به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 32
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 خرداد 94 [ 15:56]
    تاریخ عضویت
    1393-12-18
    نوشته ها
    110
    امتیاز
    1,952
    سطح
    26
    Points: 1,952, Level: 26
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 43.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second Class3 months registered
    تشکرها
    235

    تشکرشده 155 در 73 پست

    Rep Power
    28
    Array

    1 وابستگی بیش از حد به شوهرم برام عذاب آور شده،راه برون رفت چیه ؟

    سلام بچه‌ها من خیلی وقته که عضو این سايتم وکم وبیش با اسم من آشنايين نمیخواستم تاپيک بزنم ولی از دیروز دوباره حالم بد شده یه مدتی بود میتونستم احساساتمو کنترل کنم ولی از دیروز دوباره فکرهای منفی افتاده به جونم جوری که دیشب تاصبح نتونستم بخوابم
    من 28سالمه وده ساله ازدواج کردم وليسانس دارم وبيکارم هستم دراصل خانه دارم مشکل من مربوط به شش سال پیشه،ميدونين من عاشق شوهرمم وخودم میدونم بهش وابسته م وخیلی هم احساساتيم واز این خصوصیات خودمم اصلن راضی نیستم
    چهارساله اول ازدواجم عالی بود ولی همیشه سایه یه زن تو زندگیم بود چون شوهرم تو دوران عقد جریان عشق مجرديشو همراه باخاطراطي که باهاش داشت ولی نتونستن به هم برسن و اون خانوم ازدواج کرده بود و خلاصه همه مشخصاتشم شامل اسم وفامیل و شغل و همه رو واسم کفت خلاصه دیگه بحثی آرش نشد ولی من همیشه حس لعنتی ترسو داشتم تابعدازچهارسال اس های مشکوک و تلفن های مشکوک شوهرم شروع شد ولی وقتی ازش چیزی می‌پرسیدم قانعم میکرد که مشکلی نیست ولی کماکان ذهن منو درگیر و مشغول میکرد جوری که حس کنجکاوی و ترس لعنتی تمام جسم و روحم دربرميگرفت شروع کردم به چک کردن شوهرم و وسوالاي جور وا جور ،اونم اوایل بهم توضیح می داد ولی کم کم گفت (تقریبا بعدازيه سال)که آره من اصلن تورو دوست نداشتم و ندارم وهرکاريم میکنم که بهت علاقمند بشم فایده نداره من قبلا عاشق یه نفر دیگه بودم و نميتونم دوباره اون حس وباکس دیگه ای تجربه کنم

    دوستان الان که دارم اینا رو می نویسم تموم صورتم ازگريه خیس شده و خلاصه دیگه از اون روز به بعد دعواها مون شروع شد قهرهای هرروز وطولانی هرروز بيشتروبيشتر ازهم فاصله گرفتیم من مطمئن بودم که با کسی دیگه درارتباطه ولی درحد تلفن واس مطمئن بودم ولی اون حاشا میکرد و میگفت تو روانی و مشکل داری دعواهای ما بالا گرفت جوری همه ی خانواده هامون فهمیدن وشوهرمم گفت وبه همه اعلام کرد که من اصلن اینو دوست ندارم نمیخوام باهاش زندگی کنم ولی من اون شماره ای که شوهرم باهاش در تماس بودو ازتوگوشيش دیده بودم حتی بهشم زنگ زدم همیشه اون شماره تو ذهنم بود ببخشید اگه خیلی طولانی دوست دارم با جزئیات بگم که بتونين کمکم کنین دیگه بیشتر ازاین سرتونو درد نیارم اختلافات ما حدود سه چهار سال طول کشید من بیشتر رفتارهای خودمو تغییر دادموباکمک نصیحت های دوستان و آشنایان زندگی مون روبه بهبودی رفت پارسال ایام تعطیلات بود که من ازتو گوشی همسرم بازم اون شماره لعنتی بازم دعوا وبعد از تعطیلات دوباره باهم خوب شدیم شوهرم بهم گفت این شماره رو از ذهنت خارج کن اون‌جوری که تو فکر میکنی نیست وخیلی چیزای دیگه که منو امیدوار کرد دیگه از پارسال تا الان زندگیمون آروم تر شده ولی یکی دو روزه شوهرم رفته مأموریت کاری

    من با بچه هام تو خونه تنهاییم دیشب سرم تو گوشیم بود که یاد اون شماره افتادم البته اینم بگم که این مدتی شوهرم بازهمش سرش تو گوشيه و مشغول چت کردن ولی من چیزی بهش نگفتم که مشکلی پیش نیاد خلاصه دیشب یه برنامه نصب کردم که هر شماره ایو بهش بدی بخوای صاحب اون خطو بشناسی اسمشو مياره بالا منم اون شماره رو بهش دادم واسم لعنتی همون عشق دوران مجردی شوهرم بود اون لحضه انگار دنیا رو سرم خراب شد شوهرمم تا چند روز دیگه نیستش از دیشب بدنم داره میلرزه و سرم گیج می ره و همش گریه میکنم و وقتی شماره همسرم و دیدم که همش آنلاينه غیرمستقیم بهش حرف زدم واز صبح هم حالت قهريم و دیگه ازش خبری نگرفتم

    حالام که اینارو واستون گفتم میخوام راهنمایی و کمکم کنید چون اين روزا به خاطر استرس و اعصاب خورد ی که این چند سال واسه خودم درست کردم الان موهام شروع به سفید شدن کرده و صورتم همیشه پژمرده س و بدنم ميلرزه و بعضی وقتام اسم چیزی رو فراموش میکنم یادم نميوفته خلاصه خیلی حالم بده وبدترازاینم من دیگه نمیخوام شوهرم خوب بشه چون میدونم اون براش مهم نیست اگه چیزی بهش بگم باز شروع میکنه میگه تو دیونه ی روانی هستی و کاری میکنه که همه بفهمن

    من دیگه شوهرم و کاراش واسم مهم نیست نمیخوام بیشتر ازاین خودمو اذیت کنم ازتون میخوام بهم راهکار بدین که چکارکنم که حال خودم خوب بشه که به همسرم و ابسته نباشم . بازم معذرت میخوام که خیلی طولانی شد ببخشید

  2. 2 کاربر از پست مفید آبی آسمان تشکرکرده اند .

    بانوى مهر (سه شنبه 05 خرداد 94), شیدا. (سه شنبه 05 خرداد 94)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    سعی در کتترل احساسات داشته باشید . اجازه ندید اونها شما رو کنترل کنند.

    با به دست گرفتن احساسات می تونید زندگی تون رو مدیریت کنید . پرداختن و کنکاش هر چه بیشتر این مساله به زندگی تون آسیب خواهد زد و از بین رفتن قبح یک کار انجام اون را راحت تر می کنه.

    به همسرتون با رفتاراهاتون بهانه و مجوز بیشتر برای راه دادن اون خانم به زندگی تون ندید.
    هر چه اون مساله از نظر شما بی اهمیت تر جلوه کند قوام زندگی تون بیشتر‌خواهد بود.

    اون همسر شماست و پدر فرزندانتون اون خانم هم متاهل هستند جای نگرانی نیست فقط می ماند به دست آوردن قلب همسرتان.
    به همسرتان تزریق کنید که بهشون اعتماد دارید و واقعا هم از دل وجان باشد تا اگر هم در راه نادرستی قرار گرفته اند به خاطر عذاب وجدان راه درست را انتخاب کنند.

    کنکاش و حساسیت بیشتر روی این مساله نمی گذاره شما مدیریت درستی داشته باشید.
    خودتون را دوست داشته باشید و اعتماد به نفستون را بالا ببرید.

  4. 3 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    anyy (سه شنبه 05 خرداد 94), she (دوشنبه 01 تیر 94), آبی آسمان (سه شنبه 05 خرداد 94)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 خرداد 94 [ 15:56]
    تاریخ عضویت
    1393-12-18
    نوشته ها
    110
    امتیاز
    1,952
    سطح
    26
    Points: 1,952, Level: 26
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 43.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second Class3 months registered
    تشکرها
    235

    تشکرشده 155 در 73 پست

    Rep Power
    28
    Array
    بی نهایت عزیزم خیلی ازشما ممنونم بابت راهنماييتون مشکل اینجاست که نمیتونم احساساتمو کنترل کنم وقتی از چیزی ناراحت میشم تا اونو بهش نگم آرامش ندارم البته فقط درمورد شوهرم اینجوریم از بقیه ی دوستان هم خواهش میکنم که به تاپيک منم یه سری بزنن

  6. #4
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 27 تیر 94 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    322
    امتیاز
    6,682
    سطح
    53
    Points: 6,682, Level: 53
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 99.9%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First Class31 days registered5000 Experience Points
    تشکرها
    354

    تشکرشده 728 در 228 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم
    واقعا متأسفم خواهر خوبم من نمی دونم چی باید بگم اما راجب تاپیکت یه پیشنهاد دارم که عنوانش رو عوض کنی به نظرم دوستان زودتر راهنماییت می کنند
    ان شاء الله که هر چه زودتر به آرامش برسی

  7. 2 کاربر از پست مفید بانوى مهر تشکرکرده اند .

    maryam123 (سه شنبه 05 خرداد 94), آبی آسمان (سه شنبه 05 خرداد 94)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 خرداد 94 [ 15:56]
    تاریخ عضویت
    1393-12-18
    نوشته ها
    110
    امتیاز
    1,952
    سطح
    26
    Points: 1,952, Level: 26
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 43.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second Class3 months registered
    تشکرها
    235

    تشکرشده 155 در 73 پست

    Rep Power
    28
    Array
    ممنونم از شما دوست گلم بانوی مهر،مهربان
    میشه خواهشا بگین چه جوری عنوان تاپيکو عوض کنم

  9. #6
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 27 تیر 94 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    322
    امتیاز
    6,682
    سطح
    53
    Points: 6,682, Level: 53
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 99.9%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First Class31 days registered5000 Experience Points
    تشکرها
    354

    تشکرشده 728 در 228 پست

    Rep Power
    0
    Array
    از مثلث کنار پستت عزیزم
    عنوانی باشه که کاربرا رو جذب تاپیکت کنه گلم

  10. 3 کاربر از پست مفید بانوى مهر تشکرکرده اند .

    anyy (چهارشنبه 06 خرداد 94), maryam123 (سه شنبه 05 خرداد 94), آبی آسمان (سه شنبه 05 خرداد 94)

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 خرداد 94 [ 15:56]
    تاریخ عضویت
    1393-12-18
    نوشته ها
    110
    امتیاز
    1,952
    سطح
    26
    Points: 1,952, Level: 26
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 43.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second Class3 months registered
    تشکرها
    235

    تشکرشده 155 در 73 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام بانوی مهر ممنون از لطف شما از دوستان دیگه م خواهش میکنم به تاپيک منم سر بزنن و با راهنمایی هاشون بهم کمک کنندتا بتونم آرامش داشته باشم این چهار روزه که شوهرم رفته مأموریت منم مدام گوشی دستمه و منتظرم که شوهرم بهم پیام یا زنگ بزنه و مدام در حال چک کردنش هستم و تا میبینم آنلاينه زیاد طول کشیده سریع منم پیام میدم که آره داری باکی چت میکنی و.......
    تورو خدا بهم راهکار بدین بتونم قوی باشم و اینقدر خودمو اذیت نکنم راستش من خودم همه ی راهها رم امتحان کردم مثلا باشگاه استخر کلاس مشاوره ولی تاثيرشون مقطعيه و بازم من مثل اول میشم

    دوستان خواهشا تو تاپيک منم پست بزارين

  12. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 تیر 94 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-9-22
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    1,387
    سطح
    20
    Points: 1,387, Level: 20
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    39

    تشکرشده 116 در 43 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم.به نظر من مشکل شما اینه که خیلی تو کار شوهرت کنکاش میکنی و اینطوری پیش رفتی که شوهرت خیلی قشنگ برگشت بهت گفت که من تورو دوست ندارم واقعا خیلی بده.یه مدت خودتو بزن به بی خیالی چرا باید انقد به شوهرت وابسته باشی.اینکه بهش مدام پیام میدی که داری با یکی چت میکنی و این حرفا قبح این کارو میریزه و کم کم براش عادی میشه.به نظر من شما زندگی عادی خودتو داشته باش به شوهرت و بچه هات برس بهشون خیلی خیلی محبت کن شوهرت وقتی ببینه شما نقصی نداری خودش خجالت میکشه .در ضمن نگران نباش اون خانوم که متاهله شوهر شما هم همینطور پس یکم سعی کن خودتو بیخیال نشون بدی حداقل یه هفته امتحان کن خودت میبینی که چقدر تاثیر داره.به نظر من مردا از زنایی که خیلی بهشون وابسته هستن خوششون نمیاد دوست دارن زنشون اعتماد بنفس داشته باشه.حتی حرف اون خانوم رو هم نزن جلوی شوهرت(به هیچ عنوان)وقتی حرفشو بزنی این حسو میدی که در مقابل اون خانوم احساس ضعف میکنی.یه مدت رهاش کن خودت هم کمتر حرص میخوری.موفق باشی عزیزم

  13. کاربر روبرو از پست مفید anyy تشکرکرده است .

    آبی آسمان (پنجشنبه 07 خرداد 94)

  14. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 23 خرداد 94 [ 21:39]
    تاریخ عضویت
    1394-2-30
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    249
    سطح
    4
    Points: 249, Level: 4
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 24 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانم آبی آسمان. شما تا چه اندازه به شوهرتون اعتماد دارید؟ با خودتون روراست باشید. اگه واقعا بهشون اعتماد دارین و فکر میکنین انسان متعهدیه (به شماو فرزندشون) خوب شما هم الکی این فکرهارو به ذهنتون راه ندین. شک داشتن بدترین آفتی هست که میتونه زندگی را خراب کنه و هرچه بیشتر بهش فکر کنید و دنبال روش های مختلفی (مثل نصب نرم افزار یا چک کردن ایمیل، پیام ها....) بیشتر آسب میبینید و دچار یه نوع استرس و ترس میشین که نشانه هاش همینایی که میگید هست ( لرزش و سفیدی مو.....). شما چون یه تجربه بد دارین همش فکر میکنید که همسرتون با همون خانم در تماس بخصوص که یکم از شما دور شه مثل الان که رفته ماموریت. شاید تو ماموریت سرش شلوغه یا اعصابشو بهم ریختن و نتونه درست جوابتونو بده ولی شما همش دارین به این موضوع فکر میکنین. اما اگر بهشون اعتماد کامل ندارید میتونید بهشون بگید که واقعا اینکارتون داره عذابم میده و ازشون خواهش کنید که این سوتفاهم ها رو از بین ببرن. از طرفی چون اون خانم متاهل هست مطمئنا هر فردی باشه یکم بیشتر مراقب رفتارهاش هست. بنابراین حداامکان دنبال یه همچین راه حل منطقی باشید تا اینکه همش به این موضوع فکر کنید که الان با کی میتونه باشه. واقعا عذابتون میده.
    ویرایش توسط آرش کمانگیر : پنجشنبه 07 خرداد 94 در ساعت 15:57

  15. کاربر روبرو از پست مفید آرش کمانگیر تشکرکرده است .

    آبی آسمان (پنجشنبه 07 خرداد 94)

  16. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 خرداد 94 [ 15:56]
    تاریخ عضویت
    1393-12-18
    نوشته ها
    110
    امتیاز
    1,952
    سطح
    26
    Points: 1,952, Level: 26
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 43.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second Class3 months registered
    تشکرها
    235

    تشکرشده 155 در 73 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام anyyمهربونم خیلی ممنونم بابت راهنمایی تون
    آره دقیقا همینه که شما ميگين من زیاد کنکاش میکنم خیلی بهش گیر میدم(کلا انگار کار وزندگی ندارم و تمام حواسم به شوهرم هستش)ولی میخوام خودمو درست کنم خیلی ناراحتم بابت ا ين رفتارهای خودم ،و الانم ازشما دوستان میخوام راهکار بدین که چکار کنم بازم ممنون ازشما بابت نظرتون

    با سلام خدمت بردار عزیزم جناب آرش کمانگیر
    حرف های شما دقیقا حرفهایی هستن که همسرم بهم میگه ومن اینو قبول دارم که خیلی شکاکم ووابسته به شوهرم،واز این دو موضوع هم خیلی نگرانم واذيتم میکنه ولی برادرگلم ميدونين من واقعا شوهرم و دوست دارم وتمام کارهایی رو که کردم از دوست داشتن بیش از حد اونه و خودم دیگه از این موضوع خسته شدم وخیلی عذاب می کشم دوست دارم زندگی عادی خودمو داشته باشم و دست از شک و نگرانی وترسهاي بی مورد بردارم این درست که رفتار من اشتباه هستش ولی شوهرمم کارایی کرده که باعثه این بی اعتماديا شده ولی مشکل الان من شوهرم نیست میخوام خودمو عوض کنم خواهشا از شما به عنوان یه مرد میخوام که بهم راهکار بدین که باید بایه مرد چه رفتارهایی داشته باشم که زیاده روی نکرده باشم هم چنین برای بازسازی روحیه خودم چکارکنم که از دست این روحیه ضعیف و غمگین خلاص بشم بازم ممنونم از همدرديتون


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:00 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.