مینوش من صبح ساعت 6 بیدار میشم 9 شب از سر کار میام...اما تو کلاس زبانم و خرید کردنم و زندگیم همه چیزم به نظرش بده....همش داره حسرت بچه های مردم می خوره ... کجا ببرمش با همه به خدا دست به یقه میشه....هر جا میره دل مردم میشکنه ....نمی دونم چرا؟؟زبونش نیش داره.به خدا واسه همینه از دستش خشمگینم سرش نعره میزنم که اخه دیگه چی کنم از دستت زن حسابی؟
براش کادو می خریم مسخره میکنه باهاش جایی میرم بد دهنی میکنه...پناه بر خدا چشم خوشبختی هیچ بد بختی نداره کسی اردواج کنه متلک میندازه بهم مغز استخونم می ترکه.میگه همه تو رو میندازن دور....دختر فلانی دکتر هست تازه ازدواج کرده....الان با این سنت از هم سن هات عقبی....استرس میکشم از دستش.....
انقدر همیشه در حال در وری گفتن که توم جمع میشه منفجر میشم.
رفتارش باهم همیشه این طوره که می خواد بگه ببخشید تو گاوی!!!!!!!همیشه در حال حسرت خوردن به حال بچه های مردم.همین الان دارم اینارو می نویسم یاد اصطلاحات کثیف مخصوص به خودش میفتم.سال دوم دانشگاه بودم گیر داده بود دوست پسر داری به کجات دست زده بیا اونجارو گوشتش بکنم!!!اون شب تیکه پارم کرد!جلو بابام یه تهمت های وحشتناک ناموسی میزنه....اگه بدونید من چی کشیدم.
- - - Updated - - -
خلاصه من هر کاری بگید کردم.انقدر بد باهام تا کردن از بچگی که به خودم اومدم دیدم یه شخصیت مهر طلب بیرون خونه و عصبانی و خشمگین داخل خونه دارم.هفته ای یه بار دارم میرم پیش مشاور اما گاهی که من به استانم میریونه یا بلایی سرشمیاد به رو خودم نمیارم یا ببخشبد می کوبمش به در و دیوار.دوست دارم بهش بگم تورو خدا دهنت ببند کافیه.الان تنها مشکل زندگیم تویی.انقدر اذیتم کرده که نمی فهمیدم منم یه جایگاه و شخصیت دارم ابا کسی اشنا میشدم فکر میکردم من بد و بی ارزشم و همه جوره طرف تحمل میکردم و منتش میکشیدم همش فکر میکردم ....کیتی تو بدی،تو کمی،تو نا توانی،...
علاقه مندی ها (Bookmarks)