به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 62
  1. #31
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 خرداد 94 [ 15:44]
    تاریخ عضویت
    1389-10-26
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    3,332
    سطح
    35
    Points: 3,332, Level: 35
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام آقای تنهایی. البته دعا میکنم هرچه زودتر از تنهایی که توش هستین بیاین بیرون و بالاخره دل خانومتون نرم بشه. .

    خیلی وقت نوشتهاتون رو دنبال میکنم ولی منتظر بودم اوضاع رابطتون با خانمتون از این بهتر بشه.

    چون حرفهایی که میخوام بهتون بگم شاید چندان بوی امیدی نده.



    خواهش میکنم از حرفهای من برداشته غلط نکنید چون قصدم فقط کمکه. . . البته فقط میتونم تجربه‌ی خودم رو در اختیارتون بذارم که شاید

    تصمیم گیری رو براتون یکم آسونتر بکنه

    من خودم 2 سال و نیم هست که از همسر سابقم جدا شدم. نمیدونم چرا هروقت نوشتهاتون رو میخونم یاد تلاشهای ایشون برای برگشتنم میوفتم. 1 سال طول کشید تا

    ایشون راضی به طلاق شدن. البته من چون خارج از کشور هستم توی این یک سال با ایشون زندگی نکردم و این یک سالو خونه ی خانودام بودم.



    میتونید یه سر به تپیکه من بزنید و ببینید ایشون چه شخصیتی داشت. که البته بعدها خییییییلی بدتر شد و کار به کتک و خیلی چیز های دیگه کشیده شد. . . .

    3 سال واقعا صبوری کردم ولی با هر حرکتی که ازش میدیدم علاقم بهش کمترو کمتر میشد. . . تا اینکه به خودم اومدم و دیدم دیگه نمیتونم با این شخص زندگی کنم. . .

    دیدم تنها راه به آرامش رسیدنم بیرون کردن این مرد از زندگیمه. به هر قیمتی شده. . . مهریه که سهل بود. . حتی از پول هایی که بهش قرض داده بودم

    مجبور شدم بگذرم تا ایشون راضی به طلاق بشه و این آرامشی که اون موقع واسم تجسم شده بود برسم. که البته واقعا بعد از جدایی بهش رسیدم

    اصلا و آبدا نمیخوام شمارو خدایی نکرده با ایشون مقایسه کنم. ولی فقط میخوام بهتون بگم اون زمان چه احساسی داشتم

    حالم از هرچی التماس همسرم بود به هم میخورد.

    نمیخواستم صداشو بشنوم.

    حاضر بودم واقعا بمیرم"" ولی حتی یک لحظه تصور نکنم با ایشون دوباره دارم زیر یه سقف زندگی میکنم.

    هرچی بیشتر ایشون اصرار میکرد من بیشتر روی تصمیمم پا فشاری میکردم.

    دل چرکین شده بودم. چون ایشون همه چیز منو گرفته بود. مهمتر از همه اعتماد به نفسم بود. . .رویاهام بود خودمو تو اون زندگی فراموش کرده بودم و فقط کارم راضی نگاه داشتن ایشون ود

    که مبادا چیزی باب میلش نباشه و دوباره شخصیتمو با حرفهاش و کتکش له کنه.

    به خودم که اومدم دیدم تا بچه دار نشدم باید واسه نجات خودم از این زندگی بزنم بیرون. هرچقدر هم که میگذشت میفهمیدم تصمیمم واسه جدایی داره قطعی' تر میشه. . . .
    متاسفانه ایشون وقتی به خودش اومده بود که من ظرفیتم کاملا پر شده بود.....کاریش هم نمیشد کرد.... راستی یکی از دوستان یه متن خیلی زیبا از شاملویه عزیز نوشته بودن که واقعا وصف حال اون روزهای من بود



    حالا اینو میخوام بهتون بگم. همسر شما نه به شما خیانتی کرده, اونطوری که بعضی از دوستان میگن. . . نه فکرای شیطانیی تو سرش داره.

    ایشون دنبال یک چیز که تو این سالهای زندگی با شما فاقدش بوده. . . آرامش! همین.

    جدا بشین. و سعی کنید یه زندگی جدید هرچند تنها شروع کنید. اگر واقعا دوستش دارین بزارین به این آرامش برسه. اون فعلا این آرمشو در کنار با شما بودن نمیبینه. حتی اگر

    عوض بشین. بزارین به آرامشش برسه. بعد تصمیم بگیره. این حس آزادی رو بهش بدین. بزارین با خودش, گذشتش,

    و شما به صلحد برسه....( همونطوری که من رسیدم..... الان دیگه اون نفرت از بین رفته...... دیگه خشمی درونم نیست... حس انتقام جویی ندارم... واسش ارزوی خوشبختی میکنم...) ایشون باید ریکاور بشه.....و این ممکنه ماهها شاید هم سالها طول بکشه! بعد ازش توقع داشته باشین عاقلانه تصمیم بگیره. تا با شما زیر یک سقف زندگی میکنه, تا اسم شما تو شناسنامش هست, احساس آرامش و آزادی نخواهد کرد.

    این لطف رو در حقش بکنید

    موفق باشی برادرم.... برات دعا میکنم...

  2. 3 کاربر از پست مفید assal_1369 تشکرکرده اند .

    leila1 (چهارشنبه 06 خرداد 94), morteza2487 (پنجشنبه 07 خرداد 94), گیسو کمند (سه شنبه 12 خرداد 94)

  3. #32
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 مرداد 96 [ 03:45]
    تاریخ عضویت
    1391-9-23
    نوشته ها
    59
    امتیاز
    3,954
    سطح
    40
    Points: 3,954, Level: 40
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 196
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    90

    تشکرشده 35 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    داداش از من میشنوی اصلا ابدا از حق حقوقت نگذر ببین هر چی دلت میگه درسته غیر از اون هیچ داداش این خانم با زندگی تو بازی کرده با ابروی تو با حیثیت تو با تمام داشته ها باید بفهی هدفش چیه از این کارها برای چی این رفتارها یکبار پدید اومده داداش باید بفهمی این زندگی تو هست هیچ کس حق نداره برای زندگی تو تصمیم بگیره محکم واستا داداش دیگه هم اصلا دنبالش نرو اینقدر هم ضعیف نباش تازه بازی ایشان با تو شروع شده محکم باش

  4. #33
    Banned
    آخرین بازدید
    جمعه 15 شهریور 98 [ 10:41]
    تاریخ عضویت
    1393-10-23
    نوشته ها
    198
    امتیاز
    5,315
    سطح
    46
    Points: 5,315, Level: 46
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 247 در 126 پست

    Rep Power
    0
    Array
    زنت دوست نداره.
    هرچقدر هم به التماست ادامه بدیموفق نمیشی. اون میره. چون دوست نداره.
    خودت ببین. ماههاست داره هرکاری میکنه جدا شه. حتی این آخری گفت مهریه هم نمیخوام فقط بزار برم.
    خب دوست نداره دیکه چرا گول میزنی خودتو. ولش کن بره آزاد شه توام آزاد شی. برو باهاش دوتایی اون از مهریه بگذره و توام طلاق بدی و والسلام.

  5. کاربر روبرو از پست مفید سوشیانت تشکرکرده است .

    ali.amamverdi (چهارشنبه 06 خرداد 94)

  6. #34
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 30 شهریور 98 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1390-10-26
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    11,022
    سطح
    69
    Points: 11,022, Level: 69
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 228
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,196

    تشکرشده 1,600 در 571 پست

    Rep Power
    104
    Array
    حرف دلتو گوش بده ! اگه می گه تلاش کن ، تلاشتو ادامه بده
    ولی اگه نتیجه رسیدی که تمام کنی ، به هیچ عنوان ، به هیچ عنوان باج نده ! مهریه یا پول یا هر چیز دیگه پرداخت نکن که بعدا مثل چی پشیمون می شی !
    خواهشا نه تو موندنت نه تو رفتنت جوگیر و احساساتی نشو

  7. 2 کاربر از پست مفید داود.ت تشکرکرده اند .

    ali.amamverdi (پنجشنبه 07 خرداد 94), morteza2487 (پنجشنبه 07 خرداد 94)

  8. #35
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آذر 01 [ 11:57]
    تاریخ عضویت
    1393-11-19
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    9,758
    سطح
    66
    Points: 9,758, Level: 66
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    20

    تشکرشده 104 در 58 پست

    Rep Power
    31
    Array
    دوستان منم به این نتیجه رسیدم که خانومم تصمیمش به جدا شدنه ولی من نمی تونم با این قضیه کنار بیام. نمی تونم دلمو راضی کنم. باور کنید سخته یکی رو چند سال دوست داشته باشی و شب و روز باهاش باشی، الان بخوای از جدا شی. از یک طرف هم دلم نمی یاد اذیت بشه هرچند الان اون داره بهم فشار می یاره و اذیتم می کنه. اگه دلیل قانع کننده ای داشت، خیلی راحت با این موضوع کنار می یومدم. از طرف دیگه فکر می کنه به خاطر دادن مهریه ترسیدم و جا زدم.
    به خدا تو بد دوراهی قرار گرفتم. بین دل خودم و دل خانومم. خدایا تو که می دونی من تحمل چنین آزمایشی رو ندارم.
    بهم می گه اصلا دنبال اذیت کردن من نیست و مجبور شده که مهریه رو بزاره اجرا. می گه تو و خانوادت منو اذیت کردید و بیشتر از این اذیت نکن. می گه من بدت رو نمی خوام و دلخوری ازت ندارم. نزار بیشتر از این اذیت بشیم.
    به خدا موندم چه کار کنم. چند وقت دیگه دوباره دادگاه باید بریم و می گه راضی نیستم با هم بریم دادگاه.
    فکر کنم پشیمون شده که مهریه گذاشته اجرا و شکایت کرده. چون هدفش گرفتن مهریه نیست و می خواد منو تحت فشار بزاره. حالا تازه می گه ما دو تا آدم عاقلیم و قرار نیست همدیگرو اذیت کنیم. حرفی که من چندماه پیش می زدم رو تازه الان داره می زنه.

  9. #36
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 20:43]
    تاریخ عضویت
    1394-1-31
    نوشته ها
    71
    امتیاز
    1,507
    سطح
    22
    Points: 1,507, Level: 22
    Level completed: 7%, Points required for next Level: 93
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive1000 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    121

    تشکرشده 82 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام آقای تنهایی


    خیلی خوب میتونم درکتون کنم چون من هم دقیقا تو وضعیت شما هستم.
    شوهر من هم دقیقا عین خانوم شما ظرفیتش پر شده و دیگه نمیخواد ادامه بده و خودشو دور کرده و فقط منتظر اینه که من مهریه مو ببخشم فوری بره طلاقم بده.
    میدونین قبلا هم یکبار دیگه این شرایطی که داشتم برام اتفاق افتاده بود و شوهرم میگفت مهرتو ببخش بریم جدا بشیم و من نبخشیدم چون احساس کردم عصبیه و همین هم بود و بعدش خیلی خوب شده بود خیلی . اما باز هم مشکلاتمون ما رو به این وضعیت فعلی رسونده.
    اما اینبار احساسم میگه دیگه دل کنده دیگه عصبی نیست که بخواد عصبانیتش فروکش کنه.
    من خیلی دوسش دارم و دلم نمیخواد جدا بشم چون واقعا ضربه روحی بدی میخورم اما انگاری چاره ای ندارم
    چون آقای تنهایی
    موندن التماس کردنی نیست


    من طرفش رفتمو منو پس زد و زنگ زد داد بیداد کرد که دیگه بهم اس ام اس نده من حرفامو بهش زدم. تصمیم گرفتم اگر تا چند وقت دیگه به طرفم نیومد برم مهریه رو ببخشم جدا بشیم.


    شما تلاشتونو کردین دیگه چرا انقدر پاپیچش خانومت و خانوادش میشی وقتی نمیخوادت چرا میخوای به زور پیش خودت نگهش داری و اینو بدون به زور تو بمونه آخرش باز میره بزار به میل خودش بمونه.


    شما پشتوانت خداست به خودش تکیه کن ...
    اگر به قابلیت خود در
    گرفتن تصمیمات متحول کننده زندگی
    نشان دادن شجاعت
    یا دفاع کردن از خود

    دچار تردید هستید
    به یاد داشته باشید:
    اگر پرنده ای با بالهای سالم برای مدت طولانی در قفس حبس بماند،
    نسبت به قابلیت پرواز خود دچار تردید خواهد شد...

  10. 2 کاربر از پست مفید شادمانه تشکرکرده اند .

    ali.amamverdi (پنجشنبه 07 خرداد 94), morteza2487 (پنجشنبه 07 خرداد 94)

  11. #37
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 مرداد 96 [ 03:45]
    تاریخ عضویت
    1391-9-23
    نوشته ها
    59
    امتیاز
    3,954
    سطح
    40
    Points: 3,954, Level: 40
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 196
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    90

    تشکرشده 35 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    داداش میدونی قضیه چیه من مشکل تو رو دارم 5 ساله هیچ خبری ندارم ازش ولی میاد مهریه اش رو میگیره با نامردی کامل با من برخورد کرد با این که من هنوز دوستش دارم و طلاقش ندادم یک حس درونی میگه مبارزه کن ناامید نشو داداش وضعیت تو مطمن باش یک درصد من نیست ولی من بعد 5 سال که ندیدمش ولی هنوز توکلم به خداست داداش بجنگ ولی سعی کن زیاد پاپیچش نشی محکم باش یک مدت بزار بره اصلا دنبالش نرو ولی طلاقش نده بگو مهریه رو میدم قسط بندی میکنم این بهترین راه هست که گفتم چون من خودم 5 ساله دارم مبارزه میکنم به کمک خدا

  12. 2 کاربر از پست مفید ali.amamverdi تشکرکرده اند .

    morteza2487 (پنجشنبه 07 خرداد 94), شکوه (پنجشنبه 07 خرداد 94)

  13. #38
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 تیر 94 [ 16:35]
    تاریخ عضویت
    1394-3-06
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    210
    سطح
    4
    Points: 210, Level: 4
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 8 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    سلام

    سلام
    دوست عزیز من خیلی خوب درکت میکنم..مطمئن باش با تغییر روش به نتیجه میرسی.شک نکن
    خانمتو خوب نشناختی.اون ازت یه چیز دیگه میخواد تو بهش اون چیزی که تو رو آروم میکنه رو بهش میدی.اینه که بهت میگه اذیت میکنی.
    خانمت خیلی احساسیه و به احتمال زیاد از هنر خیلی خوشش میاد مثلا موسیقی خوانندگی و احتمالا از تو هم درخواست هایی غیر مستقیم داشته ولی تو انجامش ندادی.
    خانمت به بهداشت خیلی اهمیت میده ولی تو اون توجهی که باید بکنی رو که اون راضی باشه رو انجام ندادی.
    خانمت احتمالا خیلی از بوی آدکلن خوشش میاد و دوست داره عطری بزنی که اون لدت ببره.احتمالا عاشق لالیک یا ووده
    خانمت یه زمانی عاشقت بود فکر میکرد در کنار تو میتونه آرامش داشته باشه و تو میتونی مردونه تکیه گاهش باشی و همیشه همراهش باشی و پشت و پناهش ولی تو این احساس و بهش ندادی
    داداش همراهش نبودی
    تنهاش گداشتی و این برا یه زن بدترین اذیت کردنه
    الانم داری اذیتش میکنی و اونو برا خودت میخوای یه جورایی خود خواهی.چون میخوای باهات بمونه بدون اینکه تو عمل ثابت کنی که برات مهمه و به خاطرش هر کاری میکنی.به حرفاش توجه نمیکنی.وقتی میگه مشکلی داره به جای اینکه در مورد مشکلش بخوای بهت توضیح بده و بخوای حلش کنی مطمئنم میگی پیشتم و نترس و نگرن نباش و تا اخرش با هاتمو ...خسته شده از این حرفا.
    واقعا اگه دوسش داری کمکش کن.اون با حرفاش داره فریاد میزنه که به کمت نیاز دارم.داره ازت میخواد مثل کوه پشتش باشی ولی هر دفعه نا امیدش میکنی.
    داداش الان خانمت از دست خودش ناراحته که چرا تو رو اذیت مبکنه.خانمت هر روز داره به این فکر میکنه که کاش وقتی میاد بهت میگه فلان عکس العمل و نشون میدادی یا فلان حرف و میزدی...
    درضمن تو خیلی مطمئنش کردی که هر کاری بکنه پیشش میمونی.
    ببین عزیز من...
    خیلی بهش پروبال دادی الان اون فکر میکنه خیلیییییی از تو سره.هیچ وقت یه خانمو از خودت سعی نکن بهتر نشون بدی چون صد در صد بازنده میشی.همیشه وقتی ازش تعریف میکنی یه جوری تعریف کن که بزرگی تو رو بیشتر درک کنه.(مثلا وقتی میخوای بگی خیلی زن زیبایی هستی بعدش بگو عاشق زیباییت شدم هیچ زنه دیگه ای مثل تو نیست که منو مست زیباییش کنه.یعنی تو انتظار منو بر آورده کردی و من خودم از تو سزم.فکر نکن که کسی هستی واسه خودت)
    مرد باش.اون عاشق اینه که پز تو رو پیش این و اون بده و به همه بگه که یه مرد با ابهت برام میمیره و حاضره جونشو برام بده ولی تو میری از اطرافیانش واسه حل مشکلاتتون کمک میخوای...اکثر زنا دوست ندارن زندگیو اونا پیش ببرن و مردشون تو هر کاری نظرشو بپرسه اونا میخوان بیشتر مرد تصمیم گیرنده باشه.اینا جزییات زندگیه و همه هم از این اظلاع دارن ولی توجه نمیکنن.

    - - - Updated - - -

    اون ازت هیچ انتظاری نداشت فقظ توجه کردن و احساس امنیت...
    وقتی میاد توو خانوادت خیلی اذیت میشه و احساس میکنم از اون زناییم نیست که بگه یا من یا خانوادت...اون عاشق اینه که بره توو خانوادت و با هم باشین ولی خانواده تو دلشو شکستن و کاری کردن که از همه چی دلزده بشه...و از خودش بدش میاد که چرا باید این وضعیتتون بشه.اون عاشق یه چیزایی بود که فکر میکنه نمیرسه بهشون.
    اون از شنیدن حرفای تکراری خسته شده و تو بیشتر از اون.
    حتما فایل های صوتی دکتر حبشی رو دانلود کن گوش بده.با حرفاش آدمو ار خواب غفلت بیدار میکنه.
    داداش من جای تو باشم یه هفته ده روزی رو مرخصی میگیرم میرم زیارت تک و تنها.گوشی و موبایلم با خودم نمیبرم.بهشم نمیگم کجا میرم.براش مینویسم تا اطلاع ثانوی من رفتم بیرون از زندگیت.هلالم کن اگه برنگشتم.یه شعرم براش مینویسم مثلا اشک ها آهسته میلغزند یر رخسار زردم/آرزو دارم که روم جایی که دیگر برنگردم
    براش بنویس باشی نباشی عاشقتم.هلالت کردم.اصلا دلخور نیستم از حرفات کارات.کاش میتونستم حس اولین بوسه از بعد از 6 سال دوباره بچشونم بهت.دلم تنگ شده برا اون روزا.میبوسمت به یاد اون روز که(دقیقا روز و ساعتشو بگو)بعد بنویس خداحافظ
    دوست عزیز من بعدش میرم دنبال اون دوستش که ظلاق گرفته میگردم و ازش خواهش میکنم که بیاد پیش خانمم یه پچند روزی بمونه بهش میگم چون فکر کنم خانمم با حرفهای شما آروم میشه و شما بهشون آرامش میدین.
    داداش اون نمیخواد حرفای کلیشه ای و تکراری بشنوه اون میخواد تغییر کنه.اون زده شده از زندگیش.سعی کن دوباره دلشو با رفتارات بلرزونی
    البته این روش من بود:)

  14. 4 کاربر از پست مفید mardejavan67 تشکرکرده اند .

    lalejam (پنجشنبه 07 خرداد 94), leila1 (پنجشنبه 07 خرداد 94), morteza2487 (پنجشنبه 07 خرداد 94), گیسو کمند (سه شنبه 12 خرداد 94)

  15. #39
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ali.amamverdi نمایش پست ها
    داداش میدونی قضیه چیه من مشکل تو رو دارم 5 ساله هیچ خبری ندارم ازش ولی میاد مهریه اش رو میگیره با نامردی کامل با من برخورد کرد با این که من هنوز دوستش دارم و طلاقش ندادم یک حس درونی میگه مبارزه کن ناامید نشو داداش وضعیت تو مطمن باش یک درصد من نیست ولی من بعد 5 سال که ندیدمش ولی هنوز توکلم به خداست داداش بجنگ ولی سعی کن زیاد پاپیچش نشی محکم باش یک مدت بزار بره اصلا دنبالش نرو ولی طلاقش نده بگو مهریه رو میدم قسط بندی میکنم این بهترین راه هست که گفتم چون من خودم 5 ساله دارم مبارزه میکنم به کمک خدا
    5 ساله همسرتون را ندید و طلاقش نمی دید؟
    هم خودتون را عذاب می دین و هم ایشون را؟

    فکر می کنم حتی از نظر شرعی هم اگر زن و شوهری یه مدت مشخصی همدیگه را نبینن عقدشون قابل باطل کردن هست.

    به دنیا نیومدیم که بجنگیم و عذاب بکشیم و عذاب بدیم.

    وقتی می شه زندگی کرد، از زندگی لذت برد، آرامش داشت .... چرا باید بجنگیم؟
    موضوع شما را نمی دونم
    ولی این خانم داره می گه نمی خواد با همسرش زندگی کنه. به هر دلیلی. نه قانون و نه شرع هم اجازه نمی دن که ما یه آدم را اینطور اسیر کنیم و عذاب بدیم.

    اسیر و برده شما که نیست. یه روزی قبول کرده باهاتون زندگی کنه، الان می گه نمی تونم، نمی خوام. حتی از حقش هم داره می گذره که بتونه بره.
    چی می گید بجنگ و طلاقش نده و ........

    5 سال عمر و جوانی شما برمی گرده؟
    همین الان اگر طلاقش بدید و بخواهید زندگی دیگه ای را شروع کنید، همین 5 سال بلاتکلیف نگه داشتن خودتون و ایشون می شه یه معضل. اگه دختری بیاد تالار بگه خواستگارم این شرایط را داره، همه بهش می گن مواظب باش. احتیاط کن.

    تو زندگی جدیدتون اثرات این 5 سال لجاجت و جنگ و بلاتکلیفی هست. مگه می شه کسی 5 سال در فشار روحی باشه و بعدش راحت زندگی کنه؟
    چرا باید خودمون را عذاب بدیم؟

    آقای تنها،
    برخلاف دوستمون، من می گم برو با همسرت توافق کن و ازش جدا شو. زندگی که با زور نمی شه. شما دوست داری، ایشون نداره.
    سختی درست جدا شدن صد مرتبه بهتر از سختی با زور زندگی کردن یا با زور طلاق گرفتنه. عزت و احترام و شخصیت خودتون را اگر له کنید، به این راحتی قابل ترمیم نیست. محترمانه جدا بشید. نذارید از روی بالکن سرتون داد بزنند و تو خونشون به شما لگد بزنند و .... مواظب خودتون باشید که وقتی خانمتون جدا شد و یکسالی از این موضوع گذشت، تازه می رسید به این که چه کاری به شخصیت خودتون کردید.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  16. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    morteza2487 (پنجشنبه 07 خرداد 94)

  17. #40
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 مرداد 96 [ 03:45]
    تاریخ عضویت
    1391-9-23
    نوشته ها
    59
    امتیاز
    3,954
    سطح
    40
    Points: 3,954, Level: 40
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 196
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    90

    تشکرشده 35 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    5 ساله همسرتون را ندید و طلاقش نمی دید؟
    هم خودتون را عذاب می دین و هم ایشون را؟

    فکر می کنم حتی از نظر شرعی هم اگر زن و شوهری یه مدت مشخصی همدیگه را نبینن عقدشون قابل باطل کردن هست.

    به دنیا نیومدیم که بجنگیم و عذاب بکشیم و عذاب بدیم.

    وقتی می شه زندگی کرد، از زندگی لذت برد، آرامش داشت .... چرا باید بجنگیم؟
    موضوع شما را نمی دونم
    ولی این خانم داره می گه نمی خواد با همسرش زندگی کنه. به هر دلیلی. نه قانون و نه شرع هم اجازه نمی دن که ما یه آدم را اینطور اسیر کنیم و عذاب بدیم.

    اسیر و برده شما که نیست. یه روزی قبول کرده باهاتون زندگی کنه، الان می گه نمی تونم، نمی خوام. حتی از حقش هم داره می گذره که بتونه بره.
    چی می گید بجنگ و طلاقش نده و ........

    5 سال عمر و جوانی شما برمی گرده؟
    همین الان اگر طلاقش بدید و بخواهید زندگی دیگه ای را شروع کنید، همین 5 سال بلاتکلیف نگه داشتن خودتون و ایشون می شه یه معضل. اگه دختری بیاد تالار بگه خواستگارم این شرایط را داره، همه بهش می گن مواظب باش. احتیاط کن.

    تو زندگی جدیدتون اثرات این 5 سال لجاجت و جنگ و بلاتکلیفی هست. مگه می شه کسی 5 سال در فشار روحی باشه و بعدش راحت زندگی کنه؟
    چرا باید خودمون را عذاب بدیم؟

    آقای تنها،
    برخلاف دوستمون، من می گم برو با همسرت توافق کن و ازش جدا شو. زندگی که با زور نمی شه. شما دوست داری، ایشون نداره.
    سختی درست جدا شدن صد مرتبه بهتر از سختی با زور زندگی کردن یا با زور طلاق گرفتنه. عزت و احترام و شخصیت خودتون را اگر له کنید، به این راحتی قابل ترمیم نیست. محترمانه جدا بشید. نذارید از روی بالکن سرتون داد بزنند و تو خونشون به شما لگد بزنند و .... مواظب خودتون باشید که وقتی خانمتون جدا شد و یکسالی از این موضوع گذشت، تازه می رسید به این که چه کاری به شخصیت خودتون کردید.

    خانم بیرون نشستی میگی لنگش کن چی داری میگی مگه ادم زندگیشو از سر راه اورده که طلاق بگیره نه داداش جان با توکل به خدا برو جلو فقط از خدا بخواه نه بندش

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط ali.amamverdi نمایش پست ها
    خانم بیرون نشستی میگی لنگش کن چی داری میگی مگه ادم زندگیشو از سر راه اورده که طلاق بگیره نه داداش جان با توکل به خدا برو جلو فقط از خدا بخواه نه بندش داداش برای زندگی خودت فقط خودت تصمیم بگیر این زندگی تو هست هیچ کس نمیتونه ازت بگیره داداش محکم باش توکلت بخدا باشه
    داداش برای زندگی خودت فقط خودت تصمیم بگیر این زندگی تو هست هیچ کس نمیتونه ازت بگیره داداش محکم باش توکلت بخدا باشه ما بازیچه کسی نیستیم که هر کس بخواد دو روز زندگی کنه بعد بگه خداحافظ [/QUOTE]


 
صفحه 4 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تو ارتباط با دخترها تو اجتماع مشکلی ندارم، اما وقتی دختری رو دوست دارم برعکسه
    توسط amir800 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 05 آبان 95, 22:01
  2. من خیلی نقص دارم هم تو رفتارم هم تو ظاهرم نمیتونم خودمو دوست داشته باشم
    توسط پونیو در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 43
    آخرين نوشته: پنجشنبه 30 مرداد 93, 00:20
  3. خداوند تو را دوست دارد
    توسط sayehhaye_mah در انجمن ادبیات و عرفان
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 16 اردیبهشت 88, 19:05
  4. +تو دوست من اگه جای من بودی ( که خدا نکنه) چی کار می کردی
    توسط dar_tabe_zarde_khazan در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: سه شنبه 06 اسفند 87, 01:51
  5. يه دوست خوب تو دانشگاه يا هرجاي ديگه؟
    توسط کنجکاو در انجمن ارتباط مراجعان - مشاوران
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: پنجشنبه 21 شهریور 87, 08:59

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:02 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.