به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 51
  1. #21
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 آبان 94 [ 21:48]
    تاریخ عضویت
    1393-8-06
    نوشته ها
    606
    امتیاز
    14,528
    سطح
    78
    Points: 14,528, Level: 78
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 322
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    775

    تشکرشده 2,481 در 570 پست

    Rep Power
    166
    Array
    سلام.
    قبل گرفتن شناسنامه ازمایش dna برای اثبات اینکه 100% پدر اون بچه همسرتون انجام بدید.

  2. 4 کاربر از پست مفید کیت کت تشکرکرده اند .

    واحد (دوشنبه 10 فروردین 94), محیا ناز (دوشنبه 10 فروردین 94), بارن (دوشنبه 10 فروردین 94), سوده 82 (سه شنبه 11 فروردین 94)

  3. #22
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    با کیت کت عزیز موافقم . اگر قرار شد براش شناسنامه بگیرید حتما قبلش باید مطمئن بشید . زنی که با وجود داشتن همسر دائمی با یکی دیگه رابطه بر قرار میکنه . معلوم نیست به همسر صیغه ای هم وفادار باشه .

    گذشته از این به نظر من شما قبل از اینکه نگران وضعیت همسرت و مشکلاتش باشی باید وضعیت خودت رو مشخص کنی . قصد من تحریک بیشتر شما نیست ولی مردی که از اول ازدواجت تا الان همه اش به شما دروغ گفته و خیانت کرده الان شما مسئول حل مشکلاتش نیستی . و مجبور نیستی بهش اعتماد کنی . من اگر جای شما بودم حتما حق طلاق و حق حضانت بچه ام و تا اونجا که داره قسمتی از دارایی یا مهریه رو ازش میگرفتم . تا ضمانتی باشه برای فردا .
    این زن بواسطه اون بچه به زندگی شما اویزانه و راه فراری نیست . همسر شما در تمام مدت نه سال به فکر شما نبوده . پس معلوم نیست از این به بعد هم خواهد بود یا نه . شما حتی اگر از نظر مالی مشکلی هم نداشته باشید این تضمینها رو از همسرتون بگیرید .

  4. 6 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (پنجشنبه 10 تیر 95), کیت کت (دوشنبه 10 فروردین 94), میشل (پنجشنبه 13 فروردین 94), بارن (دوشنبه 10 فروردین 94), سوده 82 (سه شنبه 11 فروردین 94), شیدا. (دوشنبه 10 فروردین 94)

  5. #23
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 تیر 94 [ 09:41]
    تاریخ عضویت
    1394-1-10
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    362
    سطح
    7
    Points: 362, Level: 7
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    250 Experience PointsTagger Second Class3 months registered
    تشکرها
    1

    تشکرشده 16 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خدا کمکت کنه خواهر. مشکلی که مطرح کردی واقعا کار یه مشاوره معمولی نیست. من فقط می تونم باهات ابراز همدردی کنم و دعا کنم که خدا به واسطه صبری که داری بهت نظر لطف داشته باشه و درهای خوبی رو برات باز کنه. من که هنگ کردم اساسی..............

  6. #24
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 دی 98 [ 20:11]
    تاریخ عضویت
    1393-10-22
    محل سکونت
    شمال
    نوشته ها
    116
    امتیاز
    5,402
    سطح
    47
    Points: 5,402, Level: 47
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 148
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    34

    تشکرشده 151 در 58 پست

    Rep Power
    28
    Array
    با تشکر از همه دوستان . خارپشت جان این که میگم هفته دوبار شوهرم به اونجا میرفته باید بگم شایدم هم بیشتر میرفته چون شوهرم شغل ازاد داره و 8 صبح میره و هشت شب میاد من که نمیتونستم تمام وقت کنترلش کنم . در ضمن اون منو به شدت کتک میزد و بهم توهین میکرد منم خیلی میترسیدم به همین دلیل زیاد اعتراض نمیکردم(برای من شنیدن توهین از کتکم بدتر بود به همین دلیل همیشه سعی میکردم کار به اونجا نرسه ) در تمام این مدت من بهش مشکوک بودم ولی اون همیشه انکار میکرد و دلایلی می اورد که این رابطه وجود نداره (من شک داشتم اما اطمینان نداشتم که بخوام اقدامی کنم)در رابطه با اینکه چرا بچه دار شدم هم باید بگم شوهرم گولم زد( چون خودش جلوگیری میکرد و میگفت منم بچه نمیخوام) مادر من بخاطر از دست دادن پدرم خیلی اسیب دیده بود و همیشه میگه امیدم خوشبختی شما هستش دلم نمیومد برم بهش بگم من میخوام جدا بشم . ما یه فامیل گسترده و بزرگ هستیم تو فامیل بزرگ فقط یک مورد طلاق داشتیم. برای یک زن خیلی درناکه که بگه با تمام صلاحیتهایی که دارم و بخرج دادم پای زن دیگه ای در میونه از افشا این مساله احساس سرخوردگی داشتم.

  7. #25
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 05 مرداد 94 [ 07:34]
    تاریخ عضویت
    1393-8-04
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    621
    سطح
    12
    Points: 621, Level: 12
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 9 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام سال نو مبارک،مینای عزیز فکر نمیکنی تو زندگی خیلی منفعل عمل کردی؟بعداز عقد متوجه مشکل شدی ولی سرسری گذشتی ،کتک خوردی بدوبیراه شنیدی ولی همش ترسیدی ،الان هم داری توجیه میکنی بخاطر مادرم ،بخاطر طایفه ام،بخاطر شوهرم و......اسم انفعالت رو گذاشتی گذشت.درسته که نه تو دبیرستان نه دانشگاه ما رو برای زندگی اماده نمیکنند اگر خانواده هم توجه نکنند که دیگر واویلا.حالا که از نظر ذهنی به این امادگی مشاوره گرفتن رسیدن قبل از هراقدام ویا تصمیم روی خودت کار کن بذار از نظر روحی ان
    قدر قوی بشی که هر تصمیمی گرفتی خیلی محکم پاش وایسی اگه قدرت روحیتو بالا نبری باز هم با تزلزل برخورد خواهی کرد صادقانه ترسهاتو بررسی کن وبراشون مشاوره بگیر سوالاتی که دوستان از شما پرسیده بودند بسیار صریح ودقیق بود درواقع مسئله رو عریان کردند وجلوی شما گذاشتند خوب به همش فکر کنید.

  8. 5 کاربر از پست مفید یاقوت قرمز تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (پنجشنبه 10 تیر 95), میشل (پنجشنبه 13 فروردین 94), بارن (دوشنبه 10 فروردین 94), سوده 82 (سه شنبه 11 فروردین 94), شیدا. (دوشنبه 10 فروردین 94)

  9. #26
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,022 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام

    منم مثل سایر دوستان اعتقاد دارم شما منفعلانه رفتار کردین و نمیشه اسم این رو گذاشت گذشت کردن.....

    تا حدودیش معقول بوده و وظیفه شما بوده اما الان خیر.

    مثلا همسر شما اگر قبل از ازدواج با شما دچار چنین مشکلی میشدن و یک همچین رابطه ای داشتن، خوب شما باید میبخشیدینشون و زندگیتون رو میکردین...اما همسر شما این رابطه مخفیانه رو بعد از ازدواج ادامه داده و حتی اقدام به بچه دار شدن کرده....که این جای تامل داره....

    این کار هم از نظر من پسندیده نیست که شما رو وادار کنن دست رو قران بذارید و در مورد افشاگری های ایشون عکس العملی نشون ندین....

    چند جا هم شما نوشتی گولم زد بچه دار شدم...گولش زد اون خانوم فلان اتفاق افتاد و .......
    به نظر من این گول خوردنها یه جایی باید متوقف بشه کاملا و منطقی تر جلو رفت.


    شما دو تا راه داری :

    1.اینکه به این زندگی خاتمه بدی

    2.اینکه راه درستی برای مقابله با مشکلت پیدا کنی(توجه کن راه درست انفعال و سکوتو و خود خوری و ....نیست)

    با توجه به اینکه فرزند داری من جای شما باشم به طلاق به عنوان اخرین راه حل نگاه میکنم.

    همسر شما اشتباهی کرده و خودش خودش خودش باید راهی برای درست کردن مشکلش پیدا کنه.شما وظیفه مادریت رو الان به نحو احسن انجام بده ...به همسرت فرصتی بده برای تمام کردن آن رابطه ...راهی نشدنی نیست اما ممکنه تنش در اون زیاد باشه و شما هم درگیر میشی قطعا اما به خاطر اینده فرزندت لازمه.

    خطای همسرت رو ببخش و در عوض ازش پشتوانه مالی بخواه( یکی از دوستان هم گفته بودن) که به نظرم فکر خوبیه و ضمن اینکه حق طلاق و حضانت بچه رو هم بگیر ازش.

    اینکه بخواین اون بچه رو هم بیارید پیش خودتون فکر مناسبی نیست اون بچه مادر داره و حضانتش ربطی به شما نداره و اینجا دوباره منفعلانه رفتار نکن و دلت برای کسی نسوزه...
    این بچه هم نتیجه خطای همسرته و تبعاتش رو خودش باید پس بده نه شما.....

    در واقع طور دیگه ای که بخوایم به قضیه نگاه کنیم چون اول اون خانوم با همسر شما بودن، فکر میکنه که شما وارد زندگیش شدی نه اون وارد زندگی شما.پس نمیشه همه کاسه کوزه ها رو سر اون زن شکوند.

    اگر انقدر علاقه به همسرت در شما زیاده (نه از روی دلسوزی و انفعال ترس از حرف مردم و ...) قبول کن که حداقل رابطه جنسی با اون زن نداشته باشه اما نفقه بهش بده...و به زندگیش با شما ادامه بده....همش بستگی به تصمصم خودت داره
    و اینکه ایا میتونی بازم به همسرت اعتماد کنی یا نه.....


    شما که هر روز نمیتونی همسرت رو چک کنی و ببینی با کی میره و کجا میره....
    اینا همش به روحیات خود ه شما بستگی داره و پذیرش این موضوع که اون زن به واسطه اون بچه در زندگی شما هست ....

    به هر حال هم شما و هم اون خانوم به نظرم فریب داده شدین و بدتر اینکه هر دوی شما بچه دارید و به نظر میرسه باید همدیگرو تحمل کنید.


    اما لازمه که با دید باز و بدون در نظر گرفتن حرف مردم و ...به ماجرا نگاه کنی و بتونی تصمیمی رو بگیری که کمترین اسیب رو به خودت و فرزندت وارد کنه....


    - - - Updated - - -

    سلام

    منم مثل سایر دوستان اعتقاد دارم شما منفعلانه رفتار کردین و نمیشه اسم این رو گذاشت گذشت کردن.....

    تا حدودیش معقول بوده و وظیفه شما بوده اما الان خیر.

    مثلا همسر شما اگر قبل از ازدواج با شما دچار چنین مشکلی میشدن و یک همچین رابطه ای داشتن، خوب شما باید میبخشیدینشون و زندگیتون رو میکردین...اما همسر شما این رابطه مخفیانه رو بعد از ازدواج ادامه داده و حتی اقدام به بچه دار شدن کرده....که این جای تامل داره....

    این کار هم از نظر من پسندیده نیست که شما رو وادار کنن دست رو قران بذارید و در مورد افشاگری های ایشون عکس العملی نشون ندین....

    چند جا هم شما نوشتی گولم زد بچه دار شدم...گولش زد اون خانوم فلان اتفاق افتاد و .......
    به نظر من این گول خوردنها یه جایی باید متوقف بشه کاملا و منطقی تر جلو رفت.


    شما دو تا راه داری :

    1.اینکه به این زندگی خاتمه بدی

    2.اینکه راه درستی برای مقابله با مشکلت پیدا کنی(توجه کن راه درست انفعال و سکوتو و خود خوری و ....نیست)

    با توجه به اینکه فرزند داری من جای شما باشم به طلاق به عنوان اخرین راه حل نگاه میکنم.

    همسر شما اشتباهی کرده و خودش خودش خودش باید راهی برای درست کردن مشکلش پیدا کنه.شما وظیفه مادریت رو الان به نحو احسن انجام بده ...به همسرت فرصتی بده برای تمام کردن آن رابطه ...راهی نشدنی نیست اما ممکنه تنش در اون زیاد باشه و شما هم درگیر میشی قطعا اما به خاطر اینده فرزندت لازمه.

    خطای همسرت رو ببخش و در عوض ازش پشتوانه مالی بخواه( یکی از دوستان هم گفته بودن) که به نظرم فکر خوبیه و ضمن اینکه حق طلاق و حضانت بچه رو هم بگیر ازش.

    اینکه بخواین اون بچه رو هم بیارید پیش خودتون فکر مناسبی نیست اون بچه مادر داره و حضانتش ربطی به شما نداره و اینجا دوباره منفعلانه رفتار نکن و دلت برای کسی نسوزه...
    این بچه هم نتیجه خطای همسرته و تبعاتش رو خودش باید پس بده نه شما.....

    در واقع طور دیگه ای که بخوایم به قضیه نگاه کنیم چون اول اون خانوم با همسر شما بودن، فکر میکنه که شما وارد زندگیش شدی نه اون وارد زندگی شما.پس نمیشه همه کاسه کوزه ها رو سر اون زن شکوند.

    اگر انقدر علاقه به همسرت در شما زیاده (نه از روی دلسوزی و انفعال ترس از حرف مردم و ...) قبول کن که حداقل رابطه جنسی با اون زن نداشته باشه اما نفقه بهش بده...و به زندگیش با شما ادامه بده....همش بستگی به تصمصم خودت داره
    و اینکه ایا میتونی بازم به همسرت اعتماد کنی یا نه.....


    شما که هر روز نمیتونی همسرت رو چک کنی و ببینی با کی میره و کجا میره....
    اینا همش به روحیات خود ه شما بستگی داره و پذیرش این موضوع که اون زن به واسطه اون بچه در زندگی شما هست ....

    به هر حال هم شما و هم اون خانوم به نظرم فریب داده شدین و بدتر اینکه هر دوی شما بچه دارید و به نظر میرسه باید همدیگرو تحمل کنید.


    اما لازمه که با دید باز و بدون در نظر گرفتن حرف مردم و ...به ماجرا نگاه کنی و بتونی تصمیمی رو بگیری که کمترین اسیب رو به خودت و فرزندت وارد کنه....
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  10. 8 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (پنجشنبه 10 تیر 95), hafez2014 (دوشنبه 10 فروردین 94), meysamm (سه شنبه 11 فروردین 94), واحد (سه شنبه 11 فروردین 94), آویژه (دوشنبه 10 فروردین 94), بارن (دوشنبه 10 فروردین 94), سوده 82 (سه شنبه 11 فروردین 94), شیدا. (دوشنبه 10 فروردین 94)

  11. #27
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 دی 98 [ 20:11]
    تاریخ عضویت
    1393-10-22
    محل سکونت
    شمال
    نوشته ها
    116
    امتیاز
    5,402
    سطح
    47
    Points: 5,402, Level: 47
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 148
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    34

    تشکرشده 151 در 58 پست

    Rep Power
    28
    Array
    در رابطه با مذهبی بودن شوهرم هم بگم ،از اینکه اون زن متاهل بوده خبر نداشته و اون زن بهش گفته جدا شده و قبل ازجدایی هم با هم رابطه جنسی نداشتن و زنه در اون زمان طرح دوستی رو ریخته.شوهرم نسبت به بچه بی مسئولیت نیست خرجش رو میده و داره برا شناسنامه هم تلاش میکنه ولی نمیدونه چیکار کنه .چون از اونطرف میترسه زنه شناسنامه رو دستش بگیره و به اقوامش و دوستانش نشون بده یا در اینده به دختر خودم چی بگه. شوهرم مدام میگه من مقصرم و تو چاهی که خودم کندم دارم خفه میشم .
    من اینجا به چند مشاور مراجعه کردم ولی متاسفانه نتیجه نگرفتم چون خودم هم ارشد جامعه شناسی دارم و مشاوره ها در جهتی منو راهنمایی میکنن که خودم برش واقفم .من قصد ندارم حالا که شوهرم تو این شرایطه ترکش کنم چون میتونم بگم تازه شوهرم خوب شده و اخلاق و رفتارش تغییر کرده در بحرانی ترین شرایط هم قرارش دادم ولی نه دست درازی کرده و نه توهین !زندگی من با شوهرم خیلی پیچیده هستش من خودم و از نظر خانوادگی مشکلات معمولی داریم ولی من مدام از ناحیه همسرم ضربه میخورم . یکی دیگه از مسائلی که باهاش درگیرم اینه شوهرم به علت عدم تواناییی مالی نمیتونه جایی خونه بگیره و ما با برادر شوهرم در یک ساختمان با دو واحد مجزا زندگی میکنیم(خونه مال برادر شوهرمه) خانم برادر شوهرم فوت شده و اون یه پسر چهارده ساله داره که مسئولیت زندگی اونا هم با منه (پخت و پز و نظافت و مدرسه پسرش و چیزای دیگه .............) و خدا میدونه این برادر شوهرم چه جور ادمیه و با من مثل خدمتکارش برخورد میکنه !در صورتی که شوهرم باید خوبی های برادرش رو جبران کنه نه من با این همه مشغله کاری و فرزندم که واقعا در مقابلش کوتاهی میکنم !این مساله هم مزید بر علت شده باور نمیکنید با این همه مسئولیتی که شوهرم رو شونه هام گذاشته چی دارم میکشم. به همین دلیله که هر روز به بن بست نزدیک تر میشم . میگم با دخترم برم یه زندگی تازه به دور از این همه مسائل و مشکلات که شوهرم بوجود اورده رو شروع کنم

  12. کاربر روبرو از پست مفید مینا30 تشکرکرده است .

    meysamm (سه شنبه 11 فروردین 94)

  13. #28
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 تیر 94 [ 22:58]
    تاریخ عضویت
    1390-1-26
    نوشته ها
    770
    امتیاز
    14,787
    سطح
    78
    Points: 14,787, Level: 78
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 69.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    4,357

    تشکرشده 4,467 در 859 پست

    Rep Power
    122
    Array

    من فکر میکردم وضع مالی خوبی داره که در یک زمان با دو نفره.
    اما کسی که توی دهه پنجم زندگیش، هنوز نتونسته یه خونه برای شما فراهم بکنه،
    قطعا به لحاظ ویژگی های شخصیتی هم دچار مشکل هست.

    به لحاظ مالی و عاطفی که شما رو تامین نمی کنه،
    (تامین که نکرده هیچی، شما رو زیر فشار هم گذاشته)
    بنابراین به لحاظ جنسی هم بعیده تامینی در کار باشه.
    یه دوتا دوتا چارتا بکن ببین موندنت در این زندگی چه منافعی برای شما، همسرت، خونواده هاتون و فرزندت داره.

    یه مسئله دیگه اینکه چرا شوهرت توی برزخ زندگی میکنه ؟!
    مشکلش چیه ؟
    این همه پنهان کاری، بی مسئولیتی، ناارامی هاش و دعواها و کتک کاری ها با شما چه علتی داره؟
    علتش همین ارتباط طولانی مدت با این زن بوده؟
    حالا که شما همه چیز رو میدونی، میتونی امیدوار باشی که همسرت تغییر بکنه؟
    وقتی تو نیستی
    نه هست های ما
    چونانکه بایدند
    نه بایدها . . .

    هر روز بی تو
    روز مباداست!



  14. کاربر روبرو از پست مفید meysamm تشکرکرده است .

    خیال تو (سه شنبه 11 فروردین 94)

  15. #29
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 دی 98 [ 20:11]
    تاریخ عضویت
    1393-10-22
    محل سکونت
    شمال
    نوشته ها
    116
    امتیاز
    5,402
    سطح
    47
    Points: 5,402, Level: 47
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 148
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    34

    تشکرشده 151 در 58 پست

    Rep Power
    28
    Array
    بازهم از دوستانی که راهنماییم میکنن خیلی ممنونم.
    متاسفانه دیروز اون زن بچه رو شال کلاه کرد و اوردش در خونم . اما من در رو باز نکردم و طوری وانمود کردم که خونه نیستم. اونم به شوهرم زنگ زدش و گفت بیا بچه رو ببر .
    اون زن فکر میکنه من از وجود بچه خبر ندارم .شوهرم وقتی اومد گفت اون زنه گفته من بچه رو نمیخوام .فهمیدین دیگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟منظور شوهرم اینه که بچه رو بیاره من بزرگش کنم دلم میخواست بهش بد و بیراه بگم .بگم به من چه ربطی داره هر کاری کردی خودتم برو درستش کن ولی حال و روزش خیلی بد بود فقط گفتم من از عهدش بر نمیام برام سنگینه .من الان هر چی از شوهرم بخوام نه نمیگه به جز حق طلاق!دوستان نظرتون چیه اون بچه رو چند روز ازمایشی پیشمون باشه؟؟؟؟؟میدونم خیلی زود پشیمون میشم ولی هر روز میترسم اون زن بیاد جلو در و داد و فریاد راه بندازه میخوام یه کاری کنم اما نمیدونم چی درسته؟ شوهرم هم حال و روزش خرابه و مدام میگه کمکم کن . میخوام این روزا بگذره میخوام فداکاری کنم اما نمیدونم از عهدم بر میاد یا نه؟ زنه تا امروزبه شوهرم مهلت داده بیاد بچه رو ببره. وای برام دعا کنید ......دعا کنید ابرومون نره
    خارپشت جان حرف شما درسته .شوهرم تو برزخ زندگی میکنه برای اینکه تو زندگیش هیچ جا سر جای خودش نبوده . از وقتی 26 سالش بوده میخواسته ازدواج کنه ولی خانوادش مدام مخالفت میکرند. میبردنش خواستگاری و دل جوان بیچاره رو خوش میکردند و بعدش کلی بهانه های بنی اسرائیلی میاوردند(کلا از اون ادمایی هستن که پسر و دخترشون سخت ازدواج میکنن و برادر شوهرای منم همه خودشون واسه ازدواج پیش قدم شدن و بزور خانوادشون رو راضی کردن) شوهر منم از اون ادمایی نبوده که حرف دلش رو بزنه بعدشم که با این زن بیوه اشنا میشه. خانوادش میترسن و منو قربانی نجات پسرشون از چنگال اون زن میکنن. خب شوهر منم همیشه منتظر بوده اوضاع خود بخود درست بشه دریغ از اینکه هر روز بدتر از دیروز لذا نه توان اینو داشت که منو از دست بده نه میتونست اوضاع رو از ناحیه اون زن درست کنه به همین دلیل همیشه درگیر بوده نتونسته برای من کاری بکنه و از اونطرف هم نمیدونه چطور منو تو زندگی که به بادش داده نگه داره (از نظر جنسی من مشکلی نداشتم ایشون هم کاملا ازم راضی بودند)......... امروز هم زنه بچه رو به امان خدا ول کرده الان شوهرم رفته بیاردش من چیکار کنم...........دعا کنید واسه ابروم دعا کنید

    - - - Updated - - -

    شوهرم که رفته بچه رو بیاره باز زنه دبه در اورده تو خیابون الم شنگه راه انداخته من بچم رو نمیدم . شوهرم میگه بچه بیچاره از ترس غش کرده. خلاصه بچه رو بهش نداده و فقط یه الم شنگه تو خیابون راه انداخته..........شوهرم میگه میخواستم بیام منو میچسبید میگفت کجا ! بچه رو ببر میگه مخواستم بچه رو بگیرم میگفت بچه رو کجا میبری ؟؟؟؟؟؟اخه یکی نیست به شوهر من بگه ادم از این درست و حسابی تر نبود؟؟؟؟؟؟؟؟؟میدونید دوستان بر فرض مثال من گذشت کنم از تقصیر شوهرم بگذرم بچه رو هم سرپرستی شو قبول کنیم !به نظرتون این زن دست از سر ما بر میداره ؟؟؟؟؟؟؟؟باور کنید شما نمیدونید اون چطور زنیه یعنی ادم درست حسابی به صد متریش هم نزدیک نمیشه!!!!!!!! این قصه سر دراز داره......... فقط دعا کنید خدا انقد بهم صبر و تحمل بده که تو این قضایا بخاطر دخترم سربلند بیرون بیام

  16. #30
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    شما می گید ما آبرو داریم و شهرمون کوچیکه و این زن و خانواده اش هم تو شهر معروفن به بدنامی و خانواده شوهرم هم تو شهر سرشناسند !!

    با این بگیر و ببند هایی که شوهرت و همسر صیغه ایش دارند و داد و بیدادهایی که تو محل می کنند چطور فکر می کنی کسی خبر نداره جز خودت

    شوهر شما بیش از نه ساله به اون خونه رفت و آمد داره، چطور ممکنه یه مرد سرشناس بره توی یه خونه بدنام و .......... نه سال کسی نفهمه !!

    پست قبلی هم که گفتی خانواده همسرم وقتی فهمیدن پسرشون زن صیغه کرده، اومدن خواستگاری من که هوای اون زن از سرش بیفته. خب پس اونا هم در جریانن

    الان کی در جریان نیست؟ فقط ثبت احوال

    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : سه شنبه 11 فروردین 94 در ساعت 16:09

  17. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (پنجشنبه 10 تیر 95), خیال تو (سه شنبه 11 فروردین 94), سوده 82 (سه شنبه 11 فروردین 94)


 
صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: چهارشنبه 14 تیر 96, 19:57
  2. استفاده از سایت همسریابی برای آشنایی و ازدواج درست هست
    توسط شمیم بهار در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: پنجشنبه 14 فروردین 93, 17:30
  3. پاسخ ها: 37
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 فروردین 93, 16:14
  4. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 91, 23:34
  5. پسری که دنبال تصاویر جنسی تو نت هست ممکنه مشکل درست کنه برای اطرافیانش؟
    توسط بهار.زندگی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 12 اسفند 90, 15:20

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:17 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.