به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 45
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array

    احساس ترس و عذاب وجدان برای راه دادن خواستگار + با معیار ایمان در ازدواج چه کنم؟ و برخی سوالاتم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام دوستان
    راستش الان وضعیت روحیم یه جوریه که خیلی نمی تونم افکارم را بنویسم...
    من یه اخلاق بدی که دارم اینه که برام خیلی دشواره بخوام چیزی که ناراحتم می کنه را بگم... خیلی دشوار و غالبا تا وقتی مجبور نباشم از مسائلی که باعث ناراحتیم شده حرف نمی زنم و خودم را می زنم به اون راه که یعنی هیچ اتفاق مهمی پیش نیومده و من خوشحالم مثل قبل و اغلب کسی هم متوجه نمیشه که من مثلا این قدر دلم شکسته ... چون ناراحتی هایم را می ریزم تو خودم... تا اینکه مجبور بشم برای حل مساله به یکی رجوع کنم... دیگه وقتی یه مساله مهم هم می خوام بگم و در رابطه با اون مساله یه سری ناراحتی های قلبی داشته باشم گفتن اون مساله برام سخت می شه.....

    ولی الان به دلایلی می خوام بگم...
    راستش من چند وقته به آستانه ناراحتیم رسیدم... هی به کسی نگفتم.... حتی هی اومدم تاپیک بزنم نزدم...
    شاید باورتون نشه ولی چند تا تاپیک نوشتم دقیقا وقت ارسال پشیمون شدم.....
    من یکم از ناراحتی هایم را تو انجمن آزاد نوشتم ولی هنوز به من جواب ندادند.... دلم هم نمی خواد اون قسمت را اینجا بگم...

    الان هم خیلی دلم نمی خواست بیام اینجا تاپیک بزنم... ولی مجبورم....
    چون تا فردا باید تصمیم بگیرم و نیاز دارم یکی به من آرامش بده.... که من بالاخره چی کار کنم؟ و یه وقت اشتباه نکنم....

    من یه چند ماه خواستگار راه ندادم. چون حالم واقعا مساعد نبود و احساس آلرژی شدید داشتم... یه چند بار که خونمون خواستگار زنگ زد من واکنش بدی نشون دادم و گفتم من الان خواستگار راه نمی دم... (البته اگر از برخی ماجراهای من مطلع بودین کاملا به من حق می دادین که این قدر حالم بد بشه...)

    امروز یکی خونمون زنگ زده.... من تازه حالم خوب شده بود....
    تازه می خواستم هدفم را پیش بگیرم... کلی برنامه ریخته بودم برای خودم.... استارتش را زده بودم....
    خوشحال بودم یکی از خواستگاری هام خود به خود قبل اومدنشون کنسل شده... و فعلا کسی نیست... خدا هم بزرگه و مثلا من دارم یکی از مشکلات عمده ام را از راه مشاوره تخصصی حل می کنم.... (هرچند هنوز برای من چیزی ننوشته اند و من هنوز واقعا نمی دونم از اون لحاظ باید چی کار کنم)

    الان نمی دونم باید چی کار کنم؟ از طرفی نمی خوام این خواستگارم را ببینم...... از طرفی هم شاید از برخی لحاظها مجبور باشم...
    گم شدم.... تو خودم گم شدم...... اصلا دیگه نمی دونم باید چی کار کنم؟احساسات منفی زیادی دارم....از یه طرف هم سوال زیاد دارم....

    با من صحبت می کنید تا کم کم حرفام را بتونم بزنم و بفهمم باید چی کار کنم؟
    حتی اینکه یکم آرامش داشته باشم و احساس منفیم کمتر بشه خوبه...

    از همتون خیلی ممنونم
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه
    ویرایش توسط مصباح الهدی : سه شنبه 01 اردیبهشت 94 در ساعت 15:39

  2. 7 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    hamed-kr (سه شنبه 01 اردیبهشت 94), maryam123 (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), Mr.Anderson (سه شنبه 12 خرداد 94), فدایی یار (سه شنبه 01 اردیبهشت 94), فرشته اردیبهشت (سه شنبه 01 اردیبهشت 94), یه دختر سرگردان (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), بارن (سه شنبه 01 اردیبهشت 94)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 دی 94 [ 18:30]
    تاریخ عضویت
    1392-7-22
    نوشته ها
    178
    امتیاز
    3,383
    سطح
    36
    Points: 3,383, Level: 36
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 443 در 158 پست

    Rep Power
    37
    Array
    سلام مصباح خانم
    اول بگید چرا مجبورید راهش بدهید؟
    با کسی رودربایستی دارید؟؟
    یا کیس مناسبی به نظرتان می رسد و نمی خواهید بدون بررسی از دست بدهید؟
    فکر می کنید چقدر دیگه زمان نیاز دارید تا به آرامش و ثبات برسید و مشکلات داخلی خودتان حل شود؟؟؟
    نمی دونم سخته این جمله رو بگم :
    ولی مواظب باشید
    یکی از نزدیکان مشکلاتی شبیه شما داشت
    باورتون نمیشه چقدر خواستگار داشت و اونها رو رد کرد (بعضی به دلایل منطقی و بعضی به دلایل غیر منطقی)
    بعد تحت فشار ناشی از آمد و شد ها مکرر با کسی ازدواج کرد
    بعد از یک سال در حالی که چند بار از همسرش کتک خورده بود با بخشیدن مهریه و ... طلاق گرفت
    البته هیچ کس فکر هم نمی کرد شوهرش بعد از عروسی چنین آدمی باشد و چهره واقعی خودش را نشان دهد
    اما این فشار روحی بر خودش و اطرافیان مانع از تحقیقات کامل شد
    حتی خود من هم تو این قضیه بی تقصیر نبودم
    اصلا عجله نکنید
    با آرزوی موفقیت
    ویرایش توسط آونگ : سه شنبه 01 اردیبهشت 94 در ساعت 15:51

  4. 7 کاربر از پست مفید آونگ تشکرکرده اند .

    hamed-kr (سه شنبه 01 اردیبهشت 94), maryam123 (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), paiize (سه شنبه 01 اردیبهشت 94), فرهنگ 27 (سه شنبه 08 اردیبهشت 94), نادیا-7777 (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), مصباح الهدی (سه شنبه 01 اردیبهشت 94), بارن (سه شنبه 01 اردیبهشت 94)

  5. #3
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام آقای آونگ
    ممنونم.
    نمی دونم چقدر زمان لازم دارم که کلا خواستگار راه بدم.چون به نظرم می رسه کلا کسی نتونه از هفت خان ازدواج من عبور کنه.

    البته من 7 خان ندارم. 14 خان دارم....
    یه هفت خانم را تو انجمن آزاد مطرح کردم فکر می کنم پیچیده است...

    یه هفت خان هم خودم برای خودم دارم... اینو توش خودم گیر کردم و نمی دونم باید چی کارش کنم... یعنی شاید لازم باشه با یکی دوباره راجع به معیارهام با آرامش حرف بزنم و حتی بدون مواخذه شدن با یه آدم معقول بحث کنم! بدون اینکه یکی بیاد بهم برچسب بزنه که تو ایده آلگرای و فلان و بیسار...
    یکی بیاد منطقی باهام حرف بزنه و من بفهمم باید چی کار کنم...
    آدمی که از هفت خان من رد بشه بوده ولی اون هفت خان دومیه نذاشته رد بشه... ولی باز هم به نظرم می رسه من یه سری همزمانی معیار ها دارم که داشتن همزمان اون معیارها کلا انتخاب منو خیلی محدود می کنه.... و یه حس منفی بد بهم می ده.

    اون جوری مجبور نیستم ولی وجدانا یه جورایی مجبورم راه بدم... یه جورایی هم مجبورم راه ندم.....
    کلا انگار مجبورم خواستگار راه ندم.... چون می ترسم راه بدم و در آخر دلش بشکنه..... هنوز دل شکستگی بعضی خواستگارام یادم نرفته... بعضی از خواستگارام به من دل بسته شدن... مخصوصا کسانی که معیارهاشون به من خیلی نزدیک بوده...
    من خودم را مقصر می دونم برای دل شکستگی آنها... چون فکر کنم من هم اشتباهاتی داشتم که نباید انجام می دادم و حتی خودم را خیلی سرزنش و دعوا کردم....

    از اون طرف که مجبورم راه بدم اینه:
    1/.27 سالم شده
    2/ خانواده خوبی هستند و خیلی از معیارهای منو احتمالا دارند ولی یکی از معیارهام را می دونم ندارند... بقیه را هم باید صحبت کنم ببینم دارند یا ندارند.

    3/ دوست پدرم معرفی کردند... همون دوستی که بعضی ها در جریانش هستند پدرم خیلی قبولشون داره و می دونم یه جورایی بابام نسبت به خواستگارهایی که اون دوستشون معرفی کردند آرامش دارند ...(احتمالا... حالا بازم نمی دونم برام بابام غیر قابل پیش بینیه...) و اینکه من خودم به این آقای معرف آلرژی پیدا کردم...

    4/ کلا انگار مجبورم ازدواج کنم... دلم نمی خواست هیچ وقت ازدواج کنم چون باید ازدواج کنم. من از ازدواجم هدف داشتم ولی چی کار کنم... انگار خود ازدواج هدف شده و نه وسیله ای برای رسیدن به هدفم و بهتر شدنم.....
    کلا انگار فعلا ازدواج باعث میشه من بدتر بشم نه بهتر... اصلا کمکم نمی کنه به تکامل برسم...

    5/ پدر و مادرم ناراحت می شن. و مادرم ناراحته که من خواستگار راه نمی دم..... دلم برای مادرم هم می سوزه...

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط آونگ نمایش پست ها
    نمی دونم سخته این جمله رو بگم :
    ولی مواظب باشید
    یکی از نزدیکان مشکلاتی شبیه شما داشت
    باورتون نمیشه چقدر خواستگار داشت و اونها رو رد کرد (بعضی به دلایل منطقی و بعضی به دلایل غیر منطقی)
    بعد تحت فشار ناشی از آمد و شد ها مکرر با کسی ازدواج کرد
    بعد از یک سال در حالی که چند بار از همسرش کتک خورده بود با بخشیدن مهریه و ... طلاق گرفت
    البته هیچ کس فکر هم نمی کرد شوهرش بعد از عروسی چنین آدمی باشد و چهره واقعی خودش را نشان دهد
    اما این فشار روحی بر خودش و اطرافیان مانع از تحقیقات کامل شد
    حتی خود من هم تو این قضیه بی تقصیر نبودم
    اصلا عجله نکنید
    با آرزوی موفقیت
    از این تجربتون خیلی می ترسم.... از این تجربیات شنیدم...
    گاهی حس می کنم آه برخی از خواستگارام منو بگیره....
    آخرش هم.......

    الان خیلی حالم بد شده... کاش یکی منو درکم کنه و بفهمه و باهام همدردی کنه...
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه
    ویرایش توسط مصباح الهدی : سه شنبه 01 اردیبهشت 94 در ساعت 16:46

  6. 7 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    hamed-kr (سه شنبه 01 اردیبهشت 94), m.reza91 (سه شنبه 01 اردیبهشت 94), paiize (سه شنبه 01 اردیبهشت 94), فدایی یار (سه شنبه 01 اردیبهشت 94), یه دختر سرگردان (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), آونگ (سه شنبه 01 اردیبهشت 94), بارن (سه شنبه 01 اردیبهشت 94)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 بهمن 01 [ 19:08]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    688
    امتیاز
    14,984
    سطح
    79
    Points: 14,984, Level: 79
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 366
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,002

    تشکرشده 1,784 در 580 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    119
    Array
    سلام خانمی خوبی؟


    مصباح جان شما مسول شاد کردن دیگران نیستی ازدواجم مساله ای نیست که که به خاطر دیگران و ناراحت نکردنشون بشه انجامش داد. در ضمن خاستگاران شما هم که در چند جلسه وابسته شدند مطمین باشین فراموش میکنند. توجه داشته باشید شما سهم خود انها رو در این مساله نادیده نگیرین هر کسی خودش تصمیم میگیره که کسی رو دوست بداره یا نه . انقدر پیکان انتقاد رو بسمت خودت نشونه نگیر
    تو حق داری کسی رو انتخاب کنی که در خ موراد دوستش بداری و همراهت بشه. وقتی کسی رو که بتونی واسش همسری کنی انتخاب کنی هم در حق خودت لطف کردی هم اون.

    از دید من نکته ای که می تونه کمکت کنه اینکه درستی و صحت معیارها و تاثیر اونها رو با چند مشاور حاذق و کتابهایی که در این مورد نوشته شدند مخصوصا ایرانیهاش رو که به دیدگاه شماهم نزدیکه رو بررسی کنی. چون شما تا چند سال دیگه مصباح امروز نیستی و ممکنه برخی دیدگاههات عوض شده باشه و معیارهایی داشته باشی که الان نداری.


    نکته بعد اینکه خ روی خاستگارهاتون انرژی میزارین. البته درک میکنم. ولی سعی کنین کمترش کنین. ( خودمم مدل شمام :)) البته ;) )

    نکته بعد اینکه دوست من اقایون با ما خانومها خ متفاوتند و من نمیدونم شما برادر داری یا نه یا کلا با اقایون چقدر اشنا هستی. اما حس میکنم که خ از مردهای مهربان هم نتوانن شما رو راضی نگه دارن . این رو از روی انتظاراتی که در یک پست از همسر ایندت داشتی حس کردم.


    البته الان من نمیدانم که شما صحیح فکر میکنی یا من. اما نمی دانم چرا فکر میکنم کلا تصورت از دنیا خ ایده اله . خ بیش از حد احساساتی هستی


    هیچ انسانی خالی از خطا نیست . هیچ ازدواجی خالی از مشکل.


    خب من دختریم که شاید مسیر شما رو چند سال زودتر از شما رفتم. من واسم یه سری معیارها مهم بود و هست.


    اما دوست دارم بدونی مسیر تجرد مسیر راحتی نیست.

    گاهی انتخاب بین بد و بدتر هست

    بنظر من با مسدود کردن امدن خاستگار حق انتخاب خودت رو کم میکنی.

    دقیقا من متوجه نشدم کدوم مساله ناراحتت میکنه : دل افرادی رو شکوندن یا دل خودت شکسته شده از این که در برخی موارد پذیرفته نشدی؟


    یخورده ارام باش گلم .
    در ضمن معمولا در انجمن ازاد طول میکشه پاسخ بدهند

    نیایش به قصد این نیست که خدا را به برآوردن آرزوهایمان وادارد، بلکه برای آن است که اشتیاق به خدا را در ما برافروزد و ما را به سوی خدا فرا ببرد. دیونوسیوس مجعول می گوید:
    "کسی که در قایقی نشسته و طنابی را که از صخره ای به طرفش پرت شده می گیرد و می کشد، صخره را به طرف خود نمی کشد، بلکه خودش و قایق را به صخره نزدیک تر می کند".
    فریدریش هایلر، نیایش، ص 331

    ویرایش توسط مهرااد : سه شنبه 01 اردیبهشت 94 در ساعت 16:50

  8. 8 کاربر از پست مفید مهرااد تشکرکرده اند .

    hamed-kr (سه شنبه 01 اردیبهشت 94), paiize (سه شنبه 01 اردیبهشت 94), parsa1400 (سه شنبه 01 اردیبهشت 94), فرهنگ 27 (سه شنبه 08 اردیبهشت 94), یه دختر سرگردان (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), نادیا-7777 (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), مصباح الهدی (سه شنبه 01 اردیبهشت 94), بارن (سه شنبه 01 اردیبهشت 94)

  9. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 07 آبان 01 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-1-11
    محل سکونت
    مگه فرقی داره!؟
    نوشته ها
    809
    امتیاز
    24,401
    سطح
    95
    Points: 24,401, Level: 95
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 949
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,979

    تشکرشده 3,495 در 804 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    191
    Array
    سلام

    یه کاغذ بردارین و احساسات و مشکلاتتون رو توش بنویسید. این طوری فرصت مرور کردن و دسته بندی کردن دارید ذهنتونم چیزی رو از قلم نمیندازه و میتونه خوب تمرکز کنه بعد اینجا تایپش کنید. از اول تایپ کردن خیلی خوب نیست چون حواستون پرت تایپ کردن میشه، اصن جزوه هم دستنویسش خوبه نه تایپیش!! :)

    نگران نباشید دیگران قضاوتی در مورد شما یا هر کسی که نگرانش هستید نخواهند کرد اینجا هستیم برای کمک به همدیگه؛ با اطلاعات ناقص کسی نمیتونه راه حل خوبی بده پس خواهش می کنم یه بار برای همیشه موضوع رو واضح مطرح کنید این خوب نیست که شما مدت زیادی درگیر یک مسئله باشید و باز هم از طرحش ابا داشته باشید؛ البته مگر اینکه فقط قصد دارید حرفاتونو یه عده بشنوند برای سبک شدن خودتون که در این صورت مطمئن باشید این اتفاق میافته.
    میتونم بفهمم خیلی آشفته هستین، کاملا مشخصه. زندگی همینه این روزا به زندگی هر کسی نگاه می کنم بالاخره یه مشکلی داره انگار این ویژگی ما آدماست، تو ذاتمونه که همیشه باید در تکاپو باشیم برای رویارویی با یه چیزی!
    من دیوانه چو زلف تو رها می‌کردم / هیچ لایق‌ترم از حلقه زنجیر نبود




  10. 5 کاربر از پست مفید m.reza91 تشکرکرده اند .

    hamed-kr (سه شنبه 01 اردیبهشت 94), paiize (سه شنبه 01 اردیبهشت 94), فرهنگ 27 (سه شنبه 08 اردیبهشت 94), یه دختر سرگردان (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), مصباح الهدی (سه شنبه 01 اردیبهشت 94)

  11. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام خانم مصباح الهدی... ان شالله که خیره به امید خدا...

    خیلی خوبه که خودتون می دونید اخلاق درستی نیست که همه چی رو درون خودتون می ریزید و بهتره در صدد این بر بیاید که زودتر رفعش کنید و من مطمئنم ازدواج موفق کنید به خاطر همسرتون هم که شده کم کم اینو می ذارید کنار...چون میدونید چیه اولا به نظرم یک خانم نباید همه چی رو بریزه توی خودش و البته این باز به این معنی نیست که همه ی مشکلات درونیش رو بخواد به همه بگه که جای بحث داره ولی از همه بدتر میدونید چی هست؟فرقی نداره چه پدر چه برادر چه مادر چه خواهر وقتی اونا اشتباهی یا اصلا کاری بکنند که خلاف انتظار شما باشه و شما ناراحت بشید واز روی مهربانی خودتون یا هر چی بروز نمی دید به یاد داشته باشید فرصت اصلاح رفتار رو از بقیه می گیرید...مخصوصا از همسرتون... ان شالله وقتی ازدواج کردید واقعا این اخلاقو بذارید کنار مطمئنا همسر شما خلقیاتی خواهد داشت که بر خلاف میل شماست اگه قرار باشه شما هی به روی خودتون نیارید فرصت رشد رو از ایشون می گیرید... وقتی که افرادی که با شما سر و کار دارند بدونند دقیقا از چه کاری ناراحت میشید یا نه طبیعتا سعی می کنند رفتارشون رو اصلاح کنند (البته این لزومی نیست رفتار بقیه حتما بد باشه نه ممکنه از نظر خودشون هم خوب باشه ولی از نظر شما نه)..وقتی شما همه رو می ریزید توی خودتون متاسفانه اینا تلمبار میشه روی هم و یه روز از یک جای دیگه خودشو بروز میده یا باعث میشه خود شما اسیب ببینید.


    اما بهتره حاشیه نرم و برم سر اصل مطلب پاراگراف فوق رو کلی گفتم هر چند بی ربط به این موضوع هم نبود... خانم مصباح الهدی از نظر ذهنی واقعا متوجه میشم شما چی می کشید و دچار چه تناقض هایی میشید...شاید هر انتخابی که پیش روی شما قرار می گیره میگید کدوم بهتره ؟! کدوم صلاحه کدوم خوبه ؟! و ... ایینا میاد توی ذهنتون و باعث میشه که توی ذهنتون کلی علامت سوال بوجود بیاد که هر کدوم خودش باز کلی شاخه داره و.... از اخر هیچی به هیچی و می مونید چه تصمیمی بگیرید...

    نمونش نگرانی شما از بحث راه دادن خواستگار و ترس دلبسته شدن ؟!! شما میاید به صورت شرطی شده هر اتفاقی رو توی ذهنتون بررسی می کنید و به تبعش اتفاق های بعدی و فرضی برای خودتون متصور میشید که واقعا ممکنه یک در ملیون هم اتفاق نیفته... مثلا از کجا معلوم این خواستگار بیاد و اتفاقا همونی باشه که 14 خان رو رد میکنه و .. کلا شما بیش تر شیفته ی اون اقا بشید و... و اصلا کار به این جا نرسه... اصلا از کجا معلوم توی همون جلسه ی چه شما چه ایشون متوجه بشید کلا با هم تناسب ندارید و طبیعتا توی یک جلسه که دلبستگی بوجود نمیاد تا اون حد... پس ببنید شما به چه چیزایی فکر می کنید !!!!

    حالا گذشته از این گیریم این اقا معیار های شما رو داشت و یه سری تناسب ها رو داشته باشید و شده اصلا ده جلسه با هم صحبت کنید و اصلا ایشون هم به شما وابسته بشند ولی جلسه ی دهم به این نتیجه برسید که ایشون مناسب شما نیستند و اتفاقا ایشون وابسته ی شما هم شده باشه حالا جواب رد بدید مبادا اهش شما رو بگیره.... من حس میکنم شما این سوالو مطرح کردید تا شاید نظر بقیه پسرا راجب چنین چیزی بدونید... ببنید من خودم واقعا از خدامه خواستگاری خانمی برم که این قدر خود و خانوادش اجازه بدند طرفین این قدر با هم صحبت کنند تا با قاطعیت تصمیم بگیرند و... خب توی همچین مواردی ممکنه یکی از طرفین به یکی دیگه کلی شیفته بشه ودل بده و... ولی ببنید اولا ما مسئول طرز فکر بقیه نیستیم دوما خود خدا از نیت هر کسی بهتر خبر داره ...یه وقت یکی یک نفر رو الکی معطل خودش میکنه ولی یه وقت یکی سعی در شناخت طرف مقابلش رو داره... از همه مهم تر شما توی یکی از تاپیکتون گفتید به طرف مقابل اشاره می کنید که تا وقتی نمیدونم چی نشده هنوز اتفاق خاصی نیفتاده یا همچیم چیزی رو بهش در لفافه می رسونید پس شما دیگه نباید نگران باشید... از طرفی از اون جایی که خواستگار های شما بالای 27 دارند به نظرم مگه افرا بی تجربه ای باشند بخوان سریع توی فرایند شناخت دل بسته بشند و.. کسی که تجربه اینا رو داشته باشه خیلی راحت باید بتونه با این قضیه برخورد کنه...اصلا کسی که توی اون سن نتونه اینو تحمل کنه شاید اون قدر ها تجربه نداره و احساسی تر تصمیم بگیره...

    راجب دل شکستن بقیه ببنید واقعااین اتفاق افتاده یا نه فکره فقط...خب اگه اشتباه بوده که خوبه الان متوجه شدید و رفعش می کنید دیگه... ببنید یکی از دوستان من خواستگاری خانمی رفته بود خیلی به دلش نشسته بود از هر جهت فکر کنید...دختر خانم گفته بود حرفاش هنوز تموم نشده و دو جلسه ی دیگه همو ببینند..البته تاکیید کنم دوستم بسیار پسر خوبی بود ولی شاید مثل خیلی ها نمی تونست خوب حرف بزنه ! حالا خلاصه دیگه دوست من همه جوره دختر خانم رو پسند کرده بود ولی جواب اون خانم منفی شده بود..دوستم درسته ناراحت شده بود کمی...مخصوصوا وقتی فهمید یک هفته بعد اون خانم ازدواج کرده ! اونم با پسر داییش !!! یه جورایی دوستم باعث خیر شده بود !!! چون فامیلشون دیده بود واقعا برای طرف خواستگار رفته سریع رفه بودند خواستگاریش و گویا دخرته از ایشون هم خوشش می اومده و بعد ازدواج و... ولی همون دوستم شک خدا یک ماه نشد به گفته ی خودش با خانمی ازدواج کرد که میگه بسیار باهاش بیش تر تناسب داره و خوشبخته درسته خانم قبلی خوب بود ولی ضرر نکرد و دیگه الان ذره ای هم به اون خانم فکر نمی کنه ...
    .
    .
    .
    خانم مصباح الهدی ببخشید من پستم طولانی شد هنوز اون حرفایی که از تاپیکای قبلیتون میخواستم بزنم مونده... که یک روز دیگه میگم اگه بتونه براتون مفید باشه..


    ولی از شما بعیده که میگید مجبورید ازدواج کنید مثلا چون دلتون برای مادرتون می سوزه... مجبورید خواستگار راه بدید چون معرف اشنای پدر شماست... من نمی خوام بگم شما از این ادم هایی هستید که می خواید همه رو راضی نگه دارید...چون بهتر میدونید این طوری نه همه راضی میشند هیچ وقت و از همه بدتر خود شما چی شما هم هیچ وقت راضی نخواهید شد... همون بند 4 تون من بخوام حرف بزنم دوبرابر حرفایی که الان حرف زدم باید حرف بزنم...


    شما به هر چی فکر کنید اون احساس برای شما تداعی میشه...نمیدونم اه بقیه شما رو بگیره و... شما دنیا رو دارید از دید خودتون که دختر هستید نگاه می کنید...بابا پسرا برای چی می رند خواستگاری ؟! چون خدا بهشون یک روحیه داده اگه جواب منفی بشنوند اونم دیگه توی خواستگاری سنتی نهایتش چند روز اگه ناراحت باشند بعدش به کلی فراموش می کنند تازه بعضی ها اعتماد به نفس هم دارند میگن اونلیاقت منو نداشت در این حد...ولی شما هنوز به مثلا اون نگاه سوزناک اون پسری که یک روز اومد خواستگاری شما و از شما خوشش اومد ولی شما ردش کردید فکر می کنید و می خواید خدایی ناکرده به خودتون تلقین کنید شده یه روز اه اون اقا یک جایی گریبان شما رو بگیره... باور کنید این طوری نیست..من به شما قول میدم... چون گفتید توی جلسات خواستگاری چی گفتید و.. برای همون میگم...


    توی تاپیکاتون دیدم از یک چیزی ترس داشتید ترس از مبتلا شدن به عواقب بد بقیه... باور کنید این طوری بخواید فکر کنید که ادم چیزی ازش نمی مونه... یادمه توی یک تاپیک خونده بودید شوهر یک خانمی یک کار زشتی انجام میده می گفتید نکنه یک همچین پسری گیر شما بیاد.. الانم در جواب دوستمون اونگ گفتید می ترسید و... این ترس ها فقط ساخته ی ذهن شماست... و حقیقی نیست...شمایی که توکل به خدا دارید وقتی وارد یک زندگی شدید اگه مشکلی بود (که توی هر زندگی هست) اون وقت با کمک خدا رفعش کنید... به قول معروف سری که درد نمی کنه رو دستمال نمی بندند... یا به قول معروف پیش از مرگ که واویلا نمی گند...

    مثل این می مونه مثل ادمی که شنا بلد نیست لب دریا وای میسته میگه الان تن به اب بزنم نکنه غرق بشم...نکنه برم شنا کنم موج بیاد اون وقت چه کنم... نمی دونم اگه خسته شدم چی...اگه بارون گرفت چی..ممکنه یکی هزار بار تن به اب زده باشه و حرفه ای شدده باشه یکبار یکی از این اتفاق ها هم براش نیفتاده بشه و اگه هم افتاد براش راه حل پیدا می کنه به کمک خدا... من خودم از بچی یه همچین ذهنیتی داشتم می خواستم یک کاری کنم هزار تا ازا ین فکر امی کردم اگه این جوری شد چی و.. اخرش هم خودم کلافه میشدم و هم بقیه میدیدم یکی دیگه کار رو انجام داد تمومش کرد رفت... البته هنزوم بعضی وقتا ازش رنج میبرم ولی شکر خدا بهتر شده... البته من نمی گم ادم باید بی گدار به اب بزنه و باید جانب احتیاط رو رعایت کنه...ولی بعضی وتقا بهتره ادم توی بعضی موقعیت ها قررا بگیره و بعدش فکر راه چاره بشه اگه لازم شد.


    من نمیدونم چقدر تونستم بهتون کمک کنم...ولی اگه واقعا تونسته باشم باهاتون همدردی کرده باشم ان شالله حرف زیاد دارم که از سر فرصت بهتون میگم...

    ضمنا فکر کنم معیاری که این اقا گفتید ندارند شاید همون ایمان هستش بذارید ایشون بیان ببنید یک جلسه بگزره بعدش بهتر میشه نظر داد...
    .
    .
    .
    فقط یک چیزی بگم این قدر توی ذهنتون مساله سازی نکنید این طوری هیچ وقت به هیچ راه حلی نمی رسید...

    سعی کنید به مسایلی فکر کنید که وجود واقعی داره و برای اونا راه حل هست...چون اصولا مساله ای که وجود نداره براش هم راه حلی نیست...چیزایی مثل ترس از راه دادن خواستگار و مبادا دل شکسته شدن اون ها.


    امیدوارم فردا حالتون بهتر باشه و بهتر تصمیم بگیرید.

    عذر میخوام چقدر حرف زدم !!!!!

  12. 4 کاربر از پست مفید فدایی یار تشکرکرده اند .

    hamed-kr (سه شنبه 01 اردیبهشت 94), parsa1400 (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), یه دختر سرگردان (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), مصباح الهدی (سه شنبه 01 اردیبهشت 94)

  13. #7
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array
    هداجان من حساسیتت ب خواستگارو نمی فهمم. شاید ی کمی جدیت خواستگاری رو در ذهنت باید کم کنی. ببین ما کارامونو میکنیم اما نفس هم میکشیم فکر هم میکنیم همه همزمان. خواستگار هم ی چیزی همزمان فکر کن با بقیه کارات. ی مهمون. یکی ک کنجکاوی میکنی در بطن وجودش. خیلی هم عالیه.
    ب خواستگار فکر نکن اما بذار بیاد دل خواستگار نمیشکنه. من عاشقم نه شنیدم دلم نشکست.

  14. 7 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    hamed-kr (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), paiize (سه شنبه 01 اردیبهشت 94), فرهنگ 27 (سه شنبه 08 اردیبهشت 94), یه دختر سرگردان (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), نادیا-7777 (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), مصباح الهدی (سه شنبه 01 اردیبهشت 94), آنیتا123 (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94)

  15. #8
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    عذاب وجدان داشتن در مقابل وابستگی عاطفی خواستگارهات خیلی منطقی به نظر نمی رسه.

    اگر کسی در مراحل خواستگاری وابسته می شه گناهش گردن شما نیست.

    این حرف را توی پستهاتون چند بار گفتین.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  16. 8 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    hamed-kr (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), kamran2007 (پنجشنبه 03 اردیبهشت 94), paiize (سه شنبه 01 اردیبهشت 94), فرهنگ 27 (سه شنبه 08 اردیبهشت 94), یه دختر سرگردان (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), نادیا-7777 (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), مصباح الهدی (سه شنبه 01 اردیبهشت 94), آنیتا123 (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94)

  17. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 04 مهر 95 [ 15:31]
    تاریخ عضویت
    1393-7-30
    نوشته ها
    216
    امتیاز
    8,230
    سطح
    61
    Points: 8,230, Level: 61
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 220
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    826

    تشکرشده 744 در 192 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    66
    Array
    مصباح الهدی عزیز

    من هروقت نوشته های برخی از دوستان از جمله شما ، دوست عزیز میشل و برخی دیگر رو میخونم احساس میکنم یه حالت گیجی بهم دست میده
    نمیدونم فقط من اینطوری ام یا همه اینطوری اند

    انگار در آنه واحد به هزار تا چیز فکر میکنید
    باتوجه به نوشته هاتون احساس میکنم زندگی رو خیلی به خودتون سخت میکنید ، برای هرچیزی حتی مورد کوچولویی کلی هدف و نقشه از قبل طرح میکنید ، باور کنید گاهی اوقات شکله غافلگیرانه ی زندگی بیشتر لذت بخش تره تا طرح و نقشه ی قبلی ...

    نمیدونم شاید من زیادی در زمان حال زندگی میکنم و کمتر به آینده سر میزنم
    ولی فکر نمیکنید با این تصور ها دارید خودتون رو اذیت میکنید؟

    تا اینجا حرفام بی ربط بودا میدونم

    +++++++++++++++++++

    در مورد نوشتتون فکر میکنم به چیزایی فکر میکنید که شاید هرگز اتفاق نیوفته
    ولی از الان دارید بخاطرش لحظه های شیرین رو از خودتون میگیرید

    نمیدونم منظورم رو چطوری براتون بگم
    با اینکه میدونم شما خیلی قبل تر از من اینجایید
    و مسلما اونقدر توسط سایت همدردی پخته شدید و پرورش یافتید که از عمق وجودتون میدونید راه حل درست چیه

    ولی با این افکار فقط آرامش رو از خودتون میگیرید
    باور کنید ازدواج به این سختی ها نیست
    چرا اینقدر در موردش نگرانی دارید
    فکر نمیکنید مطالب و سوال هایی که اینجا میخونید رو ذهنیت شما تاثیر داشته ؟

    باور کنید وقتی قضیه ی آشنایی و خواستگاری بعضی از دوستانه اینجارو میخونم ، اینکه چقدر در موردش ریز به ریز همه چی رو بررسی میکنن ، بی اختیار به خودم میگم واقعا چه جراتی داشتیم ما ، نه مشاوره رفتیم نه هیچی


    خاروشکر هم مشکلی پیش نیومده


    مگه قبلنا از این تست های نمیدونم چی چی بود ؟
    والا زندگی هاشونم نسبت به الان محکم تر بود

    فکر میکنم گاهی اوقات بهتره خودتونو بسپرید به جریان آب زندگی
    البته نه کورکورانه ، با شناخت

    به نظرتون بهتر نیست کمی از حساسیت هاتون کم کنید ؟

    به نظر من خواستگار هم راه بدید به خونتون ، در موردش صحبت هم کنید ، به یه زندگی خوب فکر کنید
    مطمئن باشید اونقدر قدرت دارید که احساسات منفیتون رو کنترل کنید و به احساست مثبتتون بها بدید
    به روزهای خوبی فکر کنید که در راهه ...
    باور کنید همه چی خوب و عالی پیش میره
    نگران نباشید
    دلتون محکم و قرص باشه و خودتون رو بسپرید به خدا
    خوشبختی عطری است

    که وقتی آن را بر دیگران می پاشی ،

    چند قطره از آن بر تو نیز خواهد پاشید ...

  18. 4 کاربر از پست مفید (آسمانی آبی) تشکرکرده اند .

    hamed-kr (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), فدایی یار (پنجشنبه 03 اردیبهشت 94), نادیا-7777 (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), مصباح الهدی (سه شنبه 01 اردیبهشت 94)

  19. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 مهر 02 [ 20:03]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    1,568
    امتیاز
    39,190
    سطح
    100
    Points: 39,190, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,236

    تشکرشده 6,880 در 1,486 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    322
    Array
    سلام مصباح الهدی عزیزم
    حالت خوب میشه نگران نباش فقط سعی کن کاراتو درست انجام بدی فرشته کوچولو
    عزیزم من حال و احوالم طوری نیست که راهکار علمی بهت بدم همینطوری مینویسم

    چون به نظرم می رسه کلا کسی نتونه از هفت خان ازدواج من عبور کنه.
    من هم دقیقا همین فکرو میکردم اما یکی اومد چنان زد به فکرم و شد مثال نقض که خودمم توش موندم .
    اما زمانی اینطور شد که همه چی رو بوسیدم و گذاشتم کنار صبح تاریک بیدار شدم گفتم لعنت به من اگه بخوام ازدواج کنم اگه من دوباره وقت بذارم برا این کارا خیلی دلم شکست چون مشکلات دیگه ای هم داشتم به هم ربط داشتن واقعا روحمو به تحلیل میبرد من که یه جا اروم و قرار نداشتم نمیتونستم از تختم پا شم انقدر بهم فشار اومد من شاد بودم شدم ناراحت
    چون مشکلاتم به دست خودم نبود
    اما من چاره ای جز صبر نداشتم صبر صبر صبر

    اما شدم یه ادم خسته بی احساس بی حوصله
    اون دقیقا فرداش پیداش شد منو از مدت ها قبل میشناخت و من خبر نداشتم
    از بس خسته شده بودم بهش گفتم حتی اگه تو همونی باشی که میخوام من جون اشنا شدن با کس جدید رو ندارم من هیچی نمیخوام خواهشا بیخیال بشید اما اون اومد و رهام نکرد ...
    گفت من به هیچ قیمتی نمیتونم حرفتو قبول کنم و ...

    مصباح الهدی من این همه مدت چهار پنج سال وقتمو برا خاستگارای سنتی گذاشتم اما اخرشم با روشی غیر ازین تقریبا دارم به نتیجه میرسم ...
    روشی که با روحیات من اصلا اصلا سازگار نبود اما به خاطر اینکه عذاب وجدان نداشته باشم اون ها رو قبول میکردم که بیان ...

    منظورم اینه که اگه قرار باشه کاری بشه میشه و گاها از طریقی میاد سراغت که اصلا اصلا فکرشو نمیکنی ...

    و اینکه معیارهای خاصی که داشتم در روش سنتی نمیتونست بگنجه واقعا نمیشد و این شد که همون که تو ذهنم بود شد ...


  20. 5 کاربر از پست مفید فرشته اردیبهشت تشکرکرده اند .

    hamed-kr (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), m.reza91 (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), paiize (سه شنبه 01 اردیبهشت 94), نادیا-7777 (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), مصباح الهدی (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94)


 
صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. قیافه و قد خواستگارم با معیارای من نمیخونه
    توسط sahra123 در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 23
    آخرين نوشته: جمعه 19 اردیبهشت 93, 11:12
  2. پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: یکشنبه 28 مهر 92, 19:53
  3. آیا معیارهام درسته؟
    توسط goleyad در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 48
    آخرين نوشته: شنبه 31 فروردین 92, 21:08
  4. آیا معیارم درسته؟
    توسط F_B در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 37
    آخرين نوشته: یکشنبه 22 خرداد 90, 19:53
  5. پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: یکشنبه 18 اسفند 87, 18:14

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.