی گریه کردم .همون موقع به همسرم گفتم.داشتم منفجر میشدم.یه کشیده خوابوندم زیر گوشش.میدونم نباید این کارو میکردم ولی واقعا دست

    خودم نبود....

    همسرم چیزی نگفت ولی خب الان وقتی دعوامون میشه همش میگه مگه زن باید رو شوهرش دست بلند کنه؟؟!!1

    البته راست میگفت.

    تو اون مدت که با اون خانوم در ارتباط بود(قبل از اینکه من علنا بفهمم) شاید یکی ،دو هفته.من کاملا میدیدم همسرم نسبت به من سرد شده.زنگ نمیزد

    وقتی هم من زنگ میزدم بی حوصله بود.یا وقتی میخواستم برم خونشون میگفت اگه نمیخوای نیای اشکالی نداره.(ما تو دوران عقد هستیم)

    من کاملا میفهمیدم همسرم سرد شده ولی دلیلش رو نمیدونستم.تا اینکه فهمیدم.

    میخوام بهتون بگم اگه همسرتون بهتون بخواد خیانت کنه براتون کادو نمیخره،نسبت به شما سرد میشه.اون چیزی که من تجربه کردم.

    ببینید شما میخواین به خودتون ثابت کنین که همسرتون داره به شما خیانت میکنه.

    اگه تحویلتون بگیره میگین حتما داره خیانت می کنه،چون برام کادو خریده،چون تو اینترنت خوندم.

    اگه نخواد تحویلتون بگیره باز هم میگین داره به من خیانت میکنه،حتما حواسش به اون خانومه است،حتما به اون خانومه پیام میده که منو اصلا نمی بینه.

    آبی آسمان عزیزم،قبلا هم بهتون گفتم.این افکار منفی رو از خودتون دور کنین.این افکار منفی رو شیطان تو ذهن شما ایجاد میکنه.روایت داریم که شیطان

    وقتی میبینه زن وشوهری با هم خوبن،همش سعی میکنه بینشون تفرقه ایجاد کنه،افکار منفی رو تو ذهن زن و شوهر ایجاد میکنه.

    بیخود زندگیتونو خراب نکنین.دختراتون به یه زندگی آروم و با نشاط احتیاج دارند.به نظر من امشب با همسرتون در مورد وایبر و .....صحبت نکنین.

    بذارین یه مدت که شما رویه تون رو عوض کردین،بعد درخواست کنید.باور کنین اگه شما بتونین ارامش رو تو خونه بیارین،خود همسرتون قبل از اینکه

    شما بگین اون برنامه ها رو پاک میکنه.چون من خودم از همسرم میخواستم پاک کنه اینکارو کرد ولی دوباره نصب کرد.تا اینکه من بی خیال شدم و سعی

    کردم رفتارم رو عوض کنم.خودش فهمید.

    عزیزم یکی از دوستان تو این سایت توصیه کرده بودن صحبت های دکتر افتخاری رو گوش بدیم.من دانلود کردم.واقعا حرفهای خوبی میزدن.

    چیزهایی گفتن که به زندگی امروزی نزدیک بود.توصیه می کنم شما هم دانلود کنین.

    www.mesbahh.blogsky.com

    مطمئنا از پسش بر میاین.موفق باشین.

  4. 2 کاربر از پست مفید سحر22 تشکرکرده اند .

    anyy (شنبه 09 خرداد 94), آبی آسمان (شنبه 09 خرداد 94)

  5. #23
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 09 آبان 99 [ 11:16]
    تاریخ عضویت
    1392-10-21
    نوشته ها
    406
    امتیاز
    13,219
    سطح
    74
    Points: 13,219, Level: 74
    Level completed: 93%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 547 در 219 پست

    Rep Power
    74
    Array
    سلام دوست عزيز

    منم با خانوم آني موافقم انقد رو اين موضوع تمركز نكن ، به زندگيت و بچه هات برس شما ديگه بچه داري و شرايطت با يكي مث من كه مشكلم شبيه شماست فرق داره

    ترخدا پاپيچ نشو نذار بيشتر ازين حرمتا بشكنه اخرش ميخاد بگه اره دوست ندارم واقعا اينوميخاي بشنوي كه خيالت راحت شه

    بشين كليپاي اقاي دكتر حبشي و شعبانعلي رو كوش بده عزت نفستو بالا ببر

    البته ميدونم كاااملا ميفهمم و درك ميكنم كه چه حس بديه بخصوص وقتي كه عاشقي

    ولي شما يه زني يه مادري و مادر مظهر گذشته پس بخاطر بجه هات خودتو اروم كن

    من خيلي وقتا از بس بدبين شدم تمام مدت فكراي بد ميكردم و به اخرش فكر ميكردم ولي ديدم اشتباست
    فقط خودم اذيت شدم ، اينكه داري پير ميشي و موهات سفيد شده منكه هنوز دوران عقد هستم و وارد زندكي نشدم اين فكر لعنتي پيرم كرده

    ولي اشتباست
    اين متنو از نت گرفتم خيلي خوبه ايشاا،،، بتونيم عملي كنيم
    [COLOR=rgba(0, 0, 0, 0.701961)]منتظر چی‌ هستی‌؟[/COLOR]
    [COLOR=rgba(0, 0, 0, 0.701961)]دوستی داشتم که چای را آن قدر کم رنگ می‌‌نوشید که به سختی می‌‌توانستیم بفهمیم که آب جوش نیست! چربی‌ و نمک هم اصلا نمی‌‌خورد! ورزش می‌‌کرد و وقتی از ا‌و علت این کار‌هایش را می‌‌پرسیدیم، می‌‌گفت که این‌ها برای سلامتی‌ بد است و سکته می‌‌آورد. ا‌و در چهل و پنج سالگی در اثر سکته قلبی درگذشت![/COLOR]
    [COLOR=rgba(0, 0, 0, 0.701961)]
    [/COLOR]
    [COLOR=rgba(0, 0, 0, 0.701961)] دوست دیگری داشتم که همیشه از بد شانسی می‌‌نالید و می‌‌گفت که من خیلی بد شانسم، به دریا می‌‌رسم خشک می‌‌شود. و به راستی‌ همین گونه بود! [/COLOR]
    [COLOR=rgba(0, 0, 0, 0.701961)] دوست دیگری دارم که همیشه می‌‌گوید من بسیار خوش شانس هستم. و براستی همیشه شانس می‌‌آورد. خودش می‌‌گوید که بهترین شانسش آشنایی با من است. و با همین جمله، من هر کاری از دستم بر بیاید، برایش می‌‌کنم. ا‌و فقط شانس ندارد، عقل هم دارد.[/COLOR]
    [COLOR=rgba(0, 0, 0, 0.701961)]
    [/COLOR]
    [COLOR=rgba(0, 0, 0, 0.701961)] چندی پیش یک زندانی در امریکا از زندان گریخت. به ایستگاه راه آهن می رود و سوار یک واگن باری می شود. در واگن به صورت خودکار بسته می شود و قطار به راه می افتد. او متوجه می شود که سوار فریزر قطار شده است. روی تکه کاغذی می نویسد که این مجازات رفتار های بد من است, که باید منجمد شوم. وقتی قطار به ایستگاه می رسد, مامورین با جسد منجمد شده او روبرو می شوند. در حالی که فریزر قطار خاموش بوده است.[/COLOR]
    [COLOR=rgba(0, 0, 0, 0.701961)] مدتی قبل در تهران, جوانی که دیواره استخر خالی را رنگ آبی می زد, بر اثر مصرف مواد توهمزا در استخر خالی غرق می شود.[/COLOR]
    [COLOR=rgba(0, 0, 0, 0.701961)]
    [/COLOR]
    [COLOR=rgba(0, 0, 0, 0.701961)] حقیقت این است که منتظر هرچه باشیم، همان برایمان پیش می‌‌آید. منتظر شادی باشیم، شادی پیش می‌‌آید. منتظر غم باشیم، غم پیش می‌‌آید. پس چرا منتظر شادی نباشیم؟[/COLOR]
    [COLOR=rgba(0, 0, 0, 0.701961)]
    [/COLOR]
    [COLOR=rgba(0, 0, 0, 0.701961)] هرگز پول را برای بیماری و مشکلات پس انداز نکنیم. چون رخ می‌‌دهد. پول را برای عروسی خودمان و فرزندانمان، برای خرید خانه، اتومبیل، مسافرت و نظایر آن پس انداز کنیم.[/COLOR]
    [COLOR=rgba(0, 0, 0, 0.701961)]
    [/COLOR]
    [COLOR=rgba(0, 0, 0, 0.701961)] نکته آخر این که باید زبان و دلمان یکی‌ باشد. یعنی‌ وقتی می‌‌گوئیم این پول برای خرید اتومبیل است، به تصادف فکر نکنیم.'[/COLOR]

  6. 3 کاربر از پست مفید Sahar51 تشکرکرده اند .

    anyy (شنبه 09 خرداد 94), nazi1371 (شنبه 09 خرداد 94), آبی آسمان (شنبه 09 خرداد 94)

  7. #24
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 خرداد 94 [ 15:56]
    تاریخ عضویت
    1393-12-18
    نوشته ها
    110
    امتیاز
    1,952
    سطح
    26
    Points: 1,952, Level: 26
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 43.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second Class3 months registered
    تشکرها
    235

    تشکرشده 155 در 73 پست

    Rep Power
    28
    Array
    ممنونم ازتون دخترجوان امیدوارم همیشه جوون وسرزنده باشی باعثه خوشحالی دیگران بشی نمیدونی حرفات چقدر تاثیرگذار و مثبتن من که پستو خوندم خیلی آروم شدم انشاالله که تو زندگیت همیشه آرامش داشته باشی
    anyy عزیزم خیلی ممنون که لطف میکنی پستاي منو دنبال میکنی باور کن همین حرف های شما دوستاي عزیز ومهربونم خیلی خوشحالم میکنه باعثه آرامشم میشه و راه دررستو بهم نشون ميده چون راهنمایی های شما عزیزان از سر دلسوزی و همدردی ولی کارشناسان بخاطر پول و نفع خودشون من همین راهنمایی های شما دوستاي همدردی عزیزمو به دیده ی منت قبول میکنم و تا اونجایی که بتونم تو زندگیم عمليشون میکنم در مورد بچه‌ها م من همیشه با خودم قرار می زارم که از این به بعد تحت هر شرایطی باهاشون مهربون باشم ولی یه مدتم خوب میشم ولی به محض دیدن رفتاراي مشکوک از شوهرم به هم می ریزم شروع به پرخاشگری میکنم دیگه خودمم خسته شدم از خدا میخوام که آرامش را تو قلب من و تمام کسایی که بهش احتیاج دارن بزاره
    سحر51عزیزم ممنون بابت مطالبت باخوندشون خیلی تو فکر رفتم انشاءالله که تو به خواسته ها وآرزوهات برسی


    سحر22 جانم عزیزم دست گلت درد نکنه که پیام گذاشتیو واسم مثاله زندگي خودتو آوردی از خدا میخوام که شوهرت تا آخر عمر بهت وفادار باشه هیچ نوع خیانتی تو زندگيتون نباشه عزیزم شما درست میگی من خیلی افکارم منفيه ولی به جون بچه هام راستی بچه‌ها م دختروپسرن فقط درمورد شوهرم اینجوریم اونم خودش باعث شده من مشکلات زیادی رو باهاش داشتم ولی خیانت برام قابل هضم نیست چه عشق مجردی باشه چه عشق اینترنتی باشه چه هر زهرمار دیگه ای خيانته وخیلی سخته من که روح و روانم داغونه ولی خیلی تلاش میکنم بی خیال باشم نمیتونم واسه همینم اومدم اینجا که ازشما دوستاي گلم کمک بخوام امیدوارم خدا همه مونو به راه راست هدایت کنه این تقریبا یه سالی میشه خودمو به بی خیالی زدم ولی به زور تونستم تاالان خودمو کنترل کنم چون راستشو بخوای همه‌ی رفتارام با شوهرم درو غه ولی تو این مدت یه سال خیلی از رفتارهای شوهرم عوض شده و بهتر شده شایدم نمیدونم اون تغییری نکرده باشه چون این مدت من بودم که در ظاهر خودمو عوض کردم تو این مدت من هیچ کنجکاوی در موردش نکردم ولی این مدتیه میخوام تو برنامه هاش سرک بکشم ولی بچه ها به خدا نميتونم میترسم میترسم که دوباره چیزاییو که دوست ندارم ببینم بدتر وضعیت روحيم خراب شه اون در ظاهر بهتر شده ولی الان این روح روان منه که مثه خوره افتاده به جونم وزندگی خودمو بچه‌ها مو تحت تاثیر قرار داده امیدوارم با کمک شما دوستان بتونم زندگی بهتری داشته باشم

  8. کاربر روبرو از پست مفید آبی آسمان تشکرکرده است .

    anyy (شنبه 09 خرداد 94)

  9. #25
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 اردیبهشت 95 [ 12:20]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    محل سکونت
    آلمان
    نوشته ها
    247
    امتیاز
    11,685
    سطح
    71
    Points: 11,685, Level: 71
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 365
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    3,178

    تشکرشده 1,387 در 220 پست

    Rep Power
    74
    Array
    سلام خانونی،

    ببین گلم شما میگی هیچ فضولی تو این یک سال تو کارای همسرت نداشتید ولی خودت میدونی که 24ساعته چک کردن اینکه آیا الان online یا نه اینهم همون سرک کشیدن، شما بیخیالش نیستی و خیلی ذهنیتت رو رو به منفی سو میدی، این بزرگترین اشتباه شماست!!!
    از بچه ها که اصلا نمیدونم چند سالشونه ( حتما باید 3-5 ساله باشند) بیخیال شدی و فقط و فقط دنبال دستگیر کردن همسرتی!!!
    حالا یه سوال! تا حالا شده خودتون باچشمای خودتون ببینید که ایشون دارن با این خانوم چت میکنند؟! اگه آره چرا این موضوع رو با همسرتون در نیون نمیذارید؟!
    چرا نمیگید که کاراشون شما رو آزار میده؟! چرا جراتمندانه عمل نمیکنید؟!
    یاد بگیرید که اگه مشکلی چیزی در ایشون شما رو اذیت مینکه وقتی بچه های گلت خوابیدن در یک فضای صمیمی و عشقولانه با ایشون در دل کنید و با سیاست زنانه مشکلتونو برطرف کنید!!!
    دوست خوبم تا کی میخوای هم خودتو هم بچه های بیگناهتو و هم همسرتو تو این وضعیت بذاری!!! فقط خود شما میتونید این وضع رو تغییر بدی، فقط خودتون و سعی کنید از همین امشب خودتونو واسه این صحبت با همسرتون آماده کنید!

    دوست عزیزم شما با همسرت بشین و همدلی کن،شاید ایشون یکی رو میخواد که باهاش صمیمانه مثل یه دوست حرف بزنه!
    همدلی تاروپود رابطه رو محکمتر و مقاوم میکنه!!!بعدش شما خودتونم سبکتر میشی،باور کن!!!
    شما بهشون با قاطعیت تمام حس درونیتو بگو،البته با ملایمت و خیلی زنانه،ترس رو هم از خودتون دور کنید،ایشون همسر شما هستند قول بیابونی که نیست بنده خدا...
    راجب این کنترل در احساسات و رفتارتون باید حسابی رو خودتون کار کنید!
    موفق باشی عزیزم
    آرزو دارم،
    فاصله نباشه بین تو و تمام احساس های خوبت
    تو باشی و شادی باشه و یه دنیا سلامتی
    و امضاء خداوند بزرگ پای
    تمام آرزوهایت

  10. کاربر روبرو از پست مفید سوده 82 تشکرکرده است .

    آبی آسمان (شنبه 09 خرداد 94)

  11. #26
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 خرداد 94 [ 15:56]
    تاریخ عضویت
    1393-12-18
    نوشته ها
    110
    امتیاز
    1,952
    سطح
    26
    Points: 1,952, Level: 26
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 43.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second Class3 months registered
    تشکرها
    235

    تشکرشده 155 در 73 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام سوده جان
    وااااااااااااای عزیزم نمیدونی وقتی اسمتو دیدم چقدر خوشحال شدم به جون بچه‌ها م راست میگم قسم می خورم تاباورکني نمیدونی وقتی تاپيکاتو میخوندم چه حس خوبی بهم میداد من تموم پستاتو خوندم هرچند وقتی اومدم این سایت خدا رو شکر مشکلت حل شده بود ولی نمیدونی چقدر با خوندن پستات گریه کردم خیلی خوشحالم کردی عزیزم خیلی دوست دارم و واست آرزوی موفقیت میکنم
    عزیزم تموم حرفات درسته منم میخوام بشينم وباشوهرم جرأتمندانه حرفم و بزنم ولی نمیدونم چی بگم و چطوری شروع کنم میشه برام مثال بزنی و راهنمایی م کنی راستی بچه هام هشت و سه ساله هستن

    من خیلی احساسیم و خيليم به شوهرم وابسته م میخوام خودمو ازاین وابستگی نجات بدم و بیشتر وقتمو با خودمو بچه‌ها م بگذرونم خواهشا دراین موردم راهنمایی م کنی بازم ممنونم که به تاپيکم سرزذي

  12. #27
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 اردیبهشت 95 [ 12:20]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    محل سکونت
    آلمان
    نوشته ها
    247
    امتیاز
    11,685
    سطح
    71
    Points: 11,685, Level: 71
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 365
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    3,178

    تشکرشده 1,387 در 220 پست

    Rep Power
    74
    Array
    سلام خانومی،
    شما و بقیه بچه های گل تالار خیلی به من لطف دارید و بدونید نگرانی شما دوستانم نگرانی منم هست چون شماها واسم مثل خانواد ام شدید و خوشبختی و سالامتیتون واسم خیلی مهمه...
    انشالا تمامی بچه های که میان اینجا و مشکلشونو مطرح میکنند یک روزی تو همین روزها بیان و از شادی و حل مشکلشون صحبت کنند و این اول فقط با توکل به خدا بعدشم با یا علی گفتن خود شخص درست میشه عزیزم،ایشالا مشکل تو دوست گلم هم برطرف بشه

    خوب من واست یه مثال میزنم که چطوری میشه سر صحبت رو با همسرت باز کنی:
    امروز که ایشون میرن سر کار شما به ایشون میتونید یه اس ام اس یا حتی یه تلفن کوتاه داشته باشید و به ایشون بگید که امشب بعد از اینکه بچه ها خوابیدن یه فرصتی بذاره تا با هم صحبت کنید و این صحبت رو میخواید در آرامش با ایشون داشته باشید...نمیدونم همسرتون کی میان خونه بعد که بچه ها رفتن لالا بهشون بگید که اگه مایل هستش بشنید و با همسرتون همدلی کنید و اون چیزهای که از طرف شما به چشم مشکل هستند رو خیلی آروم با وقار و مهربون بهشون بگید!
    حالا شما مطمئن هستید که همسرتون با این خانوم چت میکنه یا این دهنیت اشتباه شماست،یعنی به چشم واضح دیدید؟!
    آخرین بار کی این چت کردن رو دیدید! آیا دیدید چی واسه هم مینوشتن؟!
    مثلا خودمو میگم میگم،همسر من اصلا اهل این شبکه های اجتماعی مثل وایبر و اینا نبود،اون اواخر که دیگه داشت میرفت من متوجه شدم که ایشون با من که حرف نمیزنه تازه هم از ایران امده بود و با من قهر بود میخواست دنبال خونه واسه خودش بگرده و بره که من دیدم گهگداری این زنگ وایبر از گوشیش میاد که یک بار وقتی رفته بود دستشوی من گوشیشو ورداشتم و عکس یه دختر رو دیدم که چیزای که واسش نوشته بود اول دست و پا مو شل کرد ولی بعد همسرم گفت من که دارم میرم ولی این دختر فقط یه دوسته که باهاش درد دل میکنم، با تو نتونستم مثل یه دوست درد دل کنم با تو نه نمیشد حرف زد چون همش در حال غر زدن بودی ولی این منو میفهمه هیچ سنمی هم باهاش ندارم و خودش نامزد داره،که من شماره دختر رو ورداشتم شستمش گذاشتمش کنار که بعد خود دختره گفت بخدا علی همیشه از شما میگه،چرا درکش نمیکنید ووو
    میخوام بگم کار من اونموقع خیلی زشت و اشتباه بود! با این کارم نشون دادم که حتی سر سوزن به همسرم اطمینان ندارم( البته اون داشت میرفت واسه همیشه و من داغون بودن) ولی حالا که از همین تالار خیلی چیزها یاد گرفتم فهمیدم هیچ احساسی چه خوش چه عصبانیت و هر حسی موندنی نیست و لحظه ای اتفاق می‌افته بس چه بسا که آدم سعی کنه تو این بحرانها و لحظه ها خودشو به نحو احسن کنترل کنه اول صحنه رو ترک کنه و فقط چند بار تو دلمون اسم خدارو بیاریم خود اون تیزی احساس هیجانیت گرفته میشه! حالا شما میتونید بجای اسم خدا چیز دیگه ای رو بگید،دوست من مثلا تو این لحظه ها یه توپ دارم قل قلی رو میخونه و کلی هم تو دلش میخنده...
    شما به همسرتون نشون بدید که بهش اعتماد دارید، بهش احترام بذارید تا ایشون 100برابر به شما احترام بذاره و شخصیتشو اقتدارشو حفظ کنید همیشه و همجا! باید تفاوتهای یکدیگر رو بپذیریم و درک کنیم این خیلی مهمه...

    عزیزم وابستگی تو از کم به نقطه 0 برسون میدونم گفتنش آسونه ولی تمرین کن وابستگیت به خدا باشه و بس! بخدا تو این دنیا هیچی واسه آدم نمیمونه جز خودش! دختر و پسر گلت ازدواج میکنند میرند همسرت. انشالا که سایش همیشه بالا سرت باشه ولی همه رفتنی هستند تو و خدای خودت میمونید،تمام حرفهای دلتو به خود خدا بزن باهاش دوست باش و سعی کن اون عشقی که از خدا میگیری رو نسار بچه هات و همسرت کنی مهربونم ایشالا موفق میشه خانومم
    آرزو دارم،
    فاصله نباشه بین تو و تمام احساس های خوبت
    تو باشی و شادی باشه و یه دنیا سلامتی
    و امضاء خداوند بزرگ پای
    تمام آرزوهایت
    ویرایش توسط سوده 82 : یکشنبه 10 خرداد 94 در ساعت 01:44

  13. کاربر روبرو از پست مفید سوده 82 تشکرکرده است .

    آبی آسمان (یکشنبه 10 خرداد 94)

  14. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 خرداد 94 [ 15:56]
    تاریخ عضویت
    1393-12-18
    نوشته ها
    110
    امتیاز
    1,952
    سطح
    26
    Points: 1,952, Level: 26
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 43.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second Class3 months registered
    تشکرها
    235

    تشکرشده 155 در 73 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام سوه عزیزم،خواهر گلم
    تو خیلی مهربونی ومعلومه که خیلی اراده ی بالایی داری ولی من خیلی احساسی و ضعیفم جوری که همسرم میگه تمام رفتارايي که انجام میدی از قبل قابل پیش بینی هستش
    من هیچ چت یا پیامی ازش ندیدم فقط آخرین باری که فهمیدم باهاش حرف زده تعطیلات عید پارسال بود و من تا دیروقت خونه ی پدرم بودم چند بار بهش زنگ زدم که بیا دنبالم گوشيش همش مشغول بود اونم ساعت یک شب خلاصه اومد دنبالم و منم همش استرس داشتم تا صبح که بیدار شدیم شوهرم رفت طبقه‌ی پایین منم از فرصت استفاده کردم وگوشيشو نگاه کردم آخه شمارشو از قبل می شناختم وفهميدم که ساعت یک نصفه شب با اون حرف زده منم دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم آخه بارها این موضوع اتفاق افتاده بود ایشون انکار میکردن و منو راضی میکردن که داری اشتباه میکنی و.....

    از اون موقع که دعواي شدیدی داشتیم تاالان نزدیک پونزده ماه گذشته و منم تو این پا نزده ماه قول دادم بهش که دیگه شکی تو زندگی مون نباشه اونم گفتش که بااینکه تمام این حرفا خیالات خودته واصلن وجود نداره بااین وجود من دیگه تمومش میکنم منم از اونروز دیگه هیچوقت گوشی شو هرموچک نکردم بااینکه تمام حرکاتو رفت وآمداش مشکوک بود ولی دیگه من زیاد بهش گيرنميدادمو چکش نمی کردم تا چند روز پیش که فهمیدم اون شماره ای که این چند سال باعث دعواها مون شده ماله عشق دوران مجرديش بوده بخاطر این قضیه من داغون شدم ولی هنوز چیزی بهش نگفتم و فقط غصه می خورم دیگه نمیدونم الان با کسی درارتباطه یا نه ولی همیشه سرش تو گوشی و.....
    اینم بگم شوهرم خیلی رفتارش تغییر کرده تو این چند ماه گذشته هم با من هم با بچه ها وحسابيم بهمون ميرسه ولی من هرکاری میکنم نمیتونم بهش اعتماد کنم البته میدونم خودمم خیلی منفی وشکاکم وخیلی هم تلاش میکنم که خوب شم و بیخیال باشم چون دیگه واقعا اذیت میشم از این همه استرس و ترس و...........
    شوهرم آدم معتقدیم هست وهيچيم واسمون کم نميزاره به این خاطر میترسم چیزی بهش بگم میگم نکنه بازم مثله قبلنا بشه زندگی مون باز دوباره خراب شه
    از یه طرفم با این فکراي منفی و این روح و روان داغون خودم نمیدونم چکار کنم
    بازم ازت ممنونم خواهری زحمت کشیدی و خیلی خوشحالم کردی سوده جون انشاءالله که خدا تو همه ی مراحل زندگيت موفقت کنه عزیزم
    ویرایش توسط آبی آسمان : یکشنبه 10 خرداد 94 در ساعت 09:06

  15. کاربر روبرو از پست مفید آبی آسمان تشکرکرده است .

    سوده 82 (یکشنبه 10 خرداد 94)

  16. #29
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 خرداد 94 [ 15:56]
    تاریخ عضویت
    1393-12-18
    نوشته ها
    110
    امتیاز
    1,952
    سطح
    26
    Points: 1,952, Level: 26
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 43.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second Class3 months registered
    تشکرها
    235

    تشکرشده 155 در 73 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام دوستاي گلم
    چرا دیگه کسی به تاپيکم سرنميزنه میشه راهنمایی کنین که چه جوری وابستگيمو کمتر کنم وچکارکنم که شوهرم طرفم بیاد و بیشتر به زندگی مشترک اهمیت بده وچکارکنم که عشق قديميش تو ذهنش کمرنگ بشه

  17. #30
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 21 اسفند 94 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-12
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,513
    سطح
    30
    Points: 2,513, Level: 30
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 124 در 73 پست

    Rep Power
    30
    Array
    ابی اسمان عزیزم سلام...چقدر زندگی تو شبیه به زندگیمنه.....لحظه به لحظه زندگیت..چیزایی که میگی...انگار دارم سرنوشت خودمو میخونم....واااااای منم اتفاقا حوصله دخترم رو ندارم..سر کوچکترین چیزی سرش داد میکشم.........خیلی ناراحتم......دوستان به من کم لطفی دارن..به تایپیکم سر نمیزنن.....اما بچه های عزیز شما هیچوقت نمیتونین خودتون رو جای ما بزارین....وقتی شماره عشق قدیمی شوهرمون رو ببینیم....شما نیستین که دست و پاتون بلرزه...و صدای تپش قلبتون رو با گوشتون بشنوین....واقعا سخته...من ابی اسمان رو درک میکنم........

  18. کاربر روبرو از پست مفید خورشید30 تشکرکرده است .

    آبی آسمان (پنجشنبه 14 خرداد 94)


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:53 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.