سلام
حال روحیم خوب نیست ،چون حرکت مفیدی تو زندگیم ندارم ،پنج شیش سال درگیر مشکلات زیاد بودم ،الان لاک پشتی دارم به جلو حرکت میکنم و اونقدر ها هنوز از بند مشکلاتم رها نشدم و ترس ها هست هنوز باهام و...
اما حقیقتش خیلی تحت فشار روحیم ،ازجانب خودم که برای زندگیم کاری نمیکنم شماره1 و این چیزی که جدید میخوام بگم اینه که جدیدا فهمیدم بابام از مادرم بدتره! کاملا روی کارام حساسه ، مثلا جاهایی که میرم ،نگید نگرانه نه منظورم این نیست ،مشکوکه حالا نمیدونم این از وجود خودشه یا مادرم اینو دروجودش ایجاد کرده .اخه من جای بدی بخوام برم که با بابام نمیرم!! چه احمقی اینکارو میکنه خب.ولی وقتی برمیگردم ماشین یه سری حرفا و رفتار عجیب داره . بابای من نمیدونست من کلاس چندم هستم باورکنید اینه که غیر عادیش میکنه
خیلی دلش میخواد سر دربیاره از کارام ، وقتی میگم جایی میخوام برم کلی گوش تیز میکنه و روی تمام کلماتم حساسه. بهش میگم سر راه من نیا من خودم میام ولی میاد.دلیل اصرارام هم قبلا گفتم ظاهر بسیار نامناسب پدرم هست،خب خجالت مبکشم کی ابنجوری میگرده وقتی بهتر میتونه باشه لااقل معمولی نه کثیف و گاهی پاره. اینها اصلا به بهداشت و پرداخت به ظاهر اهمیت نمیدن ، فقط میخوان پولشون پس انداز شه
چیز دیگه که اذیت میکنه ،گزارش دادنش هست کامل نقطه به نقطه تمام حرفا و مکان ها و کارهایی که کردمو به مادرم گزارش میده ،خیلی بدم میاد از اینکار بابام 65 سالشه بچه که نیس
خیلی بد گفتم ،چون حال روحیم گفتم که خوب نیست ،اطاقم بهم ریخته و یک هفته ست که مرتبش نمیکنم یا مشغول خواب هستم یا خور.
امشب رفتم چیزی بخرم احساس کرم کفشم ظاهرش و پاشنش ساییده شده کلی خجالت کشیدم جلوی ادمهایی که اونجا بودن. اخه خیلی وقته باید برم کفش بخرم نمیرم معلوم نیست چرا شاید من هم خسیس شدم،بعد رفته بودم یه چیز لوکس غیر ضروری بخرم (البته قیمت معمولی مثلا قیمت یه کفش معمولی)
شاید فردا حالم بهتر بشه بهتر توضیح بدم. یه چیزی یگید حالم بهتر شه خیلی سردر گم هستم و حالم بده
علاقه مندی ها (Bookmarks)