موضوع: میخوام وضع پوشمو عوض کنم نظر بدید لطفا

سلام عزیزم. فرض کن همه بی حجاب دوست داشته باشن(که البته اینطور نیست) ولی رضایت خدا و وجدان خودت در حفظ حجاب باشه،بازم بنظرت باید به خاطر این موضوع، اعتقادات و از همه مهم تر رضای خدا رو زیر پا گذاشت؟ حجاب بنظر من موضوع مهم و عمیقی است که نمیشه بدون تفکر ازش رد شد. ببین هدفت از حجاب چیه.چرا گفته شده که حجاب رو حفظ کنیم.در این مورد بیشتر فکر کن و مطالعه کن.در این صورت پایه اعتقادی رو محکم کنید.و با خودتون به نتیجه برسید. در ازدواج فاکتور های مختلفی دخیله و صرفا ظواهر تعیین کننده نیست.پس خودتون رو با دوستتون مقایسه نکنید.در مورد اون آقا هم درست عمل کردی و بایستی به خودت و انتخابت افتخار کنی. بنظر من هدف وسیله رو توجیه نمیکنه. ان شاألله که به لطف و یاری خدا، مورد مناسبی نصیبتون بشه و خوشبخت باشید.

سلام دوست عزیز
یکم در مورد کاری که میخوای انجام بدی فکر کن
آدم میتونه با حجاب هم شیک بگرده لازم نیست که بخوای طرز پوششت رو عوض کنی باید طرز فکرتو نصبت به زندگی عوض کنی
من که یه پسر هستم به شخصه اصلا طرف دخترهایی که طرز پوششون درست نیست نمیرم و اکثر پسرها هم همینطور هستن و بیشتر هدفشون دوستیه، اینقدر زندگی خودتون رو با دوستات مقایسه نکن توی این انجمن یه گشتی بزنی میبینی نتیجه ازدواج کسایی که از نظر اعتقادی با هم فرق داشتن چیه{پسر مذهبی، دختر غیر مذهبی }
بزار رک بهتون بگم به نظر من شما توی شخصیتتون یه سری ضعف داری که مهم ترین اونا نداشتن اعتماد به نفس و عزت نفسه و شما میخوای با این کارت اون ضعف هایی رو که داری پشت جسمت و ظاهرت پنهان کنی تا بقیه نتونن این چیزا رو ببینن و به نظر من اینکه بخوای از جسمت برای بهت نشون دادن شخصیتت استفاده کنی اصلا کار درستی نیست و شما رو در مسیری قرار میده که باعث میشه بقیه از جسمت سوءاستفاده کنن و بعدش تنهات بزارن درست همون کاری که اون پسر خواست کنه و خودت هم خوب میدونی اصلا ارزشتو نداشت، نباید به خاطر اینکه به یه آدم بی ارزش برسی از ارزش های خودت کم کنی
ان شاءالله خدا راه درست رو به هممون نشون بده
موفق باشید
یاعلی...

سلام خانم چارضد



گفته بودید نظر بدید در مورد موضوع تاپیک ، من هم بعنوان یک تک نظر ، نظر خودم رو اعلام میکنم ، الزاما نظر من درست نیست ، بلکه فقط بعنوان نظر شخصی نود و سه میتونید در نظر داشته باشیدش...



من بعنوان یک پسر عاقل و بالغ و باشخصیت؟؟ و باکلاس!! ، بشخصه ، در نظرم دخترخانمهایی که حجاب کامل دارند ، جلوه و ابهت و وقار غیرقابل وصفی دارند... البته منظورم از این چادری الکی پلکی ها نیست ها ، از این دختر خانمهایی منظورم هست که واقعا به پوشوندن تک تک نقاط بدنشون حساس هستند و یکسره مراقبت حجابشون هستند و مثل یک نفر که میره از بانک یک کیف پر از پول میگیره و توی خیابون مدام یکسره چپ و راستش رو نگاه میکنه تا مبادا داراییش به یغما بره ، دخترخانمهایی که اینچنین از گوهر وجودیشون مراقبت میکنن از دیدنشون کیف میکنم.... البته خوب مطمئن هستم که شما متوجه هستید که منظورم از این صحبت این نیست که بخوام بر اساس چادری و غیر چادری بودن افراد ، برچسب بزنم و بگم چادریها خوب هستند و مثلا مانتویی ها خوب نیستند.. قطعا اینطور نیست و برای یک زن قطعا عفاف و حیا خیلی بالاتر از پوشش هست ... عفاف و حیا هم چیزی هست که شاید خیلی از دخترهای چادری نداشته باشن و از اونطرف بعضی دخترهای مانتویی داشته باشن و باید دخترهای چادری برن سر کلاس درس این افراد درس حیا و عفاف ببینن...
من فقط اینجا دارم نظر خودم رو در مورد علاقه ام به پوشش یک خانم میگم همونطور که یک خانم ممکن از یک اقا با تیپ اسپرت خوشش بیاد و یک خانم هم از اقایون کت و شلواری... و مجددا تاکید میکنم صحبتم سر خوب و بد بودن افراد بر اساس پوشش نیست.



حتی اگه این اقا پسرهای که قبل ازدواج انواع و اقسام دوست دخترها رو داشتن نگاه کنید ، درنهایت میبینید با دختری ازدواج میکنن که حداقل در پوشش ، محجوب تر از اون دوست دختر های اقا پسر هستند...



یک خاطره هم بگم فکر کنم بدرد تاپیک شما بخوره، من کشورهای مختلفی بودم ، یک دوره ای ، توی یک کشور مسلمون اقامت داشتم که البته هیچ اجباری برای پوشش خانمها نبود... اونجا سیستم طوری بود که پسرهای 18-19 ساله غالبا دوست دختر داشتن و انواع و اقسام لذتهای جنسی رو توی همون سنین کم میتونستن تجربه کنن... یادم میاد یک روز با یک اقا پسر که با هم دوست شده بودیم، داشتم صحبت میکردم که اون هم دوست دختر داشت ... بعد حرف جالبی بهم میزد.. میگفت ، من دوست دارم بیام زن ایرانی بگیرم... وقتی ازش پرسیدم چرا؟ گفت اخه من دوست ندارم زنم مثل دوست دخترم باشه ، دوست دارم زنم حجاب داشته باشه مثل دخترهای کشور شما... البته طفل معصوم اون پسره یک تصویر ناقص از ایران تو ذهنش بود و فکر میکرد همه اینجا حجاب خیلی خوب و کاملی دارن نمیدونست اینجا بعضی خانمها لباسهایی میپوشن که صد برابر یک خانم خارجی که با لباس نیمه برهنه میاد بیرون محرک تره... بگذریم .. خلاصه منظورم اینه که این موضوع که اقایون دنبال نجابت هستند و یکی از فاکتورهای نجابت هم داشتن حجاب هست ، مختص به ایران و مردهای ایرانی نیست ....



البته من اینجا نمیخوام شما رو تشویق کنم که حجاب چادر داشته باشید یا مانتو ، گرچه هر چه باحجاب تر ، پسندیده تر ... ولی این موضوعی هست که به شخصیت و تربیت و محیط خانواده و ارزشهای شما برمیگرده ... برگردید به ذات خودتون و جواب این سوالتون رو پیدا کنید ... اگر شما از بچگی ، حجاب چادر در فرهنگ خانوادتون بوده واین بصورت ناخوداگاه در ذهن شما جا باز کرده باشه، مطمئن باشید اگه الان شما این حجاب رو کنار بزارید و همسری انتخاب کنید که این مدل حجاب ضعیف تر رو بپسنده ، مطمئن باشید که بعد در زندگی به مشکل میخورید ، چون ارزشهایی که از کودکی درون شما شکل گرفته ، در تعارض با ارزشهایی همسرتون هست ... و بعد که کمی عطش عشق در زندگی فروکش کرد ، یکسره در تضاد خواهید بود... چون اگر بخواید چادری بشید با ارزشهای همسرتون تضاد خواهید داشت و اگر بخواید با همون حجاب ضعیف بچرخید ، با ارزشهای کودکی و خانوادگی خودتون در تضاد خواهید بود و دچار عذاب وجدان و احساس گناهکار بودن خواهید بود... پس برای جواب سوال که میخواید چه پوششی داشته باشید ، فارغ از اینکه هنوز ازدواج نکردید و دغدغه تنهایی دارید ، به درون خودتون و ارزشهای خودتون برگردید تا کمترین اسیب رو ببینید...



اما در مورد اون اقایی که گفتید مومن و مذهبی هست و خانمش حجاب خوبی نداره ، من با این موضوع کمی مشکل دارم ، ما همه مسلمون هستیم .. ولی خیلی افراد کمی هستند که مومن واقعی و مذهبی باشند ... مگر دیندار بودن و مومن بودن به همین راحتی هست؟ متاسفانه من توی بعضی از تاپیکهای دیگه هم میبینم که طرف اولش خودش رو میاد معرفی میکنه و توی صفاتش میگه مذهبی هست و از اونطرف انواع و اقسام گناهانی که همچنان درگیرش هست رو نام میبره ... مگر مذهبی بودن به خانواده ربط داره و یک چیز ارثی هست که" گیرم پدر تو بود فاضل از فضل پدر تو را چه حاصل؟" صحبت این نیست که قراره ما معصوم باشیم .. ولی میگم حداقل حرمت کلمه "مومن بودن " و "مذهبی بودن" رو حفظ کنیم و برای هر کسی به راحتی خرج نکنیم ، صرفا برای کسی این صفات رو به کار ببریم که وقتی جامعه اون ادم رو میبینه یاد پیغمبر و ائمه بیفته... مگر مومن بودن فقط به نماز خوندن و روزه گرفتن و حج رفتن و... هست؟ میدونید این خانمهایی که با پوشش تحریک کننده توی خیابون راه میرن ، اگه پسر یا مردی با دیدنشون تحریک بشه و بعد خودارضایی کنه ،برای اون خانم هم گناه خودارضایی اون طرف رو مینویسن؟ پس هیچ وقت یک مرد که به معنای واقعی مومن و مذهبی باشه اجازه نمیده همسرش با هر نوع پوشش زننده ای توی جامعه ظاهر باشه مگر اینکه در مورد همسر دوست شما ، ایشون کر و کور و عاشق شده باشه که بحثش جداست....



اما در مورد موضوع اخر و جداییتون از اون اقا بخاطر پوشش ... داستان حضرت موسی و حضرت خضر رو که شنیدید حتما؟

موسی علیه السلام مامور می شود که برای فرا گرفتن علومی - که جنبه نظری نداشت بلکه بیشتر جنبه عملی و اخلاقی داشت - نزد پیامبر و عالم بزرگ زمانش رود.

او بار سفر را بست و به سوی جایگاه خضر با یکی از یارانش به راه افتاد؛ حوادث اثناء راه بماند، هنگامی که به خضر رسید، پیشنهاد خود را به آن معلم بزرگ، مطرح کرد؛ او نگاهی به موسی علیه السلام افکند و گفت: «باور نمی کنم در برابر تعلیمات من، صبر و شکیبایی داشته باشی! » ولی موسی علیه السلام قول شکیبایی داد.
سپس سه حادثه مهم یکی بعد از دیگری اتفاق افتاد؛ نخست سوار بر کشتی شدند و «خضر» اقدام به سوراخ کردن کشتی کرد که بانگ اعتراض موسی بر خاست، و خطر غرق شدن کشتی و اهلش را به خضر گوشزد نمود؛ ولی هنگامی که خضر به او گفت: «من می دانستم تو، توان شکیبائی نداری! موسی از اعتراض خود پشیمان گشت و سکوت اختیار کرد، چرا که قرار گذاشته بود لب به اعتراض نگشاید تا خضر خودش توضیح دهد.
چیزی نگذشت در مسیر خود به نوجوانی برخورد کردند «خضر» بی مقدمه اقدام به قتل او کرد! منظره وحشتناک کشتن این جوان ظاهرا بی گناه، موسی علیه السلام را سخت از کوره به در برد، و بار دیگر تعهد خود را فراموش کرد و زبان به اعتراض گشود، اعتراض شدیدتر و رساتر از اعتراض نخستین، که چرا انسان بی گناه و پاکی را بی آن که مرتکب قتلی شده باشد کشتی؟ به یقین این کار بسیار زشتی است!
برای دومین بار، خضر پیمان خود را با موسی علیه السلام یاد آور شد و به او گفت اگر بار سوم تکرار کنی همیشه از تو جدا خواهم شد؛ موسی فهمید که در این مورد سر مهمی نهفته است و سکوت اختیار کرد تا خضر خودش بموقع توضیح دهد.
چیزی نگذشت که سومین حادثه رخ داد؛ آن دو وارد شهری شدند، مردم شهر حتی حاضر به پذیرایی مختصر از آنان نشدند، ولی خضر علیه السلام به کنار دیواری که در حال فرو ریختن بود رسید، آستین بالا زد و از موسی نیز کمک خواست تا دیوار را مرمت کند، و از فرو ریختن آن مانع شود؛ باز موسی علیه السلام پیمان خود را به فراموشی سپرد و به معلم خویش اعتراض کرد که آیا این دلسوزی در برابر آن بی مهری منطقی است؟ اینجا بود که خضر اعلام جدایی از موسی علیه السلام نمود، چرا که سه بار پیمان شکیبایی را که با خضر داشت شکسته بود؛ ولی پیش از آن که جدا شوند، اسرار کارهای سه گانه خود را برای او برشمرد و پرده از آن برداشت.در مورد کشتی گفت: پادشاهی ظالم و جبار، کشتیهای سالم را غصب می کرد و من کشتی را معیوب ساختم تا مورد توجه او قرار نگیرد؛ زیرا کشتی تعلق به گروهی از مستضعفان داشت و وسیله ارتزاق آنها را تشکیل می داد.
جوان مقتول فردی کافر و مرتد و اغواگر بود و مستحق اعدام، و بیم آن می رفت که پدر و مادرش را تحت فشار قرار دهد و از دین خدا بیرون برد.
و اما آن دیوار متعلق به دو نوجوان یتیم در آن شهر بود، و زیر آن گنجی متعلق به آنهانهفته بود؛ و چون پدرشان مرد صالحی بود، خدا می خواست این گنج را برای آنها حفظ کند؛ سپس به او حالی کرد که من این کارها را خود سرانه نکردم؛ همه به فرمان پروردگاربود!

در اینجا موسی علیه السلام از خضر جدا شد، در حالی که کوله باری از علم و آگاهی و اخلاق را همراه خود می برد.

این داستان به درد زندگی تک تک ما میخوره .. نه جایگاه ما با جایگاه حضرت موسی قابل قیاسه و نه نعوذبالله حضرت خضر با خداوند قابل قیاس هست ... حضرت موسی با اینکه پیامبر بود نمیتونست از حکمت کارهای خضر سر در بیاره ... حالا ما چطور میخوایم از حکمت کارهای خدا سر در بیاریم ؟ بهترین کار همون کاری بوده که شما انجام دادید که وظیفتون رو انجام دادید ولو اینکه اخر داستان برای شما به ظاهر شیرین نبوده و به اون اقا نرسیدید گرچه اگر خدا پرده از حکمت اخر داستان برمیداشت ،احتمالا نه تنها الان از اون اتفاق شاکی نبودید بلکه روزی هزار بار هم شاکر خدا میبودید... که البته شاید این هم پاداش همون انتخاب راه درست شما بوده... من نمیخوام داستان پردازی کنم و اینها صرفا احتمالات تراوشی از ذهن ناقص من هست ولی میگم کار درست مطابق با میل خداوند رو انجام بدید و اعتماد کامل داشته باشید به حکمت خداوند... برخلاف حضرت موسی که به خضر اعتماد نداشت و از این اعتماد نداشتن در نهایت پشیمان شد ...