به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 62
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 فروردین 03 [ 06:52]
    تاریخ عضویت
    1393-12-14
    نوشته ها
    328
    امتیاز
    14,811
    سطح
    78
    Points: 14,811, Level: 78
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 27.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    947

    تشکرشده 652 در 230 پست

    Rep Power
    74
    Array

    بدقولی شوهرم و بی تفاوت بودنش نسبت به نیاز هام

    سلام خواهش میکنم راهنماییم کنید
    من نزدیک دو ساله عقدم شوهرم قبل عقد قولهایی بهم داد و حرفهایی زد که منو جذب خودش کردمثلا من گفتم خونمون باید مستقل گفت باشه گفتم اگه بگم باید شغلتو عوض کنی گفت باشه در مورد درسشم من چون خودم دانشجوی لیسانس هستم میخواستم تحصیلات ایشونم در حد خودم باشه البته اون موقعی که اومدن خواستگاری دانشجو بودن ولی چون شغل ازاد دارن و میشه گفت تو کارش هم موفقه گفت بعد عقد دیگه دانشگاه نرفت در صورتی که قبل عقد از ادامه تحصیل در خارج کشور حرف میزد و یه قول دیگه که برام مهم بود ازشون گرفتم که بعد عقد انجام بدن و ایشونم قبول کردن و عقد کردیم حدود یکسالی از عقدمون گذشت و ایشون اصلا به روی خودش نیاورد که قول داده من چند بار بهش گفتم که پس چی شد چرا انجامش ندادی اونم دایم بهانه میاورد و انجام نمیداد تا اینکه بحث به خانواده ها کشیده شد و اوضاع خیلی بد شدشوهرمم اصلا قبول نمیکرد اشتباه از طرف اون بوده که کار به اینجا کشید شده بالاخره بعد یه سری جر و بحث اون کارو انجام داد ولی نسبت به خانواده ی من با اینکه اشتباه از طرف خودش بود خیلی بی احترامی کرد و تا چند وقت خونه ی ما نیومد الان که حدود شش ماه از اون قضیه میگذره هنوزم کینه ی اون روزارو به دلش داره و خیلی کم خونه ی ما میاد با این حال خانواده ی من بهش احترام میذارن و خیلی وقتا اگه من یه چیزی بگم از اون دفاع میکنن البته نه جلوشولی سه هفته پیش که خانوادم میخواستن برن مسافرت و منو تنها نمیذاشتن یعنی مجبور بودم که منم دنبالشون برم بهش گفتم توهم بیا بریم گفت شاید من هیچوقت با خانواده ی تو نیام جایی به خاطر اون موضوع چون حقم نبود اون طوری باهام رفتار بشه در صورتی که خانواده ی من بهش بی احترامی نکردن گفتن چرا قولی که دادیو بهش عمل نکردی اونم گفت این موضوع زیاد مهم نیست که هانیه انقدر روش حساس شده والبته مشکل من فقط این نیست ایشون مثلا به من میگه این هفته میریم بیرون اخر هفته که میشه میگم قرار بود بریم بیروناااا میگه خب اون هفته میریم الان نزدیک چهار هفته است که داره فقط الکی قول میده و به راحتی میزنه زیرش هرروز اعتماد منو به خودش کم میکنه وقتیم که میگم این کاراتمنو ناراحت میکنه میگه چقدر کم ظرفیتی به خدا دارم از غصه میترکم یکی بیاد راهنماییم کنه

    - - - Updated - - -

    خواهش میکنم اگه کسی این پستو میخونه راهنماییم کنه به نطرتون باید جدا شم
    ویرایش توسط dooo : پنجشنبه 14 اسفند 93 در ساعت 09:32

  2. کاربر روبرو از پست مفید dooo تشکرکرده است .

    mohi (سه شنبه 19 اسفند 93)

  3. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود

    متاسفانه بنظرم این یک نوع ویروس هستش که دختر خانوم ها دارند دوست دارند توی دوران عقد و نامزدی طرف مقابلشان را عوض کنند همانطور که خودشان دوست دارند و اصلا توجهی به اینکه طرف مقابل هم انسان هستش و دارای خصوصیات اخلاقی مخصوص بخودش و شخصیت خاص خودش که شکل گرفته طی سالیان دراز خمیر نانوایی نیست که بشه تغییرش داد!!!
    اینکه ایشون گفتند خانه مستقل تهیه میکنند شما هنوز در دوران عقد هستند خیلی از زوج های جوان اول زندگیشان خانه ندارند شما تنها نیستید یا در مورد شغلش شما توقع نداشته باش مردی که یک عمر در یک شغل بوده و تجربه و تخصص داره یکهو شغلش را عوض بکنه و به دلخواه همسرش عمل بکنه جایگاه مرد در خانواده همانند ستون خیمه گاه هستش به جایگاهش احترام بزارید.در مورد درس خواندن این موضوع برمیگرده به اولویت بندی زندگی هستش از نظر شما شاید درس خواندن و اینکه ایشون مدرک بگیره در درجه اول هستش ولی برای یک مرد اولین هدف و وظیفه ای که داره کسب درامد برای آسایش خانواده هستش بعد بقیه موضوعات.

    می توانم بپرسم چه موضوعی به خانواده ها کشید واینکه چه فردی این موضوع را به خانواده ها کشاند؟!
    شما الان تشکیل زندگی مشترک دادید فرقی نداره شوهر شما هم همینطور یعنی اعلام استقلال فکر در تصمیم گیری های بزرگ زندگی اعلام استقلال مالی کردید شما الان یک خانواده مستقل هستید پس بهتره دونفری برای زندگیتان تصمیم گیری نمایید.

    قرار نیست از اول زندگی همه چیز آماده و حی و حاضر باشه معنای واقعی زندگی کنار هم بودن و باهم به جلو قدم برداشتن هستش.

    چند سال دارید و ایشون چند سال دارند؟
    شغل و میزان درامد شوهرتان چقدر است؟و اینکه پس اندازی دارند
    طریقه آشناییتان چگونه بوده؟
    از نظر فرهنگی و اقتصادی دوخانواده در چه وضعیتی قرار دارند؟
    و سوال آخری و بسیار مهم چرا 2سال عقد؟!!
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  4. 5 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    maryam123 (جمعه 15 اسفند 93), mohi (سه شنبه 19 اسفند 93), mordad (پنجشنبه 14 اسفند 93), sara 65 (پنجشنبه 14 اسفند 93), سوده 82 (سه شنبه 04 فروردین 94)

  5. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 فروردین 03 [ 06:52]
    تاریخ عضویت
    1393-12-14
    نوشته ها
    328
    امتیاز
    14,811
    سطح
    78
    Points: 14,811, Level: 78
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 27.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    947

    تشکرشده 652 در 230 پست

    Rep Power
    74
    Array
    سلام ممنون از وقتی که گذاشتید
    جزییاتشو متآسفانه نمیتونم بگم فقط میتونم بگم همون کاری که قرار شد بعد عقدمون انجام بده رو به دلایل مختلف بهانه میاورد و انجام نمیداد وقتی تقریبا هر دو هفته یکبار سر این موضوع با هم بحث میکردیم بهش گفتم اگه انجام ندی مجبور میشم با بابات در میون بذارم اونم قبول کرد یه روز رفتیم با باباش سه تایی بیرون بدون اینکه حتی مامان خودش بفهمه با با باباش حرف زدیم باباش بهش گفت خب انجامش بده اگه برای انجام ندادنشم دلیل خاصی داری بگو اونم دوباره بهانه های الکی میاورد باباشم چیزی بهش نگفت و مساله حل نشده باقی موند تا اینکه مشکلو به خانواده ی خودمم گفتم
    قبل خواستگاری اصلا همو ندیده بودیم سنتی ازدواج کردیم حدود یکماه نامزد بودیم ولی خانوادشونو دورادور پدرم میشناخت
    من 22 ایشون 27
    شغلشون ازاده به من که نمیگه فکر کنم حدود2 تومن باشه
    اون اوایل عقدمون خیلی دنبال خونه بود ولی باباش بهش گفت الان نمیتونم برات خونه بخرم بعد یه مدت بحث دیگه دنبال خونه نرفت قرار بود یکسال پیش عروسی کنیم ولی به خاطر اون مساله اعتماد من نسبت به اون خیلی اومد پایین

    - - - Updated - - -

    pleaze help me

    - - - Updated - - -

    pleaze help me

  6. کاربر روبرو از پست مفید dooo تشکرکرده است .

    mohi (سه شنبه 19 اسفند 93)

  7. #4
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بهتر بود مسئله به خانواده ها کشیده نشه مخصوصا خانواده خودت اینجوری بهتر میتوانستید نتیجه بگیرید.
    خوب الان دقیقا مشکل چیه خرید خانه خوب خیلی از آقا پسرها فکر میکنم زودتر از موعد مقرر می توانند منزل تهیه بکنند ولی بعدها متوجه می شوند خرید خانه بتنهایی سخته و پدر ایشون هم که گفتن فعلا توان خردی منزل برای ایشون را ندارند.
    الان شمکل دقیقا چیه چون شما سربسته دارید حرف میزنید متوجه نشدم؟
    ببخشید این سوال را میپرسم رابطه جنسی کامل داشتید ؟چون در این وضعیت اوضاع یکمقدار فرق میکنه راهکارها متفاوت میشه.
    ولی بشخصه نظر اینه دونفری برید پیش مشاور اینجوری بهتره اینم از من بشنو هیچوقت بحث خودتان را به خانواده ها نکشن هرچند شاید مشکل حل بشه ولی بعدها مشکلات عدیده بوجود می اورد مثل لجبازی و کدورت و اینکه خانواده شما وش وهرتان نسبت به همدیگر بدبین بشوند.
    صلاح نیست بیشتر از این طول بکشه دوران عقد نهایت 6ماه تا 1 سال نه بیشتر.با ایشون صحبت کنید بعد برید مشاور و در نهایت با مشورت با بزرگترهای دوتا خانواده هرچه سریعتر مقدمات عروسی را فراهم کنید.البته قبلش باید به این نتیجه برسی واقعا همان فردی هستش که قراره باهاش زندگی بکنید یا خیر.که این موضوع در مشاوره دونفری بهتر مشخص میشود

    - - - Updated - - -

    مسئله خرید خانه یا ادامه تحصیل چندان موضوع مهمی نیست آقایون برای رسیدن به همسر مورد نظرشان قول هایی میدهند که شاید در توانشان نباشد در کوتاه مدت اول کسب درآمد برای ایشون مهمتره تا خواندن درس و در مورد منزل یکمقدار شما عجول هستند قبلا هم ذکر کردم خیلی ها هستند مستاجرند حتی بعد چندین سال گذشت از زندگی مشترک و عده ای هم همانند خود من بعد چند سال خانه ای خریداری می کنند.
    مگر اینکه مشکل دیگه ای باشه
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  8. 2 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    mohi (سه شنبه 19 اسفند 93), mordad (پنجشنبه 14 اسفند 93)

  9. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 فروردین 03 [ 06:52]
    تاریخ عضویت
    1393-12-14
    نوشته ها
    328
    امتیاز
    14,811
    سطح
    78
    Points: 14,811, Level: 78
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 27.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    947

    تشکرشده 652 در 230 پست

    Rep Power
    74
    Array
    من هم مخالف بودم به خانواده ها کشیده بشه اما چون خانواده ی شوهرم خواستن وقت عروسی رو تعیین کنن من گفتم تا مشکلمونو حل نکنیم عروسی نمیکنیم. رابطه نداشتیم مشکل من نخریدن خونه نیست هر چند که اصلا در شآن خانواده ی خودم و ایشون نمیبینم که بریم اجاره نشینی,مشکل من قول هاییه که میده حرفهاییه که میزنه و خیلی راحت میزنه زیرش مثلا ما خیلی کم میریم بیرون ماهی یکبار یا دوبار که خیلی وقتها میگه کار برام پیش اومد و نمیریم و انتطار داره من ناراحت نشم و درکش کنم بهش میگم اینقدر که به کارت اهمیت میدی کاش به منم اهمیت میدادی میگه من به تو میتونم بگم نه ولی اگه به مشتریام بگم نه اونا میرن جای دیگه,باور کنید من ازش انتطار زیادی ندارم میگم به جای اینکه از ساعت 8صبح تا 10 شب کار کنی تا ساعت 7شب کار کن روزیت هرچی باشه انشاا...تو همون زمانی که سرکاری میرسه ولی چیکار کنم اون کارشو خیلی دوست داره اصلا اهل هدیه خریدن نیست برایتولدم مادر شوهرم کادو خریده بود اصلا بلد نیست چطوری منو جذب خودش کنه نمیدونم چیکار کنم کی میخواد بعضی چیزارو یاد بگیره البته اونقدر مغروره که فکر میکنه در حقم کوتاهی نکرده

  10. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 فروردین 96 [ 14:28]
    تاریخ عضویت
    1391-10-02
    نوشته ها
    174
    امتیاز
    6,459
    سطح
    52
    Points: 6,459, Level: 52
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 79.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    305

    تشکرشده 406 در 145 پست

    Rep Power
    49
    Array
    راستش به نظرم بهتره از تو فكر اين قضيه "بدقولي" بياي بيرون. ببين بدقولي هميشه تحت شرايط اتفاق ميوفته.

    يه لحظه با خودت بشين حساب كتاب كن ببين واقعا از زندگي چي مي خواي؟ مي خواي همسرت كنارت باشه يا برات خرج كنه؟؟

    نميتوني اين دو تا قضيه رو با هم جمع ببندي!

    الان همسرت نگاه ميكنه به انتظاراتي كه ازش داري. ازش خونه مي خواي، كادو مي خواي، و اون قضيه هم مسلما بي ارتباط با پول نبوده ... خب البته حقت هم هست. همسرت بهت علاقه داره و ميشينه حساب كتاب ميكنه كه من بايد اينطوري كار كنم تا از پس اين زندگي بربيام و فكر مي كنه اينجوري تو خوشحال تر خواهي بود. خب نتيجه اش ميشه چي؟ اينكه كمتر تو رو ببينه، اينكه كمتر فرصت كنه باهات بياد بيرون، اينكه كمتر فرصت كنه ازت خبر بگيره و درواقع خودشو غرق كار كنه.

    مسلما درآمد همسرت اونقدري كه خودش راضي باشه نيست كه باعث ميشه بهت نگه! اصلا فكر ميكني تو اين دوره زمونه ٢ تومن خرج يه زندگي رو ميده؟؟ اين درآمد فقط تا آخر ماه به خرجاي معمول ميرسه با احتساب اينكه هر از چندماهي بتونين لباس و كيف و كفش بخرين. ولي واقعا براي پس انداز چيزي نمي مونه. همسرت شايد اگه درآمد قبل از ازدواجش رو محاسبه مي كرد مي ديد آره راحت مي تونه خونه بخره ولي الان ميبينه كه خرج و مخارجش سه برابر شده!

    به نظرم بهتره يكم بري تو جبهه همسرت و سعيت براي همراهي باشه نه كه فقط ليست انتظاراتتو براش مرور كني.
    ببين واقعا آسايش زندگيت از چي تامين ميشه؟ حضور بيشتر همسرت يا پول بيشتر؟ و سعي كن انتظاراتت رو با اين ديدگاه تنظيم كني.
    اميدوارم يه زندگي سرشار از آسايش با درك متقابل رو پيش رو داشته باشي.

  11. 2 کاربر از پست مفید setare_000 تشکرکرده اند .

    اقای نجار (پنجشنبه 14 اسفند 93), بارن (پنجشنبه 14 اسفند 93)

  12. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 اسفند 95 [ 00:12]
    تاریخ عضویت
    1393-1-25
    نوشته ها
    152
    امتیاز
    4,004
    سطح
    40
    Points: 4,004, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 63.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    223

    تشکرشده 333 در 122 پست

    Rep Power
    32
    Array
    سلام دوست عزیز مشکل شما اینه نخاستی همسرت رو هرجور هست بپذیری و فکر تغییر دادنشو داری که این اشتباهه همسرت و ازت دور میکنه.خیلی از آقایون شغل آزاد دارن و ساعت زیادی سر کارن شبم که میان خسته. شما به فکر سرگرم کردن خودت باش اولا زومت رو مسائل شوهرت برداشته میشه دوما از این آشفتگی در میای.کلاسی برو. با دوستای خوبت وقت بگذرون ی جوری روحیتو در مقابل مشکلات قوی کن. شما به خاطر همچین مسائلی به فکر طلاقی؟؟؟!پدر مادرای ما ۶ماه ی بارم بازارو خرید و گردش نداشتن چطور انقد خوب زندگی کردن؟به فکر سرگرم کردن.خودت باش.ازین قولهای قبل ازدواج همه به هم میدن قرار نیس همش تحقق پیدا کنه!به همسرت اعتماد کن.شوهرت رو همونطور که رور اول دیدی و.بله گفتی قبول کن
    مشکلاتو هم بین خودتون حل کن که آقایون از شکسته شدن غرورشون ترس دان .به امید نیکبختی شما.

  13. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 فروردین 03 [ 06:52]
    تاریخ عضویت
    1393-12-14
    نوشته ها
    328
    امتیاز
    14,811
    سطح
    78
    Points: 14,811, Level: 78
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 27.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    947

    تشکرشده 652 در 230 پست

    Rep Power
    74
    Array

    بدقولی شوهرم و بی تفاوت بودنش نسبت به نیاز هام

    سلام نمیدونم پستهای قبلی منو خوندید یا نه
    من دو سالهه که عقدم من 22شوهرم 27 سالشه سنتی ازدواج کردیم و شغل شوهرم ازاده
    من دانشجو هستم و تحصیلات همسرمم برام مهمه ایشون موقعی که اومدن خواستگاری دانشجو بودن ولی بعد عقدمون به بهانه ی اینکه نمیرسم و الان من به مدرک نیاز ندارم ادامه نداد و منم خب با اینکه برام سخت بود قبول کنم که دیگه نخونه بالاخره قبول کردم در صورتی که قبلش کفت دوست دارم همسرم برا درس خوندن حامیم باشه و از ادامه تحصیل دوتاییمون خارج از کشور حرف میزد و از این حرفا من قبل عقد یه سری قولهایی ازش گرفتم و اونم قبول کرد یکی از اون قولها که نمیتونم بگم چی بود قرار شد بعد عقدمون انجام بده حدود شش ماه از عقدمون گذشت و کاری نکرد تا اینکه بهش گفتم پس قرار بود فلان کارو بکنی و اون شروع به اوردن بهانه کرد که الان در گیر کارم نمیتونم و ...خلاصه همینطور گذشت تا اینکه خانوادش بعد چند ماه اومدن گفتن که میخوایم عروسی کنیم منم به شوهرم گفتم تا به قولی که دادی عمل نکنی عروسی بی عروسی
    ایشونم گفت که این مشکلی نیست که اینقدر روش حساسی و خلاصه درکم نمیکرد تا این که تحت فشار خانواده ها قرار گرفتیم چون دایم بهمون میگفتن تاریخ عروسی رو خودتون مشخص کنید و به ما اعلام کنید منم وقتی دیدم شوهرم انگار نه انگار که قول داده به خانوادم گفتم و یه سری بحثا پیش اومد و فاجعه ای بین خانواده ها شکل گرفت شوهرمم انقدر به خود مغرور بود که عذر خواهی نمیکرد و قبول نمیکردکه به خاطر بدقولیه اونه این اتفاقات افتاده و بعد اون ماجراها رفتارش نسبت به خانواده ی من تغییر کرده و خیلی کم میاد خونمون و انتظار داره هر موقع اون گفت من برم خونشون خب منم برام خودم شخصیت دارم وقتی میبینم اون کم میاد خونمون منم دوست ندارم زیاد برم اونجا و سر همین رفت و امد ها باهم بعضی وقتا بحث میکنیم و از هم دلخور میشیم والان که عقدیم فوقش ماهی دوبار میریم بیرون که خیلی وقتها به خاطر کارش که بازم بهانشه بد قولی میکنه و میگه نمیریم الان چهار هفته است که این هفته و اون هفته میکنه و نمیریم و وقتی بهش میگم از رفتارت ناراحت میشم میگه چقدر کم ظرفیتی راستی به خاطر بحثیم که پیش اومد گفت شاید من هیچوقت رابطه ام با خانوادت خوب نشه در صورتی که خانواده ی من بعد اون قضیه مثل قبل بهش احرام میذارن


    از طرفیم اون نسبت به نیازهام بی توجهه اصلا نمیپرسه چیزی نیاز نداری برات بخرم بعضی وقتا که دیگه کاسه ی صبرم لبریز میشه بهش میگم فلان چیزو میخوام اخرش بازم پشت گوش میندازه
    وقتی مریض میشم اصلا سلامتیم انگار واسش مهم نیست اصلا نمیپرسه حالت خوب شد میخوای ببرمت دکتر هیچی نمیگه بعضی وقتا انقدر ازش بدم میاد ولی دوباره نمیدونم چی میشه فکر میکنم بهش عادت کردم و نمیتونم ازش جدا شم خواهش میکنم راهنماییم کنید
    ویرایش توسط dooo : جمعه 15 اسفند 93 در ساعت 16:30

  14. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 فروردین 03 [ 05:33]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    775
    امتیاز
    24,207
    سطح
    94
    Points: 24,207, Level: 94
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 143
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,329

    تشکرشده 1,634 در 590 پست

    Rep Power
    161
    Array
    سلام دوست عزیز.

    کاش مشکل و قولی که بین دوتاییتون بود رو هیچوقت بین خانواده ها علنی نمی کردی که همسرت و خانوادت باهم رو در رو بشن! شما میتونستی به گفتن این حرف که :"تصمیم داریم تا چندماه دیگه دوران عقدمون ادامه پیدا کنه" بسنده می کردی.

    قول هایی که بهت داده رو با خوشرویی و محبت پیگیر باش .یکجوری ازش سوال نپرس :پس قولت چی شد ؟ که فکر کنه سرکلاسه و شما معلمش و درسای نخونده یادش بیاد! حضور تو درکنارش باید بهش دلگرمی بده تا راحت تر و سریع تر به اهداف مشترکتون برسید نه اینکه همسرت قید اهدافش رو بزنه .
    اینجوری هر وقت تورو ببینه یاد قولای انجام نشده میفته،اینجوری دوست داره کمتر ببیندت تا کمتر یاد نمره ی تجدیدی خودش پیش تو بیفته !

    پیشنهاد من اینه که فارغ از هر عیبی که شما و همسرت دارید اول رفتار درست و تشویق کننده رو با همسرت درپیش بگیر . و برای شروع میتونی از نقاط مثبتش راهی پیداکنی و کم کم این مسیر مشترک رو عریض تر کنی ...

    راستی حتما به سخنرانی کلیدمرد-کلید زن گوش بده که عالیههه خودم جدیدا گوش دادم زمانش هم زیاد نیست .

    استفاده ساختار جمله ی زیر رو که از الگوی رفتار جرئتمندانه هست هم خوبه . من+بیان احساس
    مثال :توی دلت میگی " این چه وضعشه که به من بی تفاوتی هی قول میدی و زیرش می زنی خستم کردی با این رفتارات"
    روش بیان درست :
    من دوست دارم که بیشتر درکنارتو باشم و برای من بیشتر وقت بزاری.
    من احساس میکنم که مدتیه دلمشغولی هات زیاد شده و این باعث شده من فکر کنم که به من بی توجهی!درسته؟
    من دوست دارم بیشتر درکنارهم باشیم تا بتونیم مسائل زندگیمون رو حل و فصل کنیم.
    من احساس میکنم که مدتیه نسبت به خواسته های من بی تفاوت شدی.آیا این درسته؟اگر آره دوست دارم درمورد علتش بدونم چون من به تو علاقه دارم و دوست ندارم به این سادگی ارتباطمون باهم کمرنگ بشه.

    اینا مثال هایی بود خودت هرجوری دوس داری اول فکرتو بنویس و بعد جملات من+احساس ازشون بساز ،اینجوری قبلا جملات رو روی کاغذ داری و وقتی بهش میگی کاملا آماده ای .
    یادت نره گاهی غیرمنتظرانه بهش زنگ بزنی یا اس ام اس های خوب براش بفرستی .
    موفق باشی
    ویرایش توسط Eram : جمعه 15 اسفند 93 در ساعت 19:38

  15. 3 کاربر از پست مفید Eram تشکرکرده اند .

    (آسمانی آبی) (جمعه 15 اسفند 93), meysamm (جمعه 15 اسفند 93), بارن (جمعه 15 اسفند 93)

  16. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 تیر 94 [ 22:58]
    تاریخ عضویت
    1390-1-26
    نوشته ها
    770
    امتیاز
    14,787
    سطح
    78
    Points: 14,787, Level: 78
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 69.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    4,357

    تشکرشده 4,467 در 859 پست

    Rep Power
    122
    Array
    بدقولی شوهرت علت داره
    بی توجهیش به نیازهات هم همینطور.

    آیا مشکل کاری و مالی نداره و به شما دروغ میگه ؟
    اگر با صداقت از گرفتاری هاش میگه چطور انتظار داری معجزه کنه ؟

    من با این عبارت که " ازش قول گرفتم" مشکل دارم !
    ایشون با شما ازدواج کرده که با ارامش بیشتر زندگی کنه نه اینکه توقعات شما رو براورده کنه
    با بی درایتی غرورشو جلوی خونوادت له کردی، عروسی رو عقب انداختی و حالا انتظار داری نگران بدحالی جزئی شما باشه ؟!
    بهتر نیست بعضی وقت ها خودت رو بذاری جای شوهرت و از زاویه دید اون زندگیتون رو ببینی ؟

    وقتی تو نیستی
    نه هست های ما
    چونانکه بایدند
    نه بایدها . . .

    هر روز بی تو
    روز مباداست!


    ویرایش توسط meysamm : جمعه 15 اسفند 93 در ساعت 21:24

  17. 4 کاربر از پست مفید meysamm تشکرکرده اند .

    setare_000 (پنجشنبه 06 فروردین 94), sobhan89 (پنجشنبه 11 تیر 94), واحد (پنجشنبه 06 فروردین 94), شیدا. (جمعه 15 اسفند 93)


 
صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 61
    آخرين نوشته: جمعه 17 اردیبهشت 95, 22:06
  2. ماموریت این دو فرشته چه بود .... ؟؟؟؟؟؟ هاروت و ماروت
    توسط parsa1400 در انجمن اعتقادی،‌اخلاقی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 17 فروردین 94, 06:46
  3. پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: جمعه 13 مرداد 91, 19:56
  4. تفاوت سنی 8 سال، آیا از یک نسلیم؟
    توسط jodiabot در انجمن تفاوت سنی در ازدواج
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: جمعه 05 فروردین 90, 23:53
  5. تشخیص تفاوت میان عشق و شهوت !!!
    توسط erfan25 در انجمن عشق
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: شنبه 16 آبان 88, 13:19

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:06 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.