با سلام به عزیزان همدردی.
من مدت ها بود مطالب این سایت را مطالعه میکردم و تصمیم گرفتم مشکل را در اینجا مطرح کنم و از نظر دوستان بهره ببرم.
من 22 سالم هست و سال آخر کارشناسی هستم. حدود 7 ماه پیش علاقمند به ه دختر خانمی شدم که از هم دانشگاهی های سال پایینی بود. میدونم اشتباه بزرگی مرتکب شدم اما با ایشون ابتدا از طریق ایمیل ارتباط برقرار کردم و بعد از یک ماه که بیشتر شناختم ایشون را در محیط دانشگاه و بعد از چت کردن زیاد بهشون متاسفانه ابراز علاقه کردم و در کمال تعجب ایشون هم گفتن که به من علاقه دارند. بعد با خانواده مطرح کردم و متاسفانه با مخالفت بسیار شدید اون ها مواجه شدم.دلیل مخالفت خانواده من سطح مالی خانواده دختر بود که در منطقه پایین شهر زندگی میکنن.و پدر من دختر عمویم را برایم در نظر گرفتند و من گفتم که نه.فکر میکنم دلیل مخالفتشون همین باشه. و بعد از ماجراهای زیاد بین خودم و خانوادم که دیدم راضی نمیشوند با دختر خانم مخلافت را عنوان کردم و به صورت توافقی ولی با کلی ناراحتی ارتباطمون قطع شد. و من حدود 6 ماه هست که با ایشون صحبتی نداشتم.و دانشگاه هم بخاطر درس کمی که دارم یک بار از دور بیشتر ندیدمش.
هفته ی گذشته برای دختر عموی من خواستگار رفته و پدر من اصرار میکنه که بریم و دختر عمویم را خواستاری کنیم. اما من هنوز نتونستم اون دختر رو از دلم بیرون کنم. و به پدرم گفتم که فقط همون دختر . و ایشون در کمال تعجب گفت باشه اما اگر جواب منفی دادند باید با دختر عموت ازدواج کنی. و من هم قبول کردم و قرار شد مادرم هفته آینگه تماس بگیره با خانه ایشون.
مشکل من این هستش که احتمال اینکه حتی خانواده دختر خانم پشت تلفن جواب منفی بدن هست.بخاطر اینکه اختلاف سنی ما حدود یک سال هستش و من سربازی نرفتم و کار مشخصی هم ندارم.
به نظر شما چکار باید بکنم؟؟ خیلی استرس دارم و ترس تمام وجودم را پر کرده و توان حرکت کردن را هم ندارم. ممنون میشم کمکم کنید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)