به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 16 , از مجموع 16
  1. #11
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 خرداد 94 [ 00:02]
    تاریخ عضویت
    1393-9-18
    نوشته ها
    175
    امتیاز
    4,145
    سطح
    40
    Points: 4,145, Level: 40
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 75.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    462

    تشکرشده 404 در 152 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.

    خوبید؟ متولید 79 اید؟ 15 سالتونه ها :) واااای چقدر دوست داشتم که یه برادر کوچیکتر داشتم که یکم سر به سرش میذاشتم و کیف میکردم ولی حیف که ندارم!!!

    حالا که فکرشو میکنم میبینم که جا داره به خاطر اینکه خدا من رو از نعمت داشتن یک برادر کوچیکتر محروم کرده با دست و پا که نه با کله شکرش رو به جا بیارم

    من تو تالار کشف کردم که وقتی سر به سر یه پسر حتی تو سن 23 میذاری ناراحت میشه!!! شما که ناراحت نمیشی؟ ولی وقتی سر به سر دخترا میذاری مثل بمب منفجر میشه :)

    خوب حالا که یکم دلم خنک شد از دست شما جماعت آقایون !!!

    به عنوان یه خواهر بزرگتر و با تجربه یه حرفی بهتون بگم که راز دوست داشتنی بودن یه پسره؟

    اعتماد به نفس :) همین. یکم که برا خودتون ارزش قائل باشید دیگران هم متوجه ارزش شما میشن. در مورد این ارزش در ادامه صحبت میکنم.

    حساتونو که میگید دوست دارید بدبخت باشید تا دیگران دلشون به حالتون بسوزه رو درک میکنم. میدونید درسته یکم با فکرای ماها که از سن شما رد شدیم و یادمون رفته که اون موقع ها

    چه حسایی داشتیم شاید تو نگاه اول جور در نیاد ولی باید بگم یه جورایی همه ی ما روزای شما رو کم و بیش داشتیم. حسای و فکرای درست و غلط :)

    میدونید همه ی آدما تو هر سنی به توجه و دیده شدن احتیاج دارن. شما که یه نوجوانی و هنوز نه مثل ما پیر شدی :) و نه از دوران مزخرف مدرسه خلاص شدی!!! بیشتر نیازمند توجهی.

    ایشالا دانشگاه که قبول شدی و با دو تا دختر همکلاسی شدی و حرف زدی متوجه میشی که ما دخترا همچین هم با ارزش نیستیم که شما خودتو به خاطر ما محدود کنی و ناراحت باشی

    که خواهر نداری یا زنداداشت بهت توجه نمیکنه.

    تو آینده ی خیلی نزدیک متوجه میشید که لازم نیست دیگران ما رو دوست داشته باشن که به خاطرشون دست به هر کاری بزنیم مثلا مدام دیگران رو بخندونیم یا به حرفاشون تو هر شرایطی

    گوش بدیم و یا ...

    میدونید من یه دختر 14 ساله که دوستمه :) میشناسم که هر از چند گاهی با من درد و دل میکنه. تایپیکتون رو خوندم خیلی برام جالب بود که چقدر آدما و دخترا و پسرا شبیه همن.

    چقدر حسا و فکرای آدما به هم نزدیکه و چه دردای مشترکی بین همه هست. خوبه که جرات کنیم و به افراد مناسبی حرفمونو بزنیم تا کمکمون کنن اگه راه اشتباه میریم برگردیم.

    حیف که حسام تو اون روزا دقیق یادم نیست ولی من خیلی پیش می اومد که خودمو میزدم به مریضی یا غذا نمیخوردم تا یکی بهم توجه کنه :) اما هیچ کس توجه نمیکرد و منم ضایع

    میشدم:) اساسی ضایع میشدمااااا. اونقدر اینکارا رو میکردم که بالاخره پس از سالها متوجه شدم که ای دل غافل اصلا چه لزومی داره دیگران به من توجه کنن!!! واقعا چه اتفاقی میوفته اگه

    من حتی از نظر دیگران دوست داشتنی هم نباشم!!! به این نتیجه رسیدم که باید به خودم توجه کنم و به خودم برسم و خودم خودمو دوست داشته باشم اونوقته که همه هم منو دوست

    دارن:)

    اصلا پسر غیر عادی ای نیستید و اتفاقا خیلی هم خوب بلدید خودتون رو توصیف کنید. خیلی خوبه تو این شرایط منطقی به فکر حل مشکلاتتون هستید. آفرین.

    اما در مورد دوست داشتنی بودن، اگه یه پسر درس خون و کاری باشید و اونقدر برای خودتون ارزش قائل باشید که به فکرسلامتی بدن و آینده ی خودتون باشید و با رفتارای متین و با ادب با

    دیگران برخورد کنید و اول از همه تو همه چیز به بهترین شرایط خودتون فکر کنید و تمامی تلاشتون رو بکنید که بهش برسید اونوقت شما یه فرد ارزشمندید چه بهتون بگن و چه بهتون نگن.

    اینو هم من تجربه کردم و هم بیشتر آدما که سربار بودن یا مریض بودن هیچ وقت دلیلی برای دوست داشتنی بودن نیست. همه ی آدما از این جور افراد به نحوی فراری ان.

    میدونید حتی آدمایی که مشکلات جسمی یا حرکتی دارن هم تمام تلاششون رو میکنن که مستقل باشن و رو پای خودشون وایسن تا تو جامعه مورد قبول واقع بشن.

    پیشنهاد میکنم فکرتون رو در مورد اینکه اگه بیچاره باشید دیگران بهتون توجه میکنن رو تغییر بدید. 100 درصد غلطه. حتی 99.9 درصد هم نه صد درصد غلطه.

    دنیا به دو قسمت تقسیم میشه. داخل خانواده و خارج از خانواده. زندگی خارج از خانواده و آدماش یکم عجیبه و سخته. امیدوارم هر چه زودتر عزت نفس و اعتماد به نفستون رو بالا ببرید تا

    آسیب نبینید. من اگه جای شما بودم و اگه به 16 سالگیم برمیگشتم و البته پسر بودم در کنار درس خوندنم میرفتم دنبال یه کاری مثل شاگرد مغازه بودن تا هم خودم پول داشته باشم و هم

    با دنیای بیرون ارتباط برقرار کرده باشم. حتی اگه احتیاج مالی مطرح نباشه روان آدم به در اجتماع بودن و کار کردن نیاز داره.

    ببخشید اگه شوخی کردم باهاتون.

    موفق باشید.

  2. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 29 خرداد 94 [ 15:03]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    225
    سطح
    4
    Points: 225, Level: 4
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزيز،شكوه خانوم خيلى ممنون از راهنماييهاتون .(از قضا شوخيتونم خيلى بامزه بودااا ولى سعى كنيم همه رو مثل هم نبينيم)راستش از سخنان شما اين طور فهميدم كه الان اصلا توجه نكنم منو دوست دارن و منو عين يه آدم دزد ناموس ميبيننو...اما راستش ميدونى يه كم سخته .راستش من از اين مارا نكردما بخوام غذا نخورمو اينا ولى اى كاش يه روز يه غذاى حسابى باشه بخوريم من نخورم يه كسايى باشن بگن به درك اى كاش اى كاش.يعنى مى خوايد اصلا توجه نكنم كه اون در مورد من اين طور فك ميكنه.آخه والله چى بگم سخنانتان متين اما نميدونم چرا نميتونم بى توجه باشم.من نميدونم شما كلكم منظورتون از اعتماد به نفس چيه ؟بابا اينو چه به اعتماد به نفس آخه اونى كه شما ميگيد غروره بى رحميه والا من نمى تونم نسبت به اين مسئله بى تفاوت باشم . شايد درست موقعيت منو تجربه نكرديد اينو ميگيد.اصلا از اون موقع به هيچ چيز هيچ احساسى ندارم يعنى اصلا دختر مختر يا هر چى اصلا نزديكترينام ديگه واسم مهم نيست .راستش ضمن تشكر فراوان از خوندن تاپيكم راستش يه راه حل واسه الان من بگيد دقيق بگيد چيكار كنم؟؟؟راستش منم دوست داشتم يه خواهر داشته باشم من شكر نميكنم كه ندارم خيلى دوست داشتم يه خواهر بود كه سربسرم بزاره كيفش بياد سر جاش اما چه كنيم لطفا كمك كنيد دقيق بگيد تو موقعيت من چيكار كنم؟

  3. کاربر روبرو از پست مفید Meh799 تشکرکرده است .

    شکوه (یکشنبه 03 خرداد 94)

  4. #13
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 خرداد 94 [ 00:02]
    تاریخ عضویت
    1393-9-18
    نوشته ها
    175
    امتیاز
    4,145
    سطح
    40
    Points: 4,145, Level: 40
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 75.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    462

    تشکرشده 404 در 152 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من عادت ندارم سریع جواب بدم حداقل یه روز به کاربر فرصت میدم چون تالار همدردی هدفش تفکر و تمرکزه. یعنی هر کاربری که نظر میده و مخصوصا من !!! توقع داریم یه دونه پست بدیم و

    کاربر نتیجه بگیره حالا پست من مربوط باشه یا نامربوط مهم نیست :) البته شما نتیجه گرفتی یعنی فراموش کن و به زندگی عادی خودت برس . منم از این دسته گلا زدم به سرم.!!!همه چیز

    فراموش میشه. شما حرف بدی نزدی. اون جوری که شما توضیح دادی شما به زنداداشت گفتی که دوستش داری اونم واقعا از سر بچگی و بدون منظور و اتفاق دیگه ای نیوفتاده. حمله ی

    تروریستی که انجام ندادی!!!فحش هم که ندادی.

    اونم در جواب حرف شما یه رفتار خاصی رو انجام میده. حالا من اگه جای شما باشم به جای خودکشی و ... به این فکر میکنم که چرا این رفتار رو داره؟ جوابشم کاملا مشخصه.

    شما الان داری به این فکر میکنی که با این رفتارت کل محبت خانواده به شما به صفر رسیده. شما از چشم همه ی اعضای خانواده افتادید و برای هیچ کسی اهمیتی ندارید. به خاطر این

    رفتار شما کسی به شما اهمیت نمیده و ...

    باید بگم کاملا در اشتباهید. الان که تو شرایط سنی خاصی هستید احساسات و رفتارا و تفکرات عجیب و غریب خواهید داشت. اینکه کسی شما رو دوست نداره و کاش فقیر بودید حداقل

    یکی دلش به حال شما میسوخت مقتضای سن شما و سایر شرایط خانواده ی شما هست که اینجا نگفتید. زیاد هم نباید خانوده ی شادی باشید که برای اینکه دوستتون داشته باشن آرزوی

    بیچارگی میکنید.

    زنداداش شما یه زنه و با شما فرق داره در ضمن از نظر نسبت خانوادگی جز محارم نیست. شما قبلا یه پسر بچه بودی و الان مدتیه که بزرگ شدی. الان کاری که انجام میدید اینه که باید

    قبول کنید که شما یه آقای جوان هستید که اگه الان زمان قدیم بود باید دختراتونو شوهر میدادین!!! پس دیگه نباید خودتون رو بچه حساب کنید و هر رفتاری انجام بدید. یعنی از این به بعد به

    عنوان یه آقا باید برا خودتون ارزش قائل باشید. به نظرم منظور زنداداشتون این بوده. با رفتاراتون انگار دارید نشون میدید بزرگ نشدید و اون سعی داره مرزها رو بهتون نشون بده.

    خوب حالا شما یاد بگیر و از این به بعد درست رفتار کن. زنداداشت رو زنی نامحرم ببین. این اصلا نامردی نیست. حفظ حریم ها اصلا ربطی به نامردی و دین و .. نداره. خیلی ها از جمله خانم

    ها زمانی میتونن با شما برخورد خوب داشته باشن که حریم ها رو حفظ کنی وگرنه مجبورن عقب بکشن. رفتار مودبانه همراه با حفظ مرزها.

    یه چیز خیلی مهمی که باید براتون درس بشه اینه که همیشه قبل از حرف زدن فکر کنید. فکر میکنم درس خوبی براتون شد.

    فکر میکنم وضعیت کاملا براتون روشن شده و از پست بقیه دوستان هم استفاده کردید، اگه فکر میکنید نیازه بهش بگید همیشه دوست داشتم یه خواهر داشتم که خدا بهم نداد ولی عوضش

    شما مثل خواهر منی و من معذرت میخوام اگه دلخورتون کردم همین . آقای meواقعا دیگه نمیتونید کار دیگه ای انجام بدید!!!. اگه فکر میکنید که درمورد شما فکر عجیب و غریب میکنه که

    خوب اگه واقعا رفتاراتون تا حالا اشتباه بوده و از سر بچگی قبلا هم کاراها یا رفتارایی کردین که نگاه خوبی به شما نداره، از این به بعد متین و با وقار باشید و اگه نه قبلا سابقه نداشتید باز هم

    این برخورد زنداداشتون یعنی لطفا مثل یک زن نامحرم با من برخورد کن و حریم های خودت به عنوان یه آقای جوان و من رو حفظ کن. لطفا متوجه باش که بزرگ شدی.

    قبول کنید بزرگ شدید و رفتاراتون نباید ناشی از نیاز باشه نیاز به توجه نیاز به محبت نیاز به امنیت و ... بلکه باید ناشی از تفکر باشه.

    بله از عواقب حرف بیجا رفتارای بیجا و عجیب و غریب هم هست ولی کاریه که شده. اشتباه کردید و باید بدونید هر اشتباهی تاوان هم داره. تاوان حرف شما شاید فکر دزد ناموس بودن هم باشه ولی واقعا شما دزد ناموس که نیستید و نیت بدی نداشتید. اما حرف بیجا زدید و متاسفانه چه بخواید چه نخواید باید تاوان بدید. یا خودتون ازش معذرت بخواید و همزمان رفتار سنگین و با متانت داشته باشید که در عمل متوجه بشن که قصدی نداشتید یا رفتار سنگین داشته باشید تا دیگه چنین فکری فراموششون بشه. راه حل فعلی اینه و اینو یادتون باشه هر اشتباهی یه تجربه است و یه درس بزرگ.

    موفق باشید و ببخشید طولانی نوشتم.
    ویرایش توسط شکوه : شنبه 02 خرداد 94 در ساعت 01:52

  5. 3 کاربر از پست مفید شکوه تشکرکرده اند .

    مدیرهمدردی (چهارشنبه 13 خرداد 94), اقای نجار (شنبه 02 خرداد 94), طاهره (شنبه 02 خرداد 94)

  6. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 29 خرداد 94 [ 15:03]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    225
    سطح
    4
    Points: 225, Level: 4
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خيلى مننون از راهنمايى هاتون خواهر عزيز تنها را ه چاره صبره.در هر حال خدا رو از ته دل شكرررررررر.راستى اونى كه باهاش شوخى كرديو ناراحت شده پسر نبوده پسرا شوخى هاى خركى زيادى مى كنن .

  7. کاربر روبرو از پست مفید Meh799 تشکرکرده است .

    شکوه (یکشنبه 03 خرداد 94)

  8. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 اسفند 02 [ 15:41]
    تاریخ عضویت
    1386-6-22
    نوشته ها
    796
    امتیاز
    23,402
    سطح
    94
    Points: 23,402, Level: 94
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 948
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranRecommendation Second Class10000 Experience PointsSocialTagger Second Class
    تشکرها
    2,041

    تشکرشده 2,229 در 569 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام پسر خوبم،
    احساس من اینه که شما یک آقای دوست داشتنی، خانواده دوست ، متعهد ، مهربون و البته حساس هستید و اینکه دنبال گرفتن مشورت برای حل این پیشامد هستید نشون میده که عاقل هم هستید.

    ببینید من از نوشته های شما اینطور متوجه شدم که از بین افراد خانواده ،شما با زن داداشتون روابط دوستانه تر و صمیمانه تری نسبت به بقیه داشتید و الان که به دلایلی این ارتباط محدود و کمرنگ شده احساس می کنید کسی شما رو دوست نداره و به شما توجه نمی کنه . در صورتیکه در واقع اینطور نیست چون طبق گفته ی خودتون ، هیچ کس از جمله پدر و مادر و برادر شما از چیزی که بین شما و زن برادرتون پیش اومده خبر ندارن و تبعا دلیلی هم نداره که در مورد شما فکر بدی داشته باشند یا احیانا از سوی اونها مورد بی محبتی و بی توجهی قرار بگیرید..


    نکته ی اصلی بزرگ شدن شماست ..

    شکوه عزیز راست گفتن. شما الان دیگه نه یک پسربچه ی 10-12 ساله ، بلکه یک نوجوان 15 ساله هستید یعنی یه جورایی از مرز بچگی گذشتین .. و این یعنی باید مثل یک مرد جوان فکر کنید و عمل کنید..
    رفتار همسر برادرتون در واقع صحه گذاشته بر این امر . یعنی بزرگ شدن شما .. پس شما به جای اینکه زانوی غم به بغل بگیرید و فکر کنید که به شما بی اعتنایی میشه و هی ناله کنین که منظور من این نبود و اون نبود و سوء تفاهمه و .. بهتره مسئولیت اشتباهتونو بپذیرید..

    در واقع براساس این بزرگ شدن اولین چیزی که باید بپذیرید مسئولیت کاری هست که کردید ..

    یعنی بهتره با خودتون صادق باشید و واقع بینانه بپذیرید که حرکتی که در قبال زن برادرتون انجام دادید (اعم از حرف زدن یا هر چیز دیگری) اشتباه بوده .. و رفتار ایشون پاسخی به اشتباه شماست.. پس باید سنجیده و عاقلانه رفتار کنید.

    نه حبس کردن خودتون توی اتاقتون کمکتون خواهد کرد و نه اصرار بر اینکه منظور شما بد فهمیده شده .. مثل یک مرد اشتباهتون رو بپذیرید ، از این موضوع عبور کنید و با رفتارهای درست و عاقلانه به خودتون ، همسر برادرتون و همه ی اعضای خانواده ثابت کنید که دیگه کوچولو نیستید.


    و بعد هم نگران نباشید .. شما دارید گامهای بزرگ شدن رو طی می کنید و خیلی وقتها پیش میاد که اشتباه هم بکنید اما باید عاقل باشید و از اشتباهاتتون به خوبی درس بگیرید./

    We are oneAll is one
    Everything is love

    در من شکفته شده است هزاران مادر
    ویرایش توسط طاهره : سه شنبه 05 خرداد 94 در ساعت 08:58

  9. 2 کاربر از پست مفید طاهره تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (سه شنبه 05 خرداد 94), مدیرهمدردی (چهارشنبه 13 خرداد 94)

  10. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 29 خرداد 94 [ 15:03]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    225
    سطح
    4
    Points: 225, Level: 4
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خيلى ممنون طاهره خانوم.راستش شما اينقدر خوب توضيح داديد انگار خودتون اينجا تشريف دارين. راستش بله همينطوره خيلى باهاش صميمى بودم به همين خاطره كه احساس ميكنم كسى دوست نداره.الان چند روز كه مى گزره راستش آشتى كرديم اونم منو دوست داره و به اشتباهش پى برد منم هرگز نميتونستم و نخواهم تونست كه فراموشش كنم مگه آدم خواهر خودشو فراموش ميكنه؟اصلا نيازم ندارم جلوش نشون بدم بزرگ شدم ايشالله هميشه صميمى باشيم الحمدللله.ايشالله مشكلات همتون حل شه .تو رو خدا برام دعا كنين دوستان اسمم مهرانه برام دعا كنيد.خداوند به حضرت عيسى فرمودند: دعا كردنت بيهوده است بايد با زبانى عارى از گناه سخن بگويى.حضرت عيسى فرمود: اما هر انسانى گناه كار است مگر ممكن است؟!خداوند فرمودند: به مردم بگو برايت دعا كنند.خيلى خيلى ممنون از همتون بخصوص شما طاهره خانوم انگار كه يه روانشناس خبره اين.به دهاى همگى محتاجم .در هر حال خدا رو شكر.

  11. 3 کاربر از پست مفید Meh799 تشکرکرده اند .

    مدیرهمدردی (چهارشنبه 13 خرداد 94), اقای نجار (پنجشنبه 07 خرداد 94), طاهره (چهارشنبه 20 بهمن 95)


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:08 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.