به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 10 نخستنخست 12345678910 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 99
  1. #31
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    اقای تنهایی احساس میکنم شما بیشتر از همسرتون طلاق رو جدی گرفتید . همه اش حرف از طلاق و منصرف کردن میزنید . در صورتی که باید در عمل تغییر کردنتون رو نشون بدید . همه اش میگید من اشتباهاتم رو فهمیدم و اصلاح میکنم . در عمل هم اصلاح کردید ؟ همه هم و غم همسرتون اصلاح رفتارهای شماست . وگرنه اگه ایشون واقعا قصدش طلاق بود الان تو خونه مشترکتون نبود . اگر ایشون شما رو دوست نداشت الان پیشتون نبود . خانمها حتی وقتی خونه رو ترک هم میکنند دلشون پیش همسر شونه .

    شما صبور باشید و روی اصلاح رفتارهای خودتون کار کنید . سخنرانی کلید زن رو گوش کنید . تایپک سوده هم میتونه براتون مفید باشه . براتون ارزوی خوشبختی میکنم .


    وقتی غذا درست میکنه و شما رو درست صدا نمیکنه . شما با شور و شوق برو از غذاش تعریف کن . باهاش حرف بزن . حرفهای معمولی . شما هم نرو تو فاز قهر و دوری و سردی . حتی یه بوس هم بکن . وقتی ازت فرار میکنه . یعنی دنبالم بیا .
    ایراد همه شما اقایون اینه که ارتباطات عاطفی رو فراموش میکنید و یکراست میرید سراغ ارتباط جنسی . شما ارتباط عاطفی رو بچسب . بقیه خودش جور میشه .

  2. 2 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    بارن (سه شنبه 25 فروردین 94), سوده 82 (سه شنبه 08 اردیبهشت 94)

  3. #32
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آذر 01 [ 11:57]
    تاریخ عضویت
    1393-11-19
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    9,758
    سطح
    66
    Points: 9,758, Level: 66
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    20

    تشکرشده 104 در 58 پست

    Rep Power
    31
    Array
    خدمت sahar67
    ممنون از راهنماییتون. ببینید مشکلات ما همش همینه که گفتم. خانومم فکر می کنه نمی تونه تو این زندگی خوشبخت بشه و همش فکر می کنه بعد از طلاق به آرامش می رسه. من فکر می کنم اون بیش از حد خیالش از رفتارهای من راحته و فکر می کنه هیچ وقت کار غیر منطقی و غیرعقلانی انجام نمی دم پس به خودش اجازه می ده هر طور رفتار کنه. توهین کنه.
    توی روابط جن سی هم مشکل ما عدم آگاهی و عدم درک متقابل بوده و اوایل ازدواجمون این مشکل رو نداشتیم. البته اشتباهات هم من بیشتر بوده که خوب درکش نکردم ولی مطمئن هستم قابل حله.
    پیش مشاور هم چند بار رفتیم و مشاور هم با خانومم چندبار صحبت کرد. می گه مشکلتون اینقدر جدی نیست که بخاید طلاق بگیرید. خانوادش هم راضی به جدایی ما نیستند و منم به خانومم گفتم هر تصمیمی بگیری احترام می زارم ولی من اقدامی برای طلاق نمی کنم.
    من واقعا دوستش دارم و نمی تونم الان به جدایی فکر کنم. چون مطمئنم خانومم داره بچه بازی در میاره و احساسی تصمیم می گیره.

    خودم رو برای هر اتفاقی آماده کردم و بهش گفتم واقعا پای کار هستم تا زندگی رو بسازم ولی اون می گه دیگه نمی خواد. چون اصلا مشکل اونقدر جدی نیست که بخوام به طلاق فکر کنم و خانومم چون کم تحمله، الان احساساتی شده و اصرار داره جدا شیم. هر چی اصرار به طلاق توافقی کرد من قبول نکردم و گفتم باید من هم به این نتیجه برسم نه اینکه تو برام تصمیم بگیری. من گفتم واسه تو و زندگیمون ارزش قائلم.

    دیروز عصر کار بودم و ساعت 10 از شرکت رفتم خونه و خانومم با سردی و بدون اینکه جواب سلام بده در رو باز کرد. قرار بود شام بریم خونه خواهرش که کنسل شد و افتاد یک شب دیگه. بعد رفت تو اتاق خواب. منم یه کم باهاش به شوخی حرف زدم و خواستم سر صحبت رو باز کنم، حرف بدی زد و در اتاق رو قفل کرد. بعد از یک ساعت صداش کردم بیاد شام درست کنه بخوریم یا من درست می کنم، خودش اومد شامش رو خورد و منم گفتم خوب کاری کردی اومدی، منم گشنم بود ولی دلم نمی یومد تنها بخورم و خودم رفتم برداشتم خوردم.
    آخر شب هم در اتاق رو بست و من تنها خوابیدم.
    بهم گفت ما با هم دیگه کاری نداریم و من دنبال طلاق رفتم. منم گفتم تصمیم با خودته و من تو رو اجبار به کاری نمی کنم و احترام می زارم.
    به نظر شما کارهام درست بوده؟ امشب رفتم خونه چه کار کنم. مشاور هم قبلا گفته بود سعی کن بهش نزدیک بشی و بغلش کنی ولی اون اصلا اجازه نمی ده برم پیشش. منم بهش گفتم دوست دارم بیام بغلت کنم ولی وقتی می بینم ناراحت می شی، اصرار نمی کنم.
    راستی پست های سوده و مجید-مجید رو خوندم. به خصوص پست های سوده که خیلی جالب و دردناک بود. نکات خوبی از اونها یاد گرفتم. ولی مشکل من اینه که من الان واقعا به همسمر گفتم تغییر کردم و من رو ببین ولی اون اصلان اجازه نمی ده بهش ثابت کنم. من سعی می کنم شرایط رو آروم کنم. به نظر شما چه روشی رو در پیش بگیرم. بی اعتنایی محض؟ مقابله به مثل؟ همچنین مراعات کنم با حفقظ غرور توام با احترام؟
    کاربر محترم واحد
    ممنون از راهنماییتون.
    سخنرانی کلید زن رو گوش کردم. خیلی خوب بود. من صبر پیشه کردم و دارم به همسرم ثابت می کنم تغییر کردم (هر چند نمی خواد منو ببینه) ولی دارم سعی می کنم از هر فرصتی استفاده کنم تا قبول کنه عوض شدم. سعی می کنم کمترین اشتباه رو داشته باشم و از همه دوستان همدردی هم تقاضا دارم کمک کنند زندگیمو نجات بدم. من نمی تونم الان به جدایی فکر کنم و به خانومم گفتم تا جایی که توان داشته باشم تلاش می کنم.

    چند تا سوال دارم لطفا نظر بدید موندم چه کار کنم.

    1- من سعی می کنم وقتی خونه ام شور و شوق ایجاد کنم. وقتی می ره اتاق دنبالش می رم ولی در رو قفل می کنه. منم دوست ندارم کلید اتاق رو بردارم تا فکر کنه زور بالا سرشه. کار درستی است یا نه؟

    2- به نظر شما اگه بازم خودش اومد غذاش رو خورد، منم خودم بردارم یه چیزی بخورم؟

    3- اگه در رو قفل کرد چه کار کنم؟ کلید اتاق رو بردارم یا بهش بگم اگه یک بار دیگه قفل کنه قفل در رو باز می کنم؟ من نمی خوام زورکی و با تحمیل کاری انجام بدم.

    4- باهاش حرف زدم چه چیز جدیدی بهش بگم؟

    5- به نظرتون هر چی کوتاه بیام بدتر نمی شه؟ می خوام یک کم قاطعیت نشون بدم و دیگه محلش نزارم. به نظرتون کار درستیه؟ آخه تو چند سایت خوندم هر چی به سمت این جور افراد بری، بیشتر دور می شن تا بهتر بشن.

    6- بهش چند بار sms دادم جواب نداد یا بی احترامی کرد یا جواب سربالا داد. به نظرتون باز هم روزی یک بار sms عاشقانه و احساسی بهش بدم یا نه فایده نداره و بد تر می شه؟

    7- هفته بعد عروسی دخترخالش هست توی شهر کرج. نمی دونم می خوایم بریم یا نه. من بهش گفتم بریم بهتره ولی چیزی نگفت. به نظرتون دیگه چیزی بهش بگم یا نه؟

    داره همه درها رو روم می بنده و نمی دونه واقعا داره اشتباه می کنه. من واقعا می خوام اشتباه نکنم. لطفا تنهام نزارید و کمک کنید. ممنون از همه.
    ویرایش توسط tanhaye93 : سه شنبه 25 فروردین 94 در ساعت 12:31

  4. #33
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    اقای تنهایی اینقدر استرس نداشته باشید برای هر کاری که درسته یا درست نیست . شما اگر نقطه ضعف های خودت رو شناختی و سعی کردی رفعشون کنی . همین کافیه . سعی نکن بهش نشون بدی که تغییر کردی . تغییر خودش خودش رو نشون میده .

    اگر ایشون میگه میخواد با طلاق به ارامش برسه نشون میده که در زندگی برخی از رفتارهای شما ارامش رو از ایشون میگرفته . اونها چه رفتارهایی بوده .اونها رو پیدا کن و رفعشون کن .

    دوست داشتنت رو نشون بده با صلابت نشون بده . نشون دادن دوست داشتن زور گفتن نیست . زور گفتن هم گاهی لازمه . خانمها از مردهای محکم و استوار خوششون میاد . منفعل نباش . بگو از قفل کردن اتاق خوشم نمیاد . اگر باز اینکار رو کرد مجبورش کن در رو باز کنه . یا کلید رو وردار . تا اینکار رو نکنه . وقتی در رو باز کرد برو به زور بغلش کن . نشون بده که تحکم تو به این دلیله که نمیتونی دوریش رو تحمل کنی . معنی قهر کردن اینه که تو به من توجه نکردی . یعنی توجه میخواد .

  5. 2 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    (آسمانی آبی) (چهارشنبه 26 فروردین 94), سوده 82 (سه شنبه 08 اردیبهشت 94)

  6. #34
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آذر 01 [ 11:57]
    تاریخ عضویت
    1393-11-19
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    9,758
    سطح
    66
    Points: 9,758, Level: 66
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    20

    تشکرشده 104 در 58 پست

    Rep Power
    31
    Array
    الان که رفته مهریش رو اجرا گذاشته، خیلی از دستش ناراحت شدم. البته اصلا به روم نیاوردم و گفتم مهریه حقت هست و من مشکلی برای پرداختش ندارم ولی با این کاراش همه چیز رو داره به هم می ریزه. نه می شه دیگه درستش کرد و نه به شکل خوبی تمومش کرد.
    من هنوز دوستش دارم ولی اون هیچ توجهی نشون نمی ده. من از دادن مهریه نمی ترسم چون حقشه ولی نمی خوام حرمت ها از بین بره. از طرفی نمی خوام زورکی برم کلید اتاق رو بردارم و بخواد درگیری ایجاد بشه. من چند بار بهش نزدیک شدم خواستم حتی بهش دست بزنم نمی ذاره و از اتاق خوب می ره بیرون. وقتی باهاش حرف می زنم به هم می ریزه و می گه اعصابم رو خرد نکن.
    نظرتون چیه یک مدت بی اعتنا بشم و اصلا کاری به کارش نداشته باشم. واقعا دیگه کلافه ام چه کار کنم.
    نمی دونم برم با خواهرش که خیلی بهش نزدیکه صحبت کنم یا نه. یک بار بهش گفتم گفت تو کوتاه نیا خواهرم داره اشتباه می کنه و سر چیزای الکی زندگیشو خراب می کنه. گفت مهریه خواست بهش بده ولی طلاق نده. چند هفته ای می شه همدیگرو ندیدیم ولی مشاور گفت باهاش صحبت کن بیاد ژیش من بدون اینکه خانومت متوجه بشه.
    خانمم اصرار به طلاق توافقی داشت ولی هیچ کس منو توصیه به طلاق نمی کنه. مشاور، خانوادش و ... و همه می گن برای زندگیت تلاش کن. من نمی خوام نا امید شم. من می خوام با کمک شما زندگیمو بسازم. من زنمو دوست دارم.
    من که به لطف و عنایت خدا امیدوارم .
    خدایا اگر ما را آزمایش می کنی ، طاقت مرا دریاب ، ایمان ضعیف ما را ببین ، با لطفت به ما برخورد کن نه عدلت . امیدوارم همیشه امید در تمام خانواده ها موج بزند و زن ومرد در کنار هم و دوشاش هم برای زندگی بهتر و آینده ای درخشان تر تلاش نمایند.
    به امید آنروز . شما هم دعا کنید

  7. #35
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آذر 01 [ 11:57]
    تاریخ عضویت
    1393-11-19
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    9,758
    سطح
    66
    Points: 9,758, Level: 66
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    20

    تشکرشده 104 در 58 پست

    Rep Power
    31
    Array
    دوستان لطفا نظر بدید. زمان در حال سپری شدن است و من نمی توانم نقش فعال ایفا نمایم چه کنم.
    چند روز پیش خانمم خواست از خونه بره بیرون، گفتم کجا می ری گفت به تو ربطی نداره. منم رفتم دنبالش تا سر خیابون که یه موقع نگه بی غیرتم. گفت می خوام برم خرید. گفتم منم می یام. قبول نکرد و دیدم داره عصبانی می شه برگشتم خونه و خودش رفت و بعد از دو ساعت برگشت. وقتی هم برگشت بهش گفتم حرمت ها رو حفظ کن و این راه نه به جدا شدن ختم می شه و نه می شه درستش کرد. به نظر شما بازم خواست بره چه کار کنم؟
    غذا هم درست می کنه ولی برای خودش می کشه و به من نمی گه. البته غذا رو روی گاز می زاره تا خودم برم بردارم بخورم. چند روزیه بهش می گم واسم بیار ولی نمی یاره. به نظرتون خودم غذا بخورم یا اگه نیاورد واسم، نخورم؟
    دوستان لطفا کمک کنند.

  8. #36
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آذر 01 [ 11:57]
    تاریخ عضویت
    1393-11-19
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    9,758
    سطح
    66
    Points: 9,758, Level: 66
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    20

    تشکرشده 104 در 58 پست

    Rep Power
    31
    Array
    هر کس به طریقی دل ما می شکند، بیگانه جدا، دوست، جا می شکند، بیگانه اگر می شکند حرفی نیست ، از دوست بپرس که چرا می شکند.
    آری ، آری دلم شکست و کس صدایش نشنید ، دل مرد به صدا می شکند .
    خدایا کمک کن . من دیگر توان ادامه ندارم . اگر آزمایش ، بلا ، امتحان یا هر چیزی که مقدر توست می پذیرم اما تو را به مقربان درگاهت قسمت می دهم که مشکل مرا به خوبی و خوشی به پایان برسان.
    من دیگر طاقت ندارم.

  9. کاربر روبرو از پست مفید tanhaye93 تشکرکرده است .

    بارن (شنبه 29 فروردین 94)

  10. #37
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 21 آذر 94 [ 10:51]
    تاریخ عضویت
    1394-1-13
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    1,062
    سطح
    17
    Points: 1,062, Level: 17
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 65 در 33 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیز در در باره نحوه آشنایی و ازدواجتان توضیح بدید لطفا. آیا همسر شما با علاقه ازدواج کرده یا به اصرار خانواده.

  11. #38
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آذر 01 [ 11:57]
    تاریخ عضویت
    1393-11-19
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    9,758
    سطح
    66
    Points: 9,758, Level: 66
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    20

    تشکرشده 104 در 58 پست

    Rep Power
    31
    Array
    کار بر محترم رهدخت
    خدمت شما عرض کنم ما بدون فشار خانواده و با علاقه ازدواج کردیم و یکی دو سال اول هم خیلی خوب بود ولی الان می گه طرز فکرم عوض شده. همش می گه اشتباه کردم تو انتخابم. دیگه نمی خوام مشکلات رو تکرار کنم تو پست های قبلی هست ولی واقعا من دوستش دارم و نمی تونم الان به جدایی رضایت بدم. هیچ کس راضی به جدایی ما نیست و همه می گن خانومت داره اشتباه می کنه تو اشتباه نکن. به خدا موندم چه کار کنم.
    لطفا نظر بدین. از مدیریت سایت، فرشته مهربون، بالاهای صداقت، خالقزی و ... و هر کسی که می تونه کمک کنه، می خوام که کمکم کنند تا زندگیوم نجات بدم.

  12. #39
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 21 آذر 94 [ 10:51]
    تاریخ عضویت
    1394-1-13
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    1,062
    سطح
    17
    Points: 1,062, Level: 17
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 65 در 33 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آقای تنهایی عزیز لطفا سََعی کنید بر اعصاب و روان خودتان مسلط باشید. هر چه استرس شما بیشتر شود احتمال انجام رفتارهای غلط هم افزایش پیدا می کند.

    در شرایط کنونی ضمن مراجعه به یک مشاور خانواده مجرب و کاردان بهتر است استرستان را با ورزش کم کنید . ببیند کدامیک از اعضای خانواده همسرتان منطقی است و

    همسرتان از او حرف شنوی دارد منظورم اعضای درجه اول است نه عروس و داماد و غیره . موضوع را با اطلاع همسرتان به آنهادر جریان بگذارید البته بدون عصبانیت و در کمال

    متانت و ادب . ااحساستان را از وضعیت پیش آمده توضیح بدهید و از آنها راهکار بخواهید. شاید لازم باشد تا هر دو شما با توافق و بدون هر گونه لجبازی و عصبانیت مدتی

    از هم دور باشید تا از فاصله به زندگی خودتان نگاه کنید.

    به نظر من آنچه در شرایط فعلی اهمیت دارد این است که شما یک رویه عاقلانه را پیش بگیرید. با روی آوردن به ورزش و فعالیت جسمانی شدید اضطراب را از خودتان دور

    کنید. رابطه خودتان را با خانواده همسرتان حفظ نموده و ضمن رعایت ادب برای حل مشکلتان از آنها کمک بگیرید چرا که در صورت وخیم تر شدن اوضاع شما نزد وجدان و

    خانواده ایشان رو سفید خواهید بود.

  13. #40
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آذر 01 [ 11:57]
    تاریخ عضویت
    1393-11-19
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    9,758
    سطح
    66
    Points: 9,758, Level: 66
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    20

    تشکرشده 104 در 58 پست

    Rep Power
    31
    Array
    دوستان لطفا نظر بدید چه کار کنم.
    دیگه مثل دو تا غریبه دو خونه هستیم و همسرم حتی خودش تنهایی غذا می خوره.
    دیروز خواهرم بهش زنگ زده بود که شام دعوت کنه خونشون، گفته بود من نمی یام و ما می خوایم از هم جدا شیم. اگه می خوای به برادرت زنگ بزن.
    به خدا کلافه شدم . موندم چه کار کنم. هر کاری می کنم کوتاه نمی یاد. من به لطف و کمک خدا ایمان دارم. من همسرم رو دوست دارم و بهش گفتم به راحتی انتظار نداشته باش کوتاه بیام.
    تو رو خدا نظر بدید.


 
صفحه 4 از 10 نخستنخست 12345678910 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تو ارتباط با دخترها تو اجتماع مشکلی ندارم، اما وقتی دختری رو دوست دارم برعکسه
    توسط amir800 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 05 آبان 95, 22:01
  2. من خیلی نقص دارم هم تو رفتارم هم تو ظاهرم نمیتونم خودمو دوست داشته باشم
    توسط پونیو در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 43
    آخرين نوشته: پنجشنبه 30 مرداد 93, 00:20
  3. پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 خرداد 91, 22:27

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:05 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.