نوشته اصلی توسط
فدایی یار
سلام دوست عزیز.وقتی من این تاپیک ها و دغدغه ها رو میبینم یاد گذشته خودم می افتادم واقعا یادش بخیر ..تجربه ی شخصیمو به شما میگم بهترین تصمیم رو بگیری ان شالله.
اول از همه شما باید به خانواده بگید برخلاف عرف فامیلای نزدیکتون(کار به درست و غلطش ندارم) می خواید زودتر ازدواج کنید... واصلا اسم و نشونی از کسی که خاطر خواهش هستید نبرید.. چون ببنید شما اگه موضوع ازدواج رو مطرح کنید بعدش پشت بند بگید از فلانی و هم کلاسیم خوشم اومده خانواده شما اگه دوست نداشته باشن توی این سن ازدواج کنید یه گارد مخالف می گیرند و فکر می کنند اگه اون خانم نباشه از تب و تابش می افتید..و یه جورایی میان صورت مساله رو پاک کنند و اون خانم رو از ذهن شما دور کنند و ساز مخالف بزنند و... پس قبل هر چیز شما اعلام امادگی برای ازدواج کنید ولی نگید کسی رو زیر نظر دارید
من اصلا توصیه نمی کنم مساله ازدواج رو با عمه و خاله و.. در میون بذارید و... الان سن کمی داری و دوست داری به اون خانم برسی....بعد ها که سنت میره بالا تا زمان زمانو ممکنو اون فردی که واسطه شده منت سرت بذاره حالا چهکار بزرگی کرده و خودت پشیمون شی و خجالت زده چرا خودم نگفتم و.... دوست من این چیزا گفتنش بی حیایی نیست... هیچکی هم مثل خانواده نمیتونه شما رو کمک و همراهی کنه...پس خودت بهشون بگو...مثلا یه روز که تلوزیون برنامه ازدواج داره بزن بعدش دنبالش حرف ازدواجو بگو...مثلا یه پرسش مطرح کن یا یک خاطره ی فرضی از دوست...مثلا یه روز به مامانت بگو که مامن یکی از همکلاسی هام ازدواج کرده نظرت چیه ؟ ببین مامانت سریع میگه چقدر زود و.. یا نه عکس العملش چیه بعدش بهتر میتونی زمینه سازی کنی و بگی شما هم بدت نمیاد میخوای ازدواج کنی و...
دوست من اغرق نکن...منم توی سن شما فکر می کردم خیلی می فهمم و اونایی که تا 30 ازدواج نکردن شاید عرضه نداشتن یا هر چی...ولی قطعا شما تا دو و سه سال دیگه دیدگاهت راجب زندگی بازم عوض میشه...اون موقع بازم متوجه میشی که خیلی مونده تا تجربه کسب کنی...البته نخواستم بگم سنت برای ازدواج کمه...خواستم بگم فکر نکنی چون بیش تر متوجه هستی اشکال نداره ازدواج کنی و.. نه اگه اندازه ی سنت هم بفهمی الان ازدواج کنی با شرایطی که داری مطمئن باش با یک ازدواج موفق بیش تر رشد می کنی .... پس با حقایق موجود صحبت کن این طوری سنجیده تر و پخته تر به نظر خواهی اومد...تا این که بگی من مثل یک سی ساله می فهم...اونم سنی که خودش نسبی هست...
ببین نمیگم عجله کنی...ولی دختر خوب معمولا روی زمین نمی مونه...شما که میخوای دو سال دیگه اقدام کنی اشکال نداره من به قسمت اعتقاد دارم..قسمتت باشه قسمتت میشه...ولی این که بخوای دو سال بهش فکر کنی بعدش اون موقع ایشون ازدواج کنه مطمئن باش داغون میشی...پس یا باید الان از طرف خانواده از ایشون خواستگاری کنی... یا اگه دو سال دیگه ایشونو فقط به عنوان یک مورد مناسب توی ذهنت نگه داری و بزرگترش نکنی..بعدش دو سال بعد یک سال بعد هر موقع خواستی با خانواده خواستگاری کنی اقدام کنی...مجرد بودن بسم الله...ازدواج کرده بودن قسمتت نبوده ان شالله یک مورد دیگه..پس اینا رو برای خودت حل کن...
این که شما میگی اون خانم نباشه میمیری نشون میده توی این مورد کم تر از سنت متوحه میشی و خیلی داری احساسی برخورد میکنی..از حرفم ناراحت نشی ها..دارم توصیه دوستانه میکنم..خود خانم هم بفهمه شما این طوری خاطر خواهش هستی بیش تر ازت زده میشه این از من به شما توصیه...من الان اصلا حرفم اون خانم نیست یا شما انتخابت اشتباهه...من میگم شما خانواده رو راضی کن..بعدش از دختر خانم خواستگاری کنید اون موقع بزرگتر ها متوجه میشند شما مناسب هم هستید یا نه..ممکنه مناسب نباشید اون موقع شما خدایی ناکرده مگه باید بمیری...نه اصلا..خود شما هم پدر بشی دختر دار شی دخترتو به هرکی نمیدی... این که شما شرایطتت مناسبه واز اون خانم خوشت اومده اصلا کفایت و لزوم نمی کنه حتما اون خانم مال شماست... پس زیادی ایشونو توی ذهنت بزرگ نکن و گر نه فراموش کردنتش همون قدر که بزرگتر شده سخت تر میشه...
ان شالله با ازدواجی موفق خوشبخت تر بشی.
علاقه مندی ها (Bookmarks)