به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13
  1. #1
    سرپرست سایت آغازکننده

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,052
    امتیاز
    146,692
    سطح
    100
    Points: 146,692, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,653

    تشکرشده 35,973 در 7,399 پست

    Rep Power
    1091
    Array

    ... کم ما و کرم تو .................




    معبودا !


    اگر بخواهم بر آنچه کرده ام ، نظر کنم :

    نقص است و نقص و نقص ، اما ادعاهایم طبق طبق ، و اطمینان که بنده خوب توام .
    می دانی چرا؟

    چون نماز می خوانم ،
    مسجد می روم ،
    روزه می گیرم ،
    دعای کمیل هم می روم ،
    حتی دعای ندبه ،
    توسل ،
    و ماه رمضان و شبهای قدرش بر سر قرآن داشته ام و این روزها هم خواهم داشت ،
    نام ترا هم خوب ادا می کنم ، با همه مخارج حروفش ،
    صوتم قرآنی است و ندایم مداحی ،
    این روزها جوشن و افتتاح می خوانم و مناجاتها دارم . و.... همینها خیالم را راحت کرده که همه چیز تمامم .
    از حق الناس نمی ترسم ، اصلاً نمی دانم حقی به گردن دارم ، آخر آنقدر حرکاتم مرا مفتون داشته که رفتارم را نمی بینیم .

    به خودت قسم آفتی است این خود بینی !!!

    خشم که می آید دهانم باز می شود و زبان را به هر ناروایی می چرخانم ، و گوشم نمی شنود که چه می گویم ، آخر گوشم بسته شده ، بسته بخاطر مدح و ثناهایی که به آنچه در حرکاتم دیده اند نثارم کرده اند و.....

    چه بگویم دردم زیاد است ، سالهاست چنین می بینم ، آن چه که نباید ببینم ، باعلمداری نام تو
    .
    گشتم که درد این عالمی و فعالی و بی عملی چیست ؟
    همین را یافتم ، باور به آنچه به نام عبادت خاصه مستحبه اش می کنم ، باور به آنچه از تو می گویم ......
    بی آنکه بدانم دست شیطان برگردن است و دهانش بیخ گوش و این نجوا ، که تو از بندگان خوب خدایی ،
    وای به روزی که کسی نقدم کند......می گویم خلاف می گویی من حقم ، و هر چه بر فرق دیگران می کوبم حق می دانم ، چون خود را حق می بینیم .
    وای بر من ، که در پیشگاهت به نام تو چه غافل از توام .

    چنان شده ام که آن که بی هیچ مدعایی سر بر عمل به واجبش دارد و اگر شد بی هیچ سر و صدایی مستحبی هم از تو هدیه می گیرد و چنان می نماید که تو گویی نمی داند الفبای مستحب چیست ، اما به عملش می اندیشد و دقت دارد که :
    صادق باشد ،
    امین و رئوف باشد ،
    خیانت نکند ،
    تهمت نزند ،
    ظلم نکند ،
    بدی روا ندارد ،
    در یک کلام انسان باشد ، آنگونه که تو دوست داری ،
    و آنکه توجه به رفتار خود چنان مشغولش داشته که فرصت بد کردن و بد دیدن و جفا راندن و ناحق روا داشتن را از او گرفته ، را به حساب نمی آورم و بنده تو نمی دانم ، چون شبیه من نیست . و غافلم از اینکه شباهت اصل نیست .

    خجالت می کشم که من چه هیولایی هستم به نام انسان .

    ای کریم!

    امشب همه کوتاهی ها و بدیهایم را در مقابل دیده ام قرار ده ، تا جرأت نکنم وقت صدا کردن نامت سرم را بالا بگیرم ،

    به هر که بد کرده ام را در نظرم آور وبه من نشان ده که تا او نبخشد تو نمی بخشی و خیالم راحت نشود که خوب نبخشد مهم نیست ، تا بدانم که چه کوله باری بر دوش دارم ،


    نشانم ده که چقدر به خود مطمئن و غره ام ، به باورم برسان که عالم را طوری آفریده ای که هر عمل عکس العملی دارد .


    به یادم بیاور که چه نعمتها سر راهم قرار داده ای که می توانست مرا تربیت کند و بسازد اما من به وسوسه ابلیس که گوشم را به کلامش قرض داده ام از نعمت گذشته نقمتی که به ظاهر مرا با تو داشته و بتی شده را برگزیده ام .

    معبودا !

    ترا به قتیل این شبها مرا به خودم باز گردان ، مرا بیدار کن و از درد خودبینی و حق به جانب بودن رها کن .

    این شبها شبهای برکت است ، خود ، هر شبش را برابر هزار ماه قرار داده ای ، به کم من از بندگی هایم برکت بده و گناهان و خطاهایم را ببخش و مرا در آغوش مغفرتت پناه ده که بی پناهم .

    مرا بینا کن که درست ببینم و درست بیاندیشم و انتخاب کنم آنگونه که به راه تو باشد .


    و انرابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک
    حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور...



    امانم ده از بدیهایم و دل آنان که به آنها بد کرده ام را بر من به رحم آر .

    معبودم !

    تو طبیبی و من دردمند .
    درد من درد خودبینی و به خود مطمئن بودن است و جز تو هیچ حکیمی نمی تواند دوایم دهد به علاج ،

    ای حکیم !

    مرا از من بگیر که بی " من " شوم ، در این شبهایی که فرصت کامل کردن نقص عمل داده ای ،

    ای بصیر !!

    مبادا غافل بمانم و این شب ها و فرصتهایش بیاید و بگذرد .

    دریاب مرا ، دریاب مرا ، دریاب مرا ،

    کم مرا به کرمت ببخش ،

    بیداریم ده و در امان دار و بیش از این از خود دور و به حال خود وامگذار .

    به زبان خودت التجا به درگاهت می آورم آنجا که گفته ای :

    ادعونی استجب لکم


    اجابت کن مرا

  2. 15 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (یکشنبه 08 بهمن 91), یه دختر سرگردان (چهارشنبه 17 تیر 94), سوده 82 (پنجشنبه 11 تیر 94), شمیم الزهرا (جمعه 20 تیر 99)

  3. #2
    سرپرست سایت آغازکننده

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,052
    امتیاز
    146,692
    سطح
    100
    Points: 146,692, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,653

    تشکرشده 35,973 در 7,399 پست

    Rep Power
    1091
    Array





    و گاه و بیگاه ، امان از شیطان و نجوای مغلطه هایش :


    با کادوپیچی های نفس مزینه ، و توجیهات نفس مسوله ، بافته ها به دستم می دهد تا کارها و رفتارهایم را توجیه کنم ، و آنجا که مقابل دلیل منطقی داورانی که غافلم از داور بودنشان ، کم می آورم ، مقصری می جویم تا بار اشتباهاتم را به دوش او بیاندازم .

    و می دانم اگر ترس از تلخی حقیقت را کنار بگذارم ، ندای دلم را می شنوم ، که آری حق همین است که می شنوم ،و من صاحب این خطاها و اشتباهاتم ، و به همین سادگی می توانم از نفس نفس زدنهای فرار از تحلیل اعمالم رها شده ، بر سکوی شرمی آرام بخش نشسته و سربزیر ، تأملی کنم و بجویم و بپرسم ، که براستی چرا چنینم ، و چه کنم ؟؟!!
    و همین تسلیم کافیست تا دست نوازش تو بر سرم آید و و ندای " ادعونی " را و نجوای من گناهکاران نادم را دوست دارم چون غیر از من کسی را ندارند ،از تو بشنوم ، و بگوئیم ، برخیز ، دستت را به من ده و به سویم آ .......

    اما........ مگر غفلت خودبینی می گذارد ، که من به این لحظه برسم و حلاوتش را بچشم .

    معبودم ، ای عاشق من !!

    چیزی از روزهای مهمانیت نمانده و من همچنان در بند خودم ، دیشب عطر نفس فرشتگانت حال خرابی از خرابیم بهم داد ، دیدم چه ظلمها کردم و در آن احوالات که دیده ام گشودی ، تصمیمها گرفتم از در پی به حساب خود رسیدن و از پس خود برآمدن ، اما یادم رفت بگویم " ان شاء الله " ، اینجا هم به خود مغرور شدم که از پس خود بر خواهم آمد ، و غرور ، این روزنه ابلیس را بسویش گشودم و طولی نکشید که از آن حال بیرون آمده و .... باز هم می شنیدم از خود که: ، مــــــن ؟ مـــــن ؟ من نبودم که بد کرده ام ، فلان بود و بهمان و باز هم تقصیرها یا برگردن دیگری یا بر دوش بهانه ها نهادم ...... .

    ای طبیب !!!

    دردم سنگین است ، چاره ام کن ، بگو ، بفهمان ، بصیرتم ده ، که ببینم ، چرا چنینم ، چه کنم ، که خود را آن گونه که تو می خواهی ببینم نه آنگونه که خود می خواهم که همه توجیه است و فریب ،

    به خودت قسم کم ضرر نکرده ام ، کم آسیب ندیده ام ، گرفتار کرده ام خود را ، به این ندانم کاریهای ......

    دستم را بگیر ، احساسم را مرهمی از عقل بنه ، تا این همه روزنه وسوسه نشود و به بیراهم نکشاند .

    میزبان روزهای عاشقی !!

    چیزی از این روزها نمانده ، این مهمان شکسته ات را دریاب ،

    ضعیفم ، ذلیلم ، مسکین و مستکین .

    یا لطیف اِرحَم عَبدَکَ الضّعیف


    21 شهریور 88

  4. 10 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (دوشنبه 23 شهریور 88), یه دختر سرگردان (چهارشنبه 17 تیر 94), سوده 82 (پنجشنبه 11 تیر 94), شمیم الزهرا (جمعه 20 تیر 99)

  5. #3
    سرپرست سایت آغازکننده

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,052
    امتیاز
    146,692
    سطح
    100
    Points: 146,692, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,653

    تشکرشده 35,973 در 7,399 پست

    Rep Power
    1091
    Array



    این تاپیک را فقط برای یک نجوا در اولین شب قدر باز کرده بودم و به عنوان حدیث نفس هر کدام از ما که به نسیم اعمال عبودیمان مطمئن به خود می شویم ، چون به اعتقادم درد خیلی از بزرگان دین هم از سر و کارشان با این دسته آدمهایی بوده که اغلب از جهل و چندی هم از دنیا پرستی محض با اطمینان به خود ، گوش شنوایشان را به روی حق بسته داشته و در بند خود مانده از این سرای بیرون رفته اند و ....

    همیشه هراسم از خود در همین باب است ، که کجا غافلم و فکر می کنم درستم ، و یافته ام که مدام باید خود را نقد کرد و بر معیارهای حقه از سوی خدا عرضه کرد تا سره از ناسره مان روشن شود و دریابیم و بسازیم خود را که اصل کارمان در این دنیا همین است تا در مسیر تکامل انسانی قرار گرفته باشیم .

    و بعد از دومین شب قدر باز هم حالی آمد و سخنی از این دست .

    و اکنون به نظرم می رسد بهتر است ادامه یابد . که هر از گاه حدیث نفسی که میان همه آدمها مشترک است تلنگر خوبی باشدمان .

  6. 8 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (دوشنبه 23 شهریور 88), یه دختر سرگردان (چهارشنبه 17 تیر 94), شمیم الزهرا (جمعه 20 تیر 99)

  7. #4
    سرپرست سایت آغازکننده

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,052
    امتیاز
    146,692
    سطح
    100
    Points: 146,692, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,653

    تشکرشده 35,973 در 7,399 پست

    Rep Power
    1091
    Array
    .
    نقل قول نوشته اصلی توسط غریب آشنا

    ای لطیف خداوند بی همتا و عزیز
    هر چند گاهی، که از لاک خود بیرون را سرک می کشم؛ تو را ، نگاه تو را و دست تو را می بینم که چه مهربانانه پشتیبان من و بر سر من است و من چه غافل!
    من حریصانه در زیر لاک نفس، لذتهای دنیا را در آغوش می کشم و تو باز مرا با همان چشمان زیبایت می نگری و در این عصیان هم مرا عذاب نمی کنی.
    از تو، حکم تو، کلام تو و راه تو ، وجودم تهی و پای در گل مانده ام و در عوض فقط در کلامم متجلی است.
    فرمانبرداری من از تو و مسلمان بودن من به چند دقیقه نماز صبح ، ظهر و عصرو مغرب و عشاء خلاصه می شود و بس.
    روزها را در غفلت از تو ، شب می کنم و شبها را در رختخوابی نرم به صبح میرسانم.
    هر چه فکر دارم بر سر برطرف کردن مشغله و مشکلات خود گذاشته ام و اینکه چگونه بهتر بپوشم، بهتر بخورم، بهتر مسکن گزینم و بهتر خوش بگذرانم و بهتر زمانه را در غفلت تو عزیزترینم سپری کنم.
    وای که چه وضعیتی دارم....

    هرگز از این چرخه زشت و تکراری و از این لاک سیاه بیرون نمی جهم تا تو را و دیگران را نیز ببینم.
    مهم آنست که غذاهای خوشمزه تری در شکم من جای بگیرند، به جای آنکه شکم گرسنه دیگری را سیر کنم.
    مهم این است که لباس من آبرومندانه تر و مرا متشخصتر کند نه اینکه بدن برهنه ای پوشانده شود.
    مهم آسوده خاطر بودن منست، پس باید چندین ساله عمرم را با حرص و ولع بدوم.. تا بدان برسم. دیگران هم هر کار می خواهند، بکنند. اصلا دیگران به من چه؟!! یکی فقیر است، یکی یتیم است، یکی بی مسکن است، یکی پیاده است ، یک پیر است، یک مریض است، یکی بیکار است، یکی غذای تکراری حاضری دارد، یکی غریب است، یکی تنهاست، یکی دردمند است و یکی رنج کشیده و یکی ناآرام... .
    اصلا به من چه!! مگر من مسئول گرسنگی و بی مسکنی و فقیری آنها هستم، من فقط مسئول اینم که سفره امان را رنگین تر کنم، لباسمان را فاخر تر و زیباتر، من مسئول غریبی کسی نیستم.
    من مسئول خوش بودن و خوشگذرانی، حیوان گونه خودم هستم.
    من مسئول اینم که دیوار اتاقمان ساده نباشد، و با تابلویی گران قیمت آن را مزین می کنم، شاید هم یک جمله قصار یا یک منظره از طبیعت به آن بزنم، اصلا برای کلاس انسانیت هم که شده شاید عکس یک دختر ژنده پوش را با کفش های پاره اش به اتاقم بیاویزم!!!! چه کسی هست که از من بپرسد با قیمت همین تابلو می توانی چندین کهنه پوش را بپوشانی، چه کسی هست که بپرسد با زینت دیوارها می توانم گل خنده را بر لبان چندین کس بنشانم. آری من فقط خودم را می بینم.. فقط محور هستی خودم هستم. آخه انسان خیلی ارزشمند است!!! البته انسان که نه! «من» خیلی ارزشمند هستم. فقط و فقط «من»، پس از همه چشم می پوشم و از همه جدا می کنم و به خود توجه می کنم. بله من مسئول اینم که سفره امان ساده نباشد و خورشتهای متنوع و مطبوع آنرا مزین کند، من مسئول تهیه تجملات و تزئینات و وسایل راحتی برای خودم هستم برای متعلقین خودم... بچه من، همسر من و.....
    با خدا هم خیلی کاری ندارم.... مگر همه دنیا که خوش می گذرانند به خدا کاری دارند!!!
    در عرض سال ، روزی 5 دقیقه نماز می خوانم، یک ماه روزه می گیرم( سحر و افطار هم تا گلویم از همان غذاهای خوشمزه پر می کنم)، جواب خدا را هم خواهد داد. به او می گویم که : عیادت از مریض تنهای بستری در بیمارستان ها وظیفه من نبوده است. می خواستند که تنها نباشند.
    به او می گویم: سرزدن به دیگران ، آنها که غریب، تنها یا محتاج به دلجویی بودند، وظیفه من نبوده است.
    به او می گویم که دست کشیدن به سر یتیمان، نوازش آنها و خوشحال کردن آنها و فکر کردن به آنها وظیفه من نبوده است.
    به او می گویم که سفره بی تجمل، مسکن بی تجمل ، کمک به بی بضاعتان و دلجویی از همنوعانم هرگز وظیفه من نبوده است.
    به او می گویم صبح تا شب برای راحتی خودم، لذت خودم و در جهت بی دردی و بی رنجی و کیف خودم تلاش کردم و یک دقیقه را هم برای راحتی دیگران حتی فکر نکردم.
    به او می گویم که صحیفه سجادیه را باز نکردم تا ببینم همسایگان ، یتیمان ، پدر و مادر و همسر و ... چه حقی بر گردن من دارند.
    به او می گویم هرگز فکر نکردم و دقت نکردم تا ببینم دنیا برای حضرت علی از آب بینی کدام حیوان بی ارزشتر است.
    به او می گویم که نهج البلاغه را مطالعه نکردم تا ببینم همام برای چه هنگام شنیدن اوصاف پرهیزگاران جان داد.
    به او می گویم که نمی دانم پیامبر به عنوان مهمترین مسائل چه چیز را به علی وصیت کرد و علی چه وصیتی به حسنین نمود.

    به او می گویم که هرگز نفهمیدم که خلیفه و جانشین خدا روی زمین به چه معناست.
    به او می گویم که هرگز از گنج تمایل به خوبیها و رشدها و عشق در زندگیم بهره نجستم.
    به او می گویم که تا آخرین لحظه مرگ نفهمیدم که این بازی بیهوده دویدنها و نرسیدنها را باید بشناسم و به آن جهت دهم.
    به او می گویم که گستاخانه خود را روشنفکر نشان دادم و حرف زدم و انتقاد کردم و هرگز قدم های خود را در جهت آنچه شعارش را می دادم بر نداشتم.
    به او می گویم که ......

    وای بسه... غریب آشنا....
    وای بر من!!!
    که چه گستاخانه سخن می رانم و به نقایص و عیوب خود اعتراف می کنم.
    وه که چه زشت به آنها ادمه می دهم.
    و هرگز در رفع آنها زحمت کافی به خود نمی دهم و بر خود مشقت رفتن به راه صحیح را تحمیل نمی کنم.
    وای بر من! خدای من!!
    وای بر من! مرگم ده، دیگر بس است... تا چه اندازه عصیان، غفلت و دوری از وجود نازنینت!؟!؟!

  8. 2 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (شنبه 03 تیر 91), یه دختر سرگردان (چهارشنبه 17 تیر 94)

  9. #5
    سرپرست سایت آغازکننده

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,052
    امتیاز
    146,692
    سطح
    100
    Points: 146,692, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,653

    تشکرشده 35,973 در 7,399 پست

    Rep Power
    1091
    Array
    دیشب حرفهای کامران 2007 رو میخوندم که از مادرش گفته بود . امروز که داشتم تاپیکش رو می دیدم فکر کردم که راستی

    خدایا تو چرا پنهان میشی ؟؟


    وقتی کار و خیری برای دیگری ازما سر میزنه ، یا اصلاً کسی ما را نیک می بینه ، دل می گیره ، از اینکه اینها از ما نیست ، اصلاً ما چیزی از خود نداریم همه از توست ، ما رو واسطه می کنی بعد هم انگشت اشاره کسان را به طرفمان نشانه میروی ! ، تازه وعده پاداش هم میدهی!

    روزی به همین پنهان بودنت و ما را جلوه دادن و انگشت نما کردنت فکر می کردم ، چون دیدم که سر و دست و پایمان از توست ، هوش و فکر و نیتمان به قدرت توست ، توان و اراده امان به لطف تو در جریانه ، و اگر یک لحظه اینها را از ما بگیری ، فقط به قدر لحظه ای ، ما کی هستیم ؟ چی هستیم ؟ کجاییم ؟ چه می کنیم ؟ هیچ و هیچ و هیچ و هیچ

    نیستم نیست که هستی همه در نیستیست
    هیچم و هیچ که در هیچ نظر فرمایی


    آری هستی ما همه نیستیست بدون اراده هستی بخش تو ، اما تو پنهان شده و ما را به خود و به دیگران می نمایانی ، چه به وجود مادی چه روحانی ، به خود گفتم راستی چرا خود را پنهان می کند ؟

    دیدم ، بلکه فهماندی برای اینکه باشیم ، زنده باشیم و ببینیم و بشنویم و ..... که اگر تو لحظه ای جلوه حضور پیدا کنی ما محو محویم ، چون موسی که مدهوش شد ، " دکاً و خرّ موسی صعقا " *تو لحظه ای نور وجودت را بنمایانی ما نیست می شویم ، و تو پنهان می شوی تا ما ظاهر شویم ( و کن فیکون یعنی همین ) تا اعتماد به نفس داشته باشیم تا بدون شرم زندگی کنیم ، آخه اگر ترا ببینیم ، خواهیم دید که هیچیم و همه چیزمان از توست ، اونوقت شرم امانمان را می برد



    ای دوست مرا شرم بندگی کشت
    چه درد است این مرا شرمندگی کشت


    چه بگویم که الفاظ ، این مخلوقات مظهر لطف تو به من ، برای دادن قدرت تکلم و ارتباط ، را توان و یاری بیان این همه لطف آشکار در عین پنهانی خود تو نیست .



    چگونه بگویم از عمق لطف و مهری که ذره ای از آن را در وجودی به نام مادر نهاده ای ، عشق و لطفی که او را مثال زدنی کرده و بی بدیل . آری عشق و مهر مادری مثال زدنیست ، بی بدیل است و قصه ها در وصفش نوشته آمده ، همین دیشب کامران هم از همینها می گفت از فداکاری مادرش و ...... اما همون وقت ذکرهمین اوصاف هیچ کس نگفت این عشق و مهر مثال زدنی مادر از کجاست از کیست و چگونه است و ..... ؟

    و اینکه ، این همه ذره ای و تنها ذره ای از مهر و محبت و عشق توست که در مادر جاری شده ..... و چشمانمان بسته است و نمی بینیم ، از بس که خود را می بینیم . و ( دل ) تنها روزنه ای که می شود از آنجا ترا دید را هم بسته به قفل غفلت داشته ایم ، درکمان کن که چشم دل را کور کرده ایم ، بینایمان کن به کلید معرفت و درک ، تا چشم دلمان گشوده گردد و به دیدنیهای لطفت بیمه شرم شویم .


    پرده بالا رفت و دیدم هست و نیست
    راستی نادیدنیها دیدنیست


    چه بگویم چه بگویم که به گفته هایم عمق معنا به تصویر ناید .

    حدیث عشق در حرف ناید
    که بحر بیکران در ظرف ناید


    آری مگر حدیث عشق تو ، به ما نابنده هایت به حرف در می آید !! ، بحر بیکران چگونه در ظرف جمع آید !!


    در حریم عشق نتوان دم زد از گفت و شنید
    زانکه آنجا جمله اعضاء چشم باید بود و گوش



    89/10/26 صبح قشنگ یکشنبه

    ( حرف دل بسیاری از ماها که چه بسا در درون خاموشمان ناشنیده و مهجور مانده باشد )


    این حکایت همچنان باقیست

  10. 4 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (یکشنبه 26 دی 89), یه دختر سرگردان (چهارشنبه 17 تیر 94)

  11. #6
    سرپرست سایت آغازکننده

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,052
    امتیاز
    146,692
    سطح
    100
    Points: 146,692, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,653

    تشکرشده 35,973 در 7,399 پست

    Rep Power
    1091
    Array

    RE: ّ*** کم ما و کرم تو ***

    نقل قول نوشته اصلی توسط ....
    ای دوست

    تو کریم و من ذلیل ،
    تو قوی و من علیل،
    دستم را با دست توفیق برگیر که زمینگیر غفلتم و وامدار مهلت ،
    زمان می گذرد و دلم می لرزد ،
    دست رجا به سوی تو دراز کرده ام و سر خوف ز شرم تو بر افکنده ام ،
    اکنون دستم را می گیری یا رهایم می سازی ؟!....



    ***

  12. 6 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (چهارشنبه 08 تیر 90), یه دختر سرگردان (چهارشنبه 17 تیر 94), سوده 82 (پنجشنبه 11 تیر 94)

  13. #7
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 مرداد 94 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1387-6-12
    محل سکونت
    همدردی
    نوشته ها
    2,295
    امتیاز
    31,060
    سطح
    100
    Points: 31,060, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    11,614

    تشکرشده 12,542 در 2,269 پست

    Rep Power
    256
    Array

    Re: ّ*** کم ما و کرم تو ***

    الهی؛ چه بی صدا و بی حساب می بخشی!ا
    و ما چه حسابگرانه تسبیح و ذکرهایمان را می شماریم.!!!

  14. 10 کاربر از پست مفید baby تشکرکرده اند .

    baby (شنبه 03 تیر 91), یه دختر سرگردان (چهارشنبه 17 تیر 94), سوده 82 (پنجشنبه 11 تیر 94)

  15. #8
    سرپرست سایت آغازکننده

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,052
    امتیاز
    146,692
    سطح
    100
    Points: 146,692, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,653

    تشکرشده 35,973 در 7,399 پست

    Rep Power
    1091
    Array

    Re: ّ*** کم ما و کرم تو ***

    آه از این نفس و روزنه هایش



    آه از این ابلیس و نفوذهایس



    راه خیالم را در پیش گرفته ، به خودبینی

    سودای تمجیدها و حق به جانبی ها ،

    هرجا نتوانسته در واقعیت آنرا آفتم قرار دهد

    از راه خیال وارد آمده.

    وه که چه وقتها نمازم را آلوده به پراکندگی

    حواس از این خیالات ساخته و چه وقتها که در

    آخرین لحظات نماز ، هوشیاری آمده که،ای وای....

    اما کرم تو را ببین که بسنده می کنی به همان

    قلیل در هوشیاری و از آن کثیر در غفلت و حواس

    پرتی می گذری .



    فردا عرفه است و نجوای پاکباخته ترینهای

    عالم بشریت با تو ، و ما و فرصتی تا شاید با

    این همنوایی بتوانیم جرعه ای بنوشیم از شهد

    گوارای عشق
    .... آیا بهره می یابیم ؟........



    و بعد قربانگاه نفس را می توان با ذبح منیت

    اعتبار بخشید ، نمیدانم آیا می شود؟ می توانم ؟

    اینرا خوب می دانم که می خواهم و می طلبم

    که نصیب گردانی ، که بی اراده تو هیچ

    چیز ممکن نیست ،

    و به امر تو هیچ ناممکنی نیست

    از ما ،به اذن وقدرت تو، طلب

    و از تو، به لطف و کرمت ،امید اجابت



    .

  16. 4 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (پنجشنبه 04 آبان 91), فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 12 فروردین 94), یه دختر سرگردان (چهارشنبه 17 تیر 94), سوده 82 (پنجشنبه 11 تیر 94)

  17. #9
    سرپرست سایت آغازکننده

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,052
    امتیاز
    146,692
    سطح
    100
    Points: 146,692, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,653

    تشکرشده 35,973 در 7,399 پست

    Rep Power
    1091
    Array


    یا لطیف

    در این روزها باز کرشمه ای از تو و محاسبه ای از من ، باز کم های من و کرم های تو .......

    بر من این روزها از آن تفضل های خاصت به فراخور حالم نصیب داشته ای .... چه می گویم خدایا ... تفضل های تو همیشه در جریان است و گویی مرا توفیقی آمده که از حجاب و غبار بیرون آیم و آنرا درک کنم و شکرت بر این نعمت ......

    در میان اشتغالات روزان و شبان که ذهن را می رباید و آلوده به آنچه نباید و نپاید می سازد خود رخ نموده و دستگیر می شوی .... امان از غفلت من و بسا عجز از شکر بنده پروری تو ....

    الهی و ربی من لی غیرک

    الهی هب لی کمال الانقطاع الیک

    مرا با همینها به سوی خود می خوانی .... مگر نه اینکه کلام نیز مخلوق توست و توفیق ادای نوارنی هایش هم از توست و ..... یعنی خود می گویی چه بگوییم و .... وقتی از سر دل فراتر رفته و ازته دل می شود یعنی مرا از غبارها رهایی داده ای تا ترا حاضر ببینم که اگر حضور تو نباشد هرگز از سر دل فراتر نمی رویم .....

    می گویی بنده من :

    چه نشسته ای ..... !

    مرا ببین که با توام .... در کنار توام ..... یار توام ..... دلسوز توام ...... به هیچ روی و هیچ وقت برای شنیدن حرفهایت ، دردهایت و واگویه هایت شنواییم از کار نمی افتد و هیچ صوتی از شنیدن حرف دلت بازم نمی دارد ....

    من همراه توام وقتی تنها مانده ای ، بی کس مانده ای و .... هرگز تنهایت نگذاشته و نمی گذارم و ... هیچ مشغله و تألمی برایم نیست که بتواند مرا از همراه تو بودن باز دارد و هیچ چیزی نیست و نمی تواند مرا از توجه به تو باز دارد و به خود مشغول دارد و .... من هرگز از تو زده و کسل نمی شوم .... هرقدر به درگاهم با همه کاستی هایت رو آوری و و لابه کنی و ... خسته نمی شوم و ترا نمی رانم و ...... من یار تو هستم و تنها یار حقیقی تو هستم .... آری من یار تو هستم .....

    نترس از سفر ها که یار توهستم
    نترس از خطرها کنار توهستم

    نترس از زمانه که بی اعتبار است
    که هر لحظه من اعتبار تو هستم

    کنار تو هستم که یار تو هستم
    که بیش از خودت بی قرار تو هستم

    چه با هم چه تنها چه حالا چه فردا
    چه در آسمان و چه خاک و چه دریا

    اگر سبز و شادی اگر زرد و غمگین
    اگر گرم و سرشار اگر سرد و مسکین

    کنار تو هستم که یار تو هستم
    که بیش از خودت بی قرار تو هستم

    در آتش ببینی اگر خانه ات را
    برد آب اگر کوی و کاشانه ات را

    بسوزی اگر سود و سرمایه ات را
    بگیرد اگر آسمان سایه ات را

    کنار تو هستم که یار تو هستم
    که بیش از خودت بی قرار تو هستم

    چه در عهد بستن چه وقت گسستن
    چه در اقتدار و چه وقت شکستن

    اگر هر چه دیدی و هر چه شنیدی
    هر آنجا که ماندی به هر جا رسیدی

    کنار تو هستم که یار تو هستم
    که بیش از خودت بی قرار تو هستم



    بنگر ! ....
    بنده من بنگر ! ....
    محب ترینها نسبت به تو ،
    متواضع ترینها نسبت به تو ،
    از خویش گرفته تا دوست ،
    حتی تا عاشق ....
    حتی تا همدل و همسفر .....
    تا هم رأی و هم نظر و .......
    بی ریا ترین ها نسبت به تو ،
    فداکار ترینها نسبت به تو .....
    آنها که من توفیق داده ام مهر نثارشان کنی ،
    محبوبشان باشی ،
    یارشان باشی ،
    غمخوارشان باشی ...
    از خویش تا بیگانه و .....

    همه و همه کافیست دردی پیدا کنند ،
    کافیست غمی فراگیردشان ....
    کافیست اش
    تغالات پیدا کنند و ..... مشکلات احاطه اشان کند .....
    یا غرق در شادیهایشان شوند
    ترا از یاد می برند ....

    اگر هم از آنها باشند که تو برایشان چنان باشی که هرگز در هیچ حالی از یادت غافل نباشند و به بهانه دردها و گرفتاریها و شادیهایشان رهایت نکنند جز این است که تنها تا لب گور همراهت خواهند بود .... ؟؟!!

    اما مرا ببین .....

    در همه حال ، در همه وقت ، به هر شکلی همراه تو و یار توام .... از تو غفلت نمی کنم .... از تو قطع محبت نمی کنم ، از تو قطع روزی نمی کنم ...... حتی آنوقت ها که تو بی معرفت می شوی و مرا به یاد نمی آوری .... حتی آنوقت ها که در آغوش دشمنت ( ابلیس ) به بازی نشسته ای و از من رو بر می گردانی .... حتی آنوقت که نمک مرا می خوری و نمکدان را می شکنی .... حتی آنوقت که غافلانه شاکی می شوی و ناسزایم می گویی و ...... در همه این احوالات این منم که دلسوز توام ، منم که مشتاق توام ، منم که یار توام .......

    منم که با توام ، منم که دوستت دارم و برایم عزیزی و .....

    پس شرم ندارد که از من تم
    نا کنی غیر از مرا ......؟؟؟؟

    حیف باشد از من غیر از من تنمایی

    پس بگو تا آرام شوی ، بگو تا با نشاط شوی

    بگو تا رهـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــا شوی

    بگو :

    الهی هب لی کمال الانقطاع الیک

    الهی و ربی من لی غیرک

    از همه چیز بگذر تا به من که همه چیز تو هستم برسی

    بنده من دوستت دارم

    و من در شرم و عجزی عظیم مانده ام که چه بگویم ،حتی درمانده ام از توان اظهار شرم ، از اظهار عجز ، از شکر ....

    مرا اي دوست، شرم بندگي کشت
    چه لطف است اين، مرا شرمندگي کشت






  18. 6 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    (آسمانی آبی) (سه شنبه 11 فروردین 94), Aram_577 (سه شنبه 11 فروردین 94), m.reza91 (سه شنبه 11 فروردین 94), فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 12 فروردین 94), یه دختر سرگردان (چهارشنبه 17 تیر 94), سوده 82 (پنجشنبه 11 تیر 94)

  19. #10
    سرپرست سایت آغازکننده

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,052
    امتیاز
    146,692
    سطح
    100
    Points: 146,692, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,653

    تشکرشده 35,973 در 7,399 پست

    Rep Power
    1091
    Array
    سلام

    و سلام ازنامهای توست

    آه .......

    آه هم از نامهای توست و چه نامی !!!!! نامی که بدون اختیار و از نهاد صدا می شود .... آه

    آه که چقدر بهانه برای شاد شدن قرار داده ای ، برای لذت بردن ، برای آرامش داشتن ..... !!!!!!!

    و آه از غفلت ما و ناسپاسی ها که فقط نیمه خالی لیوان را می بینیم و در گله و غر زدن .....

    بارها و بارها و بلکه فراوان روزها نشانم داده ای که خیلی راحت می توان از یک چیز کوچک لذت برد ، آرام شد و حتی به وجد آمد ......

    از نوازش خنکای نسیمی که به صورت می وزد .... از نرمی و لطافت آبی که وقت شستن ظرفها دستانت را نرمش می دهد ..... صدای آواز پرنده ها در صبحگاه .... صدای آب در رد جویبار ..... خنده های پاک و خالص یک کودک ...... کلام آرامش بخش یک پیر .... دیدار یک دوست .... یک فامیل ، یک استاد ...... سفره افطاری و نوای سحر ...... تماشای بازی کودکان و دعوا و جر زنی هایشان ..... رقص شاخه درختان به نوای موسیقی باد ..... پهنه آسمان .... ابر .... ستاره ها ..... مهتاب خاصه در شب 14 که ماه تمام است ..... پر کردن لیوان شربت برای مهمان .... روفتن گرد و غبار از رنگ و رخ خانه .... و نظافت سرا و کاشانه ..... پختن غذا برای اهل خانه ...... سر بر بالین استراحت گذاشتن در شباهنگام و وقت آرامه گرفتن از غوغای روزانه ......

    روزگاری وقتی بیرون می رفتم برای خرید در همهه بازار گاهی گوشه ای می ایستادم و چشمانم را می بستم و فقط به صداهایی که مختلف بود و در هم ، گوش می کردم .....گاه کلمات در هم و از کسان مختلف که شنیده میشد را کنار هم می گذاشتم میشد جملاتی خنده دار ، گاه با مسما و پرمعنا و گاه بی معنا .... چقدر زیبا بود و لذت آفرین .... این از همان غوغای شلوغی بازار و فریاد فروشنده های جنس به حراج گذاشته یا مشتری طلب ..... که به نظر سرسام آور می آمد نصیبم می شد ...... که می فهماند حتی از آنچه آزار دهنده هست می شود لذت ها را شکار کرد ، می توان بهانه برای شادی و آرامش پیدا کرد ... فقط باید جور دیگر دید و جور دیگر شنید که اگر این باشد کرکس کم از کبوتر زیبایی ندارد . به قول سهراب سپهری

    من نمی دانم

    که چرا می گویند اسب حیوان نجیبی است
    کبوتر زیباست

    و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست
    گل شبدر چه کم از لاله ی قرمز دارد
    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید

    سهراب می گوید من نمیدانم .....

    اما من شاید بدانم .... بدانم که از غفلتی است که نگاه مارا به یغمای ترا ندیدن ربوده است ...... و درپی آن به غارت بد دیدن به باد داده است .... وقتی ترا ببینیم زیبایی ها در هرآنچه حتی بد به نظر می آید رخ می نماید ... حتی در تلخی ها ... حتی در رنج ها

    حافظ علیه الرحمه می فرماید :

    منم که شهره شهرم به عشق ورزيدن
    منم که ديده نيالوده ام به بد ديدن


    اگر دیده ما رد نگاه تو باشد چه ها که نمیتوان دید از نادیدنیهای وقت کوری دیده هایمان:


    پرده بالا رفت و دیدم هست و نیست
    راستی نادیدنی ها دیدینیست


    علامه طباطبایی می فرماید :

    عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

    زینب سلام الله علیها در میانه آن همه رنج از جنایات نامردمان کور باطن دل به شیطان سپرده و ........ در بارگاه شقی ترینها وقتی رجز می خواند تا مسیر ابلیس را راه تو بنماید و می گوید دیدی خدا چه بر سرتان آورد ؟ به زیبایی پاسخ می دهد که :

    ما رایت الا جمیلا
    من بجز زیبایی ندیدم


    و چقدر این کلام عمق دارد و معنا ، که تنها ظاهر آن بدون درک باطن ، یزید را به خفه خوان گرفتن می کشاند ....

    وقتی می نگرم به عمق این کلام ، ذره ای از باطن آن می گوید: .... ای یزید ! آنچه کردی برای تو بد فرجامی است و برای ما عشقبازی ... که تو قدم در راه خرابه سرای ابلیس نهادی و ما به باز داریت به فرمان حق شدیم و جانبازی در راهش که حلاوت دارد و زیباییست و ......

    .
    .
    .

    یا رب !

    اکنون ترا به این روز عزیز
    در نیمه ماه رمضان قسم ..... که سالروز مولودی از پاکان برگزیده ات به رهنمونی بشر است ...
    ترا به این ایام و به ایام در پیش ، خاصه شبهای قدر قسم ....

    دیده دلمان را چنان بینا کن که دیده سرمان را از پرسه زدن در زباله دان تلخ کامی و تلخ نگری ببندد و به روی همه زیبایی های خلقتت از خرد تا کلانش باز کند و حظ جان از تسرالناضرین این جولانگاه حاصل آید ...

    ای بصیر چنان بینایمان کن که تیزبینی حاصله بهانه های کوچک شادی و لذت و آرامش بخشی را در نظرمان آرد و بهرمندمان گرداند

    آمین یا رب العالمین









  20. 6 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    bitabi man (پنجشنبه 11 تیر 94), یه دختر سرگردان (چهارشنبه 17 تیر 94), افسونگر (پنجشنبه 11 تیر 94), بی نهایت (پنجشنبه 11 تیر 94), بانوى مهر (پنجشنبه 11 تیر 94), سوده 82 (پنجشنبه 11 تیر 94)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تو ارتباط با دخترها تو اجتماع مشکلی ندارم، اما وقتی دختری رو دوست دارم برعکسه
    توسط amir800 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 05 آبان 95, 22:01
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 مهر 94, 23:08
  3. من خیلی نقص دارم هم تو رفتارم هم تو ظاهرم نمیتونم خودمو دوست داشته باشم
    توسط پونیو در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 43
    آخرين نوشته: پنجشنبه 30 مرداد 93, 00:20
  4. تو انتخاب کمکم کنید تو تصمیم درست مرددم روحیم داغونه
    توسط mona_joon در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: چهارشنبه 15 دی 89, 14:23
  5. لطف آن چه تو اندیشی، حکم آن چه تو فرمایی
    توسط مدیرهمدردی در انجمن موسیقی و آرامش، دانلود موسیقی و...
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 02 فروردین 87, 04:37

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:37 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.