سلام.
خوبید؟ متولید 79 اید؟ 15 سالتونه ها :) واااای چقدر دوست داشتم که یه برادر کوچیکتر داشتم که یکم سر به سرش میذاشتم و کیف میکردم ولی حیف که ندارم!!!
حالا که فکرشو میکنم میبینم که جا داره به خاطر اینکه خدا من رو از نعمت داشتن یک برادر کوچیکتر محروم کرده با دست و پا که نه با کله شکرش رو به جا بیارم
من تو تالار کشف کردم که وقتی سر به سر یه پسر حتی تو سن 23 میذاری ناراحت میشه!!! شما که ناراحت نمیشی؟ ولی وقتی سر به سر دخترا میذاری مثل بمب منفجر میشه :)
خوب حالا که یکم دلم خنک شد از دست شما جماعت آقایون !!!
به عنوان یه خواهر بزرگتر و با تجربه یه حرفی بهتون بگم که راز دوست داشتنی بودن یه پسره؟
اعتماد به نفس :) همین. یکم که برا خودتون ارزش قائل باشید دیگران هم متوجه ارزش شما میشن. در مورد این ارزش در ادامه صحبت میکنم.
حساتونو که میگید دوست دارید بدبخت باشید تا دیگران دلشون به حالتون بسوزه رو درک میکنم. میدونید درسته یکم با فکرای ماها که از سن شما رد شدیم و یادمون رفته که اون موقع ها
چه حسایی داشتیم شاید تو نگاه اول جور در نیاد ولی باید بگم یه جورایی همه ی ما روزای شما رو کم و بیش داشتیم. حسای و فکرای درست و غلط :)
میدونید همه ی آدما تو هر سنی به توجه و دیده شدن احتیاج دارن. شما که یه نوجوانی و هنوز نه مثل ما پیر شدی :) و نه از دوران مزخرف مدرسه خلاص شدی!!! بیشتر نیازمند توجهی.
ایشالا دانشگاه که قبول شدی و با دو تا دختر همکلاسی شدی و حرف زدی متوجه میشی که ما دخترا همچین هم با ارزش نیستیم که شما خودتو به خاطر ما محدود کنی و ناراحت باشی
که خواهر نداری یا زنداداشت بهت توجه نمیکنه.
تو آینده ی خیلی نزدیک متوجه میشید که لازم نیست دیگران ما رو دوست داشته باشن که به خاطرشون دست به هر کاری بزنیم مثلا مدام دیگران رو بخندونیم یا به حرفاشون تو هر شرایطی
گوش بدیم و یا ...
میدونید من یه دختر 14 ساله که دوستمه :) میشناسم که هر از چند گاهی با من درد و دل میکنه. تایپیکتون رو خوندم خیلی برام جالب بود که چقدر آدما و دخترا و پسرا شبیه همن.
چقدر حسا و فکرای آدما به هم نزدیکه و چه دردای مشترکی بین همه هست. خوبه که جرات کنیم و به افراد مناسبی حرفمونو بزنیم تا کمکمون کنن اگه راه اشتباه میریم برگردیم.
حیف که حسام تو اون روزا دقیق یادم نیست ولی من خیلی پیش می اومد که خودمو میزدم به مریضی یا غذا نمیخوردم تا یکی بهم توجه کنه :) اما هیچ کس توجه نمیکرد و منم ضایع
میشدم:) اساسی ضایع میشدمااااا. اونقدر اینکارا رو میکردم که بالاخره پس از سالها متوجه شدم که ای دل غافل اصلا چه لزومی داره دیگران به من توجه کنن!!! واقعا چه اتفاقی میوفته اگه
من حتی از نظر دیگران دوست داشتنی هم نباشم!!! به این نتیجه رسیدم که باید به خودم توجه کنم و به خودم برسم و خودم خودمو دوست داشته باشم اونوقته که همه هم منو دوست
دارن:)
اصلا پسر غیر عادی ای نیستید و اتفاقا خیلی هم خوب بلدید خودتون رو توصیف کنید. خیلی خوبه تو این شرایط منطقی به فکر حل مشکلاتتون هستید. آفرین.
اما در مورد دوست داشتنی بودن، اگه یه پسر درس خون و کاری باشید و اونقدر برای خودتون ارزش قائل باشید که به فکرسلامتی بدن و آینده ی خودتون باشید و با رفتارای متین و با ادب با
دیگران برخورد کنید و اول از همه تو همه چیز به بهترین شرایط خودتون فکر کنید و تمامی تلاشتون رو بکنید که بهش برسید اونوقت شما یه فرد ارزشمندید چه بهتون بگن و چه بهتون نگن.
اینو هم من تجربه کردم و هم بیشتر آدما که سربار بودن یا مریض بودن هیچ وقت دلیلی برای دوست داشتنی بودن نیست. همه ی آدما از این جور افراد به نحوی فراری ان.
میدونید حتی آدمایی که مشکلات جسمی یا حرکتی دارن هم تمام تلاششون رو میکنن که مستقل باشن و رو پای خودشون وایسن تا تو جامعه مورد قبول واقع بشن.
پیشنهاد میکنم فکرتون رو در مورد اینکه اگه بیچاره باشید دیگران بهتون توجه میکنن رو تغییر بدید. 100 درصد غلطه. حتی 99.9 درصد هم نه صد درصد غلطه.
دنیا به دو قسمت تقسیم میشه. داخل خانواده و خارج از خانواده. زندگی خارج از خانواده و آدماش یکم عجیبه و سخته. امیدوارم هر چه زودتر عزت نفس و اعتماد به نفستون رو بالا ببرید تا
آسیب نبینید. من اگه جای شما بودم و اگه به 16 سالگیم برمیگشتم و البته پسر بودم در کنار درس خوندنم میرفتم دنبال یه کاری مثل شاگرد مغازه بودن تا هم خودم پول داشته باشم و هم
با دنیای بیرون ارتباط برقرار کرده باشم. حتی اگه احتیاج مالی مطرح نباشه روان آدم به در اجتماع بودن و کار کردن نیاز داره.
ببخشید اگه شوخی کردم باهاتون.
موفق باشید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)