به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 فروردین 94 [ 20:40]
    تاریخ عضویت
    1391-11-07
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    1,805
    سطح
    25
    Points: 1,805, Level: 25
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    26

    تشکرشده 34 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array

    پدرم رفتاربدی داره،چه کار کنم؟

    سلام سال نومبارک
    من از وقتی خودمو شناختم( 13-14سالگی) روحیه واقعا کسلی داشتم
    تاالان که درآستانه 20سالگی ام هیچوقت خوب نبودم
    دوتاروانپزشک رفتم باهیچکدوم حرف دلمو نزدم تا اینکه پیش یه پزشک رفتم و تقریبا ناامید مشکلاتمو گفتم و دارو خوردم بعد دوسه جلسه تونستم مشکل اصلیمو که زندگی خانوادیم هست بگم
    من ازبچگی ضجه های مادرمو شنیدم که باخدا حرف میزد و من بعضی حرفاشو میفهمیدم
    شاهددعواهاشون با بابام هم بودم همیشه بابام هم زور می گفت هم هممونو به طور جدی کتک میزد ....هم فحش میداد
    البته فحش دادن فقط موقع دعوا نیست و همیشه فحش میده
    با منو و خواهربرادرام هم دعوا میکنه به همین شدت
    حتی به خاطر دیگران همونطور که خیلی ازدعواهاش بامادرم بخاطر دیگران
    هیچوقت توی بچگی حس نمیکردم یه زن میتونه حقوق طبیعی داشته باشه چون مادرمو دیدم
    ازوقتی هم بزرگترشدم و با پدرم بیشتر به مشکل خوردم مادرم بیشتر از گذشته اش با پدرم بهم گفته و معنی بقیه حرفاشو باخدا حالا میفهمم
    پدرم هم بهش خیانت کرده هم بخاطراین مسعله کلی باهاش دعوا و کتک کاری کرده
    علاوه براون مادربزرگ و پدربزرگم هم کلی باهاش همینطوری دعوا کردن و زور بهش گفتن
    اما بخاطراینکه بچه داشته نتونسته طلاق بگیره
    میدونم که این مشکلات تو بعضی خونواده ها هست و عذر میخوام اگه کسی نوروزش با یادآوری خاطره ای تلخ بشه
    اما دوسالیه که مادرم میگه پدرم مثل اون موقع شده سخت گیر شده نسبت به پول و فامیلای مامانم و کلا رفتاراش
    من خودم هم با بی آبرویی بابام خیلی مشکل دارم و یه جورایی حالم بهم میخوره ولی هرکاری کردیم درست نمیشه
    خیلی بدی بهمون کرده ولی چه فایده؟ مجبورم تو این دنیا تحملش کنم و تواون دنیا براش آمرزش بخوام و ببخشمش
    واقعا نمیدونم چرا اینقدر بدبختم که پدر و مادرم دشمنای درجه یک هم هستن من این وسط چکارکنم؟
    از یه طرف هرروز باید کلی بشینم پای درددل مادرم از یه طرف اعصاب خودم داغونه و تحت نظر روانپزشکم
    چندروز یه بار هم بابام شروع میکنه الکی(واقعا الکی میتونم مثال بزنم) فحشای رکیک دادن تا ما کاسه صبرمون لبریز شه و هرحرفی که بزنیم بهمون حمله کنه
    یاچاقو برداره برای خودش یا یکی از ما
    ما باچنین آدم بی آبرویی چکارکنیم؟
    من به مادرم میگم همونطور که از من میخوای اهمیت بهش ندم خودت همینکارو بکن
    ولی اینطوری نمیشه هم اهمیت میده هم بعضی اوقات ناچاره اهمیت بده
    نمیدونم چطوری از بابام بخوام حداقل به مادرم که واقعا چیزی ازش نمونده کاری نداشته باشه یابه داداش کوچیکم که میترسم مثل خودم بشه همونطور که من مثل خواهر بزرگترم شدم
    درضمن پدرم اعدا داره خیلی اخم دوستدار خانوادشه !!!!!!!!!!!! و به این بهونه ام کلی دعوا و فحش نثارمون می کنه

  2. کاربر روبرو از پست مفید ARAM-ESH تشکرکرده است .

    Ar@sh (جمعه 07 فروردین 94)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 خرداد 94 [ 10:57]
    تاریخ عضویت
    1393-5-12
    نوشته ها
    74
    امتیاز
    2,280
    سطح
    28
    Points: 2,280, Level: 28
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    380

    تشکرشده 105 در 43 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    مشکل با پدرمادر یکم شرایطش فرق میکنه چون نمیشه تغییرشون داد واقعن یجور بیتفاوتی رو مجبورین ک یاد بگیرین
    نسبت ب بچه های کوچیکتر نمیدونم چقد میتونه کارساز باشه اما من بودم وقت صرف میکردم شخصن براشون تا بتونن شرایطو با خسارته روحیه کمتری بگزرونن ینی شما حرف بزنی باهاشون وقا بزاری توجیه مثبت اتفاقا و کم اهمیت جلوه دادنسون تاثیره مثبتیم رو خودت میزاره و وقتت رو صرف بچه ها بکنی کمتر برخورد داری با بابات و اعصاب خودیه کمتری میکشی
    ویرایش توسط SHahr-Zad : جمعه 07 فروردین 94 در ساعت 23:59

  4. 4 کاربر از پست مفید SHahr-Zad تشکرکرده اند .

    Ar@sh (شنبه 08 فروردین 94), ARAM-ESH (شنبه 08 فروردین 94), meysamm (شنبه 08 فروردین 94), شیدا. (شنبه 08 فروردین 94)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 فروردین 94 [ 20:40]
    تاریخ عضویت
    1391-11-07
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    1,805
    سطح
    25
    Points: 1,805, Level: 25
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    26

    تشکرشده 34 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    برادرم از من حرف شنوی نداره مادرم خیلی باهاش حرف میزنه به مادرم هم یه کم گوش میکنه
    تنها روش تربیتی که مجبوره قبول کنه کتک های بابامه
    من خیلی سعی میکنم این کم اهمیت جلوه دادن رو برای مادرم انجام بدم ولی مامانم واقعا بدبین و حرف خودشو میزنه تا یکم بیشتر صحبت کنم برادر کوچیکم جیغ میکشه و مامانمم عصبانی میشه
    برادر بزرگترم که خیلی ازبابام تونوجوونی کتک خورده (چه توی جمع چه توی خلوت)الان واقعا اعصاب بابامو نداره و وقتی بابام سربه سرش میذاره به شدت عصبانی میشه
    بابام واقعا اعصاب خورد کنه
    کارهای بیخودی انجام میده و ماهم مجبور به انجامشون میکنه درهمین حین فحشمونم میده
    وقتی ام میگم برو پیش روانپزشک میگه کل وسایل خونه رو (باچوب مخصوصش )خورد میکنم اگه بگید پیش روانپزشک برو من که چیزیم نیست تقصیر شماست که من اینجوریم
    خودمو به بیخیالی میزنم بقیه هم همینکارو میکنن
    ولی وقتی دلش پره و میخواد دعوا کنه میکنه
    وگرنه اگه بخوایم بیخیال حرفاش نشیم فقط وقتی خونه نیست دعوا نیست
    من خیلی حرص میخورم که مامانم اینطوریه ازش قول گرفتم بره روانپزشک چون مدام باخودش حرف میزنه یابامن که حرف میزنه یه سری حرفای تکراری از اذیت و آزار هاش
    وهمین باعث میشه از بابام بدم بیاد و احساس بدی پیداکنم
    احساس اینکه بابام چقدر بدبخته
    و چقدر مارو بدبخت کرده
    اینجوری که میشه دلم برای بابامم میسوزه
    درضمن من کنکور ثبت نام کردم و لی اصلا نمیتونم درس بخونم گاهی نمیتونم تمرکزمو داشته باشم...گاهی ام اصلا حوصله ندارم و زودتر از اونچه فکرشو کنین حوصلم تموم میشه
    ازطرفی باید کنکور قبول شم با روحیه ای که دارم اگه قبول نشم واقعا شکست خورده میشم و حرفای بابام هم باید تحمل کنم
    وحرفای وجدان خودم که انقدربه خودم قول میدم درس بخونم ولی نمیتونم ...من واقعا کسلم

  6. 2 کاربر از پست مفید ARAM-ESH تشکرکرده اند .

    meysamm (شنبه 08 فروردین 94), شیدا. (شنبه 08 فروردین 94)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 آبان 94 [ 21:48]
    تاریخ عضویت
    1393-8-06
    نوشته ها
    606
    امتیاز
    14,528
    سطح
    78
    Points: 14,528, Level: 78
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 322
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    775

    تشکرشده 2,481 در 570 پست

    Rep Power
    166
    Array
    سلام سوده! سلام ارام!

    به عنوان کسی که شرایط تورو داشته و دارا اما 7 سالی ازت جلوتره.....

    فقط میتونم بگم درست بخون چون شاید شرایط 100% بهتر نکنه اما اقلا یه راهی جلو پات هست که بهش فکر کنی

  8. 6 کاربر از پست مفید کیت کت تشکرکرده اند .

    ARAM-ESH (شنبه 08 فروردین 94), meysamm (شنبه 08 فروردین 94), parsa1400 (شنبه 08 فروردین 94), آبی آسمان (شنبه 08 فروردین 94), سوده 82 (شنبه 08 فروردین 94), شیدا. (شنبه 08 فروردین 94)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 تیر 94 [ 22:58]
    تاریخ عضویت
    1390-1-26
    نوشته ها
    770
    امتیاز
    14,787
    سطح
    78
    Points: 14,787, Level: 78
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 69.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    4,357

    تشکرشده 4,467 در 859 پست

    Rep Power
    121
    Array
    بنظر من درحال حاضر شما دو وظیفه داری
    اول مراقب اوضاع روحی خودت باشی(ورزش و مشاوره و ادامه تحصیل و اشتغال و ...)
    دوم اینکه نذاری خونواده به خاطر یه عضو یعنی پدرت از هم پاشیده بشه(تا حدی که در توانت هست به لحاظ عاطفی مادر و برادرات رو تامین کن)

    اجازه نده ناله های تکراری مادرت ازارت بده
    محترمانه و صمیمانه محل رو ترک کن

    پدرت از کسی حساب نمیبره یا کسی نیست که حرفش رو قبول داشته باشه?
    پدرت چند سالشه?
    وقتی تو نیستی
    نه هست های ما
    چونانکه بایدند
    نه بایدها . . .

    هر روز بی تو
    روز مباداست!



  10. 3 کاربر از پست مفید meysamm تشکرکرده اند .

    ARAM-ESH (شنبه 08 فروردین 94), سوده 82 (شنبه 08 فروردین 94), شیدا. (شنبه 08 فروردین 94)

  11. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 فروردین 94 [ 20:40]
    تاریخ عضویت
    1391-11-07
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    1,805
    سطح
    25
    Points: 1,805, Level: 25
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    26

    تشکرشده 34 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کیت کت عزیز،ممنون از پاسخت
    من به درس علاقه دارم ولی حوصله اشو ندارم ... البته بهترشدم نسبت به 9ماه پیش ،نسبت به پارسال که خیلی بهترشدم و نسبت به سال قبلش خیلی خیلی بهتر
    من واقعا افسردگی داشتم الان بهترم...شمابه من بگو چطور موقع درس خوندن حوصلمو حفظ کنم


    جناب خارپشت
    اوضاع روحی خودمو بهترکردم به کمک روانپزشک و بیخیالی...اما راستش خیلی متوقف شدم
    ورزش که اصلا خبری نیست
    روزها دووعده غذام به زور میخورم در حدی که معدم اذیت نکنه
    البته وقتی میخوام درس بخونم همش احساس گرسنگی میکنم و بایه خوراکی کوچیک سرخودمو گرم میکنم
    به جز موقع درس خوندن هیچ اشتهایی ندارم و وقتی میخوابم دوست ندارم بیدار بشم
    ولی بهترم...
    من با خانواده (به جزپدرم)هیچ مشکلی ندارم و خیلی هم باهم خوشیم
    اما کافیه پدرم بیاد و شروع کنه
    میدونم که مادرم حرفاش تکراریه...میدونم که بدبین...میدونم نباید اهمیت بده
    اما واقعا ازش توقع ندارم بعد 30سال زندگی با پدرم بیشتر ازاین روحیه داشته باشه
    یعنی همین که سرپاست خیلیه
    و بهش میگم که این حرفارو نزنه سعی میکنم قانعش کنم کارش خیلی درسته نسبت به اونایی که اذیتش کردن ولی متاسفانه ذهنش درگیره...میگم که همش باخودش حرف میزنه و من نمیتونم بگم باهام درددل نکن چون الان دوساله بجز من کسیو نداره واسه درددل
    نه بابام پدرومادر درست حسابی که نداره که به اونا بگیم...قبلا هم گفته شده ولی انقدر بدترازخودشن که نزدیکه اوضاع مارو بدتر کنن
    از طرف مادرم هم از هیچکس رودربایستی نداره ..پنجاه و خورده ای سالشه...ولی متاسفانه به شدت دهن بین و خام...به حرف مادرم هم گوش نمیده یعنی برای همه دهن بین به جز مادرم که هرچی میگه برعکسشو انجام میده
    یه بار به یه آدم محرم از فامیل خودش که خوش انصاف تراز بقیه هست مشورت کردیم درحضور پدرم ولی جلوی اون آدم هم همینی که هست بود حتی مسخره تر و بیخودتر رفتارکرد و من فهمیدم این کارمارو به شوخی بیش نگرفته و موقع جر و بحث میخندید درحالی که من ازشدت ناراحتی نمیدونستم چکار کنم...برادرم سرخ شده بود و نمیدونست چکارکنه اونوقت بابام براش حکم شوخی داشت...اصلا هم نگرار آبروش نیست

  12. کاربر روبرو از پست مفید ARAM-ESH تشکرکرده است .

    meysamm (شنبه 08 فروردین 94)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:48 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.