سلام
شما سال هاست خودتونو وقف خانوادتون کردید و از علائقتون به خاطر اونا صرف نظر کردید. یه جورایی خودتونو فراموش کردید. خَلَاء هایی رو که از جانب همسرتون براتون ایجاد شده، به جای اینکه ازش مطالبه کنید؛ شاید به خاطر
دوست داشتن و فداکاری از بیان و درخواستشون گذر کردید. در حالی که همسرتون فکر می کرده همه چیز خوبه و الان با نامه ای که بهش دادید بهت زده است. شاید چند روز دیگه دلتون براش بسوزه و دوباره همه چیز برگرده سر جای
اول. نامه از این جهت که فضای ذهنیشو آماده کردین خوبه، ولی مشخصه هنوز اطلاعاتش ناقصه که عکس العمل مناسبی نشون نداده، در واقع نمیدونه مساله ی شما بنیادی تره و فکر کرده که با یه مرکز تفریحی رفتن مشکل حل
میشه. باهاش حضوری حرف بزنید و از سردرگمی درش بیارید تا بتونه بهتون کمک کنه. خودتون رو سرکوب نکنید کاری رو که نمی خواید، نکنید و کاری رو که می خواید، بکنید؛ البته می دونید که!، با سیاست نه با اقتدار طلبی.
در مورد علائق علمیتونم، من مشکل خاصی نمیبینم، مهم اینه که شما چی دوست دارید و چه چیزی به شما احساس رضایت میده همون رو پیگیری کنید با این دقت که یه ملاحظاتی رو هم باید در نظر بگیرید مثل مسئولیتی که در
قبال خانوادتون دارید؛ می تونید هر دو رو با هم ببرید جلو نه اینکه یکی رو فدای دیگری کنید چون هر کدومو که فدا کنید انگار خودتونو قربانی کردید چون هردوشون جزو علائقتونند و اینا بخشی از شما هستند.
من دیوانه چو زلف تو رها میکردم / هیچ لایقترم از حلقه زنجیر نبود
علاقه مندی ها (Bookmarks)