به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 مهر 94 [ 16:52]
    تاریخ عضویت
    1393-9-02
    نوشته ها
    54
    امتیاز
    1,526
    سطح
    22
    Points: 1,526, Level: 22
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 36.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    69

    تشکرشده 37 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array

    اوضاع روحی روانیم خوب نیس، با خانوادم مشکل داریم

    سلام

    حال روحیم خوب نیست ،چون حرکت مفیدی تو زندگیم ندارم ،پنج شیش سال درگیر مشکلات زیاد بودم ،الان لاک پشتی دارم به جلو حرکت میکنم و اونقدر ها هنوز از بند مشکلاتم رها نشدم و ترس ها هست هنوز باهام و...

    اما حقیقتش خیلی تحت فشار روحیم ،ازجانب خودم که برای زندگیم کاری نمیکنم شماره1 و این چیزی که جدید میخوام بگم اینه که جدیدا فهمیدم بابام از مادرم بدتره! کاملا روی کارام حساسه ، مثلا جاهایی که میرم ،نگید نگرانه نه منظورم این نیست ،مشکوکه حالا نمیدونم این از وجود خودشه یا مادرم اینو دروجودش ایجاد کرده .اخه من جای بدی بخوام برم که با بابام نمیرم!! چه احمقی اینکارو میکنه خب.ولی وقتی برمیگردم ماشین یه سری حرفا و رفتار عجیب داره . بابای من نمیدونست من کلاس چندم هستم باورکنید اینه که غیر عادیش میکنه

    خیلی دلش میخواد سر دربیاره از کارام ، وقتی میگم جایی میخوام برم کلی گوش تیز میکنه و روی تمام کلماتم حساسه. بهش میگم سر راه من نیا من خودم میام ولی میاد.دلیل اصرارام هم قبلا گفتم ظاهر بسیار نامناسب پدرم هست،خب خجالت مبکشم کی ابنجوری میگرده وقتی بهتر میتونه باشه لااقل معمولی نه کثیف و گاهی پاره. اینها اصلا به بهداشت و پرداخت به ظاهر اهمیت نمیدن ، فقط میخوان پولشون پس انداز شه


    چیز دیگه که اذیت میکنه ،گزارش دادنش هست کامل نقطه به نقطه تمام حرفا و مکان ها و کارهایی که کردمو به مادرم گزارش میده ،خیلی بدم میاد از اینکار بابام 65 سالشه بچه که نیس

    خیلی بد گفتم ،چون حال روحیم گفتم که خوب نیست ،اطاقم بهم ریخته و یک هفته ست که مرتبش نمیکنم یا مشغول خواب هستم یا خور.
    امشب رفتم چیزی بخرم احساس کرم کفشم ظاهرش و پاشنش ساییده شده کلی خجالت کشیدم جلوی ادمهایی که اونجا بودن. اخه خیلی وقته باید برم کفش بخرم نمیرم معلوم نیست چرا شاید من هم خسیس شدم،بعد رفته بودم یه چیز لوکس غیر ضروری بخرم (البته قیمت معمولی مثلا قیمت یه کفش معمولی)
    شاید فردا حالم بهتر بشه بهتر توضیح بدم. یه چیزی یگید حالم بهتر شه خیلی سردر گم هستم و حالم بده

  2. کاربر روبرو از پست مفید shabnam22 تشکرکرده است .

    voroujak (جمعه 08 خرداد 94)

  3. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 مهر 94 [ 16:52]
    تاریخ عضویت
    1393-9-02
    نوشته ها
    54
    امتیاز
    1,526
    سطح
    22
    Points: 1,526, Level: 22
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 36.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    69

    تشکرشده 37 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بزارید یکم خلاصه بگم
    من تو خانوادم تحت فشارم،اینکه اینقدر تحت فشار هم هستم بیشتر به دلایل مالی هست
    ماتوی شهرستانی هستیم که زیاد به دختر اهمیت نمیدن ،یعنی زود شوهرش میدن راحت بشن یعنی شهرمادر پدریم انیجوریه ،شهرالانیم بهترو بزرگتره. و باز اینکه اینقدر تحت فشارم اینه که علاوه به اینکه پدر دلسوز ومهربونی هیچوقت نداشتم ،مادر بد و خودخواهی هم دارم چون ما وضع مالیمون متوسطه و اونجور نیس که مجبور باشن از شر یکی راحت باشن مگه اینکه خودخواه باشن و حریص. که پدر مادرمن هستن. مادرم میگه همه چیز مال منه. انگار نه که اون مارو به دنیا اورده و ما هم از زندگی سهمی داریم.

    وقتایی که تحت فشارمیزارنم هرکاری ازم برمیاد دیشب توی اعصاب خوردی نزدیک بود به هماسه مون بدون دلیل فحش بدم.البته من نسبت به سال پیش خیلی کمتر پول و خرج براشون میتراشم . ولی حرص و خودخواهی چیز خیلی بدیه

    من یکی دوسال وقت میخوام تا خیلی بهتر از این بشم ولی اینا دارن خونمو توشیشه میکنن از بس مشکوکن و اذیت میکنن و برای هر خرجی حتی یک صبحونه ساده ازار میدن

    من دوسال یپش تصادف بدی داشتم و هنوز نتونستم خودم باشرایطتم وفق بدم، برای همین نه سرکار رفتم و نه درسمو ادامه دادم. تا یکی دوسال اینده معلوم میشه میخوام چکار کنم . یا ادامه میدم یا میرم سرکار.الان 26 ساله هستم.مامانم میگه دختر 40ساله

    نمیتونم بهشون بگم میخوام شاید کمکی درس بخونم چون میزارن ،به خدا نمیزارن . ترم اخری که داشتم روی پایان نامه م کار میکردم به مادرم گفتم تو این یه ترم به من کاری نداشته باش تا من تموم کن. ولی هرروز که میشستم پشت کامپیوتر تاکارمو انجام بدم .داستان میساخت داره با رفیقاش تو اینترنت میچرخه. ااگار نه انگار من پایان نامه دارم

    بعدا فهمیدم همه کاراش عمدی بوده. چون برای برادرم که الان ترم سه هست .تمام ابزار ارامش ذهنشو براورده میکنه

    ایا راه حل اینه که من ساکت تر از این همیشه کنج خونمون بشینم جاییی هم نرم هرموقع گرسنه بودم نون خالی بخورم تا این روزا بگذره؟

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 دی 94 [ 23:14]
    تاریخ عضویت
    1393-7-24
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    1,608
    سطح
    23
    Points: 1,608, Level: 23
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    83

    تشکرشده 39 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ببین من خودم مشکلات تورو دارم میتونی دوتا تاپیکمو ببینی شاید مفید باشع برات


    به نظر من زیاد دنبال دلیل نباش خل ادمهای ساده ای که میگی حریص هستن ولی پیداست که از دنیا به کمترینش راضی هستن چطوری انتظار داری تورو درک کنن؟


    یکم وانمود کن اونجوری که اونا میخوان هستی ،یکم سرعت بده به کارات ، هدفمند تر شو
    با حساسیتشون حساس نشو ،فکرتو منحرف کن ، به هرچیزی که دوست داری

    ببخش من خودم هم مشکل دارم تو این زمینه


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 22
    آخرين نوشته: شنبه 24 اسفند 92, 13:57

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:28 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.