به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 62
  1. #11
    Banned
    آخرین بازدید
    جمعه 15 شهریور 98 [ 10:41]
    تاریخ عضویت
    1393-10-23
    نوشته ها
    198
    امتیاز
    5,315
    سطح
    46
    Points: 5,315, Level: 46
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 247 در 126 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    هرکاری که سحر67 و maryy میگن رو با دقت انجام بده.
    این دو تا بانو, دقیقا دارن روحیه همسرتو درک میکنن و از دید یک زن بهت مشاوره میدن.

    صحبتهای بقیه رو بریز دور و دقیقا طبق فرمولهایی که این دو نفر میگن , برو جلو.

    اگه میگن بوسش کن اگه میگن بغلش کن اگه میگن قفل در اتاق عوض کن تک تک این کارها رو با دقت انجام بده. گویا نتیجه خوبی داری میگیری.

    منم از سحر67 و maryy خواهش میکنم این راهکارهای عملی و عاشقانه رو بیشتر و بیشتر تو این تاپیک به این دوستمون بگین. فکر میکنم شما 2 تا بانو با راهکارهای عملی که دارید میدید میتونید کره از کار این برادر گلمون باز کنید.

  2. کاربر روبرو از پست مفید سوشیانت تشکرکرده است .

    morteza2487 (پنجشنبه 07 خرداد 94)

  3. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 تیر 94 [ 19:49]
    تاریخ عضویت
    1392-5-06
    نوشته ها
    53
    امتیاز
    1,831
    سطح
    25
    Points: 1,831, Level: 25
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    45

    تشکرشده 122 در 43 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شاید واقعا نشه به یک نفر گفت خودتو کوچک نکن و یا اینکه نباید اجازه بدی تحقیرت کنه
    چون افراد متفاوت هستن
    از نظر یک فرد شاید مهم نباشه که کسی باهاش توهین آمیز رفتار کنه و تازه بازم میگه فردی که بهش توهین کرده رو دوست داره
    ولی یه نفر وقتی بهش بی احترامی بشه میگه تویی که در مقابل محبت و عشق من به خودت اجازه دادی تا این حد به من توهین کنی دیگه ارزشی برام نداری
    ممکنه در شرایطی که اقوام همسر ایشون به خودشون اجازه دادن حتی تو صورت ایشون بزنن و تازه در مقابلش حق به جانب باشن در مقابل از خانواده ایشون انتظار داشته باشن که چرا جلوی پاشون بلند نشدن و یا به زبون خودشون با من حرف زدن
    به هر حال گاهی فکر می کنم شاید بهتر باشه این افراد متناسب با ویژگی روحی خودشون راه خودشونو برن

  4. 3 کاربر از پست مفید جویا تشکرکرده اند .

    morteza2487 (پنجشنبه 07 خرداد 94), سوده 82 (پنجشنبه 07 خرداد 94), شیدا. (جمعه 01 خرداد 94)

  5. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 اسفند 94 [ 00:14]
    تاریخ عضویت
    1393-11-16
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    2,228
    سطح
    28
    Points: 2,228, Level: 28
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    233

    تشکرشده 159 در 43 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اگه همسرمنم با من همین رفتارهارو داشت میتونست جراحت هایی رو که به قلبم وارد کرده التیام بده .
    منم یه زمانی تو زندگیمون چنان از خود سری ها و تک روی ها و نادیده گرفتن ها و حب و بغض های غیر منصفانه و گستاخی های خرد کننده شوهرم به ستوه اومدم که برای یه مدت طولانی ازش بریدم و دیگه تحمل هیچ چی شو نداشتم منزجر به معنای واقعی . البته مثل خانوم شما اقدام قانونی خاصی علیه ش نکردم و فقط مصمم شدم و بهش گفتم که باید از هم جدا شیم و سعی کنه لااقل اینجا تنش ایجاد نکنه و باعث ناراحتی کسی نشه.
    اما بازهم منو جدی نگرفت ، انگار نه انگار، روال عادی خودش روداشت و شروع کرد حتی بیشتر از قبل شبکه ارتباطات خودش رو قوی کردن و دریافت حمایت های عاطفیش ازهمونها و هرکی بیشتر باهاش مشکل داشتم و کم کم بریدن از هر کی بیشتر می خواستمش و بی حرمتی زیر زیرکی و کی بود کی بود من نبودم بهشون.
    خلاصه به خودش بد که نمی گذروند هیچ خوشی های بیشتری هم برای خودش فراهم میکرد و مدام هم خودش رو در نظر دیگرون مظلوم و فداکار جلوه میداد که مجبوره خودش به فکر خودش باشه و در این میان از حمایت و ابراز عواطف خانم های دوست وهمکار ویکیشونم بسیارپیشرفته تر بی بهره نبود.
    ولی خوب حس میکردم که سخت از فاصله گرفتن من در عذابه. در حالی که زجر می کشیدم و به پاش مونده بودم تا اقلا یکی از اقدامات شمارو انجام بده : حرفی، ندامتی ، تضمینی، واسطه ای، تعهدی،... ، برام دیگه ذره ای اهمیت نداشت و دلم نمیخواست دیگه احساسات وعواطفم رو زیر دست و پای کسی بندازم که قدر و ارزشش رو کم میشمرد و دیگه توان روحی کنار اومدن با اون وضعیت دشواررو نداشتم که حتی نمی تونستم در باره ش با او صحبت کنم چون به حساب هنرم میذاشت که ناچار هرکسی رو تسلیم می کنه.
    ولی با همین رفتاراش و اینکه سعی می کرد نشون بده به خاطر رفتارمن چیزی عوض نشده تا من بدون خجالت به حال عادی برگردم، با اینکه کافی نبود و ترجیحاً باید با رفتار شما جمع می شد، ولی باعث شد برای ادامه وضعی که پیش آورده بودم احساس گناه کنم و این تصورکه با بی صبری باعث میشم همه چی بدتر بشه، کوتاه اومدم و ترجیح دادم تا راه برگشت هست فراموش کنم چه اتفاقات وحشتناکی افتاده و یه فرصت دیگه بهش بدم و آخرین فرصت تا اگه منو میخواد عزت و حرمتم رو حفظ کنه و اگر نه با عزت و احترام تمومش کنه و بره به ایده آل های خودش برسه.
    ولی افسوس، به مرور دیدم ذره ای که تغییر نکرد که هیچ میخواست اون چالش رو هم به یه فرصت برای خودش تبدیل کنه و دست خالی ازش بیرون نیاد وباز هم امتیازاتی به بقیه امتیازاتش اضافه کرد.
    کلاً همیشه همینه و بعیده که بتونم به کوچکترین خواسته م خارج از خواست او برسم.
    با اینکه در نظر همه همیشه از همون اوایل جوانی فرد پخته و جا افتاده و مهربان و با درک بوده، اما همیشه در کنارش اینطور احساس تنهایی و بی پناهی داشتم و الان شدم یه آدمی که سخت مقاومت میکنه در مقابل افسردگی و درماندگی از پا نیوفته و وظایفش رو در ظاهر هم که شده خوب و کامل انجام بده، یه آدم بی روح ، خسته ، ... که همه دلخوشیش اینه که انشالله درست عمل میکنه تا لااقل از جانب او آسیبی وارد نشه و مایه آسایش و رشد عزیزانش باشه.
    اینارو گفتم که شاید بتونی یه کم خونه خودتونو از بالا نگاه کنی و همه چی رو در ارتباط با هم بهتر ببینی.
    ببینی که چطور اجزای یه سیستم معیوب با هم درگیر هستن و شاید نشه با دست بردن به یکیش به هدف دلخواه برسیم و همه چی درست بشه.
    یعنی یا باید ریشه ای همه رو با هم در نظر گرفت و درستش کرد یا بیخود با ور رفتن به اون اوضاع رو بدتر نکرد.
    به توصیه هایی که دوستان بهت میگن عمل کن اینهارو هم که گفتم در نظر داشته باش بعیده مشکلت حل نشه ، هر چند نه ریشه ای ولی بعد از اون مراقب باش دیگه با این مسئله ور نری و انگولکش نکنی چون میبینی که این پتانسیل رو داره.

  6. 3 کاربر از پست مفید lalejam تشکرکرده اند .

    morteza2487 (پنجشنبه 07 خرداد 94), تروولث (یکشنبه 03 خرداد 94), رنگین (جمعه 01 خرداد 94)

  7. #14
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دیروز [ 13:02]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,566
    امتیاز
    44,733
    سطح
    100
    Points: 44,733, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,973

    تشکرشده 6,445 در 1,461 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    سلام
    خب خداروشکر این پیشرفت خوبیه...بهتون تبریک میگم....صبرتون داره کم کم نتیجه میده

    اینجور که معلومه خانمتون دلخوری هایی دارن که الان دارن به زبون میارن
    شما حرفهاشو گوش بده...بهش حق بده...باهاش همدلی کن
    اما حواستون باشه باج ندی!!
    رفتارجراتمندانه رواگه مطالعه کرده باشید منظورمومتوجه میشی.
    مثلا اگه ازخانوادتون ناراحته شما نگو باشه میزارمشون کنار...بگو باهاشون صحبت میکنم...
    یاهرشرطی گذاشت شما منفعلانه نگو باشه چشم...چندوقت دیگه اگه نتونستی روی یکیش بمونی بازهمین آشه وهنین کاسه!

    فعلا فقط باهاش همدردی کن...بهش نزدیک شو...ونشون بده که خوب داری درکش میکنی

    موفق باشید
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  8. 3 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    leila1 (شنبه 02 خرداد 94), morteza2487 (پنجشنبه 07 خرداد 94), سوده 82 (پنجشنبه 07 خرداد 94)

  9. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آذر 01 [ 11:57]
    تاریخ عضویت
    1393-11-19
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    9,758
    سطح
    66
    Points: 9,758, Level: 66
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    20

    تشکرشده 104 در 58 پست

    Rep Power
    31
    Array
    حالم خیلی خرابه. داغون داغونم.
    منو باش دلمو خوش کرده بودم به خانوادش.
    دیشب خانومم غذاش رو برد تو اتاق بخوره، منم در رو باز کردم رفتم تو. اولش مقاومت کرد بعد گفتم می خوام بیام تو و رفتم. داد و بیداد و گریه راه انداخت که برو بیرون و زنگ زد به برادرش و مادرش که بیاین منو اذیت می کنه. بهش گفتم بسه چقدر می خوای اذیتم کنی و من دیگه کوتاه نمی یام. گفتم تو زن منی و حق دارم بیام پیشت.
    منم اومدم از اتاق بیرون. مادرش و خواهرش ساعت 11 شب اومدن خونمون. گفتم من کاری بهش ندارم خودش داره خودش رو حبس می کنه تو اتاق. من می ترسم خدا نکرده اتفاقی براش بیفته. گفتم شما بگید مشکل من چیه که اینقدر باید اذیت بشم. واقعا چه اشتباه بزرگی انجام دادم یا چه گناه کبیره ای کردم. اونم گفت شما نمی تونید با هم زندگی کنید و وقتی خانومم آروم شد رفتن. خانومم هم از خونه نرفت و موند.
    ........................
    بعدش پدرش زنگ زد با کلی تهدید و توهین، هر چی خواست بهم گفت. که چرا دختر منو اذیت می کنی و چه کار به کارش داری من گفتم این کارها رو بکنه. منم شدم سنگ زیرین آسیبا و هیچ جواب منفی بهش ندادم. گفتم شما بگید من چه اذیتی دارم بکنم. من که مردونه پای زندگیم هستم تا درست شه ولی این دخترتونه که داره خودش و منو اذیت می کنه.
    گفت کاری می کنم که دیگه نتونی هوای اذیت کردن به سرت بزنه. تو درست بشو نیستی و می ندازمت زندان آدم شی و قطع کرد. منم هر چی گفتم شما بزرگتر ما هستی و کمک کن. گفت من کمکم رو کردم و اصلا سطح فکری شما با ما جور در نمیاد. بعدش کلی تهدید و توهین به خودم و خانوادم کرد و قطع کرد.
    منم دیگه کاری به کار خانومم نداشتم و می خواستم باهاش حرف بزنم، رفت تو اتاق.
    .......................
    راستی مهلت اجاره خونمون هم تا آخر اردیبهشت بود که با صاحب خونه صحبت کردم یک ماه مهلت بده فکر کنم تمدید کنم یا نه؟ من واقعا بلاتکلیفم. بخشی از پول پیشش رو هم از برادرخانومم قرض کرده بودم و الان نمی دونم پول پیش رو بگیرم و قرضم رو بدم. بعد برم یه خونه کوچیک تر اجاره کنم یا اینکه لج بازی نکنم؟
    .........................
    من امیدوارم بودم خانوادش کمک کنند که این طوری شد. حالا می خوان اذیت کنن. تلافی کنن به اصلاح خودشون. ولی این انصافه؟
    حالا مونده خواهرش و شوهرخواهرش که قبلا نظرشون با من بود. می خوام از اونا کمک بگیرم چون آخرین راهه. می خوام برم بگم گناه من چیه؟ بگم چه کار کردم که باید این طور اهام رفتار بشه؟ بهش اگر درست نشد دیگه مجبورم صبر کنم و راه قانونی رو در پیش بگیرم.
    به نظرتون دیگه کاری نمی شه کرد؟ بی خیال همه چیز بشم؟
    خانومم چرا تو خونه مونده؟ چه رفتاری باهاش داشته باشم.
    باور کنید دیشب اصلا خوابم نبرد و امروز به زور رفتم سر کار. همش فکرم مشغول بود و خیلی دلم گرفته. آخه چرا اینقدر حق به جانب حرف می زنن. چرا همش منو مقصر می دونن با بهانه های الکی. خانومم آنقدر موج منفی از من و خانوادم ایجاد کرده که خانوادش اینگونه به خودشون اجازه توهین می دن. من اشتباهاتی داشتم که همشون رو متوجه شدم ولی خانومم نمی خواد تغییرات رو ببینه. بهش می گم به خدا حیفه این زندگی خراب شه ولی گوشش بدهکار نیست.
    آیا واقعا این زندگی ارزش جنگیدن داره؟ ولی ته قلبم هنوز امیدوارم. امید به لطف خدا. برام دعا کنید و نظر بدین آروم بشم.
    اینم آخر و عاقبت جراتمند بودن. دیگه از هر دری که بگین وارد شدم ولی بازم من مقصر شدم. اگه با خانومم حرف بزنم، مقصرم و اگه حرف نزم می گن تو بی توجهی. اگه برم پیشش همین طور. ...
    خدایا خودت کمکم کن.

  10. کاربر روبرو از پست مفید tanhaye93 تشکرکرده است .

    morteza2487 (پنجشنبه 07 خرداد 94)

  11. #16
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 08 تیر 94 [ 19:38]
    تاریخ عضویت
    1394-1-10
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    757
    سطح
    14
    Points: 757, Level: 14
    Level completed: 57%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 71 در 29 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اقا یه پیشنهاد خیلی خیلی خوب میدم بهت.
    خانمت بره خونه پدر شوهرت شما هم تمدید نکن فعلا بزار جدا باشین.
    بهت قول سر 6 ماه خانمت برگرده اگه هم برنگشت طلاق بده...
    چون ادامه روند الان منجر به لجبازی شده و بدتر میشه... عقل الان میگه این بهترین راه هست

  12. 3 کاربر از پست مفید دوچمدان_سیزده_کیلویی تشکرکرده اند .

    ali.amamverdi (سه شنبه 05 خرداد 94), morteza2487 (پنجشنبه 07 خرداد 94), TECH (شنبه 02 خرداد 94)

  13. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 23 خرداد 94 [ 21:39]
    تاریخ عضویت
    1394-2-30
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    249
    سطح
    4
    Points: 249, Level: 4
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 24 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    احتمالا خانمتون رفته به خانوادش گفته که شما اذیتش میکنین اونا هم گفتن که هر وقت خواست اذیت کنه زنگ بزن تا ما بیام که اون ماجرا پیش اومد. برادر عزیر اینقدر ضعیف عمل نکن. بخودت بیا. بهترین کار اینه که بری یه وکیل بگیری، مطمئن باش اونا همین کارو کردن. خیلی راحت با دوتا ماده و تبصره حکم جلبتو میگیرن. اونوقت باید بدست و پاشون بیوفتدی خدایی نکرده. برای همین تا دیر نشده اقدام کن. خانمت ازت دلگیره. دنبال این نباش که چرا و چطور اینجوری شد الان باید فکر چاره باشی تا اوضاع خودت بدتر نشه. اگه بخوای همینجوری پیش بری کسی دیگه جواب پست هاتو نمیزاره. چون ظاهرا خیلی ضعیف عمل میکنین. طبق نظر وکیل پیش برو. هی نگو برم با خواهرش حرف بزنم که شاید درست شه. اونا اگه اهل منطق بودن که زودتر جلو دخترشونو میگرفتن. مطمئن باشید اونا دخترشونو بهتر از شما میشناسن پس برای حالگیری شما هم شده میرن شکایت میکنن، آبروتون میره. پس دست بکار شید.

  14. 2 کاربر از پست مفید آرش کمانگیر تشکرکرده اند .

    morteza2487 (پنجشنبه 07 خرداد 94), sahar67 (شنبه 02 خرداد 94)

  15. #18
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    خیلی سخته که واقعا ادم کاری از دستش بر نیاد و چیزی به ذهنش نرسه

    من واقعا تو کار خانومتون موندم


    این ادا اطوار چی بوده در اورده نمیدونم


    خانومتون نمیره چون میدونه باید بمونه راهه دیگه ای نداره باید بمونه تا بتونه طلاق بگیره


    شما حتما باید خونه ای داشته باشین که خانومتون باهاتون زندگی کنه وگرنه تو دادگاه محکوم میشی پس یا باید همین خونرو تمدید کنی یا اگه میدونی اجارش زیاده یه خونه کوچیکتر

    بگیر و مطمئنن تو جابه جایی و گرفتن خونه رو خانومت نمیتونی حساب کنی اگر میدونی خیلی بهت فشار نمیاد همین خونه رو فعلا تمدید کن اینطوری گرفتاریت خیلی کمتره


    اقای تنهایی شما به این باور نداری که اگه خانومت نخواد زندگی کنه فرشتم بشی
    زندگی نمیکنه


    شما تغیراتتو کردی هر کاری لازم بود انجام دادی دیگه وجدانت اروم باشه


    اینقدر خودتو مقصر ندون


    اینقدر نگو تغییر کردم نمیبینه


    باور کنید منم پنج شنبه با همسرم به شدت بحثم شد ازون دعواهای وحشتناک که بعدش اصلا
    نمیخوای طرفو ببینی


    رفتم تو اتاق ودرو بستم بعد یکساعت همسرم اومدو همون کارایی که به شما گفتمو مثل همیشه انجام داد که اشتی کنم باهاش


    تو همون لحظه یاد خانوم شما افتادم که چطور میتونه اینقدر مقاومت کنه اگه دوستون داره


    من به حدی از دست همسرم عصبانی بودم که تا یازده شب تو ماشین جلوی پارک خونمون نشستم و نرفتم خونه کاملا هم مقصر همسرم بود وقتی رفتم خونه بازم به شدت هایپر بودم

    چون سر یه قضیه ای بحثمون شد که تا حالا صدبار سرش بحث کردیم وبازم همون اش و همون کاسه


    اما وقتی شوهرم اومد معذرت خواهی کرد واون اداهای همیشگی رو انجام داد واقعا یه لحظه حس کردم دلم میخواد محکم بغلش بگیرمو همه چیو فراموش کنم تمام قلبم پرشد از عشق همیشگی که بهش دارم و باهاش اشتی کردمو انگار نه انگار عصر داشتیم همومیخوردیم


    اینارو واسه این گفتم اگه یه ذره خانومت دوست داشته باشه نمیتونه اینهمه تغییر و خواهش شمارو تاب بیاره


    یه فرصت به خودش وشما میداد


    کدوم یکی از ما زنها همسرامون بی عیبن هیچ وقت اشتباه نکردن هیچ وقت دل مارو نشکستن کدومشون همیشه حامی وپشتیبانمون بودن کسی هست بیاد بگه اقا من شوهرم تا حالا از

    گل نازکتر بهم نگفته همیشم درکم کرده بخدا نیست ما هممون یه جاهایی اشتباهاتی داشتیم یکی زیاد یکی کم


    مهم اینه شما متوجه شدی ونشون دادی پشیمونی و تغییر کردی


    یه چرخی بزن تو این تاپیکها ببینید زنهای دیگه با چه چیزهایی دستو پنجه نرم میکنن و از چه چیزایی که گذشت نمیکنن


    از خیانت که بالاتر نیست خیلی خانوما حتی خیانتو میبخشن غیر از اینه خیانت روح یه زنو نابود میکنه اما چیه که یه زنو وادار به موندن میکنه؟ تا حالافکر کردی؟

    غیر از دلبستگیه

    اینارو نمیگم که حق به جانب باشی میگم که اینقدر احساس گناه نکنی , وفکر نکنی فقط شما باید تلاش کنی


    شما مثل یه پرنده ای هستین که میخواین از قفس بپرین مدام خودتو میزنی اینور اونوربه هر طرف که سرت میخوره به سمت طرف دیگه میری اما اون قفس باز نمیشه مگه اینکه اتفاق دیگه ای بیفته


    خودتو به درو دیوار نزن اروم بگیر


    اگه خانومت خواست درو باز میکنه نخوادم تو نمیتونی تنهایی اینکارو بکنی


    من یه زنم تا حدی هم مغرور اما در برابر محبت شوهرم مثل یخیم که دربرابر گرما اب میشه


    هرکس دیگم بود تا حالا رسیده بود به نقطه جوش ولی خانومت دنبال چیزدیگه ای هست به هر دلیلی اگه تصمیمش جداییه بخدا تا صدسالم این مدلی زندگی کنین اون از تصمیمش

    برنمیگرده اما اگه قصدش جدایی نباشه تا یه جایی میره وقتی دید نه واقعا داره جدی میشه خودش ادامه نمیده

    پس به تصمیمش احترام بذار

    اجازه بده روند قانونی ادامه پیدا کنه در کنار مشاور از یه وکیل هم کمک بگیرید خودتونو بدید دست خدا کیه که ازون بهتر صلاح شمارو بدونه شاید اصلا این جدایی صلاح خداست

    میتونی برخلاف خواست خدا رفتار کنی؟ میدونی که نمیتونی


    پس فقط از خودش بخواه صلاحتو در نظر بگیره


    من حاضرم قسم بخورم که حتی اگه جدا بشید شما زندگی خواهید داشت که ازالانتون بهتر باشه


    به این اعتقاد داری که خدا همه چیو میبینه؟ تلاش هاتونو میبینه تعهدتونو و تلاشتونو واسه نگه داشتن زندگیتونو میبینه


    و فکر میکنی میذاره که تلاشت بی نتیجه باشه؟


    از کجا میدونی خدا برات چی خواسته؟
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید
    ویرایش توسط sahar67 : شنبه 02 خرداد 94 در ساعت 17:19

  16. 4 کاربر از پست مفید sahar67 تشکرکرده اند .

    lalejam (یکشنبه 03 خرداد 94), morteza2487 (پنجشنبه 07 خرداد 94), تروولث (یکشنبه 03 خرداد 94), رنگین (شنبه 02 خرداد 94)

  17. #19
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دیروز [ 13:02]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,566
    امتیاز
    44,733
    سطح
    100
    Points: 44,733, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,973

    تشکرشده 6,445 در 1,461 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    سلام
    آرامش خودتون روحفظ کنید...به رفتارخانوادش فکرنکنید
    اونها احساساتی برخوردکردن
    پس معلوم شد که نباید روی کمک اونها حساب کنید...چرامدام لزشون میپرسید چه گناهی کردید؟؟؟
    چرامدام دنبال این هستید که همه بگن شما بی گناهی ومقصر نیستی؟؟
    چرااینقدرمنفعلانه رفتارمیکنید
    کمی قوی باشید وجراتمند؟؟
    برعکس دوستان که میگن شما تغییر کردید به نظرمن که اصلا تغییری توی رفتارتون نبوده!!!
    وقتی دیدید اونها بی فکری میکنن چرادرحین احترام ازشون نخواستید دخالت نکنند؟؟؟؟؟

    شماهنوز خیلی مونده تابتونید تغییر رفتاربدید!!!اینقدربه دنبال تایید وحمایت دیگران نباشید

    چرامیخواید حالا برید به خواهرش وشوهرش التماس کنید؟؟؟
    کمی خودتون روسنگین تروباوقارتر نشون بدید
    مردانه تررفتارکنید
    کارخانمتون اشتباه بوده وناامید کننده...درسته....اما شما تازه سه چهارروزه که تغییرروش دادید
    پس اینقدریه دفعه ناامید ومایوس نشید

    - - - Updated - - -

    دوستان خواهش میکنم باهم کل کل نکنید
    فقط پستی ارسال کنید که جنبه راهنمایی ومشاوره ای داشته باشه...احساساتتون رونشون ندید
    تاهم به ایشون کمک بشه وهم تاپیکشون بدون نتیجه به ظرفیت خودش نرسه
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  18. 5 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    del (چهارشنبه 20 خرداد 94), morteza2487 (پنجشنبه 07 خرداد 94), sahar67 (شنبه 02 خرداد 94), رنگین (شنبه 02 خرداد 94), سوده 82 (پنجشنبه 07 خرداد 94)

  19. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 دی 94 [ 15:13]
    تاریخ عضویت
    1393-9-16
    نوشته ها
    42
    امتیاز
    1,959
    سطح
    26
    Points: 1,959, Level: 26
    Level completed: 59%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    149

    تشکرشده 136 در 40 پست

    Rep Power
    0
    Array
    فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَب

    شما آشفته تر از آنی شدی که دیگه بتونی حرکت حساب شده ای بکنی،
    پیش و بیش از هر چیز باید خودت رو جمع وجور کنی ،
    با دعا، توسل، سپردن کارت به خدا،... هر طور که میتونی به خودت کمک کن و دردهای خودت رو التیام بده و نیروهای خودت رو جمع کن،
    تا خودت رو نجات ندادی نباید انتظار داشته باشی بتونی غریق دیگه ای رو نجات بدی،
    با خودت رو راست باش، بعد ببین:
    آیا واقعاً هنوز میتونی سکان این زندگی رو بدست بگیری و بسلامت به ساحل مقصود برسونی؟؟؟!!!

    اُفوِّضُ أمری إلَی الله إنّ الله بصیرٌ بالعباد

    تلاش شما قابل تقدیره، اما ای کاش بر محور حق و عدالت باشه و نه لج و لجبازی و اثبات خود که بی تردید و بنا به قانون حقیقت محکوم به شکست خواهد بود.



    - - - Updated - - -

    فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَب

    شما آشفته تر از آنی شدی که دیگه بتونی حرکت حساب شده ای بکنی،
    پیش و بیش از هر چیز باید خودت رو جمع وجور کنی ،
    با دعا، توسل، سپردن کارت به خدا،... هر طور که میتونی به خودت کمک کن و دردهای خودت رو التیام بده و نیروهای خودت رو جمع کن،
    تا خودت رو نجات ندادی نباید انتظار داشته باشی بتونی غریق دیگه ای رو نجات بدی،
    با خودت رو راست باش، بعد ببین:
    آیا واقعاً هنوز میتونی سکان این زندگی رو بدست بگیری و بسلامت به ساحل مقصود برسونی؟؟؟!!!

    اُفوِّضُ أمری إلَی الله إنّ الله بصیرٌ بالعباد

    تلاش شما قابل تقدیره، اما ای کاش بر محور حق و عدالت باشه و نه لج و لجبازی و اثبات خود که بی تردید و بنا به قانون حقیقت محکوم به شکست خواهد بود.


  20. 2 کاربر از پست مفید تروولث تشکرکرده اند .

    lalejam (یکشنبه 03 خرداد 94), morteza2487 (پنجشنبه 07 خرداد 94)


 
صفحه 2 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تو ارتباط با دخترها تو اجتماع مشکلی ندارم، اما وقتی دختری رو دوست دارم برعکسه
    توسط amir800 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 05 آبان 95, 22:01
  2. من خیلی نقص دارم هم تو رفتارم هم تو ظاهرم نمیتونم خودمو دوست داشته باشم
    توسط پونیو در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 43
    آخرين نوشته: پنجشنبه 30 مرداد 93, 00:20
  3. خداوند تو را دوست دارد
    توسط sayehhaye_mah در انجمن ادبیات و عرفان
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 16 اردیبهشت 88, 19:05
  4. +تو دوست من اگه جای من بودی ( که خدا نکنه) چی کار می کردی
    توسط dar_tabe_zarde_khazan در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: سه شنبه 06 اسفند 87, 01:51
  5. يه دوست خوب تو دانشگاه يا هرجاي ديگه؟
    توسط کنجکاو در انجمن ارتباط مراجعان - مشاوران
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: پنجشنبه 21 شهریور 87, 08:59

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:41 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.