تشکرشده 390 در 142 پست
تشکرشده 35,998 در 7,404 پست
Blue friend (جمعه 28 فروردین 94), danger (یکشنبه 09 فروردین 94), m.reza91 (شنبه 08 فروردین 94), salehe92 (شنبه 08 فروردین 94), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 13 فروردین 94), میشل (یکشنبه 09 فروردین 94), شیدا. (دوشنبه 10 فروردین 94)
تشکرشده 35,998 در 7,404 پست
Blue friend (جمعه 28 فروردین 94), danger (یکشنبه 09 فروردین 94), m.reza91 (شنبه 08 فروردین 94), meinoush (یکشنبه 09 فروردین 94), salehe92 (یکشنبه 09 فروردین 94), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 13 فروردین 94), میشل (یکشنبه 09 فروردین 94), شیدا. (دوشنبه 10 فروردین 94)
تشکرشده 6,903 در 1,648 پست
سلام فرشته مهربان،
خوشحالم شما رو در این تاپیک می بینم.
اما واقعا فکر می کنید این کلی گویی های ستاره به دردم بخوره؟
راستش حتی خوندنش هم برام سخته از بس که صقیل نوشته. البته فردا شب سعی می کنم بخونمش.
ممکنه خواهش کنم نظرتون رو در مورد مشکلی که در پست 10 توضیح دادم بگید؟ چطور می شه این مشکل رو برطرف کرد؟
مثل ستاره مقاله ننویسیدا... راهکار لازم دارم... باید بدونم دقیقا چیکار کنم تا این حالت برطرف بشه.
مرسی.
هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...
abi.bikaran (یکشنبه 09 فروردین 94), Blue friend (جمعه 28 فروردین 94), rozaneh (یکشنبه 23 فروردین 94), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 13 فروردین 94), شیدا. (دوشنبه 10 فروردین 94)
تشکرشده 7,555 در 2,378 پست
من ذهنی. دیوار بید خود واقعی و فکره
سکوت ذهنی با کترایی مثل اون ناپیک بهترزندگی و ذهن سطحی ایجاد میشه
کارایی. بهار
من ذهنی همون ذهن سطحیه
همه مشکلات و مستیلی ک مطرح میکنی احتمالا با همین کار حل میشه و زیرمجمو عه اشه
برداشتم از پست دوم این بود.
بخون هر دو پست رو بعدا
حتما فرشته مهربون میان توضیح میدن
ب
ابت غلط تایپی عذرخواهی میکنم
Blue friend (جمعه 28 فروردین 94), میشل (دوشنبه 10 فروردین 94)
تشکرشده 35,998 در 7,404 پست
با سلام
لطفاً کل تاپیکی که پست از آن استخراج شده را بخونید
در فرصت مناسب و با تمرکز کافی حرفهای خودم را هم تقدیم خواهم کرد
Blue friend (جمعه 28 فروردین 94), meinoush (دوشنبه 10 فروردین 94), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 13 فروردین 94), میشل (دوشنبه 10 فروردین 94), شیدا. (دوشنبه 10 فروردین 94)
تشکرشده 6,903 در 1,648 پست
مرسی فرشته جان،
عالی بود.
البته هنوز پست هایی که از ستاره نقل قول کردی رو نخوندم، اما پست های خودت (که با تفکرات اخیرم هماهنگ بود) دیدم رو روشن تر کردن.
باید یبار از اول به همه چی فکر کنم.
میام نتیجه رو می نویسم. خوشحال می شم بعدش نظر شما رو هم در موردش بدونم.
ممنون بخاطر معرفی تاپیک.
قبلا دیده بودمش، اما هیچوقت اونقدر حوصله نکرده بودم که به جاهای خوبش (پست های خودت) برسم.
========
مرسی مینوش جان، راه حل همون اطرافه.
هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...
Blue friend (جمعه 28 فروردین 94), meinoush (چهارشنبه 12 فروردین 94), rozaneh (یکشنبه 23 فروردین 94)
تشکرشده 6,903 در 1,648 پست
سلام
من سعی کردم مشکلات اصلیم رو مشخص کنم. هدف برطرف کردن این مشکلاته. اینهایی که نوشتم با همدیگه همپوشانی هایی دارن:
(1) خلوت نبودن ذهن (طبق تعریف فرشته مهربان در تاپیک پلیس ذهن).
(2) واکنشی بودن: به محرک های محیطی سریع واکنش می دم.
(3) هیجانی بودن: فوران هیجانات و انرژی ها.
(4) سرزنش کردن خودم و دیگران.
(5) افسردگی. حتی در کودکی.
(6) عدم تمرکز و تداوم در انجام کارها. و اینکه برام سخته کارها رو طبق اولویت انجام بدم.
(7) یه حباب یا خلاء درونی: این اسم شاید درست انتخاب نشده باشه. در هر حال یه باوری ته ته ته دلم هست مبنی بر اینکه: من "بد" و "اشتباه" هستم. این حباب معمولا در اندازه ی یک نقطه هست، و به نظر می رسه در حال حاضر کسی در محیط اطرافم قادر به حس کردنش نیست. البته قبلا این خیلی بزرگ بود، من اونقدر روش کار کردم که کوچیک شد. اما هنوز از بین نرفته. این حباب حاصل القاء محیطی هست که درش به دنیا اومدم و رشد کردم. که در قسمت بعدی این پست در موردش توضیح میدم.
(8) عدم استقلال احساسی: مشکلی که در پست شماره 10 توضیح دادم.
(9) بی طاقتی در تحمل احساساتی مثل غم و خشم. من دقیقا مشکلی که در این کلیپ توضیح داده شده رو دارم، غیر از حسادت که تقریبا می شه گفت دچارش نشدم.
====
فکر می کنم اینها مشکلات اساسیم هستند. مثال نزدم که پستم طولانی نشه. همونطور که می بینید اکثرشون یه ریشه دارن (خطاهای شناختی). ارتباط اکثرشون برام واضح هستند، بعضیاشونم برام مبهمه (مثل مورد 8). در هرحال فکر می کنم راه برطرف کردن همشون یه چیز باشه.
من قصد دارم روی شرایط حال حاضرم تمرکز کنم و نمی خوام گذشته رو زیاد کنکاش کنم، چون ریشه مشکلاتم تقریبا برام واضحه. اما برای اینکه شما هم در جریان باشید، به ریشه ها هم اشاره می کنم. زیرساخت های احتمالی مشکلات من به قرار زیرند:
(1) کتک خوردن های زیاد قبل از سن سیزده سالگی. و حتی گاهی در خواب. خصوصا در حضور دیگران.
(2) پدر پرخاشگر و عصبی.
(3) خود زنی کردن پدرم در حضور کل فامیل.
(4) مادر خجالتی.
(5) عدم مهارت های ارتباطی پدر و مادرم و مشکلاتی که با بقیه فامیل داشتن.
(6) فوق العاده سرزنش شدن توسط مادرم که به تاروپود روانم نفوذ می کرد.
(7) همکاری نکردن و راه نیومدن با پدر و مادرم. مقاومت کردن در مقابل خواسته هاشون. رام نشدن و ضربه خوردن.
(8) پدر و مادرم خدای من بودند. من حتی موقع کتک خوردن فکر نمی کردم که پدرم کار بدی انجام میده، فکر می کردم که من "بد" هستم.
(9) اجبار به راست دست کردنم. الان نیمه راست دست و نیمه چپ دست هستم. فکر می کنم این روی عملکرد مغزم اثر گذاشته.
(10) تفریح نداشتن و فقدان شدید شادی و بازی.
===========================================
اینها اثرات خیلی گسترده ای داشتند که در چندین مرحله از زندگیم کاهششون دادم. حالا فکر می کنم اونقدر قوی شدم که کاملا اثراتش رو ریشه کن کنم. که یه آدم سالم باشم. اما به یه برنامه ریزی درست نیاز دارم.
===========================================
راه حلی که به نظر خودم می رسه، چیزیه که در پست 2 از این تاپیک توضیح دادم. بصورت خلاصه: تلاش برای ریشه یابی احساسات، و تشخیص افکار اشتباه در موقعیت های مختلف. فکر می کنم به این وسیله عقلم کم کم قوی بشه و مدیریت ذهنم رو بدست بگیره.
اما هنوز برنامه ریزی نکردم که چطور انجامش بدم. برام سخته، نمی دونم دقیقا به چه شکل اینکارو انجام بدم. چطور پیش ببرم.
خوشحال می شم نظرتون رو در مورد همه ی اینهاییکه گفتم بدونم. خصوصا در مورد راهکارها.
فرشته مهربان در پست 3 از این تاپیک یه نقل قول از شما آورده شده، گفتید:
"راهش این هست بیشتر خودت را درک کنی و بیشتر خودت را دوست داشته باشی و این فاصله ای که با خودت داری را از بین ببری که این هم تکنیکهای خاص خود را دارد و اولین گام آن افزایش آگاهی در خصوص خود آگاهی و بینش هست تا می رسد به تکنیکهای عملیاتی"این دقیقا چیزیه که من بهش نیاز دارم. منظورتون از تکنیک های عملیاتی چیه؟ میشه این گام ها رو برام توضیح بدید؟
من در یه دوره کوتاه از زندگیم "عزت نفس" عمیق و کامل رو تجربه کردم. پاییز امسال بود. برای اولین بار فهمیدم یعنی چی که عزیز خودم باشم. اما متاسفانه از دستش دادم. اون احساس چیزیه که می خوام داشته باشمش. چطور بهش برسم؟ طوریکه درم تثبیت بشه و دیگه از دستم نره...
==============
مینوش من پستت رو درست نفهمیدم. میشه دوباره توضیح بدی؟
- - - Updated - - -
یکی از اصلی ترین مشکلاتم "عصبانیت و پرخاشگری" هست. این در قالب همون مواردیه که قبلا گفتم (واکنشی بودن)، اما بهتره واضح تر بیانش کنم. من در عرض کمتر از یک ثانیه عصبانی می شم. طوریکه اصلا خودم هم نمی فهمم چی شد و چطور عصبانی شدم. یعنی مراحل عصبانی شدنم اونقدر سریعه که نمی تونم حسش کنم...
در این مورد خیلی احساس ضعف می کنم. و برطرف کردنش (مدیریت هیجایانات و احساساتم، خصوصا در موقعیت خشم) جزء اولین اولویت هام هست.
هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...
Blue friend (جمعه 28 فروردین 94), m.reza91 (سه شنبه 11 فروردین 94), meinoush (چهارشنبه 12 فروردین 94), meysamm (سه شنبه 11 فروردین 94), reihane_b (شنبه 05 اردیبهشت 94), rozaneh (یکشنبه 23 فروردین 94), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 13 فروردین 94), پژمان (چهارشنبه 12 فروردین 94), آزرم (چهارشنبه 12 فروردین 94)
تشکرشده 329 در 91 پست
سلام میشل جان ..امیدوارم این تایپیک رو ادامه بدی..منم نکات خوبی ازش یاد گرفتم.. خواستم بگم این که تونستی یه عزت نفس عمیق رو تجربه کنی و بفهمی عزیز خود بودن یعنی چی شاید دلیل اش همینه که توی پستی که فرشته مهربان از ستاره نقل میکنه بوده باشه:آگاهی یعنی نابودی این دیوار توهمی نه سرگرم شدن به بررسی و شناخت تصاویر اون .
توقف اندیشیدن به دیوار =با محو دیوار یا همون "من".... منم چند سال پیش یه کتاب خیلی خوبی خوندم که اسمش تفرج در باغ حکمت بود که در مورد واژه من یا خود هم صحبت میکنه و دقیقا اشاره داره به خاموش کردن خود تجربی یا همون من انسانی که جنبه های بی خبر و نا واقعی که صرفا مجموعه ای از تاثرات یا انطباعات حسی و تمایلات و تمناهاست...منم مشتاق شدم هم تایپیکی که فرشته مهربان معرفی کرده رو بخونم و هم تایپیک شما رو دنبال کنم..کاش همه امون بتونیم اون حس عزت نفس عمیق و درک عزیز بودن امون رو به صورت دایمی کسب کنیم که راهش شناخت و معرفت به خالق امون و دوست داشتن او به معنای حقیقی اش هست ببخشید اگه پستم همسو و مفید در جهت برطرف کردن مشکلت نبود ولی خواستم بگم به من کمک کرد تا یاد چیزهای خیلی خوب بیفتم..
Blue friend (جمعه 28 فروردین 94), میشل (چهارشنبه 12 فروردین 94)
تشکرشده 7,555 در 2,378 پست
میشل
لطف می کنی لینک تاپیکی رو که فرشته مهربون پست های ستاره رو ازش نقل قول کرده بذاری منم بخونم؟ نوشتی خوندیش. من لینکش رو ندیدم.
خیلی ممنونم از تاپیکی که زدی. برای خیلی ها از جمله من مفید خواهد بود. امیدوارم فرشته مهربون کامل پیگیر این تاپیک بشن و به همه ی ما هم همفکری و کمک برسونن.
بهت افتخار می کنم که تونستی این حباب و مشکلات رو تا حد زیادی از بین ببری
---------
پستی که نوشته بودم.
نوشتی یه کم متن نوشنار ستاره سخته خوندنش و حالش رو نداری اون موقع بخونی. بعضیاش رو برات سعی کردم معنی کنم که راحت بخونی تا وقتی که فرشته مهربون بیان خونده باشیش و سوال داشتی بپرسی ازشون
من ذهنی= دیوار- بین خود واقعی ماست با نمی دونم چی.... مانع بین ما و خود واقعی ماست. ذهن مدیریت نشده است. ذهن و فکر خیلی بزرگ شده است..
ببین. ما خود ما خیلی بزرگیم. یه قسمتیش اون ذهن سطحیه. اون چیزیه که منه. وقتی عصبانی هستیم دیدی خودمون با خودمون تو ذهنمون حرف می زنیم ؟ حتی داریم با یکی دیگه که رو اعصابمون بوده تو ذهنمون دعوا می کنیم؟ اینا "من" هست. وقتی من ذهنی رو بزرگ کنیم از خود واقعی و کاملمون دور میشیم. .... دور نمیشیم. خودمون همیشه هستیم. اما این "من" باعث میشه که فاصله پیدا کنیم. و فقط یه قسمت کوچیکی از خودمون رو فکر کنیم همه ی ماست.
ذهنمون اگه درست کنترل نشه باعث میشه من بزرگ شه. من همونه که مثلا یکی باهامون بد رفتار می کنه می گیم چطور جرات کرد؟ یا من همونه که بهمون برمی خوره خیلی چیزا. اخه این من رو بزرگش کردیم.
سکوت ذهنی با کارایی مثل اون ناپیک بهارزندگی و ذهن سطحی و اقای sci ایجاد میشه. کارایی که من رو اروم کنه. خاموش کنه. سکوت ذهنی باعث میشه یه مقدار من اروم شه و کمرنگ شه تا بتونیم خود واقعیمون رو کم کم ببینیم
من ذهنیاز جنس همون ذهن سطحیه ... در واقع حرفایی که ذهن سطحی می زنه از این من ذهنی میاد. من که بزرگ شه زندگی سخت میشه
همه مشکلات و مسایلی ک مطرح میکنی احتمالا با همین کار حل میشه و زیرمجمو عه اشه. همون "نقطه" که در پست دوم ستاره نوشته. البته برداشت من اونوقت از این پست این بود با توجه به اینکه فرشته مهربون گذاشته بودنش تو تاپیکت.
من (ذهن) بزرگ که بشه بین ذات اصلی ما (که از جنس خداست) و ما فاصله می ندازه. با کارایی مثل مدیتیشن بعضی ها سعی می کنن سکوت ذهنی و این خاموشی رو موقتا ایجاد کنن که لحطاتی به خود واقعیشون بدون مرز دست پیدا کنن. اینو من هرگز تجربه نکردم.
------------
ویرایش توسط meinoush : چهارشنبه 12 فروردین 94 در ساعت 12:17
Blue friend (جمعه 28 فروردین 94), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 13 فروردین 94), میشل (چهارشنبه 12 فروردین 94)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)