به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مرداد 94 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1393-1-05
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    317

    تشکرشده 1,458 در 274 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    69
    Array

    .:❖:.مشکلات و مسائل مبتلابه اعضای همدردی از نگاه کارشناسان .:❖:.


    به نام خالق بی همتا



    سلام

    ان شالله در این تاپیک مشکلاتی که بیشتر از سوی کاربران همدردی مطرح میشه و بیشتر مورد نیاز کاربران همدردی هست بصورت سوال ، درج میشه و پاسخ اون سوال هم از زبان یک کارشناس خبره مسائل تربیتی یا دینی ، اورده میشه ... امیدوارم این تاپیک در اینده رفرنس خوبی برای موارد مشابه کاربران همدردی بشه.

    چون متنهای این تاپیک عمدتا از روی برنامه های رادیویی یا تلویزیونی پیاده سازی شده ، بیشتر حالت گفتاری داره و ممکنه نکات نگارشی در اون ها بخوبی رعایت نشده باشه.


    ****************

    سوال – چرا می گویید : خدا بین بنده هایش فرق نمی گذارد ؟ دخترهای اطراف من گناهی نیست که نکرده باشند و بیایید ببینید که خدا چطور حاجاتشان را می دهد و زندگی خوبی دارند . خدا هوای آنها را دارد .




    پاسخ - خواهر خوبم اول از خدا تشکر کن که در این فضای آلوده که می بینی ، تو آلوده نشده ای . پاکدامنی صفتی است که یوسف به خودش می بالید و می گفت : کمک خدا بود . اگر خدا در اتاق برزخ و اتاق آخرت سهم بیشتری به توداد ، باز می گویی فرق گذاشته است ؟ نعمتهای دنیا مثل خود دنیا کوچک است . به این مثال توجه کنید . بچه ها خانه سازی می کنند ، بزرگترین خانه ای که می سازند 50 سانتی متر است . اتاق خواب خانه 4 سانت است و بقیه اجزای خانه کوچکتراز این است زیرا خانه کوچک است و خالی است . حالا خانه ی بعدی 500 متر است و صد تا اتاق ، پنجاه اتاق آن پر است . خانه ی بعدی دیوار ندارد و بی نهایت است و همه جای آن پر است . حالا شما خبر داری آنها در آخرت چه دارند ؟ شما بخاطر نعمت پاکدامنی در برزخ و آخرت پاداش زیادی داری و خودت نمیدانی . تو خودت را حفظ کردی و درست است که پول نداری و درست است که هر وقت هم که سراغ امام رضا (ع) رفتی حاجت نگرفتی چون دوستت دارد و نمی خواهد در این خانه ی کوچک به تو بدهد بلکه می خواهد در خانه ی بزرگتر به تو بدهد . می خواهی با امام رضا (ع) دعوا کنی ؟ با خدا قهر کنی ؟ در عالم رویا یک نفر از امام علی (ع) سوال کرد که ما که دوستدار شما هستیم هر چه می گوییم به ما نمی دهی ولی یک مسیحی که از تو میخواهد به او میدهی . امام فرمودند : من اگر به او ندهم جای دیگری می رود ولی میدانم که اگر به تو ندهم ، باز هم پیش ما می آیی و جای دیگری هم نمی روی . این خانه ی کوچک دنیا را با آن اسباب بازی مقایسه کنید و یادتان نرود . خدا می فرماید : اینجا را دوست دارند و آخرت را فراموش کرده اند . باید دیدمان را وسیع تر کنیم . ما می گوییم که در مسیر تبدیل زندگی به بندگی باید اول آگاهی مان را نسبت به هر موضوع درست کنیم . برای این آگاهی نگاه بلند لازم داریم . اگر نگاهم دنیایی باشد فقط همین چهار دیواری دنیا را می بینم . اگر نگاهم بی نهایت باشد آگاهی من هم به بی نهایت می رود . دوم پرسش است از اهل بیت . شیطان دوتا کار می کند . اول اینکه روحیه پرسش گری را از ما می گیرد . از پیامبر روایت داریم : دو نوع حیا داریم : حیای عاقلانه و حیای احمقانه . در محضر خدا گناه نکنم ، این حیای عاقلانه است . حیای احمقانه آن است که سوال هایی که نمی دانم نمی پرسم . چقدر سوال داریم که نمی پرسیم ؟ پس پرسش کنم و اهل بیت را بشناسم . سوم اینکه روحیه پذیرش و تسلیم داشته باشم . اگر بپذیرم که خدا از من وسیع تر ، عمیق تر ، زیباتر و متناسب می بیند ، تسلیم می شوم .


    ****************

    سوال – چرا وقتی می گوییم : خدا بین بنده هایش فرق می گذارد ، شما قبول نمی کنید ؟



    پاسخ - دختری خانمی گفتند : خدا بین ما فرق میگذارد . گفتم : ببخشید ، آیا غذای شما که بیست ساله هستی با غذای برادر دو ساله ات ، یک اندازه است ؟ گفت : نه . گفتم : چطور مادرت بین شما فرق می گذارد ؟ گفت : ظرفیت شکم او کمتر است . گفتم : آفرین عدالت این نیست که به همه مساوی بدهند ، عدالت آن است که به هر کس به اندازه ی ظرفیتش به اوبدهند . هر کس شکر نعمت بکند ، ظرفیتش بیشتر میشود و جا برای نعمت بعدی بیشتر میشود . ما جلوی خانه ی امام رضا (ع) صف میکشیم . هر ظرفی داریم به همان اندازه به ما می دهد . اگر بیشتر از ظرفیت به ما بدهد مست می شویم . حضرت موسی دیدند بچه ها شنا میکنند . نابینایی هم آنجا آه می کشید . حضرت موسی گفت : خدایا او گناه دارد چه فرقی با آنها دارد ؟ مبیشود به او چشم بدهی ؟ خدا خطاب کرد : این ظرفیت چشم داشتن را ندارد . چشم نداشته باشد بهتر است . حضرت موسی که به اندازه خدا به اسرار آگاهی نداشت ، اصرار کرد و به دعای موسی ، چشمش بینا شد و به داخل آب پرید و تمام ضعیف ها را داخل آب می کرد . حضرت موسی گفت : خدایا او را برگران . خدا گفت : نمیشود . من که خدا هستم بیشتر می فهمم که ظرفیت چشم داشتن را ندارد و به او چشم ندادم . مردی در صف اول نماز نشسته بود و گفت : من ندارم ، فقیر هستم . پیامبر چند درهم به او داد و گفت : به نفع خودت است که فقیر باشی . با آن پول ها پارچه فروشی در جلوی مسجد راه انداخت . و کاسبی را شروع کرد . در روز دوم به نماز اول نرسید و در روزهای بعد اصلا مسجد نیامد و کاسبی میکرد . پیامبر او را دید و گفت وضعت چطور است ؟ گفت : کار مردم را راه می اندازیم . پیامبر گفت : آن چند درهمی که روز اول به تو قرض دادم را به من برگردان . همه ی برکت به خاطر آن پول بود . دوباره فقیر شد و به صف اول مسجد آمد . پیامبر گفت : دیدی به تو گفتم که ظرفیت پولدار شدن را نداری . اگر ما از خدا بیشتر می خواهیم اول ظرفیتش را پیدا کنیم . حالا می گویند : ما می خواهیم ولی ظرفیتش را نمی دهد ؟ نه این طور نیست . من الان به باشگاه ورزشی می روم تا وزنه بردار بشوم . اول به سراغ وزنه ی صد کیلویی می روم ولی مربی می گوید : باید از وزنه ی پنج کیلویی شروع کنی . پس اول من باید توی راه بیایم و از راهنما ، راه را بپرسم . دوم گام ها را بر اساس ظرفیت خودم تعریف کنم و کم کم به آن اضافه کنم . مثلا با دانشجویان مسجد می روییم . بعضی ها شروع می کنند ، روزی پنجاه رکعت نماز و طواف . می گویم : کجا می روی ؟ میگوید : باید فرصت ها را پر کنیم . بله ولی باید آرام آرام پر کرد . مسیر زندگی ما مثل نوار قلب است . گاهی بالا می رود و گاهی پایین میآید . یا مثل مار پله است بالا می روییم و نیش می خوریم و پایین می آییم . رهرو آن نیست که گهی تند و گهی خسته رود ، رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود . ما باید راه را پیدا کنیم و گام ها را بر اساس ظرفیت خودمان برداریم . خیلی از انسان های که فکر میکردند اگر پول گیرشان بیاید بنده ی خدا میشوند ، از خدا دور شدند . پول یک نعمت الهی است . آمار کسانیکه با پول بهشت خریدند بیشتر است یا آنهایی که جهنم خریدند؟ قدرت یک نعمت الهی است . در طول تاریخ آنهایی که قدرت پیدا کردند درست استفاده کردند ؟ چون برای استفاده ی این نعمت سراغ راهنما نرفته ام . این نعمت را در بیراهه مصرف کردم و حقش را به جا نیاوردم و تکلیفم را درباره ی این نعمت بجا نیاوردم . شهرت و قدرت و پول نعمت نسبی است و اگر درست مصرف بکنیم ، نعمت است و اگر غلط استفاده کنم ، نقمت است . حتی قرآن هم همین جور است . و ننزل من القرآن هو شفا ... همین قرآن در کسانی که در بیراه بودند مایه خسارت است . اگر خوارج نهروان قرآن نمی خواندند ، آسانتر سقوط می کردند . چون قرآن خوان شدند ، تندتر سقوط کردند . نفهمیدند که از این قرآن چه جوری استفاده کنند . هر کس نعمت بیشتری می خواهد ، باید ظرفیت بیشتری پیدا کند . هر کس ظرفیت بیشتری می خواهد باید بداند که با چه گامی هایی و با چه راهنمایی حرکت کند که جز ولایت و قرآن باشد . از این ها راه را بپرسیم و بعد این نعمت را با راهنمایی آنها در همین مسیر استفاده کنم ، بعد ببینم ظرفیت می دهند یا نه ؟



    ****************
    سوال – جوان سی ساله هستم که لیسانس دارم ولی بیکار هستم و مجرد هستم . وضع مالی ام هم خوب نیست . با جیب خالی چطور میشود به سمت خدا رفت ؟


    پاسخ - اگر شما پدر پولدار داشتی ، جیب پُر پول هم داشتی ، شغل هم داشتی و یکنفر هم می آمد به خواستگاری تو و دخترش را به تو تعارف می کرد ، اینجا دیگر با خدا کار نداشتی ؟ چه همه ی آنهایی که همه ی نعمت ها را دارند با خدا کار دارند و چه کسانی که همه ی نعمتها را ندارند ، باز با خدا کار دارند . چون تمام آنچه که دارند ، بهانه است . هر چه هست و نیست خود خداست . چرا من این را باور نمی کنم ؟ ماشین بنزین می خواهد تا راه برود ولی این بهانه است . خدا میتواند ماشین بدون بنزین را هم راه ببرد . پدر شهید محمد جوادی می گفت : ماشین بنزینش تمام شده بود و قرار بود بچه ها بنزین بزنند . در یک ماموریت بنزین ماشین تمام شد و من به بچه ها گفتم : مگر قرار نبود بنزین بزنید . گفتند : ببخشید . فراموش کردیم . گفتم : در این بیابان چکار کنیم ؟ محمد گفت : میشود من رانندگی کنم . گفتم : می خواهی شق القمر کنی ؟ او پشت ماشین نشست . بسم الله گفت و ماشین را روشن کرد و به مقصد رسیدیم و گفت : تا من زنده هستم این را به کسی نگویید . محمد نه پیامبر بود نه امام . فقط باور کرده بود هر چه در این عالم است بهانه است و فقط خدا در این جهان کارگردان است . ای جوان عزیز ، خدایی که می تواند با پول و شغل زندگی کسی را راه بیندازد ، می تواند بی پول و بی شغل هم زندگی کسی را راه بیندازد . من باید اتصال خودم را با خدا درست کنم . اول باور کنم که آب بهانه ی رفع عطش است . همه ی علت رفع عطش نیست . سبب را خدا گذاشته است . یزید در آخرعمر به مرضی دچار شده بود که هرچه آب می خورد تشنه تر میشد . چاقو بهانه ی بریدن است . شما کجا دیده اید که با تار عنکبوت از یک شخصیت حفاظت کنند ؟ این محافظ بهانه ی حفظ است . این اسلحه بهانه ی حفظ است . او باید حافظ باشد . آنکسی که حافظ است با تار عنکبوت هم میتواند حفظ کند . هم با جیب پر پول می تواند دامادی راه بیاندازد ، هم با جیب بی پول می تواند دامادی راه بیندازد . در دانشگاه از من سوال کردند که در زمان شما خرج ازدواج چقدر بود ؟ گفتم : ده الی بیست هزار تومان . گفتند : الان ده الی بیست میلیون تومان است . گفتم : برای خدا ده هزار تومان با ده میلیون تومان برایش فرق دارد ؟ گفت : نه . گفتم : پس تو کار خودت را بکن . این جوان عزیز به کار خدا ، کار نداشته باشد . در این صورت مسئله ، ببینید خودش باید چکار کند ؟ من هم خودم مشکل دارم . عزیزی میگفت : همه ی زندگی من شده سمت خدا ولی خودم نمیدانم کدام سمت هستم . قرار نیست که ما برای خدا تکلیف مشخص کنیم . من بدانم باید چکار کنم ، او خودش میداند چکار کند . آقای قرائتی نقل می کردند که یک دانشجوی دختر خوب ، موقر و موفق بود که پدرش رفتگر شهرداری بود . در دانشگاه به دنبال این دختر خانم می آمدند ولی وقتی می فهمیدند که پدرش رفتگر است ، عقب می رفتند . این قدر دنبال این دختر آمده بودند و برگشته بودند که این دختر ناراحت شده بود و میگفت : خدایا این چه وضعی است ؟ چرا مردم باید با احساسات من بازی بکنند . من هم انسان هستم و به پدرم افتخار می کنم . از ناراحتی نامه ای به داخل ضریح امام رضا ( ع ) انداخت . گفت : ای امام رضا (ع) خودت کمک کن . این سیم باید وصل بشود ، امید از همه جا قطع بشود . در هنگام غبار روبی ضریح یکی از میهمانان تاجری بود که با پسرش به مشهد آمده بود . پسرش گفته بود که باید در اروپا ازدواج کند و پدر متدین هم دوست داشت پسرش در ایران ازدواج کند . پسر را به امام رضا آورده بود تا شفا بگیرد و نظرش عوض بشود . پسر میگفت : من امام رضا (ع) را دوست دارم ولی ازدواج باید در اروپا باشد . در غبار روبی این پدر را هم دعوت میکنند و او التماس می کند که یک کمی از غبارها را به او بدهند . کمی از غبار را در کاغذی می ریزند و پدر کمی از غبار ها را به سر و صورت پسرش می مالد ولی پسر همچنان بر سر حرف خودش است . شب پسر خوابش نمی رود . کاغذ غبار را بر می دارد و می بیند یک نامه است . به پدرش می گوید : اگر می خواهی من ازدواج بکنم ، این دختر را پیدا کن . اگر امام رضا (ع) می خواهد کار گردانی بکند می داند چکارکند . او خلیفة الله است . آدرس را پیدا می کنند . پسر دختر را می بیند و ازدواج صورت می گیرد . دختر هنوز مبهوت است . بعد از عقد می پرسد بگو چه کسی تو را اینجا آورده است ؟ پسر کاغذ را در می آورد . اگر من هر چه از اسباب عادی میخواهم برایم جور بشود ، پس اتصال به خدا کجاست ؟ من باید باور کنم که در دارا بودن هم باید متصل بشوم ، چه برسد به وقتی که ندار باشم . من به حال این جوان غبطه می خورم . همینکه سی سال دارد و گناه نکرده است . این لطف خدا بوده است و احساس می کنم که عسی ان تکرهو شی و هو خیر لکم . ان مع العسر یسرا . چون باور نداریم ، خد ا باز تکرار میکند . ان مع العسر یسرا . صبر کن ، به من اعتماد داشته باش ، نسبت به من بدبین نباش و تهمت هم نزن ، ببین برایت چکار می کنم .




    ****************

    سوال – بالاخره در زندگی مشکلاتی پیش می آید و ما باید آنرا حل کنیم . آیا بنشینیم تا امام رضا (ع) و ائمه معصومین کارگردانی بکنند و مشکل را حل کند یا خودمان هم باید کاری بکنیم ؟



    پاسخ - ما در زندگی نباید منتظره معجزه باشیم . در دانشگاه می گویم : حالا همه نامه به امام رضا (ع) ننویسید و بگویید که تو مشکل ما را حل کن . زندگی با اسباب است و این اسباب را هم خود ائمه سر راه ما میگذارند . گاهی به ما معجزه نشان می دهند که ما آنها را گم نکنیم . چون این قدر ما آنها را نمی بینیم که این جوری به ما نشان می دهند . آنها قرار است که مشکلات را با اسباب طبیعی درست کنند . پدری دکترها فرزندش را جواب کرده بودند . ظاهرا در سرش خون لخته شده بود . او بچه را پیش امام رضا (ع) می آورد و میگوید : یا این را خوب کن یا او را ببر ، من طاقت ندارم . این دختر را کنار گلدان های ضریح انداخته بود . خادم ها ، گل چهار گوشه ضریح را هر روز عوض می کنند . گلدان ها سنگین است و با وسیله ای گلدانها را بالا می برنند و یکی آنها را عوض می کند . گلدانی از دست خادم در می رود و به سر دختر می خورد . خون جاری میشود . او را به دارالشفا می برند و آن خادم که گلدان از دستش در رفته میگوید : ای امام رضا (ع) کمکم کن . فردا دختر شفا پیدا میکند زیرا گلدان به سر دختر می خورد و رگ بسته خون ریزی می کند و لخته خون باز میشود . اگر قرار باشد که اهل بیت کارگردانی کنند با اسباب طبیعی کارگردانی می کنند . ما آنها را در زندگی گم نکنیم . همیشه هم معجزه نخواهیم . آنها هر وقت صلاح بدانند با معجزه کار را راه می اندازند . زمان امام حسن عسگری (ع) چون مردم امامت را در زندگی شان کمرنگ کرده بود ، ایشان زیاد معجزه و کرامت نشان می دادند . اخبار غیب می گفتند و از وضعیت مردم می گفتند . مردم امام معصوم را در زندگی شان پاک کرده بودند . اگر من هم در زندگی امامت را پاک کنم به من تلنگر می زنند تا بیدار بشوم . آنها با اسباب عادی به زیبایی کارها را درست می کنند . ای کسی که بیمارت را نزد امام رضا (ع) آورده ای ، منتظر نباش که بیمارت را با معجزه خوب کنند . شاید هنگام بیرون آمدن خانمی یا آقایی به تو بگوید : فرزند من هم چنین بیماری داشت و پیش فلان دکتر بردم و خوب شد . این سبب را هم امام رضا (ع) جلوی پای تو گذاشته است . این را هم از امام رضا داری و از او تشکر کن .





    ****************

    سوال – گاهی خدا به ما بلا یا مصیبت هایی می دهد که مناسب با ظرفیت ما نیست . آیا این درست است ؟ راهنمایی بفرمایید .


    پاسخ - من مثالی بزنم . من معلم هستم و از درس هایی که داده ام امتحان میگیرم . بعضی ها می گویند : این امتحان خیلی سخت بود و بالاتر از ظرفیت کلاس بود . همه نمره ی زیر ده می گیرند ولی یک نفر از میان آنها نمره ی بیست گرفت . پس معلوم میشود امتحان از ظرفیت کلاس بالاتر نبوده است . پس شما دارید تنبلی می کنید . کاش این عزیز امتحانهایش را می گفت و من نمونه هایی از سن خودش ، موقعیت و شرایط خودش برای او میگفتم که او توانسته این امتحان را بگذراند و تو نتوانسته ای ؟
    شب عملیات رمضان بود . یک آقایی ترکش بدستش خورده بود و درد می کشید و داد می زد که ای امدادگر به داد من برس . کنارش رسیدم و یک دستی به شانه اش زدم . گفتم : چقدر داد می زنی . گفت : درد دارم . گفتم : تحمل کن . به آقا پسری که کنار معبر ایستاده بود اشاره کردم ، ترکش به گردنش خورده بود . یک آستینش را گرفته بود که صدایش نیاید و آرام آرام اشک می ریخت . گفتم : امداد گر این را ببرد یا تو را ؟ گفت : آقای امدادگر او را ببر . وضعش از من خراب تر است . ما مشکل دارتر از خودمان را ندیده ایم که می گوییم : ما مشکل خیلی زیاد داریم و فوق تحمل ماست . علامه امینی در بستر بیماری افتاده بودند و با همان بیماری هم از دنیا رفتند . گفتند : آقا حالتان چطور است . گفت : الحمدلله از بدتر بهترم . چون من هر شرایطی داشته باشم ، بدتر از آن هم هست . ما وقتی به روال عادی ظرفیت خودمان را نگاه می کنیم ، ظرفیت خودمان را در امتحانات کوچک می بینیم . لذا همیشه می خواهیم از ما امتحان آسان بگیرند . در کلاس معارف ، دانشجویی به من گفت : استاد قبلی خیلی خوب بود . سی تا سوال به ما داده بود و گفته بود از این سی تا سوال ، ده تای آن می آید . من گفتم : بگذارید من در درس دادن به شما ظلم نکنم و امتحان سخت هم بگیرم ولی در نمره دادن به شما کمک می کنم . خدا در نمره دادن به ما کمک می کند . خدا می گوید : ناقص هستی بیا و جواب نیمه کاره هم داری بیاور ، هر چه داری بیاور ، فقط تو دست و پایی بزن ، من به تو کمک می کنم . نمره ی دوازده را شانزده می دهم . نمره ی هیجده را بیست می دهم . ما هنوز ظرفیت خودمان را باور نداریم . یک نفر داد می کشید که خدایا من ورشکسته اقتصادی شده ام چرا من را کمک نمی کنی؟ بعضی ها ورشکسته دینی میشوند . کدامیک سخت تر است ؟ بگویید : خدایا شکر امتحان من را در فرزند و مالم قرار دادی و در دینم قرارندادی . در جنگ جمل علی به زبیر گفت : یادت هست که در کوچکی که با هم بازی می کردیم ، پیامبر به تو گفت : علی را دوست داری ؟ گفتی بله . گفت : مواظب باش مقابل علی نایستی . او منقلب شد و خواست جنگ را بهم بزند ولی وقتی وارد خیمه اش شد ، فرزندش به او گفت : این همه مردم بخاطر تو آمده اند ، تو می خواهی جنگ را بهم بزنی و متاسفانه جنگ را ادامه ی داد . علی گفت : کسی نزدیک شمشیر زبیر نرود . او می خواهد پیش فرزندش خودنمایی کند . از خدا شاکر باشیم که امتحان من را در فقرم قرار داد ، در ازدواجم قرار داد و در دینم قرار نداد . در خطبه جمعه آخر ماه رمضان پیامبر از شهادت علی در ماه رمضان خبر دادند . علی از یک چیز نگرانی داشت و گفت : آیا هنگامی که شمشیر به فرق من می خورد ، دین من سالم است . واقعا بگذاریم مصیبت های مان در دنیا ، جسم و مادیات مان باشد . از مصیبت در دین ، به خدا پناه ببریم . ما در مدیریت در نعمتها نیازمند هدایت قرآن و عترت هستیم و در مدیریت بحران و مشکلات نیازمند قرآن و عترت هستیم . اگر من بخواهم از هر نعمتی استفاده بکنم ، یک هدایت می خواهم و در مشکلات و ابتلا هم بخواهم رشد کنم ، یک هدایت می خواهم .



    پاسخ دهنده به سوالات: حاج اقای ماندگاری


    أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ
    آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟

    ( زمر / 36 )


  2. 3 کاربر از پست مفید محمد 93 تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (شنبه 29 فروردین 94), بارن (جمعه 28 فروردین 94), شمیم الزهرا (پنجشنبه 10 اردیبهشت 94)

  3. #2
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مرداد 94 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1393-1-05
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    317

    تشکرشده 1,458 در 274 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    69
    Array

    سوال – جوان 27 ساله ای هستم که بعلت نداشتن کار و در آمد کم قادر به ازدواج نیستم اما پدر و مادرم به این امر اصرار دارند . در صورتی که درآمد من در حد اجاره خانه بیشتر نیست . می گویند که شما ازدواج کن ، خدا خودش روزی رسان است . من که از 6 صبح تا 8 شب سرکار هستم ، خدا از کجا می خواهد روزی من را برساند ؟ راهنمایی بفرمایید .



    پاسخ – پس این آیه یعنی چه ؟ می فرماید : اگر شما تکلیف خودتان را انجام بدهید و تقوا پیشه کنید از آن راهی که خودتان گمان نمی کنید به شما رزق و روزی می دهیم . اگر قرار بود که من حساب و کتاب بکنم پس چرا خدا این آیه را با وحی فرستاده است ؟ اگر من همه چیز را بفهمم ، پس جای وحی کجاست ؟ من نظر پدر و مادر ایشان را ترجیح می دهم .از سوال مشخص است که ایشان انسان بی عرضه ای نیستند و اهل کار هستند . اهل دین و دیانت هم هست که خانواده اش می خواهد از گناه کردن ایشان جلوگیری کند . فرض کنیم شما الان ماهی سی صد هزارتومان می گیرید ، چه بسا وقتی شما ازدواج کردی ، کارت عوض بشود یا حقوقت بالا برود . اگر ایشان ازدواج نکرد و در وادی گناه افتاد ، آیا این پول کم و گناه در زندگی او برکت است ؟ چرا به این فکر نمی کند ؟ ممکن است که ایشان بعد از ازدواج زندگی اش با سختی بگذرد ولی زندگی با سختی بدون گناه بهتر است از زندگی با رفاه نسبی و با گناه . خیلی ها می گویند که ما می خواهیم ازدواج کنی ولی پدر و مادر نمی گذارند . این پدر و مادر که آماده هستند ، قطعا می توانند کمی کمک کنند . دیگران هم کمک کنند . شاید به برکت ازدواج شغل ایشان عوض بشو و با همین ساعات کاری پانصد هزار تومان بگیرند .



    ****************


    سوال – جای تدبیر در زندگی کجاست ؟ شما می گویید که قرآن می فرماید که ازدواج کنید ، از جایی که شما گمان نمی برید روزی شما می رسد .


    پاسخ – تدبیر یعنی تنبلی نکن . به اندازه ی توان و تخصص خودت کار بکن و نتیجه را به خدا واگذار کن . ما بارها دیده ایم که عزیزانی بخاطر جلوگیری از گناه ازدواج کرده اند ، خانه دار و ماشین دار و بچه دار هم شده اند و هنوز هم کار اول شان را دارند و تغییر شغل نداده اند . و خودشان هم نمی دانند که اینها را از کجا بدست آورده اند . تدبیر معنایش این نیست که من بجای خدا تصمیم بگیرم . تدبیر یعنی بر اساس داشته های خودت تلاش کن و تنبلی نکن ، از توان و تخصص خودم استفاده کنم .



    ****************


    سوال – من دختر 23 ساله و دانشجو هستم . هنوز ازدواج نکرده ام . خیلی سعی کرده ام که انتخاب بشوم ، دعا هم کرده ام ولی نمی دانم چرا انتخاب نمی شوم . احساس می کنم که هیچ وقت ازدواج نمی کنم . فکر می کنم که اگر دوست پسر بگیرم حداقل چیزی را شبیه به ازدواج تجربه می کنم . می دانم که ا ین کار درست نیست ولی نمی دانم چکار بکنم ؟


    پاسخ – یکی از عواملی که دختر خانم ها مورد توجه قرار نمی گیرند اخلاق خودشان و خانواده شان است . اگر دختران و خانواده ها اخلاق خوبی داشته باشند حتی برادر و خواهر این دختر خانم . اگر اینها اخلاق خوبی داشته باشند و اینکه به دیگران نفع برسانند . اگر این دختر خانم با همه ی خانمهای اقوام خوشرو باشد و هر کجا می روند دست کمک داشته باشند . اگر خانه ی عمه رفت ، برای سفره انداختن ، جمع کردن و جارو کردن کمک کند . اگر اهل کار باشند و هنرمند باشند و اخلاق خوبی هم داشته باشند ، هر جا صحبت از ازدواج بشود این دختر معرفی می شود . اگر این دختر سر تا پایش را جواهر بریزند و انواع آرایشها را هم داشته باشد اگر خودش و خانواده اش اخلاق بدی داشته باشند حتی اگر خاله اش برای پسرش دنبال دختر بگردد به او فکر نمی کند . پس یکی ازعلتهایی که دختری مورد توجه قرار نمی گیرد بخاطر اخلاق بد است و دیگری بخاطر تنبلی خودش و اطرافیانش است . دختر 23 ساله خیلی هم ازدواجش دیر نشده است که ایشان ناامید شده اند . عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم . چه بسا خدا ایشان را برای یک موجود مناسب امام زمان پسند نگه داشته است . دیگر اینکه وقتی ایشان خودش اعتراف می کنند به اینکه رابطه ی دختر و پسر گناه است ، حتی گفتن این گناه هم بد است . مگر ما می خواهیم که شما به زور بنده ی خدا باشید ؟ شما که گناه می کنی اول خودت را بدبخت می کنی و به خودت ضرر می زنی . فرض کنید که شما یک روز ، یک ساعت با یک پسر دیده بشوید ، فردا هر خواستگاری که بیاید شما ناراحت هستی که نکند از ارتباط تو با آن پسر با خبر بشود . یک عمر ناراحت هستی که مبادا کسی از این رابطه با خبر بشود . آیا این درست است که انسان برای خودش تشویش درست کند ؟ خدایا به فاطمه ی آبروی زهرا عفت فاطمی و عصمت فاطمی به همه ی مومنین و مومنات عنایت بفرما .



    ****************


    سوال – من پزشک متخصص هستم . به خدا و ائمه اعتقاد دارم و همیشه سعی می کنم که در طبابتم خدا را در نظر داشته باشم و تابه حال به فضل خدا موفق بوده ام. وقتی بیمار من یک مرض صعب العلاج دارد و می پرسد: چرا من ؟من در جواب می مانم. البته توضیح می دهم که اینها امتحان خداست و شفا و بیماری دست خداست. اصل زندگی آن دنیاست و ... ولی وقتی بیمار می گوید که من پول ندارم و هزار تا مشکل دارم، چرا باید من گرفتار باشم ،نمی دانم چه بگویم؟ بعضی وقت ها فکر می کنم که درست است که دنیا به اندازه ی یک بعدازظهر بیشتر نیست ولی چرا بعضی ها باید با این سختی زندگی بکنند و زندگی سختی را تجربه کنند؟ وقتی اطرافم را می بینم :کسانی که کارهای بد می کنند، دارند راحت زندگی می کند ولی هر آدمی که بهتر است مشکلاتش هم بیشتر است. خیلی کتاب خوانده ام ولی هنوز توجیه نشده ام، راهنمایی بفرمایید.


    پاسخ – بعضی ها می خواهند فقط کار مرتبط به خودشان را انجام بدهند یعنی پزشک فقط می خواهد طبابت کند و معلم فقط می خواهد درس بدهد ولی دین ما می گوید:
    بنی آدم اعضای یکدیگرند
    که درآفرینش زیک گوهرند
    چوعضوی به درد آورد روزگار
    دگر عضوها را نماند قرار

    اگر من پزشک ،راننده، روحانی و... هستم وقتی یک انسان دردمند را می بینم نباید بی تفاوت باشم. پیامبر فرمودند: هر کس صبح کند و به فکر گرفتاری مسلمانان نباشد مسلمان نیست. ایشان اقتضای مسلمانی و انسانیت خودشان را فراموش نکرده اند
    وقتی که در محاسبات مان سه عنصررا پر رنگ ببینیم این طور قضاوت نمی کنیم. ما در محاسبات مان باید در نظر بگیریم که بنده ی خدا هستیم، درخوشی و ناخوشی، در فقر و پولداری ،یک وجودی است که آفریدگار ماست و ناظر است و دارد ما را نگاه می کند. با این دید، درد ما کمتر می شود. تا وقتی ما خدا را داشته باشیم در مورد دارایی دارندگان و نداری ندارندگان قضاوت نمی کنیم. یعنی بدانیم که ما از چشم خدا دور نیستیم و از صفحه ی مونیتور خدا پاک نشده ایم و تمام لحظات زندگی ما در محضر خداست. دیگر اینکه ما آخرتی هم داریم. بعضی می گویند: کسانی که خدا ندارند همه چیز دارند و کسانی که خدا دارند ،مادیات ندارند. ما باید در معادلات مان آخرت را داشته باشیم .فقرایی که بر فقرشان صبر کنند( البته نه به این معنا که گدایی کنند بلکه تلاش خودشان را بکنند ولی بر فقرشان راضی باشند و خدا را محاکمه نکنند)،بیمارهایی که بر بیماری شان صبر کنند، و بطور کلی کسانی که بر امتحان شان صبر کنند، بی حساب و کتاب به بهشت می روند. وقتی فردی دارایی نداشته، نیاز نیست که جواب آنرا بدهد. یعنی نسبت به چیزهایی که نداشته بی حساب و کتاب به بهشت می رود. این افراد در قیامت اعتراض نمی کنند که چرا بی حساب و کتاب به بهشت می روند. پس در دنیا هم نباید اعتراض کنند که چرا من ؟ پس نباید خدا و آخرت در محاسبات ما کم رنگ بشود. فردی نزد امام صادق (ع) آمد و گفت که ما پول نداریم ولی شما را داریم. امام سوال کرد که آیا حاضری از محبت ما دست برداری و بجای آن بر سرت جواهر بریزند ؟او گفت: نه. امام فرمود: پس تو سرمایه دار هستی. پس ارزش خدا و اهل بیت بیشتر از طلا و جواهرات آنهاست. دیگر اینکه باور داشته باشیم که ویژگی این دنیا، پس دادن امتحان است. دنیا خوابگاه و تفریحگاه نیست بلکه مدرسه است. اساس دنیا برای تعلیم و تربیت است البته خوابگاه، بوفه و رستوران هم دارد. اگر این سه تا باور را پررنگ کنیم(خدا ،آخرت و دنیا محل امتحان)،برای سوالات بالا پاسخ خواهیم داشت. یعنی تمام سختی ها و نداری ها قابل توجیه است. اگر این سه باور را پاک کنیم نمی توانیم سختی ها را تحمل کنیم. حضرت نوح داشت کشتی می ساخت و همه به او متلک می گفتند. خدا فرمود: خدا تو را می بیند، صبر کن. پس خدا هست، ما را فراموش نکرده است ،آخرتی هم هست و دنیا ظرفیت ساز است و محل استراحت نیست. به مشکلات بزرگ بگویید: خدای بزرگی دارم، آخرت زیبایی دارم و در دنیا ظرفیت سازی زیبایی دارم. در برابر مشکلات همدیگر را تسلی بدهیم تا آرام بشویم و اگر می توانیم کمک هم بدهیم تا مشکلات حل شود. اگر فردی شکایت کند و ما هم شکایت مان را روی آن بگذاریم و به جنگ خدا برویم، دل های مان تاریک می شود زیرا باورها را در دل های مان خاموش کرده ایم. ولی اگر فردی مشکلش را گفت و شما او را امیداور به خدا و قیامت و حل مشکل کردید ،چراغ ایمان روشن می شود.



    ****************



    سوال – وظیفه ی فرزندان وقتی پدر و مادر دعوا می کنند چیست ؟ بارها و بارها امر به معرف و نهی از منکر کرده ام اما اثری نداشته و مادرم از من راضی نیست،می گوید که اگر تو از من دفاع بکنی این مشکلات پیش نمی آید. اما من می ترسم که از مادرم دفاع کنم و پدرم ناراحت بشود و مرا نفرین کند. زندگی ام مختل شده است و نمی توانم درس بخوانم، راهنمایی بفرمایید.


    پاسخ – هیچ زن و شوهری نیستند که با هم اختلاف نداشته باشند ولی باید هنر به خرج بدهند. و اختلافات شان را جلوی فرزندان بروز ندهند. زیرا فرزندان دچار تعارض و مشکل می شوند. آنها می توانند در خلوت شان با هم جر و بحث کنند. وقتی پدر و مادر در بین فرزندان دعوا می کنند آسیب زیادی به آنها می رسد. دعوا کردن در جلوی فرزندان مثل دو تکه کردن آنهاست زیرا آنها هم متعلق به پدر و هم متعلق به مادر هستند. پس شما دارید فرزندان تان را تکه و پاره می کنید. اگر دعوای پدر و مادر دعوای ساده و لفظی است فرزندان محل را ترک کنند. زیرا فرزند نمی تواند قاضی خوبی برای پدر و مادر باشد. پس فرزندان به سراغ کار خودشان بروند تا پدر و مادر مشکل را حل کنند. اگر دعوای پدر و مادر بالا گرفته است ، فرزندان کاری کنند که دعوا ختم بشود. یعنی از هیچ کدام طرفداری نکنند و فقط دعوا را تمام کنند. اگر دعوای پدر و مادر به جاهای باریک کشیده شد، از بزرگترهای دیگر کمک بگیرند. در هر صورت فرزند خیلی نمی تواند قاضی خوبی برای پدر و مادر باشد. فرزندان می توانند مشورت هم بکنند.



    ****************




    سوال – بسیاری از والدین هیچ تناسبی با آنچه که اسلام برای آنها ترسیم کرده است ندارند. نمونه اش پدر من است. وقتی ایشان می خواهد به خانه بیاید من و مادرم از ترس بداخلاقی ،بددهانی و دست بزن های او لرزه بر اندام مان می افتد. من نمی دانم چرا خداوند با اینکه می دانسته چنین افرادی می خواهند پدر و مادر بشوند، دستور اطاعت به آنها را داده است؟


    پاسخ – ما یک شخص پدر و مادر داریم و یک جایگاه پدر و مادر داریم. شخصیت پدر و مادر مربوط به خودشان است.یعنی اگر پدر درست عمل کند به بهشت می رود و اگر اشتباه عمل کند به جهنم می رود. به صرف اینکه من پدر و مادر هستم، امتیازی ندارم. جایگاه پدر و مادری ،امتیازی برای فرزندان است. خدا یک ناودان رحمت دارد. خداوند از باب لطف ،کرم و عدالتش این شعبه ی رحمت را در هر خانه ای گذاشته است. اگر کسی پدر و مادرش حتی منافق باشند، باز آنها جایگاه خودشان را دارند. اعمال پدر و مادر به خودشان ارتباط دارند. اگر فرزند به این جایگاه احترام بگذارد به بهشت می رود. حتی اگر پدر و مادر بد باشند. این جایگاه یک امتیازی برای فرزندان است.
    معمولا گنج را زیر خاک می گذارند و می گویند که اگر اژدهایی روی آن باشد باید هرجوری هست به گنج دست پیدا کنید. اگر پدر و مادر شما کافر و ملحد باشند، از اژدها بدتر نیستند. زیر حفظ جایگاه این پدر و مادر بهشت و رحمت است. شمر جهنمی است ولی حتی خدا بچه ی شمر را از این رحمت محروم نکرده است یعنی اگر بچه ی شمر به پدرش یک لیوان آب داده باشد ، خداوند به خاطر این جایگاه، به بچه ی شمر هم لطف می کند. بهشت زیر پای مادر است یعنی مادر من هر کسی که باشد ،اگر به او خدمت کنم به بهشت می رسم. ممکن است که مادر به بهشت نرسد ولی فرزند بخاطر احترام گذاشتن به آن جایگاه ،به بهشت برسد. این لطف خداست. اگر می خواستند بگویند که پاداش خدمت به پدر و مادرهای خوب بهشت است ،این دیگر نیازی به دستور خدا نداشت. هر کس پدر و مادرش خوب باشد عقلش هم می گوید که باید به آنها محبت کرد. راز این است که اگر ما پدر و مادر خوب نداریم خداوند نمی خواهد که ما از این گنج محروم بشویم. در واقع اطاعت از پدر و مادر، اطاعت از خداست. البته این اطاعت در راستای اطاعت خداست (اگر پدر و مادر فرزند را امر به معصیت بکنند اطاعت شان واجب نیست). اطاعت باید مطلق( چه پدر و مادر پولدار باشند چه فقیر، زنده باشند یا مرده یا ...) باشد و خدمت هم باید مطلق باشد. پس ما باید از پدر و مادر اطاعت کنیم تا به آن گنجی که زیر پای پدر و مادر است برسیم.


    ****************

    سوال – هر وقت که کارشناسان از فضیلت انفاق در راه خدا می گویند، دل من به درد می آید. من و همسرم گرفتار فقر و بدهکاری های فراوان هستیم که رهایی از آنها برای ما آرزو شده ،چه برسد به انفاق و کارهای خیر. بعضی وقت ها می گویم که چه می شد خداوند از فضل بی نهایت خودش به من هم ثروت فراوان می بخشید تا آنها را در راه خدا و خیر خرج کنم، نمی دانم که ما چه گناهی کرده ایم که دچار این امتحان شده ایم؟


    پاسخ – همچنان که فقر امتحان است ثروت هم امتحان است. هر کس باید در امتحان تکلیف خودش را پیدا کند. تکلیف پولدارها انفاق است و تکلیف فقرا صبر است. آیا الان این خانواده به تکلیف خودشان عمل می کنند؟ اگر من بخواهم پولدارها را زیر سوال ببرم در واقع به تکلیف خودم عمل نکرده ام. و اگر هم پولدار بشوم به تکلیفم عمل نمی کنم. امتحان فقیرها ساده از پولدارهاست. فقرا زودتر از پولدارها به امتیاز می رسند زیرا هر مستمندی که به پولدارها مراجعه کند آنها باید به او کمک کنند ولی مستمندان به فقرا مراجعه نمی کنند. فقرا با آرزوی انفاق در راه خدا به امتیاز می رسند .فقرا بعضی از صفات بد پولدارها مثل تفاخر، تجمل و اسراف را ندارند.
    پس امتحان فقرا آسان تر از پولدارهاست. پس ما باید به تکلیف مان توجه کنیم. امتحان فرد معلول راحت از فرد سالم است زیرا فرد معلول با آرزوی نیت های خوب ثواب آنرا می برد و تفاخر فرد سالم را ندارد. پس صبر کنند و آرزوی نیت های خوب را بکنند. سوالها فقر خیلی آسانتر از ثروت است و هر کس به این سوالات زودتر جواب بدهد در قیامت سربلند تر است. داریم که خداوند در قیامت از فقرا عذرخواهی می کند. ظاهر امتحان فقرا تلخ است ولی برکات زیادی دارد. ظاهر امتحان پولدارها شیرین است اما باطن آن سخت است.


    پاسخ دهنده به سوالات: حاج اقای ماندگاری


    أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ
    آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟

    ( زمر / 36 )



 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:35 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.