سلام و خسته نباشید
من 31 ساله ام و شوهرمم همینطور ما حدود 2 سال که عقد کردیم از نظر تحصیلاتی ومالی خانواده من کمی از شوهرم بالاتر و همسر من در سن 9 سالگی متاسفانه پدرشون و از دست دادن و 2 خواهر بزرگترشون ازدواج کردن و ایشون از اشنایان دور ما هم هستند ولی رفت و امد نداشتیم،موقع تحقیق همه در مورد مادر و خواهر شوهرام و اینکه شوهرم عصبی هشدار داده بودن ولی از اون جایی که ما قبل ازدواج یه دوره آشنایی کوتاه حدود 4 ماه داشتیم و ایشون متاسفانه با گریه و ادعاهای عاشقانه و البته سادگی خودم با من عقد کردند و زندگی من از شب عقد پر از تشنج و منت و دعوا بود من ماه های اول به خاطر شرایط شوهرم و بی پدری اش ساکت بودم و شوهرم بیشتر زور می گفت و دعوا داشت و حتی من و میزد اما بعد یه مدت دیگه از زندگی سیر شدم و گفتم جدا میشم اونموقع شوهرم رفتارش کم کم تغییر کرد و بهتر شد ولی من عصبی تر شدم چون مشکلات قبلی و دردهای قبلیم حل نشده بود و هر وقت اروم بودم شوهرم دادو بیداد می کرد و من خاطره خوبی از سکوت نداشتم و این نقطه ضعف من شد که حرفای به حقم به خاطر لحن بدم بی اثر می شد و دروغ های آروم و مظلوم نمایانه مادرشوهرم واقعا کارساز بود، متاسفانه شوهر من به مادرش علاوه بر وابستگی ایمان داره و این کار و برای منی که مستقل بودم و در خانواده ازاد کاملا سخت کرد من با رفت و امد با مادرشوهرم مشکلی نداشتم ولی از اونجایی که اخلاق مادر شوهرم واقعا بد (ایرادگیر ،مقایسه کن و تحقیر و دخالت در تمام امورشخصی و مالی ...)و حتی با دختراش و پسرشم همیشه دعوا داره و کلا کنترل گر و از اونجایی که منم حساسم و پشتوانه ای ندارم(پدر پارکینسونی و برادرم خارج کشور و تنها مادر و خواهرم همدم من هستند) امیدوار بودم شوهرم حامیم باشه ولی اون بیشتر از مادرش حمایت می کنه تا من
( شوهرم فقط اگه مادرش با من خوب باشه منو دوست داره ،)ادامه این راه برام سخت شده اونها دوست دارن با من صمیمی باشن و بهم هی متلک بگن دعوا کنن و من مدام شاهد دعواهاشون باشم ولی من دنبال احترام و ارامشم هرچی به همسرم می گم من هفته ای یه بار یا دوبار می تونم بیام باز اون منو میبره هر روز خونشون ..... از طرفی توقعات مادرشوهرم با شرایط الان من که
پایان نامه دارم و باید درس بخونم اصلا جور در نمیاد احساس می کنم شوهرم از من حمایت نمی کن و فقط به خاطر ابروش با من
.....پیش مشاورم رفتم گفت تو باید برای شوهرت و مادرشوهرت نقش بازی کنی گفت باید مثل مادرشوهرت با سیاست شی من تو سادگی و صداقت معروفم اگه قراره انقد تغییر کنم که خیلی طول می کشه و من زیر متلک و دخالتهای مادرشوهرم که باعث دعوا و کتک کاری میشه له میشم به خدا چی کار کنم حتی اگه قوی بشم و حرفای مادرشوهرمو جدی نگیرم با شوهرم که دوباره اون حرفا رو میزنه چی کار کنم؟؟؟؟فک کنم باید جدایی و بپذیرم چون خیلی طول میکشه تا من قوی شم
علاقه مندی ها (Bookmarks)