سلام به دوستای خودم.
میدونم عنوان عجیبی اما حقیقت داره.سعی میکنم خلاصه بگم.
من میشناسید اکثرا،نه؟یه نگاهی به تاپیک هام بندازید لطفا.
چند وقت پیش یه اشاره ای تو حال و احوال کردم به چند تا از دوستان ندا دادم اما امشب کارد به استخونم رسید!!!!
تاپیک های بد بختی و پر از زار و زرمه برای پسری که باهاش بودم یادتون؟!!!مال فقط 3 ماه پیشه.من یه عمری اون شکلی بودم البته ،اما الان......حتی باورم نمیشه اونا مال منه
از زمان اون خواستگارم یه ادم دیگه شدم(فقط از لحاظ زمانی).....بعد اون خواستگار برام اومد زیاد دیگه جو گیر نشدم و ذوق نکردم...چه برسه به ازدواج و سر و سامون گرفتن!!!پسر بیاد طرفم از تالار یاد گرفتم باهاش چطور تا کنم!!!!همون دوست پسرم بودا بعد کات کردن اومد طرفم،الان تو برزخ نگهش داشتم هر چی اذیتم میکرد دارم ازش پس میگیرم.
بهم میگن چرا ازدواج نمیکنی روم زیاد شده میگم مگه چی کم دارم!!!تازه اینا چیزاییه که شما از وضعیت قبلم خبر دارید چیزهای دیگه هم هست....
رفتارام عوض شده،پول خرج کردنم،لباس پوشیدنم و..... همه چیز!من قبلا کیتی مظلوم و گناه داری بودم!اما دیگه نیستم.
دلم برای کسی تنگ نمیشه.دیشب خواب بودم دیدم صدای زمین خوردن کسی تو حموم میاد و محل ندادم حتی از دلم گذشت مامان یا بابامه اما گفتم حقشونه خیلی اذیتم کردن!!!!!!بعدا فهمیدم مامانم یه ساعت کف زمین بی هوش بوده و سرش بد جور خورده بود زمین و فشارش بحرانی بوده!!!بازم دلم نسوخت زیاد.با اینکه اختلا ف سلیقه داریم و قبل استقلال مالیم زیاد به پر و پام میپیچیدن اما انقدر کینه ای نبودم!!!!!!باهاشون تو نوجوونی مشکل داشتم و الانم حتما دیدید این ور و اون ور گفتم مشکل داشتم اما نه دیگه این طور....
درس می خونم عین ساعت؟؟؟؟؟میشینم پای المانیم و یا درسهای دندون دوره میکنم به سرعت....قبلا این طور نبودم.
خیلی راحت از لباس کسی بدم بیاد یا هر چی می گم حس میکنم خوب واقعا همینه دیگه!!
تو خواب زبون و گونم به شدت می جوم.....
کلا یه سری تغییرات عالی و یه سری تغییرات وحشتناک کردم.اما دیگه خودم نیستم.از بعضی هاش راضیم اما یعضی رفتارهام....!!!!
در کل خود جدیدم دوست دارم اما دیشب که مادرم محل ندادم و بعلاوه چند تا اتفاق دیگه ترسیدم!!!گفتم کمک بخوام
اتفاق های این مدت هم خلااصه بگم:تالار،یه مدت کات کردن با دوستم،مطالعه چند تا کتابروانشناسی و مشاوره و البته پیشرفت فوق العاده تو مسایل کاری،افزایش درامدم حتی خیلی بیشتر از هم رشته ای هام،یه بتر دیدن اون ببخشید دوست پسرم
نمیدونم تا دیشب راضی و خوشحال بودم از خودم اما الان می ترسم!چم شده؟چی قراره بشم؟اگه مودی شدم چرا نزدیگ دو ماه این طورم!نکنه بی رحم تر بشم.نکنه مجرد بمون در صورتی که به صلاحم نیست!اصلا جریان چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بین دوست داشتن و ترس از خودم گیر کردم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)