تا الان با هیچ کس درموردش حرف نزدم
چون نمیتونم برام خیلی سخته ,مامانم خبر نداره
ب همه ی اونایم ک اون شب گفتم بهم زدیم هیچ کدومشون باور نکردن همه فک کردن یه قهر سادس
حتی خواهرم ازم یه کلمه نپرسید چرا همچین حرفی زدی ک بشینم باهاش یه دل سیر درددل کنم
تو دلم پر حرفه تا تنها میشم میزنم زیر گریه
اشتهام کلا کور شده در طول روز فقط چند قاشق غذا میخورم بعدش حالت تهوع بهم دس میده و بغض میکنم و میرم تو اتاق
همش پیاماشو میخونم و مرورشون میکنم
ب عکسش نگا میکنم و دلتنگتر میشم
با این کارام فقط دارم مامانمو اذیت میکنم
علاقه مندی ها (Bookmarks)